چاپ
دسته: اخبار فرهنگی
بازدید: 1748

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: جهانی شدن تاکنون از جنبه های مختلف مورد توجه قرار گرفته اما با در نظر گرفتن این نکته که پدیده جهانی شدن اهمیتی بسزا در جهان ما دارد هرچه در این باب سخن رود لازم است. در این مقال ضرورتهای جدید جهانی شدن مورد توجه قرار گرفته اند.

به گزارش خبرنگار مهرف بیش از چند دهه است که جهانی شدن محور مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی ، اقتصادی قرار گرفته است اما شاید در این میان کمتر به مبانی نظری جهانی شدن توجه شده باشد در این مقال کوتاه از این منظر جهانی شدن را بررسی می کنیم.

جهانی شدن با تغییرات اساسی ایجاد شده در وضعیتهای مکانی و زمانی تعریف می شود. تغییراتی که در اثر پیشرفتهای تکنولوژی در زمینه های مختلف از جمله در رسانه های فراگیر و ارتباطات دیجتالی ایجاد شده و درک مردم را از هویت و رابطه های مکانی و زمانی تحت تاثیر قرارداده است موجب شده که هرگونه دگرگونی در جهان در زندگی فردی اثر گذارد و جهان بیرون وارد حوزه خصوصی انسان شود. جهانی شدن در این شکل، نتایج و پیامدهای فراوانی در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی داشته است.

سلطه شرکتهای چند ملیتی ، حتی باعث نفوذ در روندهای سیاسی و فرهنگی کشورهای در حالی توسعه شده است . از طرف دیگر جهانی شدن هویتهای ملی و بومی را نیز در معرض چالشی جدی قرار داده و خواهان ایجاد نوعی یکپارچگی فرهنگی در سطح جهان است. هر چند که بسیاری از صاحب نظران تاثیر و تاثر فرهنگی جوامع و ملت های مختلف را می پذیرند، اما با وجود جهانی شدن حفظ معنای ثابتی از هویت ملی هر روز بیش از گذشته با دشواری روبرو می شود.

همانطور که گفته شده جنبه های مختلف جهانی تمدن و پیامدهای ناگزیر آن، در ابعاد مختلف، بیشتر مورد توجه و بررسی بوده اند اما اگر بخواهیم مبانی نظری چنین پدیده ای را بشناسیم باید به تحولات منجر به ظهور مدرنیته توجه کنیم. جهانی شدن در بستر تاریخی مدرنیته شکل گرفته است . وقتی ما جهانی شدن را در ابعاد مختلف سیاسی -اقتصادی و فرهنگی - اجتماعی در نظر می گیریم باید توجه داشته باشیم همه این ابعاد در گفتمان مدرنیته، مستقر است. اما در پیدایش مدرنیته از جنبه نظری و فلسفی چه اتفاقی رخ داده که چنین پیامدهایی را به دنبال داشته است . تامل در این نکته ما را با این واقعیت مواجه می کند که رخداد مهم آن دوران تغییری است که در نحوه نگرش انسان به خود و جهان اتفاق افتاده از این زمان به بعد با کمک فیلسوفان مدرنیته مانند دکارت ، هیوم ، هگل و دیگران انسان به عنوان فاعل شناسا معیار همه حقایق شد.

اگر در دنیای سنت، انسان تحت نظم  قرار داشت حال او این ادعا را دارد که می تواند نظم جدیدی را تعریف کند. انسان گرایی یا اومانیسم پیامد طبیعی چنین دیدگاهی است. انسان می تواند با تکیه بر عقل خود بر طبیعت مسلط  شده و رابطه خود با خدا، جهان و طبیعت را بر اساس قوانین بشری تنظیم کند.

چنین برداشتی از انسان ، منجر به ظهور تکنولوژی و به عنوان ابزاری مهم برای سلطه بر طبیعت و حتی انسان هایدیگر شد. میل به سلطه یکی از مهمترین عواملی است که باید در فهم پدیده جهانی شدن مورد توجه قرار گیرد.