چاپ
دسته: اخبار فرهنگی
بازدید: 2473

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: متفکران پسامدرن پاره ای از مدعیات بنیادین جهان شدن را قبول ندارند و بدانها به دیده نقد می نگرند. در این تحلیل رویکرد جریان پسامدرن به مفهوم و جریان مهم جهانی شدن بسط می یابد.

به گزارش خبرنگار مهر، عمده اندیشمندان و متفکران ، جهانی شدن را از منظر گسترش و توسعه ، گفتمان مدرنیته مورد بحث قرار داده اند ، اما از منظر پسامدرنیسم نیز می توان این پدیده را مورد  نظر قرار داد. نظریه پردازانی که جهانی شدن را به مثابه مدرنیزه شدن تلقی می کند هم با مارکسیسم مخالفند و هم این عقیده که ما اکنون در حال ورود به نوع کاملا متفاوتی از جامعه هستیم. آنها معتقدند علل بسیاری برای جهانی شدن وجود دارند و این علل تداوم ویژگیهای پویایی عصر مدرنیته هستند. این نگرش چند علتی مفید است اما اینکه جهانی شدن را تنها در چارچوب مناسبات مدرنیته بنگریم شناخت کاملی از وجوه متنوع این پدیده به ما ارائه نمی کند.

از منظر مارکسیستی نیز ، جهانی شدن ، چیزی جز گسترش سرمایه داری در ابعاد جهانی نیست که ابعاد منفی بسیاری در پی دارد چرا که منجر به تسلط جهان غرب بر ملل توسعه نیافته و تعمیق نابرابریها در سطح جهان می شود. به غیر از دیدگاههای مذکور می توان جهانی شدن را از منظری دیگر نیز مورد توجه قرار داد و  آن هم جهانی شدن به مثابه پسامدرنیزاسیون است.

هر چند که تعداد کمی از نظریه پردازان جهانی شدن، آشکارا اندیشه هایشان را پست مدرنی می دانند، اما پدیده جهانی شدن به نحوی با پست مدرنیته پیوند خورده است. از این دیدگاه فرهنگ جهانی یک فرهنگ پسامدرن است که متکثر و تلفیقی است . فرهنگ جهانی متکثر است چرا که عام و یکپارچه نیست . اگر از منظر طرفداران مدرنیته، جهان به سمت یکپارچگی در ابعاد سیاسی اقتصادی و فرهنگی می رود، که برخی از نشانه های آن نیز قابل تامل می باشد، اما سویه دیگر جهانی شدن ، توجه به فرهنگها و گرایشهای محلی و منطقه ای است که به نحوی از انحاء در مقابل فرهنگ مسلط غربی ، خواستار مقاومت است.

گسترش وسایل ارتباط جمعی و دیجیتالی شدن فضای جهانی به نوعی به کمک این روند آمده تا فرهنگهای بومی و حاشیه ای نیز بتوانند خود را به جهان معرفی کنند. با تکیه بر چنین رویکردی است که پست مدرنیستها، مدرنیته را به عنوان یک فراروایت رد می کنند و قبول ندارند که گفتمان مدرنیته، توانایی تعمیم به تمام جهان را داشته باشد، بلکه فرهنگ اروپایی - آمریکایی صرفا یکی از فرهنگهای جهانی است و ادعای جهان شمولی آن با واقعیات دنیای پست مدرن سازگاری ندارد. برخلاف افرادی چون فرانتس فوکویاما که در تئوری پایان تاریخ خود، لیبرال دموکراسی را نمونه عالی و برتر نظام سیاسی برای بشریت می داند، پست مدرنها روایت لیبرال دموکراسی را نه یک فراروایت بلکه روایتی در کنار سایر نظام های فرهنگی- سیاسی دانسته و بر تنوع و تکثر فرهنگی تاکید دارند.

اعتقاد به جهانی شدن فراروایتی چون مدرنتیه می تواند این خطر را ایجاد کند که سایر فرهنگها، به حاشیه رانده شده و یا سرکوب شوند. بنابراین نه در حوزه نظر و نه واقعیات موجود نشان نمی دهند که جهانی شدن به عنوان یکدست و یکپارچه شدن فرهنگ جهانی مطلوب و یا ممکن باشد بلکه آنچه بیشتر ما شاهد آن هستیم نوعی فرایند "جهانی - محلی شدن" است.