قد کنتِ بحراً و کان الصحبُ ساقیۀً
أین السواقی فموجُ البحرِ منجاتی
شما دریا بودید و صحابه جوی آب بودند
کجایند جوی آب ها، موج دریا است نجات
این هم بیتی به مناسبت میلاد پربرکت حضرت فاطمه سلام الله علیها که استاد ارجمندمان جناب آقای دکتر قیس آل قیس برایمان به یادگار گذاشت.
به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متن زیر از امام سید موسی صدر تقدیم می شود:
زهرا)س(، فصلى از كتاب رسالت
مقدمه امام موسى صدر بر كتاب فاطمه زهراس وتر فى غِمد، نوشته استاد سليمان كتانى.
بسم اللّه الرحمن الرحيم
1. فاطمه زهراس
«خداوند از خشم فاطمه خشمگين و به سبب خشنودى او خشنود مىشود؛ فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده، آن كس كه با او دوستى ورزد با من دوستى ورزيده است؛ فاطمه قلب و روح من است؛ فاطمه بانوى زنان دو جهان است.» اين شهادتها و نظاير آن در كتابهاى حديث و سيره به تواتر از پيامبرص نقل شده است، پيامبرى كه از روى هوى سخن نمىگويد و تحت تأثير روابط نسَبى و سبَبى قرار نمىگيرد، و در راه خدا از سرزنش نكوهشگران باكى ندارد. اين گفتارها از پيامبر اسلام است كه با دعوت او عجين شده و براى مردم به مثابه الگو و نمونهاى در آمده است. تپشهاى قلب او و نگاههايش و دست سودن و گامهاى تلاشگرانه و پرتوهاى انديشهاش، قول، فعل و تقرير او، تماماً تعاليم دينى و احكام خدا را مىنماياند؛ چونان چراغهاى هدايت و راههاى نجات است. آنچه از جانب رسول خدا بر سينه فاطمه زهراس نقش بسته، به مرور زمان و تكامل جوامع و نيز با نگاه به مبدأ اساسى در اسلام، در اين سخن پيامبر به فاطمه، كه فرمود «اى فاطمه براى آخرت خود بكوش كه من نمىتوانم در پيشگاه خداوند براى تو كارى بكنم.» درخشندگى بيشترى به خود مىگيرد. فاطمه زهرا س در واقع نمونه زنى است كه خدا مىخواهد و پارهاى است از اسلام مجسم در وجود محمدص ؛ زندگىاش براى مسلمان و انسان مؤمن در هر زمان و مكانى بهمنزله الگويى چهره مىنمايد.
به راستى شناخت فاطمهس شناخت بخشى از كتاب رسالت الهى است و پژوهش و تحقيق در حيات حضرتش به مثابه تلاشى گسترده براى فهم اسلام و ذخيرهاى ارزشمند براى انسان معاصر به حساب مىآيد.
2. با نويسنده
با اين احساس بود كه در صومعه استاد بزرگوار و اديب عالى مقام، سليمان كتانى، در قريه بسكنتا بر دامنه كوه صنين مىنشستم و به او كه كتاب عزيزش موسوم به فاطمة الزهراس وتر فى غمد را مىخواند، گوش فرامىدادم. من در حالى به او گوش مىسپردم كه در برابرم صفحاتى شكوهمند نمايان مىشد، صفحاتى كه از زيبايىِ ذوق و عظمت هنر آن استاد عالىمقام پرده برمىداشت. من دست در دست او ساعاتى در دنياى وسيع و درخشان فاطمهس سير كردم. احساس والايى و سرافرازى مىنمودم و از لذت ديده و ديدار بهرهمند مىشدم و با عقل و قلبم، در برابر اين ميراث بزرگ و شورانگيز، احساس سربلندى مىكردم. بهره عمر من همين ساعات بود؛ ساعاتى كه در مقابل جمال الهى فاطمهس كه بر انديشه و قلب اين مرد انعكاس يافته بود، قرار داشتم.
به مقدمه كتاب او بازگشتم و به كلماتش گوش سپردم كه مىخواند: «درباره فاطمه زهراس خواهم نوشت و به قدر امكان از استعمال حرف جر يعنى حرف عن، كه در كتب سيره بسيار به كار مىرود، و نيز از نقل سلسله راويان خوددارى خواهم كرد. قلمى كه ميان انگشتان من جاى گرفته، بيشتر وظيفه خود مىداند كه رنگارنگى يك غنچه را ترسيم كند و از بوى خوش آن به جنبش درآيد، تا آنكه به بررسى مواد و تركيبات شيميايىِ آن بپردازد. »
از او پرسيدم آيا اين ديدگاه خود را درباره فاطمه تنها ويژه كسانى كردهاى كه فاطمه را مىشناختهاند و از طريق مطالعه كتب سيره به زندگى آن حضرت واقف شدهاند؟ اگر چنين است بدين ترتيب كسانى را كه مىخواستهاند از زندگى او اطلاعى به دست آورند، محروم كردهاى. چرا راه رسيدن به چشمه خورشيد و منبع حيات را ترسيم نكردهاى تا جامعه ما، كه اين كتاب را مىخواند، بتواند مرد و زنى فاطمهوار پرورش دهد و تربيت كند؟ به او گفتم اين صفحات درخشان به زودى ارواح سرگردان مردم را به شگفتى وامىدارد و آنها را به خود جذب مىكند، ارواحى كه از بحثها و نظريهها و تجربههايى كه زن را به صورت بزرگترين مشكل جوامع گذشته و حال ترسيم كردهاند به تنگ آمدهاند. اين شگفتى و شيفتگى، هر دو، منجر به جستجو و مطالعه درباره مواد و عناصرى مىشود كه اين تابلوهاى زيبا را پديد آورده است و سرانجام به خانههايى راه مىگشايد كه خداوند اجازه داده نام متعالش در آنها بلند شود.
پژوهشگران و كارشناسان، تمدن جديد را «تمدن برهنگى » مىنامند و اين خود از خطير بودن چالش ديدگاهها درباره زن و نيز از خطاهاى بزرگى كه تمدن جديد درباره زن روا داشته پرده برمىدارد. نظرياتِ نويسندگان و دانشمندان علم روانشناسى، و مادهگرايى، كه در همه پديدهها و خصوصاً در تعريف زن در دنياى جديد رواج يافته، آينده را تيره ساخته و زن را در تمايلات غريزى غرق كرده است، راه صواب را تباه نموده و سردرگمى او را فراهم آورده و جنبه انسانى زن را زير قدمهاى تجارب قديم و جديد متلاشى ساخته است.
ما امروز بيش از هر وقت ديگر به تحليل خلاصهاى از زندگى فاطمه زهراس احساس نياز و احتياج مىكنيم، تا آن را مقتداى خويش سازيم و در راه صلاح و اصلاح خود از فيض زندگى او بهرهمند شويم. همه اين سخنان را به نويسنده كتاب اظهار داشتم. او در پاسخ، با صدايى مطمئن و با دركى از عمق رسالت خود، گفت: من پرداختن به اين كار را بر عهده تو گذاشتم، تا در مقدمه كتاب بدان بپردازى و اين وظيفه را به آخر رسانى، تا بدين وسيله كتاب كامل شود و به آن سطحى كه بايد، برسد.
من دشواريهاى بزرگى در تحقق اين هدف والا پيشاروى خود احساس كردم. از اين رو گفته ستودنى امام شرفالدين را كه به هنگام نوشتن تقريظى بر كتاب الامام على صوت العدالة الانسانية خطاب به مؤلف دانشمندش فرموده بود كه «قلمت را به من امانت ده تا با آن تقريظى بر كتاب تو بنگارم » براى ايشان نقل كردم. البته اين سخن كسى بود كه كتابها و نوشتههايش قلمرو كتاب و پژوهش و نگارش را روشن ساخته بود و اينك من، با قلم قاصر و با بضاعت اندكم، كجا به او توانم رسيد و چه خواهم كرد.
با وجود اين، در اين تلاش متواضعانه از فاطمه زهراس استمداد مىجويم و سعى مىكنم به اندازه توان خود اين وظيفه را به انجام رسانم و از خداوند براى خود و خوانندگان عزيز توفيق اظهار نظر صائب و راهيابى صحيح خواستارم.
3. زن
در حقيقت، روشن كردن موضع اسلام در قبال زن در اين عصر، خالى از مشكلات و دشواريها نيست، زيرا در اين باره آثار دينى و اسلامى گوناگونى به چشم مىخورد، كه در نگاه نخست متفاوت و مخالف با يكديگر به نظر مىآيند. اين مشكل هنگامى بزرگتر مىنمايد كه برخى از عادات، كه همواره در نزد برخى از ملل اسلامى وجود داشته و دارد، در اين امر نيز پاى مىنهد. اين عادات با تعاليم اصيل اسلامى نيز به گونهاى آميخته كه پژوهشگر خيال مىكند اينهمه از اسلام است.
وقتى به نظريات شرقشناسان، حتى آنان كه حسن نيت داشتهاند، مىنگريم يا برخى از نوشتههاى مؤلفان اسلامى را مىخوانيم، چنين مىيابيم كه موضع حقيقى اسلام در برابر زنْ بسيار پيچيده و ناشناخته است، به طورى كه بسيارى از آنان در اين باره نظريات دور از حقيقت و ناصواب ارائه دادهاند. عدهاى از آنان نيز گمان كردهاند زن در اسلام مظلوم و تحت ستم واقع شده است. حقيقت آن است كه دو ميراث مختلف در نزد مسلمانان به چشم مىخورد: يكى تعاليم دينى مستقيم و مستند و ديگر عادات موروثيى كه هيچ نشانى از آنها در آثار دينى ديده نمىشود. بايد با دقت و اهتمام ويژهاى هريك از اين دو را از ديگرى متمايز ساخت. از طرف ديگر، آثار دينى مربوط به زن نيز خود دو نوع است: نوعى درباره زن و شئونات زن كه در مرحلهاى معين از تاريخ سخن مىگويد و نوع ديگر تعاليمى كه بنيادين و جاودان محسوب مىشود.
آياتى كه، در بيان احكام يا قانونگذارى يا پند و اندرزها، زن را به مرد ملحق مىسازد بس فراوان است، بدون آنكه مقام زن را تنزل دهد يا او را تحقير كند و شأن او را كمتر از مرد بداند. در زمينه زندگى زناشويى و براى حفظ كيان خانواده و نيز براى آنكه زن و مرد بتوانند به امور مربوط به زندگى مشترك خود به درستى بپردازند، خداوند به مرد، نسبت به همسرش، نه ديگر زنان، برترى داده و اين برترى، پس از هنگامى است كه خداوند حقوق واجب زن را در آيه
وَ لَهُنَّ مِثلُ الّذى عَلَيهِنّ بِالمَعرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيهنّ دَرَجة (228:2) و براى زنان حقوقى شايسته است همانند وظيفهاى كه بر عهده آنهاست ولى مردان را بر زنان مرتبتى است.
بيان كرده، درجه و رتبهاى كه قرآن از آن در جاى ديگرى چنين تعبير كرده است:
اَلرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّه بَعضَهُم عَلَى بَعضٍ وَ بِما اَنفَقُوا مِن اَمْوالِهِم (34:4) مردان، از آن جهت كه خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است، و از آن جهت كه از مال خود نفقه مىدهند، بر زنان تسلط دارند.
كسى كه در قرآن تعمق مىكند درمىيابد كه تفاوتهايى كه قرآن ميان مرد و زن قائل شده، مساوات ذاتى ميان آن دو را تحكيم مىبخشد و توجهى عادلانه و يكسان به هر دو دارد.
پس تفاوت در احكام و واجبات و حقوق در بيشتر اوقات به تفاوت در تواناييها و ويژگيهاى هريك از آنان بازمىگردد. زن، بنا بر خصوصيات جسمى و روحى خود، شايستگى مادرى و پرورش فرزندان را دارد و اين وظيفه، طبق حديثى از پيامبرص، مهمترين بنا در ساختمان اسلام قلمداد شده است. تأثير اين وظيفه كم از هيچ وظيفه حياتى ديگر نيست. زيرا مادرْ فرد را، كه به منزله قوام و استحكام جوامع است، تربيت مىكند. اين وظيفه با روح زن تناسب دارد. اسلام نيز، بدون آنكه بخواهد بر زن چيزى تحميل كند، وى را براى پرداختن به اين وظيفه تشويق مىكند. براى آنكه زن بتواند با آرامش خيال اين مسئوليت را بر عهده بگيرد، مرد را موظف مىكند كه حقوق زن را بپردازد. در مقابل، بهره مرد را از ميراث دو برابر قرار داده، تا بدين وسيله عدالت محقق گردد و نيز به تعبير قرآن «مال دست به دست در ميان توانگران نگردد.» اسلام، بر اين اساس و با اين ويژگى و اين روش، ديگر احكام خود را نيز بنيان نهاده و به قبول شهادت زن در چارچوب كار خود حكم مثبت داده است.
اما موضوع حجاب در اسلام به منظور تحقيرِ زن يا حبس يا بزرگداشت و تمجيد بيش از حد او صورت نگرفته است، آنچنان كه نزد برخى از ملل چنين ديدگاهى متعارف است، بلكه حجابْ سلاح زن در جلوگيرى از طغيان حالت زنانگى اوست، تا مبادا اين حالت و اين جنبه زن بر ديگر تواناييهاى او غلبه كند. اين مقصود در آيات قرآنى، كه زنان را از نرمش در سخن گفتن يا پاى كوفتن به هنگام راه رفتن يا زينتنمايى بازمىدارد، به خوبى و روشنى آشكار است.
حقيقت اين است كه آشكار كردن زيباييهاى زن به طغيان و سركشىِ جنبه زنانگى او بر وجود زن منجر مىشود و زن را تنها به يك تابلوى هنرى بدل مىسازد. اين مسأله حقارت زن و انكار توانمنديهاى اوست و باعث ازبينرفتن عمر و وقت و فرصتهاى گرانبهاى او مىشود. خصوصا اين مسأله به محروميت زن و جامعه از خدمت مادرى او مىانجامد.
اينها مهمترين مواضع اسلام درباره زن است و بر اين اساس مىتوانيم عادات را بشناسيم و آنها را از احكام دين باز بنماييم. همچنين مىتوانيم رواياتى را كه متعرض وضع زن در يك مرحله تاريخى معين شده است دريابيم.
پيامبر تلاش پيگيرى را براى بالا بردن سطح زنان همعصرش انجام داد. زن در آن دوره تبعات ستمها و عقدههاى گذشتهاى طولانى را تحمل مىكرد.
همچنين او تلاش زيادى براى بهتر كردن نگاه مردم به زن مبذول داشت. پيامبر مىگفت «بهترينِ فرزندانْ دختراناند»، «بهترين مردم، بهترينِ آنها براى همسرش است»، «زن همچون نماز از دوستداشتنيهاى دنيايىِ اوست». من معتقدم آنچه از حضرت علىع درباره زن نقل و باعث شده است تا پارهاى خاورشناسان او را دشمن زن بخوانند، به فرضِ صدور آنها از امام، همچون قضاياى خارجيهاند. يعنى از وضعيت زنان در يك دوره تاريخى معين سخن مىگويند.
حضرت علىع سخنان ديگرى دارد كه بهطور كامل با آنچه ما از قرآن استنتاج كرديم مطابقت دارد.
او در پارهاى اوقات مىكوشيد كه از آنچه در ميان مردم درباره زن رايج بود، تفسيرى دلپذير ارائه دهد. مثلا اين مثل معروف را كه «زنها ناقص العقل و ناقص الميراث و ناقص الايمان» هستند، با تعاليم قرآنى و تفاوت در ميراث و شهادت و انجام پارهاى واجبات دينى تفسير مىكند. اين روش، روش تربيتى دلانگيزى است كه آن را در زندگى پيامبر و ائمه و حضرت زهرا مشاهده مىكنيم.
4. نمونه راستين زن مسلمان
حضرت فاطمه در سال پنجم بعثت يعنى هشت سال پيش از هجرت متولد شد. وى آخرين زاده حضرت خديجه است. در مكه و در خانه وحى و جهاد و در جوّ صبر و پايدارى به دنيا آمد. سختى را تحمل كرد و در فضايى آكنده از عواطف صادقانه و عشق پاكِ ميان پيامبرِ رحمت و حضرت خديجه بزرگ شد. پيامبر هيچگاه عواطف و اخلاص حضرت خديجه را در طول حياتش فراموش نكرد.
فاطمهس، پس از پيامبرص، همراه اهل بيت، و به سرپرستى حضرت علىع از مكه به مدينه هجرت كرد و همه در منزل قبا، نزديك مدينه، به كاروان هجرت پيوستند.
فاطمه س در سال دوم هجرى با حضرت علىع، كه بيست و سه سال داشت، ازدواج كرد. حضرت فاطمه در آن هنگام ده سال داشت. پيامبر تأكيد كرد كه انتخاب حضرت على از ميان خواستگارانِ بسيارِ حضرتِ فاطمه، با توصيهاى از عالم غيب و عدم رضايت فاطمه به غير على بود.
با آنكه زنان مدينه بسيار تلاش كردند تا فاطمه را از ازدواج با علىع، به بهانه فقر آن حضرت و توجه او به جهاد در راه خدا و سختى زندگىاش، منصرف كنند، ولى وى از انتخاب خود دست نكشيد.
فاطمه س هشت سال با على ع زندگى كرد. زندگى خوب اين دو زبانزد و ايدهآل همگان شد. فاطمهس فرزندانى چون حسن و حسين و زينب و امكلثوم و محسن را كه در وقايعِ دردناك پس از وفات پيامبرص سقط شد، براى علىع به دنيا آورد. فاطمه س فقط چند ماه پس از رحلت پدرش زيست و سپس بنا به وصيتش در محلى مجهول به خاك سپرده شد. مراسم دفن و تشييع پيكر پاك او نيز بنا بر وصيتش دور از چشم مردم و در تاريكى شب انجام پذيرفت.
برخى از قراين تاريخى و احاديث نقلشده، دلالت مىكنند كه قبر آن حضرت در يكى از اين سه مكان است: بقيع، يا در خانهاش كه اكنون در زمان ما دقيقاً در كنار مرقد پيامبرص واقع شده، يا در روضه شريفهاى كه ميان محراب و مرقد پيامبرص قرار دارد و امروزه با ايجاد ستونهاى ويژهاى مشخص و ممتاز شده است.
مجموع عمر آن حضرت هجده سال و چند ماه بود. اما عمر كوتاه وى نمونه كامل و شاملى بود از زندگى زن كامل، آنچنان كه خداوند مىخواهد و دين براى پديد آوردن چنان زنانى تلاش مىكند. تعاليم دينى به نمونههاى بشرى نيازمند است تا بتواند در قالب انسانى تجلى و تجسم يابد و اجراى كامل آنها را تحققپذير گرداند، تا بدين وسيله دين را از حالت ايدهآلى و ذهنى بيرون بياورند و به دايره واقعيتها بكشانند و براى مردم جاى هيچ عذر و بهانهاى باقى نگذارند.
زمانى كه رسول خداص آهنگ مباهله با مسيحيان نجرانى كرد، به موجب آيه كريمه
فُقُل تَعالَوا نَدْعُ اَبناءَنا وَ اَبناءَكُم وَ نِساءنا وَ نِساءكُم وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَكُم ثُمَّ نَبتَهل فَنَجعَل لَعنَتَ اللَّه عَلَى الكاذِبينَ (61:3) بگو: بياييد تا حاضر آوريم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خود و شما خود. آنگاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم.
پيامبرص كسانى را بدين ميدان همراه آورد كه مردان و زنان و فرزندان اسلام به شمار مىآمدند. آن حضرت، على و فاطمه و حسن و حسين را برگزيد و بدين گونه ايمان خود به خدا و نمايندگى خاندان خود را به عنوان الگوهايى كامل از آئينش براى همگان آشكار ساخت. اكنون بجاست كه پس از اين مرور كوتاه بر زندگى فاطمه زهرا س درباره اين نمونه راستين زن مسلمان، بررسى كوتاهى به عمل آوريم.
5. اُمّ اَبيها
فاطمه جوان مىخواهد در جهاد پدرش شركت جويد. از اين رو مخلصانه درصدد برمىآيد تا كمبود عاطفى پدر را كه از دست دادن پدر و مادرش در دوران كودكى موجب آن شده بود، پُر كند، كمبودى كه پيامبرص را مىآزرد و بر دل نازك و مشتاق محبت و شيفته عاطفه او پديدار مىگرديد. پيامبرص براى به انجام رساندن رسالت سنگين خويش و نيز در رويارويى با محيط پرشقاوت خود، به مهربانيها و ملاطفتهاى مادرانه بسيار نياز داشت. آن حضرت اينهمه را در وجود فاطمه س پيدا مىكرد. در تاريخ تنها نشان اندكى از اين حالتهاى مادرانه ثبت شده است. اما همين چند مورد اندك به خوبى بيانگر موفقيت حضرت پيامبرص با بهرهمندى از اين منبع سرشار محبت، فاطمهس، در اين زمينه است، كه مىتوانست پدر خود محمدص را از جنبه عاطفى غنى سازد، به طورى كه بتواند، بدون كمترين دلنگرانى، سنگينىِ بار بزرگ رسالت خويش را بر دوش گيرد. تاريخْ اين مواضع را وقتى تأكيد مىكند كه مىبينيم مكرراً از قول پيامبرص نقل مىشود كه «فاطمه س مادر من است». نيز مىبينيم پيامبر با او چنان رفتارى دارد كه گويا با مادرش رفتار مىكند. دستان او را بوسه مىدهد و وقتى از سفرى به مدينه باز مىگردد، نخست به ديدار او مىشتابد و هنگام عزيمت به جنگها و مسافرتها با او وداع مىگويد و گويى از اين چشمه بىزوال، عاطفهاى بيكران براى سفر خود برمىدارد.
تفصيل اين ماجرا در كتب سيره نقل شده است. از سوى ديگر، درمىيابيم كه احساس پدرى كردن پيامبر در پيوندهايش با فاطمه معنى مىگيرد. وقتى آن حضرت به مردم فرمان مىدهد كه وى را با لقب «رسولاللَّه» خطاب كنند و فاطمه از اين فرمان تبعيت مىكند، آن حضرت وى را از اين كار بازمىدارد و به دختر خود مىگويد كه وى را مانند گذشته با لفظ «پدر» خطاب كند. همچنين در تاريخ زندگى پيامبر اكرمص مىخوانيم كه آن حضرت به هنگام برخورد با سختيها و اندوههاى بزرگ، بسيار به نزد فاطمه س مىرفت. وقتى در جنگها زخم برمىداشت، يا هنگام گرسنگى و فقر، تنها به خانه فاطمه مىرفت. از يك سو فاطمه س مانند مادرى مهربان به او ملاطفت و رسيدگى مىكرد، بر زخمهايش مرهم مىنهاد و دردهايش را سبك مىكرد و از سويى ديگر، همچون دخترى، كمر به خدمت و اطاعت از پدر مىبست و احتياجات او را رفع مىكرد. بدين گونه، نقش فاطمه س در زندگى رسول خداص بسيار برجسته و عظيم جلوه مىنمايد.
6. همسر علىع
حضرت علىع مىفرمايد: «نزد رسول خدا رفتم. آن حضرت وقتى مرا ديد خنديد و فرمود: اى اباالحسن چه شده؟»
خويشاونديم را با آن حضرت و سابقه خود را در اسلام بيان كردم و از ياورىها و جهادهايم با آن حضرت سخن گفتم. فرمود: على راست مىگويى، بلكه تو بهتر از آنى كه خود گفتى. سپس عرض كردم: اى رسول خدا، فاطمه س را همسر من قرار ده. فرمود: پيش از تو كسان ديگرى نيز چنين درخواستى كرده بودند و من خواسته آنان را با فاطمه در ميان گذاردهام، اما در چهره او آثار نارضايتى مشاهده كردم. لختى درنگ كن تا باز گردم.
پيامبر به نزد فاطمه س رفت. فاطمه س بر پاى ايستاد و رداى پيامبرص را برگرفت، نعلين از پاى آن حضرت به در آورد، و براى وضو آب آورد و به دستِ خودْ پيامبر را وضو داد و دو پاى آن حضرت را شست و آنگاه نشست. پيامبر به او فرمود: فاطمه. پاسخ داد: بلى... بلى اى رسول خدا، كارى داريد؟ فرمود: على پسر ابوطالب، كسى است كه به مراتبِ خويشاوندى و فضل و اسلام او به نيكى آگاهى. من از پروردگارم درخواستهام كه تو را به همسرىِ بهترين و محبوبترين مخلوقش درآورد. اينك ازدواج با تو را پيشنهاد داده است. تو خود در اين باره چه نظرى دارى؟ فاطمه س خاموش ماند، ولى رويش را برنگرداند. رسول خدا نيز در چهره او آثار ناخشنودى مشاهده نكرد. پس آن حضرت برخاست در حالى كه مىفرمود: اللّه اكبر، سكوت او قبول اين پيشنهاد است.
سپس جبرئيل به نزد محمدص آمد و گفت: «اى محمد، او را به همسرىِ على بن ابيطالب درآور كه خدا او را براى على و على را براى او پسنديده است.»
على گفت: سپس پيامبرص فاطمه را به همسرى به من داد. پيش من آمد و دستم را گرفت و فرمود: «به نام خدا برخيز و بر بركت خدا بگو: ماشاء اللَّه لا حول و لا قوة الا باللَّه و توكّلت على اللَّه.» سپس دستم را گرفت و در كنار خود نشاند و آنگاه فرمود: «بار خدايا! اين دو محبوبترين مخلوقات در نزد مناند. پس تو هم اين دو را دوست بدار و در نسل آنها بركت قرار ده و از جانب خودت نگاهبانى بر آنان بگمار. اين دو و فرزندانشان را از شر شيطان مصون بدار.»
مراسم ازدواج به همين سادگى پايان پذيرفت. على ع زره خود را مهريه فاطمه س قرار داد و بهاى آن را صرف خريد اسباب و اثاثيه منزل كرد. وى مقدارى معطرات، يك پيراهن به هفت درهم، يك مقنعه به چهار درهم، يك تنپوش بلند سياه خيبرى، تختى بافته شده از برگهاى درخت خرما، دو بستر از كتان مصرى كه ميان يكى از آنها با برگ خرما و ديگرى با پشم گوسفند پُر شده بود، پردهاى پشمين، يك حصير، يك دستاس، ظرفى مسين، مَشكى از پوست، كاسهاى چوبين براى شير و پاشيدن آب، يك ابريق، يك سبوى سبز و دو كوزه گلى تهيه و خريدارى كرد.
بدين ترتيب، كار خريد جهيزيه و پرداخت مهريه به انجام رسيد. فاطمه س به خانه علىع، كه تنها يك اتاق داشت و متعلق به ام سلمه همسر پيامبرص بود، نقل مكان كرد. على بر بلنديى برآمد و فرياد زد: به ميهمانى فاطمه بشتابيد. مردم همه به مجلس جشن ازدواج آن دو حاضر شدند و در شادى اهل بيت شركت جستند.
فاطمه س زندگى تازه خود را در خانه علىع آغاز كرد. كارهاى داخل خانه را رتقوفتق مىكرد. گندمها را آسياب مىنمود و از آنها خمير مىساخت و سپس نان مىپخت. علىع نيز در كارهاى منزل او را يارى مىكرد. گاهى به خانه مىرفت و شير مىدوشيد. هيزم جمع مىكرد و از چاه آب مىكشيد.
رسول خداص روزى ميان آنها به داورى نشست و كارهاى خانه را بين آن دو تقسيم نمود. مسئوليت كارهاى بيرون از خانه را به علىع سپرد و كارهاى داخل خانه را بر عهده فاطمه س گذارد.
چندى بعد فاطمه س صاحب فرزندانى شد. خود به تربيت و پرورش آن ها همت گماشت و به كارهاى آنان رسيدگى كرد. آنچنان كه اينهمه كار، نيز تنهايىِ او، سنگين مىنمود. بنا به خواست شوهرش به خدمت رسول خداص رسيد و از او خواست تا خدمتكارى براى كمك به آنها استخدام كند. اما پيامبر از پذيرش اين خواسته عذر خواست و تنگدستى مردم و كثرت اصحاب صفه را، كسانى كه نه سرپناه داشتند و نه غذاى كافى، به ياد وى آورد. پس از گذشت مدتى، با بهتر شدن وضع مسلمانان، پيامبرص خواسته دخترش را اجابت كرد و خدمتكارى براى او فرستاد. كارهاى خانه ميان فاطمه س و خدمتكار، بدون هيچ تبعيضى، تقسيم شد. يك روز فاطمه س به امور خانه مىپرداخت و روز ديگر خدمتكار. فاطمه با عبارتى پوزشخواهانه، كه در واپسين دمِ حياتْ علىع را با آن خطاب كرده بود، زندگى كوتاه خود را به پايان رسانيد.
او به علىع گفت: «اى پسر عمو، تو مرا نه درغگو يافتى و نه خيانتكار، و از هنگامى كه به همسرى تو درآمدم با تو به مخالفت برنخاستم.» آنگاه زمانى كه شنيد علىع به او مىگويد: «پناه بر خدا! تو به خداوند داناتر بودى، نيكوكار و پرهيزگار و بزرگوار بودى و بيشتر از ديگران از خداوند پروا داشتى، مرا چه سود كه تو را به سبب مخالفت با من مورد توبيخ و سرزنش قرار دهم. به راستى دورى از تو بر من چقدر گران است.» با آرامش خاطر جان به جانآفرين تسليم كرد.
اين سخنانى كه آنها را به اختصار نقل كردم، مرا از بحث و توضيحِ زندگى خصوصى و خانوادگى آن حضرت بىنياز مىكند.
7. فاطمه س در راه دانشاندوزى
فاطمه س به دانش و علوم فراوانى كه در خانه معرفت از هر سو او را فرا گرفته بود بسنده نكرد، هرگز. زيرا فاطمه س مىخواست در راه كسب دانش از خود تلاش نشان دهد، و در اين راه از هيچ كوششى كوتاهى نورزد. از همين رو، مىبينيم او در ديدارهايش با رسول خداص و علىع، باب مدينة العلم، مىكوشد تا علوم و معارف را به هر وسيله و از طرق گوناگون در كمند خود درآورَد.
يكى از بهترين راهها آن بود كه حسنين را از دوران كودكى همواره به محضر رسول خدا مىفرستاد و پس از بازگشت آن دو از آنچه در محضر رسول خداص رخ داده بود سؤال و جواب و يا از وحى پرسش مىكرد. بدين طريق براى رشد و اعتلاى مستمر معرفت و دانش خود مىكوشيد. ضمناً فرزندانش را براى فراگيرى كامل معارف و علوم تا جايى كه بتوانند مطلبى را كه مىشنوند نقل كنند، تربيت و تشويق مىكرد. اين تلاش پيوسته در راه كسب معرفت و دانشاندوزى، علاوه بر اوقات و زمانهايى بود كه فاطمه س براى اداى وظايف خانه و انجام مسئوليتهاى مادرى و همسرىاش در خانه بذل مىكرد. همين تلاش بود كه او را در شمار راويان بزرگ حديث و حاملان سنت مطهر رسولاللهص جاى داد. نزد فرزندان فاطمه س يعنى ائمه معصوم كتابى عظيم است كه آن را مصحف فاطمه س نام نهادهاند و آنان با كمال سربلندى از اين كتاب، بسيار حديث نقل كردهاند.
بىمناسبت نيست كه در اينجا سخنرانى مشهور آن حضرت را كه پس از وفات رسول خداص، در حضور اصحاب بزرگ آن حضرت، در مسجد ايراد شده، بازگو كنيم.
اين خطبه تصويرى است شكوهمند از ژرفاى انديشه اسلامى و گستردگى فرهنگ و توان شگرف منطق و كمال ادب آن حضرت. افزون بر اين، اين سخنان، بانگ حق و حقيقت است كه به مثابه جهاد اكبر به شمار مىرود.
متن سخنرانى فاطمهس
«خداى را به پاس نعمتهايش مىستاييم و بر آنچه الهام فرموده سپاس مىگوييم. سپاس و ستايش براى اوست، بدانچه آغاز كرد از نعمتها و الطاف گوناگونِ آشكار و پنهانش. نعمتهاى فراوان او از شمارش افزون و جبران آنها از دامنه پاداش بيرون و شناخت نهايت آنها از پهنه انديشه دور است. با نعمتهاى پىدرپىِ خود سپاس را ويژه خود داشته و حمد و ثنا را خاص خود كرده، تا خلايق از توجه و عنايت او برخوردار گردند و الطافش را مضاعف گرداند. شهادت مىدهم جز او معبودى نيست. يگانه و بىانباز است. اين شهادت سخنى است كه اخلاصْ تأويل آن است، دلها را با او مىپيوندد و انديشه درباره او آسمان انديشه را درخشان و تابان مىسازد؛ خدايى كه با چشم ديده نمىشود و زبانها از عهده توصيف او برنيايند و وهمها از تصور چگونگى او ناتوان مانند. موجودات را آفريد، نه از چيزى كه قبلاً وجود داشت، آنها را بدون هيچ نمونه قبلى و تنها با تكيه بر قدرت خود آفريد. آنها را به خواست و اراده خويش بيافريد، بى آنكه به آفريدن آنها نيازمند باشد و از آفرينش آنها سودى بَرَد، مگر براى استوارى حكمتش و متوجه ساختن مردم بر نيرويش و آشكار ساختن قدرت بيكرانهاش و عبوديت بندگانش و علوِّ دعوتش. سپس براى اطاعتش پاداش و براى نافرمانيش مجازات مقرر كرد.
گواهى مىدهم پدرم محمدص بنده و فرستاده اوست، كه پيش از آنكه او را به رسالت برانگيزد از همه خلق برگزيدش و پيش از آنكه او را برترى دهد ناميدش و پيش از آنكه مبعوثش كند برگزيدش. آن هنگام كه مخلوقات همه در بيكرانه غيب مخفى و در زير پرده اوهام مستور و به نهايت عدم نزديك بودند، از جانب خدا به فرجام كارها آگاه شد و به رخدادهاى زمانه احاطه يافت و جايگاه تواناييها را به نيكى شناخت. خداوند او را برانگيخت تا رسالتش را تمام كند و براى تحقق حكم او مصمم و براى اجراى مقدرات محتومش صاحب قدرت باشد.
او امتهاى گوناگون را ديد كه در دينهاى خود راه تفرقه پوييده و بر گرد آتشها به اعتكاف نشستهاند. پدرم محمدص تاريكيها را به روشنايى مبدل كرد و گرفتگى دلها را از ميان برد و ابرهاى تيره را از برابر ديدگان پاك كرد. پدرم به هدايت مردمان پرداخت و آنها را از گمراهى رهانيد و از كوريشان به بينايى آورد. آنان را به آئين استوار هدايت كرد و به سوى راه راست فراخواند. سپس خداوند، از روى مهربانى و اختيار و رغبت و ايثار، روح او را ستاند و محمدص از رنج و درد به آرام و راحت رسيد، در حالى كه فرشتگانِ ابرار و رضوان خداوند او را در ميان گرفته بودند. او اينك در جوار خداوند جبار آرميده است. درود خداوند بر پدرم كه نبى وامين بر وحى الهى و برگزيده خلق و پسنديده حق بود، سلام و رحمت و بركات الهى بر او باد.
اى بندگان خدا، شما پرچمداران امر و نهى او و حاملان دين و وحى او و امينان خداوند بر خويش و بر باقىماندگان هستيد. بر شما باد كتاب ناطق خدا و قرآن صادق ونور درخشنده و پرتو تابان. كتابى كه اسرار و بطون آن شگفت و ظواهر آن متجلى مىشود و پيروان آن مورد غبطه ديگران واقع مىشوند، كتابى كه پيروان خود را به سوى رضوان الهى راهبر و شنيدن آيات آن موجب رهايى مىشود.
در اين كتاب حجتهاى تابناك خداوندى و خواستهاى او و تحريمهايش بيان مىگردد. دلايل و براهين روشن و كافى او و فضليتهاى مستحبش و اجازههايى كه صادر فرموده و دستورهايى كه واجب گردانيده، همه در همين كتاب بيان شده است. ايمان را براى تطهير شما از شرك و نماز را براى آنكه از گردنفرازى پاكتان سازد قرار داد. زكات را تا تزكيه نفس باشد و روزى را افزون كند و روزه را براى تحكيم اخلاص در شما و حج را براى استوارى دين و دادگرى را آرامش قلوب و فرمانبرى از ما را نظم امور و پيشوايى را وسيلهاى براى جلوگيرى از تفرقه و تشتت و جهاد را وسيله سربلندى اسلام و خوارى كافران و منافقان قرار داد. شكيبايى را مايه كمك براى گرفتن پاداش و امر به معروف و نهى از منكر را براى مصلحت مردم و نيكى در حق پدر و مادر را وسيلهاى براى جلوگيرى از خشم و غضب خدا و صله رحم را براى تأخير اجل و قصاص را براى حفظ خونهاى بىگناه و وفاى به نذر را براى آنكه به آمرزش منجر گردد و بهاندازه دادن كالاها را براى آنكه مديون كسى نشوند؛ نهى از مىخوارگى را براى پاك ماندن از پليديها و دورى از تهمت را براى بركنارى از لعنت و ترك سرقت را براى خويشتندارى قرار داد.
خدا شرك را تحريم نمود تا همه او را به پروردگارى بپرستند. پس، از خداوند، چنانكه سزاوار است، پروا پيشه كنيد و نميريد مگر در حالى كه مسلمان باشيد و از خدا در آنچه شما را فرمان داده يا بازداشته اطاعت كنيد، كه فقط دانايان از خداوند مىترسند.
اى مردم، بدانيد كه من فاطمهام و پدرم محمدص است. هم در اول و هم در آخر تأكيد مىكنم، و آنچه مىگويم نادرست و آنچه مىكنم بيهوده و گزاف نيست. همانا پيامبرى از جنس خودتان به سوى شما آمد. بر او بس ناگوار است كه شما در رنج باشيد كه او نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. اگر نسب او را ملاحظه كنيد و بهخوبى بشناسيدش، درمىيابيد كه او پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسرعموى من است نه مردان شما و اين البته انتسابى فخرآور است. رسالتش را تبليغ كرد در حالى كه صدايش به ترسانيدن گناهكاران بلند و از روش مشركان به دور بود. به سركوبى آنان و فشردن گلوگاهشان پرداخت و مردم را با حكمت و موعظه نيكو به راه پروردگار خويش فراخواند. بتها را در هم شكست و جمجمههاى سرانشان را در هم كوفت تا آنكه جمعيت مشركان پراكنده شدند و پشت به ميدان نبرد كردند و گريختند.
اين امر همچنان ادامه يافت تا آنكه حجاب تاريك شب از چهره درخشان صبح برداشته شد و رخساره حق و حقيقت تابنده گشت و راهبر دين به سخن آمد و زبان شياطين لال و نعرههايشان خاموش شد. خارهاى نفاق و دورويى به كنارى رفت، گره هاى كفر و نفاق از هم باز شد تا دهان به گفتن كلمه اخلاص لا اله الا اللَّه گشوديد؛ همراهِ گروهى كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند.
شما بر لبه پرتگاهى از آتش جاى داشتيد. شما را همچون آب مىنوشيدند و مانند غذا مىخوردند. آتشگيره شتابزدگان و جاده رامِ رهنوردان بوديد. از آبى آلوده به سرگين و بول شتر مىنوشيديد و خود را از برگ و پوست درختان سير مىكرديد. خوار و سرافكنده بوديد و مىترسيديد هر لحظه شكار ديگران شويد. تا آنكه خداوند شما را به بركت رهبرى پدرم رهايى بخشيد، آن هم بعد از آنهمه ماجرا و پس از آنكه او خود نيز در ميان ددانِ آدمى صورت و اعراب گرگسيرت و مشركان اهل كتاب گرفتار آمده بود. هرگاه آتش جنگ را برمىافروختند خدايش آن را خاموش مىكرد يا هر زمان كه شاخى از شياطين مىروييد و اژدهايى از مشركان دهان مىگشود، برادرش علىع را به كام آن مىانداخت و او دستبردار نبود تا مگر با مشت مردانه خود آنها را در هم مىشكست و آتش فتنهشان را با شمشير خاموش مىكرد. علىع رنجديدهاى در راه خدا و كوشا در كار و فرمان پروردگارش بود، خويشاوند رسول خداص و سرور اولياء اللّه و همواره آماده به كار، خيرخواه و تلاشگر. اينهمه در حالى بود كه شما در رفاه مىزيستيد و در كمال راحتى به خنده و شوخى مىپرداختيد و منتظر بوديد كه بر ما زيانى وارد شود و گوش سپرده بوديد تا خبرهاى بدى درباره ما بشنويد. گاه در جنگ و نبرد عقب مىنشستيد و مىگريختيد.
هنگامى كه خداوند خانه انبيا و پناهگاه برگزيدگانش را براى پيامبر برگزيد، نفاق شما چهره نمود. جامه دين بر تن شما كهنه گشت. دشمنى و خشم پنهان كسانى كه كمبودهايى داشتند، آشكار گشت. فتنهگران باد در گلو انداختند و در اطراف شما به جولان پرداختند. شيطان سر خود را از ميان شكافها هويدا كرد و صدايتان زد و شما هم پاسخش گفتيد و به ديده احترام به او نگريستيد. آنگاه شيطان از شما خواست كه برخيزيد و ديديد كه سبكبار جهيديد. شما را در چشم خودتان بزرگ جلوه داد و از خود بيخود كرد و به يك پارچه غضب تبديل نمود. شترى را كه مال شما نبود به نام خود داغ نهاديد و به آبشخورى كه مال شما نبود وارد شديد.
اين كارها همه در وقتى انجام گرفت كه از عهد پيغمبر چيزى نگذشته بود. هنوز داغ فقدان او تازه و زخم او التيام نيافته بود. هنوز جسم بىجان رسول خداص به خاك سپرده نشده بود كه شما در اين امر شتاب كرديد، به اين بهانه كه مبادا به فتنه گرفتار آييد. هشدار كه در فتنه گرفتار آمدهايد و جهنم اطراف كافران را فرا گرفته است. افسوس چقدر دوريد؟ شما را چه مىشود؟ به كجا مىرويد، در حالى كه كتاب خدا در برابر شماست؟ گفتههايش پيدا و احكامش هويداست. نشانههايش روشن و نهىهايش آشكار و اوامرش معلوم است. با اينهمه شما آن را پشت سر انداختيد. آيا به چيزى غير آن گرائيدهايد؟ آيا از آن سير شدهايد؟ يا به غير آن مىتوانيد حكم كنيد؟ راستى اين عوض براى ستمگران چه بد است؟ و هركس به جز اسلام آيين ديگرى باز جويد، از او نپذيرند و در آخرت از جمله زيانمندان خواهد بود.
سپس قدرى تاب نياورديد تا اين مركب چموش آرام گيرد و افسار دهد، آنگاه هيزمش را بيفروختيد و آتشش را شعلهور كرديد و براى خاموش كردنِ انوارِ درخشانِ دين و كنار نهادن سنتهاى پيامبر، به نواى شيطانِ گمراه پاسخ گفتيد. به بهانه گرفتنِ كفِ شير جرعهجرعه آن را نوشيديد. در پناه ديوارها و مخفيگاهها كمين گرفتيد تا دودمان و فرزندانش را از پاى درآورديد. ولى ما بدانچه شما مىكنيد شكيب مىورزيم. درست مثل كسى كه دشنه در تن او و نيزه در دل او فرو رود و دم نزند. شما اكنون گمان مىكنيد كه من از پدرم ميراث نمىبرم. آيا در پى زنده كردن احكام جاهليت هستيد؟ و حال آن كه كدام كس بهتر از خدا بر يقينآورندگان بيان حكم مىفرمايد؟ مگر نمىدانيد؟ بلى همچون آفتاب درخشنده روز بر شما معلوم است كه من دختر او هستم. اى مسلمانان، واى بر شما. آيا در كتاب خدا آمده است كه پدر شما ميراث مىگذارد و پدر من نمىگذارد؟ چه تهمتى به خداوند بستهايد؟ آيا از روى قصد و آگاهى قرآن را وانهاده و پشت سر انداختهايد؟ چرا كه در آنجا آمده است: سليمان از داوود ارث برده، و در داستان يحيى بن زكريا خبر مىدهد كه زكريا گفت: خدايا نسلى از جانب خودت به من عطا كن كه از من و از دودمان يعقوب ميراث برد. نيز در قرآن فرموده است: در كتاب خدا برخى از بعض ديگر در ارث مقدم هستند. نيز فرموده است: خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مىكند، بهره پسر در ارث مانند بهره دو دختر است. و نيز فرموده است: اگر مسلمان مالى از خود به جاى گذاشت، آن ميراث پدر و مادر و خويشان نزديك است.
با اينهمه مىپنداريد من از پدرم ارث نمىبرم و خويشاوندى ميان ما نيست؟ آيا خداوند حكمى را به شما اختصاص داده و پدرم را از آن محروم كرده است؟ يا آن كه گوييد من و پدرم پيرو دو مذهبيم و از يكديگر ارث نمىبريم؟ يا آن كه شما به خاص و عام قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ پس زمام اين مركب رامشده را بگير، ولى بدان كه روز آخرتى هم هست و چه نيكوست داورى خدا در آن روز و دادخواهى محمدص. موعد به قيامت. در قيامت گزافهكاران زيان مىبينند و پشيمانى به حال شما سودى نمىبخشد. براى هر خبرى زمان وقوعى مقرر است و بهزودى در خواهيد يافت كه چه كسى را عذاب و خوار مىكند و شكنجه دائمى بر او قرار مىگيرد؟ اى جوانمردان و اى بازوان و ياوران اسلام، اين ديگر چه نوع چشمپوشى در حق من است؟ و چرا در برابر ظلمى كه در حق من مىشود به خواب فرو رفتهايد؟ آيا به ياد نمىآوريد كه پدرم مىگفت: حرمت مرد بايد در مورد فرزندانش محفوظ مانَد؟ چه سود و چقدر با شتاب به كارهايى كه شايسته نبود اقدام كرديد و دست از يارى ما كشيديد؛ در حالى كه شما مىتوانيد مرا در خواستهاى كه دارم يارى دهيد. آيا مىگوييد محمدص مرد؟ آرى مرگ او فاجعهاى بس بزرگ بود. مصيبتى سترگ و گسستى عميق بود و هر دم گستردهتر هم مىشود. زمين از فقدان او در تاريكى فرو رفته است و آفتاب و ماه بىنور شده و ستارگان به سبب اين مصيبت از هم پاشيدهاند. آرزوها پايمال شد و كوهها از تپش افتادهاند. به حريم او تجاوز شده و حرمتش به هنگام مرگ از بين رفته است. به خدا سوگند اين بلايى بس بزرگ است. مصيبتى عظيم كه نظيرى ندارد. فاجعهاى كه كتاب خدا آن را آشكار داشته بود. اين فاجعهاى است كه هر پگاه و شامگاه شما را با داد و فرياد و آهنگهاى گوناگون به سوى خود مىخواند؛ همان مصيبتى كه بر پيامبران پيشين نيز فرود آمده و فرمان مرگ آنان را صادر نموده بود. محمدص جز پيامبر خدا نيست. پيش از او فرستندگانى نيز آمدند. پس آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما از دين خداوند به عقب باز مىگرديد؟ حال آنكه هر كس به عقب برگردد بداند كه هرگز به خداوند زيانى نمىرساند و خداوند به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
هان اى فرزندان قيله (نام مادربزرگ طايفه اوس و خزرج)، آيا بايد من به دليل درخواست ميراث پدرم مورد ستم واقع شوم، در حالى كه چشم و گوشتان باز و در حضور منيد و انجمن شما نداى مرا مىشنود و از آنچه شده است آگاه است و شما صاحب سرباز و نيرو هستيد و سلاح داريد و بهشت پاداش شماست. چگونه است كه فرياد دادخواهى مرا مىشنويد اما پاسخ نمىگوييد و به فريادم نمىرسيد؛ در حالى كه به جنگجويى موصوف و به نكويى و درستكارى معروفيد.
شما نخبگان عرب و بهترين كسانى هستيد كه براى ما اهل بيت اختيار شدهاند. با اعراب جنگ كرديد و رنج و محنت فراوان كشيديد. امتها را نصيحت كرديد و با آنها جنگيديد. ما دست نمىكشيديم و شما كنار نمىكشيديد. ما دستور مىداديم و شما پيروى مىكرديد، تا آنكه آسياب اسلام به وسيله ما به گردش درآمد و پستان روزگار به شير آمد و عربده شرك خاموش شد، فواره دروغ سرنگون گشت، آتشكده كفر رو به خاموشى رفت، همه چيز انتظام پذيرفت و كار دين استوار شد. پس بعد از اينهمه دلايل آشكار با چنين سرشكستگى به كجا مىرويد؟ چرا اين حقيقت را پس از آنكه معلوم شد پنهان مىكنيد؟ و پس از آنهمه استوارى چرا عقبگرد مىكنيد؟ و پس از آنهمه ايمان چرا دوباره شرك مىورزيد؟ واى به حال مردمى كه پس از آنكه پيمان بستند آن را شكستند و به بيرون راندن رسول خداوند همت گزيدند. نخست آنان به شما حمله كردند. آيا از آنان بيم داريد؟ در حالى كه سزاوارتر است كه از خداوند بترسيد؛ اگر واقعاً ايمان داريد. هشدار! به راستى شما را مىبينيم كه به سوى قهقرا و انحطاط روى كردهايد و كسى را كه به حكومت سزاوارتر است، كنار نهادهايد. از آنهمه وسعت و فراخى رو به تنگى آوردهايد. چيزى را كه مىدانستيد كنار گذاشتيد و از حد و مرز خود گام فراتر نهاديد؛ در حالى كه اگر شما و تمام آنچه در زمين است، همگى كافر شويد، خداوند بىنياز و ستوده است. بدانيد كه من آنچه گفتم همه از روى آگاهى به بىاعتنايىِ شماست و با توجه به اين موضوع است كه كانون فريب دلهاى شما را فرا گرفته. ولى اينها همه درد دل و ظهور آتش روح و غصههاى كشنده است و براى آن است كه حجت را بر شما تمام كنم. ستمگران بهزودى دانند كه به كدام بازگشتگاه باز مىگردند و من، دختر پيامبرِص بيم دهندهام. در پيش رو عذابى سخت برپاست. شما به كار خويش مشغول باشيد و ما هم به كار خود مىپردازيم. شما منتظر باشيد و ما هم منتظريم.»
تشكيك در صدور اين خطبه از فاطمه زهراس درست مانند مناقشاتى است كه درباره نهج البلاغه صورت گرفته و به دور از مدارك لازم و طرق نقد حديث و تاريخ است.
اين خطبه با دهها سند معتبر در كتابهاى قدما نقل شده است. بنا به نقل ابوالفضل احمد بن ابوطاهر در كتاب بلاغات النساء، اين خطبه از جمله رواياتى بوده كه مشايخ آل ابوطالب آن را سينه به سينه نقل كرده و به فرزندان خود ياد دادهاند. كتابهاى تاريخى و حديث و نيز كتب فقهى، هريك به فراخور استناد و استشهاد خود، قسمتهايى از اين خطبه غرّاء را نقل نمودهاند.
اين خطبه شامل احتجاجات محكم آن حضرت در خصوص غصب فدك است، كه بحث درباره اين مسأله نيازمند فرصت مستقل ديگرى است. اما اجمالاً بايد بگويم غصب فدك خود وسيلهاى براى اجراى اهداف ديگر بود و تنها شامل مسائل مادى نمىشد. غصب فدك در واقع قسمتى از سياست گوشهنشين كردن و به تنگدستى كشاندن على بن ابيطالبع، همسر فاطمهس، بود. اين هدف، آشكارا، در گفتگويى كه ميان عمر بن عبدالعزيز، خليفه اموى، و تنى چند از فرزندان فاطمه س درباره حد و حدود فدك صورت گرفت، نمود پيدا مىكند.
8. جهاد پىگير
خواننده گرامى، در خلال سطور اين مقدمه، مىتواند به روشنى نمونههايى از جهاد هميشگى آن حضرت را در خانه پدر و همسرش، نيز مواضع سلبى و ايجابى او را در برابر حوادث زمان و حتى در وصيتش مبنى بر آنكه وى را سريعاً دفن كنند و قبر او را از چشم مخالفان پنهان نگه دارند، كه نشانگر اعتراض او به وضع عمومى آن روز جامعهاش بود، ملاحظه كند.
علاوه بر اينها، فاطمه س در جنگهايى كه مسلمانان براى دفاع از عقيده و صيانت از كرامت و آزادگيشان مىكردند، پيشاپيش ساير زنان، به كمك مجاهدان مسلمان مىشتافت و نقش خود را ايفا مىكرد، نقشى كه در اين عصر نيز زنان مجاهد عهدهدار آنند، مثل فراهم كردن دارو براى مداواى زخمها و شستن لباسها و پرستارى از مجروحان جنگى و قرار دادن زندگى در خدمت جنگ. اما فاطمه س نقش برجسته و دشوارى در يارى از حق و دفاع از وصيت رسول خداص از خود نشان داد. او ملاقاتها و گفتگوهاى محرمانهاى با اصحاب رسول خداص ترتيب مىداد و آنان را به ايستادگى در كنار علىع تشويق مىكرد. خود به گونهاى بىمانند و استوار، بنا بر نقل مورخان، در سختترين لحظات زندگى علىع، در كنار آن حضرت استقامت مىورزيد و نشان مىداد كه جبهه داخلى در زندگى علىع استوار و بدون خلل است. اما انتخاب موضع صحيح را به شوهر و رهبرش يعنى امام علىع وامىگذاشت. آن حضرت نيز تصميم مىگرفت و موضعى اتخاذ مىنمود و فاطمه س هم از آن پيروى مىكرد. فاطمه س هر صبح شنبه بر مزار شهدا و مزار حمزه حاضر مىشد و بر آنها مىگريست و براى آنها از خداوند آمرزش مىطلبيد.
اين عمل، كه آغازگر كارهاى هفتگى او بود، به خوبى از نهايت احترام فاطمه س به امر مقدس جهاد و شهادت پرده برمىدارد و به وضوح زندگى عملى آن حضرت را، كه با جهاد آغاز شده و بر جهاد و فداكارى تا مرحله شهادت استوار بود، نشان مىدهد.
9. فاطمه س در محراب عبادت
امام حسن ع مىفرمايد: «مادرم فاطمه را ديدم كه شب جمعه در محرابش به عبادت ايستاده بود. او پيوسته در حال ركوع و سجود بود تا سپيدى صبح پديدار گشت. مىشنيدم كه براى مردان و زنان مؤمن با ذكر نامشان دعا مىنمود، اما براى خودش دعايى نمىكرد و از خداوند چيزى نمىخواست.»
در سيره آن حضرت آمده است كه وى ساعت آخر روز جمعه را به دعا اختصاص داده بود و در آخرين دهه ماه مبارك رمضان شبها بيدار مىماند و خانوادهاش را تشويق مىكرد تا شب را با عبادت و دعا به صبح رسانند. آن حضرت گاهى از ورم پاهايش رنج مىبرد. زيرا بسيار به نماز مىايستاد و به شبزندهدارى مىپرداخت. بهراستى آيا فاطمه س در تمام زندگيش از محراب عبادت بيرون آمد؟ آيا حيات او جز سجود پيوسته در برابر پروردگارش بود؟ وى خدا را در خانه با شوهردارى و تربيت فرزندان عبادت مىكرد. زيرا مسجدش خانه بود. در خدمات اجتماعى كه ارائه مىداد از خدا فرمان مىبرد و با خدمت به خلق خدا، كه عيال اويند، پروردگار را عبادت مىكرد. همواره اين نكته را در نظر داشت كه محبوبترين كس نزد خدا كسى است كه براى عيال خداوند سودبخشتر باشد.
او در همدردى با فقرا و دردمندان و رنجكشيدگان، به همراه خانوادهاش، خداى را مىپرستيد. در قرآن (76: 8-9) آمده است كه غذاى خود را براى دوستى با خدا به مسكين و يتيم و اسير مىدهد. او مصداق كسانى بود كه، در نهايت نيازمندى و احتياج، ديگران را بر خود مقدم مىداشتند و در نهايت بر قلب و زبانشان مىگذشت كه ما شما را به خاطر خداوند طعام مىدهيم و انتظار پاداش و سپاسگزارى از شما نداريم. اينها تنها گوشهاى از زندگى و ركعتى از نماز آن حضرت بود.
10. كوثر
در سال دوم هجرت، ابراهيم، آخرين پسر رسول خداص، درگذشت. بدين لحاظ، برحسب منطق جاهلى، پيامبر بدون نسل باقى ماند. ملامتگرانِ منافق بناى شماتت گزاردند. از اين بابت خوشحاليها مىكردند و با مرگ محمدص مرگ رسالت او را نيز انتظار مىكشيدند. زيرا در نظر آنان رسالت وسيله و سلطنتى موروثى و فرزند پسر ادامه شخصيت پدر و متضمن بقا و يادآور ياد او بود. محمدص پسران خود را از دست داده و سن او نيز از پنجاه فراتر رفته بود. اما وحى الهىْ اشتباه و پوچى منطق مشركان را نشان داد و اعلان كرد ما كوثر را به تو بخشيديم. پس پروردگارت را نماز گزار و قربانى كن كه بىگمان دشمن تو ابتر است.
پس رسالت پابرجا و اسلام جاويد خواهد ماند و مجد و عظمت محمدص با مجد خداوند درمىپيوندد و نام محمدص سراسر زمين را تا ابد فرا مىگيرد. نسل او حافظان رسالت و نشانههاى هدايتاند و دشمنِ ملامتگرِ منافق خود ابتر است.
فاطمه س تبلور همين كوثر بود. نسل پيامبرص از او ادامه يافت و فرزندانش همان ائمه معصوم و دومين ثقلى هستند كه محمدص آنان را پس از وفاتش در ميان امت اسلام بر جاى نهاد و فرمود كه هرگز از آنان و ثقل نخست، قرآن، جدا نشويد. اين نسل از قرآن نگاهبانى كردند و در راه آن فداكاريهاى بزرگى از خود نشان دادند.
اين دو ثقل عبارت بودند از: كتاب و عترت كه هر دو ادامه وجود محمدص و رسالت و وسيلهاى براى حفظ سلامت و حركت امت در خط صواب و به دور از انحراف و گمراهى به شمار مىآيند. اين شأن والاى فاطمى بودن است.
در جاهاى گوناگون، از زبان پيامبرص، نقل كردهاند كه مىفرمود: نسل من از سلاله علىع و فاطمه س است. و نيز مىفرمود: حسن و حسين فرزندان من و هر دو پيشواى مسلمانان اند. نيز مىفرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاى مىگذارم: كتاب خدا و عترتم، يعنى اهل بيتم. تا زمانى كه به آنها تمسك جوييد هرگز گمراه نشويد. اين دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا بر من وارد گردند.
زينب، دختر فاطمه س نيز، نقش سرنوشتسازى در پيروزى نهضت كربلا داشت. نهضت حسينع به منظور بازگرداندن روح اسلام در كالبد جامعه و نابودى ظلم و انحراف صورت پذيرفت. در آن هنگام بنىاميه با نام اسلام فرمان مىراندند، اما از اسلام چيزى جز نام باقى نبود. مواضع زينب س و سخنرانيها و شعارها و جهاد و علم او نمونهاى زنده از فاطمه س بود.
بدين گونه، با توجه به آنچه نقل كرديم و موارد ديگرى كه اين مختصر گنجايش آن را ندارد، به درستى در مىيابيم كه كوثر عظيمى كه خداوند آن را به پيامبرش ارزانى داشت و او را بدان وسيله مكرَّم داشت، چيزى جز وجود فاطمه زهرا س نبود.
اين همان فاطمه است، دختر بزرگترين پيامبر و همسر قدرتمندترين و شجاعترين امام و مادر شكوهمندترين و درخشانترين پيشوايان، در تاريخ رهبرى بشر، كه استاد بزرگوار سليمان كتانى چهره او را در اشراقىترين و ادبىترين وجهى ترسيم كرده؛ پاكترين چهرهاى كه تاريخ اسلام به خود ديده است.
اينك، با توجه به اين مقدمه، خواندن كتاب استاد كتانى را پى مىگيريم و در هر صفحه با تابلويى هنرمندانه و شكوهمند از چهره فاطمه س روبرو مىشويم. چهره فاطمه زهراس، چهرهاى نورانى، تابناك، عفيف و درخشان است.
به نقل از کتاب "نای و نی " از مجموعه " در قلمرو اندیشه امام موسی صدر "
صفحه 251 تا 278
ترجمه شادروان علی حجتی کرمانی