چاپ
دسته: اخبار فرهنگی
بازدید: 100
سیدمهدی ناظمی‌قره‌باغ، پژوهشگر فلسفه: «مدرنیته ایرانی همین است که از زمان مشروطیت تاکنون محقق شده است؛ اگر این تاریخ، مرضی و مقبول نیست و طرح دیگری از تاریخ در نظر دارند و مدرنیته ایرانی می‌خواهند، برای اینکه لااقل معلوم باشد که منظور از مدرنیته ایرانی چیست، خوبست که به اجمال بگویند این مدرنیته چه اوصافی دارد و چگونه ساخته و پرداخته می‌شود. به نظر می‌رسد که این آرزو، آرزویی‌تر از اسلافش باشد.» ص 11

از علل پیچیده‌تر شدن وضع فکری ایران امروز ما این است که هر طایفه‌ای، آن هنگام که قصد رد طایفه رقیب را دارد، بسیار بر طبل مداقه و حسابرسی می‌کوبد و چون معمولا هیچ‌یک از طوایف فکری جامعه ما آنچنان‌که باید و شاید به بلوغ و پختگی نرسیده است، مدعی در این رد و جرح، از وسعت ید و فراغ‌بال برخوردار می‌گردد و به‌راحتی با هزار و یک مثال از زمین و آسمان، در سست نشان دادن رقیب می‌کوشد. اما زمانی که از طرح فکری خود مدعیان پرسش می‌شود، با کمال تاسف می‌بینیم که طرح خود ایشان نیز معمولا اگر سست‌تر از رقیبان نباشد، بهتر نیستند. مخفی نماند - و بر اهلش مخفی نیست - زمانی که زبان به نقد باز می‌کنند هم علی‌الاغلب، بازگوکننده ابعادی از نقدهای دیگران هستند. یعنی حتی در نقد و رد دیگران هم چه بسیار پیش می‌آید که به تکرار سخن دیگران با الفاظ و اصطلاحاتی کمابیش متفاوت افتاده‌اند و ازجمله طوایفی که در چنین دامی گرفتار هستند، برخی از مدعیان پیروی از سید جواد طباطبایی‌اند.
رضا داوری‌اردکانی، در گفتاری «مودبانه و محترمانه» در مقدمه کتاب بیان می‌دارد که اگر منظور از «مدرنیته ایرانی» یک واقعیت موجود است، این چیزی غیر از ایران امروز - و اضافه کنیم برخی همسایگان ایران که ذیل فرهنگ ایرانی هستند- نمی‌تواند باشد. اما از آنجا که ما اهل نظر همواره پرستیژی از مخالفت با وضع کنونی داریم، معمولا تلاش زیادی برای صورت‌بندی امر موجود نداریم و قصد ما از ابداع اصطلاحات و کلمات، طرح امری متمایز از اکنون است. پس بی‌شک مدرنیته ایرانی، طرحی است از آینده. اما این چگونه طرحی از آینده است؟ آیا مبین ظهور یک انسان جدید و جهان جدید است؟ مسلما چنین نیست زیرا اصطلاح «مدرنیته ایرانی» فریاد می‌زند که من قصد تحقق مدرنیته را دارم. به‌عبارت بهتر، اگر جدیدی هم باشد، جدید نسبت به گذشته است و شاید بهتر بود آن را «مدرنیته جدیدتر(!) ایرانی» می‌خواندند. بنابراین باید دقت داشت که علی‌القاعده ما در جست‌وجوی چیزی کلا متفاوت نیستیم و سودایی جز تحقق مدرنیته در ایران نداریم.
اما و از آنجا که طی سالیان اخیر اندک معلمان تفکر بسیار گفته‌اند که تحقق امر مدرن یا هر طرح تاریخی کلان دیگری، تابع اظهارنظرهای انتزاعی نیست و برآمده از شرایط تاریخی مردم است، پس لابد باید «مدرنیته ایرانی» را یک طرح فکری خواند و نه یک پروژه سیاسی مانند سایر پروژه‌های سیاسی که طوایف مختلف فکری طی یک قرن گذشته تاکنون و با اصطلاحاتی پرزرق و برق و جذاب، در پی آن بوده‌اند.
اما و افسوس که تجدد ایرانی را به هیچ عنوان نمی‌توان یک طرح فکری خواند. مدرنیته ایرانی به هیچ عنوانی یک ترکیب حقیقی نیست و سودایی فراتر از تحقق مدرنیته در خود ندارد. دل‌خوش کردن به یک جمله از هگل درباره کوروش تفسیر شده از سوی تاریخ‌نویسان یونان هم کمکی برای این موضوع نیست. چنین تک‌جملاتی هیچ چیزی نیست، مگر آن که شاید روزی الهام‌بخش تفاسیری گردند بزرگ و درس‌آموز.
داوری یادآور می‌شود که مدرنیته، مدرنیته است و اساسا تابع نژاد و جغرافیا و ملیت و مانند آن نیست. هرچند مدرنیته در مقام تحقق با آداب و رسوم و خلقیات و ظواهر هر قومی به شکلی گره می‌خورد، اما این گره خوردن به معنای مثلا ژاپنی‌شدن تجدد نیست، بلکه به‌معنای آن است که انسان متجدد راه تعامل این فکر جدید را با داشته‌های سنتی و وضع و حال روزمره خودش، پیدا می‌کند. اگر هم جایی سخن از غرب و تجدد در غرب است، منظور غرب عرفی نیست، بلکه اینجا غرب یک اصطلاح است و فلسفه‌ای پشت خود دارد.
درنهایت استاد داوری‌اردکانی ضمن تلاش برای مبرا نشان دادن جوهره فکری طباطبایی از این دعاوی، بر این نکته تمرکز می‌کند که مجادلاتی از این دست، نه‌تنها بی‌اساس است، بلکه بیهوده و بی‌ثمر است. پرسش اصلی که باید به آن فکر کرد، این است که چرا تجدد در ایران رخ نداده و اگر قرار است رخ دهد، چقدر و تحت چه شرایطی ممکن است رخ دهد؛ پرسشی که استاد در این کتاب نیز بارها به آن پرداخته است.
کمابیش اکثر طوایف فکری در ایران امروز، در اصل ضرورت وجود برخی شاخصه‌های متفاوت زندگی ایرانی تاکید دارند. این تحول مورد‌قبول نسبی همه طوایف را داوری‌اردکانی، «توسعه» می‌نامد و اصراری برای صورت‌بندی آن ذیل هیچ نظریه خاص اجتماعی ندارد و بلکه ترجیح می‌دهد اوصاف اصلی آن و ضرورت گریزناپذیر آن را یادآور شود. توسعه هرچند تجدد نیست ولی می‌تواند برخی از خواسته‌های عمومی جامعه غیرمتجدد را در دنیای متجدد برآورده سازد یا حداقل مدیریت کند.

روزنامه فرهیختگان، 15 شهریور 1401

در این رابطه بیشتر بخوانید:

فضای مجازی و آزادی (لینک)

بحران علم و توسعه (لینک)