جدیدترین مطالب

اقدام آمریکا ناقض حقوق بین اللمل و قوانین داخلی این کشور است

در اقدام اخیر آمریکا، نقض موافقتنامه آمریکا با عراق اتفاق افتاده و از طرفی هم توسل به زور، علیه یک کشور ثالث و در خاک عراق انجام شده است. بنابراین بدون‌شک این نقض موافقتنامه خواهد بود

  به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی و بنیاد حقوق بین‌الملل ضیایی‌بیگدلی، روز چهارشنبه 18 دی‌ماه نشست تخصصی «ترور سپهبد شهید قاسم سلیمانی از منظر حقوق بین‌الملل» را با حضور محمد‌رضا بیگدلی استاد دانشگاه علامه‌طباطبایی، محمد‌حسن حبیبی‌مجنده استاد دانشگاه مفید قم، محسن عبداللهی استاد دانشگاه شهید بهشتی، پوریا عسگری استاد دانشگاه علامه‌طباطبایی و امیر‌ساعد وکیل استاد دانشگاه تهران برگزار کرد. این نشست با مروری بر اتفاقات قبل و پس از ترور منجر به شهادت سپهبد قاسم سلیمانی در سوم ژانویه‌ (13 دی) آغاز شد و سپس اساتید به طرح نظرات خود درخصوص واقعه پرداختند که مشروح آن از منظرتان می‌گذرد.

نااستدلال‌هایی برای ختم علوم سیاسی

دکتر محمدجواد غلامرضا‌‌کاشی طی دو متن که روی‌هم تقریبا هزار و پانصد کلمه است -یعنی تقریبا یک‌چهارم از یک‌صفحه روزنامه- به تحلیل تاریخ 40‌ساله سیاست‌ورزی در کشور پرداخته‌اند و «توصیه‌ای برای حل تمام مشکلات» درکار آورده‌اند.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، اذعان به نقص‌ها و برشمردن برخی عیوب و مشکلات، اگر صورت‌بندی درستی پیدا نکند و طی یک صورت‌بندی قابل دفاع، «مشکل» تبدیل به «مساله» نشود، طبیعتا راه‌حل نیز وهمی و خیالی از آب در خواهد آمد. آقای دکتر محمدجواد غلامرضا‌‌کاشی طی دو متن که روی‌هم تقریبا هزار و پانصد کلمه است -یعنی تقریبا یک‌چهارم از یک‌صفحه روزنامه- به تحلیل تاریخ 40‌ساله سیاست‌ورزی در کشور پرداخته‌اند و «توصیه‌ای برای حل تمام مشکلات» درکار آورده‌اند. در این چند سطر بناست که به این دو متن ایشان نگاهی کنیم و «توصیف» ایشان را و «راه‌حل» ارائه‌شده‌شان را مورد بازدید قرار دهیم.متن اول دکتر کاشی با عنوان «نمایش بازی نکنید» ابتدا نگاشته شده و گویا پس از پرسش‌ها و ان‌قلت‌ها، متن دوم -با عنوان تلاش برای اقلی شدن- را نوشته‌اند تا -چنانکه گفته‌اند- مقصودشان را بازنویسی و مدعیات‌شان را روشن‌تر بیان کنند.

بر این اساس، دم و دستگاه واشنگتن همچنان مشغول توطئه است تا بتواند ۳۵ پایگاه خود را سر پا نگاه دارد و اقداماتی مانند ترور دیوانه وار اخیر، یکی از مهمترین فرماندهان نظامی ایران را انجام دهد تا عینیت بخشی به تهدید و ایجاد دوره‌ای از تنش‌ها و ضدحملاتی که مأموریت‌های نظامی را زنده نگه داشته و استقرار نیرو‌ها را تضمین می کند، در چنته خود داشته باشد.
 
با توجه به منطق پیچیده امپراتوری واشنگتن، می‌توانید خیلی راحت بگویید که ایرانیان خواستار چنین اتفاقی بودند. به هر حال، ایران این قدرت را داشته که خود را درست در وسط ۳۵ پایگاه نظامی ایالات متحده حفظ کند! مجدداً می توان پرسید: واشنگتن با یک ردپای گسترده نظامی در منطقه و کشور‌های ساحلی ـ که عملاً هیچ تأثیری بر امنیت، ثبات و آزادی آمریکا ندارند ـ چه غلطی می کند؟

جیبوتی؟ عمان؟ قرقیزستان؟ ازبکستان؟ افغانستان؟ بحرین؟ کویت؟ و بله، عراق و ایران؟

در واقع، واشنگتن عراق را بدون هیچ دلیلی نابود کرد؛ آن هم بر اساس دروغ‌های بی حد و حصر گسترده درباره WMD (سلاح‌های کشتار جمعی) موجود در زرادخانه صدام و پناه دادن به القاعده. این امر عراق را به یک دولت ورشکسته تبدیل کرد که با اصطکاک‌های فرقه‌ای و نارضایتی‌های ضد آمریکایی روبه رو شد - حتی در پی این کار عراق با محوریت بغداد تحت کنترل سیاستمداران و شبه نظامیان شیعه متحد ایران قرار گرفت.

در عین حال، خود ایران هیچ تهدیدی برای خاک آمریکا ندارد. تولید ناخالص داخلی ۳۵۰ میلیارد دلاری این کشور برابر با شش روز از تولید سالانه ایالات متحده است و ۲۰ میلیارد دلار بودجه دفاعی آن معادل آن چیزی است که هر هشت روز یک بار پنتاگون هدر می‌دهد.

ترور اخیر، نشان از شرم آورترین و دیوانه وار ترین ساعات امپراتوی آمریکا است / ایران باید انتقام سلیمانی را بگیرد، و خواهد گرفت

از نظر نظامی، نیروی دریایی بزرگی ندارد، نیروی هوایی این کشور می‌تواند به عنوان یک موزه جنگ سرد نظاره شود، و موشک‌های برد کوتاه و متوسط ایران که ظاهراً به دفاع و بازدارندگی در منطقه اختصاص دارد، هیچ تهدیدی برای آمریکا در آن سوی اقیانوس‌ها نیست. به همین ترتیب حتی پیشرفته‌ترین موشک کروز برد متوسط (سومار) ایران نیز به سختی می‌تواند به رم ایتالیا برسد.

همان طور که از دایره‌های زرد، سبز، قرمز و سیاه موجود در نقشه زیر مشهود است، این حلقه‌ها محدوده برد هر موشک ایران را تشریح می‌کند و بخش عمده‌ای از موشک‌های ایران دارای برد ۵۰۰ مایل یا کمتر است. این موشک‌ها می‌توانند نقاطی را در مجاورت خلیج فارس یا حول و حوش آن منطقه که شامل ۳۵ پایگاه نظامی مشخص شده توسط پرچم‌های آمریکا در نقشه بالاست، هدف قرار دهند.

ترور اخیر، نشان از شرم آورترین و دیوانه وار ترین ساعات امپراتوی آمریکا است / ایران باید انتقام سلیمانی را بگیرد، و خواهد گرفت

با بیانی متفاوت، ظرفیت‌های نظامی متوسط ایران از راه دور تهدیدی برای خاک آمریکا نیست. آن‌ها به شدت برای دفاع از خود در پیرامونشان، جایی که واشنگتن ده‌ها سال است با قدرت و آتش گسترده و هدف خصمانه مشغول مداخله و اشغال است، بر این موشک‌ها متکی هستند.

در این داستان البته، یک نکته ظریف است. با گذشت بیش از سیزده سال از آخرین روز صدام در بغداد، ایالات متحده هنوز ۳۰۰۰۰ سرباز و پیمانکار نظامی در مجاورت خلیج فارس دارد؛ اما چرا؟

این مساله قطعا به خاطر داعش نیست. دولت اسلامی هیچ گاه نتوانست جز بیش از تعدادی شهر و روستای دور افتاده را به امپراتوری خود درآورد که آن هم به خاطر بربریت خودشان در نهایت فرو پاشید و در اصل توسط نیروی هوایی روسیه، ارتش اسد و نیرو‌های شبه نظامی شیعه که توسط همین فرد ترور شده یعنی سرلشکر سلیمانی، فرماندهی میشد، از میان رفت.

به همین ترتیب اکنون مشخص شده که این حضور نظامی به خاطر نفت هم نیست. در حال حاضر ایالات متحده نزدیک به ۱۳ میلیون بشکه در روز نفت تولید می‌کند و پیشروترین تولید کننده نفت در جهان است - خیلی جلوتر از عربستان و روسیه؛ و اکنون بعد از سه ربع قرن، برای اولین بار تبدیل به صادر کننده نفت شده است.

علاوه بر این، ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا، هرگز راه حلی برای امنیت نفت نبوده است. درمان قیمت‌های بالا قیمت‌های بالاست - همانطور که نفت شیل ایالات متحده و نفت سنگین کانادا این گونه قاطعانه نشان می‌دهند که باید قیمت نفت بالا برود؛ و مسیر دستیابی به ثبات صنعت نفت جهانی تجارت صلح آمیز است، زیرا تقریباً هر حکومتی ـ صرف نظر از سیاست و ایدئولوژی ـ به تمام درآمد نفتی خود، برای تأمین مالی حکومت و امنیت جمعیت خود به شکلی منطقی احتیاج دارد.

مطمئناً بهترین نمونه از مورد دوم وضعیت ایران است؛ با اقتصادی تحت فشار ده‌ها سال جنگ، تحریم‌ها و تصمیمات غلط و جمعیت ۸۰ میلیونی که آرزوی استاندارد زندگی بهتر دارند؛ بنابراین تهران با توانایی‌های خود ۵ میلیون بشکه نفت در روز از ذخایر فراوان خود تولید می‌کند. این رقم تقریباً ده برابر بازده ناچیز فعلی آن است که دلیل آن، تحریم‌های شریرانه واشنگتن علیه مشتری‌های نفت و سرمایه گذاران بالقوه در نوسازی و گسترش ظرفیت تولید آن است؛ بنابراین اگر موضوع داعش یا نفت نیست، دقیقاً چرا واشنگتن ۳۵ پایگاه نشان داده شده در تصویر بالا را حفظ می‌کند و هزاران سرباز آمریکایی و سایر پرسنل را در معرض آسیب در این منطقه قرار می‌دهد؟ یا تا این لحظه چرا دونالد ترامپ نتوانسته است نیرو‌های آمریکایی را آن گونه که اغلب اعلام کرده است، به خانه برگرداند؟

البته پاسخ این است که دستگاه سیاست خارجی دولت ایالات متحده توسط نومحافظه کاران ضدایرانی و خواهان تغییر رژیم کنترل می‌شود. ما هنوز در سوریه ایم، نه برای نبرد با داعشی که از بین رفته است، بلکه برای آنکه مسیر زمینی ایران را برای دسترسی به متحدین خود در سوریه و لبنان (حزب الله) مسدود کنیم. ما فقط در عراق می‌مانیم تا از آن به عنوان پایگاه حملات مخفیانه آمریکا و اسرائیل به این متحدین و نیرو‌های نایب ایران استفاده کنیم.

این حملاتی که واشنگتن علیه متحدین ایران تحریک کرده یا انجام داده است، در واقع دلیل فشار‌های فزاینده‌ای است که در دولت عراق وجود دارد تا خواستار خروج آمریکا از این کشور شود. این فشار‌ها اکنون با توجه به بمباران هفته گذشته پنج اردوگاه نیرو‌های بسیج مردمی که شبه نظامیان شیعه هستند و در ارتش عراق ادغام شده و تحت فرمان نخست وزیر آن هستند، و ترور اخیر معاون فرمانده آن‌ها به همراه سرلشکر قاسم سلیمانی، تشدید خواهد شد.

مطمئناً موضوع هدف قرار دادن متحدین ایران هم هیچ ارتباطی با امنیت خاک آمریکا ندارد: هیچ یک از دولت‌های مستقل لبنان (جایی که حزب الله حزب سیاسی پیشروست) یا سوریه یا حتی همین عراق (که متحد ظاهری آمریکاست) اعتراضی به این گروه‌های (مبارزان شیعه) برای ساخت پایگاه یا سازماندهی نیرو و برنامه‌های مبتنی بر کمک‌ها و مزایایی که از آن‌ها سرچشمه می‌گیرد، نداشته اند.

به این دلیل که هلال به اصطلاح شیعه یک هیولای اختراع شده توسط بی بی نتانیاهو و بهانه‌ای برای سیاست خارجی هیستریک ضد ایرانی اوست. این شخص دوم یعنی نتانیاهو حتی به منظور ارتقای امنیت اسرائیل هم بر سر کار نیست، بلکه برای بدنام کردن "دشمنی در آن دور دست هاست که می‌تواند ائتلاف راست گرایش را با هم متحد کرده و خود او را در قدرت نگه دارد.

به همین ترتیب، حرص و آز و اشتیاق مجتمع‌های نظامی - صنعتی آمریکا برای قدرت و مال آن چنان فاجعه بار است که همه مأموریت‌های نظامی را در هر کجای کره زمین - هر چقدر احمقانه یا بیهوده یا غیراخلاقی همچون ماموریت‌های این نوزده سال در افغانستان - که غارت بودجه آمریکا را همچنان پابرجا نگه دارد، با آغوش باز می پذیرد.

بر این اساس دم و دستگاه واشنگتن همچنان مشغول توطئه است تا بتواند ۳۵ پایگاه خود را سرپا نگاه دارد و اقداماتی مانند ترور دیوانه وار اخیر یکی از مهمترین فرماندهان نظامی ایران را انجام دهد تا عینیت بخشی به تهدید و ایجاد دوره‌ای از تنش‌ها و ضدحملاتی که مأموریت‌های نظامی را زنده نگه داشته و استقرار نیرو‌ها را تضمین می کند، در چنته خود داشته باشد.

در واقع، ما اکنون به سختی در فشاریم که تا ادعای واشنگتن را باور کنیم که آمریکا به خاطر جلوگیری از تهدیدات آینده ناشی از "تجاوز ایران" دست به این اقدامات زده است.

واشنگتن ده‌ها سال است که در حال شیطنت، بدنام سازی و حمله اقتصادی به ایران بوده و اکنون به معنای واقعی کلمه در تلاش است تا از طریق تحریم‌های نفتی و کمپین "فشار حداکثری" خود که قصد دارد اقتصاد و جامعه ایران را نابود کند، سرنوشت صدام حسین و معمر قذافی را برای رهبران تهران رقم بزند؛ بنابراین آیا فکر نمی‌کنید حکومتی که تحت تهدید وجودی واقعی است، ممکن است به عنوان جایگزینی برای سقوط خود به سمت انتقام جویی سوق یابد؟

ما باید در مورد مساله ضدحملات دفاعی با خود صادق باشیم. برنامه تحریم‌های فعلی واشنگتن علیه ایران آنقدر خصمانه و وحشیانه است که با هر توصیفی می توان نام آن را جنگ گذاشت. هنگامی که شما یک ملت مستقل را از زمین، دریا و هوا و با تکیه بر فناوری پیشرفته محاصره می‌کنید و قصد دارید جنگ اقتصادی آشکاری را با هدف محاصره و تغییر رژیم راه اندازید، این حکومت باید و حتما مبارزه کرده و مقاومت می کند.

به همین دلیل است که اظهارات وزیر خارجه پومپئو برای توجیه اقدام دونالد ترامپ به این تجاوز عریان، بسیار شرم آور است. واشنگتن تمام ملت ایران را در معرض خطر قرار می‌دهد. آن هم بدون هیچ گونه تحریک ایران علیه امنیت خاک آمریکا. اما این قلاب نومحافظه کاری مجبور است اصرار داشته باشد که وقتی صحبت از جنگ‌های واقعی ضد ایرانی می‌شود، واشنگتن جایی را که اصلاً هیچ کار و باری در آن ندارد، مد نظر قرار داده تا مبادا مویی از سر ایشان کم شود.

این استکبار امپریالیستی از نوعی است که به ندرت در تاریخ جهانی دیده می‌شود. بدون تردید اکنون همه چیز از کنترل خارج خواهد شد، زیرا ایران باید برای ترور سلیمانی تلافی کند و حتما می کند. در واقع دونالد ترامپ اکنون هر فرصتی را برای اجرای سیاست "اول آمریکا" که روی آن تاکید دارد، از میان برده است.

در واقع نتیجه رفتار واشنگتن به پرخاشگری با اسم رمز "فشار حداکثری" فعلی علیه ایران، به سرعت تبدیل به دیوانه وار‌ترین و شرم آورترین ساعت زندگی امپراتوری آمریکا می‌شود - چنان که به ندرت قبل از این پیش آمده که تفاوت بین دفاع از میهن و تجاوز امپریالیستی تا این حد متبلور شود.

فقط امپراتوری‌ها شهروندان خود را بی هیچ دلیل به مخاطره می‌اندازند و بدین ترتیب رهبران خود را در چرخه خشونت قرار می دهند. دونالد ترامپ اکنون رئیس جمهور دیگری در آمریکاست که در نوعی تله "این به جای آن" اسیر شده است؛ این همان شیوه و رفتار معمول "اول امپراتور" است.

فکر و علم در غرب هم دو روزه شکل نگرفته است

رئیس دانشگاه باقرالعلوم (ع) گفت: چنان فکر و علمی، در غرب هم دو روزه شکل نگرفته است. غرب هم ‌زمان صرف کرد. این صرف زمان، نه اینکه ناتوانی غرب باشد، بلکه به‌دلیل پیچیدگی علوم انسانی است.

شهادت سردار سلیمانی باعث بیداری بیشتر مظلومان جهان می‌شود

حجت‌الاسلام والمسلمین نجف لک‌زایی در پیام تسلیت خود اشاره کرد که شهادت سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی باعث بیداری بیشتر مظلومان عالم و رسوایی آمریکای جنایتکار می‌شود.

به گزارش خبرگزاری مهر، در پی شهادت سردار رشید اسلام سپهبد حاج قاسم سلیمانی، حجت الاسلام والمسلمین نجف لک‌زایی، نویسنده و پژوهشگر و رییس رییس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی پیام تسلیتی به شرح زیر صادر کرد:

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید.

شهادت سردار سرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس و همراهانشان را به همه آزادیخواهان جهان، دو ملت بزرگ و شریف ایران و عراق و بویژه مقام معظم رهبری و مراجع معظم در ایران و عراق و نیز خانواده و علاقه‌مندان ایشان تسلیت می‌گویم.

بی شک ملت ایران و عراق این جنایت را که توسط شیطان بزرگ انجام شد، فراموش نخواهند کرد و به تروریست های آمریکایی پاسخ سختی خواهند داد.

شهادت این سردار عزیز باعث بیداری بیشتر مظلومان عالم و رسوایی آمریکای جنایتکار و اتحاد بیشتر امت اسلام و بویژه ملت ایران و عراق خواهد شد. خدایش غریق رحمت فرماید.

پژوهشگاه، نهادی حوزوی، انقلابی، پژوهشی و علمی است و بر آن است که با ایفای نقش واسط فعال میان حوزه‌های علمیه و نیازهای دینی مردم و نظام اسلامی به «تبیین و گسترش باور، بینش و ارزش‌های اسلامی و انقلابی» و «تعمیق و توسعه دانش و معرفت اسلامی» بپردازد.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، وحدت حوزه و دانشگاه غالبا به‌عنوان وحدت دو نهاد برای حل مشکلات تعبیر می‌شود اما چنین وحدتی نمی‌تواند فارغ از وحدتی علمی یا مراوده و مبادله‌ای منظم و فکر شده باشد. از همین رو در گروه اندیشه «فرهیختگان» سراغ چند نهاد علمی که لزوما بر پایه چنین وحدت نظری تشکل یافته‌اند، رفته‌ایم که در روزهای آتی در صفحه اندیشه به چاپ خواهند رسید. چنان نهادی لازم است که تلقی‌ای از علوم انسانی و نسبت آن با علوم اسلامی داشته باشد و متناسب آن سامان یافته و مشغول فعالیت شده باشد. پس پرسش اول این خواهد بود که ایده‌ای که مبنای تاسیس و تشکیل آن نهاد علمی بوده، چیست و دوم آنکه اگر آن ایده دوام یافته، تا چه حد به مقصود نائل آمده است. طبعا سوالاتی فرعی مانند روند مراودات علمی و عملی میان این نهادها با نهادهای دیگر نیز می‌تواند ذیل این بحث مطرح شود. اولین گفت‌وگو از این مجموعه با حجت‌الاسلام والمسلمین، دکتر نجف لک‌زایی صورت گرفته است. دکتر لک‌زایی ریاست پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی را برعهده دارند که وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم است. این پژوهشگاه، از سال 1363 با عنوان «مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی» فعالیت خود را آغاز کرد و در سال 1384 با مجوز وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تاسیس شد. پژوهشگاه، نهادی حوزوی، انقلابی، پژوهشی و علمی است و بر آن است که با ایفای نقش واسط فعال میان حوزه‌های علمیه و نیازهای دینی مردم و نظام اسلامی به «تبیین و گسترش باور، بینش و ارزش‌های اسلامی و انقلابی» و «تعمیق و توسعه دانش و معرفت اسلامی» بپردازد.

رضا داوری اردکانی، با بیان اینکه فلسفه ابزار حل مشکلات اجتماعی-سیاسی نیست، گفت: فلسفه، راه را روشن می‌کند. فلسفه گوش دادن به ندای هستی و سکنی گزیدن در قرب حقیقت و وفاداری به آن است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه- سارا فرجی: رضا داوری اردکانی، فیلسوف، چهره ماندگار کشور در سال ۱۳۸۱، متفکر ایرانی و استاد بازنشستهٔ گروه فلسفهٔ دانشگاه تهران از جمله فیلسوفانی است که درباره بسیاری از مسائل روز می اندیشد و قلم می زند. در سال های اخیر داوری راجع به مسائلی چون توسعه یافتگی، علم دینی، غرب، آینده پژوهی و وضعیت ایران امروز نظریاتی را مطرح کرده و برخی از آرای او واکنش های گسترده ای به دنبال داشته است. داوری اردکانی از سال ۱۳۷۷ تاکنون ریاست فرهنگستان علوم را به عهده دارد.

به بهانه روز جهانی فلسفه به دفتر رضا داوری اردکانی در فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران رفتیم و با این چهره شناخته شده فلسفه به گفتگو نشستیم؛

داوری سخن جدیدی نگفته بود، ولی بعضی نویسندگان موسوم به لیبرال، گمان بردند که او سخن جدیدی گفته که می‌تواند موجب سرگشتگی همراهان سابق او شود.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، فلسفه با پرسش از ماهیات سروکار دارد‌(1) و از چیستی «انقلاب»، «دین» و «علم» می‌پرسد. همین‌طور است وقتی که به مسائل و مشکلات برمی‌خورد، یعنی فلسفه می‌پرسد «چرا چنین است؟» و «مشکلات از کجاست؟» یعنی از «علت» یا «سبب موجب» و «شروط تحقق چیزها»(2) پرسش می‌کند. گرفتاری دکتر رضا داوری‌اردکانی هم این است که بحث فلسفی می‌کند و مخاطبان او، همه فلسفه نمی‌دانند و بلکه -چنانکه او خود بارها گفته و نوشته است- بنا هم ندارند که حرف فیلسوف را در زمینه فلسفه بخوانند و بفهمند.

نقد هم لوازمی دارد و پاسخ به نقد هم باید پاسخ به نقد باشد نه تعرض به ناقد و خطابه علیه او. طباطبایی گاه در نقد مطالبی قابل استفاده می‌گوید اما عموما استدلالی در کار نمی‌آورد یا نتیجه‌ای که می‌گیرد، از مقدماتش به‌دست نمی‌آید.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، جواد طباطبایی در کتابی که اخیرا از او منتشر شده است، مبالغی به این و آن، به دکتر محمود خاتمی، دکتر داود فیرحی یا دکتر کریم مجتهدی و... پرداخته، اما کمتر عهده‌دار پاسخ به نقدها شده است و به نظر می‌رسد که نقد، پرخاش و خطابه علیه دیگران را پاسخ به نقدها قلمداد کرده است. از میان نقدهای این کتاب اخیر، مفصل‌ترین نقد راجع به دکتر داود فیرحی است. البته کار دکتر فیرحی هم قابل نقد است، اما اگر طباطبایی تمام حجم کتاب را هم به فیرحی اختصاص می‌داد، باز آن مطالب، پاسخ نقدهای فیرحی و دیگران به طباطبایی نبود.

«فرهیختگان» برای اولین بار بخش‌هایی از کتاب «روایت رهبری» نوشته سیدیاسر جبرائیلی متعلق به انتشارات انقلاب اسلامی را منتشر می‌کند

کتاب «روایت رهبری» به همت سیدیاسر جبرائیلی همزمان با ایام رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب و سپس سالگرد انتخاب رهبری جدید، منتشر شد و طبعا مورد اقبال گسترده رسانه‌ها و افکار عمومی قرار گرفت. این کتاب که از سوی موسسه پژوهشی- فرهنگی انقلاب اسلامی (دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای) منتشر شده حدود چهار سال، زمان از نویسنده گرفته به‌واقع «مانیفست تعیین رهبر در جمهوری اسلامی» است و تلاش می‌کند بایدها و نبایدهایی را که امروز وجود دارند و پیش از این یک‌بار تجربه شده‌اند در قالبی جذاب روایت کند. از این رو این کتاب نه از صبح 15 خرداد که ماجرای مهم تعیین رهبری را از سال‌ها پیش واکاوی و سپس روایت می‌کند. «فرهیختگان» به‌عنوان اولین رسانه‌، نسبت به بررسی و انتشار بخش‌های مهم این کتاب به‌ویژه قسمت‌های منتشرنشده اهتمام کرده است.

البته پیش از اینکه سراغ متن برویم، با نویسنده و پژوهشگر این کتاب یعنی سیدیاسر جبرائیلی به گفت‌وگو نشستیم تا با شناخت بیشتر وارد این موضوع مهم شویم. آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفت‌وگو با نویسنده و سپس بخش‌های مهمی از کتاب است.