اشاره
1- نگارنده چند سالی است که با کنار هم چیدن پارهای اسناد، قرائن و شواهد مختلف بدین جمعبندی رسیده است که:
• عملیات ربودن امام صدر، کاری گروهی، فرا کشوری و برنامهریزی شده بوده است که لااقل بخشهایی از سازمانهای امنیتی چند قدرت مهم خاورمیانه، خصوصا سوریها و فلسطینیها، رژیم قذافی را در اجرای آن یاری و بلکه هدایت کردند؛
• برخی گروههای لبنانی، ساواک و متأسفانه بعضی جریانات سیاسی فعال در انقلاب اسلامی ایران که البته امروز همه مطرود هستند، به ظن قوی در جریان این عملیات قرار داشتند؛
• نه تنها اجرای این عملیات، که حتی کتمان حقیقت و فراری دادن قذافی تا امروز، حاصل همان عزم جمعی و کار گروهی بوده است.
2- در نگاهی کلانتر، پروندههای امنیتی مهمی چون ربودن امام صدر [لبنان]، ترور شهید مطهری [ایران]، ترور شهید صدر [عراق]، ترور عارف حسینی [پاکستان]، انفجار هفت تیر [ایران]، انفجار هشت شهریور [ایران] و ترور شهدای محراب [ایران] را با یکدیگر مرتبط میبینم؛ شاید زمانی بعضی دوستان چنین افکاری را «دائیجان ناپلئون»ی و مصداق «توهم توطئه» میپنداشتند. اما امروز دیگر کمتر کسی است که پروندههای امنیتی مهمی چون یازده سپتامبر، طالبان، القاعده، ترور احمد شاه مسعود، جنگ افغانستان، جنگ عراق، ترور رفیق حریری، بحران لبنان، جنگ 33 روزه، بحران خاورمیانه و حتی پرونده هستهای ایران را با هم مرتبط نداند. به نظر میآید «اراده شومی» در سطح جهان وجود دارد، از همان نوع که به قول امام راحل برای پنجاه و بلکه صد سال بعد نقشه میکشد، که همه این مصائب را یکی پس از دیگری رقم زده است؛ و صد البته در هر مصیبت از عاملان محلی و متفاوتی بهره برده است.
3- هرگز نمیتوانم سایه سنگین صهیونیسم بینالملل، اسرائیل و عوامل پیدا و ناپیدای آن در مراکز قدرت آمریکا را بر پروندههای امنیتی فوق، از جمله پرونده امام صدر، نادیده انگارم! به قول خود آن بزرگوار: «ما اسرائیل را شر مطلق میدانیم. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد. اگر اسرائیل با شیطان درگیر شود، در کنار شیطان خواهیم ایستاد. اگر اسرائیل با چپ درگیر شود، در کنار چپ خواهیم ایستاد. اگر اسرائیل با راست درگیر شود، در کنار راست خواهیم ایستاد. معناي شعار «اسرائیل شر مطلق است»، این است»! [1]
4- با توجه به اشارات فوق، ابعاد امنیتی پرونده امام صدر را بسیار قویتر و پیچیدهتر از آن میبینم، که خانواده محترم آن بزرگوار به تنهایی بتواند از عهده حل و فصل آن برآید. اقدامات خانواده محترم امام صدر به رغم همه زحماتش مثل آن است که کسی بخواهد، با یک چکش و یا یک قندشکن رشته کوه البرز را از میان بر دارد! چنین حرکتی نه تنها سی سال، که تا دنیا دنیا هست، به طول خواهد انجامید. در آخرین تماس تلفنی که شهریور ماه سال جاری با آقای سید صدرالدین صدر فرزند ارجمند امام صدر داشتم، با منتهای صراحت خدمت آن عزیزتر از جان عرض کردم که «در همین پرونده قضایی که اکنون در لبنان پی میگیرید، نخواهند گذاشت به سرانجام برسید! با دسیسهچینی و پیش کشیدن انواع موانع سیاسی و حقوقی [مانند حکم اخیر دستگاه قضایی ایتالیا] شما را چنان به رفع آنها سرگرم خواهند ساخت که باز سالیانی چند دور خود بچرخید و همچنان از حرکت اصلی خود باز بمانید! اگر هم نتوانستند، که البته حتما خواهند توانست، شما را خدای ناکرده ترور خواهند کرد و اگر در این کار هم به هر دلیل ناکام ماندند، خود قذافی را از میان بر خواهند داشت»!
5- تنها راه پیگیری مسأله امام صدر را ورود جدی و میدانداری رسمی و علنی جمهوری اسلامی ایران در این پرونده میدانسته و میدانم. با همه انتقاداتی که به عملکرد فاجعهبار سه دهه گذشته دستگاههای دیپلماسی، اطلاعاتی و قضایی ایران در پرونده امام صدر داشته و دارم، نهایتا تنها مصلحتاندیشی (از نوع نابجا)، جهالت و سوءمدیریت را مسبب قصورات پیشین میدانم! همین و بس! سی سالی که گذشت اگرچه هرگز قابل جبران نیست، اما آینده قطعا قابل احیاء است. به حسنِنیت حاکمیت و مسئولان ارشد (سابق و حال) کشور کمال اطمینان و در همان حال یقین دارم که امکانات، ظرفیتها و نیز توانمندی مدیریتی ایران بسیار فراتر از آن است که نتواند، در کنار بحرانهای دیگر، حل و فصل این پرونده را در دستور کار خود قرار دهد.
6- تنها راه پیگیری مؤثر مسأله امام صدر توسط ایران را عملیاتی ساختن همزمان توصیههای چهارگانه زمستان سال 1382 نخبگان به رئیسجمهور میدانم:
الف- برخورد رسمی دیپلماتیک با رژیم قذافی؛
ب- بسیج اطلاعاتی کشور؛
ج- پیگیری حقوقی مسأله در مجامع حقوق بشری جهان و
د- پیگیری قضایی آن در محاکم داخل و خارج از کشور.
استراتژی ناپخته، خوشباورانه و غیرمدبرانه سی سال گذشته ما در پیگیری مسآله امام صدر، یعنی «یا مذاکره دوستانه با لیبی یا هیچ (!)»، باید برای همیشه ترک و توسط راهکارهای فوق جایگزین شود. ملت ما هنوز سرداران پاکنهاد و مصممی از جنس نزدیک به چمران، همت، زینالدین، باکری و خرازی را در دامن دارد که در سازمانها، نهادها و ارگانهای کشور پراکنده هستند؛ کافی است اراده پیگیری در سطح حاکمیت و بلکه در شخص مقام رهبری پدید آید تا همت چنین مردانی، راهکارهای دیپلماتیک، امنیتی، حقوقی و قضایی را به شکلی هوشمندانه، هماهنگ و بهینه، برای حل مسأله امام صدر عملیاتی و فعال سازد.
7- از اواخر دوران آقای خاتمی به این جمعبندی رسیدم که اگر تنها راه پیگیری مؤثر مسأله امام صدر ورود تمام عیار ایران به این معرکه است که هست، تنها راه تشویق و بلکه وادار ساختن ایران به عهدهدار شدن این مسئولیت ملی و اخلاقی نیز تغییر استراتژی، رفتار، ادبیات و حتی لحن خانواده ارجمند آن بزرگوار است؛ و چنین تحولی متأسفانه جز با نقد سازنده و صمیمانه کارنامه سی ساله آن بیت معظم پدید نخواهد آمد! خانواده محترم امام صدر راهی ندارد جز آنکه پس از تجربه سی سال ناکامی، اگر هنور به حیات آن بزرگوار امید دارد که دارد، شیوه «عزتمدارانه» و صد البته «مؤثر» خود ایشان در برخورد با بحرانها را پیش گیرد. به قول امام صدر: «حق ستاندنی است و هرگز پیشکش نمیشود»! این برداشت بیشک نادرست است که روش امام صدر در همه حال و تحت هر شرایط، تنها و تنها «مسالمتآمیز، آمیخته با اعتدال و گریز از جنجال و اجتناب از تندخویی بوده است»! امام صدر همه اینها بود، اما در عین حال هر جا ضرورت داشت، در چارچوب همان ادب، متانت، وقار و عقلانیت همیشگی، رهبری روشهای دموکراتیک و منفی مبارزه، یعنی اعتراض، اعتصاب، تظاهرات و اعتصام را نیز بر عهده داشت: «[وقتی اینهمه اهمال، بیمبالاتی و عدم احساس مسئولیت دولت را در قبال بحران جنوب لبنان میبینم و سالها نصیحت و تلاش مسالمتآمیز خیرخواهان جهت اصلاح این رویه را بیثمر مییابم] ... خیلی طبیعی است که دست به کار شوم و به عنوان شهروندی عادی که احساس میکند وطنش در خطر است، آنچه را حق و وظیفه خود میدانم، انجام دهم. من در حالی استفاده از روشهای منفی مبارزه را آغاز کردهام، که به خوبی آگاه هستم که این روشها صدر در صد منفی هستند! با این حال اعتقاد دارم که در پیش گرفتن این روشها قطعا مورد رضایت خداوند متعال است و بخشی مهم از رسالت دینی و ملی من را تشکیل میدهد. به هیچکس اجازه نخواهم داد من را [به این سبب] سرزنش کند و امیدوارم همه درک کنند که چرا برای متوجه ساختن مسئولین به ادبیات تند و روشهای منفی روی آوردهام ... انسانی که وجود و سرزمینش را در خطر میبیند، کاملا طبیعی است که در راه دفاع از آنها ناچار شود، به هر وسیلهای که در اختیار دارد متوسل شود ... و این همان کاری است که ان شاءالله به یاری خداوند انجام خواهم داد» [2].
8- در چنین حال و هوایی بود که چهارمین یادداشت انتقادی خود به خانواده محترم امام صدر را در دوم خرداد 1383 قلمی و ارسال کردم. مخاطب یادداشت آقای سید صدرالدین صدر فرزند گرانقدر امام صدر بود و انگیزه نگارش آن، پاسخگویی به یادداشتی کوتاه از جانب ایشان [3]. در یادداشت آقای صدر که نگارنده تنها مخاطبِ واقعی آن بود، ضرورت رعایت چهار نکته مورد تأکید قرار گرفته بود: 1- عدم طرح شرکای جرم قذافی؛ 2- عدم پافشاری علنی بر ضرورت طرح رسمی [از سوی ایران] مسأله امام صدر در محافل و محاکم بینالملل؛ 3- عدم انتقاد خانواده و دیگران از قصور مسئولان؛ 4- عدم فشار افکار عمومی بر دولت در مورد بسیج اطلاعاتی کشور. رونوشت یادداشت آقای صدر و پاسخ خود را همزمان با آن عزیز، برای آقای دکتر سید صادق طباطبایی - خواهرزاده محترم امام صدر - نیز ارسال کردم. چه آن عزیز را به حکم شناخت و ملازمت و مؤانست و تلمذ سالیان نسبتا طولانی، حتی بیش از فرزندان نسبی و سببی امام صدر، محرم اسرار و به سیره آن بزرگوار آگاه میدانم و نقطهنظرات ایشان را همواره مهم و راهگشا يافتهام. اگرچه پاسخ آقای صدر عزیز را حتی تا امروز [قطعا به سبب گرفتاری] دریافت نداشتم [4]، اما پاسخ آقای دکتر طباطبایی دو روز پس از ارسال یادداشتها واصل و صد البته موجب قوت قلب هر چه بیشتر نگارنده شد. آنچه در پی خواهد آمد، متن کامل چهارمین یادداشت انتقادی حقیر به خانواده محترم امام صدر است و سپس اولین نامهای که متعاقب آن از آقای دکتر طباطبایی دریافت کردم.
9- بنا داشتم این یادداشتها را در اواسط اردیبهشت ماه سال جاری و در قالب چهارمین بخش از مجموعه «درد دلهایی جاودان با خانواده محترم امام صدر» در سایت «روایت صدر» منتشر کنم. اما همانطور که در یادداشت «درماندگی عقل در برابر عاطفه!» آوردم، سخنان تلفنی مورخ 31/1/86 خانم رباب صدر خواهر گرانقدر امام صدر باعث شد این پندار در ذهن نگارنده پدید آید، که آن بزرگوار از ادامه این مباحث رضایت ندارد؛ به همین سبب و به رغم فرمان عقل، ندای عاطفه و دل را اجابت و از انتشار آنها خودداری کردم. طی هفت ماهی که گذشت، دوستان متعددی از علاقمندان و حتی نزدیکان امام صدر، کتبا و شفاها انتشار بخشهای بعدی این مجموعه را خواستار و متذکر شدند، که مراد خانم صدر «توقف، حذف یا اصلاح» مجموعه یادداشتهای انتقادی نگارنده نبوده است. از جمله آقای دکتر صادق طباطبایی با ارسال دو یادداشت پر مهر تحت عنوان «ضرورت همسو کردن عقلها و عاطفهها در مسیر پیگیری مسأله امام صدر» و سپس «تکملهای بر آن»، ضمن اشاره به برخی اقتضائات و ایجابات خانواده محترم امام صدر تأکید کردند که خانم رباب صدر هرگز «از كسانی كه دل در گرو روشن شدن سرنوشت امام خود دارند، نمیخواهد كه از وظائف خود دست بكشند و یا اقتضائات و ایجابات خانواده امام صدر را ملاك اعمال خود قرار دهند» و منظور آن بزرگوار صرفا «رعایت شئون متقابل بعضی از اعضاء خانواده از یکسو و علاقمندان امام صدر از سوی دیگر» بوده است. آقای دکتر طباطبایی همچنین اواخر تیر ماه سال جاری طی نامه پر مهر دیگری تأکید کردند که خانم رباب صدر طی گفتگوی مفصلی با آن بزرگوار در تهران، «ضمن ابراز تقدیر و خرسندی» از دو یادداشت اخیر ایشان بر «صحت مفاد آن تأکید داشتند». اگرچه سخنان آقای دکتر طباطبایی حجت را بر نگارنده تمام کرد، اما باز احتیاط کرده و متن کامل چهارمین یادداشت انتقادی خود به خانواده محترم امام صدر را به همراه اولین نامه آقای دکتر طباطبایی برای ایشان ارسال و تقاضا کردم تا ضمن مشورت با خانم رباب صدر، نظر نهایی خود را در خصوص انتشار آنها در سایت «روایت صدر» ابراز بدارند. آقای دکتر طباطبایی پس از بازگشت از سفر آلمان مجددا با خانم صدر در تهران گفتگو و نهایتا طی نامه مورخ 3/6/86 ضمن تأکید بر سخنان پیشین خود تصریح کردند: «مانند هر کس دیگر، حتی در انتقاد از راه و رسم پی گرفته شده توسط خانواده امام صدر – با عنایت به محظوراتشان که فقط به خودشان مربوط میشود - آزاد هستی». متن نامههای دوم و سوم آقای دکتر طباطبایی را نیز در انتهای یادداشت حاضر آوردهام.
10- تردیدی نیست که نقد روش خانواده محترم امام صدر در پیگیری مسأله آن بزرگوار، هرگز به معنای نادیده انگاشتن تلاشها، دردمندیها، مظلومیت و بزرگواری آن عزیزان نیست. نگارنده نیک میداند که آقای سید صدرالدین صدر سالهاست که خود و خانوادهاش را وقف پیگیری مسأله پدر و هر نوع دلمشغولی دیگر را به عشق یافتن راهی برای بازگرداندن آن عزیز رها کرده است. نگارنده طی ربع قرن گذشته از دور و نزدیک شاهد بوده است که مهمترین دغدغه همسر، فرزندان و خواهر محترم امام صدر را سلامتی و نجات آن عزیز تشکیل میداده است. در بیان مظلومیت امام صدر و خانواده معظم آن بزرگوار همین بس که از دو سال پیش که پیگیری قضایی پرونده در لبنان اوج گرفته است، حتی امکان دیدار با برخی مقامات عالیرتبه کشورمان از آنان سلب شده است! و بالأخره در بیان بزرگواری این خانواده محترم همین بس که اگرچه سینههایی پر درد و اندوه دارد، به احترام انقلاب اسلامی ایران هرگز به شکایت لب نگشوده است. اما آیا مجموعه این تلاشها، دردمندیها، مظلومیت و بزرگواری میتواند این واقعیت تلخ را تغییر دهد که خانواده محترم امام صدر راهی را برای رسیدن به آن بزرگوار برگزیده است، که به رغم گذشت سه دهه تمام، آنها را به مقصد نرسانده است؟ نگارنده اگرچه از صمیم قلب به خانواده محترم امام صدر ارادت دارد، اما نمیتواند نگرانی عمیق خود را کتمان و آن بیت معظم را به ادامه راه طی شده تشویق کند! ...
والسلام.
قم مقدس
25 آبان 1386
محسن کمالیان
نامه نگارنده به آقای سید صدرالدین صدر
جناب آقای صدر عزیز،
با سلام.
یادداشت شما را امروز شنبه خواندم و حقیقتا شوکه شدم. کاش چنین دوستتان نمیداشتم و میتوانستم راحتتر صحبت کنم. با آنکه بشدت گرفتار هستم، نتوانستم پاسخ اولیه زیر را ننویسم. آنچه میخوانید، افکار نامنظمی است که بلافاصله به ذهنم هجوم آورده و تنها قلمی شدهاند. بگذریم.
نکاتی را که نوشتهاید، یعنی:
● عدم طرح شرکای جرم قذافی؛
● عدم پافشاری علنی بر ضرورت طرح رسمی [از سوی ایران] قضیه در تمامی محافل و محاکم ممکن بینالملل؛
● عدم انتقاد خانواده و دیگران از قصور مسئولان؛
● عدم فشار افکار عمومی بر دولت در مورد بسیج اطلاعاتی کشور؛
تماما متوجه حقیر است. دوستان هیئت مدیره مؤسسه بارها این مطالب را به بنده گوشزد کردهاند؛ بحثها کردهایم؛ طوری که اگر خط شما را نمیشناختم، تصور میکردم که توسط برخی از آن عزیزان نوشته شده است.
به هر حال! شما حال و هوای حقیر را میشناسید؛ پاسخ اولیه زیر را هم انشاءالله میخوانید.
محسن کمالیان
2 خرداد 1383
1- تثبیت مسئولیت قذافی
1-1- اگر قذافی در این ماجرا شریک جرم داشته باشد، که قطعا دارد، چرا طرح مسأله خلاف مصلحت [قضیه امام] است؟ مگر شریک جرم داشتن، از جرم قذافی میکاهد؟ مثلا اگر قطعی شد که برخی گروههای ایرانی در این قضیه دست داشتهاند، آیا از جرم قذافی کاسته میشود؟ یا اگر قطعی شد که برخی کشورهای عربی یا گروههای فلسطینی در این قضیه دست داشتهاند، آیا از جرم قذافی کاسته میشود؟ همه میدانند که او عامل است! مگر کسی میتواند انکار کند که دولت لیبی سندسازی کرده و 26 سال دروغ گفته و تناقضگویی کرده است؟
1-2- وانگهی، مگر میتوان حقایق را روشن کرد، اما شرکای قذافی پنهان باقی بمانند؟ این چه جور کشف حقیقت است که تنها مجرم اصلی شناسایی شود، اما آمران و شرکای او مخفی بمانند؟
1-3- دیگر آنکه پس از گذشت 26 سال، آیا احتمال نمیدهید که یافتن و افشای شرکای جرم قذافی، خود وی را بیشتر به زحمت اندازد؟ شما خیال میکنید که اگر نام شرکای جرم [زنده] مطرح شود، آنها تلاش خواهند کرد که قذافی را تبرئه کنند؟
1-4- به نظر من نگرانی شما زمانی موضوعیت دارد، که هرگونه طرح شرکای قذافی با کمرنگ کردن نقش وی همراه باشد. لااقل این حقیر تلاش کردهام تا هر جا از شریک جرم سخنی به میان آوردم، قبل و بعد از آن، عاملیت مستقیم قذافی را مورد تأکید قرار دهم.
2- پافشاری تبلیغاتی بر اقدامات قضایی همهجانبه
2-1- کشور ایران حقوقدانان فراوانی دارد که سلیمالنفس و به قضیه امام صدر علاقمند هستند. آقایان دکتر میرمحمد صادقی، افتخار جهرمی، کاشانی و هاشمی تنها نمونههایی از آنها هستند. در لبنان نیز خود شما چنین عزیزانی را سراغ دارید. چرا به آنها اعتماد نمیکنید؟ چرا احتمال نمیدهید که اگر افکار همه اینها روی هم ریخته شود و خودشان رسما درگیر شوند، بتوان قضیه را بطور همزمان در محاکم بینالملل، لبنان، ایران و محافل حقوق بشری طرح کرد؟
2-2- آیا اگر کمیسیون حقوق بشر قضیه امام را مورد توجه قرار میداد، اثر منفی میداشت؟ آیا لااقل به اندازه سازمان عفو بینالملل مفید نبود؟
2-3- این سیاست قدم به قدمی که به آن اشاره میکنید، چقدر باید طول بکشد؟ آیا 26 سال کافی نیست؟ مگر شما میتوانید همه این پیگیریها را خود انجام دهید؟ حتی اگر هم میتوانستید، آیا اگر دولت مقتدری مثل ایران متولی قضیه باشد، بر استحکام، جدیت و صلابت قضیه نمیافزاید؟
2-4- ممکن است تصور کنید که لیبی خود مایل است که پرونده در محاکم بینالملل طرح شود؛ بله. ممکن است که امروز، آنهم موقتا، چنین باشد. گیریم که اینطور باشد. خوب، که چی؟ اگر واقعا چنین باشد، آیا میدانید دلیل آن چیست؟ تنها دلیل آن است که لیبی میداند که شما آمادگی ندارید و او نسبت به شما آمادهتر است! اما چرا چنین شده است؟ چرا لیبی امروز از شما آمادهتر است؟ برای اینکه او مدتها روی قضیه کار و برای پیروزی خود تدارک دیده است. اما شما چه کردهاید؟ اگر آقای خاتمی توصیه سال 1380 دکتر میرمحمد صادقی را عمل میکرد، و مجموعه حقوقدانان مورد اعتماد شما را زیر نظر خودتان گرد هم میآورد، و اسناد و مدارک موجود همگی جمعآوری و مورد بررسی قرار میگرفت، و آن وقت استراتژی مناسبی جهت طرح دعوا در محاکم بینالملل طرح میگشت، آیا باز ممکن بود که لیبی جسارت استقبال از طرح قضیه در این محاکم را داشته باشد؟ اگر آقای خاتمی به توصیه آقای افتخار جهرمی عمل میکرد و کار اطلاعاتی را جدی میگرفت، آیا نمیتوانستیم با اطلاعات امنیتی جدید، لیبی را بیشتر در تنگنا قرار دهیم؟
2-5- لطفا به یاد داشته باشید که پافشاری روی ضرورت طرح قضیه در محاکم و محافل بینالملل، نه به معنای مراجعه فوری به این نهادها، بلکه به معنای ضرورت کسب آمادگی برای انجام این مهم است. آیا اگر یک فشار تبلیغاتی به تکوین چنین ارادهای بیانجامد، به حال قضیه مضر است؟
2-6- نوشتهاید که پیگیری پرونده در محاکم و محافل بینالملل، در برنامه خانواده قرار دارد! آیا این کافی است؟ آیا بهتر نیست که این اقدامات در برنامه دولتهای متبوع، لااقل ایران، هم قرار داشته باشد؟ آیا خانواده به تنهایی میتواند قذافی را به محکمه بکشاند؟ آیا قوانین بینالمللی چنین اجازهای را میدهند؟ شرایط سیاسی و امنیتی چطور؟
2-7- آیا مطمئن هستید که اقدامات قضایی را نباید به موازات هم انجام داد؟ آیا نیازی نمیبینید که این قضیه لااقل توسط حقوقدانان مورد برسی قرار گیرد؟ تمام داد و فریادهای حقیر برای این است که آقای خاتمی حقوقدانهای مورد اعتماد شما را بسیج کند تا این سؤال را مورد بررسی قرار دهند. آیا چنین اقدامی به حال قضیه مضر است؟
3- رابطه خانواده با ایران
3-1- نوشتهاید که روابط خانواده با ایران و آقای خاتمی امری اساسی است. اگر منظورتان این است که ایران تنها کشور مورد اعتماد در پیگیری قضیه امام است، قطعا همینطور است. اما اولا آیا انتقاد نباید کرد؟ مگر انتقاد کردن به معنای بر هم خوردن روابط است؟ یعنی آقایان در ایران اینقدر بچه هستند؟ ثانیا آیا انتقاد نکردن به سود قضیه است؟ سکوت 26 ساله شما در برابر دولتهای قبل چه گلی به سر قضیه ریخته است؟ ثالثا بر فرض که سکوت خانواده به مصلحت باشد؛ انتقاد دیگران، به خانواده چه ربطی دارد؟
3-2- آیا متوجه هستید که دارید منتقدین قصور در برابر امام صدر را خاموش میکنید! آیا تصور میکنید که این کار به نفع قضیه است؟ اگر لحن کلام حقیر از سال گذشته [1382] به این طرف تند و گزنده شده است، لااقل خود شما خوب می دانید که 15 سال نرمش و ملایمت پشت سر آن قرار دارد. اگر کسی از علاقمندان امام پس از سالها لب به انتقاد گشود، آیا باید او را خاموش کنید؟ آیا این واقعا به مصلحت قضیه است؟ آیا میتوانید مسئولیت وجدانی این کار را قبول کنید؟
3-3- برخی دوستان میگویند که وقتی انتقاد میکنم، خانواده محترم ناچار از حمایت میشود، چه انتقاد حقیر را به حساب آن میگزارند! با توجه به آنکه ممکن نیست از انتقادات خود دست بردارم، و در صورت لزوم حتما بر دامنه آن، البته با رعایت متانت و طمانینه، خواهم افزود، چرا استعفای حقیر را قبول نمیکنید؟ شما را به خدا کار را تمام کنید!
3-4- قاعدتا مایل هستید که قضیه امام مورد توجه افکار عمومی باشد. قاعدتا مایل هستید که مردم درد 26 سال بیخبری شما را حس کنند. اگر چنین است، لطفا لحظهای خود را جای مردم قرار دهید. آنها از خود سؤال میکنند: چگونه ممکن است که انسانی بنام امام موسی صدر این اندازه خوب و پس از گذشت 26 سال هنوز امید به حیات ایشان موجود باشد، اما خانواده محترم ایشان در برابر اینهمه سال قصور و تقصیر مسئولان سکوت کند؟ آیا سکوت شما میتواند حجم این درد را به افکار عمومی منتقل کند؟ آیا سکوت شما میتواند عظمت فاجعه را به افکار عمومی منتقل کند؟ بدتر از این، آیا سکوت شما هزاران ابهام و سؤال برای افکار عمومی طرح نخواهد کرد؟ میدانید که افکار عمومی برای سکوت مسئولان جوابهای سادهای دارد؛ اما برای سکوت خانواده چطور؟ آیا احتمال نمیدهید که افکار عمومی در اصل دردمندی خانواده نیز شک کند؟ آیا احتمال نمیدهید که تدریجا این شائبه قوت گیرد، که حتی خانواده نیز در مورد عدم حیات امام متقاعد شده و اکنون مانند بسیاری از بیوتات دیگر، خدای ناکرده برای خود دکان درست کرده است؟
3-5- بارها خدمتتان عرض کردم، که سکوت خانواده در برابر قصور مسئولان، عملا به دیگران مجوز میدهد تا متناسب با موقعیت خود سکوت کنند: ایران در برابر لیبی؛ لبنان در برابر لیبی؛ امل و حزبالله در برابر لبنان و ایران؛ علاقمندان امام در برابر همه! آیا این به مصلحت قضیه است که همه سکوت کتتد؟ و آیا راه و رسم خود امام چنین بود؟
3-6- لطفا توجه داشته باشید که امروز شما نه تنها سکوت کردهاید، بلکه خود را در حد تئوریپردازان سکوت و تطهیر کنندگان قصور مسئولان تنزل دادهاید.
4- پیگیری اطلاعاتی
4-1- متوجه نشدم که پیدا شدن پروندهای در عراق، با یقین خانواده به حیات امام چه مغایرت یا ارتباطی دارد؟
4-2- خیلی واضح بود که عراق و گروه ابونضال، همانند بسیاری دیگر از کشورهای عربی و گروههای فلسطینی، به قضیه امام علاقمند و در این ارتباط اسنادی داشته باشند. اعلان پیدا شدن امثال این پروندهها، که میتواند تماما هم نادرست باشد، چه ضرری دارد؟ آیا نفس طرح این نوع اخبار مشوق این معنا نیست که زمینههای خوبی برای پیگیری اطلاعاتی قضیه فراهم شده و دیگر وقت آن است که دولت به حرکت درآید؟
4-3- شما خوب میدانید که دولت تاکنون، به جای پیگیری اطلاعاتی، فایده و امکان این راهکار را مورد خدشه قرار میداده است. آنچه تاکنون از سوی حقیر در این ارتباط گفته شده است، تنها و تنها راجع به فایده و امکانپذیری این راهکار بوده است. به این دلیل علنی گفته شده است، که بنابر تجربه 26 سال گذشته، صحبتهای پشت پرده با مسئولان نتیجهای در بر نداشته است. باید مردم و افکار عمومی را وارد ماجرا کرد. اگر افکار عمومی نیز از دولت بخواهد تا امکانات و فرصتهای طلایی کنونی را برای پیگیری اطلاعاتی قضیه مورد استفاده قرار دهد، آیا به ضرر قضیه است؟ و آیا راه و رسم خود امام جز اعتماد به مردم و تکیه بر افکار عمومی بود؟
5- نتیجهگیری
به نظر من تحقق خواستههای چهارگانه شما، یعنی:
● عدم طرح شرکای جرم قذافی؛
● عدم پافشاری علنی بر ضرورت طرح رسمی قضیه در تمامی محافل و محاکم ممکن بینالملل؛
● عدم انتقاد خانواده و دیگران از قصور مسئولان؛
● و عدم فشار افکار عمومی بر دولت در مورد بسیج اطلاعاتی کشور؛
اول از همه شخص معمر قذافی و سپس مسئولانی را دلشاد خواهد کرد، که مایلند بدون مزاحمت به وقتکشی 26 ساله خود ادامه دهند. باور بفرمایید، این راه هرگز به امام صدر نخواهد رسید!
نامه اول آقای دکتر صادق طباطبایی
به نام خدا
برادر عزیز محسن كمالیان
با سلام و آرزوی توفیق برای تو عزیز دردمند؛
نامه صدری عزیز و پاسخ ترا امشب خواندم. متأسفم كه بعد از دو روز كه از ارسال آن میگذرد توفیق دیدن آن را پیدا كردم. دو سه روزی بود كه به علت گرفتاریهای مختلف مجال مراجعه به اینترنت را نداشتم.
مایلم به طور صریح و واضح در این مجال كوتاه جند نكته را بیان كنم. بخواست خدا در آینده نزدیك نظر جامع و نهائی خودم را برای اطلاع همه عزیزان دلسوز و بخصوص صدری عزیزم و خانواده گرامی امام صدر خواهم نوشت.
اجمالا" عرض كنم كه از نامه حاوی نظرات و پیشنهادات و نگرانیهای صدریجان اگر بیشتر از تو حیرتزده نشده باشم، مطمنا" كمتر از تو شوكه نشدهام.
در یك جمله به تو بگویم كه این اختیار را از طرف شخص من داری كه تمام بند بند و جملات و نظرات و مطالبی را كه نوشتهای، به من نسبت دهی و پای همه عبارات و جملات و حتی تك تك كلمات امضای مرا بگذاری.
البته من این حق را برای صدریجان به تمام و كمال قائلم كه از باب نگرانی برای پدرش به تمام نكات و راهها و مسائل حاشیهای بیاندیشد و با مصلحتاندیشی و آیندهنگری به همه جوانب مسئله توجه كند؛ ولی این حق را هم برای همه علاقمندان امام صدر قائلم كه هر چه به ذهن و نظرشان میرسد، به عنوان نظر شخصی و با مسئولیت شخصی انجام دهند یا بیان كنند و یا ...
من مدتها است كه به روش و منش پیگرفته شده توسط اعضای اصلی خانواده امام انتقاد داشته و دارم. من نظر و پیشنهادات تو را كاملا" اساسی و منطقی میدانم و به غیر از آن هم نه تنها اعتقادی ندارم، بلكه ادامه راههای طی شده در گذشته را نه تنها به مصلحت نمیبینم كه آن را بسیار خطرناك هم ارزیابی میكنم.
اشكالات طرح شده در دستخط صدریجان مرا در حیرت فرو برده است. به طوری كه حتی از این لحظه به بعد تكلیف خودم را نمیدانم. از یك سو ممكن است اظهاراتم كه بطور قطع خلاف راههای پیشنهادی صدری است، به دلیل وابستگی خانوادگی به حساب خانواده امام گذارده شود و از سوی دیگر این را حق مسلم خود میبینم كه به عنوان معدود افرادی كه از تمامی ابعاد وجودی امام هم آگاه است و هم خاطره دارد و هم به دلیل تجربه و تلاشهای سیاسی مدت زمانی به اندازه لااقل سن و عمر عزیزمان صدری به دوز و كلكهای دنیای سیاست واقف است و ... آن چه میدانم برای نسل دردمند جوان بازگو كنم و امروز كه بیش از هر زمان دیگر این نسل آینده ساز محتاج داشتن الگوئی برای زندگی این جهانی و آخرت خود است و متأسفانه آن چه از روحانیت دیده و میبیند جز راه فرار از دین را جلوی پای او نمیگذارد، شناخت امام صدر بیش از هر زمان ضرورت دارد؛ و مگر میتوان از امام صدر سخن گفت ولی از آن چه بر سر او آمده است، زبان در هم كشید؟
نامه صدری مرا بر سر یك دو راهی قرار میدهد:
یك: از آنجا كه نسبت خانوادگی من با امام كتمان ناكردنی است و ممكن است اظهاراتم به حساب خانواده گذارده شود، كه البته صدری متولی اصلی و صاحب اصلی حق و حقوق خانواده است و مصلحتاندیشیهای او از جانب خانواده و برای خانواده باید مورد عنایت خاص قرار گیرد و نظر دیگری خلاف نظر او از جانب هر كس كه میخواهد باشد نباید به عنوان خانواده امام مطرح گردد، خود را ناجار از سكوت مطلق در این قضیه میبینم؛ و از این رو باید از این پس از هر گونه اظهار نظر علنی دوری گزینم.
دو: اگر نمیخواهم و یا نمیتوانم سكوت كنم، با صراحت اعلام كنم آن چه میگویم نظر شخصی من است و به هیچ رو نباید به حساب خانواده امام گذارده شود. در ان صورت نمیدانم قضاوت عموم در مورد این تذكر چه خواهد بود و به مصلحت چه كس و چه جریانی خواهد بود ؟
از آن جا كه تا فكر كافی و مشورت كافیتر با بقیه دستاندركاران نكنم، نمیدانم كدام یك از این دو راه ذكر شده را باید بپیمایم، فعلا" سكوت میكنم. ولی برای شخص تو توصیهام این است كه هر چه به ذهنت میرسد و به مصلحت قضیه میدانی، بدون هر گونه ملاحظه و محذوری انجام بده. حرف و حدیث تو هیچگاه به حساب خانواده امام صدر گذارده نخواهد شد و كسی صدری را مسئول گفتار تو نخواهد دانست. و اگر همكاری تو با مؤسسه امام صدر به گمان بعضی موجب این شبهات خواهد شد، نیازی به كسب موافقت این و آن برای استعفا نداری. آزادی و آزادگی خود را گرامی بدار و به مسئولیت خود و وجدانت پاسخ بده.
امیدوارم مجال پیدا كنم و طی روزهای آینده شرح مبسوطی از نظراتم را برای تو و دیگران بنویسم.
ترا به خدا میسپارم و برای دردهای تو آرزوی تسكین دارم.
قربانت
صادق طباطبائی
سوم خرداد یك هزار و سیصد و هشتاد و سه
نامه دوم آقای دکتر صادق طباطبایی
محسن عزیز
در پی گفتگوی تلفنی امروز لازم میبینم چند نکته را برایت بنویسم:
1- دیروز گفتگوی مفصلی داشتم با خالهام خانم رباب صدر. ابتدا به ساکن ایشان اشارهای داشتند به یادداشتی که من در پی نوشته پر احساس تو تحت عنوان: «نزاع دل و عقل» برایت فرستاده بودم و استنباط خودم را از تذکر ایشان در گفتگوی تلفنی با تو، بیان کرده بودم. در آن جا ذکر کرده بودم که تصور من از اظهار نگرانی ایشان، این نیست که تو باب طرح این مطالب را برای همیشه ببندی و یا به خودت را به «خود سانسوری» دچار کنی. بـلکه مـنـظـور ایشان بیان نوع محظوراتی است که بعضی از افراد خانواده دارند و قهرا" باید به لحاظ شأن جایگاهشان – درست یا نادرست - آنها را لحاظ کنند. اما ایشان به هـیچوجه رعایت این شئونات را از تو انتظار ندارند. در گفتگوی دیروز ایشان ضمن ابراز تقدیر و خرسندی از نوشته من، بر نظر من تأکید داشتند. البته مدتی را نیز به درد دل و شکوه از شرایط موجود گذراندند که انشاءالله اگر مقدور شد، در جای خود بدان اشاره خواهم کرد.
2- ...
موفق و سلامت باشی.
خدا نگهدارت
صادق طباطبائی
[سیام تیر یک هزار و سیصد و هشتاد و شش]
نامه سوم آقای دکتر صادق طباطبایی
بنام خدا
محسن عزیز
با سلام و آرزوی توفیق برای تو؛
با توجه به مسائل پیش آمده و مشکلاتی که در پی گفتگوی تلفنی با خانم رباب صدر در ذهنت جای گرفته و از آن به نزاع عقل و دل یاد کرده بودی، دو یادداشت قبلا" برایت فرستادم و مفید میدانم آنها را نیز در این جا بیاوری.
برای توضیح بیشتر مطلب و دادن نظر قطعی مشورتی به تو در این مورد، دیروز جمعه دوم شهریور 86 گفتگوی مفصلی با خالهام خانم رباب صدر داشتم. نظر ایشان این بود که آن تذکرات را زمانی به تو دادهاند که تو عضو مستقیم مرکز بوده و در نتیجه اظهارات و اقداماتت به حساب خانواده گذارده میشده است. در این مورد من توضیح لازم را دادم. در مورد اصل جریان که ظاهرا" مشکل اساسی تو میباشد، نظر ایشان اجمالا" – نقل به مضمون - این است:
«روش اصولی ما – خاندان و وابستگان مستقیم به امام صدر - ادامه همان روش امام صدر یعنی مسالمتآمیز و آمیخته با اعتدال و گریز از جنجال و اجتناب از تندخوئی با هر کس در هر مقام و منزلت و منصب بوده و میباشد. ما در صحنه لبنان و خاورمیانه ناچار به اعمال ملاحظاتی هستیم. رعایت برخی نکات گرچه ممکن است در ذهن پارهای افراد به عقبنشینی یا کوتاه آمدن تعبیر شود، ولی خدا خود گواه است که این چنین نیست و اگر از حقی صرفنظر میکنیم برای رعایت و حفظ مصلحت بزرگتری میباشد. این ضرورتهائی که راه و روش ما را ترسیم میکند، فقط به خود ما مربوط است و دیگران – هر کس و هر دلسوخته دیگر – در اظهارات خود آزاد است و هرگز برای آنان تعیین تکلیف نمیکنیم. مادام که اظهارات و موضعگیری افراد با مسئولیت خودشان بوده و به خود آنان مربوط میشود و به حساب خاندان یا عضوی از خاندان امام صدر گذارده نمیشود، مورد احترام ما و سپاس ما بوده و آرزوی تإثیرگذاری آن را نیز داریم. ما در حال حاضر نیز در لبنان پیگیر جدی پرونده جنائی قضیه هستیم که حتما" میدانید منجر به صدور حکم بازداشت دست اندرکاران این جنایت در سطح بینالملل شده است. آنچه که به نظر ما به دولت ایران مربوط است، در گفتگوی اخیرمان با نماینده آقای رئیس جمهور مطرح کردهایم. در این مورد صراحتا" و مجدانه از آنها خواستهایم، که با حفظ کرامت امام صدر به عنوان یک شهروند ایرانی و یک مصلح جهانی، از روشهایی که تا کنون به اتلاف وقت منجر شده و فقط به نفع عامل و عاملان این جنایت بوده است، اجتناب کنند و قضیه را از طرق متداول و حساب شده و موثر اطلاعاتی و نیز قضائی / جنائی پی بگیرند ...»
همان طور که میبینی، اظهارات ایشان همان نکته است که من چندی پیش برایت نوشتم؛ و اینک نیز این مطلب را بر آن میافزایم که مانند هر کس دیگر، حتی در انتقاد از راه و رسم پی گرفته شده توسط خانواده امام صدر – با عنایت به محظوراتشان که فقط به خودشان مربوط میشود - نیز آزاد هستی.
و نکته آخر این که – البته این فقط به خود من مربوط میشود - من هنوز و همچنان تکلیف خود را نمیدانم؛ و نمیدانم این درد را به چه کس و به کجا ببرم. توضیح این مطلب را در یادداشتی که در باره دستخط صدریجان برایت نوشته بودم، میتوانی ببینی.
خدا حفظت کند و دعای امام صدر و یاران دلسوختهاش بدرقه راهت و حافظ سلامتت باشد.
تهران
سوم شهریور یک هزار و سیصد و هشتاد و شش
صادق طباطبائی
پینوشتها
[1]. ر.ک. به یعقوب الضاهر؛ موسوعه «مسیره الامام السید موسی الصدر»؛ جلد دوازدهم: محاضرات فی التنظیم و السیاسه و الاقتصاد؛ حركت امل (بیروت)؛ چاپ اول ؛ 2000؛ ص 285.
[2]. ر.ک. به السید موسی الصدر؛ الحوارات الصحفیه (1)؛ مرکز الامام الصدر للابحاث و الدراسات؛ 2000؛ ص 153 [مصاحبه مورخ 4/6/1970با مجله الجمهور].
[3]. متأسفانه هر چه در آرشیو اسنادم گشتم، تصویر یادداشت آقای سید صدرالدین صدر را پیدا نکردم.
[4]. خیلی مایل بودم پاسخ آقای صدر را دریافت کنم، تا بلکه این بحث ادامه مییافت و چه بسا به سرانجامی میرسید.
«درد دل»هایی جاودان با خانواده محترم امام صدر (2): لطفا جمعآوری اطلاعات، فشار و در مرحله آخر، مذاکره!
«درد دل»هایی جاودان با خانواده محترم امام صدر (3): تایید «سکوت و مصلحتاندیشی» یا استعفاء!