چاپ
دسته: امام موسی صدر
بازدید: 1921

روح خدا در كالبد موسي

مقدمه :
    در طول تاريخ تشيع، امام موسي صدر، نخستين مجتهد "جامع الشرايطي" است كه قدم پيش نهاد و نهادي شيعي با عنوان "مجلس اعلاي شيعيان " را در لبنان پايه گذاري كرد و نفوذ معنوي و مادي اين نهاد، چنان توسعه يافت كه در مدت كوتاهي لبنان را به طور جدي تحت تاثير قرار داد.
    در دوران مبارزات حضرت امام خميني(ره) امام موسي صدر به عنوان پشتوانه اي قوي و مبلغي رسا در خارج از مرزها به فعاليت پرداخت و در كمال ظرافت به سازمان دهي و تربيت انقلابيان همت گماشت، كه حضرت امام خميني (ره) نيز از او حمايت مي كرد و از ياري و تاييد وي دريغ نمي ورزيد. البته اين رابطه، به واسطه شرايط سخت آن روزگار، همواره دور از ديدگان نامحرمان قرار داشت. وجود امام موسي صدر چنان براي امام خميني(ره) ارزشمند بود، كه در جريان اشغال سفارت امريكا در تهران، حضرت امام بي درنگ پيشنهاد غسان تُويني، شخصيت برجسته مسيحي لبنان، مبني بر معاوضه گروگان هاي امريكايي با امام موسي صدر را پذيرفت.
     
        مروري بر انديشه هاي امام موسي صدر و آشنايي ايشان با امام خميني(ره)
    آشنايي امام موسي صدر و امام خميني، از حدود سال هاي 1613 - 1317 و از منزل پدري امام موسي صدر آغاز شد. زماني كه امام صدر يك نوجوان مدرسه اي ده ساله بود و امام خميني يك مدرس فاضل حدود 35 ساله در حوزه علميه قم. امام صدر آن زمان "آقا موسي" خوانده مي شد و امام خميني "حاج آقا روح الله". البته در اين زمان، آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم تازه دار فاني را وداع كرده بود ] 10 بهمن 1315 [و مرحوم آيت الله العظمي سيد صدرالدين صدر، به عنوان وصي و جانشين ايشان رياست حوزه را بر عهده گرفته بود. منزل آيت الله صدر، به خصوص در دوران فشار رضاخاني، محل مراجعه و پناه عموم علماء و طلاب بود و به طور طبيعي امام خميني نيز بدانجا رفت و آمد فراوان داشت. پدر امام صدر يك جلسه خصوصي مذاكره علمي تشكيل داده بود، كه در آن بر برخي كتب مهم فقهي حاشيه مي نگاشتند. دو تن از اعضاي برجسته آن جلسه عبارت بودند: از مرحوم آيت الله العظمي سيد احمد شبيري زنجاني ]پدر آيت الله العظمي سيد موسي شبيري زنجاني از مراجع بزرگوار كنوني [و مرحوم آيت الله سيد زين العابدين كاشاني و يكي از اعضاء جوان به نام امام خميني.
    امام موسي صدر از سال 1322 رسما وارد حوزه علميه قم شد و تا اواخر سال 1325، دوره مقدمات و سطوح حوزوي را تمام كرد و از ابتداي سال 1326 تا پاييز سال 1338، قريب به 13 سال تمام در دروس خارج حوزه هاي قم و نجف شركت كرد. اساتيد ايشان دو گروه بودند: استادان اصلي و بزرگواري كه امام صدر سال ها در درس آنان حاضر شد و به اصطلاح "ملازم "درس آنان بود؛ و برخي اساتيد بزرگوار ديگر كه امام صدر، به خصوص در ايام تعطيل، تنها چند صباحي در درس آنان حاضر گرديد. امام خميني از اساتيد اصلي امام صدر نبود و آن بزرگوار به جز بخش اندكي از كتاب رسائل در دوره سطح و نيز بخش اندكي از مبحث زكات در دوره درس خارج را نزد امام راحل تلمذ نكرد. امام صدر هم در فقه و هم در اصول، شاگرد مرحوم آيت الله العظمي سيد محمد محقق داماد بود. اساسا جمعي از نخبه ترين طلاب دهه هاي 20 و 30 حوزه علميه قم از شاگردان و ملازمين درس مرحوم آيت الله داماد محسوب مي شدند، كه امام صدر، شهيد بهشتي و آيات عظام سيد موسي شبيري زنجاني، سيد مهدي روحاني، موسوي اردبيلي، مكارم شيرازي و سيد جلال الدين طاهري، از آن جمله اند. معروف بود كه اين بزرگان شاگردان خاص و ملازمين درس مرحوم آقاي داماد هستند، درست همان طور كه آيات عظام حسينعلي منتظري، محمد فاضل لنكراني، جعفر سبحاني و بسياري بزرگان ديگر شهرت داشتند كه شاگردان خاص و ملازمين درس حضرت امام هستند.
    اگرچه امام صدر با امام خميني ارتباط علمي اندكي داشت، اما محبت امام راحل مانند بسياري از بزرگان ديگر در قلب او بود. و همچنين، لطف حضرت امام همواره شامل حال او مي شد؛ زيرا به طور مكرر پيش آمد كه امام خميني به مشهد مقدس مشرف شدند و امام صدرِ جوان نيز به واسطه مرحوم آيت الله شيخ محمد صدوقي ]شهيد بزرگوار محراب[ همراه ايشان بودند.
    امام صدر، هم در اخلاق و هم در عرصه اجتماع و سياست، بيش از هر كس ديگري از مرحوم پدرش تاثير پذيرفته بود و سبب اين امر نيز روشن است، چرا كه امام صدر از يك خاندان اصيل، عريق و شريفي برخاسته بود، كه لااقل تا 900 سال پيش از اين، اجداد آن تماما از مراجع، مجتهدين و زعماي مهم شيعه بودند.
    يكي از مهم ترين خصوصياتي كه امام صدر از پدر بزرگوارش به ارث برده بود، داشتن سعه صدر، برخورد پيامبرانه با مخالفان و تحمل كارشكني ها و گذشت در برابر آزار و اذيت آنان بود. در دوران زعامت امام صدر بر شيعيان و بلكه كل جامعه لبنان، هيچ يك از مخالفان روحاني و غير روحاني آن بزرگوار - كه بسيار بودند - نه تحت كمترين فشار قرار گرفتند و نه حتي با يك مورد هتك حرمت با محدوديت يا محروميت از برخي حقوق اجتماعي خود شدند و اين در حالي بود كه بر حسب قانون لبنان، امام صدر به عنوان رئيس طايفه شيعه آن كشور از حرمت و منزلت بسيار زيادي برخوردار بود. امام صدر پس از پدر، به بزرگاني، چون آيت الله سيد عبدالحسين شرف الدين، علامه طباطبايي و نيز مرحوم عبادي ]همسر خواهر خود[، بيش از ديگر بزرگان دلبستگي عاطفي داشت.
    آموزه ها و شعارهاي راهبردي امام صدر، همان آموزه ها و شعارهاي راهبردي امام خميني و انقلاب اسلامي ايران بود؛ با اين تفاوت، كه حداقل يك دهه قبل از پيروزي انقلاب، بر دل و زبان شيعيان لبنان جاري بوده است. اصول، ارزش ها و مباني مهمي چون "عدم جدايي دين از سياست"، "ساختن جامعه مدني صالح"، "بازگشت به اصول و فرهنگ اهل بيت (ع)"، "تقريب مذاهب"، "نه شرقي و نه غربي"، "آزادي خواهي"، "ظلم ستيزي"، "مبارزه با استبداد"، "مقاومت در برابر اسرائيل"، "آزاد سازي قدس"، "فرهنگ شهادت"، "مبارزه با حرمان"، "سازندگي و توسعه"، "گفتگوي اديان" و ...، سال ها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در ادبيات سياسي شيعيان لبنان ثبت گرديد و صدها نفر در راه تحقق اين آرمان ها به شهادت رسيدند.
    امام صدر نيز مانند امام خميني مردم را باور كرده بود و با جوشش احساسات خود، احساسات آنان را به جوشش و با جاذبه و قدرت معنوي كم نظير خود، آنان را به حركت در آورده بود. بيعت شيعيان لبنان در مرداد سال 1345، اعتصاب سراسري لبنان در سال 1349، تظاهرات تاريخي بعلبك و صور در سال 1353، همه و همه صحنه هايي بودند كه با مراسم پرشكوه عيد فطر و عاشورا سال 1357 تهران برابري مي كنند.
    امام صدر از همان 15 خرداد سال 1342 و همگام با جامعه روحانيت مبارز ايران، حمايت جدي و عملي خود از انقلاب اسلامي ايران و شخص امام خميني را آغاز كرد و اين حمايت ها تا آخرين لحظه حضور؛ يعني تا روز 9 شهريور ماه سال 1357 بي وقفه ادامه داشت، كه برخي اقدامات آن بزرگوار به شرح ذيل است :
    سفر به اروپا و شمال آفريقا در تابستان 1342 و ديدار با رهبران واتيكان و الازهر براي آزادسازي امام راحل(1)
    تلاش هاي بين المللي براي تامين امنيت امام راحل در تركيه و انتقال ايشان به عتبات عاليات؛
    حمايت مستقيم مادي و معنوي از مبارزين ايراني مستقر در لبنان از سال 1342 به بعد؛(2)
    ديدار با شاه در زمستان 1350 به درخواست برخي اعاظم انقلاب به منظور جلوگيري از اعدام برخي جوانان مبارز و نيز آزادسازي آيت الله هاشمي رفسنجاني؛
    تامين فضاي عملياتي مناسب در سوريه براي مبارزين ايراني در دوران حافظ اسد؛
    تامين اطلاعاتي امام راحل و بزرگان انقلاب در نجف و ايران؛
    فراهم سازي زمينه هاي آموزش نظامي گروه كثيري از جوانان ايراني در لبنان و سوريه؛
    دعوت از امام راحل براي هجرت به لبنان در دي ماه سال 1352، پس از افزايش فشار بعثيان عراق بر ايشان؛
    ابتكار اطلاق لقب "امام" بر امام خميني در بهمن ماه سال 1352 (گفت وگو با روزنامه المحرر لبنان)؛
    برپايي مراسم باشكوه تشييع، تدفين و ترحيم مرحوم دكتر علي شريعتي در دمشق و بيروت؛
    برنامه ريزي انجام اولين مصاحبه امام خميني با مطبوعات مهم جهان، با ارسال لوسين ژرژ نماينده روزنامه فرانسوي لوموند در بيروت به نجف؛
    تشويق برخي اعاظم نجف اشرف جهت اتخاذ مواضع قوي تر در حمايت از امام خميني؛
    تشويق سران جهان عرب جهت ابراز همدلي و همگامي با انقلاب اسلامي ايران؛(3)
    معرفي امام راحل به عنوان رهبر انقلاب ايران در روزنامه لوموند فرانسه يك هفته قبل از اختفاء؛
    بدون شك بزرگترين خدمت امام صدر به انقلاب، آماده سازي شيعيان لبنان براي همگامي و پشتيباني از آن بود، كه هيچ كدام از ديگر مناطق شيعه نشين جهان، اعم از عراق ]كه خود حضرت امام 15 سال از عمر خود را كنار مردم آن گذرانيدند [و نيز بحرين، پاكستان، افغانستان و ...، همانند لبنان به حمايت از انقلاب بر نخاستند. در لبنان نيز اگر شرايط نابسامان دهه 30 شمسي استمرار مي يافت، قطعاً چنين استقبالي واقع نمي شد و اين، نهايت خوشوقتي انقلاب بود، كه شيعيان لبنان طي دو دهه 40 و 50 شمسي توسط امام صدر متحول و براي حمايت از انقلاب آماده شدند.
    امام صدر اگرچه در راي و عمل خود استقلال و حتي در برخي جزئيات با انقلابيون ايران اختلاف سليقه و نظر داشت، اما حريت و آزادگي ايشان هرگز باعث نشد تا ذره اي از عاطفه، لطف و عنايت امام راحل نسبت به ايشان كاسته شود. امام خميني به اصالت، اخلاص، علميت و خبرويت امام صدر در عرصه هاي اجتماعي و سياسي اعتقاد داشت و از همين رو همواره در حد توان خود از حركت آن بزرگوار در لبنان حمايت مي كرد. ]امام راحل از اولين مراجع بزرگ شيعه بود كه مقلدين اش اجازه يافتند تا بخش قابل توجهي از وجوهات شرعيه خود را در مسير اهداف امام صدر صرف كنند. اعتماد امام خميني به سلامت نفس و توانمندي امام صدر چنان بود كه نه تنها حجم وسيع گزارش هاي كذب و تبليغات دروغين عليه امام صدر، ايشان را بر آشفته نكرد، بلكه وقتي مرحوم آيت الله العظمي سيد محمد علي موحد ابطحي از آن بزرگوار سوال كرده بود، كه "بر فرض پيروزي، آيا كسي را داريد كه در راس حكومت آينده ايران قرار دهيد؟"، به سادگي پاسخ داده بودند : "آري! رفيق خودت آقا موسي"! امام راحل در تابستان سال 1355 كه فشارهاي آيت الله سيد حسن شيرازي و پيروان او در سوريه عليه امام صدر به اوج خود رسيده بود، قاطعانه دستور دادند تا پرداخت شهريه به حوزه علميه زينبيه و شاگردان مرحوم شيرازي قطع شود. آن بزرگوار همچنين وقتي در اولين روز اقامت خود در پاريس با آقاي دكتر صادق طباطبايي خواهرزاده محترم امام صدر روبرو شدند، در پاسخ به اين سوال كه "آقا، شما كجا و اينجا كجا" با حالت عاطفي خاصي اظهار داشته بودند: "اگر دائيت بود كه ما به اينجا نمي آمديم"!
    هر چند حضرت امام خميني به امام موسي صدر عنايتي ويژه داشت، ولي تندروهايي كه از عمق كار و موقعيت حساس امام موسي صدر آگاهي نداشتند و رفتار و مواضع او را با برنامه هاي مبارزاتي خود همگون نمي ديدند، به تكاپو افتادند و در جهت تيره ساختن روابط حضرت امام خميني و امام موسي صدر بسيار كوشيدند، كه خوشبختانه نقشه هاي ناآگاهان با درايت آيت الله هاشمي رفسنجاني ناكام ماند و ارتباط صميمانه اين مردان بزرگ همچنان ادامه يافت. 
    
        آيت الله هاشمي رفسنجاني در بخشي از خاطراتش چنين مي نويسد:
    "... لبنان براي ما آن روزها، بيشتر از اين جهت جالب و پرجاذبه بود كه در آنجا يك روحاني شيعه و ايراني - امام موسي صدر - يك تشكيلات رسمي به نام "مجلس اعلا" داشت، كه يك نوع حكومت بود. چنين چيزي را در آن روزها و در جاي ديگري از دنيا نداشتيم ... آقاي صدر هم ديدگاه هاي خاصي در مورد ايران داشت. او بر حسب موقعيت خاصي كه داشت، از يك سو با رژيم ايران ناگزير روابطي داشت و از سوي ديگر، با مبارزين هم صميمي بود. اختلاف نظرهايي هم بين او و طرفداران امام بود كه از من هم انتظار ايفاي نقشي داشتند، كه در ادامه همان سفر كه به عراق رفتم با امام در اين زمينه گفت وگوهايي داشتم كه بي تاثير نبود ...
    ... منشا آن يكي مساله مرجعيت امام بود، كه آقا موسي به خاطر مصالح مجلس اعلا و با توجه به محذوراتي كه داشت نمي توانست امام را معرفي كند و نيز با توجه به شيوه مبارزه اي كه ايشان انتخاب كرده بود، ناديده گرفتن رژيم شاه، امكان پذير نبود. سفارت ايران در لبنان از سفارتخانه هاي حساس ايران بود، كه آقا موسي هم با سفارت ناگزير ارتباط داشت ... شيوه آقا موسي يك نوع مبارزه بود و مبارزه ما پرخاش گري و قهر و اعتراض بود. لذا طبيعي بود كه اين دو شيوه ناهماهنگي هايي پيدا مي كرد، ضمن اين كه هر دو جريان در هدف اصلي و اسلام خواهي مشترك بودند.
    ايرانياني كه در لبنان بودند، انتظارشان از آقا موسي موضع گيري صريح بر ضد رژيم شاه، سخنراني هاي تند و احيانا دادن اعلاميه هايي در هر مناسبت بود؛ ولي او احساس مي كرد كه بر آوردن اين انتظارات به قيمت از دست دادن دستاوردهاي بسيار ارزشمندي - كه طي چند سال خون دل خوردن ها و زحمات طاقت فرسا به دست آمده است - تمام مي شود كه به سادگي دست يافتن به آن امكان پذير نبود. بعلاوه، آقا موسي، با تكيه بر همين امكانات، حمايت هايي از همين نيروهاي ناراضي - بچه هاي ايراني - مي كرد، كه بدون آن امكانات، اينان نيز پشتوانه مهمي را از دست مي دادند. به همين خاطر، من وقتي به نجف رفتم و خدمت حضرت امام خميني شرفياب شدم، با امام حرف هاي زيادي را مطرح كردم؛ از جمله يكي از محورهاي مهم همين مساله بود. بنده خدمات آقا موسي را خدمت حضرت امام توضيح دادم و عقيده خودم را مطرح كردم كه وي نبايد طرد بشود".
    اين ارتباط همچنان ادامه داشت تا جايي كه حضرت امام خميني، پس از شهادت حاج آقا مصطفي، وقتي جنبش مردمي را در ايران مشاهده كرد، بي درنگ با مصاحبه ها، تلگرام ها و سخنراني هاي آتشين، نهضت اسلامي خويش را به سمت شكوفايي پيش بردند و صداي مظلوميت ملت ايران را به گوش جهانيان رسانند. در اين زمان، امام موسي صدر از نخستين شخصيت هاي مذهبي - سياسي بود كه به دعوت اين صداي آشنا لبيك گفت و با شناخت عميق و درستي كه از انديشه هاي حضرت امام خميني داشت، در مقاله اي كه در اوايل شهريور1357 - يك هفته قبل از ناپديد شدن - با عنوان "نداء الانبياء" در روزنامه لوموند فرانسه چاپ كرد، به طور رسمي انقلاب اسلامي ايران را ادامه حركت انبيا خواند و امام خميني - رضوان الله عليه - را يگانه رهبر بزرگ اين انقلاب و تنها جانشين پيامبران بر شمرد. اين در حالي بود كه هنوز بسياري از شخصيت هاي مذهبي، سياسي و فرهنگي داخلي و خارجي رويارويي با شاه را "آب در هاون كوفتن" مي پنداشتند. 
     
    واكنش امام خميني(ره) در جريان ربوده شدن امام موسي صدر
    زماني كه قذافي - دقيقاً در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ايران - امام موسي صدر را ربود، بسياري ازدلسوزان انقلاب اسلامي هشدار دادند كه ربودن ايشان، آن هم در اوج بالندگي و قدرت شيعيان لبنان، در چارچوب طرحي گسترده تر براي جلوگيري از قدرت گرفتن شيعيان در منطقه و هم چنين ايران است كه بارها نيز هراس خود را از اين مسئله بيان كرده بودند.
    حضرت امام خميني(ره) از همان روزهاي نخست نسبت به اين مسئله واكنش نشان دادند. و در شهريور ماه سال 1357 در تلگرافي به ياسر عرفات، رهبر سازمان آزادي بخش فلسطين نوشتند: 
    
    بسم الله الرحمن الرحيم
    جناب آقاي ياسر عرفات، رئيس كميته اجراييه سازمان آزادي بخش فلسطين، از سلامت جناب حجت الاسلام آقاي سيد موسي صدر، رئيس مجلس شيعيان لبنان هيچ گونه اطلاعي ندارم و موجب نگراني اين جانب است. از جناب عالي تقاضا دارم كه هر چه زودتر از مكان ايشان اطلاع پيدا كرده و اين جانب را از سلامت ايشان آگاه گردانيد. توفيق جناب عالي را در اهداف اسلامي خواستارم».
    روح الله الموسوي الخميني 
     
    ياسر عرفات رهبر سازمان آزادي بخش فلسطين، به نامه حضرت امام(ره) پاسخ داد و چنين نوشت :
    مرجع عاليقدر ديني، آقاي سيد روح الله موسوي الخميني - نجف
    تلگراف شما را راجع به برادر حضرت حجت الاسلام سيد موسي صدر، رئيس مجلس اعلاي شيعي، امروز دريافت داشتم. اتخاذ مواضع ديني مهم ايشان نسبت به ما و برادرانمان در لبنان، معظم له را نزد ما موقعيتي ارجمند بخشيده است. از اين روي، همه امكانات و تلاش هايمان را در اين زمينه به كار گرفته و خواهيم گرفت. در خصوص اين موضوع، نمايندگان و فرستادگان چندي را به نقاط گوناگون گسيل داشتيم و لحظه به لحظه آن جناب را در جريان اخباري كه به دست آورم خواهيم گذاشت.
    با آرزوي توفيق نسبت به آنچه خواست و خشنودي خداست و با چشمداشت به دعاهاي پر بركت و مستمر شما براي موفقيت.
    ياسر عرفات رئيس كل كميته اجراي سازمان آزادي بخش فلسطين 10 شوال 98
    پس از آن، حضرت امام در تاريخ 1 مهر ماه سال 1357 به حافظ اسد، رئيس جمهور سوريه - كه روابط نزديكي با امام صدر داشت - تلگراف زدند :
    
    بسم الله الرحمن الرحيم
    پس از اهداي سلام، اين جانب از غيبت جناب حجت الاسلام آقاي سيد موسي صدر نگران و متاثرم. از جناب عالي تقاضا دارم كه اين موضوع را با سران كشورهايي كه در قضيه فلسطين اجتماع كرده اند، در ميان گذاريد و اهتمام آنان را جلب نماييد. ما و ملت ايران در اين عصر، گرفتار رژيمي هستيم كه با اتكاء به پشتيباني آمريكا، ملت را در آتش ديكتاتوري و كشتارهاي دسته جمعي و سلب همه آزادي ها مي سوزاند. ما از شما سران دولت هاي اسلامي براي رهايي ملت بي پناه ايران كمك مي خواهيم. برادران مسلمان شما در زير چكمه دژخيمان شاه خرد شده اند و حكومت نظامي كه در اكثر شهرستان هاي مهم ايران برپاست، ملت را به جان آورده.
    از پيامبر اسلام(ص) نقل مي شود: "كلكم راع و كلكم مسوول عن رعيته". همه افراد و از جمله شما سران دولت هاي اسلامي كه قدرت دفاع از ملت مظلوم ما را داريد، مسوول هستيد. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
     روح الله الموسوي الخميني
    
    حضرت امام به اين دو تلگراف اكتفا نكردند و در 26 مهر ماه سال 1357 به قذافي نامه نوشتند و خواهان مشخص شدن سرنوشت امام موسي صدر شدند :
    
    حضرت رئيس جمهور ليبي
    پس از اهداي سلام و تحيت؛ قضيه جناب آقاي حجت الاسلام آقاي صدر به شكل معمايي مرموز در آمده است. بستگان ايشان پس از بررسي، مي گويند در ليبي هستند. چون جناب ايشان مورد احترام و محبت روحانيون و ديگر جناح ها هستند و اين امر موجب نگراني آنهاست، مقتضي است در آن اهتمام نماييد. و از دولت خودتان بخواهيد ما را از سلامت ايشان و محل اقامتشان مطلع نموده، نگراني ها را رفع كنند. والسلام عليكم
     روح الله الموسوي الخميني
    
    پيگيري هاي مستمر حضرت امام، نشانه علاقه وافر ايشان به حل اين معما و اميد به بازگشت امام موسي صدر از ليبي است. امام راحل(ره) در تاريخ 15 آبان و 2 آذر 1357 يعني در فاصله زماني حدودا دو هفته اي، دو مصاحبه با خبرنگاران روزنامه هاي لبناني "المستقبل" و "السفير" انجام دادند و در هر دو مصاحبه بر علاقه خودشان به امام موسي صدر و اميد به سودمند بودن پي گيري ها و بازگشت ايشان به وطن، تاكيد كردند.
    حضرت امام(ره) در تاريخ 6 آذر 1357؛ يعني تنها چهار روز پس از مصاحبه با روزنامه هاي لبناني، در ديدار با نمايندگان حركت محرومين لبنان و حسين الحسيني - كه بعدا رئيس پارلمان لبنان شد- پس از ارائه توضيحات الحسيني، فرمودند :
    "قضيه آقاي صدر بسيار مهم و به ما هم لطمه وارد كرده است، لكن اميدوارم به زودي باز گردد و كارها را كه اسلامي است و به نفع شيعه ]است[ انجام دهند. در غياب ايشان نبايد شما آقايان مايوس شويد. خدا با حق است. خداوند وعده نصرت داده است. حق با شماست. مردم را اميدوار كنيد".
    ربودن امام موسي صدر و نحوه ارتباط با ليبي براي افكار عمومي دنيا نيز مسئله روز بود. خبرنگاران نروژي و روزنامه هاي فاينانشال تايمز لندن، و الراي العالم تونس در 8 آذر1357؛ يعني دو روز پس از بيانات امام در ديدار با هيات حركت محرومين، با امام راحل مصاحبه كردند :
    
       سوال: آيا حضرت آيت الله با معمر قذافي در ليبي روابطي داريد؟
    جواب: خير، لكن راجع به يك قضيه من به ايشان پيغام دادم و ايشان هم جواب دادند.
    در همين ماه؛ يعني 16 آذر1357 نيز نشريه امل، ارگان جوانان حركت محرومين، مصاحبه كردند :
    
    سوال: چه اقداماتي راجع به امام موسي صدر فرموده ايد؟
    جواب: در زماني كه نجف بودم، تلگرافي به آقاي ياسر عرفات و تلگراف ديگري به رئيس جبهه صمود در سوريه نمودم و اين جا هم وقتي سفير ليبي آمده بود، راجع به ايشان صحبت كردم. اميدوارم هر چه زودتر ايشان به لبنان مراجعت نمايند و به مبارزاتشان عليه اسرائيل ادامه دهند. من از اين قضيه متاثرم و دعا مي كنم كه ختم به خير شود.
    پس از آن، حضرت امام(ره) در آذر ماه 1357 صادق قطب زاده را به ليبي فرستاد تا در اين باره تحقيق و بررسي كند. در اسناد ساواك آمده است :
    ]"امام [خميني دو نفر از نزديكان خود را به ليبي فرستاده است تا در مورد سرنوشت موسي صدر تحقيق كنند و در صورتي كه نامبرده در ليبي به سر مي برد تقاضاي آزادي او را بنمايند، ولي نامبردگان نتوانسته اند در ماموريت خود توفيق به دست آوردند، ولي خبرهاي قبلي درمورد اقامت موسي صدر در ليبي و زنده بودن وي تاكيد شده است".
    همان طور كه گفته شد، امام راحل همواره پي گير مسئله ربوده شدن امام صدر بودند و در هر فرصتي اين قضيه را گوشزد مي كردند. ايشان در 7 اسفند 1357 خطاب به عبدالسلام جلود، نخست وزير ليبي و هيات همراه فرمودند :
    
    بسم الله الرحمن الرحيم
    "ما نگران سرنوشت امام موسي صدر هستيم و مي خواهيم به محض بازگشت به ليبي، به سرهنگ قذافي بگوييد هر چه زودتر در مورد سرنوشت امام موسي صدر رسيدگي كند".
    از طرف هيات نمايندگي ليبي از امام خميني خواسته شد كه اجازه دهند سرهنگ قذافي براي عرض تبريك به ايران بيايد. امام خميني پاسخ دادند: "من فعلا به قم مي روم و اين را به زمان ديگري موكول كنيد".
    ايشان همچنين علي رغم اصرار برخي از مسئولين وقت بر اهميت ارتباط با ليبي، از پذيرفتن قذافي خودداري كرده و گفته بودند :
    "او هنوز مسئله آقا موسي را حل نكرده است، چگونه او را بپذيرم؟!".
         
    سخناني چند از حضرت امام خميني(ره) درباره امام موسي صدر
    به هر روي، در تاريخ 4 ارديبهشت ماه 1358 و پس از آن كه نخست وزير ليبي به نمايندگي از هيات ليبيايي، سخناني ايراد كرد، امام چنين پاسخ دادند :
    "چيزي كه قضيه اي كه براي ما و علماي ايران و ساير اقشار به طور معما درآمده است اين فاجعه آقاي صدر است. من و علماي ايران براي اين فاجعه بسيار متاثر هستيم، و اين براي ما يك معمايي است كه اين معما حل نمي شود الا به دست دولت ليبي".
    و در همان ارديبهشت ماه 1358 در ديدار با سفير سومالي فرمودند :
    "و اما راجع به آقاي صدر، ما از آن زمان كه نجف بوديم و اين قضيه واقع شد، تا وقتي كه پاريس رفتيم و بعد هم به ايران آمديم، دنبال اين قضيه بوديم. آقاي صدر در ايران متولد شده است و ايراني است و با من سوابق زياد دارد و بعد از اين كه ايراني است، رفته است به لبنان و ما علاقه داريم، هم به اين كه ايراني است و هم به اين كه در لبنان رئيس مجلس شيعي بوده است، علاقه داشتيم به اين كه معما را حل بكنيم، و مكررا با ليبي اتصال پيدا كرديم، بلكه آقاي قطب زاده را يك دفعه فرستاديم به ليبي دنبال اين مطلب و بعد هم كه اين جا آمديم هم سفير ليبي كه آمد پيش من، راجع به اين مسئله صحبت كردم و هم نخست وزير كه آمد حل اين معما را از ايشان خواستم و مع الاسف تاكنون براي ما اين معما حل نشده است. اميدوارم كه با كوشش دولت ايران و ساير اقشار علاقه مند به اسلام، اين معما حل بشود".
    يك سال بعد؛ يعني در سال 1359 نيز با آيت الله شمس الدين و اعضاي كادر مركزي جنبش امل ديدار كردند و فرمودند :
    "آقاي صدر يك مردي است كه من مي توانم بگويم او را بزرگ كرده ام. (او) به منزله يك اولاد عزيز است براي من و من اميدوارم كه ان شاء الله ايشان با سلامت برگردند به محل خودشان، و بسيار مورد تاسف است كه ايشان را ما الان در بين خودمان ... ما اميدواريم كه يك روزي با جناب عالي، با آقاي سيد موسي صدر- سلمه الله تعالي - در قدس با هم نماز بخوانيم، ان شاء الله. ما مايوس نيستيم. مسلمين بايد با قدرت پيش بروند". 
         
    نتيجه گيري :
    اگر اين سخن جبران خليل جبران را بپذيريم، كه "ژرفاي محبت تنها در لحظه فراق شناخته مي شود"، اقدامات امام خميني در پي گيري سرنوشت امام صدر را نشانه اي گويا از عمق لطف و محبت ايشان نسبت به آن بزرگوار خواهيم يافت. امام راحل پس از ربوده شدن امام صدر نه تنها از نجف و پاريس با ارسال تلگراف و نماينده نزد حافظ اسد، ياسر عرفات و نيز معمر قذافي راسا در صدد پي گيري و حل مساله بر آمد، بلكه در روزهايي كه خطر عدم تمديد اقامت ايشان در فرانسه به اوج خود رسيده بود، دعوت قذافي جهت عزيمت به ليبي را با قاطعيت رد كرد. انقلاب اسلامي ايران در 22 بهمن سال 1357 در حالي به پيروزي رسيد، كه رژيم معمر قذافي از سال ها پيش از آن، روابط سياسي خود با ايران را قطع كرده بود. امام خميني در ديدار 17 اسفند 1357 خود با فرستادگان ليبي، ضمن ابراز نگراني از "سرنوشت امام صدر"، تقاضاي آنان مبني بر آمدن قذافي به ايران را با اين بهانه كه "من فعلا به قم مي روم" رد نمودند. امام راحل نه تنها هرگز از مسئولين كشور نخواست تا رابطه ايران - ليبي را مجددا برقرار سازند، بلكه در ديدار 29 تير 1358 خود با وزير خارجه دولت موقت دستور دادند تا "موضوع روابط ايران و ليبي فعلا مسكوت گذارده شود". اينكه روابط ايران و ليبي اندكي پس از استعفاي دولت موقت در 13 آبان سال 1358 مجددا برقرار شد، تنها و تنها به سبب اصرار و بلكه اجماع مسئولين وقت كشور، به خصوص آيات: خامنه اي، هاشمي رفسنجاني و منتظري بر اين امر بود. امام راحل كه حتي در مهم ترين تصميم سازي هاي كشور ]به طور مثال ورود ايران به خاك عراق پس از آزادسازي خرمشهر يا پذيرش قطعنامه 598 [همواره برآيند نظر مشاوران ارشد خود را بر نظر خويش ترجيح مي داد، طبيعي بود كه در مورد رابطه ايران و ليبي نيز چنين كند.
    با اين همه، امام راحل در جريان اشغال سفارت آمريكا در تهران بي درنگ پيشنهاد غسان توئيني - شخصيت برجسته مسيحي لبنان - مبني بر معاوضه گروگان ها با امام صدر را پذيرفتند. همچنين به هنگام عزيمت حجت الاسلام سيد كاظم خوانساري اولين سفير جمهوري اسلامي در ليبي به وي تاكيد كردند: "هر وقت در مورد آقا موسي خبري بدست آورديد، مرا بلافاصله و بدون واسطه در جريان قرار دهيد! در اين مورد با هيچ كس ديگر صحبت نكنيد! حتي با احمد"!
    حضرت امام تا واپسين لحظات زندگي، به رغم اصرار و اهميتي كه مسولان ارشد كشور براي روابط با ليبي قائل بودند، از پذيرفتن معمر قذافي خودداري نموده و سبب اين تصميم را براي آيت الله العظمي موسوي اردبيلي چنين بيان كردند: "او هنوز مساله آقا موسي را حل نكرده است".
    امام راحل(ره) به خوبي قذافي را شناخته بودند و هيچ گاه به وي اعتماد نكردند. آقاي علي جنتي، معاون سابق وزير كشور و سفير فعلي ايران در كويت، در كتاب خاطرات خود، به عدم اطمينان حضرت امام خميني به قذافي اشاره مي كرده و مي گويد: زماني كه مدت اقامت حضرت امام در پاريس رو به پايان بود، به ايشان پيشنهاد داديم به ليبي بروند. تصور ما اين بود كه ايشان از اين پيشنهاد استقبال كنند، اما امام خميني نپذيرفتند و فرموده بودند: چگونه او را بپذيرم، در حالي كه او هنوز مسئله آقا موسي را حل نكرده است.
    اما متاسفانه بايد گفت كه به رغم تمامي اين اقدامات خصمانه، تاكنون و به دلايلي نامعلوم، مجموعه مواضع و سياست ها در پيوند با ليبي، بيانگر رويكردي است كه به شدت با دستورات اكيد و رهنمودهاي امام راحل و نيز سياست ها و موضع گيري هاي صحيح در تضاد است و نشانه شتاب زدگي در محاسبات و آينده نگري نادرست متوليان سياست خارجي است.
     
        پي نوشت ها :
    1. آيت الله العظمي خويي پس از آزاد شدن امام راحل، در پايان سفر امام صدر تصريح كرده بود كه اين آزادي بيش از هر چيزي مرهون سفر آقاي صدر بوده است.
    2. از امثال آقايان حسن عطايي و سيد محمد عربشاهي در نيمه اول دهه 40 گرفته تا امثال آقايان محمد منتظري و علي جنتي در دهه 50 شمسي.
    3. شهيد بزرگوار آيت الله سيد محمد باقر حكيم يكي از اسباب ربوده شدن امام صدر را نگراني دشمن از نقش كليدي ايشان در تنظيم روابط انقلاب با جهان عرب مي دانستند.
     
        منابع :
    1. «آخرين سفر: ماجراي ناپديد شدن امام موسي صدر در سفر رسمي به ليبي». نويسنده: مركز الامام موسي الصدر للابحاث والدراسات، مترجم، گروه ترجمه انديشه سازان نور، تهران: انديشه سازان نور، 1384.
    2. «اسرار ربوده شدن امام موسي صدر: خلاصه مدارك ناپديد شدن امام موسي صدر و همراهان...»، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات امام موسي صدر، 1380.
    3. محمودي، عليرضا «از ربودن تا به امروز: پيشينه سي ساله مسئله امام موسي صدر و دادرسي بين المللي آن»، تهران: امام موسي صدر، 1386.
    4. اباذري، عبدالرحيم «الامام موسي الصدر ملهم الوحده»، تعريب محمد پورصباغ؛ تحقيق و استدراك محمد جاسم الساعدي، تهران: مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، 1386.
    5. زين الدين، جواد «امام موسي صدر: خورشيدي همچنان درخشان»، مشهد: جوان زين الدين، 1378.
    6. شرف الدين، حسين «امام موسي صدر گذارها و خاطره ها: ايران، نجف، لبنان»، ترجمه، علي حجتي كرماني، تهران: امام موسي صدر: 1388.
    7. جناتي، ابراهيم «امام موسي صدر و فقه پويا»، ايران، (9 شهريور 1384).
    8. اصلاني، محمد رضا «امام موسي صدر»، تهران: مدرسه، 1389.
    9. بيانات امام خميني در جمع اعضاي خانواده امام موسي صدر «رهبر شيعيان لبنان» 6/6/59 ]نوار بدون موسيقي[، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، (سند: 1 نوار كاست 7 دقيقه، با كلام)
    10. «آن سفر كرده: آيت الله امام موسي صدر» (ياران امام به روايت اسناد ساواك)، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، جلد هفدهم، تهران: وزارت اطلاعات، مركز بررسي اسناد تاريخي، چاپ دوم، 1388.
    11. فصلنامه مفيد، سال چهارم، شماره چهارم، زمستان 1377، مصاحبه با آيت الله موسي اردبيلي.
    12. اسداللهي، مسعود «از مقاومت تا پيروزي»، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات انديشه سازان نور: ذكر، 1379.
    13. كماليان، محسن و علي اكبر رنجبر كرماني «عزت شيعه: گزارشي از مبارزات و مجاهدات آيت الله امام سيد موسي صدر در احياي حركت اسلامي لبنان»، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، مركز انتشارات، 1377.
    14. اباذري، عبدالرحيم «امام موسي صدر: اميد محرومان»، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، مركز چاپ و نشر، 1374.
    15. هاشمي رفسنجاني، اكبر «هاشمي رفسنجاني، دوران مبارزه، خاطرات، تصويرها، اسناد گاه شمار» جلد اول، زير نظر محسن هاشمي، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1376.
    16. مرادي، فرشته «سيد موسي صدر: نگاهي به زندگي و مبارزات امام موسي صدر»، تهران: بامداد كتاب، 1382.
    17. غياثي كرماني، محمدرضا «يوسف لبنان: امام موسي صدر (زندگي نامه، خاطرات و سرنوشت)» قم: دارالكتاب، 1382.
    18. خميني، روح الله «صحيفه نور: مجموعه رهنمودهاي حضرت امام (قدس سره الشريف)»، تدوين سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي (گروه انتشارات)، تهران : سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1370.
    19. گزارش كميته پي گيري سرنوشت امام موسي صدر / كميسيون اصل 90 مجلس شوراي اسلامي.

نويسنده: سيد ابوالفضل جعفري نژاد
منبع: هفته نامه پگاه حوزه، شماره 279، اردیبهشت 1389.