نجمه کیخا در مقالۀ «مبانی فلسفی اخلاق و
سیاست در حکمت متعالیه» بر این نظر است که حکمت متعالیه از تأثیرگذارترین مکاتب
فکری دوران معاصر ایران است. این تأثیر، تنها در عرصۀ نظریهپردازی و تکامل این
نظریه نیست، بلکه بیش از آن، در ساختارهای اساسی جامعه و حکومت دیده میشود و این
چنین یکی از بزرگترین تحولات سیاسی ـ اجتماعی قرن بیستم را رقم زده است. امام
خمینی به مثابۀ حکیمی از مکتب حکمت متعالیه، توانست پروژۀ عملی این حکمت را گامی
جلوتر ببرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه (جلد چهارم)» عنوان کتابی است که در سال 1390 از سوی انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شده است.
اثر حاضر، مجموعه مقالههای پروژۀ کلان حکمت سیاسی متعالیه است که با مدیریت فاضل ارجمند، شریف لکزایی از سال 1384 در این پژوهشکده در دست اجرا است. این مجموعه، با هدف تبیین ظرفیتهای فلسفۀ متعالیه برای ورود به حوزۀ حیات اجتماعی و سیاسی و معرفی توانمندی فلسفۀ سیاسی اسلامی طراحی شده و در سطوح و شیوههای متنوع علمی در حال انجام است. مجموعۀ حاضر در کنار نشستها و پروژههای مستقل پژوهشی، قالبی است که برای تحقق هدف یاد شده، تاکنون مورد توجه قرار گرفته است. مباحث این مجموعه، بخشی از مقالاتی است که به همایش «سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه» ارائه شده است.
الف) حیات صدرالمتألهین
فاضل ارجمند، شریف لکزایی دبیر همایش، در دیباچۀ کتاب، معتقد است که دربارۀ حیات علمی حکیم پرآوازۀ ایران، صدرالمتألهین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی، آثار اندکی منتشر شده است. ولی در نهایت چنین ادعا میکند که تمام زندگی صدرا صرف آموزش و آموختن به گونههای متفاوت در سطوح مختلف شده است؛ از این رو، در یک دستهبندی کلی میتوان سه دورۀ اساسی را در حیات وی از یکدیگر تمیز داد: دروۀ فراگیری و تحصیل، دورۀ ریاضت و تهذیب و دورۀ نگارش و تدریس.
نگارنده در ادامه به این نکته اشاره دارد که این سه دوره از زندگی ملاصدرا به گونهای در هم آمیخته است که در تمام دورهها دائماً در حال آموختن و آموزش بوده است. بخشی از آموزشهای او در قالب نقد وضعیت زمانه و نابهسامانیهای موجود و ارائۀ آموزههای اصیل دینی در آثار مختلفی از وی به یادگار مانده که از حضور مؤثر و قوی صدرا در جامعه حکایت دارد.
به عقیدۀ نگارنده، حضور صدرا در اجتماع و تلاش برای اخلاقیکردن آن، به نوعی تلفیق اخلاق و سیاست را نتیجه میدهد، چه این که زدودن پارهای از معضلات اخلاقی و بسط شرایط اخلاقیزیستن، جز از مجرای سیاست ممکن نیست. این تلفیق اخلاق و سیاست و اجتماع، در برخی از آثار صدرالمتألهین مانند «کسر اصنام الجاهلیة» به خوبی مشهود است.
ب) مبانی
مقالۀ «مبانی اخلاقی سیاست متعالیه» به قلم مصطفی آزادیان، ضمن تصریح به این که هدف از تشکیل حکومت و نظام سیاسی در اسلام، نیل انسانها به رفاه و سعادت است، بر آن است نشان دهد که سیاست متعالیه تلاش میکند با تدبیر راهکارهای معقول و پذیرفته شده، انسانها را به شکوفایی کامل برساند. در این نظام، شکوفایی اجتماعی و سیاسی از رهگذر شکوفایی فردی و تقنین قوانین استوار و اجرای عادلانۀ آنها میسور خواهد بود. سعادت نیز گرچه در این دنیا مورد نظر است، اما غایت و کمال آن در سرای دیگر جستجو میشود و از رهگذر سعادت در دنیا و در راستای آن تحقق خواهد یافت.
از نظر نویسنده، مبانی اخلاقی سیاست متعالیه مبتنی بر عقلانیت و سازگاری درونی است. انسانها زمانی به شکوفایی کامل و واقعی خواهند رسید که ابتدا حیات درونیشان شکوفا شود. شکوفایی درونی تنها از طریق اخلاق طیبه و فضیله به دست خواهد آمد؛ از این رو حکمت متعالیه بر تزکیۀ نفس، بسیار تأکید میکند و در عرصههای سیاسی نیز افراد خودساخته، متقی و برخوردار از عدالت، دانایی و مدیریت لازم را سزاوار حکومت و حکمرانی میداند؛ بنابراین میتوان کرامت و عدالت را دو اصل اساسی در سیاست متعالیه تلقی کرد. بر اساس این دو اصل، سایر انسانها یا برادران دینی ما هستند یا همسان و همنوع ما؛ در هر دو حالت، ارزشمند و محترماند. وظیفۀ نظام سیاسی متعالی این است که با هدایت و دلسوزی و شناساندن قدر و اندازۀ واقعی انسانها آنها را در نیل به کمال حقیقی و آسایش و آرامش برون و درون مدد رساند تا کرامت و عدالت فردی و اجتماعی به دست آید.
حکمت متعالیۀ سیاسی، با عنایت به مبانی اخلاقی خود و نقشی که برای اخلاق و مبانی آن قائل است، در ارزیابی اشخاص و رفتارهای فردی و اجتماعی دارای معیار است و میتواند در ارائۀ راهکارهای نیل به رفتار و منش فضیلتمندانه پاسخگو باشد. مقالۀ مذکور، با استفاده از روش تلفیقی(فلسفی، تحلیلی و کلامی) به بررسی و تبیین مقولههای اخلاقی کرامت و عدالت میپردازد.
در دومین مقالۀ مجموعۀ حاضر با عنوان «امکانها و گشودگیهای فطرت اول در ایجاد تجدد متعالیه»به قلم مجتبی زارعی، این مدعا مطرح شده که هستۀ مرکزی نظریۀ امام خمینی در پیریزی تجدد متعالیه، به شالودۀ فطرت باز میگردد و بی شناخت فطرت، شناسایی تجدد مورد نظر ایشان ممکن نیست. نویسنده، افزون بر تبیین معنای لغوی فطرت، آن را در دو طیف بررسی میکند: فطرت و نسبت آن با تجلی «ایجاد» و «وجود»؛ فطرت و نسبت آن با تجدد و تکامل.
انسان با ارادۀ حق تعالی انفطار خویش را با اسلام آمیخته یافت؛ چه بنا به روایت متون دینی اسلام، نقطۀ عزیمت فطرت در تجلی «ایجاد» و «وجود» است. بدین دلیل، به رغم احتجاب آن، بنیادهای فطرت با حنیفیت ملازمه دارد. از سوی دیگر، فطرت و انفطار با تجدد مستمر عالم، متضمن هویت ارتقائیۀ آدمی و صیرورت او در اشتداد عالم جسم و اشتداد وی در حرکت جوهریه شده است. اما آدمی در پس پندارها، پوشیدگیها و حجابهای متلون فطرت، خود را صورتگر عالم یافت. از اینجاست که صیرورت متعالیه و طینت ارتقائیۀ آدمی در فطرت اول و غیرمحجوبه با فطرتهای محجوبه و ثانویه، هر یک بار رویکردی متمایز به تجدد و تصرف مبادرت میکنند؛ از این رو تجدد فطرتگرایانۀ بنا شده بر «اولی» متوازن و مطابق با ماهیت و سرشت انسان و تجدد خودبنیاد منطبق با رویکردهای تکساحتی تمدن جدید و مقهور غلبهگری ساحت تمتع و به دور از فطرت و طینت اسمی در آدمی به ودیعه گذارده شده است.
ب) مناسبات
مقالۀ «عرفان و سیاست در حکمت متعالیه با تأکید بر اندیشه امام خمینی» نوشتۀ غلامرضا اسمحسینی، بر این مطلب مهم صحه گذارده که سعادت و تکامل انسان و جامعه از جمله مباحث مهم و دیرینه ادیان، انبیا و اندیشمندان و رهبران بوده است. دین مبین اسلام و اندیشمندان اسلامی موضوع حکومت را به منزلۀ بزرگترین نهاد و ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و ابزار تکامل و هدایت انسان و جامعه موردتوجه قرار دادهاند. تأسیس حکومت اسلامی و اقامۀ حدود و احکام الاهی از مهمترین اقدامات پیامبر(ص) بوده است. حکومت اسلامی در فلسفه و اندیشههای سیاسی تشیع و تسنن، با عناوین امامت و خلافت، از مهمترین چالشهای فکری، سیاسی و اجتماعی محسوب میشود. این چالشها در مشربها و بنیادهای فکری و فلسفی ریشه دارد و چشمانداز اصلی تحولات در انسان و جامعه و همچنین ترسیم زندگی معنوی و مادی مبتنی بر آنهاست؛ برای نمونه، در بررسی اندیشههای سیاسی معاصر، شاهد تحقق اندیشۀ سیاسی امام خمینی هستیم که متأثر از مشرب فکری و فلسفی حکمت متعالیه بود. ایشان توانست در تقابل با دو نظام سرمایهداری و کمونیستی، نظامی را که عهدهدار سعادت فردی و اجتماعی است تحقق بخشد، با همین مبنا، حکومت اسلامی را تئوریزه کند و با حضور عینی مردم، به آن جامۀ عمل بپوشاند.
به نظر نویسنده، این حرکت بزرگ، به نوع برداشت امام خمینی از انسان کامل در عرصۀ سیاست و حکومت، بر مبنای مشرب فکری حکمت متعالیه مربوط میشود. هدف مقاله، کاوش در موضوع مذکور و پاسخ به این پرسش است که نگاه امام خمینی به مفهوم انسان کامل و ابعاد آن در عرصۀ سیاست و حکومت چیست و چگونه توانست با برجستهساختن همین مبنا در مقابله و تحدی با سایر مکاتب مادی و معنوی، نظامی را تأسیس و رهبری کند که عهدهدار حفظ و گسترش کرامت انسان و جامعه است. برای پاسخ به این پرسش و تحلیل و تبیین جامع ویژگیهای انسان کامل، ابتدا خاستگاه و پایۀ اصلی بحث یعنی معرفتشناسی و هستیشناسی در حکمت متعالیه و سپس جایگاه انسانشناسی در حکمت متعالیه و سیر تکامل انسان در این مکتب بررسی شده است.
عباسعلی رهبر در مقالۀ «شناختشناسی اخلاق و سیاست از منظر صدرالمتألهین» با اشاره به این که معرفت عبارت است از علم توجیه باور که در مقام «باید» است نه «تحقق»، مینویسد معرفتشناسی شاخهای از فلسفه است که قابلیت اعتماد به ادعای معرفتی را میسنجد و به مطالعۀ شرایط حصول و شکلگیری معرفتها میپردازد. به نظر وی، در باب معرفتشناسی اخلاق و سیاست، در کنار شناسایی اخلاق و سیاست به منزلۀ یک معرفت، ناگزیر از بحث معرفتشناختی آنها از دیدگاه صدرالمتألهین هستیم؛ چرا که هر حکمتی، مسئلۀ اخلاق، تدبیر منزل و سیاست کشور را به مثابۀ حکمت عملی در بر دارد و از آنجا که حکمت متعالیۀ صدرالمتألهین، فلسفهای مطلق است و فلسفۀ سیاسی، فلسفهای مضاف است، با توجه به میزان وسعت حکمت متعالیه و تأثیر آن بر فسلفه و اندیشۀ سیاسی اسلام، میتوان مبانی و منابع اخلاق و سیاست را از آن استنباط کرد. بر این اساس، به نوشتۀ وی، برخی مقولات معرفتی مهم در تبیین اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه، به این شرح است:
1. انسان، خلیفۀ خداوند در دنیا و آخرت است و کرامت انسان صدرایی به خلافت الهی او مستند است.
2. جامعه مانند انسانها بر دو نوع حیوانی و انسانی است و سیاست متعالیه، اختصاص به جوامع واقعاً انسانی دارد، جوامعی که در معرفت مثلثی معروف و مشروع و معقول گام بر میدارد.
3. صدرالمتألهین، غایت را در سفر به سوی آخرت میداند و با ذکر شش مرحله از این نظام دانایی سفر به طور خاص به تدبیر منزل و ادارۀ جامعه اشاره میکند. آن چه نظام دانایی یا اپیستمۀ صدرالمتألهین را مشخص میکند، منوط به میزان ارزشی است که به عقل و وحی و شهود میدهد.
نویسنده با عنایت به مطلب فوق و با استفاده از روش فهم منطق درونی اندیشه، این مدعا را مطرح کرده است که با عنایت به منطق درونی اندیشۀ صدرالمتألهین و فهم زمینهای اندیشۀ وی، ساخت زیرساخت اخلاق متعالی، به سیاست متعادل نیاز دارد.
در پنجمین مقاله با عنوان «پویایی اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه» یوسف فتحی نسبت اخلاق و سیاست را با تأکید بر اندیشۀ امام خمینی بررسی میکند. بر این اساس، وی از سه دیدگاه تفکیک اخلاق و سیاست، تقدم سیاست بر اخلاق و تقدم اخلاق بر سیاست سخن به میان میآورد و به بازخوانی رابطۀ اخلاق و سیاست در اندیشۀ امام خمینی میپردازد. وی این مدعا را مطرح کرده است که اولاً اخلاق و سیاست در اندیشۀ امام، رابطهای ارگانیک دارند و ثانیاً این رابطه، خدامحور است.
در اندیشۀ امام خمینی، غایت و مقصد اخلاق و سیاست، تربیت، اداره و هدایت انسان به سوی کمال و قرب الهی است. سیاست، زمینهها و بسترهای بیرونی این حرکت، و اخلاق، زمینهها و بسترهای درونی آن را فراهم میکند. با توجه به رویکرد غایتگرایانۀ امام خمینی، انسان از نظر ایشان، دارای ابعاد روحانی و جسمانی است و در نهایت، ابعاد روحانی انسان(اخلاق) بر محیط(سیاست) تأثیر میگذارد و از آن، تأثیر میپذیرد. مبنای نظری مقاله، حاصل از معرفتشناسی دینی و رویکرد فلسفی امام به انسان است. بر اساس معرفتشناسی دینی، همۀ بخشهای اسلام (باورها، اخلاق و احکام) سیاسی است.
در مقالۀ مذکور، سه دیدگاه، ناظر به ایستاگرایی در اخلاق و سیاست و دیدگاه پویاگرایی در اخلاق و سیاست در مقابل هم قرار دارند. در ایستاگرایی، علوم از تمام جهات از هم متمایزند، اما در پویاگرایی همۀ علوم، مقصد واحدی دارند، هر چند ممکن است از نظر موضوع و روش با هم فرق داشته باشند؛ مقصد آنها توحید در اندیشه و اجتماع و متلبس کردن انسان به لباس توحید است. حاکمیت جنود عقل و رحمان یا جهل و شیطان در سرزمین وجود انسان، دو نوع انسان و دو نوع جامعه و نظام اجتماعی را نتیجه میدهد. بر اساس حکمت متعالیه، تمام هستی از جمله انسان و جامعه خاصیت صیرورت دارند. انسان به دلیل ماهیت غیرمکتفی بالذات خود قادر به ترسیم صحیح مسیر و مقصد نیست و به همین دلیل، به شریعت نیاز دارد؛ بنابراین، مثلث سیاست، دین و اخلاق از هم تفکیکناپذیرند.
رضا لکزایی در مقالۀ «سیاست و سعادت در حکمت متعالیه» با تأکید بر اندیشۀ سیاسی امام خمینی، بر این باور است که سعادت، مقولهای محبوب برای تمامی انسانها با نگرشهای مختلف و حتی متضاد است. آدمی نه تنها از سعادت، گریزان نیست، بلکه به هر سمتی که احساس کند راه به سعادت میبرد، به سرعت حرکت میکند. هر مکتبی نگرهای متفاوت از سعادت ارائه میکند. اما به راستی سعادت چیست و دانستن آن چه نقشی در زندگی انسان بازی میکند؟ آیا سیاست هم وظیفهای در قبال رسیدن به این گوهر قیمتی دارد؟ به نظر وی اگر تعریف روشنی از سعادت ارائه شود، شاید بتوان پاسخی دقیقتر به این پرسش داد. از همین منظر، امام خمینی حداقل سعادت آدمی را فهمیدن فلسفه میداند.
پرسش این مقاله چنین است: رابطۀ سیاست و سعادت از منظر امام خمینی چگونه ترسیم شده میشود؟ مدعای نویسنده این است که حضرت امام، سیاست را ابزار و مقدمۀ رسیدن به سعادت میداند. شناختشناسی، وجودشناسی و روششناسی سیاست و سعادت و تبیین مناسبات سیاست و سعادت، مباحث مقاله را تشکیل میدهند.
ت) تحلیل آثار
نجمه کیخا در مقالۀ «مبانی فلسفی اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه» بر این نظر است که حکمت متعالیه از تأثیرگذارترین مکاتب فکری دوران معاصر ایران است. این تأثیر، تنها در عرصۀ نظریهپردازی و تکامل این نظریه نیست، بلکه بیش از آن، در ساختارهای اساسی جامعه و حکومت دیده میشود و این چنین یکی از بزرگترین تحولات سیاسی ـ اجتماعی قرن بیستم را رقم زده است. امام خمینی به مثابۀ حکیمی از مکتب حکمت متعالیه، توانست پروژۀ عملی این حکمت را گامی جلوتر ببرد. ایشان که حکیم عمل و نظر بود، در پیوند این دو بعد، موفقیت زیادی کسب کرد. توانمندی وی به منزلۀ فردی که توانست اخلاق را با سیاست و حیات اجتماعی گره بزند، از نظر پنهان نیست و در مورد این مسئله پژوهشهای عالمانهای صورت گرفته است.
نویسنده، در این مقاله تلاش میکند مبانی اخلاقی امام خمینی در جلد سوم از کتاب تقریرات فلسفه را که به تشریح و تقریر اسفار اربعۀ صدرالمتألهین اختصاص دارد، مورد بررسی قرار دهد. کتاب اسفار اربعه به ویژه مجلدات هشتم و نهم، عرصۀ طرح یکی از بزرگترین مباحث صدرالدین شیرازی یعنی نفسشناسی است. تأثیر اخلاق بر سیاست و نیز تأثیرپذیری اخلاق از مبانی انسانشناسی و هستیشناسی، از مفروضات اصلی این مقاله است. نویسنده با همین تلقی از دیدگاه سیاست و اهمیت اساسی این مباحث، تقریرات فسلفۀ امام خمینی، به ویژه در حوزۀ نفسشناسی را بررسی میکند. کتاب مذکور، مباحث مهمی مانند سعادت و شقاوت، اصول اخلاق و عقل عملی و نظری را در بر دارد و میتواند در تحلیل بهتر اندیشۀ سیاسی امام خمینی مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
مقالۀ «مسئلۀ صدرالمتألهین در کسر اصنام الجاهلیة» به قلم شریف لکزایی، به بررسی محتوا و جایگاه رسالۀ کسر اصنام الجاهلیة در اندیشۀ سیاسی اختصاص دارد. این اثر تا کنون از منظر اندیشۀ سیاسی و اجتماعی مورد بحث قرار نگرفته است. همچنین این اثر، از سوی صاحبنظران سایر رشتهها به ویژه اصحاب عرفان و فلسفه نیز مورد توجه قرار نگرفته و جایگاه شایستۀ خود را در میان آثار صدرالمتألهین پیدا نکرده است. توجه به کتاب کسر اصنام الجاهلیة از آن رو بایسته است که یکی از آخرین آثار قلمی صدرالمتألهین محسوب میشود. طبیعی است که صدرالمتألهین در این اثر خویش به مباحثی اهتمام ورزیده که برای او مهم تلقی میشده است؛ بنابراین با چنین رویکردی، تحلیل کتاب، ارزش مضاعفی مییابد.
نگارنده در تحلیل این اثر، از چارچوب توماس اسپریگنزه بهره گرفته است. بر اساس آنچه توماس اسپریگنز در کتاب فهم نظریههای سیاسی مطرح کرده، اندیشۀ هر اندیشمند، پاسخی به مسائل و مشکلات زمانۀ اوست. با پذیرش این نظریه و با فرض امکان سنجش آن در مورد صدرالمتألهین، میبایست در پی آن بود که به واقع، دغدغه و مسئلۀ اصلی صدرالمتألهین در زمانهاش چیست و او در پی نفی و اثبات چه مسئلهای بوده است. اسباب پیدایش این مسئله در اجتماع زمان وی چه بوده، چه عواملی را در پیدایش آن مؤثر برشمرده، چه راه حلهایی برای آن ارائه کرده و به طور کلی چه نظریهای تدوین کرده است؟
صدرالمتألهین در کسر اصنام الجاهلیة، ضمن آسیبشناسی جامعۀ دینی زمانۀ خود، به بیان این مسئله میپردازد که چه کسی شایستگی رهبری بر جامعه را دارد و چه کسانی فاقد صلاحیت و شایستگی در این زمینهاند. به طور کلی، میتوان گفت دغدغۀ صدرالمتألهین در این کتاب، اصلاح جامعۀ زمان خویش بوده است. صدرالمتألهین با نیت تقربجستن به خداوند، در پی اصلاح انحرافات جامعه بر آمده و این خود، گویای این لایۀ پنهان حیات اوست که توجه به هدایت جامعه و بسط و گسترش معارف الهی در صدر اهداف او بوده است. این امر، همچنین بر این نکته دلالت دارد که صدرالمتألهین در زمانی به نگارش این اثر پرداخته که ضمن اشراف بر اوضاع جامعه، به دنبال تأثیرگذاری بر آن بوده است. این از آن رو است که کتاب حاضر، سرشار از مباحث اخلاق و عرفان عملی است و با سیاست در پیوند است.
در نهمین مقاله با عنوان «سیاست در مثنوی صدرالمتألهین» طاهره عزیزی به تحلیل مسئلۀ سیاست در یکی از آثار صدرالمتألهین میپردازد. به نظر نویسنده، صدرالمتألهین مانند بسیاری از ایرانیان از قریحه و ذوق ادبی برخوردار بوده است. در ادبیات ایران، بخش اعظم زبان یک فرد، زبان شعر است. شعر، بیان منویات درونی شاعر و یک نوع گفتار است. بر این اساس، شعر از حوزۀ ذهن، خارج میشود و اگر بپذیریم که فرد، دارای اندیشه است، میتوانیم اندیشهها را در حوزۀ شعر نیز جستجو کنیم. البته شعر اقسامی دارد؛ شاید برخی از اشعار، به دلیل احساسیبودن صرف، خارج حوزۀ بحث باشند، اما اشعار صدرالمتألهین به منزلۀ اندیشمند حکمت متعالیه که تمام عمر خود را صرف یادگیری، تدریس و بیان دانش خود نموده، مسلماً از دانش وی متأثر بوده و از آن جدا نبوده است. نویسنده با این فرض، در صدد است اندیشۀ سیاسی صدرالمتألهین را در اشعارش مورد بررسی قرار دهد.
محمدجواد هراتی در مقالۀ «وجوه سیاسی کتاب چهل حدیث امام خمینی» به تحلیل یکی از آثار این حکمیم متأله میپردازد. از این منظر، حکمت متعالیه به منزلۀ آخرین مکتب فلسفی در جهان اسلام، حاوی نگرشهایی خاص به مباحث مختلفی است که پیروان خود را در زمینههای گوناگون از سایر متفکران، متمایز میسازد. پیروان این مکتب، منشأ تحولات فکری و بعضاً اجتماعی عظیمی در عصر خود بودهاند. امام خمینی، به منزلۀ یکی از پیروان این نگرش فلسفی، آثار ارزشمندی در زمینههای مختلف اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بر جای گذاشته که هر یک منشأ تحولات عظیمی در عرصههای گوناگون است. این آثار، دارای ویژگیهایی است که ایشان را از سایر متفکران، متمایز میسازد. کتاب چهل حدیث امام خمینی، اگر چه به ظاهر، کتابی اخلاقی و عرفانی است، اما نگرش خاص امام تحت تأثیر حکمت متعالیه، موجب شده تا با ظرافتی خاص، مباحث دیگر از جمله مباحث سیاسی در آن حضور یابد. وجود چنین مباحثی، تعامل اخلاق و سیاست را نشان میدهد و بیان کنندۀ تأثیرپذیری ایشان از نگرش فلسفی خاصی است.
مقالۀ مذکور ضمن ابطال فرضیۀ تک بعدیبودن کتابهای اخلاقی و عرفانی امام، میخواهد این فرضیه را تأیید کند که امام در این آثار، به مباحث سیاسی توجه داشته است. بدین ترتیب، با روشنشدن وجوهی از اندیشۀ سیاسی امام خمینی و چگونگی تعامل اخلاق و سیاست در اندیشۀ سیاسی ایشان، تأثیر حکمت متعالیه در شکلگیری نگرش به سیاست در حوزۀ اخلاق، مشخص میشود.
الف) حیات صدرالمتألهین
فاضل ارجمند، شریف لکزایی دبیر همایش، در دیباچۀ کتاب، معتقد است که دربارۀ حیات علمی حکیم پرآوازۀ ایران، صدرالمتألهین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی، آثار اندکی منتشر شده است. ولی در نهایت چنین ادعا میکند که تمام زندگی صدرا صرف آموزش و آموختن به گونههای متفاوت در سطوح مختلف شده است؛ از این رو، در یک دستهبندی کلی میتوان سه دورۀ اساسی را در حیات وی از یکدیگر تمیز داد: دروۀ فراگیری و تحصیل، دورۀ ریاضت و تهذیب و دورۀ نگارش و تدریس.
نگارنده در ادامه به این نکته اشاره دارد که این سه دوره از زندگی ملاصدرا به گونهای در هم آمیخته است که در تمام دورهها دائماً در حال آموختن و آموزش بوده است. بخشی از آموزشهای او در قالب نقد وضعیت زمانه و نابهسامانیهای موجود و ارائۀ آموزههای اصیل دینی در آثار مختلفی از وی به یادگار مانده که از حضور مؤثر و قوی صدرا در جامعه حکایت دارد.
به عقیدۀ نگارنده، حضور صدرا در اجتماع و تلاش برای اخلاقیکردن آن، به نوعی تلفیق اخلاق و سیاست را نتیجه میدهد، چه این که زدودن پارهای از معضلات اخلاقی و بسط شرایط اخلاقیزیستن، جز از مجرای سیاست ممکن نیست. این تلفیق اخلاق و سیاست و اجتماع، در برخی از آثار صدرالمتألهین مانند «کسر اصنام الجاهلیة» به خوبی مشهود است.
ب) مبانی
مقالۀ «مبانی اخلاقی سیاست متعالیه» به قلم مصطفی آزادیان، ضمن تصریح به این که هدف از تشکیل حکومت و نظام سیاسی در اسلام، نیل انسانها به رفاه و سعادت است، بر آن است نشان دهد که سیاست متعالیه تلاش میکند با تدبیر راهکارهای معقول و پذیرفته شده، انسانها را به شکوفایی کامل برساند. در این نظام، شکوفایی اجتماعی و سیاسی از رهگذر شکوفایی فردی و تقنین قوانین استوار و اجرای عادلانۀ آنها میسور خواهد بود. سعادت نیز گرچه در این دنیا مورد نظر است، اما غایت و کمال آن در سرای دیگر جستجو میشود و از رهگذر سعادت در دنیا و در راستای آن تحقق خواهد یافت.
از نظر نویسنده، مبانی اخلاقی سیاست متعالیه مبتنی بر عقلانیت و سازگاری درونی است. انسانها زمانی به شکوفایی کامل و واقعی خواهند رسید که ابتدا حیات درونیشان شکوفا شود. شکوفایی درونی تنها از طریق اخلاق طیبه و فضیله به دست خواهد آمد؛ از این رو حکمت متعالیه بر تزکیۀ نفس، بسیار تأکید میکند و در عرصههای سیاسی نیز افراد خودساخته، متقی و برخوردار از عدالت، دانایی و مدیریت لازم را سزاوار حکومت و حکمرانی میداند؛ بنابراین میتوان کرامت و عدالت را دو اصل اساسی در سیاست متعالیه تلقی کرد. بر اساس این دو اصل، سایر انسانها یا برادران دینی ما هستند یا همسان و همنوع ما؛ در هر دو حالت، ارزشمند و محترماند. وظیفۀ نظام سیاسی متعالی این است که با هدایت و دلسوزی و شناساندن قدر و اندازۀ واقعی انسانها آنها را در نیل به کمال حقیقی و آسایش و آرامش برون و درون مدد رساند تا کرامت و عدالت فردی و اجتماعی به دست آید.
حکمت متعالیۀ سیاسی، با عنایت به مبانی اخلاقی خود و نقشی که برای اخلاق و مبانی آن قائل است، در ارزیابی اشخاص و رفتارهای فردی و اجتماعی دارای معیار است و میتواند در ارائۀ راهکارهای نیل به رفتار و منش فضیلتمندانه پاسخگو باشد. مقالۀ مذکور، با استفاده از روش تلفیقی(فلسفی، تحلیلی و کلامی) به بررسی و تبیین مقولههای اخلاقی کرامت و عدالت میپردازد.
در دومین مقالۀ مجموعۀ حاضر با عنوان «امکانها و گشودگیهای فطرت اول در ایجاد تجدد متعالیه»به قلم مجتبی زارعی، این مدعا مطرح شده که هستۀ مرکزی نظریۀ امام خمینی در پیریزی تجدد متعالیه، به شالودۀ فطرت باز میگردد و بی شناخت فطرت، شناسایی تجدد مورد نظر ایشان ممکن نیست. نویسنده، افزون بر تبیین معنای لغوی فطرت، آن را در دو طیف بررسی میکند: فطرت و نسبت آن با تجلی «ایجاد» و «وجود»؛ فطرت و نسبت آن با تجدد و تکامل.
انسان با ارادۀ حق تعالی انفطار خویش را با اسلام آمیخته یافت؛ چه بنا به روایت متون دینی اسلام، نقطۀ عزیمت فطرت در تجلی «ایجاد» و «وجود» است. بدین دلیل، به رغم احتجاب آن، بنیادهای فطرت با حنیفیت ملازمه دارد. از سوی دیگر، فطرت و انفطار با تجدد مستمر عالم، متضمن هویت ارتقائیۀ آدمی و صیرورت او در اشتداد عالم جسم و اشتداد وی در حرکت جوهریه شده است. اما آدمی در پس پندارها، پوشیدگیها و حجابهای متلون فطرت، خود را صورتگر عالم یافت. از اینجاست که صیرورت متعالیه و طینت ارتقائیۀ آدمی در فطرت اول و غیرمحجوبه با فطرتهای محجوبه و ثانویه، هر یک بار رویکردی متمایز به تجدد و تصرف مبادرت میکنند؛ از این رو تجدد فطرتگرایانۀ بنا شده بر «اولی» متوازن و مطابق با ماهیت و سرشت انسان و تجدد خودبنیاد منطبق با رویکردهای تکساحتی تمدن جدید و مقهور غلبهگری ساحت تمتع و به دور از فطرت و طینت اسمی در آدمی به ودیعه گذارده شده است.
ب) مناسبات
مقالۀ «عرفان و سیاست در حکمت متعالیه با تأکید بر اندیشه امام خمینی» نوشتۀ غلامرضا اسمحسینی، بر این مطلب مهم صحه گذارده که سعادت و تکامل انسان و جامعه از جمله مباحث مهم و دیرینه ادیان، انبیا و اندیشمندان و رهبران بوده است. دین مبین اسلام و اندیشمندان اسلامی موضوع حکومت را به منزلۀ بزرگترین نهاد و ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و ابزار تکامل و هدایت انسان و جامعه موردتوجه قرار دادهاند. تأسیس حکومت اسلامی و اقامۀ حدود و احکام الاهی از مهمترین اقدامات پیامبر(ص) بوده است. حکومت اسلامی در فلسفه و اندیشههای سیاسی تشیع و تسنن، با عناوین امامت و خلافت، از مهمترین چالشهای فکری، سیاسی و اجتماعی محسوب میشود. این چالشها در مشربها و بنیادهای فکری و فلسفی ریشه دارد و چشمانداز اصلی تحولات در انسان و جامعه و همچنین ترسیم زندگی معنوی و مادی مبتنی بر آنهاست؛ برای نمونه، در بررسی اندیشههای سیاسی معاصر، شاهد تحقق اندیشۀ سیاسی امام خمینی هستیم که متأثر از مشرب فکری و فلسفی حکمت متعالیه بود. ایشان توانست در تقابل با دو نظام سرمایهداری و کمونیستی، نظامی را که عهدهدار سعادت فردی و اجتماعی است تحقق بخشد، با همین مبنا، حکومت اسلامی را تئوریزه کند و با حضور عینی مردم، به آن جامۀ عمل بپوشاند.
به نظر نویسنده، این حرکت بزرگ، به نوع برداشت امام خمینی از انسان کامل در عرصۀ سیاست و حکومت، بر مبنای مشرب فکری حکمت متعالیه مربوط میشود. هدف مقاله، کاوش در موضوع مذکور و پاسخ به این پرسش است که نگاه امام خمینی به مفهوم انسان کامل و ابعاد آن در عرصۀ سیاست و حکومت چیست و چگونه توانست با برجستهساختن همین مبنا در مقابله و تحدی با سایر مکاتب مادی و معنوی، نظامی را تأسیس و رهبری کند که عهدهدار حفظ و گسترش کرامت انسان و جامعه است. برای پاسخ به این پرسش و تحلیل و تبیین جامع ویژگیهای انسان کامل، ابتدا خاستگاه و پایۀ اصلی بحث یعنی معرفتشناسی و هستیشناسی در حکمت متعالیه و سپس جایگاه انسانشناسی در حکمت متعالیه و سیر تکامل انسان در این مکتب بررسی شده است.
عباسعلی رهبر در مقالۀ «شناختشناسی اخلاق و سیاست از منظر صدرالمتألهین» با اشاره به این که معرفت عبارت است از علم توجیه باور که در مقام «باید» است نه «تحقق»، مینویسد معرفتشناسی شاخهای از فلسفه است که قابلیت اعتماد به ادعای معرفتی را میسنجد و به مطالعۀ شرایط حصول و شکلگیری معرفتها میپردازد. به نظر وی، در باب معرفتشناسی اخلاق و سیاست، در کنار شناسایی اخلاق و سیاست به منزلۀ یک معرفت، ناگزیر از بحث معرفتشناختی آنها از دیدگاه صدرالمتألهین هستیم؛ چرا که هر حکمتی، مسئلۀ اخلاق، تدبیر منزل و سیاست کشور را به مثابۀ حکمت عملی در بر دارد و از آنجا که حکمت متعالیۀ صدرالمتألهین، فلسفهای مطلق است و فلسفۀ سیاسی، فلسفهای مضاف است، با توجه به میزان وسعت حکمت متعالیه و تأثیر آن بر فسلفه و اندیشۀ سیاسی اسلام، میتوان مبانی و منابع اخلاق و سیاست را از آن استنباط کرد. بر این اساس، به نوشتۀ وی، برخی مقولات معرفتی مهم در تبیین اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه، به این شرح است:
1. انسان، خلیفۀ خداوند در دنیا و آخرت است و کرامت انسان صدرایی به خلافت الهی او مستند است.
2. جامعه مانند انسانها بر دو نوع حیوانی و انسانی است و سیاست متعالیه، اختصاص به جوامع واقعاً انسانی دارد، جوامعی که در معرفت مثلثی معروف و مشروع و معقول گام بر میدارد.
3. صدرالمتألهین، غایت را در سفر به سوی آخرت میداند و با ذکر شش مرحله از این نظام دانایی سفر به طور خاص به تدبیر منزل و ادارۀ جامعه اشاره میکند. آن چه نظام دانایی یا اپیستمۀ صدرالمتألهین را مشخص میکند، منوط به میزان ارزشی است که به عقل و وحی و شهود میدهد.
نویسنده با عنایت به مطلب فوق و با استفاده از روش فهم منطق درونی اندیشه، این مدعا را مطرح کرده است که با عنایت به منطق درونی اندیشۀ صدرالمتألهین و فهم زمینهای اندیشۀ وی، ساخت زیرساخت اخلاق متعالی، به سیاست متعادل نیاز دارد.
در پنجمین مقاله با عنوان «پویایی اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه» یوسف فتحی نسبت اخلاق و سیاست را با تأکید بر اندیشۀ امام خمینی بررسی میکند. بر این اساس، وی از سه دیدگاه تفکیک اخلاق و سیاست، تقدم سیاست بر اخلاق و تقدم اخلاق بر سیاست سخن به میان میآورد و به بازخوانی رابطۀ اخلاق و سیاست در اندیشۀ امام خمینی میپردازد. وی این مدعا را مطرح کرده است که اولاً اخلاق و سیاست در اندیشۀ امام، رابطهای ارگانیک دارند و ثانیاً این رابطه، خدامحور است.
در اندیشۀ امام خمینی، غایت و مقصد اخلاق و سیاست، تربیت، اداره و هدایت انسان به سوی کمال و قرب الهی است. سیاست، زمینهها و بسترهای بیرونی این حرکت، و اخلاق، زمینهها و بسترهای درونی آن را فراهم میکند. با توجه به رویکرد غایتگرایانۀ امام خمینی، انسان از نظر ایشان، دارای ابعاد روحانی و جسمانی است و در نهایت، ابعاد روحانی انسان(اخلاق) بر محیط(سیاست) تأثیر میگذارد و از آن، تأثیر میپذیرد. مبنای نظری مقاله، حاصل از معرفتشناسی دینی و رویکرد فلسفی امام به انسان است. بر اساس معرفتشناسی دینی، همۀ بخشهای اسلام (باورها، اخلاق و احکام) سیاسی است.
در مقالۀ مذکور، سه دیدگاه، ناظر به ایستاگرایی در اخلاق و سیاست و دیدگاه پویاگرایی در اخلاق و سیاست در مقابل هم قرار دارند. در ایستاگرایی، علوم از تمام جهات از هم متمایزند، اما در پویاگرایی همۀ علوم، مقصد واحدی دارند، هر چند ممکن است از نظر موضوع و روش با هم فرق داشته باشند؛ مقصد آنها توحید در اندیشه و اجتماع و متلبس کردن انسان به لباس توحید است. حاکمیت جنود عقل و رحمان یا جهل و شیطان در سرزمین وجود انسان، دو نوع انسان و دو نوع جامعه و نظام اجتماعی را نتیجه میدهد. بر اساس حکمت متعالیه، تمام هستی از جمله انسان و جامعه خاصیت صیرورت دارند. انسان به دلیل ماهیت غیرمکتفی بالذات خود قادر به ترسیم صحیح مسیر و مقصد نیست و به همین دلیل، به شریعت نیاز دارد؛ بنابراین، مثلث سیاست، دین و اخلاق از هم تفکیکناپذیرند.
رضا لکزایی در مقالۀ «سیاست و سعادت در حکمت متعالیه» با تأکید بر اندیشۀ سیاسی امام خمینی، بر این باور است که سعادت، مقولهای محبوب برای تمامی انسانها با نگرشهای مختلف و حتی متضاد است. آدمی نه تنها از سعادت، گریزان نیست، بلکه به هر سمتی که احساس کند راه به سعادت میبرد، به سرعت حرکت میکند. هر مکتبی نگرهای متفاوت از سعادت ارائه میکند. اما به راستی سعادت چیست و دانستن آن چه نقشی در زندگی انسان بازی میکند؟ آیا سیاست هم وظیفهای در قبال رسیدن به این گوهر قیمتی دارد؟ به نظر وی اگر تعریف روشنی از سعادت ارائه شود، شاید بتوان پاسخی دقیقتر به این پرسش داد. از همین منظر، امام خمینی حداقل سعادت آدمی را فهمیدن فلسفه میداند.
پرسش این مقاله چنین است: رابطۀ سیاست و سعادت از منظر امام خمینی چگونه ترسیم شده میشود؟ مدعای نویسنده این است که حضرت امام، سیاست را ابزار و مقدمۀ رسیدن به سعادت میداند. شناختشناسی، وجودشناسی و روششناسی سیاست و سعادت و تبیین مناسبات سیاست و سعادت، مباحث مقاله را تشکیل میدهند.
ت) تحلیل آثار
نجمه کیخا در مقالۀ «مبانی فلسفی اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه» بر این نظر است که حکمت متعالیه از تأثیرگذارترین مکاتب فکری دوران معاصر ایران است. این تأثیر، تنها در عرصۀ نظریهپردازی و تکامل این نظریه نیست، بلکه بیش از آن، در ساختارهای اساسی جامعه و حکومت دیده میشود و این چنین یکی از بزرگترین تحولات سیاسی ـ اجتماعی قرن بیستم را رقم زده است. امام خمینی به مثابۀ حکیمی از مکتب حکمت متعالیه، توانست پروژۀ عملی این حکمت را گامی جلوتر ببرد. ایشان که حکیم عمل و نظر بود، در پیوند این دو بعد، موفقیت زیادی کسب کرد. توانمندی وی به منزلۀ فردی که توانست اخلاق را با سیاست و حیات اجتماعی گره بزند، از نظر پنهان نیست و در مورد این مسئله پژوهشهای عالمانهای صورت گرفته است.
نویسنده، در این مقاله تلاش میکند مبانی اخلاقی امام خمینی در جلد سوم از کتاب تقریرات فلسفه را که به تشریح و تقریر اسفار اربعۀ صدرالمتألهین اختصاص دارد، مورد بررسی قرار دهد. کتاب اسفار اربعه به ویژه مجلدات هشتم و نهم، عرصۀ طرح یکی از بزرگترین مباحث صدرالدین شیرازی یعنی نفسشناسی است. تأثیر اخلاق بر سیاست و نیز تأثیرپذیری اخلاق از مبانی انسانشناسی و هستیشناسی، از مفروضات اصلی این مقاله است. نویسنده با همین تلقی از دیدگاه سیاست و اهمیت اساسی این مباحث، تقریرات فسلفۀ امام خمینی، به ویژه در حوزۀ نفسشناسی را بررسی میکند. کتاب مذکور، مباحث مهمی مانند سعادت و شقاوت، اصول اخلاق و عقل عملی و نظری را در بر دارد و میتواند در تحلیل بهتر اندیشۀ سیاسی امام خمینی مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
مقالۀ «مسئلۀ صدرالمتألهین در کسر اصنام الجاهلیة» به قلم شریف لکزایی، به بررسی محتوا و جایگاه رسالۀ کسر اصنام الجاهلیة در اندیشۀ سیاسی اختصاص دارد. این اثر تا کنون از منظر اندیشۀ سیاسی و اجتماعی مورد بحث قرار نگرفته است. همچنین این اثر، از سوی صاحبنظران سایر رشتهها به ویژه اصحاب عرفان و فلسفه نیز مورد توجه قرار نگرفته و جایگاه شایستۀ خود را در میان آثار صدرالمتألهین پیدا نکرده است. توجه به کتاب کسر اصنام الجاهلیة از آن رو بایسته است که یکی از آخرین آثار قلمی صدرالمتألهین محسوب میشود. طبیعی است که صدرالمتألهین در این اثر خویش به مباحثی اهتمام ورزیده که برای او مهم تلقی میشده است؛ بنابراین با چنین رویکردی، تحلیل کتاب، ارزش مضاعفی مییابد.
نگارنده در تحلیل این اثر، از چارچوب توماس اسپریگنزه بهره گرفته است. بر اساس آنچه توماس اسپریگنز در کتاب فهم نظریههای سیاسی مطرح کرده، اندیشۀ هر اندیشمند، پاسخی به مسائل و مشکلات زمانۀ اوست. با پذیرش این نظریه و با فرض امکان سنجش آن در مورد صدرالمتألهین، میبایست در پی آن بود که به واقع، دغدغه و مسئلۀ اصلی صدرالمتألهین در زمانهاش چیست و او در پی نفی و اثبات چه مسئلهای بوده است. اسباب پیدایش این مسئله در اجتماع زمان وی چه بوده، چه عواملی را در پیدایش آن مؤثر برشمرده، چه راه حلهایی برای آن ارائه کرده و به طور کلی چه نظریهای تدوین کرده است؟
صدرالمتألهین در کسر اصنام الجاهلیة، ضمن آسیبشناسی جامعۀ دینی زمانۀ خود، به بیان این مسئله میپردازد که چه کسی شایستگی رهبری بر جامعه را دارد و چه کسانی فاقد صلاحیت و شایستگی در این زمینهاند. به طور کلی، میتوان گفت دغدغۀ صدرالمتألهین در این کتاب، اصلاح جامعۀ زمان خویش بوده است. صدرالمتألهین با نیت تقربجستن به خداوند، در پی اصلاح انحرافات جامعه بر آمده و این خود، گویای این لایۀ پنهان حیات اوست که توجه به هدایت جامعه و بسط و گسترش معارف الهی در صدر اهداف او بوده است. این امر، همچنین بر این نکته دلالت دارد که صدرالمتألهین در زمانی به نگارش این اثر پرداخته که ضمن اشراف بر اوضاع جامعه، به دنبال تأثیرگذاری بر آن بوده است. این از آن رو است که کتاب حاضر، سرشار از مباحث اخلاق و عرفان عملی است و با سیاست در پیوند است.
در نهمین مقاله با عنوان «سیاست در مثنوی صدرالمتألهین» طاهره عزیزی به تحلیل مسئلۀ سیاست در یکی از آثار صدرالمتألهین میپردازد. به نظر نویسنده، صدرالمتألهین مانند بسیاری از ایرانیان از قریحه و ذوق ادبی برخوردار بوده است. در ادبیات ایران، بخش اعظم زبان یک فرد، زبان شعر است. شعر، بیان منویات درونی شاعر و یک نوع گفتار است. بر این اساس، شعر از حوزۀ ذهن، خارج میشود و اگر بپذیریم که فرد، دارای اندیشه است، میتوانیم اندیشهها را در حوزۀ شعر نیز جستجو کنیم. البته شعر اقسامی دارد؛ شاید برخی از اشعار، به دلیل احساسیبودن صرف، خارج حوزۀ بحث باشند، اما اشعار صدرالمتألهین به منزلۀ اندیشمند حکمت متعالیه که تمام عمر خود را صرف یادگیری، تدریس و بیان دانش خود نموده، مسلماً از دانش وی متأثر بوده و از آن جدا نبوده است. نویسنده با این فرض، در صدد است اندیشۀ سیاسی صدرالمتألهین را در اشعارش مورد بررسی قرار دهد.
محمدجواد هراتی در مقالۀ «وجوه سیاسی کتاب چهل حدیث امام خمینی» به تحلیل یکی از آثار این حکمیم متأله میپردازد. از این منظر، حکمت متعالیه به منزلۀ آخرین مکتب فلسفی در جهان اسلام، حاوی نگرشهایی خاص به مباحث مختلفی است که پیروان خود را در زمینههای گوناگون از سایر متفکران، متمایز میسازد. پیروان این مکتب، منشأ تحولات فکری و بعضاً اجتماعی عظیمی در عصر خود بودهاند. امام خمینی، به منزلۀ یکی از پیروان این نگرش فلسفی، آثار ارزشمندی در زمینههای مختلف اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بر جای گذاشته که هر یک منشأ تحولات عظیمی در عرصههای گوناگون است. این آثار، دارای ویژگیهایی است که ایشان را از سایر متفکران، متمایز میسازد. کتاب چهل حدیث امام خمینی، اگر چه به ظاهر، کتابی اخلاقی و عرفانی است، اما نگرش خاص امام تحت تأثیر حکمت متعالیه، موجب شده تا با ظرافتی خاص، مباحث دیگر از جمله مباحث سیاسی در آن حضور یابد. وجود چنین مباحثی، تعامل اخلاق و سیاست را نشان میدهد و بیان کنندۀ تأثیرپذیری ایشان از نگرش فلسفی خاصی است.
مقالۀ مذکور ضمن ابطال فرضیۀ تک بعدیبودن کتابهای اخلاقی و عرفانی امام، میخواهد این فرضیه را تأیید کند که امام در این آثار، به مباحث سیاسی توجه داشته است. بدین ترتیب، با روشنشدن وجوهی از اندیشۀ سیاسی امام خمینی و چگونگی تعامل اخلاق و سیاست در اندیشۀ سیاسی ایشان، تأثیر حکمت متعالیه در شکلگیری نگرش به سیاست در حوزۀ اخلاق، مشخص میشود.
منبع: دیپنا (پایگاه اطلاع رسانی دین پژوهی ایران)