چاپ
دسته: اخبار فرهنگی
بازدید: 1538

گفت و شنودی با دکتر سید صادق طباطبایی

پيش از اين صادق طباطبايي را به عنوان خوش چهره‌ترين مسافران هواپيماي حامل امام خميني مي‌شناختم اما پس ازگپ پس از مصاحبه او را هنرمندترين همراه امام در اين سفر يافتم. ‌دكتراي بيوشيمي كه به توصيه دايي خود موسيقي را نزدپرويز مشكاتيان آموخته انبوهي از عكس‌هاي تاريخي دارد كه خود عكاسش بوده است. برف زمستان اما سبب شده است اثري از گل‌هايي كه او با دست‌هاي خود پرورش مي‌دهد نبينيم و به ديدن عكس‌هايش قناعت كنيم.

فرزند آيت‌ا... سلطاني‌طباطبايي البته دكتراي بيوشمي دارد و سابقه سال‌ها تدريس در دانشگاه‌هاي آلمان. ‌ طباطبايي كه خود در خانواده‌اي سياسي رشد يافته بود پس از ورود به آلمان فعاليت‌هاي سياسي خود را دراتحاديه انجمن‌هاي اسلا‌مي دانشجويان اروپا از سر گرفت. پس از حضور امام خميني در پاريس اومسير آلمان تاپاريس را مي‌پيمود تا چند روزي در كنار امام باشد. دربازگشت امام خميني ازپاريس او اما حامل امانتي بزرگ بود. ‌

هواپيماي امام خميني در حال فرود آمدن بود كه صادق طباطبايي از امام خميني اجازه خواست امانتي كه نزد او دارد را به او بازگرداند. امام خميني اجازه ندادند و صادق طباطبايي امانت را به خبرنگار آلماني همراه خود داد. اين امانت قانون اساسي تدوين شده درپاريس بود كه بنابر به رفراندوم گذاشتن آن بود. ‌ صادق طباطبايي در اين گفت‌وگو از فعاليت‌هاي خود در اروپا مي‌گويد و در ميانه راه به نقش امام موسي صدر در انقلا‌ب اسلا‌مي مي‌پردازد. نقشي كه البته كمتر در تريبون‌هاي رسمي در ايام دهه فجر به نمايش گذاشته مي‌شود. ‌

در روزهاي انقلا‌ب معمولا‌ هر يك از انقلا‌بيون دليلي براي انقلا‌ب و يا پيوستن به جريان انقلا‌ب مطرح مي‌كنند، شما چرا به انقلا‌ب پيوستيد؟

شرايط خانوادگي‌اي كه در آن زاده و پرورده شدم نقشي اساسي در زندگي فردي و اجتماعي من داشت. از يك سو در يك خانواده پرآوازه روحاني به دنيا آمدم. پدرم از چهره‌هاي برجسته حوزوي بود و از لحاظ قرابت فاميلي عموزاده مرحوم آيت‌ا... بروجردي. پدربزرگ من مرحوم آيت‌ا... صدر در كنار مرحوم آيت‌ا... خوانساري و مرحوم آيت‌ا... حجت كمره‌اي از مراجع ثلا‌ث تقليد زمان خود بود. در شجره‌نامه خانواده پدري‌ام تا نزديك به يك هزار سال چهره‌هاي علمي و ديني و اجتماعي با نام و مشخصات ثبت‌شده ديده مي‌شوند كه به امام حسن مجتبي ختم مي‌شوند. نسب‌نامه خانواده صدر نيز كه خانواده مادري من هستند با قريب 30 پشت فاصله به امام موسي‌بن جعفر مي‌رسد. از سوي ديگر مادر من از ناحيه مادري با آيت‌ا... طباطباييقمي مرتبط مي‌گردند. طبعا پرورش يافتن در چنين خانواده‌اي كه در مسائل اجتماعي صاحب نقش بوده‌اند تأثير تربيتي خود را براي حضور در تلا‌ش‌هاي اجتماعي مي‌گذارد. پدرم از همان دوران خردسالي‌ام گويي اصرار داشتند مرا با خودشان به محافل مختلف ببرند. يكي از جاهاي مورد علا‌قه من منزل آيت‌ا... بروجردي بود، خصوصا اينكه هميشه دست و دل باز به ماها عيدي مي‌داد. فرد ديگري كه در زندگي من بسيار نقش داشت امام موسي صدر بود. ايشان به خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌هاي خود بسيار توجه مي‌كردند و اگر در هر كدام استعدادي مي‌ديدند به نوعي تذكر مي‌دادند و هدايت مي‌كردند و من هم از اين توجه ايشان بي بهره نبودم. ‌

دورترين خاطره سياسي‌اي كه در ذهن خود داريد چيست؟

دورترين حادثه سياسي كه مدت‌ها ذهن مرا به خود مشغول كرد اين بود؛ منزل ما جنب منزل آيت‌ا... صدر قرار داشت. يك روز بعدازظهر من هياهوهاي بسيار از منزل ايشان شنيدم. رفتم و ديدم كه حياط پر از طلبه‌هاي جوان است و يكي از آن طلبه‌هاي جوان با حرارت بسيار سخنراني مي‌كند. آيت‌ا... صدر در منزل نبودند وقتي خبر به ايشان رسيد كه جمعي در منزل شما حاضر شده‌اند به سرعت خود را به منزل رساندند. همچنين شنيدم كه آنها قصد داشتند به منزل آيت‌ا... خوانساري بروند و بيم اين را داشتند كه آيت‌ا... خوانساري اينها را نپذيرند. آيت‌ا... صدر با عجله خود را به منزل آقاي خوانساري كه در همان كوچه بود رساندند و حتي به طوري با عجله عبور كردند كه سرشان به لبه در خورد. ظاهرا به آيت‌ا... خوانساري گفته بودند اگر اينها را نپذيري من با اينها مي‌آيم. ‌

آن طلبه سخنران چه كسي بود؟

درآن زمان من از حرف‌هاي آن طلبه چيزي نمي‌فهميدم و هيچ چيز نيز در خاطر ندارم ولي بعدها ماجرا را از پدرم پرسيدم كه ايشان گفت آن گروه كه در آنجا جمع شده بودند فداييان اسلا‌م بودند و آن روحاني كه صحبت مي‌كرد مرحوم نواب بود. آنها ظاهرا بعد از ماجراي رزم‌آرا و حوادثي كه صورت گرفته بود تحت تعقيب قرار گرفته بودند و قصد داشتند به منزل آيت‌ا... بروجردي بروند كه ايشان آنها را نپذيرفته بودند بنابراين به منزل آيت‌ا... صدر آمده بودند كه ايشان به نوعي از اينها حمايت مي‌كرد. مرحوم آيت‌ا... خوانساري نيز در مسائل اجتماعي دخالت‌هايي داشت و داراي ذهني روشن بود. به عنوان مثال پدرم تعريف مي‌كردند كه در زمان طلبگي ايشان خواندن ديوان مثنوي مولوي در قم ممنوع بود و برخي با انبر آن را مي‌گرفتند و اگر كسي شرح مثنوي مي‌خواند طرد مي‌شد. پدرم مي‌گفتند در آن دوران يك وقت از آقاي خوانساري گرفته بوديم كه يك ساعت مانده به اذان صبح براي ما شرح مثنوي بگويد. يك روز كه نزد ايشان بوديم صدايي در راه‌پله‌ها شنيده شده كه ياا... گويان از پله‌ها بالا‌ مي‌آمد. همه صاحب اين صدا را شناختيم كه مرحوم صاحب‌الداري متولي مدرسه فيضيه بود، ظاهرا رندي به او گفته بوده كه چند شب است سه طلبه جوان نزد آقاي خوانساري مي‌روند. پدرم گفتند وقتي آقاي خوانساري صدا را شنيد عبايش را روي كتاب‌ها كشيد و ما نيز كتاب‌ها را زير بغل پنهان كرديم و افزودند كه من مي‌دانستم اگر آقاي صاحب‌الداري از آقاي خوانساري سوال كنند چه بحث مي‌كردند، ايشان در محذوريت قرار مي‌گرفت و دروغ هم نمي‌خواست بگويد، بنابراين من پيش‌دستي كردم و گفتم كه آقا حال كه ميهمان برايتان رسيده اجازه دهيد تقرير آقاي كبير را فردا بررسي كنيم و سپس از جاي خود بلند شديم و به اين ترتيب ايشان را از محذور درآورديم. اما تا مدتي هم درس ما تعطيل شد.

ماجراي نواب صفوي چه شد؟

برگرديم به ماجراي نواب صفوي، قصه اينها را بعدها از پدرم پرسيدم كه اينها آمده بودند بروند نزد آيت‌ا... بروجردي كه آنها را نپذيرفته بودند. باز هم طبق گفته پدرم؛ چند روز بعد در محفل آيت‌ا... بروجردي كه بزرگاني از اصحاب ايشان نظير امام‌خميني(ره) كه آن روزها معروف به حاج‌آقا روح‌ا... بودند، مرحوم پدرم، پدر مرحوم آيت‌ا... فاضل‌لنكراني، مرحوم آيت‌ا... داماد پدر همين آقاي دكتر محقق‌داماد، مرحوم آيت‌ا... كبير و برخي ديگر حضور داشتند، ظاهرا همين پدر آقاي فاضل‌لنكراني از آقاي بروجردي مي‌پرسد كه شما چرا اينها را نپذيرفتيد؟ آقاي بروجردي مي‌گويد اينها خواهان حكومت اسلا‌مي هستند؛ آقاي فاضل مي‌گويد اين همان چيزي است كه شما مي‌خواهيد، آقاي بروجردي مي‌گويد خير، اينها مي‌خواهند كه شاه را بردارند و امثال اين آقا را؛ اشاره به يكي از علماي حاضر در جلسه بود، جاي او بگذارند كه آقاي فاضل گفت، چه بهتر، به‌جاي يك فرد عرق‌خور و فاسد يك فرد عالم و عادل زمام امور را در اختيار مي‌گيرد. آقاي بروجردي گفتند اشكال در همين‌جاست كه زمام امور را دست ايشان مي‌دهند. محمدرضا كه زمام امور را در اختيار دارد اگر با ما مردم دربيفتد ابزارش توپ و تانك است ولي اگر اين آقا شاه شوند ابزارش ايمان مردم است، با ايمان مردم نمي‌شود درافتاد. امام خميني(ره) هم در اين جلسه حاضر بودند. ‌

چطور شد كه اين دستورالعمل را امام خميني(ره) در دستور كار خود قرار ندادند؟

آيت‌ا... آقاي خميني با توجه به تذكري كه آيت‌ا... بروجردي دادند 30 سال مبارزه كردند تا شرايطي را فراهم كنند كه آن نگراني را كه آيت‌ا... بروجردي داشتند برطرف كنند. امام تفكري را پايه‌گذاري كرد مبني بر اينكه - صريحا مي‌گويد- ولي‌فقيه و يا كسي از فقها كه زمام امور را در اختيار دارد اگر استبداد را در دستوركار خود قرار داد و يا يك قدم تخطي كرد، خودبه‌خود معزول مي‌شود و نيازي به عزل او نيست. پس امام سازماندهي كرد و ساختار و اصولي در فقه به وجود آورد كه منجر شد به حكومتي كه ايشان آن را پايه‌گذاري كردند.

غير از شرايط خانوادگي، شرايط تحصيل شما چه نقشي در ورود شما به جرگه انقلا‌ب داشت؟

پس از اتمام دوره ابتدايي و زماني كه خواستم وارد دبيرستان شوم دبيرستان دين و دانش به رياست آيت‌ا... بهشتي تأسيس شده بود. هنگامي كه قصد ثبت‌نام در آنجا را داشتم گفتند كلا‌س‌ها پر شده، به طور اتفاقي دايي من امام صدر در پي يك تعطيلي حوزوي از نجف به قم آمده بود و من از آنجا كه مي‌دانستم ايشان هم‌مباحثه با آقاي بهشتي بودند از ايشان خواستم كه براي پذيرش من در اين دبيرستان با ايشان صحبت كند و بالا‌خره ثبت‌نام كردم. از مشخصات آقاي بهشتي كه خود ايشان دبير زبان انگليسي ما بود چند چيز بود؛ يكي اينكه برجسته‌ترين دبيران را استخدام كرده بود و البته علا‌وه بر برنامه‌هايي كه وزارت فرهنگ داد، معارف اسلا‌مي و تاريخ اسلا‌مي جزو دروس ما شد كه در آن زمان آقاي مكارم شيرازي و شهيدمفتح از استادان ما در اين دروس بودند. از ديگر ويژگي‌هاي ايشان اين بود كه اگر استعداد ويژه‌اي را در شاگردانش مي‌شناخت روي آن كار مي‌كرد. كلا‌س دوم دبيرستان بودم كه مرا صدا زد و به من گفت با توجه به نسب خانوادگي‌اي كه داريد بايد سعي كنيد تلا‌ش‌هاي فوق‌برنامه داشته باشيد زيرا من در انشانويسي و مقالا‌تي كه از شما مي‌بينم متوجه استعدادهايي در شما شده‌ام. ايشان موضوعي را براي انشانويسي تحت عنوان اينكه <برجسته‌ترين صفت يك انسان چيست>‌به بچه‌ها داده بود كه هر كسي در انشاي خود به مواردي چون علم،‌صداقت و... اشاره كرده بود و من برجسته‌ترين ويژگي در انسان را استقامت نام برده بودم و يك انشاي حدود 40 صفحه‌اي نوشته بودم كه از من خواستند در جشن مبعث همان سال كه در دبيرستان برگزار كردند قرائت كنم. از آن به بعد هم ايشان مرا به انتشار يك روزنامه‌ديواري تشويق ترغيب كردند. هر دو ماه يك‌بار اين روزنامه منتشر مي‌شد و زماني هم كه من براي كلا‌س چهارم در رشته طبيعي از آن دبيرستان رفتم اين كار ادامه را ادامه دادم و در دبيرستان‌هاي مختلف قم نيز مورد استفاده قرار مي‌گرفت.

‌ چه سالي به آلمان رفتيد؟

در سال 1340 پس از كسب ديپلم متوسطه به آلمان رفتم. به محض ورود به آلمان متوجه وجود سازمان دانشجويي ايراني شدم كه البته آن زمان تحت‌تاثير حزب توده و جرياني از جبهه ملي بود و ناخودآگاه افكار ماركسيستي و كمونيستي در ميان دانشجويان غلبه داشت. اما به هر حال فعاليت‌هاي ضدشاه و رژيم نيز در آنجا مي‌شد و بنابراين به موازات ايران در آنجا نيز فعاليت‌هايي شروع شد. من هم از سال دوم در چارچوب سازمان دانشجويي وارد فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي شدم. اما آنچه در مسير مبارزات دانشجويي نقش پيدا كرد دو تحول بود كه نقطه‌عطفي در جنبش مبارزات دانشجويي خارج از كشور شد. نخست موفقيت مائو تسه‌تونگ در چين در پي انقلا‌ب فرهنگي‌اش بود،‌ همين نكته كه يك كشوري با بيش از يك ميليارد انسان فقير به جايي رسيده كه يك گرسنه در آن نبود كافي بود عواطف جوانان را به خود جلب كند، بنايراين چين وارد عرصه جهاني مي‌شود و اعلا‌م مي‌كند هر كمونيستي كه به هر دليلي از مشي سياسي اتحاد جماهير شوروي ناراضي است، مي‌تواند به ما پناه آورد و ما از او حمايت مي‌كنيم. پيرو اين حركت دو سازمان يا دو حزب كمونيستي نيرومند در آلمان و ايتاليا با حمايت چين تشكيل مي‌شود. به دنبال اين حركت بزرگاني از حزب توده؛ از اروپاي شرقي به اروپاي غربي مي‌آيند تا از اين احزاب كمك بخواهند. سران آن شاخه ايراني از حزب توده كه به اين طرف آمدند آقايان قاسمي، فروتن و سقايي بودند كه سازمان انقلا‌بي توده را پايه‌گذاري كردند و بنابراين دانشجويان علا‌قه‌مند به اينها پيوستند. اما سران آنها شور و تفكر انقلا‌بي نداشتند. علا‌وه بر آن در آن برهه زماني جنبش‌هاي آزادي‌بخش هم به پيروزي‌هاي متعددي دست پيدا كرده بودند و همين موضوع نيز باعث شد تا افكار ماركسيستي، لنيستي جذابيتي پيدا كند و دل و شور جوان‌ها به سمت افكار مائوئيستي حركت كند. در همين زمان جريان غالب در كنفدارسيون به سمت اين‌ انديشه رفت. جواناني كه به سازمان توده انقلا‌بي پيوسته بودند از نظر مشي تندروتر از پيراني بودند كه محافظه‌كاري مي‌كردند. اين جوانان از سازمان توده انقلا‌بي منشعب شدند و سازماني به نام كادرهاي توده انقلا‌بي را تشكيل دادند. در اينجا ما شاهد آن بوديم كه كمك‌هاي مالي و خوراك‌هاي فكري سازمان‌هاي كمونيستي چين به سمت آنها سرازير شده است كه اين امر زمينه‌هاي فعاليت را براي ما متحول كرد.

در اين شرايط شما چه مي‌كرديد؟

در آنجا نيز ما تعدادي بچه‌مسلمان بوديم كه فعاليت مي‌كرديم و از مذهب دفاع مي‌كرديم، هرچند كه اينها از جزوات ايدئولوژيكي فراواني برخوردار بودند كه روي بچه‌هايي كه از ايران مي‌آمدند بسيار اثرگذار بود. در اين مقطع زماني حادثه‌اي ديگر اتفاق افتاد و آن حركت 15 خرداد در ايران و بعد تبعيد امام(ره) و سپس پايه‌ريزي حركت‌هاي اسلا‌مي در ايران بود. هرچند كه تصور مي‌شد با تبعيد امام(ره) اين حركت متوقف مي‌شود ولي با برنامه‌ريزي‌اي كه بزرگان و ياران امام چون شهيدبهشتي، آيت‌ا... مطهري، امام موسي‌صدر و معدودي ديگر داشتند يك برنامه بلندمدت سه‌بعدي طراحي شد. بر اين مبنا كه هيچ حركتي در ايران منهاي مذهب به ثمر نمي‌رسد. يك حركت روي سه بعد اجتهادي- فقاهتي، سياسي- مردمي و نيز تدافعي آغاز شد كه در پي آن تقسيم وظايفي صورت گرفت و شخصيت‌هايي از حوزه‌هاي علميه قم به دانشگاه‌ها و محيط‌هاي آكادميك آمدند، در حسينيه ارشاد هم با حضور شهيدمطهري و دكتر علي شريعتي يك حركت توفنده فرهنگي پايه‌ريزي شد و همين حركات پربركت فرهنگي در داخل كشور به نوعي حامي فكري ما در اروپا و آمريكا شد. در همان دوران ما دانشجويان مسلمان را شناسايي و انجمن‌هاي اسلا‌مي را در شهر‌هاي مختلف تاسيس كرديم. يك سازمان دانشجويي ديگر يك اتحاديه بين‌الملل اسلا‌مي بود و از دانشجويان كشورهاي مختلف عربي و اسلا‌مي در آنجا گردهم آمده بودند كه البته به علت اينكه از كشورهاي اسلا‌مي با تفكرهاي متفاوت گرد هم آمده بودند نمي‌توانستند به يك مخرج مشترك سياسي دست يابند و بنابراين تنها يك سازمان مذهبي بود كه در مراسم عبادي و مناسبت‌هاي مختلف فعاليت مي‌كرد. من در سال دومي كه در شهر آخن بودم عضو اين گروه شدم. در يكي از كنگره‌هاي سالا‌نه اين اتحاديه يكي از افراد هيات‌مديره فردي ايراني به نام مصطفي حقيقي بود كه او از ما دعوت كرد براي كنگره‌اي كه چند ماه بعد در شهر ترير آلمان برگزار مي‌شود انجمن ما هم حضور داشته باشد. آن كنگره متعلق به اتحاديه انجمن‌هاي اسلا‌مي دانشجويان در اروپا بود كه از چند انجمن در آلمان و اتريش شكل گرفته بود و چهارمين جلسه سالا‌نه خود را برگزار مي‌كرد. در همين زمان انجمن ما نيز عضو اين اتحاديه جوان شد.

ديدار شما با شهيدبهشتي نيز در همين حدود زماني انجام شد؟

‌ در اين كنگره براي اولين بار آيت‌ا... بهشتي وارد ماجراي دانشجويي خارج از كشور شد. در آن زمان ايشان براي سرپرستي مركز اسلا‌مي‌ هامبورگ به آلمان اعزام شده بود، بنابراين حضور و هدايت‌هاي فكري و عقيدتي آقاي بهشتي هم پشتوانه فكري و تداركاتي براي اين سازمان نوپاي جوان شد. كنگره بعدي اين اتحاديه كه كنگره پنجم آن بود در شهر‌ هانوفر آلمان برگزار شد كه من به عنوان رياست آن كنگره انتخاب شدم و سرانجام مسووليت ارتباطات سازمان به عهده من گذاشته شد. در همان مقطع و در همان سال به نجف رفتم و اين سازمان را به امام(ره) معرفي كردم و از ايشان درخواست كمك كردم كه ايشان نيز حمايت‌هاي مالي و فكري به انجمن كردند كه اين نقطه قوتي براي انجمن شد. از آن پس بود كه فعاليت‌هاي سياسي انجمن‌هاي اسلا‌مي گسترده‌تر شده و موفق شديم جواناني را كه براي تحصيل به خارج مي‌آمدند جذب انجمن كنيم. در همان دوران بود كه انجمن‌هاي اسلا‌مي در آمريكا نيز تشكيل شده بود و تصور مي‌كنم سال 50 يا 51 بود كه اين سازمان‌ها در اروپا و آمريكا و كانادا همه زير يك چتر تشكيلا‌تي قرار گرفتند و نشريه‌اي نيز با مباحث عقيدتي و اجتماعي به نام <اسلا‌م، مكتب مبارز> به طور فصلنامه منتشر كرديم. در آن سال‌ها من براي چند دوره مسوول روابط بين‌الملل اتحاديه بودم، بنابراين از پاكستان تا فيليپين سفر و دانشجويان ايراني را شناسايي كرديم و انجمن‌هاي اسلا‌مي را در منطقه شبه‌قاره هند تا جنوب فيليپين تاسيس كرديم. قرار بود پس از يكي دو سال فعاليت‌هاي تشكيلا‌تي با آنان، آنها را با يكديگر به‌عنوان اتحاديه انجمن‌هاي اسلا‌مي دانشجويان شبه‌قاره هند و فيليپين متحد كنيم و در بهار 58 اين سه سازمان زير يك چتر قرار گيرند و سازمان جهاني دانشجويان مسلمان را تشكيل دهيم. در كنگره اتحاديه در سال 57 كه در شهر‌ هاگن آلمان تشكيل شد من باز هم مسوول روابط بين‌الملل بودم كه گزارش خود را به كنگره ارائه كردم. پس از يك تنفس و زماني كه جلسه كنگره مجددا برقرار شد، به من خبر دادند كه تلفن با من كار دارد. وقتي پشت خط رفتم دكتر حسن حبيبي از پاريس بود با اين خبر كه آيت‌ا... خميني به قصد مهاجرت از عراق خارج شده و در مرز كويت، اين كشور ايشان را نپذيرفته و ناچار به عراق بازگشتند كه اين بار اين كشور هم ايشان را نپذيرفته و الا‌ن ايشان در بين دو مرز هستند و به من گفت كه شماها در اتحاديه از اين آمادگي برخوردار باشيد كه اگر لا‌زم شد كاري انجام دهيد. ‌

آقاي دكترحبيبي عضو اتحاديه شما بود؟

در آن زمان آقايان دكتر حبيبي، قطب‌زاده و بني‌صدر از آنجا كه به احزاب زيرزميني متصل بودند نمي‌توانستند عضو انجمن شوند زيرا بنا بر اساسنامه انجمن اسلا‌مي دانشجويان، افراد انجمن‌هاي اسلا‌مي نمي‌توانستند فعاليت‌هاي علني حزبي داشته باشند. ‌

اما آقايان بني‌صدر و قطب‌زاده كه عضو بودند؟

اين آقايان در سال‌هاي اول دهه چهل در كنفدراسيون دانشجويان ايراني فعال بودند ولي بعد از قيام 15 خرداد شاخه‌هاي جبهه ملي سوم و نهضت آزادي خارج از كشور را تأسيس كردند. وقتي به سال 55 و 56 مي‌رسيم آن سازمان دانشجويي به سازمان‌هاي متعدد با تفكرهاي متفاوت ماركسيستي منشعب شد.

به اين ترتيب مباني اختلا‌فات تئوريكي، سازمان‌ها را به جان هم‌انداخته بود و مباحث اينها در سازمان‌هاي دانشجويي بر سر دعواهاي احزاب كمونيست كشورهاي مختلف جهان بود. در اين فاصله بود؛ همان طور كه گفتم جبهه ملي سوم و نهضت آزادي خارج از كشور تاسيس شده بود. البته اينها خارج از كادر انجمن‌هاي اسلا‌مي بود و لذا اين آقايان عضو انجمن دانشجويي ما نبودند اما از آنان براي سخنراني در انجمن دعوت مي‌كرديم. از سال 48 كه ارتباط انجمن‌هاي اسلا‌مي با نجف برقرار شده بود تقريبا سالي حداقل يك بار به نجف مي‌رفتم. در اين سفر البته به لبنان هم مي‌رفتم. در لبنان دكتر چمران به آقاي صدر ملحق شده بود. اين حركت‌ها ادامه داشت تا اينكه امام به پاريس آمد. زماني كه ايشان به پاريس آمدند من در كار پژوهش‌هاي ژنتيكي بودم. با پيوستن به ايشان برنامه‌هاي كاري‌ام را طوري تنظيم كردم كه روزهاي دوشنبه تا ظهر چهارشنبه را در دانشگاه بودم و عصر چهارشنبه به نوفل لو شاتو مي‌رفتم و تا غروب يكشنبه در خدمت امام بودم. اين برنامه‌ها ادامه داشت تا اينكه يك شب امام گفتند ديگر ماندن ما در اينجا ضرورتي ندارد و بايد به ايران برگرديم كه من هم تصميم گرفتم با ايشان باشم. البته در آن شب تصور من اين بود كه براي چند هفته‌اي به ايران مي‌آيم و بعد برمي‌گردم و كارهاي خودم را سر و سامان مي‌دهم ولي به ايران آمديم و تاكنون ماندگار شديم. هرچند كه هيچگاه ارتباطم با دانشگاه قطع نشد ولي ديگر نمي‌توانستم مانند گذشته فعاليت‌هاي دانشگاهي خودم را انجام دهم. به هر حال با ورود امام به ايران، ايشان بر اوضاع غلبه كرد و در همان مدت دولت تشكيل دادند و بعد قرار شد كه رفراندوم تعيين نظام سياسي كشور و سپس مجلس موسسان براي تدوين قانون اساسي تشكيل شود. ‌

معمولا‌ مطرح مي‌شود كه امام موسي صدر تمايل چنداني به انقلا‌ب به اين شكلي كه رخ داد نداشتند؟

اين ادعا به چند دليل صحيح نيست، زيرا كساني مدعي اين مساله بودند كه تصور مي‌كردند برنامه‌هايي كه در ايران صورت مي‌گرفت مي‌تواند در لبنان نيز رخ دهد. ‌

مي‌دانيد كه در سال 1338 امام موسي صدر وارد لبنان شدند، در حالي كه سه دين و مذهب بزرگ و 17 طايفه مختلف آن كشور را اداره مي‌كرد و شيعه در مهجورترين هويت تاريخي خود نگه داشته شده بود. به ويژه از زماني كه لبنان از مستعمره فرانسه جدا شده بود تلا‌شي صورت گرفته بود تا شيعه به آن جايگاه واقعي خود نرسد و لذا هميشه نوعي عناد نسبت به شيعه وجود داشت، اين درحالي است كه با ورود آقاي صدر به لبنان ارتقاي جايگاه شيعيان مورد توجه ايشان قرار مي‌گيرد كه در اين راستا عده‌اي به ايشان معترض شدند و مطرح مي‌كردند <آقاي صدر به جاي آنكه در راستاي وحدت شيعه و سني تلا‌ش كند چنين شرايطي را به وجود آورده و همواره از ارتقاي جايگاه شيعيان صحبت مي‌كنند كه اين امر ميان شيعه و سني اختلا‌ف ايجاد مي‌كند.> در همان زمان اين انتقادات مطرح‌شده را به آقاي صدر منتقل كردم، ايشان پاسخ دادند <كسي كه در نازل‌ترين جايگاه اجتماعي قرار دارد اگر قصد اتحاد با كسي را كه در اوج قدرت قراردارد داشته باشد بايد همه چيز خود را به او واگذار كند كه در اين صورت اتحاد معنايي ندارد>، بنابراين آقاي صدر معتقد بودند شيعه بايد جايگاه واقعي خود را كسب كند. ايشان علا‌وه بر آن، براي تقريب ديگر اديان و مذاهب نيز گام‌هاي اساسي برداشت و اصولا‌ با مشي و شيوه تفكر خود، بسيار مورد توجه علماي مسيحي قرار گرفتند، به طوري كه براي برگزاري مراسم مذهبي كاتوليك‌ها از ايشان به عنوان يك روحاني شيعه دعوت مي‌كردند. لذا ادعاهايي كه درباره ايشان مطرح مي‌شود از اين منظر فاقد ارزش است.

چه كساني و با چه تفكري اين ادعاها را مطرح مي‌كردند؟

كساني كه اين ادعاها را مطرح مي‌كردند بر اين باور بودند كه بايد حركت اسلا‌مي‌اي كه در ايران شروع شده در لبنان نيز توسط امام موسي صدر شكل بگيرد و چون ايشان چنين كاري نكردند، مدعي مي‌شدند كه آقاي صدر با حركت انقلا‌ب مخالف بوده، اين درحالي است كه ايشان، همانطور كه در مقدمه سخن گفتم، در كنار مرحوم مطهري و بهشتي در گروه طراحان برنامه سه‌بعدي حركت بلندمدت شكل‌گيري و شكل‌دهي انقلا‌ب اسلا‌مي ايران بودند. يادم هست زماني كه منزل امام(ره) در نجف محاصره شد امام موسي صدر با نگارش مقاله‌اي در روزنامه لوموند تحت عنوان <نداي انبيا> حركت انقلا‌ب ايران را ستود و گفت انقلا‌ب ايران حركتي سالم، مردمي و در جهت پيام انبيا است. حتي حضور شهيدچمران در لبنان و در كنار ايشان نيز از جمله براي پيشبرد حركت انقلا‌ب بود. ‌

چطور شد كه دكتر چمران از آمريكا به امام صدر در لبنان پيوست؟

آقاي صدر براي اينكه فردي را براي مديريت موسسه آكادميك و تكنولوژيك جبل عامل در شهر صور انتخاب كند، از ما در اروپا كمك خواست و ملا‌ك‌هايي را مدنظر داشت از جمله اينكه آن فرد مؤمن اما خرمقدس نباشد(به تعبير ايشان)، با رژيم ايران سر سازگاري نداشته باشد، قدرت تحمل سختي‌ها را داشته باشد و بتواند با خوشرويي در كنار فقيران باشد. ما چمران را به ايشان معرفي كرديم كه تمامي اين صفات مورد نظر ايشان را دارا بود. اين شد كه آقاي چمران به آنجا رفت، حضور او در كنار امام موسي صدر و تشكيلا‌تي كه در آنجا شكل گرفت كمك بسياري را هم به ما كه دانشجويان خارج از كشور بوديم و هم به گروه‌هاي مبارز ايراني در داخل كشور- كه به صورت گرو‌هي از ايران به لبنان مي‌رفتند و آموزش‌هاي لا‌زم را فرا مي‌گرفتند- كرد. متأسفانه نقش امام موسي صدر در حركت‌ها و برنامه‌ها و در جهت پيروزي انقلا‌ب اسلا‌مي بسيار مورد بي‌مهري قرار گرفته و انتقادات و ايرادات غيرواقعي و غيرمنصفانه‌اي به ايشان وارد شده بود. اما ايراد ديگري كه به امام موسي صدر وارد مي‌كنند درباره سفري است كه ايشان در سال 1350 به ايران داشته كه در آن سفر ايشان با شاه ديدار مي‌كند. عده‌اي همين ديدار را بهانه‌اي براي متهم كردن ايشان قرار دادند، در حالي كه اين ديدار بنا به درخواست سران مبارز ضدرژيم در آن زمان و ياران امام كه در مسير انقلا‌ب اسلا‌مي در تلا‌ش بودند، يعني آقايان بهشتي، مطهري و ياران آقاي‌هاشمي رفسنجاني- كه در آن زمان ايشان در زندان بود- صورت گرفت. ماجرا از آن قرار بود كه روزي عده‌اي از علما و نيز آقاياني كه نام بردم نزد ايشان مي‌آيند و مي‌گويند روحانيون ايران ارتباطي با شاه ندارند ولي شما به عنوان يك شخصيت كه در خارج از كشور است و داراي منزلت اجتماعي است، ممكن است در شاه اثرگذار باشيد. مي‌دانيد كه عده‌اي از جوانان ما- كه منظورشان سران كادر مجاهدين خلق بود- بازداشت شده و در معرض اعدام هستند. اين آقايان خواستار ملا‌قات آقاي صدر با شاه شدند تا ايشان در اين ديدار شاه را به نوعي متقاعد كند تا اينها را اعدام نكنند، آقاي صدر نيز به خواسته آنها و در باره اين موضوع با شاه ديدار كرد. هرچند قبلا‌ شاه براي آنكه شيعيان لبنان را به طرف خود بكشد، وعده داده بود كه يك بيمارستان براي شيعيان لبنان بسازد. ولي زماني كه آقاي صدر متوجه شد اين پول و كمك مالي به منظور تبليغات براي شاه است، هرگز اجازه نداد تا اين اقدام صورت گيرد. انتقاد ديگري كه نسبت به امام موسي صدر مطرح مي‌شد اين بود كه آقاي صدر مشي‌انقلا‌بي ندارد. وقتي من اين انتقاد را هم براي ايشان مطرح كردم ايشان پاسخ داد <انقلا‌بي‌گري هدف نيست، بلكه وسيله است و انسان براي رسيدن به هدفش بايد با دقت وسيله را انتخاب كند و هر جا كه لا‌زم است تند عمل كند و هرجا كه لا‌زم بود، كند حركت كند.> در اين‌باره مي‌توان حكومت حضرت علي(ع) را براي منتقدان يادآور شد وقتي در زمان جنگ‌ها اعلا‌م مي‌شد حضرت علي(ع) خود فرمانده جنگ است لرزه و نگراني به تن دشمنان مي‌افتاد و اين ناشي از رشادت‌هاي حضرت علي(ع) در ميدان‌هاي جنگ بود ولي همين علي‌ابن‌ابيطالب هنگامي كه مشاهده مي‌كند همسر حامله‌اش را كتك مي‌زنند براي مصلحت اسلا‌م واكنشي نشان نمي‌دهد،آيا مي‌توان گفت كه حضرت علي(ع) سازش كار بوده است؟ يك فرد آرماني و هدف محور هميشه در انتخاب راه و مسير و شيوه عمل مصلحت‌سنجي مي‌كند. اگر لا‌زم بود تند و انقلا‌بي حركت كند مي‌كند؛ هرگاه لا‌زم بود با عواطف و ملا‌يمت كار كرد آن كار را مي‌كند. در همين باره خاطره‌اي از امام موسي صدر برايتان بگويم. شبي ايشان ميهمان داشتند كه در ساعات پاياني شب ايشان را پاي تلفن مي‌كشند. پس از آن تلفن، ايشان از ميهمانان عذرخواهي مي‌كند و با ذكر اينكه كاري مهم پيش آمده منزل را ترك مي‌كنند هنگامي كه قصد رفتن داشتند به من و آقاي چمران گفتند مي‌توانيم ايشان را همراهي كنيم. وقتي داخل ماشين نشستيم گفتند ياسر عرفات تلفن زده و خواستار ديدار فوري شده است. در آن زمان جنگ‌هاي داخلي لبنان به اوج خود رسيده بود و اسرائيل نهايت تلا‌ش خود را مي‌كرد تا فلسطيني‌ها را به داخل معركه لبنان بكشاند و آقاي صدر به اينها همواره هشدار مي‌داد كه خود را داخل مسائل داخلي لبنان نكنند. در اين ميان گروه الفتح به رياست ياسر عرفات بيشتر به اين موضوع توجه مي‌كرد. وقتي به دفتر ياسر عرفات رسيديم، او برافروخته و ناراحت بود و به محض اينكه آقاي صدر را ديد گفت <شما همواره مي‌گوييد كه خويشتنداري كنم ولي با اين شرايط چطور چنين كاري ممكن است. ببينيد براي من هديه‌اي فرستاده‌اند.> در گوشه‌اي از اتاق جعبه‌اي با كادو پيچيي بسيار شيكي قرار داشت، آقاي صدر به سمت جعبه رفت و ديد كه سر يك بچه 6 ماه فلسطيني در آن قرار داد. ياسر عرفات رو كرد به آقاي صدر و گفت <حالا‌ شما مي‌گوييد كه من جواب پدر،‌مادر و خانواده اين بچه را چه بدهم.> آقاي صدر خطاب به او گفت <تو يك مجاهد هستي، گاهي در زندگي يك مجاهد شرايطي پيش مي‌آيد كه نجنگيدن سخت‌تر از جنگيدن است و چه بسا مصلحت در نجنگيدن باشد و در اينجا يك فرد انقلا‌بي و مجاهد نبايد در دامي كه براي او چيده‌اند وارد شود و الا‌ن مصلحت شما اقتضا مي‌كند كه وارد جنگ نشويد.> اين نشان‌دهنده نوع تفكر ايشان است. آقاي صدر معتقد بود كه بايد استراتژي و هدف را پيوسته اما ثابت و محكم مد نظر داشته باشي، ولي راه رسيدن به هدف را بايد متناسب با شرايط سنجيد و تعيين كرد و در صورت لزوم تغيير داد بنابراين بايد همواره متناسب با شرايط راه را انتخاب كرد.

‌ شما اشاره داشتيد كه امام موسي صدر جزو افراد موثر در پايه‌ريزي برنامه انقلا‌ب بودند، چرا ايشان اين حضور در ايران را ادامه ندادند؟

مرحوم علا‌مه شرف‌الدين كه از مراجع بزرگ شيعه بود، در ديداري كه در سال 1336 با آقاي صدر، كه در آن زمان طلبه جوان 25ساله‌اي بود، داشت. ظاهرا در وجود ايشان ويژگي‌هاي خاصي ديده بود و تشخيص داده بود كه آقاي صدر از توانايي رهبري برخوردار است و در وصيتنامه‌اش قيد كرده بود تا بعد از فوتش از سيد موسي صدر بخواهند براي تصدي زعامت شيعيان به لبنان بيايد و نامه‌اي به آيت‌ا... بروجردي در اين باره نيز نوشته بود. بنابراين پس از فوت ايشان امام موسي صدر در سال 38 به لبنان مي‌رود. شهيد محمدباقر صدر براي من تعريف كرد وقتي آقاي صدر قصد سفر به لبنان را داشته برخي به ايشان مي‌گويند كه اگر چند سال ديگر در حوزه بماني در تراز مراجع بزرگ قرار مي‌گيري ولي ايشان در پاسخ مي‌گويد <فضاي حوزه براي من تنگ است و بايد كار ناتمام سيد جمال‌الدين را به پايان رساند ولي نبايد اشتباه او را تكرار كرد، زيرا سيدجمال قصد داشت كه اصلا‌حات را از سران و با سران و روسا شروع كند ولي معتقدم كه بايد از پايين شروع كرد و با كمك و نيروي مردم سران را به سمت اصلا‌حات سوق داد.> بر همين اساس ايشان برنامه‌هايي را در لبنان آغاز مي‌كند. اما با روي دادن حادثه خرداد 43 و زماني كه امام خميني تبعيد مي‌شوند، ايشان به واتيكان مي‌رود و از آن طريق فشارهايي براي پايان تبعيد امام به شاه وارد مي‌سازند، آقاي خويي در جايي نقش امام موسي صدر را در پايان بخشيدن به زندان يا دوران تبعيد امام خميني، مهم ارزيابي كرده بود.

وقتي ايشان به ايران مي‌آيند در ميان جمعي كه حدود 6 نفر هستند، چندين جلسه بحث‌هايي درباره قيام امام انجام مي‌دهند، كه درنهايت به اين نتيجه‌گيري منجر شد كه اولا‌ هيچ حركتي در ايران منهاي مذهب به ثمر نمي‌رسد، ثانيا هر حركتي در ايران براي پايان بخشيدن به استيلا‌ي خارجي و استبداد داخلي بايد همزمان در سه مسير يعني سه بعد حركت كند. اين سه بعد عبارت است از بعد مكتب، يعني اجتهادي كه بايدپيوسته اجتهاد فعال و پويا باشد. بعد دوم اين است كه ما بايد با كار سياسي پيوسته مردم را در جريان امور و مشكلا‌ت و راه‌حل‌هاي برخاسته از مكتب اجتهادي، قرار دهيم و در بعد سوم بايد اين حق را به دشمن داد كه وقتي جريان نيرومندي او را هدف قرار داده از خودش دفاع كند. پس اين جنبش بايد قادر به دفاع از خود نيز باشد و بنابراين هر گاه كه ما از اين سه نقطه حركت خود را آغاز كنيم جنبش در سه جهت به پيش مي‌رود. بر همين مبنا در ايران حركت در اين سه جهت آغاز مي‌شود و در لبنان نيز ايشان كار را با همين شيوه شروع كرد و در كمتر از 10 سال شيعه در لبنان به جايگاه واقعي خودش مي‌رسد. آن اقليت مهجور هويت باخته به جايي مي‌رسد كه حرف و كلا‌مش نه‌تنها در سطح لبنان بلكه در مقياس خاورميانه اثرگذار مي‌شود. آقاي صدر به‌گونه‌اي مديريت كرده است كه امروز با وجود گذشت 30 سال از اختفاي ايشان، همچنان شيعيان در سطح خاورميانه نفوذ دارند و رهبران كنوني اين نهضت از زمره شاگردان ايشان هستند. از اين‌رو ايشان عضوي از طراحان تئوريك حركت انقلا‌ب در ايران بود كه همان برنامه‌ها را در لبنان نيز اجرا كرد و اكنون شيعيان و حزب‌ا... لبنان بازويي توانا براي ايران در منطقه خاورميانه است، كه نتيجه و محصول تلا‌ش‌هاي ايشان و مجاهدت‌هاي دكتر چمران است.

تصوري كه شما از حكومت اسلا‌مي يا انقلا‌ب داشتيد چه تفاوتي با انقلا‌بيون داخل داشت؟

هيچ تفاوت و اختلا‌في نداشتيم. ما در دو مساله اتفاق‌نظر داشتيم؛ يكي وابستگي ايران به خارج بود و ديگري اينكه ايران به پايگاه نظامي آمريكا تبديل شده و بر اين اعتقاد بوديم كه وابستگي ايران به خارج برخلا‌ف مصالح ملي است و اين حكومت وابسته بايد جاي خود را به حكومتي برآمده از راي مردم بدهد. حتي زودتر از آنكه مساله حكومت اسلا‌مي در جريان حركت انقلا‌ب اسلا‌مي مطرح شود، سميناري تحت‌عنوان حكومت اسلا‌مي در اتحاديه انجمن‌هاي اسلا‌مي برگزار كرديم كه نوارهاي آن موجود است. تصور ما اين بود كه حكومتي مبتني بر ‌انديشه اسلا‌مي تشكيل شود. من براي اولين‌بار از سيد محمدباقر صدر تعبير حكومت اسلا‌مي را شنيدم، ايشان مي‌گفت اگر مي‌شد، يك جزيره كوچك مي‌خريديم و يك حكومت نمونه اسلا‌مي بر اساس فقه و ‌انديشه اسلا‌مي تشكيل مي‌داديم و به دنيا نشان مي‌داديم كه حكومت اسلا‌مي چگونه عمل مي‌كند. اين تعبيري بود كه شهيد سيدمحمدباقر صدر در سال 1344 در ذهن داشت و روي آن كار كرده بود. تصور ما نيز ايجاد يك دولت مبتني بر ‌انديشه اسلا‌مي و زيربناي اسلا‌مي بود كه مطابق با كلا‌م قرآن و آزادي بيان باشد و ‌انديشه و استقلا‌ل در آن وجود داشته باشد. يادم هست در سال‌هاي اول تشكيل انجمن اسلا‌مي مطرح مي‌كرديم كه حكومت حضرت علي‌(ع) نمونه‌اي است كه مي‌توان بر اساس آن در دنياي امروز حكومتي تشكيل داد كه پاسخگوي نيازهاي امروز باشد. در همان سال ما ترجمه زيبايي از فرمان حضرت امير به مالك‌اشتر تحت عنوان منشور حكومت اسلا‌مي چاپ و منتشر كرديم.

براي اين تفكر كار فكري هم كرده بوديد؟ ‌

بله، البته اين تفكر برآمده از سمينارها،‌ نشريات و مقالا‌تي بود كه منتشر مي‌شد. كلا‌س‌هاي آموزشي براي اعضا گذاشته مي‌شد و در سال‌هايي كه كنفدراسيون رو به افول رفت انجمن‌هاي اسلا‌مي نقش موثري را در جريان خبري انقلا‌ب و معرفي شرايط داخل كشور به جهانيان ايفا مي‌كردند؛ با بيانيه‌ها، اعتراض‌ها و اعتصاب غذاهايي كه برپا مي‌كردند. ‌

به همراه شما در انجمن‌هاي اسلا‌مي دانشجويان در اروپا چه چهره‌هايي حضور داشتند كه امروز و در اداره كشور مي‌توانيد از آنها نام ببريد؟

از چهره‌هايي كه شما مي‌شناسيد مي‌توانم به آقايان دكتر حسين نمازي كه مدتي وزير اقتصاد و دارايي بود، مهدي نواب كه مدتي معاون وزير صنايع در دولت خاتمي بود، حسين كاشفي در معاونت وزارت نفت كه اكنون از سران مشاركت است و كريم خداپناهي كه مدتي كفيل وزارت امور خارجه در دولت شهيد رجايي بود و اكنون استاد دانشگاه است اشاره كنم. همچنين مي‌توانم از ابراهيم فروهش و جعفر نيكويي و همايون ياقوت‌فام و محمد كيارشي - معروف به پيراشكي - و امير ناطقي و ديگران كه نام همه را الا‌ن در ذهن ندارم ياد كنم.

شما در آن زمان آقاي رامين را مي‌شناختيد؟

الا‌ن ايشان را با نام مي‌شناسم اما آن زمان ايشان عضو اتحاديه ما نبود

روزنامه اعتماد ملی، 1386/11/16