جدیدترین مطالب

شریف لک زایی در گفتگو با طلیعه:

توجه به دستگاه حکمای متعالیه که جمع امور جمع ناشدنی است به منظور این که ما یک نگاه جامعی را در باب علوم انسانی داشته باشیم نیاز است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه؛ مسأله تحول علوم انسانی سالهای سال است که به عنوان یکی از مهمترین و بحث برانگیزترین مسایل در سطح جامعه علمی حوزه و دانشگاه مطرح می شود. تحقق این مهم نیازمند رویکردها و ابزارهای حمایتی و پژوهشی متعددی است که در صورت تحقق تام آنها می توان امید داشت که به درجه قابل قبولی از تولید علوم انسانی اسلامی و تحول در علوم انسانی فعلی دست یابیم. در راستای بررسی این موضوع با دکتر شریف لک زایی، عضو هیئت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به گفت وگو نشسته ایم که حاصل آن را می خوانید.

*به عنوان اولین سوال از اهمیت پژوهش در تولید علوم انسانی اسلامی بگویید، به نظر شما جایگاه پژوهش در تولید علوم انسانی اسلامی کجاست ؟

قبل از پاسخ به این پرسش می خواهم درمورد اصطلاح علوم انسانی نکته ای را بگویم، به نظرم اگر از اصطلاح علوم اسلامی استفاده کنیم کفایت می کند چون علوم اسلامی ما انسانی هم هست و انسانی بودن را در درون خودش دارد ولی وقتی می گوییم علوم انسانی اسلامی باید مساله و موضوع جدیدی ترسیم می شود و می تواند به نحو دیگری فرض شود.

اما در مورد جایگاه پژوهش، طبیعتا اگر بخواهیم علوم اسلامی متناسب با زمانه خودمان را تولید کنیم این مهم محقق نمی شود مگر از طریق پژوهش، البته طبیعی است که برای یک کار علمی مداوم و مستمر باید زیرساخت های پژوهشی نیز آماده و تقویت شوند. باید در بحث آموزش علوم انسانی نیروی انسانی لازم آموزش داده شود، در کنار این مولفه به کارگیری این نیرویی که آموزش داده شده است اهمیت دارد، اینکه برای تقویت و توانمندسازی علوم اسلامی متناسب با زمانه فعلی از این پژوهشگران استفاده شود. البته این سیر کار یک ساله و چندساله نیست و ممکن است که سال ها نیاز به کار باشد تا بتوانیم تنها زیرساخت این مولفه ها را آماده و فراهم کنیم .

اما طبیعتا تاکید از این جهت است که اگر ما در امر آموزش بخواهیم چیزی را آموزش دهیم یعنی علوم انسانی را آموزش دهیم این امر نیازمند فرایندی است که ما در پژوهش طی کرده ایم، نیروی محقق ما باید عالمانه بیاید و با توجه به پرسش ها ونیازهایی که در عصر حاضر مطرح می شود پرسش را پاسخ گوید، این رویه می تواند جایگاه دانشی ما را در دنیا ارتقا بخشد.

یا پژوهشگاه های ما در این زمینه موفق بوده اند؟

بنده به عنوان یک محقق نمی توانم داوری کنم چون ابزارهایی که بتوانم در مورد آنها قضاوت کنم را در اختیار ندارم، این امر نیازمند کار کارشناسی است و البته نیازمند یک ارزشیابی منسجم است، همچنین آمارهای دقیقی که بتوان به آن تکیه داشت. اما در این مجال اشاره ای به برخی آسیب های موجود خواهم داشت:

در سراسر کشور مشکلاتی در حوزه های پژوهشی داریم، نخست آنکه کار پژوهشی نباید از کار آموزشی ما جدا باشد، مراکز پژوهشی و پژوهشگاه ها همزمان باید کار آموزشی انجام دهند و اساتید ما صرفا به کار پژوهشی مبادرت نکند و کار آموزشی هم انجام دهد و در واقع تلفیقی از این دو را شاهد باشیم. البته در دانش های مختلف و حوزه های مختلف دانشی علوم انسانی طبیعتا وضعیت یکسانی را شاهد نیستیم، بعضا ممکن است که در یک حوزه شاهد جهش های خوبی باشیم و در یک حوزه نسبت به دیگری عقب باشیم اما فکر می کنم در هر صورت اگر به زمینه های فلسفی توجه کنیم به نتایج عمیقی برسیم، این اهمیت دارد که نسبت به ابعاد فلسفی توجه کنیم.

توجه به دستگاه حکمای متعالیه که جمع امور جمع ناشدنی است به منظور این که ما یک نگاه جامعی را در باب علوم انسانی داشته باشیم نیاز است. حتما یک پشتوانه فلسفی نیاز است ، همین طور باید توجه کنیم به ماده و معنا و این که این دو باید به مثابه دو بال جامعه ما را پیش ببرند این باید مورد توجه باشد و لحاظ شود .

مسأله آن است که ما از پژوهشگر انتظار داریم که پاسخ پرسش مطروحه را پیدا کند، به حق برسد و نگاهی را که به آن دست یافته است را ارایه کند، اما وقتی نگاه ها کمّی باشد و این محقق در محدوده زمان و مکان گرفتار شود طبیعتا به دانشی که او به دنبال تولید یا ارتقایش است آسیب وارد می شود. متاسفانه فضای اکثر مراکز علمی ما این گونه است .

از سوی دیگر مساله آزاداندیشی در بحث تحول از اهمیت ویژه ای برخوردار است، اینکه مرکز علمی نسبت به این مساله مبادرت ورزند. به هرحال بحث آزاداندیشی اینجا اهمیت دارد، این که پژوهش های ما در حوزه تولید دانش موفقیت آمیز بوده اند یا خیر، بخش عمده اش به بحث آزاداندیشی بر می گردد. ما در واقع به لوازم آزاداندیشی ملتزم نبوده ایم .

اما مساله دیگر «نوآوری» است که اهمیت بالایی در ذیل بحث تحول دارد. یک محقق که در مقام پاسخ به پرسش هایی در حوزه انسان و حوزه جامعه بر می آید و یک نوآوری را ارایه می کند باید به نحوی مورد توجه و تشویق قرار گیرد. آیا مراکز علمی و تصمیم گیری ما این گونه با محققان برخورد می کنند و آیا از نوآوری ها دفاع و حمایت می شود یا انتظار آن است که محقق مقلد باشد. به نظر می رسد که نوآوری خواست مراکز تصمیم گیر ما نیست و در نتیجه محقق ما در فضایی مقلدانه گرفتار می شود. ممکن است این محقق مقلد اندیشه و فرهنگ خودمان باشد یا ممکن است مقلد علم غربی باشد. به هرحال این مقلد بودن حکایت از آن دارد که مراکز ما از نوآوری های مبتنی بر آزاداندیشی واهمه دارند و آن را توصیه نمی کنند. البته ممکن است که هر نوآوری با آسیب هایی هم مواجه باشد و حتی اشتباهاتی با آن مقارن شود اما در یک فضای علمی باید مباحث شکافته شود و در باب مساله گفت وگو شود و باب تضارب آرا باز باشد تا به نتیجه برسیم.

*آیا به این مهم دست یافته ایم؟ چه پیشنهاداتی برای تحقق این فضا دارید؟

تصور می کنم که در این بخشها نیاز به بازنگری داریم البته در منابع نیاز به بازشناسی و بازنگری داریم یعنی نیاز به بازسازی منابع مان داریم، همین طور آثار متفکران مان که باید در مراکز علمی احیا شوند و مورد توجه قرار گیرد. این موارد همگی جزو وظایف مراکز علمی است و ما در این زمینه ها خلأهای بسیاری داریم.

همچنین در باب تولید دانش اسلامی متناسب با جامعه امروز، مراکز علمی ما ناگزیر هستند که کارهای جمعی و پژوهش های گروهی را انجام دهند، به هرحال دانش یا دانش هایی که ما متوقع هستیم که جامعه مان را اداره کنند زمانی به بار می نشیند که این فعالیت های پژوهشی جمع را داشته باشیم. واقعا نمی دانم که الان در کدام یک از مراکز ما از یک کار گروهی حمایت کرده و ارزش می گذارند. حلقه مفقوده دانش انسانی ما دوری از پژوهشهای گروهی است.

از سوی دیگر مایل ام به این مساله نیز اشاره داشته باشم که نگاه های کمی و کمی نگری در سیر تحول علوم انسانی، آفت است. در مراکز علمی ما طبیعتا ساختار بروکراسی پیچیده و غیرعلمی و حتی بعضا غیراخلاقی پژوهشی دیده می شود که این خود مانعی بر سر راه پژوهشگر است. با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود، این که توقع داشته باشیم که مراکز علمی ما در تولید دانش موفق شوند، باید هزینه کرد و اعتبار گذاشت و همه جوانب را سنجید تابتوانیم توقعات متفکران و اندیشمندان مان را برآورده کنیم تا گامی رو به جلو برداشته شود و البته این گام ها در جامعه نمود داشته باشد .

*حال که بحث به دانشهای وارداتی کشیده شد، بفرمایید از نظر شما جایگاه علوم غربی در تولید علوم اسلامی کجاست یعنی به چه میزان می توانیم به این علوم تکیه کنیم؟

از نظر من جمله تکیه کنیم را باید اصلاح کرد. ما می توانیم با برخی از این دانش ها تعامل داشته باشیم و از آنها بهره ببریم. ارتباط میان این دانش ها با جامعه ما باید در فضای تعامل و گفت وگو شکل بگیرد . یعنی وارد تعامل و گفت وگو شویم و نباید از این مساله غفلت کنیم. ارتباط با مراکز دانشگاهی اروپایی برای این امر مهم و ضروری است.

ما اگر توقع داریم که دانش اسلامی متناسب با دغدغه ها جامعه خودمان تولید کنیم باید پیشتوانه تعاملی و امکان گفت وگو با سایر مجامع علمی دنیا را داشته باشیم. نمی شود در را به روی خودمان ببندیم و توقع تولید دانش انسانی خود را داشته باشیم که بتواند با جامعه سخن بگوید.

انقلاب اسلامی حرف جدیدی را ایجاد کرد. تبیین و صدور مبانی و فرهنگ انقلاب نیاز به کارهای دقیق و اعتبار و هزینه دارد. یکی از مهمترین فعالیت ها حضور در مجامع علمی دنیا است و این مراودات علمی باید فارغ از تشریفات معمول و فارغ از آنچه که در حوزه سیاست است باشد و فضای خوب شکل بگیرد آن وقت در چنین فضایی است که می توانیم حرف هایمان را بزنیم. حضور متقابل اندیشمندان ایرانی و غربی در مجامع علمی یکدیگر گام مهمی است که باید به آن بیش از پیش توجه شود.

در این میان طبیعی است که از دیگران تاثیر بپذیریم اما این تاثیرپذیری باید در چارچوب مبانی خودمان باشد نه تکیه صرف بر دانش غربی. هویت ما در چیزی است که به عنوان دانش اسلامی ترسیم می شود و بر بنیاد آموزه های دینی و وحیانی است که از عقل نشات می گیرد و به عرفان منتهی می شود که تمام این موارد می تواند نقش مهمی داشته باشد .

*در این راستا تصور می کنید، مبانی علوم انسانی چقدر از قرآن و روایت قابل استخراج است؟

البته در این قسمت پیچیدگیهایی هست و دیدگاه های متفاوتی مطرح می شود که نیاز به بحث مستقلی دارد، ولی این مسلم است که بحثهای قرآنی و روایی به حرکت ما و حرکت یک انسان مسلمان جهت می دهد و حتی به دانش، سیاست، اقتصاد و به فرهنگ ما جهت می دهد. پس در این فضا باید فعالیت کرد و این فضاست که مسیر حرکت را مشخص می کند.

آنچه که در تاریخ فکر ما هم صورت گرفته است می تواند در فضای گفتمانی ما بروز و ظهور پیدا کند و این مسیر را طی کند، البته باید به تفاوت دانشها هم توجه کنیم، من از دانش فلسفه به عنوان بنیان می توانم یاد کنم به خصوص فلسفه اسلامی که مبانی ما بر این آموزه هاست و می تواند مبنا و پشتوانه دانشهای ما قرار گیرد.

همچنین قرآن و روایات هم به عنوان مبانی آموزه های دینی و قرآنی روایی کمک کننده باشد و هم جهت را مشخص کنند، قرآن برای تربیت انسان است و انبیاء(ع) و ائمه(ع) می خواستند که انسان را تربیت کنند. پس در فضای قرآنی و روایی است که انتظار داریم دانش و علوم انسانی ما حرکت کند، ضمن این که فلسفه و حکمت ما متأثر از قرآن بوده است به خصوص حکمت متعالیه که پردازش خوبی از جایگاه قرآن و عرفان را به وجود آورده است و در واقع این حکمت به نوعی همه ساحتهای وجودی انسان از جمله عقل، قلب و ظاهر را تحت تاثیر قرار می دهد.

پس قرآن و روایات حقیقتا تاثیر به سزایی دارند و به جامعه، سیاست، فرهنگ، اقتصاد و دانش ما کمک می کند و خلاهایی که وجود دارد را جبران می کند چون برخی مباحث را به صورت عقلی متوجه می شویم ولی وحی و قرآن و روایات به هرحال در فضایی دارند به ما کمک می کنند که شاید عقل ورودی نداشته باشد و مساعدت همه این موارد با هم می توانند یک انسان را شکل دهد و حرکت اش را جهت دهد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید