جدیدترین مطالب

 دکتر لک زایی در گفت وگو با شفقنا: قبر مخفی حضرت زهراء فریاد روشن اعتراض ایشان نسبت به وضعیت موجود بود
 

شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – به نظر می رسد رویکردی که برای بررسی زندگی معصومین (سلام خدا بر ایشان) مناسب به نظر می رسد، تلاش برای به دست آوردن نگاهی کاربردی است. تحصیل این نگاه و رویکرد کاربردی در صورتی مقدور خواهد شد، که ما با سؤال به داستان زندگی این بزرگواران بپردازیم و پرسش و پاسخ هایی که در زندگی دُچار آن ها می شویم را در زندگی ایشان بیابیم. تلاش برای به کارگیری این منش کاربردی برای مواجهه با معارف شیعی و عنایت به این موضوع که یکی از پرسش های مبتلابه ما در زندگی این است که منش سیاسی مبتنی بر اسلام، هم از لحاظ روش و هم از لحاظ هدف، چه منشی است؛ باعث شده است که به سراغ بررسی زندگی حضرت زهراء (سلام خدا بر او) برویم تا کنش های سیاسی ایشان را در فاصله زمانی بعد از رحلت پیامبر (سلام خدا بر او و اهل خانه اش) تا شهادت مظلومانه ا­شان را بررسی کنیم. البته این به معنی این نیست که بخواهیم اقدامات ایشان در این برهه را به اقداماتی سیاسی فروبکاهیم، بلکه مهمترین جلوه این رویدادها، جلوه سیاسی آن هاست.

دکتر شریف لک زایی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی می گوید: حضرت زهرا(س) در فضای بعد از رحلت حضرت رسول، نوعی از اظهار و بیان را در جامعه ترویج می کند که در راستای واگویی و بازگویی یک حقیقتی است که ممکن است مخفی یا از آن غفلت شده باشد یا ممکن است تعمداً کنار گذاشته شده باشد. همین که ایشان تدفین و تشییع­شان مخفیانه انجام می گیرد و قبر ایشان در این هزار و چهارصد سال مخفی است؛ پیام بسیار مهمی دارد. فریاد بسیار روشنی است که نشان می دهد ایشان نسبت به وضعیت موجود معترض بوده است. پیام حضرت زهرا(س) همواره این بود که باید حقیقت را طرح کنیم و از حقیقت دفاع کنیم و حقیقت گرا باشیم. ما نباید نسبت به وضعیتی که در جامعه  می گذرد، سکوت و کوتاهی کنیم. بلکه از هر راهی که می توانیم کمک کنیم تا حقیقت و حقائق و معارف الهی در جامعه نشر و جریان پیدا کند.

متن گفت وگوی شفقنا با دکتر شریف لک زایی را می خوانید:

با عنایت به این که حضرت زهراء(سلام خدا بر او) دارای مقام امامت نبوده اند، آیا می توان از منشِ زندگیِ ایشان به عنوان الگو بهره بُرد؟ آیا آن حجیتی که فقها برای سیره و سنت حضرات نبی و ائمه (سلام خدا بر ایشان) قائل هستند را می توانیم برای حضرت زهراء(سلام خدا بر او) هم قائل باشیم؟ جواب این سوال تعیین می کند که بحثمان از چه حجیتی برخوردار است.

شریف لک زایی: بسم الله الرحمن الرحیم. من هم از شما تشکر می کنم. پرسش های خیلی خوبی طرح شده بود که حتما نیاز به تأمل داشت. نمی شد ساده و سطحی از آنها گذشت. فکر می کنم برای امروز ما هم درس آموز است که بتوانیم از این پرسش ها ارائه کنیم و این پرسش ها را در فضای زندگی ائمه طرح کنیم و پاسخ های خودمان را بگیریم.

در واقع موضوعی که اهمیت دارد در پرسشی که حضرتعالی فرمودید، مهم این نیست که ایشان مقام امامت را دارند یا ندارند، یا چه مقام عالیی را دارا هستند یا نیستند. چون ما برای زندگی دنیایی خودمان می خواهیم از آن ها استفاده کنیم. ممکن است این زندگی دنیایی مشحون از معنویت هم باشد ولی حتماً و ضرورتاً باید مادیات و ضروریات اولیه زندگی هم حضور و وجود داشته باشد.

اما نکته ای که فکر می کنم قابل اهمیت باشد این است که اصالت با چیست؟ باید گفت اصالت با حقیقت است. می بینیم گذشته از آن مقام معنوی ایشان و در واقع ایثار و گذشت ایشان، یا سبک زندگی ایشان، یا نوع رابطه ایشان با رسول الله به عنوان یک انسان کامل، این ضرورت دارد که به این بپردازیم که ایشان چگونه در این فضا زندگی کرده و در این فضا زیست کرده و نوع ارتباطات و تعاملاتی که با جامعه خودش، با همسر خودش، با پدر خودش و با فرزندان خودش داشته را تبیین کنیم و ببینیم کدام یک از بخش ها به درد زندگی امروز ما می خورد و ما می توانیم از آن استفاده کنیم.

فکر می کنم این نه محصور در مقام انبیاء است، نه مقام ائمه بزرگوار و نه حضرت زهراء. چون هر انسان شایسته، وارسته و پارسایی که به جهات و مقامات معنوی رسیده باشد که بتوان در زندگی او موردی را دید که قابل استفاده، امکان الگو شدن را دارد. بنابراین دنبال این نیستیم که ایشان صرفاً مقام عالی معنوی دارد یا ندارد. یعنی فکر می کنم که اگر روایت هایی که در شأن و منزلت حضرت زهراء وارد شده است را نداشته باشیم، طبیعتاً می توانستیم این پرسش را طرح کنیم که چه بهره ای از زندگی این بزرگوار می توانیم ببریم.

نکته بسیار مهم این است که ایشان در فضای بعد از رحلت حضرت رسول، نوعی از اظهار و بیان را در جامعه ترویج می کند که در راستای واگویی و بازگویی یک حقیقتی است که ممکن است مخفی یا از آن غفلت شده باشد یا ممکن است تعمداً کنار گذاشته شده باشد. این یک جنبه خیلی مهم است. این در همه زمان ها می تواند مورد استفاده ما باشد. یعنی می تواند الگوی ما باشد. گذشته از آن جهات معنوی ای که ایشان دارد، این می تواند به ما کمک کند و از آن در زندگی مان استفاده کنیم.

نکته دومی که شاید خوب باشد من به آن اشاره کنم در بحث الگو است؛ الگو ها را ما می سازیم. ما پرسش ها و خواسته ها و نیازهایمان را به این متون و سیره ارائه می کنیم و از آن درس و عبرت و رهنمود می گیریم که زندگی امروز ما را شکل می دهد. این ها گذشته از این است که تفاوت های زندگی دنیایی نمی تواند و امکان این را فراهم نمی کند که بتوانیم از آن استفاده کنیم. فکر می کنم این خیلی قابل اعتنا نباشد. چون برخی از معیارها و برخی از ارزش ها و برخی از پرسش ها، پرسش های فرازمانی است. مثلاً پرسش از آزادی و پرسش از عدالت، پرسش های فرازمانی است. در دوره فلاسفه یونان و بعد از آن مطرح بوده؛ در اسلام هم مطرح بوده و الآن هم مطرح است. بالأخره انسان فکر می کند این ها ارزش های فرازمانی و فرامکانی هستند. در هر زمان و در هر مکانی ما می توانیم از این ارزش ها گفتگو کنیم و بهره ببریم.

بنابراین حقیقت هم همین است که اگر به دنبال تبعیت از حقیقت باشید، حقیقت زمان مند و مکان مند نیست. در هر دوره ای می توانید این مسیر را دنبال کنید. مسیر حق گویی، مسیر حق گرایی و مسیری که بتواند از حقیقت دفاع کند برای همیشه مفتوح است. البته در چارچوب هایی که وجود دارد. برای مثال در آن عصر و زمان به این صورت بوده است که به مسجد بروند و خطبه ای بخوانند. نهایتش به لحاظ ابزارهای ارتباطی این شیوه بوده است. یا با افرادی این بحث را در میان بگذارند و اظهار نظر کنند. ولی ابزارهای ارتباطی امروز خیلی گسترده تر شده است. ما می توانیم خیلی راحت تر از حقیقت و درباره صحبت و حقیقت را طرح کنیم. البته این که مورد پذیرش قرار بگیرد، یک بحث است و طرح آن از طرف افرادی که در این فضا زیست می کنند، بحث دیگری است.

شما امروزه می توانید از این ابزارها استفاده کنید و این الگوها را و این نوع نگاه را و این سبک زندگی را ارائه کنید. کما اینکه ائمه هم همین طور هستند. یعنی ما به لحاظ اعتقادی شیعی معتقدیم که ائمه، امام هستند و بعد از پیامبر باید هدایت معنوی و سیاسی جامعه و حکومت در دست آن ها باشد. ولی این به لحاظ تاریخی محقق نشده است و فقط در پنج سالی که حضرت علی حکوت را به دست گرفتند و امام حسن، بعد از آن این اتفاق نیفتاده است. به هر صورت، امام، امام است. همان طوری که نبی، نبی است. انتصاب امام به امام بودن و پیامبر به پیامبر بودن را ما تعیین نمی کنیم. ولی ما به عنوان انسان های مختار می توانیم بپذیریم یا نپذیریم. این در وجود ما و گوهر ماست که بتوانیم این را اختیار کنیم یا نکنیم.

این ها دو-سه نکته کلی بود که به نظرم رسید در این بحث با پرسش خوبی که حضرتعالی مطرح کردید، می توانیم مطرح کنیم.

IMG_0081

*شما در فرمایشاتتان به بحث الگو هم اشاره کردید و این مقدمه خوبی است برای این که ما وارد سؤال دوم شویم: نظر برخی کارشناسان بر این است که با توجه به این که حجم داده های ما نسبت به همه معصومین به طور کلی و نسبت به بعضی از آن ها از جمله حضرت زهراء به طور خاص کم است، امکان استخراج الگو از زندگی این بزرگواران وجود ندارد. نظر شما در این باره چیست؟

شریف لک زایی: در این قسمت که می توان به عنوان سبک ها یا روش های سیره شناسی یا اندیشه شناسی از آن ها یاد کنیم، دیدگاه های مختلفی وجود دارد. بعضی از این دیدگاه ها معتقدند که ابتدا بایستی زمینه های تاریخی و آن ادبیات و آن جغرافیا و آن زمان و مکان را کامل در نظر بگیریم و بعد ازآن داده ها را تحلیل کنیم تا به نتایج درستی برسیم. این یک سنخ بحث است که معتقد است که اگر این اتفاق نیفتد، آن  نتایجی که شما می گیرید یا تحلیلی که شما می کنید، ممکن است که ناصواب باشد و به حقیقت نزدیک نباشد. این یک دیدگاه است که در جای خود قابل اعتناست. یعنی بعضی از روش های سیره شناسی و اندیشه شناسی می تواند از این منظر مورد توجه باشد. یعنی من یک دیدگاهی را بپذیرم به عنوان یک محقق و بگویم که تا زمانی که زمینه های تاریخی این بحث مهیا نشود، من به خودم اجازه تحلیل نمی دهم. اما از آن طرف هم دیدگاه دیگری وجود دارد که می گوید شما ممکن است هیچ جزئیاتی از موضوع مورد تحلیل ندارید و صرفا یک گزاره دارید. مثلاً حضرت امام می فرماید که میزان رأی ملت است. اگر ما بودیم و فقط همین یک گزاره، چه می کردیم؟ اگر ما بودیم و فقط این یک گزاره قرآن که لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ، اگر ما بودیم و فقط همین یک گزاره که انسان را انسان گرگ است، معروفش این است که انسان، گرگ انسان است، اما آقای دکتر مجتهدی می فرمود ترجمه درستش یا جمله درست این است که بگوییم انسان را انسان گرگ است، اگر ما بودیم و همین یک گزاره، چه اتفاقی می افتاد و چه می کردیم؟ هیچ جزئیاتی هم نداشتیم. شأن نزول ها و شرح وقایع و حوادث هم در اختیارمان نبود. در این صورت ما چه می کردیم؟ بنابراین می توانیم به گونه دیگری هم بحث کنیم. در واقع وقتی گفته می شود میزان رأی ملت است، یعنی نمی توانیم به ملت چیزی را تحمیل کنیم. ملت در آراء خودش آزاد و در انتخاب راه و سرنوشت خودش آزاد و مختار است و کسی حق ندارد چیزی را به او تحمیل کند. این جامعه و ملت است که با رأی خودش سرنوشت خود و جامعه و حکومت و نظام سیاسی خودش را تعیین می کند. همه این تحلیل ها و پیامدها از این جمله برمی آید. برخی می گویند که باید شأن نزولش را رعایت کنیم. بله، شأن نزول را هم می نگریم و بررسی می کنیم و در تحلیل خود دخیل می کنیم. ولی صرفاً به این اکتفا نمی کنیم و برخی از مباحث مثل قرآن و روایت را که این طور نگاه نمی کنیم. اگر صرفاً این طور نگاه می کردیم که عصری بود و تمام می شد. در این صورت نگاه نمی کردیم که این ها برای زندگی امروز ما چه پیام و پیامدی دارد.

بنابراین به لحاظ تحققش ممکن است که گفته شود ما در بحث های اندیشه شناسی، سیره شناسی و به خصوص در فضای زندگی انبیاء و ائمه و بزرگانمان، نمی توانیم به آن ها دست پیدا کنیم چون جزئیات در اختیارمان نیست و داده هایمان در آن حد نیست. دیدگاه دیگر اما می گوید که اگر شما برای تشخیص هویت یک انسان، از یک DNA هم می توانید استفاده کنید. مگر آن DNA چقدر است؟ به لحاظ کمی چه جایگاهی دارد؟  شما از این DNA می توانید همه مشخصات را دربیاورید. شبیه همین گزاره ای که خدمتتان عرض کردم که با همین گزاره می توانید اندیشه سیاسی آن بزرگ و اندیشمند و آن صاحب نظر را تحلیل و استنباط و استخراج کنید. این امکان دارد و از همین مسیر هم استفاده می کنیم. البته در مباحث روش شناسی و اندیشه شناسی مباحث مختلفی گفته می شود و چارچوب های مختلفی هست که ما می توانیم از این چارچوب ها استفاده کنیم. برای مثال در نظریه بحران مطرح شده از سوی اسپریگنز چهار پرسش طرح می کنید و پاسخ می گیرید. این یک روش است. نمی گوییم هر کدام از این روش ها حتماً به تنهایی به حقیقت می رسد. ممکن است خطا هم در آن ها باشد و هست. به هر حال هر کدام از این دیدگاه ها و چارچوب ها می توانند یک فضای تحلیل را به ما ارائه دهند و کمک کنند که یک حادثه و پدیده را درست تر، صحیح تر و علمی تر درک و دریافت کنیم. این به نظر من ایرادی ندارد و ما می توانیم از این مباحث استفاده کنیم بدون این که در جزییات متوقف شویم و صرفاً به جزئیاتش بپردازیم.

در مورد حضرت زهراء (سلام الله علیها) اگر ما هیچ گزاره، خطبه و فرمایشی از ایشان نداشتیم، فقط همین که ایشان تدفین و تشییع شان مخفیانه انجام می گیرد و قبر ایشان در این هزار و چهارصد سال مخفی است؛ همین پیام بسیار مهمی دارد. فریاد بسیار روشنی است که نشان می دهد که ایشان نسبت به وضعیت موجود معترض بوده است. حالا این اعتراض را ما باید تحلیل کنیم. در این جا داده های تاریخی البته به کمک ما می آید که چه اتفاقی افتاده است که پیامبر هنوز به تشییع و تدفین نرسیده است، اوضاع متفاوت و دگرگون می شود. کسی که با صدای رسایی این را فریاد را سر می دهد خود حضرت زهراء است به عنوان دختر حضرت رسول که در واقع به نوعی می تواند یک نوع احساس عاطفی را نسبت به پیامبر برانگیزاند تا اصحاب و یاران ایشان و مردم را حساس کند که چه اتفاقی افتاده است و کجا خطایی صورت گرفته است. چه اتفاقی می افتد که فرزند رسول الله می آید و اعتراض می کند. فرزندی که چند ماهی هم بعد از ایشان در قید حیات نیست. ولی مخفیانه و مظلومانه تدفین و تشییع می شود و قبر ایشان تا زمان حاضر همچنان مخفی است. می شود همین داده را تحلیل کرد. من معتقد نیستم که امکان استخراج الگو به دلیل کمی داده ها وجود ندارد. آن هم دیدگاه درستی است در جای خودش. یعنی اگر کسی بپذیرد و در آن چارچوب تحلیل کند، طبیعتاً از یک منظر دیگری نگاه می کند. می گوید باید همه این جزئیات وجود داشته باشد. باید این ها را به عنوان تکه های یک پازل کنار هم قرار دهیم تا معلوم شود که قصه چیست.

IMG_0106

*به نظر شما آن دیدگاه منجر به این نمی شود که کارآمدی و کارآیی سنت را برای ما کم کند؟

شریف لک زایی: حتماً همینطور است. چون به هر حال در باب مثلاً همین حادثه ای که اتفاق افتاده است، نقل های مختلفی در تاریخ وجود دارد. آن موقع باید یک وقت زیادی از ما صرف این شود که تعارضات این ها را برطرف و بتوانیم یک تحلیل واقعی تر ارائه کنیم. لذا خود این یک بخش از کار، ما و وقت ما را می گیرد. البته می گویم در جای خودش خوب و درست است. به هر حال نیاز است که تعدادی از این منظر نگاه کنند. ولی شاید نتواند خیلی پاسخگو باشد. چون صرف نظر از این که ما خیلی از داده ها را در اختیار نداریم، به اصطلاح در تاریخ ثبت و ضبط نشده است، و در مواردی هم می بینیم که این ثبت و ضبط ها چندگانه و بعضاً با همدیگر دچار تعارض است، نیاز است که ما به آن ها بپردازیم. نباید خودمان را تنها به این شیوه محدود کنیم. ما از روش ها و منظرهای مختلفی استفاده می کنیم که بتوانیم چنین واقعه ای را تحلیل کنیم و به نتایجی علی القاعده می رسیم که ممکن است این نتایج صد در صد درست نباشد. ولی بخشی از واقعیت را هم برای ما منعکس می کند.

*بخش اول پرسش های ما بیشتر راجع به راستی ها و کاستی های روش بحث مان بود. اما در بخش دوم سؤالات تلاش می کنیم آن نگاه کاربردی که ابتدائاً راجع به آن گفتگو کردیم را به کار بگیریم. برای ورود به بحث ابتدا یک سوال تاریخی را مطرح می کنم که آیا روشی که منجر به انتخاب خلیفه اول شد، یک روش جدید در جامعه آن زمان بوده یا سابقه داشته است؟

شریف لک زایی: در فضایی که پیامبر حکومت نبوی را و در واقع، دولت اسلامی را برای اولین بار تأسیس می کنند، فضای جامعه یک فضای قبیله ای است. یک قبیله از ارکانی تشکیل می شود که معمولاً اشراف و بزرگان در صدر بودند، شیخ قبیله، رئیس قبیله بود، بدنه قبیله نیز مردم عادی بودند، و احیاناً یک سری برده بودند که کارهای این ها را انجام می دادند. سبک انتخاب این ها به گونه ای بود که وقتی می خواستند رئیس قبیله یا شیخی را انتخاب کنند، اشراف و بزرگان می نشستند و کسی را که ویژگی های خاصی داشت، مثلاً از تمکن خاصی برخوردار بود، سن زیادی داشت، نسبت به دیگران خوشنام تر بود را لحاظ می کردند و او را انتخاب می کردند. البته دولت نبوی و حضرت رسول هم همه ویژگی هایی که در قبیله وجود دارد را از بین نمی برد. بلکه خیلی از آن ویژگی ها را منحل و در فضای دولت اسلامی وارد می کند و فضاهای مثبت موجود را از بین نمی برد.

*همان احکام امضائی را می فرمایید؟

شریف لک زایی: بله، این ها همه امضائی است. چون جامعه زندگی اش را می کند. حالا شما می خواهید وارد شوید و طبیعتاً با ورود عناصر جدید به جامعه، ممکن است ملاحظاتی به وجود بیاید. حالا چطور باید خود را تطبیق داد؟ یا چطور این را برای خودت و طرفداران خودت تعریف می کنی؟ قبیله موضوعی جاافتاده بود. قبائل در فضای مکه آن دوره و حجاز و جزیره العرب، واقعیت ملموسی بودند و حضور داشتند. خود پیامبر در شمار یک قبیله بود. به خصوص وقتی دولت اسلامی تشکیل می شود این وضعیت رنگ و بوی بیشتری می گیرد. چون وقتی رئیس یک قبیله اسلام می آورد طبعاً دیگر افراد قبیله نیز تبعیت می کردند و نقل است که پیامبر معمولاً همان رئیس قبیله را به عنوان رئیس جدید قبیله انتخاب می کرد.

IMG_0116

*یعنی در زمان حیات پیغمبر این که نخبگان یا اهالی قبیله، رئیس خود را انتخاب کنند به این تغییر پیدا کرد که پیغمبر رئیس قبائل را انتخاب کنند؟

شریف لک زایی: نه، پیغمبر رئیس انتخاب شده قبیله را تأیید می کرد.

*یعنی تنفیذ می کرد؟

شریف لک زایی: بله، یعنی وقتی رئیس قبیله ای می آمد و اعلام اسلام می کرد، پیامبر نمی گفت که تو کنار باش و یک کس دیگر را به عنوان رئیس قبیله تعیین کنند. به او می گفت که اسلام شما پذیرفته است و به سمت دیار خودتان بروید و در آن جا همچنان بزرگ و شیخ و رئیس قبیله باشید. چون معمولاً افراد با تجربه و مُسنی را می گذاشتند. در اینجا نیاز به این داریم که داده های تاریخی را بررسی کنیم. اینطور نبود که همه به قبیله خود ظلم کنند یا دائم با دیگر قبائل در جنگ و نزاع باشند که این اتفاقات هم بود. منتها بعد از دولت اسلامی اهمیت کار و اتفاقی که می افتد این است که پیامبر می آید و شخصی را به عنوان جانشین خود انتخاب می کند. چون گفتیم آن قبائل ساختارشان تقریباً تثبیت شده بود، ولی این ساختار منحل شد در جامعه اسلامی به عنوان امت اسلامی. یعنی امت اسلامی شکل می گیرد. چون قبیله به عنوان یک واحد سیاسی حضور داشت و آن نقش تنزل یافته دولت را در جامعه، خودش انجام می داد. یعنی هم حکومت بود، هم جمعیت بود و هم به نوعی حاکمیت داشت. شاید به تعبیر برخی از صاحب نظران سرزمین نداشت اما به نوعی ارکان چهارگانه دولت در یک فضای متفاوت حضور داشت. اما شاید مرزهای مشخصی وجود نداشت. چون ممکن بود از یک منطقه به منطقه دیگر، مهاجرت بکنند و سرزمین ثابتی نداشته باشند. لذا یک واحد سیاسی تلقی می شود. اما این واحدهای سیاسی با اسلام گره خورده اند. پیامبر توصیه و وصیتی می کند. البته شیعیان بر این نظرند که پیامبر در موارد متعدد این مسأله را مطرح کرده است که چه کسی جانشین ایشان خواهد بود. وقتی حضرت وفات می کند، این اتفاق نمی افتد. بعد از وفات پیامبر، به همان سبک قبل از پیامبری ایشان، یک عده ای جمع می شوند و اتفاق دیگری مغایر توصیه ها و تأکیدات پیامبر رخ می دهد. این اتفاق دیگر از چند ویژگی برخوردار است. اولاً انصار کاملاً از حکومت کنار گذاشته می شوند.

*مگر سقیفه با پیشنهاد و پیگیری انصار شکل نگرفت؟

شریف لک زایی: در سقیفه اتفاقی که می افتد این است که به نظر برخی تحلیل گران، انصار که مدعی نصرت پیامبر و مسلمانان و اسلام بودند مدعی حکومت شدند ولی با توجه به روندی که پدید آمد کنار گذاشته شدند. ثانیاً بنی هاشم به عنوان کسانی که جزء قبیله پیامبر هستند هم از حکومت کنار گذاشته می شوند. در صدر آنان حضرت علی به عنوان نخستین مسلمان و برادر پیامبر کنار گذاشته می شود. این در حالی است که هنوز پیامبر تشییع و تدفین نشده است. حضرت فاطمه در سخنرانی خود در مسجد به این مسأله اشاره می کند که شما می خواستید جلوی فتنه ای را بگیرید، اما دچار فتنه عظیم تری شدید. شما می خواستید بگویید پیامبر رحلت کرد و ما می خواهیم زودتر کسی را به عنوان حاکم جامعه اسلامی منصوب کنیم که انسجام جامعه اسلامی از دست نرود.

*یعنی نظر حضرت زهراء این بوده است که غاصبان حکومت، از سر خیرخواهی و نادانی حکومت را غصب کرده بودند؟

شریف لک زایی: حضرت در سخنرانی خود که به عنوان خطبه فدکیه معروف شده است، این گونه تعبیر می کند. ایشان می گویند که شما می خواستید فتنه ای را بخوابانید، در حالی که فتنه عظیم تری را تولید کردید.

*شاید منظور حضرت این بوده است که اگر بخواهیم نگاه خوش بین هم داشته باشیم، باز شما فتنه به راه انداخته اید.

شریف لک زایی: البته در آن جا تعبیر دیگر هم دارد. من می خواهم بگویم که استدلال آن ها این بود که در شرایطی که جامعه اسلامی رهبر خود را از دست داده است، نباید نگذاریم اتفاقی برای جامعه بیفتد و بایستی هر چه سریع تر رهبر جدید را انتخاب کنیم. البته همین اتفاق زمینه انشقاق جامعه اسلامی را فراهم می کند. در هر صورت انصار و بنی هاشم کنار گذاشته می شوند. اینطور که تحلیل گران می گویند، البته دیدگاه های انتقادی هم وجود دارد که سه نفر در این واقعه موثر بودند. جناب ابوبکر، جناب عمر و ابوعُبَیده. که ابوعبیده به حکومت نمی رسد و در دوره عمر وفات می کند. اما دو نفر اول حکومت را به دست می گیرند و نفر سوم هم که عمرش کفاف نمی دهد.

لذا می توان گفت که همان سنتی که پیش از اسلام حتی در دوره اسلام در قبیله ها به نوعی وجود داشت؛ اتفاق می افتد که یک عده ای بنشینند و رئیسی را انتخاب کنند، که در این واقعه البته همه بزرگان هم حضور نداشتند و انتخابی هم که صورت می گیرد، با اجماع امت اسلامی نیست. درست برخلاف این، در دوره ای که امام علی به خلافت می رسد، آن اجماعی که برای حکومت امیرالمومنین وجود دارد، در سقیفه وجود ندارد.

*می توانیم بگوییم که اجماع سقیفه، اجماع نخبگان بوده است، اما اجماع در مورد حضرت امیر، اجماع مردمی بوده است؟

شریف لک زایی: در مورد حضرت امیر هم اجماع نخبگانی و هم اجماع عمومی مردمی اتفاق می افتد. افزون بر این که به باور شیعیان در این زمینه نص داریم. در واقع حضرت پیامبر تکلیف جانشین خود برای حکومت را مشخص کرده است. اما به توصیه و گفته پیامبر عمل نشد. اولین سنگ بِنا که اعتراض حضرت فاطمه نیز از همین منظر است این است که اساساً سنگِ بِنا را کج چیدید و اصلاً درست نچیدید. لذا نقطه اعتراضش همین مسأله است و این که شما به هر دلیلی که این انتخاب را انجام دادید، اشتباه کردید. حتی آن داستان که چهل نفر از طرفداران ایشان اگر جمع می شدند برای این نبود که حضرت حکومت را به زور بگیرند؛ بلکه برای آن است که اتمام حجت کند. به هر حال این موضوع و حمایت عمومی از دعوی حضرت علی محقق نمی شود. چون اگر چهل نفر می آمدند، این چهل نفر چه کسانی بودند؟ همه از بزرگان بودند. همه از افرادی بودند که در جامعه نفوذ داشتند و مشروعیت واقعه و انتخابی که در سقیفه اتفاق افتاده بود، زیر سؤال می رفت. البته در فرمایشات حضرت فاطمه هست که ایشان در خطبه ایراد شده در مسجد استدلال می کند. همچنین در سخنرانی دیگری که در جمع بانوان دارند که به عیادت ایشان می آیند و قصه را جویا می شوند، آن جا هم ایشان تصریحاتی در این زمینه دارد.

بنابراین به نوعی می توان گفت که هم مورد جدیدی اتفاق می افتد و هم واجد یک پیشینه ای است. در آن روابط قبائلی و فضای قبائلی این اتفاق می افتاده که عده ای بنشینند و یک نفر را از بین خودشان انتخاب کنند. ولی همان طور که گفته شد این اتفاقی که در اینجا افتاد دارای ایرادات اساسی است. یکی بحث اجماع امت است که وجود ندارد. اجماع بزرگان و نخبگان که وجود ندارد. و انصار و بنی هاشم هم حضور ندارند و کنار گذاشته می شوند.

بنابراین شاید بتوانیم بگوییم که یک روش ترکیبی اتفاق می افتد که البته در دوره های بعد هم این اتفاق تکرار نمی شود. حتی در مورد جناب عمر هم ادامه پیدا نمی کند چون جناب ابوبکر او را انتخاب می کند. و برای عثمان هم اتفاق نمی افتد. چون آن جا هم بحث شورایی است. اما شورایی غیر معین که معلوم بود به کجا ختم می شود. دوباره در دوره حضرت علی است که یک انتخاب شکل می گیرد. پس فضایی که به وجود می آید، فضای انتخابی است که از جهاتی خوب و مثبت است. هم در دوره جناب ابوبکر و هم در دوره امام علی می بینیم که این اتفاق می افتد. انتخاب هست. ولی انتخاب ها متفاوت است. یکجا انتخاب حداقلی است و یکجا انتخاب حداکثری و با اجماع امت و بزرگان است. بعد از قتل عثمان، خیلی از بزرگان از اطراف و اکناف به مدینه آمده بودند و در انتخاب حضرت علی و حاکم جدید مشارکت کردند. لذا هم بزرگان مدینه و هم بزرگان اطراف و اکناف حضور داشتند. به همین دلیل می توان گفت که یک اجماع برای انتخاب حضرت علی صورت گرفته است. همچنین علنی هم بوده است. وقتی می آیند با ایشان بیعت کنند، اولاً متناع می کنند. اما وقتی اصر ار می کنند، می گویند که بیعت باید علنی و در مسجد باشد. این هم برخلاف آن انتخاب اول است که یک عده ای برای انتخاب خلیفه انتخاب می کنند و شماری از بزرگان را به منظور مشارکت در این انتخاب مطلع نمی کنند. به امام علی هم اطلاع نمی دهند و حضرت علی در آن انتخاب حضور نداشت. لذا بعداً هم که حضرت احتجاج می کند، همین زمینه را پیگیری می کند. این قصه اینطوری است که هم فضای جدیدی شکل گرفته است، هم اینکه به نوعی ناقص هم هست. لذا همین را هم می بینیم که مورد تاکید خود ائمه هستند و از جمله خود حضرت فاطمه که این بحث را طرح می کنند و آن را به فتنه بزرگتری تشبیه می کنند.

*این فرمایشاتتان زمینه طرح سوال بعدی مرا هم فراهم کرد. آیا اعتراض حضرت زهراء صرفاً متوجه به شیوه انتخاب بوده است، یا محتوای انتخاب. ما به حق معتقدیم که حکومت حق امیرالمومنین بوده است و این حق از ایشان غصب شده است. منتها به هر دلیلی و چون بنیان دین بر اساس انتخاب است و مردم می توانند معصیت کنند و از حاکمی که پیامبر برای ایشان انتخاب کرده است تمرد کنند. اگر تاریخ این گونه رقم می خورد که حضرت علی (علیه السلام) بنا بر وصیت پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) بلافاصله به خلافت می رسیدند، آیا برای آغاز حکومت ایشان روشی غیر از این که شخصیت های برجسته جامعه اسلامی با ایشان بیعت کنند (یعنی همان روشی که راجع به جناب ابوبکر پی گرفته شد) طی می شد؟ منظورم از این سؤال این است که آیا روش انتخاب رئیس جامعه اسلامی، روشی درست و بالتبع مورد تأیید حضرت زهراء سلام الله علیها بوده است و اعتراض ایشان متوجه عدم برگزاری صحیح این روش بوده است؟

شریف لک زایی: نسبت انتقاد و اعتراض حضرت زهراء ، فقط روش نیست. که البته در سخنان پیشین گفته شد روش هم ناقص است. یعنی این انتخابی هم که اتفاق افتاده است، این انتخاب از جهات مختلفی نقص دارد.

*اگر روش درست طی می شد، چی؟

شریف لک زایی: اگر روش درست طی می شد، حضرت علی باید انتخاب می شد و حداقل در این مسأله مشارکت و حضور می داشت. یعنی حضرت علی به عنوان کسی که از ابتداء در فرآیند اسلامی شدن جامعه حضور داشته، می بایست می بود. که این اتفاق نیفتاده است.

*پس اصل انتخاب مردمی مورد تأیید حضرت زهراء نیست. اشکال حضرت زهراء به کاملاً مردمی نبودن این انتخاب است.

شریف لک زایی: البته این از نکاتی است که درباره چیزی که اتفاق نیفتاده است می خواهیم صحبت می کنیم و این شاید مقداری سخت باشد. اما آن چیزی که اتفاق افتاده است، مورد انتقاد و اعتراض حضرت است که اساساً این اتفاق را مشروع نمی داند. این نیست که فقط به روش ایراد داشته باشند که البته روش هم ایراد دارد. درواقع هم روش انتخاب ایراد دارد و هم محتوا ایراد دارد. یعنی از هر دو جنبه، هم روش و هم محتوا می بینیم که مورد انتقاد حضرت است. به هر حال این حادثه ای که اتفاق افتاده است، به پرسش گرفته می شود. چون به لحاظ عاطفی هم می بینیم که پیامبر هنوز تشییع و تدفین نشده است و این ها درباره میراث سیاسی پیامبر تصمیم گیری می کنند و آن را به سمت خودشان می کشند. بنابراین اصل موضوع به پرسش گرفته می شود از طرف حضرت و طبعاً در نزد ایشان مقبول و مشروع نیست. یعنی حضرت نمی پذیرد این را و جایی که صحبت می کنند می گویند شما می خواستید که مثلاً جلوی فتنه ای را بگیرید، در حالی که دچار فتنه بزرگتری شدید. فرمایشات پیامبر در این قسمت روشن است. شما ولایت را غصب کردید و در واقع حکومت را غصب کردید.

به هر حال به نظر می رسد که اعتراض ایشان به وضعیتی است که طبق این گزارش حادث شده است. به اعتقاد شیعیان بر اساس آن چه که در غدیر اتفاق می افتد و در دیگر فرمایشات و توصیه های حضرت رسول می بینیم که آن چیزی که مد نظر آن حضرت بوده، اتفاق نیفتاده است و علی به حکومت نرسیده است. البته در روایتی داریم که حضرت پیامبر به حضرت امیرمؤمنان می فرمایند که اگر مردم به سراغت آمدند، شما حکومت را بپذیر. و الا رها کن. آن حضرت هم همین کار را می کند. اما از این فضا معمولاً صحبت می کنند و در واقع فرمایشات پیامبر را یادآوری می کنند. که در تاریخ ثبت شود و بعدها نگویند حضرت خود به دنبال این کار نبوده و کوتاهی کرده است و یا اصلاً چنین چیزی انکار شود. می بینیم که حضرت دفاع می کنند و اقدام حضرت فاطمه زهراء نیز پشتیبان و بیانگر این مطلب است. در واقع این گونه اعتراض می کنند و یک نوع اقدام مؤثر و جدی است که نوعی دفاع از حقیقت تلقی می شود. دفاع از آن چه که پیامبر دنبال آن بوده است.

*ما معتقدیم که اقدامات حضرات معصومین (سلام خدا برایشان) اقداماتی بوده است که با رعایت مصالح اسلام صورت گرفته است. فلذا هیچ یک از اقدامات این بزرگواران نمی تواند مخالف اصل اسلام بوده باشد. با این پیش فرض که حتماً پیش فرض درستی است، در روش اعتراضی حضرت زهراء می بینیم که ایشان شخص حاکم را مورد تندترین انتقادات قرار می دهند. گویی که آبروی حاکم و حکومت با آبروی اسلام گره نخورده و این دو را دو چیز جدای از یکدیگر می دانند. آیا شما با این گزاره موافق هستید؟

شریف لک زایی: می شود گفت براندازانه نبوده است. البته حضرت به این کار اقدام می کنند که روشنگری کنند و با اصحاب صحبت کنند. و حتی فرمایش دیگری که حضرت توصیه می کنند که چهل نفر سر خود را بتراشند تا به ما کمک کنند که حقمان دفاع کنیم و حقمان را باز پس بگیریم. که این اتفاق نمی افتد. شاید از این اقدامات تلقی براندازانه شود. اما بنده نگاهم از این داده ها براندازانه نیست. چون حضرت به نظرم به زور حکومت را نمی خواست بگیرد. کما این که بعداً در دوره حکومت ایشان هم دیدیم که به زور این اتفاق نیفتاد. یعنی مردم با رغبت ایشان را انتخاب کردند و در ادامه هم پشتیبانی مردم بود. و در زمانی که این پشتیبانی قطع شد و قصه حکمیت پیش آمد، حضرت پایبند بود به آن عهد و پیمانی که بسته بود. لذا در این قسمت هم شاید اینطوری باشد که شرایط به گونه ای است که حضرت فاطمه آشکارا از وضعیت پیش آمده نسبت به مسأله حکومت انتقاد و اعتراض می کنند و در مسجد خطبه می خواند و جالب این است که در خطبه ای که ایشان در مسجد قرائت می کند نقاط بسیار برجسته ای وجود دارد. در این خطبه حمد و سپاس الهی هست. گواهی به وحدانیت الهی هست. گواهی به رسالت محمد هست. یعنی یک معارف و حقایقی در ابتدا ذکر می شود. اشاره به قرآن به عنوان عهد الهی در فرمایشات ایشان است. این که احکام اسلام برای هدایت انسان ها هست و در ادامه معرفی نسبت خودش با حضرت علی و با پیامبر یادآوری می شود که ما در چه جایگاه و مرتبه ای هستیم. این که پیامبر مبعوث شد و مردم و جامعه را از شرک با رسالت خودش نجات بخشید. در ادامه نقش حضرت علی را در رسالت پیامبر ذکر می کند. غصب خلافت حضرت را تصریح می کند و خارج شدن از راه ثواب را تصریح می کند و ذیل آن این بحث را مطرح می کند و از قرآن برای ارث بردن صحبت می کند. چون مطرح شد که پیامبر ارثی بر جای نمی گذارد. ایشان گفت که چطور است که دیگران ارث به جای می گذارند ، نوبت به پیامبر که رسید، پیامبر ارث به جای نمی گذارد. آن جا احتجاج می کند به آیات قرآن. چون ایشان از خود جناب ابوبکر می پرسد که اگر تو مردی، برای فرزندان خودت ارث نمی گذاری؟ می گوید چرا. می گوید پس چطور پیامبر ارث نمی گذارد؟ چو ن این صحبت هم تنها مستند به کلام خود ابوبکر است. و الا از کس دیگری نقل نشده است. ایشان هم به همین استناد می کند. که من به عنوان فرزندش، چنین مطلبی از پیامبر نشنیدم. بعد هم احترام به فرزندان رسول الله را مطرح می کند و عمل به قرآن بعد از پیامبر و طلب یاری از مردم و اتمام حجت با مردم در فرمایشات ایشان هست. و روایتی که ابوبکر به پیامبر مستند می کند. که ایشان آن را رد می کند و به قرآن استناد می کند.

مهمترین مستند ما و مهمترین فرمایشات حضرت فاطمه برای اعتراض به حکومت در این خطبه آمده است. همه چیز را جامع و کامل ذکر کرده است. یعنی هم معارف الهی را ذکر می کند. هم ربط و نسبت خودش را با پیامبر و هم نکات اعتراضی خودش را و هم نقد رقیب و نقد حاکمان. البته این خطبه به عنوان خطبه فدکیه معروف شده است که باید گفت در بخشی از این خطبه ایشان راجع به غصب فدک هم صحبت می کند و دفاع می کند. بحث ارث و میراث بردن از پیامبر را آن جا ذکر می کند. که البته اصلاً ارث نبود. میراث به معنای عام آن بود. چون پیامبر در زمان حضور خودش این منطقه را که یک منطقه سرسبز و بسیار پر ثمری هم بود به حضرت فاطمه می بخشد که در امور معیشتی در بنی هاشم خرج می شد. البته پیامبر قبل از آن هم این کار را انجام می داد. اما بعد از آیه وَءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ  پیامبر این باغ را به حضرت فاطمه می بخشد که وقتی که خلیفه اول دست به کار می شود ، عوامل و کارگزاران حضرت فاطمه را از فدک اخراج می کند و آنجا را به دست می گیرد. بنابراین فقط خطبه فدکیه نیست و نمی دانم چطور به خطبه فدکیه معروف شده است. درست که در بخشی از آن از فدک هم صحبت می شود، اما بحث ولایت و غصب حکومت است. دفاع از حضرت علی است. معارف الهی هم در آن وجود دارد. یک جمله ای امام موسی صدر راجع به این خطبه دارد که فکر می کنم بسیار جالب است. می گوید «این خطبه تصویری است شکوهمند از ژرفای اندیشه اسلامی و گستردگی فرهنگ و توان شگرف منطق و کمال ادب آن حضرت» حضرت در این خطبه فُحش و ناسزا نمی دهد. ناب ترین معارف الهی را در این خطبه ذکر می کند. فارغ از هر گونه سطحی نگری و با منطق و با کمال ادب. امام موسی صدر در ادامه می گوید: «افزون بر این، این سخنان بانگ حق و حقیقت است. که به مثابه جهاد اکبر به شمار می رود.» در واقع بحث را به جهاد اصغر فرو نمی کاهد. یعنی صرف این که یک براندازی ظاهری باشد یا یک اعتراض ظاهری سیاسی بلکه منتسب می کند به جهاد اکبر. و اینکه مربوط به درون انسان ها و وجدان انسان ها می شود. حضرت در این خطبه انسان ها را به وجدان خودشان و به نفس خودشان ارجاع می دهند که به هر حال بعد از پیامبر چه اتفاقی می افتد؟ فرمایشات صریح پیامبر در باب حکومت نقض می شود و در یک بخش در باب فدک هم نقض می شود. آن جا هم تحلیل های مختلفی وجود دارد که از خلفای بنی عباس نقل می شود که برای اینکه حضرت علی از مُکنَتِ مالی برخوردار نباشد که مخالفت جدی با حکومت داشته باشد این اتفاق می افتد. این تحلیل ها وجود دارد و بعدها از طرف خود خلفای آنها هم ذکر می شود. بنابراین درست است که براندازانه نیست. بیان و اعتراض با سخن است. گفتار است. و منطق سخن هست. البته این خود قدرتی است. زبانی است که در آن عصر و زمانه به تعبیر امام موسی صدر در کمال منطق و ادب در مهمترین نهاد مذهبی و سیاسی و اجتماعی آن دوره یعنی مسجد، از طرف نزدیکترین شخص به رسول الله ایراد می شود. از نظر حضرت فاطمه حاکم موجود مساوی اسلام و معارف اسلامی تلقی نمی شود.

*این که می فرمایید براندازانه نیست، منظور این است که قصد تغییر حاکم را نداشتند و فقط می خواستند اعتراضشان رابیان کنند؟

شریف لک زایی: در واقع من به این معنی می گیرم که نمی خواهند به زور حاکم را کنار بزنند و خودشان قدرت را به دست بگیرند. و الا حضرت می گوید که پیامبر نظرش این نبوده است. که حکومت اینطوری شود. پیامبر نظرش روشن است که حضرت علی باید حکومت را به دست بگیرد. که این اتفاق نمی افتد. در واقع این تعبیر امام صدر که می گوید «یک جهاد اکبری هست». اصلاً در فضای جهاد اکبر مطرح می شود، یعنی به لحاظ ظاهری به این شکل نیست که حضرت شمشیر به دست بگیرد و بخواهد قدرت ر اقبضه کند. به وجدان خودشان ارجاع می دهد. نقل های تاریخی وجود دارد که ابوبکر راجع به فدک پشیمان شد و قصد داشت که فدک را برگرداند اما دیگران نگذاشتند این اتفاق بیفتد. البته این که چقدر این نقل ها صحت دارد یا ندارد قابل بررسی است. ولی این اتفاق به هر حال حادث شد. یعنی حضرت در کمال منطق و ادب در مسجد در حضور خیل اصحاب و یاران پیامبر سخنرانی میکنند. البته آن ها گمان می کنند این ها مُخِلّ است و هجوم هایی که بعدها صورت می گیرد و بیعت تحمیلی که از حضرت امیر اخذ می شود هم اتفاق می افتد. در حالی که می بینیم در دوره حضرت علی این اقدامات صورت نمی گیرد. یعنی حضرت علی از کسی به اجبار بیعت نمی گیرد. ولی در این دوره از خود حضرت به اجبار بیعت گرفته می شود.

IMG_0069

*کسانی بودند در دوران حضرت امیر که با ایشان در دوران حکومتشان بیعت نکنند و حضرت علی هم آن ها را به بیعت مجبور نکند؟

شریف لک زایی: بله، بودند. حضرت هیچ کس را اجبار نکرد. کسانی بودند که بیعت کردند و بعد بیعت شکستند.

*و کسانی بودند که اصلاً بیعت هم نکردند؟

شریف لک زایی: بله. کسانی هم بودند که بیعت نکردند.

*آیا این بیعت نکردن باعث نشد که امیرالمومنین به عنوان حاکم اسلامی آن ها را از بعضی حقوق و امتیازات اجتماعی محروم کند؟

شریف لک زایی: نه، اصلاً. استاد مطهری تحلیل می کند که حضرت خرج شان از بیت المال را هم قطع نکرد. آن ها به عنوان شهروند جامعه اسلامی حضور داشتند و مشخص بود که این شهروند، مخالف این حاکم است. ولی حضرت امیرمومنان به عنوان حاکم جامعه اسلامی هیچ گونه محرومیتی برای آن ها به وجود نیاورد. حتی تعبیر ایشان این است که تا زمانی که خوارج هم دست به اسلحه نبردند و ناامنی ایجاد نکردند، حضرت با آن ها مُدارا می کرد و خرجشان را از بیت المال پرداخت می کرد و با آن ها مقابله نکرد. در حد این که اعتراضشان را بیان می کردند. در حد این که صحبت می کردند. در مسجد اِخلال ایجاد می کردند. پای سخنرانی حضرت بر علیه ایشان صحبت می کردند. ولی حضرت امیر واکنش سختی نشان ندادند. بله، به صورت گفتاری پاسخ می دادند و تبیین و روشنگری می کردند. ولی این که آن ها را محدود کنند و محصور کنند و زندان کنند و با آن ها مقابله کنند و این که با زور بیعت بگیرند، این اتفاق نیفتاده و گزارش نشده است.

*این گفته شما و گفته هایی که در چند گفتگو و میزگرد دیگری که راجع به همین موضوع داشتیم شنیده ام، این تصور را برای من به وجود آورده است که اصولاً بحث نظامی گری و توسل به زور ولو خشونت مشروع، برای ائمه معصومین (سلام خدا بر ایشان) جایگاهی نداشته است و تمایل آن ها به طور کلی این بوده است که مردم از سر انتخاب، اجرای حُکمِ الهی را انتخاب کنند. چون مثلاً در دوران پیامبری حضرت نبی در پیش از هجرت، هیچ گونه توسل به زور را از ایشان نمی بینیم. و آن چه که در بعد از هجرت هم اتفاق می افتد، جنبه دفاعی داشته است. از این قبیل مثال ها در زندگانی سایر ائمه هم می توان به وضوح دید. از آن جایی که تأکید بحث ما بر روی منشِ حضرت زهراء است، به نظر می آید ایشان تلاش کرده اند یک گفتمانی را یادآوری کنند، گفتمان نبوی، سنت نبوی و بازگشت به آن. آیا این ذهنیت، تصورِ درستی است؟

شریف لک زایی: سیره خود حضرت رسول این بود که وقتی دولت نبوی و دولت اسلامی را تشکیل دادند، به عنوان اولین دولت اسلامی، از قوه زور و تحمیل و اجبار استفاده نکردند. چون در عقبه اول تعدادی از مدینه می آیند و با حضرت بیعت می کنند و در عقبه دوم یک تعداد بیشتری با حضرت بیعت می کنند و در نهایت هجرت اتفاق می افتد که مردم آزادانه ایشان را به عنوان حاکم می پذیرند و بعد هم که پیمان مدینه النبی منعقد می شود، یک وضعیت قانونی ایجاد می کند بین همه مردمی که در مدینه و اطراف مدینه زندگی می کنند. فارغ از اجبار. همه می پذیرند که در این فضا زیست کنند. چون آن چیزی که مهم هست، هدایت است. هدایت با اجبار و زور و قلدری و این گونه رفتارها ممکن است ایجاد شود اما ارزشی ندارد. به تعبیر شهید مطهری، دین اجبار بردار نیست. ممکن است حکومت اجبار بردار باشد و شما کسی را اجبار کنید که جکومت شما را بپذیرد. ولی دین ، اخلاق و ارزش ها اجبار بردار نیستند. پیامبر آمده است که فضیلت ها را گسترش دهد و جامعه فضیلت مند شود. اگر این اتفاق آزادانه افتاد، فبها. و الا «لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ» است. یعنی اجازه ندارد که با شمشیر انسان ها را مسلمان کند و تحت سیطره خود درآورد. ولذا ائمه هم همین روش را ادامه دادند. وقتی که حضرت اینطور مواجه می شوند که سقیفه شکل می گیرد و کسان دیگری حکومت را به دست می گیرند، صرف اقدام ایشان همین بیان اظهار نظرهاست که حق من بوده و توصیه پیامبر بوده و شما به توصیه پیامبر عمل نکردید. حضرت امیر می توانست که شمشیر به دست بگیرد و تعدادی را جمع آوری کند و اقدام نظامی کند. اما این اتفاق نیفتاده است. حتی آن جایی هم که گفته می شود حضرت اقدام می کند به این کار، شاید به خاطر این بوده که اتمام حجت کند که من پیگیر بودم و شما نیامدید. چون ما معتقدیم امام، در هر صورت امام است. اگر در جامعه پذیرفته شد و مقبول افتاد، می تواند حکومت هم بکند و الا از امامتش چیزی کاسته نمی شود. امامتش اکتسابی است. در جای خود حضور و وجود دارد و بحث منصب الهی تلقی می شود. ولی حکومت را باید مردم بپذیرند. البته در فرمایش حضرتعالی هم بود که اگر مردم پیامبر یا امام را نپذیرند، آیا مرتکب خلافی شدند یا نه؟ که در آن جا بحث کلامی پیش می آید. که آیا آن ها دچار خلافی شده اند و این که در آخرت دچار عقاب هم می شوند، یک بحث کلامی دیگر است که باید در جای خود درباره آن صحبت کنیم. اما فضای دین، اجبار بردار نیست. نه تنها دین که اخلاق و ارزش ها، اجبار بردار نیست. پیامبر و ائمه حکومت را هم به کسی اجبار و تحمیل نمی کنند که بیعت کند. در سیره حضرت علی کسی را نداریم که به او گفته باشند باید حتماً با من بیعت کنی و الا اجازه نمی دهیم در جامعه نفس بکشی. کاری نداشتند. در جامعه حضور داشتند. حتی مخالفان از حکومت حضرت علی انتقاد می کردند. در مسجد می آمدند و حتی در صحبت های ایشان اخلال ایجاد می کردند. این ها الگو است. آیا الگویی بهتر از این در حکومت داری هست؟ زمانی که قانون شکل می گیرد و این قانون را نباید کسی نقض کند. این قانون برای پیامبر هم هست، برای امام هم هست، برای کارگزاران هم هست، برای مردم عادی هم هست. اگر ما از چراغ قرمز عبور کنیم، نزد همه محکوم هستیم. حتی کسی که چراغ قرمز را رد می کند، اگر از او بپرسی می گوید که من مقصرم. این قانون است. برای نظم اجتماعی، باید این قانون را رعایت کنیم، همه ما این را پذیرفتیم. در فرمایشات خود حضرت هم در نهج البلاغه آمده که حکومت نزد من ارزشی ندارد، مگر این که عدالتی محقق شود. یعنی حکومت هم برای عدالت گستری است. عدالت یک ارزش و فضیلت است. حضرت می خواهد حکومت را به دست بگیرد که چه کار کند؟ منویات و منافع خودش را پیگیری نماید و در جهت منافع خودش از آن ها استفاده کند؟ می بینیم که حضرت در آن جا هم می گوید که باید عدالت تحقق پیدا کند. اگر نتواند عدالت را تحقق ببخشد، پس برای چه می خواهد ادامه دهد؟ این است که حضرت آن را مقایسه می کند و سبک و سنگین می کند، می گوید که مهمترین بخش کارکرد یک حکومت تحقق عدالت است.

من در گذشته دو مقاله راجع به این موضوع کار کردم. یک مقاله راجع به امکان یا امتناع آزادی سیاسی در اندیشه امام علی است. یک مقاله هم بحث حقوق متقابل مردم و حاکم در اندیشه امام علی. فکر می کنم این دو مقاله در اینترنت وجود داشته باشد.

*بحثمان به جای خوبی رسید. شما به یک سری از ابزارهایی که حضرت زهراء به کار بردند در بیان اعتراض سیاسی شان، اشاره کردید. این یکی از مشکلات ماست که در کُنِش های سیاسی مان باید از چه ابزاری استفاده کنیم که مطابق با اصول مان باشد؟ با توجه به این، آن ابزارهایی که حضرت زهراء برای بیان اعتراض ا شان و انجام آن قیام ا شان به کار بردند، چه بود؟ آیا می توانیم بگوییم که قیام سیاسی حضرت زهراء در واقع یک قیام فرهنگی بود؟ آیا می توانیم بگوییم که بیشتر از ابزارهای فرهنگی برای انجام کُنِشِ سیاسی استفاده کردند؟ مثلاً این که ایشان بسیار گریه می کردند. یا تدبیر خاصی که راجع به نحوه تشییع و پنهان ماندن محل تدفین ا شان می اندیشند. آرایش خاصی که برای نحوه تشریف فرمایی  اشان در مسجد به کار می بندند که تعدادی از بانوان را همراه خود می کنند و از پشت پرده ای بیانات ا شان را ایراد می کنند. گویی که می خواستند این پیام را انتقال دهند که به هیچ عنوان حاضر به پذیرش غاصبان خلافت به حضور، نیستند. ظاهراً نصب این پرده صرفاً به دلیل مراعات مسئله محرمیت نیست. این طور به نظر می آید که در آن تشریف فرمایی در مسجد، حضرت امیر ایشان را همراهی نکردند و در مسجد نبودند.

آیا از مجموع این شواهد می توانیم بگوییم که حضرت زهراء از ابزار فرهنگی برای انجام کُنِشِ سیاسیِ استفاده می کردند و مَنِشِ سیاسی ایشان مبتنی بر آگاهی بخشی عمومی بوده است تا این که بخواهند لزوما به قدرت سیاسی برسند؟

شریف لک زایی: همانطور که در ابتدا هم اشاره کردم، بحث حقیقت گویی و حقیقت گرایی و بیان حقیقت مطرح است. این که حقیقت چیست و این که روشنگری شود و مردم آگاه شوند. حضرت هم از همین شیوه های مسالمت آمیز استفاده می کند. یعنی بیان نکات انتقادی و اعتراضی نسبت به وضعیتی که ایجاد شده و حادثه ای که اتفاق افتاده و انتخابی که صورت گرفته است. این به این معناست که ما حتی در بحرانی ترین شرایط هم نبایستی از حقیقت و حقیقت گرایی و حقیقت گویی رویگردان باشیم. پیامبر از دنیا رفته است و حکومت جدیدی شکل گرفته است و شاید جامعه آن دوره به یک ثباتِ بعد از تغییر هم نرسیده. چون می دانیم که پس از رحلت حضرت رسول، عده ای از دین برگشتند. البته برگشت عده ای دینی بود و برگشت عده ای هم سیاسی بود. که حکومت جدید و حاکمان جدید را با مشکلات جدیدی مواجه کرد. ولی حضرت در همان فضا صحبت می کند. معنی این کار این است که ما در هر شرایطی نبایست از بیان حقیقت و حقیقت گرایی گریزان باشیم. بله، ابزارها ممکن است به نسبت روز متفاوت شوند. قالب ها، قالب هایی بوده که در آن دوره استفاده شده. امروزه می تواند نمادهای دیگری وجود داشته باشد. نمادهای جدیدتر و به روز استفاده شود. هیچ منعی و هیچ ممانعتی نیست. چون از خود حکومت هم تلقی شده است که قالب خاصی مد نظر دین نیست. محتوا گفته شده است. و کارکردهای حکومتی متوقع و مورد انتظار است که مثلاً تحقق عدالت صورت پذیرد. ولی این که در چه قالبی می خواهد انجام شود، طبیعتاً سنت نسبت به این وضعیت ساکت است و نسبت به شرایط زمانه، تغییر می کند. حضرت فاطمه هم سخنرانی می کند، و هم در مسجد حضور پیدا می کند به عنوان یک نماد و نهاد اجتماعی اسلامی. مسجد از مدینه بعد از اسلام شروع می شود و به عنوان یک پایگاه اجتماعی خود را نشان داده و به عنوان مهمترین نهاد تاثیر گذار در آن دوره تلقی می شود. کیفیت حضور ایشان در واقع یک فضاسازی است، امروزه می تواند تحلیل شود که ایشان به چه هیبتی وارد شدند. نقل شده است که ایشان طوری راه می رفتند که گویی پیغمبر داشته است راه می رفته است و به سمت مسجد حرکت می کرده اند. به صورتی راه می رفتند که یادآور خاطره حضرت رسول است. فکر می کنم چون ایشان دختر حضرت بود، می خواستند خاطره رسالت را یادآوری کنند. خاطره پیامبر را در اذهان یادآوری کند و نحوه حضور ایشان را هم به صورتی احساسی و عاطفی درآمیزد. ایشان نکات اعتراضی خود را، هم در فضای عمومی مسجد مطرح می کند و هم در فضای منزلش که عده ای از بانوان به آن جا می آیند و نکات مهمی مطرح می کند راجع به این که چه اتفاقی افتاده است. و این که درب خانه بسیاری از افراد می رود که چرا شما ساکت هستید؟ ماوقع را نقل می کند و می پرسد که چرا شما از حق و حقیقت دفاع نمی کنید؟ شاید اوج اعتراض حضرت در وصیت ایشان یا توصیه ایشان در بحث تشییع و تدفین و مقبره ایشان است. که هنوز که هنوز است، مخفی و پنهان است. آن هم یک نوع مبارزه با مخالفان است. برای این که مخالفان در تشییع و تدفین ایشان حضور پیدا نکنند، چنین توصیه ای مطرح می شود. این که قبر ایشان پنهان باشد، خودش یک نوع اعتراض است. خودش یک نوع مخالفت است که در طول تاریخ مانده است. در بحث قبلی هم گفتم که اگر ما هیچ گزاره دیگری نداشتیم، همین برای ما کافی بود که این سوال ایجاد شود و ما هیچ بحث دیگری نداریم که چرا قبر ایشان مخفی است؟ چرا ایشان پنهانی تشییع شدند؟ این سؤال است. جواب بدهند. در واقع یک نوع مبارزه طلبی است. خودش یک تاثیرگذاری در طول تاریخ است که در هر عصر و دوره ای این پرسش می تواند مطرح شود. همین یک سؤال که پاسخ هم ندارد. ما پاسخی نداریم. همین یک سؤال را آن کسانی که این فضا را و این اتفاقات را تأیید می کنند پاسخ دهند. بنابراین عملکرد  حضرت در آن زمان یک نوع اعتراض است که به وجود آمده و صدای ایشان را برای همیشه تاریخ ، بلند و رسا مطرح کرده است. این اقدام همیشه به عنوان یک تابلو پیش چشم ماست و می تواند این پرسش مورد طرح و بررسی قرار بگیرد. بنابراین عملکرد حضرت پیش از آن که سیاسی باشد فرهنگی است.  فرهنگی است به لحاظ این که روشنگری می کند که چه اتفاقی افتاده و حقیقت چیست. سیاسی است چون مخالفت می کند با حاکم وقت. با کارگزران سیاسی جدید مخالفت می کند. آن ها را به چالش می کشد. بزرگترین عمل سیاسی را فکر می کنم پس از رحلت حضرت رسول حضرت فاطمه انجام دادند. در مقابل حاکمان وقت و خلافت موجود.

*بزرگترین را از چه جهت می فرمایید؟ از جهت عمق آن؟

شریف لک زایی: بله، ما می گوییم که در دوره بعد از رحلت و آغاز خلافت خلیفه اول، جنگ های رده هم مطرح است. ولی خیلی اهمیت معنایی و نشانه ای برای ما ندارد. اما مخالفت حضرت زهراء هم به لحاظ تاریخی اهمیت پیدا می کند و هم معنایی و نشانه ای. یعنی دائم می توانید این پرسش را مطرح کنید که چرا مخالفت شده است؟ چرا دختر حضرت پیامبر در مقابل آن فرآیند و وضعیتی که به وجود آمده، ایستادگی کرده؟ حرف زده، سخنرانی کرده، به چالش کشیده؟ از این جهت به لحاظ نشانه ای هم اهمیت پیدا می کند. هم بعد تاریخی و عصری دارد و هم معنایی و ارزشی می تواند داشته باشد که بحث حقیقت و حقیقت گرایی است. پیامش این است که ما حقیقت را طرح کنیم و از حقیقت دفاع کنیم و حقیقت گرا هستیم.

*گاهی گفته می شود که باید در بیان اعتراض سیاسی، یک سری مُقتَضَیات اجتماعی را رعایت کنیم. به خاطر مصلحت های اجتماعی نباید برخی اعتراض ها را مطرح کنیم. ولو این که مسئله، مسئله حق و درستی است، ما باید از حق اعراض کنیم، چون دچار وضعیت خاصی هستیم. اما وقتی حضرت زهراء قیام می کنند، شرایط جامعه اسلامی به گونه ای است که بحرانی تر از آن را در طول هزار و چهارصد سال بعد از آن مشاهده نمی کنیم: فقدان حضرت رسول، آغاز ارتدادها که به جنگ های رده می انجامد و در نهایت تهدید سرحدات سرزمین اسلامی توسط نیروی خارجی. اما این باعث نمی شود که حضرت زهراء بیان حقیقت را به دلیل این مصلحت ها تعطیل کنند یا در بیان حقیقت به حداقل قانع شوند. آیا می توانیم بگوییم که بیان اعتراض سیاسی در نظر حضرت زهراء یک وظیفه است که بر هر کسی و در هر شرایطی واجب است و به هیچ عنوان تعطیل بردار نیست؟

IMG_0098

 

شریف لک زایی: البته اگر شخصیتی مثل حضرت زهراء باشد، بله. ولی ممکن است عموماً این اتفاق نیفتد و مصلحت سنجی هایی صورت بگیرد. البته در دوره معاصر می بینیم که حضرت امام این گونه نیست. می بینیم که حضرت امام در مقاطع تاریخی مختلفی در مقابل حوادث و وقایعی که در جامعه اتفاق می افتد، واکنش نشان می دهد و مصلحت سنجی نمی کند. در آن دوره معمولاً این گونه گفته می شد که یک کشور شیعه که در دنیا بیشتر نداریم. لذا الآن نباید چیزی بگوییم. الآن نباید اتفاقی بیفتد. ایشان بدون ملاحظه مطرح می کند و برای مثال نکات اصلاح گرایانه خود را با کتاب کشف اسرار از دهه بیست مطرح می کند و در دوره های بعد هم ادامه دارد. بنابراین بستگی به خود افراد دارد. خیلی ها می گویند که چرا امام؟ منش امام متفاوت بود. یعنی جدای از علم ایشان و به ویژه اینکه در مصدر مرجعیت قرار گرفتند، منش شجاعانه ای هم در طرح مسائل مختلف و موضع گیری در قبال خیلی از وقایع داشتند. در صورتی که ممکن است خیلی ها از نظر علمی قوی تر باشند ولی ممکن است منش سیاسی شجاعانه ای نداشته باشند. این بستگی به شخصیت خود افراد دارد. اما می بینیم که حضرت زهراء این  مصلحت سنجی ها را نداشته است. البته بعضاً داده هایی داریم که گفته می شود به خاطر مصلحت هایی بعضی اقدامات صورت نگرفته است. ممکن است این اتفاق هم افتاده باشد. باید آن اقدامات تاریخی هم مورد توجه باشد و صحت شان اعتبار سنجی شود. ولی در هر حال حقیقت گرایی نیاز به مصلحت سنجی ندارد. خود حضرت رسول را در نظر بگیرید، وقتی رسالت ایشان شروع می شود، همه مخالف هستند. ولی طی چند سال ایشان به نقطه ای می رسد که تازه هجرت کند. در نقطه دیگری حکومت تأسیس کند. تازه خود این حکومت چقدر از سوی مشرکان با اخلال مواجه می شود ولی ایشان ادامه می دهد. به نظر می رسد که ضمن این که در واقع همه جهات باید در نظر گرفته شود، بستگی به خود کسی که اعتراض می کند به وضعیت زمانه هم دارد که آیا آن منش شجاعانه را دارد یا ندارد؟ و آیا درست هم تشخیص داده است یا خیر؟ به هر حال حقیقت است. اگر حقیقتی هست و ما معتقدیم که حقیقتی را شناختیم، فرقی نمی کند که چه می شود. ممکن است به ضرر خودم هم باشد. ولی طرح حقیقت مهمتر از مخفی کردن حقیقت است و ملاحظه و مصلحت سنجی در باب حقیقت صحیح نیست. البته این پرسش و بحث، پرسش دشواری است و این که چه کسی هم دارد پاسخ می دهد، مهم است. من بر اساس دانسته ها و علایق خودم، فکر می کنم که حقیقت مهمتر است. حقیقت مصلحت بردار نیست و به مصلحت سنجی نیاز ندارد. کما این که حضرت در آن شرایط بحرانی که حداکثر سه ماه بعد از حضرت رسول در قید حیات بودند، می بینیم که این مصلحت سنجی ها را نداشت. هم انتقادات و اعتراضات زبانی و گفتاری را مطرح می کرد. و هم عملاً یک سری اقدامات روشنگرانه را انجام داد. مثل نحوه و کیفیت حضور ایشان در مسجد، حضور در درب منازل اصحاب و روشنگری، حضور در بقیع و گریه و زاری ناشی از اندوه نسبت به حضرت رسول و هم اندوه نسبت به وضعیتی که به وجود آمده است. این ها همه نشان می دهد که حضرت از ابزارهای مختلفی استفاده کرده اند تا بتوانند حقیقت را برسانند. حالا چه اشکالی دارد که اگر ما هم در زمانه خودمان تا جایی که می توانیم بدون این که به دیگران اتهام بزنیم، حقیقت را بگوییم؟ خیلی از چیزها در جامعه ما با توجه به بُردِ شبکه های ارتباطی که در جامعه داریم، خیلی سریع نشر پیدا می کند. اگر ما از یک چیزی مطلع نباشیم و آن را نشر دهیم، درست نیست. باید حقیقت آن وضعیت و ماجرا را بدانیم و بعد در بابش تصمیم بگیریم. حرف بزنیم و احیاناً در جای خود از حقیقتی که وجود دارد دفاع کنیم. بدون این که مصلحت سنجی کنیم. و به تعبیر امام موسی صدر «با منطق و ادب». این منطق و ادب در سخنان حضرت فاطمه در مسجد موج می زند. البته من یک جمله ای هم از مرحوم آقای شهیدی یادداشت کردم که ایشان می فرماید «سخنرانی حضرت در مسجد مدینه یک سخنرانی تاریخی، شیوا، بلیغ، گلایه آمیز، ترساننده و آتیشین است.» فکر می کنم که اگر ما ایمان داشته باشیم به حقیقت و حقیقت را بشناسیم، همین طور کوبنده باید مطرح شود از طرف ما. یعنی هراسی نداشته باشیم، وقتی ایمان داریم به حقیقت. باید ببینیم که این ویژگی ها در گوینده وجود دارد یا ندارد.

*تعبیر کوبنده بودن…؟

شریف لک زایی: ایشان «ترساننده و آتشین» را به کار می گیرند. کوبنده به معنی این که بتواند منطق استوار حقیقت را در جامعه به کرسی بنشاند. یعنی کسانی که می شنوند به ماهیت حرف و سخن واقف شوند و برایشان جا بیفتد. نه این که ابزار سختی به کار بگیرند. چون خود نطق و صحبت یک قدرت است. حتی حضرت رسول در آغاز رسالت تنها ابزاری که به کار می گیرند، قدرت نطق است. تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ یعنی چی؟ در مقابل آن همه فحش و ناسزا و آن تهمت هایی که می زدند، آزار و اذیت ها و اخلال هایی که در رفت و آمد ایشان ایجاد می شد، یک جمله و یک آیه می آید : تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ. این قدرت نطق و قدرت کلام است. کلام قدرت دارد. قدرت نرم. و در بُعد متعالی اش قدرت معنوی و قدرت معنایی. مراجع ما در طول تاریخ قدرت ظاهری که نداشتند. اسلحه و داس و درفش که نداشتند. قدرت کلام داشتند. یک جمله می نویسد که استعمال توتون و تنباکو حرام است. فردا در جامعه کسی توتون و تنباکو استعال نمی کند و این بساط برچیده می شود. این نشانه قدرت قلم و نطق است. یک جمله گفته می شود، ولو بلغ ما بلغ، تقیه حرام است. ما امروز تکلیفمان این است که از حقیقت دفاع کنیم. هر اتفاقی هم که می خواهد بیفتد. ما این وظیفه را داریم و اینگونه باید عمل کنیم. لذا نباید از قدرت نطق و کلام غافل شویم. به ویژه در دوره رسالت و بعد از آن حتی، همین قدرت است. اعجاز پیامبر همین نطق است. قدرت قرآن، کلام است. این قدرت را دارد می رساند. کهیعص. قرآن همین است. از همین حروف و کلمات تشکیل شده است. شما هم مثل آن را بیاورید. نمی توانند بیاورند. معجزه یک نطق است. قدرت کلام است. لذا تعابیری که حضرت دارد در این خطبه که به نظرم به نادرست به خطبه فدکیه معروف و مشهور شده است، بسیار از این تعابیری که مرحوم آقای شهیدی از آن استفاده کردند (خدا ایشان را بیامرزد) خیلی بُرَنده تر است. حضرت زهراء در آن خطبه معارفی را مطرح می کنند و صرف این نیست که به تعبیر خود آقای شهیدی حضرت زهراء بخواهند از چهار تا درخت و یک مِلک دفاع کنند که آن را به من برگردانید. در وَرای این ها می خواهند از یک حقیقتی دفاع کند که اگر به تعبیر خود ایشان این اتفاق می افتاد، «هدایت، آسانِ آسان می شد» به تعبیر خود حضرت در آن خطبه. این اتفاق نمی افتد. اگر می افتاد، جامعه اسلامی یک جور دیگر می شد.

*کاش می افتاد.

شریف لک زایی: نیفتاد.

*ما می بینیم که حضرت زهراء دارای هیچ منصب سیاسی نبودند و با این حال اعتراض خودشان را مطرح می کنند. اگرچه با سخنانی که حضرت رسول در زمان حیاتشان درباره شأن حضرت زهراء گفته بودند، ایشان جایگاه اجتماعی رفیعی در آن زمان داشتند، اما به عنوان یک زن هفده-هجده ساله که تا کمتر از سی سال قبل از آن (یعنی قبل از بعثت پیامبر) بعضاً بانوان حق حیات هم در جامعه نداشتند (چرا که برخی دختران را زنده به گور می کردند) اما حضرت زهراء که یک زن است، اصل حکومت اسلامی را مورد اعتراض قرار می دهد. آیا می توانیم بگوییم که در منطق حضرت زهراء بیان اعتراض سیاسی، حق آحاد مسلمانان است و حق انحصاری جنسیتی خاص، یا نخبگان یا بخشی از جامعه نیست؟ کما این که اگرچه تصمیم گیری راجع به آغاز آن خلافت نامشروع با تصمیم گیری عده ای از نخبگان جامعه صورت می گیرد، اما حضرت زهراء هم آن نخبگان و هم آحاد جامعه را در خطبه معروف به فدکیه مورد خطاب قرار می دهند. یا در خانه خود با زنان مدینه از انحرافی که صورت گرفته است سخن می گویند.

شریف لک زایی: این سؤال خیلی مهمی است. فکر می کنم الگویی که ما در این قسمت می توانیم از حضرت بگیریم، در واقع به این نکته اشاره دارد که همه انسان ها در سرنوشت خودشان مداخله کنند و حساس باشند و حضور داشته باشند و بتوانند در فرآیند اتفاقاتی که در جامعه آن ها رخ می دهد تأثیر گذار و صاحب نقش و اثر باشند. این را حضرت مطرح می کند. این فارغ از هر نوع جنسیت و قومیت و دین و مذهب خاصی است که افراد دارا هستند. همه باید حساس باشیم. همه انسان ها نسبت به خودشان و جامعه خودشان باید حساس باشند و غفلت جایز نیست. ما روایت مشهوری داریم از حضرت رسول که می فرماید من اصبح لا یهتم بامورالمسلمین فلیس بمسلم. ترجمه زیبایی شهید بهشتی دارند که هر کس صبحگاهان سر از خواب نوشین بردارد و در اندیشه مسمانان نباشد، مسلمان نیست. حضرت همین را به ما می گوید. شما نسبت به اتفاقاتی که در جامعه می افتد، حساسیت داشته باشید. نسبت به تصمیماتی که در جامعه شما گرفته می شود، مشارکت داشته باشید. مثلا اگر انتخابات هست، من بروم و رأی بدهم. البته رأی دادن، حداقل مشارکت سیاسی است. چون من رأیم را که می اندازم، تمام می شود. یعنی یک لحظه. بالاترینش این است که من در معرض رأی گرفتن باشم. یعنی تقاضای یک پُست سیاسی و منصب اجتماعی و سیاسی را داشته باشم که بتوانم خدمت بیشتری ارائه دهم. طبعاً انداختن یک رأی با حضور در مجلس، با حضور در دولت، با حضور در فرآیند تصمیم سازی نظام، خیلی فرق می کند. البته آن هم اهمیت خودش را دارد. اما در واقع این توجه حضرت و این واکنش حضرت نسبت به اتفاقاتی که در جامعه اتفاق می افتد، این را به ما گوشزد می کند که ما نسبت به جامعه خودمان بی تفاوت نباشیم. ما نسبت به اتفاقاتی که می افتد چه ایده و موضعی داریم. ما کجای جریانات هستیم؟ در حال حاضر یک انتخابات در جامعه ما برگزار شده و یک عده ای هم انتخاب شدند، من کجای این انتخاب و انتخابات بوده ام. چه نقش و اثری در این فرآیند ایفاء کرده ام؟ این نشان می دهد که درست است که حضرت جوان بوده، بانوی جوانی بوده، اما این ها معیار این نیست که بگوییم در جامعه مشارکت و حضور در تصمیم سازی اجتماعی، مخصوص یک عده خاصی است، یا نخبگان است، یا جنس خاصی است، یا مذهب و دین خاصی است. همه باید حضور داشته باشند. این پیامی است که فکر می کنم در این قسمت می توانیم از این اقدام حضرت بگیریم و از این منظر قابل توجیه است که به هر حال در آن عصر هم یک اتفاقاتی که افتاد، در آینده معلوم شد که راه دیگری گذاشته شده، که می توانست اینطور نباشد، می توانست به توصیه پیامبر عمل شود و مسیر صحیح جامعه اسلامی تداوم پیدا کند و استمرار بخشیده شود. چون تا زمانی که حضرت به حکومت می رسد، بیست و پنج سال فاصله می افتد. یک نسل است دیگر. مقدار زیادی تفاوت ایجاد می شود و شیوه هایی در جامعه ایجاد می شود. به ویژه با توجه به گسترشی که در جامعه اسلامی رخ می دهد، خیلی متفاوت می شود. به ویژه در زمان حضرت نبی، در دو-سه سال آخر حیاتشان، بعد از فتح مکه، افرادی که مسلمان می شدند، با توجه به شرایط و فضایی که ایجاد شده بود می آمدند و فقط مسلمان می شدند. و به تعبیر درست قرآن ایمان نیاورده بودند، مسلمان شده بودند. برای مسلمانی هم همین شهادتین را که می گویند، کفایت می کند. ولی آن مسلمانی و ایمان و عمل صالح به وجود نیامده بود. کسی تعریف و  ترسیم نکرده بود برای اینها. نیاز بود که این اتفاق نمی افتاد تا حضرت می توانست آن راه را تداوم ببخشد.  بنابراین در این فضاء حضور همه در عرصه تصمیم گیری در جامعه می تواند مؤثر باشد. شاید صاحب نظرانی هم اشاره کرده باشند که حضرت برای احقاق عدالت و حقیقت در جامعه اعتراض می کند. و احقاق حق مسلمانان در جامعه و به ویژه احیای میراث نبوی و عمل به توصیه های پیامبر را مد نظر دارد که چرا به آن ها عمل نمی شود. و این که حضرت نسبت به سرنوشت خودشان راغب و حساس باشند و در آن مشارکت کنند.

IMG_0116

*در گفتگوی امروز تلاش کردیم که اعتراض سیاسی حضرت زهراء را هم از لحاظ فرم و هم از لحاظ محتوا بررسی کنیم. اگر بخواهید بحث های امروز را جمع بندی بفرمایید، چه می گویید؟

شریف لک زایی: من فکر می کنم اگر از همین کلام آخر که خدمت شما عرض کردم الهام بگیریم، حضرت برای احقاق عدالت و حقیقت و عمل به توصیه های پیامبر اقدام می کند و این که به هر حال ما می توانیم حضرت فاطمه را الگو قرار دهیم. ایشان یک الگوست. به تناسب جامعه خودمان چگونه می توانیم در جهت تحقق حقیقت و عدالت عمل کنیم؟ طبعا وقتی من عدالت را می گویم، جمیع فضائل را در خود دارد. آزادی هم در آن وجود دارد. ارزش های اخلاقی هم در آن وجود دارد. همه ارزش ها می تواند این جا باشد. بنابراین در این فضا این الگو را به ما ارائه می کند. حالا به لحاظ شکلی نیازی نیست که حتماً در قالب های آن دوره باشد بلکه در حال حاضر من در خانه ام هم که نشسته ام می توانم در فرآیند تحقق عدالت در جامعه مشارکت کنم. چون رسانه های ارتباطی به گونه ای است که این امکان را فراهم ساخته که من از هر نقطه ای بتوانم مشارکت کنم و توجه کنم. شاید این مهم ترین پیامی است که دریافت می شود که ما نباید نسبت به وضعیتی که در جامعه  می گذرد، سکوت و کوتاهی کنیم. بلکه از هر راهی که می توانیم کمک کنیم تا حقیقت و حقائق و معارف الهی در جامعه نشر و جریان پیدا کند؛ و روز به روز وضع ما مطلوب شود و ما بهتر شویم و آدم های بهتری شویم، من فکر می کنم از این طریق الگوی خوبی به ما می دهد. به خصوص که حضرت، عمر چندانی هم نداشتند. برای ما می تواند درس آموز باشد که نیازی نیست حتما سنی از ما گذشته باشد یا نیازی نیست که حتماً تجربه های زیادی داشته باشیم، در هر مقطعی می توانیم در همان فضایی که هستیم تأثیر گذار باشیم و نقش و مشارکت داشته باشیم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید