چاپ
دسته: اخبار فرهنگی
بازدید: 2844

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: بحث طبیعیات از مناقشه برانگیزترین موضوعات فلسفه یونانی و فلسفه اسلامی به حساب می آید. در ذیل عنوان خاستگاههای فلسفه اسلامی در چندین مقال به این موضوع می‌پردازیم.

به گزارش خبرنگار مهر، فلسفه طبیعی یا علم فیزیک، مطالعه طبایع  محض اشیاء است؛ هر چند که به خاطر نوع گرایش فلاسفه طبیعی قرون وسطی که اصل درونی تغییر یا حرکت را اصولا به اشیا نسبت می دادند، فلسفه طبیعی راه به مطالعه حرکت و شرایطی لازمی مانند نامتناهی بودن ، مکان، خلاء و زمان برد که ظاهرا برای حرکت لازم بود. دو سنت روشنفکری اولیه کلام و فلسفه در دنیای اسلام وجود داشتند که مطالعه فلسفه طبیعی در درون آنها مطرح می شد. کلام یا الهیات روشنفکرانه اسلامی به طور کلی به سمت مسائلی در علم فیزیک با چارچوب جزء گرایی  سیر می کرد که بعضی از این متالهین را به سمت طرح تشکیل اجساد و نیز حرکت و زمان سوق می داد.

بعدها نیز علم کلام توسط متالهین اسلامی در حوزه فلسفه وضعگرایی که همه چیز را به خدا نسبت می دادند رشد پیدا کرد. "فلسفه" ریشه در دنیای فکری یونانی به خصوص در تفکر فلسفی ارسطویی دارد که بعدها توسط مفسران فلسفه ارسطویی و افلاطونی جدید تفسیر و تعبیر شد. در ادامه هم، جالینوس در زیست شناسی و کالبدشناسی و بطلمیوس در نجوم، مباحثی را به آن اضافه کردند.

آنچه که در پی می آید در ابتدا به تئوری های مربوط به جرءگرایی می پردازد که در میان متالهین اسلامی رواج یافت و فلاسفه عرب زبان و مشارکت آنها در این خصوص به توسعه فلسفه طبیعی ارسطو کمک کرد.

اتمها و اعراض
بعضی از متالهین اسلامی بیان می داشتند که اصولا فقط اعراض موجودیت دارند و اینکه بدنها و اجساد متشکل از انبوهی از اعراضند. این در حالی بود که دیگران معتقد بودند فقط اجساد مادی وجود دارند و هر چیز دیگر از رسوخ این اجساد شکل یافته است و در کنار آنها متالهین اسلامی زیادی نیز وجود داشتند که اتم ها و اعراض را در هستی شناسی و خداشناسی خود وارد کردند.

طریقی که بتوان این هستی شناسی را توجیه پذیر ساخت ورود به بحث اثبات پیدایش مادی جهان بود. در این بحث بیان می شود که اگر جهان خلق نمی شد، شمار نامحدودی از روزها می آمدند و می گذشتند در حالی که این بیان آشکار وجود دارد که نامتناهی بودن آن غیر ممکن است. بنابراین جهان در همان لحظه نخست باید به وجود آمده باشد. در این ارتباط نیز جهان باید دارای خالقی باشد. بنابراین خالقی به نام خدا و چیزهایی به نام پدیده ها و جود دارند. در ادامه هم موجودیت یافته ها به چیزهایی که فضا را اشغال می کنند به نام ذرات یا اتم ها و چیزهایی که فضایی را در بر نمی گیرند به نام اعراض تقسیم می شدند.

اشغال کنندگی فضا (تحیز)، نتیجه لازم برای ذره بودن هر چیزی نزد متالهین بود و همین ویژگی اشغال کنندگی فضا بود که وجود ذرات را تایید می کرد زیرا این ویژگی مستقیما توسط حواس قابل درک  و انکارناپذیر بود. بنابراین وجود ذرات موضوع دانش مستقیم واقع می شد. همچنین تعداد زیادی از متالهین اسلامی اظهار می داشتند که این ذرات ساختار اتمی دارند.

در اینجا نباید پنداشته شود که تفکر آنها بر این بوده است که انسانها مستقیما می توانند هر ذره اتم را به طور مجزا حس و درک کنند، بلکه آنها معتقد بودند هر شخص می تواند دریابد که اجزاء نهایی مادی جهان باید از هم جدا باشند و حالت تداومی و استمرار ندارند.

به طور کل در آنچه که آنها برای ذرات اتمی در مقابل ذرات به هم پیوسته ترتیب داده بودند پارادوکس ها و بیانات متغایری وجود داشت که بحث "بینهایت" از ان جمله بود. به عنوان مثال، در این خصوص گفته می شد که اگر یک جسم حالت به هم پیوسته دارد بنابراین می تواند قابلیت تقسیم به اجزاء بی نهایت را داشته باشد که آن جسم بنا بر قاعده شمار زیادی از بخش هایی را در بر دارد که به هم چسبیده اند تا بدن یا جسم را تشکیل دهند و این جسم با شمار نامحدود اجزاء همخوانی دارد.

صحبت از نامتناهی واقعی، پوچ و نامعقول است بنابراین بخش پذیری جسم و تقسیم آن به بحث از شمار محدود و متناهی از قسمتهای غیر قابل بخش یا اتم ها تبدیل می شود. این مطلب از وجهه مناسبی برای گفتن این موضوع که جسم به طوز بالقوه فقط تعداد نامحدودی از بخشها را با خود دارد برخوردار نیست چون گفته می شود که اگر چیزی به واقع بالقوه است بعضی مراجع مانند خدا قدرت ایجاد یا واقعیت دادن به این عاملیت بالقوه را دارد.