چاپ
دسته: اخبار فرهنگی
بازدید: 645

«صلح و جنگ در منطق شیعه» گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام ورعی: در اسلام جنگ و صلح اصالت ندارد/ اسلام به دنبال هدایت عموم مردم است که با منافع قدرت طلبان در تزاحم است

شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – «در اسلام هیچ کدام از جنگ و صلح اصالت ندارد، پیشبرد اسلام و عزت و عظمت مسلمانان گاهی در گروه جنگ و جهاد است و گاهی در گرو صلح و همزیستی مسالمت آمیز»

حجت الاسلام و المسلمین سیدجواد ورعی مدرس و محقق دینی، جنگ و صلح را دو رویکرد برای دستیابی به اهداف مقدسی چون برقراری عدالت و هدایت مردم می داند و می گوید: اسلام به دنبال برقراری عدالت و ایجاد زمینه مناسب برای هدایت عموم مردم است که معمولا با منافع قدرت طلبان در تزاحم است. اگر بتواند بدون دست بردن به شمشمیر اهداف خود را جامه عمل بپوشاند، انگیزه ای برای جنگ ندارد، اما وقتی ناچار شود، از جنگ و جهاد با زورگویان و متجاوزان به حقوق مردم ابایی ندارد. حتی می توانم بگویم اسلام ترجیح می دهد اهداف خود را در فضای صلح و همزیستی پیش ببرد، زیرا در چنین فضایی دلهای آماده بیشتر جذب این دین می شوند و هدایت الهی را می پذیرند.

متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین ورعی را می خوانید:

* برابر برخی نقل ها امام حسن(ع) در پاسخ به مسیب بن نجبه فرموده است: ای مسیب، اگر من در طلب دنیا بودم و با این قصد می جنگیدم بدون شبهه هنگام نبرد از معاویه مقاومتر و شکیباتر بودم. اما من صلاح شما را خواستم تا مانع درگیری برخی از شما با بقیه شوم. پس به قضا و قدر خدا راضی باشید تا در این حالت افراد صالح آسوده باشند و از تعرض بدکاران در امان بمانند. آیا اشاره امام مجتبی(ع) به قضا و قدر الهی و داستان حضرت موسی(ع) نشان دهنده این است که این صلح یک دستور الهی است که از درک مسلمانان و عموم انسان ها فراتر است؟

اشاره امام مجتبی (ع) به قضا و قدر الهی و داستان حضرت خضر و حضرت موسی، در عین حال که بیانگر این واقعیت است که تصمیمات امام مجتبی(ع) در نقش رهبری جامعه بر اراده و مشیت، و اوامر و نواهی الهی استوار است، ولی به این معنا نیست که عزم امام بر صلح با معاویه دارای منطق عقلایی و قابل فهم و تفهیم نیست. البته ممکن است بسیاری از مردم عادی از درک حکمت و فلسفه تصمیم امام آگاه نباشند، اما گذر زمان صحت و به مصلحت بودن آن را اثبات کند. هر کسی به میزان درک و معرفت اش حق دارد سئوال کند و حتی اعتراض نماید، چنان که موسی به خضر اعتراض نمود، خداوند هم در قرآن موسی را تخطئه نکرده، نقل هم نکرده که خضر او را به خاطر اعتراض اش سرزنش کرده باشد، بلکه فقط به او فرمود: تو طاقت همراهی مرا نداری. «انک لن تستطیع معی صبراً»

امام مجتبی (ع) هم در برابر اعتراض یارانش، ضمن اشاره به عدم توانایی آنان در درک حکمت صلح، به صورت سربسته به آنان فرمود: «اگر با معاویه صلح نمی کردم، شیعه ای در روی زمین باقی نمی ماند.» گذر زمان صحت تصمیم امام را نشان داد. صلح امام با معاویه چهره واقعی بنی امیه را به مردم و آیندگان نشان داد. چون سخن معاویه این بود که من بهتر از تو می توانم جامعه را اداره کرده و مصلحت امت اسلامی را تأمین نمایم. اما آن گاه که همه مواد قرارداد را زیرپا نهاد و هویت واقعی خود را برملا کرد و در نهایت فرزند نالایق خود را به منصب خلافت پیغمبر نشاند و جنایت کربلا را مرتکب شد، همگان به اهداف واقعی بنی امیه در دستیابی به قدرت و موروثی کردن آن پی بردند. امروز کسی یافت نمی شود که صلح امام مجتبی (ع) را به زیان شیعیان و مسلمانان بداند، یا معاویه را در رویارویی با امام مجتبی ذی حق بشمارد، یا او را در تأمین مصالح اسلام و مسلمانان موفق قلمداد کند. همگان او را به خاطر مسخ جامعه اسلامی و تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت اشرافی محکوم می کنند، و این همه دستاورد قرارداد صلح امام مجتبی(ع) با اوست.

* امام حسن(ع) در پاسخ به حجر بن عدی فرمود: ای حجر، همه مردم آنچه را تو دست داری نمی پسندند و عقیده همه آن ها میل تو نیست. کاری را که من انجام دادم، جز با هدف نگاه داشتن تو و بقای تو (و امثال تو) نبود و اراده خدا هر روز به گونه ای است. چگونه در منطق شیعی( منطق نبوی و منطق حسنی)، نجات اسلام و شیعیان از رهگذار صُلح مُحقق می شود؟

این که امام مجتبی (ع) به حجر بن عدی می فرماید: «ای حجر! همه مثل تو آنچه را تو می پسندی، نمی پسندند. کاری را که من انجام دادم برای حفظ تو و امثال تو بود.» نشانه آن است که اکثریت لشکریان امام، بر خلاف حجر و تعدادی از یاران نزدیک ایشان، در آن شرایط خواهان جنگ نبودند. پیوستن یکایک آنان به لشکر معاویه با تطمیع یا تهدید نشانه آشکار این واقعیت است. بالاخره امام باید با همراهی افرادی به مصاف معاویه می رفت که آمادگی جنگ و جهاد داشته باشند، بدون چنین آمادگی ثمری جز شکست و قتل عام یاران امام و شیعیان در پی نداشت. به طور کلی نجات اسلام و مسلمانان و شیعیان گاهی با جنگ و جهاد امکان پذیر است و گاهی با صلح. چنان که رسول خدا در طول ده سال حکومت اش در مدینه بارها جنگ کرد و باهرا با اقوام و قبائلی قرارداد صلح امضاء نمود که معروف ترین آن صلح حدیبیه بود. صلحی که هر چند برخی از مسلمانان بدان اعتراض کرده و آن را مایه ذلت مسلمانان خواندند، اما گذر زمان نشان داد که چگونه به رشد سریع اسلام در جزیره العرب منتهی شد و فتح مکه تنها یکی از دستاوردهای آن بود. قرآن کریم هم از آن به «فتح مبین» یاد کرد.

* با توجه به این فرمایشات امام حسن(ع) آیا آن چه در منطق شیعه اصالت دارد، جنگ است و صُلح در نتیجه شرایط نامطلوب به اهل بیت(ع) تحمیل شده است؟

در اسلام هیچ کدام از جنگ و صلح اصالت ندارد، پیشبرد اسلام و عزت و عظمت مسلمانان گاهی در گروه جنگ و جهاد است و گاهی در گرو صلح و همزیستی مسالمت آمیز. جنگ و صلح دو رویکرد برای دستیابی به اهداف مقدسی است که اسلام دنبال می کند، برقراری عدالت و هدایت مردم. اگر بتوان این اهداف را با صلح تأمین کرد، فبها المراد، اما چون همواره صاحبان قدرت اسلام را مانع پیشبرد اهداف خویش می دانند، به مقابله برخاسته و مسلمانان را به جنگ و جهاد به منظور برطرف کردن این موانع وادار می کنند. اسلام به دنبال برقراری عدالت و ایجاد زمینه مناسب برای هدایت عموم مردم است که معمولا با منافع قدرت طلبان در تزاحم است. اگر بتواند بدون دست بردن به شمشمیر اهداف خود را جامه عمل بپوشاند، انگیزه ای برای جنگ ندارد، اما وقتی ناچار شود، از جنگ و جهاد با زورگویان و متجاوزان به حقوق مردم ابایی ندارد. پیامبر اکرم هیچ گاه جنگی را آغاز نکرد، تا مجبور نشد حتی به مسلمانان اذن جنگ و جهاد نداد، تا آن که برای دفاع از حقوق مسلمانان اذن جنگ از جانب حق تعالی صادر شد.

حتی می توانم بگویم اسلام ترجیح می دهد اهداف خود را در فضای صلح و همزیستی پیش ببرد، زیرا در چنین فضایی دلهای آماده بیشتر جذب این دین می شوند و هدایت الهی را می پذیرند، سیاست اصولی دولت اسلامی با دولت های دیگر بر صلح و همزیستی مسالمت آمیز است مگر شرایط پیش آید که مجبور به جنگ و جهاد گردد. قرآن کریم در سوره ممتحنه می فرماید:

لا یَنْهاکُمُ‏ اللَّهُ‏ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ‏؛ (ممتحنه: ۷ـ ۸)

قرآن به پیامبر دستور می دهد که در صورت تمایل دشمن به صلح بپذیر و بر خدا توکل کن. «وَ إِنْ‏ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‏» (آل عمران: ۶۱) البته واضح است مقصود صلحی است که در آن فریب نباشد و گرنه هیچ عاقلی چنین توصیه ای نمی کند.

امام علی (ع) هم به مالک اشتر سفارش می کند که اگر دشمن تقاضی صلح کرد و رضایت خدا در آن بود، بپذیر، زیرا در پرتو صلح سپاهیان آرامش می یابند و از همّ و غمّ جنگ راحت شده و شهرها امنیت پیدا می کند. لکن هماره مراقب دشمن باشد «وَ لَا تَدْفَعَنَ‏ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ و لِلَّهِ فِیهِ رِضًا فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَهً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَهً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلَادِکَ وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ» (نهج البلاغه: نامه ۵۳)

از آیات قرآن کریم و سیره پیامبر استفاده می شود که در شرایط ذیل می توان اقدام به جنگ و جهاد کرد:

۱- وقتی که دشمن سرزمین های اسلامی را مورد تجاوز قرار دهد یا ظلم و ستم نماید. (جهاد دفاعی) قرآن می فرماید: «أُذِنَ‏ لِلَّذِینَ‏ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ‏؛ » (حج: ۳۹ ـ ۴۰)

۲- قاعده مقابله به مثل با دولت های پیمان شکن و جنگ طلب اجازه جنگ و جهاد به مسلمانان می دهد. آیات ابتدایی سوره برائت و اعلان جنگ به مشرکان بر همین اساس است، مشرکانی که پس از بستن پیمان، آن را شکستند.

۳- وقتی که سلطه گران و ستمگران گروهی از مسلمانان یا پیروان ادیان و مکاتب دیگر را تحت ستم قرار داده، حقوق آنان را زیرپا گذاشته، منافع شان را نادیده گرفته و به استضعاف بکشانند، و آنان با فریاد استغاثه خویش یاری بطلبند. (جهاد آزادی بخش) «وَ ما لَکُمْ‏ لا تُقاتِلُونَ‏ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها …؛ (نساء: ۷۵- ۷۶)

بر خلاف آنچه شهرت دارد که اسلام دین شمشیر است و با جنگ و جهاد دیگران را به اسلام فراخوانده و مجبور به پذیرش دین می کند، چنین مطلبی از اساس نادرست است. نه آیات قرآن و نه سیره پیامبر بر مشروعیت و وقوع چنین جنگی دلالت ندارند.

* از این نقل تاریخی این طور به نظر می آید که نظر اولیه امام حسن(ع) جنگیدن با معاویه و صلح نکردنِ با وی بوده است. اما چطو امام(ع) که وظیفه بیان احکام اسلام و اجرای آن را بر عُهده دارد، تصمیم خود را تحت تاثیر نظر مردم قرار می دهد و رأی ایشان را بر نظر خویش رُجحان می دهد؟

تکلیف امام (ع) جنگ و جهاد با معاویه بود که برای موجودیت اسلام خطرناک بود، اینکه عرض شد در اسلام نه جنگ اصالت دارد و نه صلح، به همین معناست. یعنی بستگی دارد به اینکه ما در چه شرایطی و در مقابل چه دشمنی قرار داریم. گاهی شرایط اقتضای جنگ و جهاد دارد و با جنگ می توان به اهداف خود رسید و گاهی با صلح. تکلیف امام مانند امام علی (ع) جنگ با معاویه بود، اما جنگ و جهاد بدون فراهم بودن شرایط ممکن نیست. امام در شرایطی قرار گرفت که تأمین مصالح مسلمانان در آن شرایط خاص با مصالحه حاصل می شد. تا مردم توجیه نباشند و برای جنگ و جهاد وارد میدان نشوند، حتی امام معصوم هم نمی تواند جهاد کند. پیامبر تا زمانی که مردم آماده جهاد شوند، اقدام به جنگ با مشرکان نکرد. سیزده سال در مکه رنج ها و مشقت ها را تحمل کرد، بیش از یک سال هم در مدینه صبوری کرد و اجازه جهاد به مردم نداد و تا فراهم شدن شرایط صبر نمود. وقتی مزاحمت های مشرکان مثل آزار و اذیت مسلمانان، مصادره اموال و زندگی مهاجران ادامه یافت، و از سوی دیگر آمادگی مسلمانان برای جهاد را هم مشاهده کرد، به منظور استیفای حقوق شان به امر الهی اجازه دفاع و جهاد صادر کرد.

به این نکته هم باید توجه داشت قراردادی که امام مجتبی با معاویه بست، به تعبیر صحیح تر «قرارداد ترک مخاصمه» بود که عرب از آن به «هُدنه» تعبیر می کند، نه صلح به معنای آشتی و دوستی و مانند آن. اما این که امام وظیفه بیان احکام دارد، ربطی به تصمیماتی که امام در مقام رهبری جامعه می گیرد ندارد. امام در این منصب باید بر اساس مصالح عمومی مسلمانان تصمیم بگیرد، تصمیم به صلح با انگیزه حفظ دماء مسلمین در شرایطی که مسلمانان در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده و افراد بسیاری قدرت تشخیص حق از باطل را نداشته یا به خاطر وابستگی های دنیوی لشکر امام را ترک کرده و به معاویه می پیوندند، تصمیمی بر اساس مصالح مسلمانان است. مگر می توان مردم را به زور به جنگ و جهاد وادار کرد؟ مردم باید با شناخت و معرفت نسبت به شرایط، آماده جانبازی در راه دین باشند تا بتوان با آنان به جنگ و جهاد رفت. مهم تشخیص درست شرایط از جهات مختلف است، و این که آیا در این شرایط مصالح مسلمانان و منافع ملی با جنگ تأمین می شود یا با صلح و همزیستی مسالمت آمیز؟