چاپ
دسته: اخبار فرهنگی
بازدید: 1581
 گفتگو با رجبعلى اسفنديار، محقق و پژوهشگر فلسفه سياسي
اشاره:
شيخ شهاب‌الدين سهروردى (587-549 هـ.ق) حکيم مسلمانى است که حکمت اشراقى او نقش بزرگى در تکامل حکمت و فلسفه اسلامى داشت. زندگى و افکار و نظريه‌هايش و نيز نحوه زيست و سپس قتل او، هر پژوهنده فلسفه را به مطالعه درباره اين فيلسوف بزرگ ترغيب مى‌کند. در گفتگو با رجبعلى اسفنديار به بررسى وجوه سياسى فلسفه شيخ شهاب‌الدين سهروردى پرداخته‌ايم.
برخى از فيلسوفان اسلامى به تبع فيلسوفان يونان باستان همچون افلاطون قائل هستند که رئيس حکومت يا جامعه بايد فيلسوف باشد. نظر شيخ اشراق در اين زمينه چيست؟
از نظر سهروردى شخص حاکم صرفا به فرمان خدا مى‌تواند حکمران مشروع باشد. با اين بيان ، تدبيريا حکومت به معناى دقيق کلمه تنها در صورتى قابل توجيه است که از طريق خداوند و ارتباط با او يعنى به امر الهى باشد. از اين رو يکى از ارکان اساسى سياست اشراقى اين است که در آن حکمرانان توانايى آن را مى‌يابند که دريافت کننده فرمان الهى باشند و صلاحيت اقتدارى را که از طريق الهى به آنها اعطا شده داشته باشند. سهروردى نيز مانند ابن‌سينا از انديشه افلاطون به منظور فهم و تفسير نبوت بهره‌ مى‌گيرد اما باتوجه به الزامات وحى و توحيد و نگرش اشراقى خود، دگرگونى‌هايى در نظام افلاطونى ايجاد مى‌کند. حکومت مطلوب در انديشه سهروردى همانند افلاطون حول محور داناترين فرد دور مى‌زند، با اين تفاوت که داناترين فرد در انديشه سهروردى بايد مستجمع جميع صفات پسنديده بوده و توانايى اتصال به جهان مافوق قمر را داشته باشند. سهروردى نيز مانند فارابى رئيس مدينه را به طبيب حاذق تشبيه مى‌کند، اما طبابت حاکم مطلوب سهروردى تنها در عالم ماده خلاصه نمى‌شود، بلکه روح انسان‌هاى جامعه را نيز در بر مى‌گيرد. از اين جهت است که وى در تمام آثار خود اوصاف انسان‌‌هايى نيک سرشت که توانايى ارتباط با نورالانوار دارند را بيان مى‌کند و از اين رهگذر مسير نيل به يک حکومت الهى را روشن مى‌سازد. حکومت که عدالت، پايه و اساس آن است و عنايتى جز سعادت و کمال انسان ندارد. سهروردى برپايه مبانى استدلال خود از حقايق پديد‌ه‌هاى سياسى سخن مى‌گويد. او اجتماع انسان‌ها را ضرورتى اجتناب‌ناپذير مى‌داند و از اين رهگذر داناترين فرد جامعه را براى رهبرى آن در نظر مى‌گيرد.
چه ارتباطى ميان عقل نظرى و عقل عملى مى‌توان يافت که با پيوند آن دو مى‌توان به اين نتيجه رسيد که کسى که حاکم دولت و حکومت است بايد داناترين فرد باشد.
ابن‌سينا در نمط‌هاى نهم و دهم اشارات باب جديدى در فلسفه اسلامى گشود و با طرح مسئله نظرى اتصال به عقل فعال، به فلاسفه قبل از خود حيات تازه‌اى بخشيد. سهروردى نيز با ارائه همان مطالب اما با تفصيل بيشتر و تحليل جدى‌تر و با تاويل آيات قرآني، به همان نتايج فلسفى - سياسى رهنمون مى‌شود. وى در رساله اعتقاد الحکماء به خلقت عقل بشر اشاره مى‌کند و مراتب عقل آ‌دمى را بيان مى‌دارد و انسان را اشرف حيوانات روى زمين مى‌داند که داراى نفس ناطقه است و روح انسان را روح الهى متعلق به بدن آدمى تلقى مى‌کند. سهروردى در ميان آ‌دميان براى فلاسفه ارزش و منزلتى خاص قائل است و از عالم عقل انسان به ميدان قدرت تعبير مى‌کند.
حکومتى که سهروردى به دنبال آن است داراى صفت الهى است و حکيمى که از او به نام حکيم متاله ياد مى‌شود به واسطه ارتباط با خداوند مى‌تواند “مشى على‌الماء و الهواء” و “طى الارض” کند و سرانجام “الواصل بالسماء” گردد. به اعتقاد شيخ اشراق حاکم حکيم و يا رئيس مدينه بايد “صاحب کرامات” باشد تا اهل مدينه با ديدن کرامات وى از او فرمان برند. اين گونه مباحث حاکى از نگاه آسمانى و الهى سهروردى به سياست و حکومت است. شيخ اشراق رئيس مدينه را در هر عصرى خليفه‌الله مى‌داند. سهروردى با اثبات ضرورت وجود رهبري، اطاعت و فرمانبردارى از حاکمان را امرى واجب قلمداد مى‌کند. سهروردى در رساله يزدان شناخت زمانى که ضرورت وجود نبى را اثبات مى‌کند اذعان مى‌دارد که بر خلق واجب است تا از وى اطاعت کنند و استدلال مى‌کند که او از ضمير دل انسان خبر مى‌دهد.
ما اگر بخواهيم درباره مفاهيم فلسفه سياسى (استبداد، اقتدار، قدرت، زور و ...)به کنکاش در آ‌راى سهروردى بپردازيم بايد به چه آثار سهروردى رجوع کنيم و ايشان درباره اين مفاهيم سياسى چه نظرى دارند؟
بنيان نظريه‌ سياسى سهروردى را بايد در ابتداى حکمه‌الاشراق وى جستجو کرد. شيخ اشراق در اين اثر بدترين اعصار را زمانى مى‌داند که در آن تلاش شخصى وجود نداشته باشد و حرکت انديشه منقطع باب الهام بسته و طريق نظر مسدود باشد. به اعتقاد او جهان هيچ‌گاه فاقد فلسفه يا فاقد شخصى که عهده‌دار حکمت و اقامه دليل و ارائه توضيحات آن باشد نبوده است. سهروردى در اين بحث فلاسفه را نايبان خداوند در زمين و پيغام‌آوران و قانونگذاران در جهان هستى مى‌داند و بدين ترتيب رهبرى جوامع انسانى را به دست حکيمى متبحر در تاله و بحث مى‌سازد. از نظر وى شخص حاکم صرفا به فرمان خداوند مى‌تواند حکمران مشروع باشد. با اين بيان تدبير يا حکومت به معناى دقيق کلمه تنها در صورتى قابل توجيه است که از طريق خداوند در ارتباط با او يعنى امر الهى باشد. از اين رو يکى از ارکان سياست اشراقى اين است که در آن حکمرانان متداول توانايى آن را مى‌يابند که دريافت کنندگان فرمان الهى باشند و صلاحيت اقتدارى را که از طريق الهى به آنها اعطا شده داشته باشند. سهروردى ضمن ترسيم حکومت حکيم متاله که در آن خدا در راس قرار دارد و در مراحل بعد به جبرئيل، نبي، حکيم الهى و مردم واقع مى‌شوند بنيان نظريه سياسى خود را طرح‌ريزى مى‌کند. وى معتقد است که مقصود از رياست، رياست از راه چيرگى نيست. با اين بيان شيخ اشراق ضمن نفى هرگونه سياست مبتنى بر سلطه‌گري، غلبه‌، خودکامگي، استبداد، زور و تزوير، در صدد است سياست و رياستى را طرح‌ريزى نمايد که بر مبناى آن انسان‌ها را به سوى رستگارى سوق دهد. نکته ديگرى که در تبيين ماهيت سياست در انديشه سهروردى اهميت دارد، سلوک عملى و جرات بى‌حد و حصر وى در ميان عقايد خود مى‌باشد. بدين معنا که سيره عملى سهروردى و نوع نگاه او به مسائل اطرافش و نيز چگونگى تعاملش با سلاطين، ابهامات نگرش وى به سياست را روشن مى‌کند. بنابراين مى‌توان گفت که آئين سياسى اشراق و يا سياست در نگاه سهروردي، بيش از هر چيز بيان باورهاى او بر پايه اعتبار حکومت افراد دانا و حکيم و يا به عبارتى همان حکيم حاکم افلاطونى است. اما سهروردى مشروعيت چنين حکومتى را بر پايه “امرالله” استوار مى‌کند و بدين ترتيب انديشه يونانى فيلسوف شاه را با نظريه نبوت در اسلام پيوند مى‌زند. آنچنان که تاريخ‌نويسان نوشته‌اند سهروردى پيرو مذهب اسماعيليه بوده است و با چنين تفکرى همواره به جامعه اطراف خود به ديده انتقاد نگريسته است. او نيز مانند ساير شيعيان سياست شيعى و عرفانى را دنبال مى‌کرد، سياستى که همواره با حقيقت بود. گرچه سهروردى جاى ديگرى را در نظر داشت مشى او دگرگون ساختن وضعيت اين جهان بود. مشى سياسى‌اش که آرزوى جاى ديگر آن متضمن جا به جايى در اين جهان است.
از آنجايى که فلسفه سهروردى از نور و اصالت نور صحبت مى‌کند و اين خود مبناى عرفانى و اشراقى - که به معناى نور است - دارد چگونه است که مى‌توان پلى ميان عرفان که بيشتر مربوط به حوزه نظرى است و سياست که مربوط به حوزه عملى برقرار کرد.
شايد ديدگاه عرفانى شيخ اشراق چنين تصورى را در ذهن ايجاد کند که عرفان با سياست سر سازش ندارد. غافل از اينکه عرفان سهروردى که برگرفته از اعتقادات شيعى اسماعيلى او مى‌باشد زمينه را براى هرگونه اعتراض باز مى‌گشايد. سهروردى از دنيا راضى نيست، از دنيا روى بر مى‌گرداند و به دنياى ديگر که قلب همين جهان است چشم مى‌دوزد. وى در مسير حرکت خود به جهان ديگر نسبت به اطراف خود بى‌تفاوت نيست و براى زندگى دنيوى انسان برنامه و الگو ارائه مى‌دهد. بى‌شک توجه به زندگى جمعى انسان‌ها و برآوردن نيازهاى آنان در جامعه و اينکه اين امور را بايد شخصى که حکيم متاله است ساماندهى کند از مصاديق بارز و قابل توجه سهروردى به سياست است. در اعتقاد سهروردى عالم ملکوت بين ملک و جبروت قرار مى‌گيرد و جايگاه رويدادهاست. در نتيجه گذار از عالم مثال به معناى گذار از رويدادها مى‌باشد و جهان ديگر نيز مى‌تواند وضعيت بعد از رويداد قملداد شود. نگاه سهروردى به جهان و سياست همانند بايزيد بسطامي، حلاج و غزالى است که در آن نوعى انديشه کمال خواهى نهفته است. او در تقسيم‌بندى حکمت به اين بخش از زندگى انسان که در محدوده جهان ظلمت قرار دارد در قالب حکمت عملى اشاره کرده، براى آن جايگاه خاصى در نظر مى‌گيرد.
اگر ما به نظام‌هاى فلسفى قبل از سهروردى نگاهى بيندازيم مى‌بينيم که آن فيلسوفان اسلامى مثل فارابى صحبت از مدينه‌هايى چون مدينه فاضله مى‌کنند آيا اين تقسيم‌بندى‌ها را ما در سهروردى هم مى‌بينيم.
علم مدنى که سهروردى از آن ياد مى‌کند به معناى شناخت پديده‌هاى مدنى از منظر فلسفه سياسى است. بدين‌ترتيب پديده مدنى يا سياسى در نظر وى عبارت از زندگى جمعى و حيات مدنى انسان‌هاست. سهروردى همانند فارابى وارد مباحث مدينه نمى‌شود ولى به ضرورت نياز بشر به حکمت مدنى اشاره مى‌کند،‌ اما هيچ‌گاه مانند فارابى به بيان انواع مدينه‌ها نمى‌پردازد. دولت يا به تعبير سهروردى حکومت حکيم متاله مطلوب نهايى شيخ اشراق است. وى از دولت به عنوان مهمترين پديده سياسى در جامعه انسانى بحث مى‌کند و ضرورت ماهيت و جايگاه آن را مشخص مى‌سازد. سهروردى بر پايه مبانى استدلال خود از حقايق پديده‌هاى سياسى سخن مى‌گويد موضوع حکومت حکيم متاله حقايق مربوط به پديده‌هاى سياسى است که سهروردى به صراحت درباره آن اظهارنظر مى‌کند، زيرا به نظر وى شناخت حقايق و نه پديده‌هاى سياسى تعيين کننده است. نتيجه اينکه حکمت مدنى‌اى که سهروردى در تقسيمات خود از آن سخن مى‌گويد علم به تمامى حقايق سياسى مربوط به معاش انسان در دنياست. زندگى جمعى انسان‌ها نخستين و اصلى‌ترين رکن انديشه سياسى شيخ اشراق را تشکيل مى‌دهد و از اين رهگذر وى ضرورت وجود حاکم را براى زندگى جمعى بشر تبيين مى‌کند و تمامى امور دنيوى انسانى را در نيل به کمال و سعادت مورد توجه قرار مى‌دهد.
منبع: روزنامه رسالت، سوم شهریور 1386
 
وجوه سياسى فلسفه شيخ اشراق
بى شک شکفتن غنچه‌هاى علم ومعرفت ورشد وبالندگى هرشاخه‌اى ازآن ريشه درژرفاى تامل و تفکر خردورزان و دانشوران در طول تاريخ دارد و در پرتو نگاه تاريخى به هر شاخه علمي،‌ زواياى پنهان ونقاط تاريک آن علم آشکار مى‌گردد وسير تحول و تطور آن نمايان مى‌شود واز اين رهگذر بسى نکته‌ها ودقيقه‌ها معلوم، وزمينه ارتقاى آن رشته و نوآورى درفضاى آن براى بشر فراهم مى‌شود. فرهنگ و تمدن اسلامى نيز از آغاز تا کنون حرکتى مستمرداشته است و درواقع مانند حلقه‌هاى به هم پيوسته يک زنجير، يک يا چند حلقه اين زنجير را دانشمندان ،‌ هنرمندان،‌حکيمان، عارفان وفراخور زمان و مکان ذوق وسليقه‌شان ساخته و پرداخته‌اند. شيخ شهاب‌الدين سهروردى از جمله دانشمندان بزرگ قرن ششم هجرى است که اهتمام به انديشه سياسى وى تلاشى درجهت کشف زواياى مبهم انديشه حکيمى است که پايه‌گذار مکتبى خاص درحکمت اسلامى بوده است. بازخوانى انديشه سهروردى وتبيين وجوه سياسى انديشه وى درحقيقت کشف يک عنصر فعال و کارآمد ايرانى در حوزه فکر و فلسفه سياسى در جهان اسلام است . دراين کتاب مجال پردازش کامل فلسفه سياسى سهروردى وجود ندارد. اما درصدد است تا درگام نخست باتوجه به متن آثار سهروردى ، با حفظ شالوده‌ها وعدم ساختار شکنى در فلسفه او با روشى عمدتا توصيفى وجوه سياسى انديشه اين حکيم اشراقى را بازخوانى مى‌کنيم . اين کتاب در پى کشف مسائل غامض و پيچيده فلسفه حکيم سهروردى نيست و قصد ندارد در اين فرصت به رفع شبهات وارده ويا تصحيح نصوص ايشان بپردازد. قالب اصلى اين کتاب، پرداختن به فلسفه سياسى حکيم سهروردى است که بر دو پايه ذوق واستدلال يعنى تجربه عرفانى و تفکرمنطقى استوار مى‌باشد و برهان صحيح وکشف صريح املاک و شناخت حقايق مى داند و کليد فهم اين حکمت همانا معرفت نفس است. ازجمله اصولى که دراين فرآيند مطرح مى‌شود ،‌ حاکميت مطلق الهى در همه عرصه‌هاى هستى است. اعتقاد به قانونمندى و سنت‌هاى حاکم برهستى وغايتمندى همه پديده‌ها وجريان فيض ولطف الهى دراين عرصه‌ها مى‌باشد. تفکر فلسفى مبتنى بر حکمت ذوقي، جهان هستى را درقالب جهان مافوق ومادون قمر، به جهان نور و ظلمت تقسيم مى‌کند ودر مسير حرکت انسان در جامعه، بحث سياسى ،‌ قدرت ، نبوت ورهبرى رادرنظر دارد. سهروردى راه دل وحکمت ذوقى را اساس انديشه خود قرار مى‌دهد و در اين مسير از عقل ،‌دين وعرف نيز بهره مى جويد. اصلى‌ترين سوال کتاب اين است که اساس فلسفه سياسى شيخ شهاب‌الدين سهروردى چيست؟ به عبارت ديگر بين حکمت ذوقى سهروردى وفلسفه سياسى وى چه رابطه‌اى وجود دارد. درمورد اين سوال ،‌ سوالات فرعى زيادى مطرح شده است که مهمترين آنها عبارتنداز :
1- ماهيت حکمت ذوقى ومبانى اساسى آن چيست؟
2- ماهيت سياست در فلسفه سهروردى چگونه مى‌باشد ؟جايگاه سياست در انديشه ايشان کجاست؟
3- حاکم مطلوب سهروردى چه نوع حاکمى است ؟
مفاهيم اساسى پژوهش عبارتند از :
1 .حکمت ذوقى ( اشراق :)‌ حکمتى است که براساس يافت وکشف وشهود استوار است.
2. تاله( حکيم متاله: ) متاله کسى است که دراو نيروى الهى باشد وبه وسيله آن ،‌اشياء را بالذات به دست آورد .
3. انديشه سياسي: تامل درباره زندگى جمعى وتدبير وساماندهى آن است .
4. فلسفه سياسى : کوشش آگاهانه، منسجم و خستگى ناپذير براى نشان دادن يقين به جاى پندار نسبت به حقايق وماهيات پديده‌هاى سياسى مى‌باشد .
شيوه گردآورى اطلاعات وداده‌ها،‌کتابخانه‌اى است و محدوده زمانى آن قرن ششم هجرى (587-549 هـ .ق) همزمان با دوران حکومت سلجوقى مى‌باشد، عصرى که افرادى چون غزالى و فخررازى به نقد فلاسفه و تشکيک در فلسفه پرداخته‌اند . روش تجزيه و تحليل اطلاعات و داده‌ها دراين پژوهش،‌ توصيفى واستنادى است. درپاسخ به سوال اصلي، کتاب حاضر براين فرضيه بنا شده است که فلسفه سياسى سهروردى برپايه حکمت ذوقى استوار مى‌باشد . توضيح اينکه جوهره اصلى فرضيه ابتناى فلسفه سياسى سهروردى براساس حکمت ذوقى است واز درون اين فرضيه حکومت متاله زاده خواهد شد . دراين کتاب کوشش شده است تا باتبيين مبانى نظرى شيخ اشراق وتوضيح حکمت ايشان وجوه مختلف سياسى وى را به نمايش بگذارد. کتاب حاضر مشتمل بريک مقدمه، چهار فصل وجمع بندى و نتيجه گيرى مى‌باشد . درفصل اول،‌موقعيت تاريخى وعلمى حکيم سهروردى وجايگاه ايشان درميان علماى قرن ششم هجرى و تحولات دوران زندگى وى بررسى شده است . گفتنى است اين فصل به عنوان مقدمه اى براى شناخت بيشتر شيخ اشراق وآشنايى با دوران زندگى ايشان،‌فهم مبانى نظرى وانديشه وى رابراى ما آسان مى‌کند. در فصل دوم ، ماهيت حکمت ذوقى سهروردى وشاخص‌هاى آن ( مبانى معرفت شناسي،‌هستى‌شناسي،‌انسان‌شناسى ،‌وغايت شناسى ) مورد بررسى قرار مى‌گيرد . درفصل سوم ،‌تحت عنوان سياست در فلسفه اشراقى سهروردي،‌جايگاه سياست، ماهيت سياست و پديده‌هاى سياسى در انديشه شيخ اشراق بررسى مى‌گردد. درفصل چهارم تحت عنوان حکومت مطلوب سهروردي،‌ضمن تبيين مفهوم دولت وضرورت دولت و حکومت، حاکم مطلوب سهروردى معرفى شده ودر پايان جمع‌بندى ونتيجه‌گيرى مطالب آمده است .گفتنى است اين کتاب توسط رجبعلى اسفنديار تدوين و توسط بوستان کتاب به زيور طبع آراسته شده است.