چاپ
دسته: اخبار فرهنگی
بازدید: 122
سیدمهدی ناظمی‌قره‌باغ، پژوهشگر فلسفه: «دانشمند می‌تواند بگوید که من به کاربرد علم کاری ندارم، اما این سخن درست، زمانی مسموع است و پذیرفته می‌شود که برای پژوهشگر مهم باشد که در چه باب پژوهش می‌کند و مساله‌اش چیست و آن را از کجا آورده است و ‌الا اگر شغل پژوهشگری داشته باشد و برایش تفاوت نکند که در چه باب پژوهش می‌کند گردآورنده اطلاعات و آمار است و به او نام دانشمند نمی‌توان داد.» ص137

فقرات متعددی از کتاب آزادی، قانون و سازمان به مساله علم و ارتباط آن با توسعه و پیشرفت کشور پرداخته است. استاد داوری‌اردکانی اگرچه پیش از این نیز بارها در آثار مستقلی هم درباره ماهیت علم و نسبت آن با تجدد نوشته و هم درباره وضع علم در ایران و نسبت آن با توسعه و برنامه‌ریزی، اما اینجا هم از این دریغ نمی‌کند که یادآور شود وجهی از بحرانی که کشور به آن دچار شده است به بی‌اساسی نهاد دانش در کشور برمی‌گردد و سعی دارد با امارات و اشارات متعددی این مهم را یادآوری کند.
یکی از مهم‌ترین اشاراتی که بر آن تاکید می‌شود، بررسی ساختار فعلیت‌یابی دانش در کشور است. امروز اهالی دانش بعد از گذراندن مقدمات علمی در دانشگاه‌ها، مبادرت به نگارش مقالات و کتب پژوهشی می‌کنند. این نوع پژوهیدن علی‌الاصل خود را در قالب نشریات دانشگاهی و پژوهشگاهی نشان می‌دهد و از رتبه‌بندی وزارت علوم برخوردار می‌شود که طبق همین رتبه‌بندی، امتیازات متعدد مادی و معنوی برای نویسندگان فرض می‌شود. چنانکه گفته شد دکتر داوری سال‌هاست به این روش عبث پرداخته است و علی‌رغم آن‌که از جانب همکاران دانشگاهی خود مورد انتقاد واقع‌شده است، اما همچنان بر این پافشاری می‌کند که نگارش پی‌درپی یا زیاد و کم مقالات پژوهشی مصوب وزارت علوم، کمکی به نهاد دانش و محقق شدن علم در کشور نکرده است و با ادامه دادن این راه، احتمالا نخواهد کرد. علل ابتر بودن این رویکرد غالب و مسلط نظام دانشگاهی ما نسبت به علم به عللی برمی‌گردد که شاید مهم‌ترین آنها عبارت باشد از:
نخست اینکه در کشورهای توسعه‌نیافته، علم به شکل صریح‌تری مبدل به اطلاعات شده است. به این معنا که دانشمندان این کشورها، مقالات متعددی تحریر می‌کنند –که به فرض برخورداری از صحت و سلامت اولیه که می‌دانیم گاهی حتی همین شرایط را هم ندارد- صرفا «سیاهی روی سفیدی» می‌شوند. مبدل به اطلاعات شدن آنها از اینجاست که کاری به چیزی در جهان ندارند و انباشتی از نکاتی هستند که در زمینه خود احتمالا درست باشند ولی انتظار اتفاق خاصی از آنها نمی‌رود. البته به‌معنای منطقی کلمه این امکان وجود دارد که روزی در جایی دیگر و با شرایطی دیگر بتوان از آنها استفاده‌ای کرد، اما نمی‌توان این انتظار را داشت که به‌ویژه در مبدأ خود منشأ اثر باشند.
اینکه علم مبدل به اطلاعات شده، رویدادی است کلان‌تر از وضع کشورهای توسعه‌نیافته و کمابیش امری جهانی و برآمده از تمامیت یافتن سیطره تکنیک بر جهان است. به‌خاطر همین رویداد است که علم، کامپیوتریستی می‌شود. نتیجه تفسیر کامپیوتریستی از علم، تقویت تلقی از علم به‌مثابه اطلاعات است. اگر این امر هم مانند بسیاری از امور متأخر و معاصر، در جهان غربی حد و حدودی دارد، در جهان غرب‌زده بی‌عنان و افسارگسیخته می‌تواند شود و باید از آن نگران بود.
اما هر آنچه هست باید دانست که دانش تعریف‌پذیر نیست، هرچند توصیف‌پذیر است. علم یک شیء نیست و یک ابزار هم نیست. علم یک کیفیت است. با علم است که جهان روشن می‌شود و تفصیل و تنسیق می‌یابد. اگر درحال آسیب‌شناسی از علم غربی هستیم باید بدانیم که درحال آسیب‌شناسی یک امر کیفی محقق هستیم و این خیلی متفاوت است با اینکه بخواهیم همان آسیب‌دیده را به‌عنوان آغاز و سرچشمه یک واقعیت تلقی کنیم. بنابراین تلقی علم به‌مثابه اطلاعات یک بن‌بست سخت و صلب برای کشورهای درحال‌توسعه است.
دوم اینکه علم باید در نظر به وجود آن، مستقر در یک نظام متناسب با خود باشد و این عدم تناسب با بالا و پایین کردن عدد و رقم یا روش‌شناسی و... در آن علم اصلاح نمی‌شود. این رویکرد اصلی دکتر داوری است و در آثار متعددی به‌تفصیل آن را توضیح داده است. نظام‌مند بودن علم به معنایی که دکتر داوری اردکانی بیان می‌کند با نظام‌مند بودن علم به معنایی که برخی از اهل فضل می‌گویند، متفاوت است. گاهی ممکن است کسی گمان کند علم، خود یک نظام است. مثلا این مبنا را ممکن است با ماجرای طبقه‌بندی علوم توضیح دهد. در طبقه‌بندی علوم، نسبت علوم مختلف با هم بیان می‌شود و این‌که چه ترتیب و ترتبی دارند. طبقه‌بندی علوم، غیر از مقصود مذکور است، هرچند می‌تواند راهی برای فهم آن باشد. مثلا در طبقه‌بندی علوم کنت در مقایسه با طبقه‌بندی علوم ارسطو می‌توانیم از تغییر ماهیت جهان آدمیان به‌سوی نحوه‌ای کمّی‌نگری مطلع شویم. اما اینها همه طریقیت دارند تا داستان جهان جدید را دریابیم. خود طبقه‌بندی تا چه رسد به طراحی‌های انتزاعی امروزی از علم و آنچه نظام دانش می‌خوانندش، ربطی به نسبت علم و جهان ندارد.
درواقع علم هست تا قوام‌بخش جهان باشد و این گزارشی است از حقیقت وجود و نه یک پردازش سیستماتیک و نه یک بسته هنجاری. علم و جهان دوشادوش هم به وجود می‌آیند، رشد می‌کنند و به خفا می‌روند. علمی که نسبتی با جهان محقق نداشته باشد، علم نیست یا حداقل علم این جهان نیست: «این درد را به کدام طبیب بگویم که وقتی به دانشمند و پژوهشگر گفته می‌شود علم باید جایی در نظام زندگی مردم داشته باشد، می‌گویند علم جز به حقیقت کاری ندارد...» ص138
قطعا علم به حقیقت کار دارد ولی این شعار زمانی محقق می‌شود مسائل علم، مسائل زندگی آدمیان باشد. مسائل زندگی آدمیان با علم است که می‌تواند حل‌وفصل شود. اگر علمی باشد که قرار نباشد مسائل زندگی را حل کند، لابد از جهل باید چنین انتظاری داشت! اما این‌که عالم بخواهد توقع حل مسائل زندگی را انکار کند، از عجایب روزگار است. گریزگاه چنین دوگانه‌ای متوسل شدن به شعارهاست. مانند شعار تعهد به حقیقت و به دانش جهانی و به سایر چیزهای مبهم و دلربا.
درواقع دانشی باید اول باشد که سپس بتواند به دانش جهانی بپیوندد. اگر هم قرار است کشوری سرتاسر سرمایه‌گذاری کند تا دانشمندانی ظهور کنند که به دانش کشورهای دیگر خدمت کنند، این پرسش تلخ پیش می‌آید که مگر آن کشور چه چیز گرانبهایی از آن کشورهای توسعه‌یافته دریافت می‌کند که چنین خدمت بی‌بدیلی را به‌صورت رایگان برعهده می‌گیرد؟
حتی اگر فرض کنیم که واقعا چیز گرانبهایی دریافت می‌کند باید پرسید تکلیف خود آن قوم و سرزمین و حیرانی و سرگردانی آنها در جهان امروز چه می‌شود؟ آیا گمان می‌شود با این تلقی مهندسی از «علم»، می‌توان پرسش انسان‌های متحیر را پاسخ داد و جهان ایشان را از چندگانگی و بی‌اساسی نجات داد؟

روزنامه فرهیختگان، دوم شهریور 1401

در این رابطه بیشتر بخوانید:

فضای مجازی و آزادی (لینک)