جدیدترین مطالب

گفت‌وگو با شيخ محمدرضا نعماني
دکتر محسن کماليان

اشاره
حجت‌الاسلام و المسلمين حاج شيخ محمد رضا نعماني، شاگرد وفادار، دستيار دلسوز و مقسم شهريه شهيد آيت‌الله سيدمحمد باقر صدر، بي شک يکي از معتبر‌ترين مراجع «تاريخ شفاهي» معاصر شيعه است که مي‌تواند به يمن بيش از دوازده سال مؤانست «خاص» با آن مرجع بزرگوار و دغدغه‌هايش در حوزه علميه نجف اشرف، در باره روابط تنگاتنگ آن شهيد والامقام و امام موسي صدر سخن بگويد. آنچه در پي خواهد آمد، بخش‌هايي از گفتگوي نگارنده با جناب آقاي نعماني است که در قالب طرح پژوهشي «روايت صدر»، در شهر مقدس قم انجام گرفت.

* روابط امام صدر و شهيد صدر
ـ استاد اگر امکان دارد، قدري در باره روابط شهيد صدر و امام صدر برايمان صحبت کنيد؟
نعماني: بسم الله الرحمن الرحيم. تا آنجايي که من به ياد دارم، يعني از سال 1968 ميلادي که با شهيد صدر آشنا شدم، روابط ايشان با آقاي موسي صدر همواره بسيار گرم، صميمي و نزديک بود. البته کاملا طبيعي هم بود که رابطه اين دو شخصيت با هم گرم باشد. چه شهيد صدر نه تنها پسر عموي آقاي موسي صدر، بلکه همسر خواهر ايشان نيز بود. با اين حال آنچه اين گرمي و صميميت را به اين حد رساند، تنها قرابت آن‌دو با هم نبود. براي اين‌که رابطه آنها با هم بسيار فراتر از پيوندهاي متعارف خانوادگي بود. حقيقت آن است که شهيد صدر، آقاي موسي صدر را پنجره مرجعيت شيعه به جهان خارج مي‌دانست. شهيد صدر بر اين باور بود که آقاي موسي صدر، بهترين و مطمئن‌ترين کانال ارتباطي مرجعيت شيعه با جهان است. ايشان اعتقاد داشت که مرجعيت شيعه از طريق آقاي موسي صدر است که مي‌تواند، در جهان امروز آبرومندانه ظهور کند؛ يعني هم با واقعيت‌هاي آن آشنا شود و هم با آن به تعامل برخيزد. در همين ارتباط تماس تنگاتنگي ميان اين دو شخصيت وجود داشت …

ـ و ظاهرا نامه‌هاي بسياري نيز ميان اين دو بزرگوار رد و بدل شده است؟
نعماني: همينطور است. اصلا راه اصلي ارتباط آنها با يکديگر همين مکاتبات بود. علت تکيه بر مکاتبات آن بود که راه‌هاي ديگر ارتباطي در عراق گرفتار مشکلات فراواني بود. هيچ‌کس نمي‌توانست مکنونات قلبي خود را با تلفن بيان کند. همه چيز تحت کنترل و مراقبت قرار داشت. همه تلفن‌ها شنود مي‌شد. به همين جهت بهترين راه ارتباطي مکاتبات بود. اگرچه همين مکاتبات نيز بسيار محتاطانه انجام مي‌شد. شهيد صدر و آقاي موسي صدر در نامه‌هاي خود به اسامي افراد و حتي مخاطب اشاره نمي‌‌کردند. اغلب نامه‌هاي آنها به يکديگر حالت رمزي داشت؛ يعني طوري بود که تنها طرفين مقصود حقيقي را درک مي‌کردند. يادم هست که شهيد صدر، نامه‌هاي آقاي موسي صدر را غالبا پس از خواندن، مي‌سوزاند. زيرا آقا موسي خط زيبا و معروفي داشت که به راحتي آن را شناسايي مي‌کردند.

ـ آيا مکاتبات اين دو بزرگوار موضوعات علمي و فقهي را نيز در بر مي‌گرفت؟
نعماني: نه. يعني اگر هم بود، خيلي اندک بود. موضوع نامه‌ها عمدتا در اطراف مسائل اجتماعي و سياسي منطقه و جهان بود. اينطور که من درک کردم، شهيد صدر مقيد بود تا تحليل‌ها و نقطه نظرات آقاي موسي صدر را پيرامون اين‌گونه مسائل دقيقا جويا شود. اين هم به آن سبب بود که خبرگي آقاي موسي صدر در حوزه سياست از شهيد صدر بيشتر بود. همين امر باعث مي‌شد تا آن شهيد مرتبا نامه بنويسد و نظرات آقا موسي را در باره مسائل مختلف جويا شود. البته من در اين خصوص هيچگاه از شهيد صدر سوالي نکردم. آنچه مي‌گويم بر اساس استنباطي است که از مجموعه قرائن و شواهد پيدا کردم. شهيد صدر اعتقاد داشت که ديدگاه‌ها و نقطه نظرات آقاي موسي صدر در باره مسائل جهان بسيار متين است. همانطور که اشاره کردم، ايشان نگرش آقا موسي به مسائل جهان را به حدي قبول داشت که معتقد بود، مرجعيت شيعه نيز بايد با همين نگاه به جهان بنگرد، و بر اساس همين نگرش با آن تعامل کند. به همين سبب بود که شهيد صدر هيچ‌گاه در صحت تصميم‌هاي سياسي آقاي موسي صدر شک نکرد. ايشان همواره خط مشي آقا موسي در لبنان را تاييد مي‌کرد. يعني حضور آقاي موسي صدر در کليساها و نشست و برخاست ايشان با سياسيون و رهبران جهان، همه و همه مورد تاييد شهيد صدر بود. ايشان اعتقاد داشت که اين اقدامات آقاي موسي صدر، خدمت به اسلام و در راستاي مصلحت آن است ...

ـ حتي در مورد حضور امام صدر در کليساها و گفتگوي ايشان با رهبران ديگر اديان و مذاهب، همين نظر را داشتند؟
نعماني: دقيقا. ايشان با «انفتاح» آقاي موسي صدر کاملا موافق بود و اعتقاد داشت که اين شيوه است که مصلحت اسلام را در بر دارد، نه عکس آن.

ـ آيا خاطراتي نيز در اين مورد به ياد داريد؟
نعماني: بله. يادم هست که برخي افراد در لبنان تلاش مي‌کردند تا ذهن شهيد صدر را نسبت به آقاي موسي صدر مشوش کنند. اينها بطور مرتب تصاويري از روزنامه‌ها و مجلات مي‌فرستادند که نشان مي‌داد، آقاي موسي صدر با کشيشي گفتگو مي‌کند، خانم بي‌حجابي را به حضور پذيرفته است، در کليسايي سخنراني مي‌کند و قس علي هذا. اينها اميدوار بودند که شهيد صدر با ديدن اين تصاوير، اعتمادش به آقاي موسي صدر متزلزل شود، بر ‌آشوبد، عليه ايشان موضع بگيرد و اقدامات ايشان را محکوم کند. آن زمان وظيفه تحويل گرفتن نامه‌ها و انتقال آنها به شهيد صدر بر عهده من گذاشته شده بود. يک روز از ايشان پرسيدم که در مورد اين نوع اقدامات آقاي موسي صدر چه نظري داريد؟ ايشان پاسخ دادند که: «فرزندم! آقا موسي در يک جامعه باز زندگي مي‌کند. جامعه‌اي که هم مسيحيان در آن حضور دارند، هم اهل سنت، هم شيعيان، هم برخي اقليت‌ها، اقوام و پيروان اديان و مذاهب ديگر. لبنان مرکز جهان عرب است. طبيعي است که شرايط کسي که در لبنان زندگي مي‌کند، با شرايط کسي که در نجف زندگي مي‌کند، متفاوت است. آقا موسي يا بايد در خانه بنشيند، که در اين حالت بودنش در لبنان فايده‌اي ندارد و بهتر است به نجف باز گردد و فقه و اصول درس دهد؛ يا بايد از خانه خارج شود و براي اصلاح وضع آن جامعه تلاش کند. اگر آقا موسي در خانه بنشيند، کسي جز خودش سود نخواهد برد. اما اگر وارد جامعه شود و براي اصلاح آن قيام کند، مردم نيز استفاده خواهند کرد. روشن است که وقتي آقا موسي به کليسا مي‌رود، براي آن نيست که خودش مسيحي شود يا آنها را تاييد کند! بلکه از آن جهت است که توجه آنان را به راه حق جلب کند؛ و اين همان روش عالمان هوشيار و بيدار است که نيازها و اقتضائات زمان را درک مي‌کنند». بر همين مبنا است که شهيد صدر در بخش تقليد کتاب «فتاوي الواضحه»، شروط اعلميت و اعدليت را براي مرجعيت کافي نمي‌داند؛ بلکه يکي از شروط مرجعيت را آشنايي با نيازها و اقتضائات زمان بر مي‌شمارد. اساسا شهيد صدر کسي را که با تحولات جديد و اوضاع زمان آشنا نباشد، مجتهد نمي‌دانست. به هر حال، شهيد صدر تاکيد داشت که «اين روش آقا موسي است که مصلحت اسلام را در دارد» و «ايشان پنجره مرجعيت شيعه به جهان خارج است».

ـ آيا اين عين تعبير شهيد صدر در باره امام صدر است؟
نعماني: بله؛ عين تعبير ايشان است. من حتي چهره ايشان را به خاطر دارم که چگونه اين مطلب را خطاب به من بيان مي‌کردند.

* آخرين ديدار
ـ آيا در طول اين سال‌ها به ياد داريد که شهيد صدر به لبنان رفته باشند؟
نعماني: بله؛ ايشان در سال 1969 به لبنان سفري داشتند ...

ـ يعني پس از آن مشکلاتي که حزب بعث براي مرحوم آيت‌الله حکيم پيش آورد؟
نعماني: دقيقا. درست پس از آنکه آقاي سيد مهدي حکيم از سوي بعثي‌ها به جاسوسي متهم شد؛ شهيد صدر به لبنان رفت تا با کمک آقاي موسي صدر و ديگر علماي آن کشور، حرکتي در جهت تقويت و حمايت از مرجعيت آقاي حکيم پديد آورد و در عين حال شبهه ايجاد شده در باره آقاي سيد مهدي حکيم را خنثي سازد. اتفاقا اين سفر مدت قابل توجهي هم به طول انجاميد ...

ـ چند ماه؟
نعماني: اين را بهتر است از آقاي سيد محمد باقر حکيم سوال کنيد. ايشان قطعا اين جزئيات را بيشتر از ديگران مي‌داند. براي اين‌که ايشان و شهيد صدر طي اين مدت مرتب با يکديگر مکاتبه مي‌کردند.

ـ آيا شهيد صدر پس از اين سفر، سفر ديگري به لبنان نداشتند؟
نعماني: نه. اين نه تنها آخرين سفر شهيد صدر به لبنان بود، بلکه آخرين سفر ايشان به خارج از لبنان هم بود. پس از آن به جز سفر حج عمره‌اي که من نيز در خدمتشان بودم، ديگر از عراق خارج نشدند.

ـ آيا در آن سفر حج ديداري با امام صدر نداشتند؟
نعماني: نه. در آن سفر تنها آقاي سيد محمد غروي، نماينده آقاي موسي صدر در صور را ديدند. آقاي غروي نيز به سفر حج آمده بود و تا آنجايي که يادم هست، در مدينه بود که سراغ ما آمد.

ـ خود امام صدر چطور؟ آيا ايشان پس از سفر شهيد صدر به لبنان ديگر به عراق نيامدند؟
نعماني: نه. آقاي موسي صدر هم پس از سال 1968 که به عراق آمدند، ديگر نتوانستند به اين کشور وارد شوند.

* جايگاه علمي امام صدر
ـ سوال ديگر ما در باره ارزيابي شهيد صدر از علميت امام صدر است. شهيد صدر در باره مراتب علمي امام صدر چه نظري داشت؟
نعماني: شهيد صدر آقاي موسي صدر را يک مجتهد مسلم مي‌دانست؛ آنهم يک مجتهد مسلم مطلق و جامع‌الشرايط، نه يک مجتهد متجزي. آنچه من از شهيد صدر فهميدم اين بود و در آن ترديدي ندارم. تنها نکته‌ در مورد آقاي موسي صدر آن بود که ايشان پس از رسيدن به مرتبه اجتهاد، حوزه را با هدف ساماندهي وضع شيعيان لبنان ترک نمود؛ و اين خلاف سنت رايج در حوزه نجف بود. بر اساس سنت حوزه نجف، کساني که موفق مي‌شدند به مرتبه اجتهاد دست يابند، در حوزه باقي مي‌ماندند تا دوران مرجعيت آنها فرا برسد. در حالي‌که آقاي موسي صدر اصلا به دنبال مرجعيت نبود. ايشان دنبال آن بود تا به ميان مردم رود و زندگي آنها را بر اساس تعاليم اسلام ساماندهي کند. طبيعتا خروج آقاي موسي صدر از حوزه و موفقيت‌هاي پي در پي ايشان در صحنه‌هاي اجتماعي و سياسي باعث گرديد تا عده‌اي، از شخصيت علمي، حوزوي و اجتهادي ايشان غفلت کنند و ايشان را تنها يک سياستمدار قلمداد کنند. در حالي‌که آقاي موسي صدر مجتهدا حوزه را ترک کرده بود و آنها به اين حقيقت توجه نداشتند. اتفاقا آقاي موسي صدر در حوزه‌هاي قم و نجف شاگردان زيادي داشتند. پيشنهاد مي‌کنم آنها را پيدا کنيد و خاطراتشان را جويا شويد.

ـ آيا شما از شاگردان امام صدر در نجف کساني را مي‌شناسيد؟
نعماني: بله. يکي از کساني که در نجف پيش آقاي موسي صدر درس خواند، آقاي مسلمي کاشاني است. ايشان درس‌‌هاي متعددي را پيش آقاي صدر تلمذ کرده است، که يکي از آنها کتاب رسائل است. ايشان براي ما تعريف مي‌کرد که هيچ‌کس را در فهم مطلب و بيان آنها به قدرت آقاي موسي صدر نيافته است. البته در کنار ايشان کسان ديگري نيز از افاضل طلاب حوزه بودند، که نزد آقاي صدر مکاسب و کفايه خواندند. برخي از اين افراد، امروز خود مجتهد هستند؛ مثل خود آقاي مسلمي، که يادم هست دوره کامل اصول شهيد صدر را نيز مکتوب کرده بود.

* ريشه دشمني‌ها عليه امام صدر
ـ برخي مخالفين امام صدر در لبنان، از فعالان حزب الدعوه بودند. آيا مخالفت امثال آنها با امام صدر ريشه در تفکرات حزب الدعوه داشت يا دلايل ديگري براي آن متصور است؟
نعماني: من اعتقاد ندارم که حزب الدعوه آن زمان و آقاي موسي صدر با يکديگر اختلاف نظر‌ جدي داشتند. به اعتقاد من چنين اختلافي وجود نداشت. عامل حقيقي اختلاف اين نوع افراد با آقاي صدر چيز ديگري بود. عامل اصلي اين اختلافات، نقش محوري آقاي صدر در لبنان بود. آقاي موسي صدر وقتي به لبنان رفت، موفق شد کليه شئون مربوط به شيعه را تحت کنترل خود در آورد. يعني هرآنچه که به شيعه مربوط مي‌شد، از جمله وضع روحانيت آن، همه و همه زير سيطره آقاي صدر قرار گرفت. از طرفي آقاي موسي صدر محبوبيت و مقبوليت بي‌نظيري پيدا کرد؛ آنهم نه تنها در ميان شيعيان لبنان، که در سطح تمام مسلمانان جهان، اعم از شيعه و سني. آقاي صدر اگرچه مدت زمان کوتاهي را صرف فعاليت‌هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي خود کرده بود، اما محبوبيتي فوق‌العاده در کشورهاي حاشيه خليج فارس، عراق، ايران، شمال آفريقا و حتي برخي مناطق مرکز آفريقا کسب کرده بود ...

ـ حتي در عراق؟
نعماني: حتي در عراق. آقاي صدر موفق شده بود که هويت حقيقي شيعيان لبنان را به آنها باز گرداند. قبل از آقاي موسي صدر، شيعيان لبنان هيچ حرمت و احترامي نداشتند. کسي آنها را به حساب نمي‌آورد. اين واقعيتي است که لبناني‌ها بدان اذعان دارند. اما وقتي آقاي صدر احساس عزت نفس و اعتبار شيعيان لبنان را به آنان برگرداند و مجلس اعلاي اسلامي شيعه و حرکت امل را بنيان نهاد، هويت حقيقي شيعه ولادتي دوباره يافت. بديهي بود که اين‌همه موفقيت، دشمني‌هايي را نيز براي ايشان پديد آورد؛ دشمني‌هايي که بعد از ربوده شدن ايشان هم ادامه يافت و حتي امروز رگه‌هايي از آنها وجود دارد. من معتقدم که دامنه اين دشمني‌ها به لبنان محدود نماند و حتي به ايران نيز کشيده شد. متاسفانه در ايران نيز کساني بودند که نمي‌خواستند موفقيت‌هاي آقاي موسي صدر انعکاس يابد و شخصيت ايشان مطرح شود ...

ـ آيا مي‌توانيد نام ببريد؟
نعماني: چرا نه؟ مثلا مي‌توانم به کساني چون سيد مهدي هاشمي و محمد منتظري اشاره کنم که در اولين سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب خيلي عليه آقاي صدر فعاليت کردند. مشکل اصلي اين نوع افراد با آقاي صدر آن بود که مي‌دانستند، ايشان روي هر موضوعي انگشت بگذارند، خيلي سريع آن را زير سيطره خود درخواهند آورد. بنابراين ريشه اختلافات آن آقايان با آقاي صدر، به حزب الدعوه آن زمان ارتباطي نداشت. کساني ديگري نيز مثل شيخ محمد جواد مغنيه بودند که با آقاي صدر مشکل داشتند، اما با حزب الدعوه هيچ ارتباطي نداشتند.

ـ رابطه شهيد صدر با آقاي سيد محمد حسين فضل‌الله چگونه بود؟
نعماني: آنچه من مي‌دانم آن است که رابطه ميان اين دو تن سرد بود. اما اين‌که حد و حدود اين سردي تا کجا بود، نمي‌دانم. براي اين‌که شهيد صدر هيچگاه عليه کسي حرف نزد؛ يعني حتي عليه دشمنان خود هم هرگز حرفي نزد.

ـ با مرحوم سيد حسن شيرازي چطور؟ آيا با ايشان ارتباط داشتند؟
نعماني: نه، نه؛ يعني لااقل تا آنجا که من مي‌دانم، شهيد صدر با سيد حسن شيرازي هيچ ارتباطي نداشتند.

ـ رابطه شهيد صدر با شيخ محمد مهدي شمس‌الدين چگونه بود؟ ظاهرا با ايشان رابطه گرمي داشتند؟
نعماني: تقريبا، تقريبا. البته رابطه شهيد صدر با برادر کوچکتر شيخ محمد مهدي شمس‌الدين، يعني شيخ محمد جعفر شمس‌الدين قوي‌تر بود. شيخ محمد جعفر نيز بيشتر به شهيد صدر علاقه داشت.

ـ شاگردان لبناني شهيد صدر چه کساني بودند؟
نعماني: خيلي‌ها بودند. مثلا شيخ حسن طراد شاگرد شهيد صدر بود؛ شيخ اديب حيدر شاگرد شهيد صدر بود؛ سيد عباس موسوي شاگرد شهيد صدر بود ...

ـ آيا شهيد عباس موسوي به مرحله درس خارج نيز رسيد؟
نعماني: بله، به مرحله خارج هم رسيد. شهيد سيد عباس موسوي هم خودش به شهيد صدر خيلي علاقمند بود و هم شهيد صدر به ايشان علاقه فراواني داشت. اصلا مسئولان حزب‌الله لبنان همه شاگردان شهيد صدر بودند. شيخ راغب حرب و شيخ صبحي طفيلي هر دو از شاگردان شهيد صدر بودند.

ـ آنها تا کجا درس خواندند؟ آيا به مرحله خارج هم رسيدند؟
نعماني: بله. به مرحله خارج رسيدند.

ـ آخرين ماه‌هاي حضور امام صدر در نجف اشرف با تاسيس حزب الدعوه مصادف است. با توجه به ارتباط اوليه شهيد صدر با آن حزب، آيا احتمال دارد که امام صدر نيز در بنيان نهادن آن نقشي ايفا کرده باشند؟
نعماني: نه. لااقل من در اين خصوص چيزي نشنيدم.

ـ آيا اطلاع داريد که امام خميني در باره اين حزب موضعي گرفته باشد؟
نعماني: نه، هيچ‌وقت. آقاي خميني (رض) تا زماني‌که در عراق بودند، هيچگاه در امور داخلي عراقي‌ها دخالت نکردند.

* تقويت روابط شهيد صدر با امام خميني
ـ همانطور که اطلاع داريد، امام خميني و شهيد صدر پانزده سال تمام در نجف کنار يکديگر زندگي کردند. برخي نقل کرده‌اند که نوعي سردي بر روابط اين دو بزرگوار حاکم بوده است. نظر شما در اين باره چيست؟
نعماني: ببينيد! حقيقت آن است که روابط بين خود شهيد صدر و امام خميني هيچ‌گاه سرد نبود. آن چيزي که برخي از آن به سردي روابط تعبير کرده‌اند، بين اطرافيان و دفاتر اين دو شخصيت وجود داشت، نه خود آنها.

ـ ريشه اختلافات در چه بود؟
نعماني: ريشه اختلافات به وضعيت حوزه در دوران پس از رحلت آقاي سيد محسن حکيم برمي‌گردد. واقعيت آن است که رحلت آقاي حکيم از بزرگ‌ترين مصائب شيعيان عراق بود. به اين دليل که مرجعيت آقاي حکيم در عراق يک مرجعيت مطلق بود. يعني همه شيعيان مقلد ايشان بودند. طبيعي است که وقتي مرجعي از دنيا مي‌رود، مقلدان او دچار بلاتکليفي و چند دستگي مي‌شوند. گروهي به اين مرجع رجوع مي‌کنند و گروهي به آن مرجع؛ طبيعتا اين حالت پس از رحلت آقاي حکيم شدت بيشتري داشت. وقتي آقاي حکيم دار فاني را وداع گفت، شهيد صدر ديدند که مرجعيت شيعه نه تنها گرفتار ضعف و تشتت شده است، بلکه اين ضعف و تشتت در شرايطي رخ داده است که روز به روز بر قدرت حزب بعث افزوده مي‌شد. بنابراين طبيعي بود که زنگ‌هاي خطر به صدا درآيد. شهيد صدر در پي آن بودند تا تدابيري اتخاذ شود، که مرجعيت شيعه در مقابل خطرهاي موجود تقويت شود. خوب، آن زمان مقبوليت آقاي خويي در حوزه و عراق نسبت به امام خميني بيشتر و قوي‌تر بود ...

ـ به چه علت؟
نعماني: به دو علت: اولا تاريخ و سابقه آقاي خويي در عراق نسبت به امام خميني خيلي بيشتر بود؛ ثانيا آقاي خويي اصلا به عربي تکلم مي‌کرد؛ يعني مردم به راحتي مي‌توانستند با ايشان ارتباط برقرار کنند. به اين دلايل اکثر نگاه‌ها به آقاي خويي متوجه بود؛ يعني شهرت و مقبوليت ايشان در قياس با امام خميني و مراجع ديگر بيشتر بود. به همين جهت شهيد صدر نزد آقاي خويي رفت و در باره تمام مسائل، از جمله وکلاي ايشان در عراق و اوضاع مدارس علميه، با ايشان صحبت کرد. قرار شد همان استراتژي و رويه آقاي حکيم ادامه يابد تا بعثي‌ها نتوانند بر حوزه مسلط شوند. آقاي خويي موافق بود و نتيجتا تفاهم کامل برقرار گرديد. پس از آن بود که شهيد صدر مردم را دعوت نمود تا در امر تقليد به آقاي خويي رجوع کنند. همين امر باعث گرديد تا نوعي سردي بر روابط ميان اطرافيان و دفاتر امام خميني و شهيد صدر سايه افکند. البته همانطور که گفتم، اين موضوع بر روابط خود آن دو بزرگوار هيچ اثري نداشت.

ـ برخي نقل کرده‌اند که امام صدر از لبنان مراقبت مي‌کرد تا روابط شهيد صدر و امام خميني همواره گرم باقي بماند. در اين مورد چه نظري داريد؟
نعماني: من هم همين نظر را دارم. آن‌طور که من فهميدم، آقاي موسي صدر اصرار داشت تا مواضع شهيد صدر در قبال آقاي خميني همواره مثبت باشد. آقاي موسي صدر اعتقاد داشت که حوزه نجف بايد مبارزه آقاي خميني عليه رژيم شاه را تاييد، حمايت و پشتيباني کند. شايد يکي از دلايل آنکه شهيد صدر مقيد بود هر چند وقت يک بار از آقاي خميني ديدن کند، همين مسأله بود. شهيد صدر مکررا از امام خميني ديدن ‌کرد، در حالي که امام خميني هيچگاه به منزل شهيد صدر نرفت ... حتي يک بار هم اتفاق نيفتاد که امام خميني در منزل شهيد صدر از ايشان ديدن کند. در حالي‌که شهيد صدر بارها به منزل امام خميني رفت و از ايشان ديدن کرد. البته خانواده‌هاي اين دو بزرگوار مرتب با هم رفت و آمد داشتند. يعني هم احمد آقا به منزل شهيد صدر مي‌آمد، هم فاطي خانم همسر احمد آقا مي‌آمد، هم همسر امام خميني مي‌آمد و هم همسر شهيد صدر به منزل امام خميني مي‌رفت؛ اما خود امام خميني هرگز رخ نداد که از شهيد صدر ديدن کند. يعني به جز يکبار پس از اولين بازداشت شهيد صدر که در بيمارستان از ايشان عيادت کرد، امام خميني هيچگاه از شهيد صدر ديدن نکرد. به هر حال من هم بر اساس برخي شواهد و قرائن معتقد هستم که سبب ارتباط شهيد صدر با امام خميني، آقاي موسي صدر بود.

ـ آيا مي‌توانيد به برخي از اين شواهد و قرائن اشاره کنيد؟
نعماني: بله. من يکي از آخرين تماس‌هاي تلفني آقاي موسي صدر با شهيد صدر را خود شاهد بودم. چند ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران بود که آقاي موسي صدر از لبنان با منزل شهيد صدر تماس گرفتند. ايشان مي‌خواستند در باره اين موضوع با شهيد صدر صحبت کنند که بايد از حرکت آقاي خميني عليه رژيم شاه حمايت کرد. همانطور که مي‌دانيد، آن زمان هنوز معلوم نبود که مبارزات آقاي خميني چه سرنوشتي پيدا مي‌کند؟ معلوم نبود که آيا پيروزي نزديک يا دور است؟ هيچ چيز معلوم نبود. وقتي آقاي موسي صدر تماس گرفتند، من تلفن را جواب دادم. براي اين‌که شهيد صدر آن ساعت در منزل نبودند. گفتم که آقاي صدر نيستند، اما من مي‌توانم پيغام شما را به ايشان منتقل کنم. ايشان گفتند که من موسي صدر هستم و اشاره کردند که مي‌خواهند در باره ضرورت حمايت از حرکت آقاي خميني عليه نظام ايران با آقا سيد محمد باقر صحبت کنند. چند ساعت بعد مجددا تماس گرفتند و اين بار شهيد صدر در منزل بود. مفصل با هم صحبت کردند. آقاي موسي صدر از شهيد صدر خواستند تا از حرکت آقاي خميني حمايت و پشتيباني کند. شهيد صدر هم سخن ايشان را تاييد و تاکيد کردند که خود نيز همان نظر را دارند. گفتند شرايط را بررسي خواهند کرد تا به نحو مناسب از مبارزات آقاي خميني حمايت کنند ...

ـ ببخشيد استاد! اين تماس تلفني به بعد از فوت مرحوم حاج‌آقا مصطفي مربوط است يا به قبل از آن؟
نعماني: بعد از آن.

* ريشه خاندان صدر
ـ حضرتعالي ظاهرا درباره ريشه خاندان صدر در کشورهاي عربي نيز مطالعاتي داشته‌ايد. اگر امکان دارد، قدري در اين باره نيز برايمان توضيح دهيد؟
نعماني: بله. خاندان صدري که امروز در عراق و ايران شهرت دارند، در روستاي معرکه واقع در جنوب لبنان ريشه دارند. روستاي معرکه يکي از روستاهاي سرزمين تاريخي جبل عامل لبنان است. پس از آنکه جد اعلاي خاندان صدر، در زمان جزار پاشا حاکم عثماني از روستاي معرکه به عراق هجرت کرد، برخي فرزندان و نوادگان او در عراق سکني گزيدند، برخي نيز به ايران و خصوصا اصفهان آمدند. اينها همانند شيخ حر عاملي، هم لبناني هستند و هم ايراني. حتي امروز در روستاي معرکه در جنوب لبنان قبوري وجود دارد که از آن اجداد خاندان صدر است. البته ريشه اصلي خاندان صدر در حجاز است. يعني آنها از حجاز به شام رفتند و از آنجا به عراق و ايران.

ـ در کدام شهرهاي حجاز ساکن بودند؟ در مدينه؟
نعماني: نه، در مکه بودند. حتي امروز هم در منطقه بطحاء مکه قبوري وجود دارد که از آن پيشينيان خاندان صدر است. نکته مهمي که بايد به آن اشاره کنم، سيادت اين خاندان است. حاندان صدر از ساداتي هستند که در صحت انتساب آنها به پيامبر کمترين ترديدي وجود ندارد. سادات زيادي در ايران و عراق وجود دارند که شجره‌نامه آنها يا ثبت نشده است و يا ترديدهايي در آنها وجود دارد. اما نسب خاندان صدر و نحوه اتصال آنها به امام کاظم (ع) از هرگونه شک و شبهه‌اي فارغ است. يعني اگر کسي بخواهد حاصل گوشت و خون پيامبر اسلام (ص) را مشاهده کند، کافي است به افراد خاندان صدر نگاه کند.

* پس از ربوده شدن امام صدر
ـ به امام صدر باز گرديم. آخرين سوال ما به زماني مربوط است که ايشان ناپديد گرديد. واکنش شهيد صدر نسبت به اين واقعه چه بود؟
نعماني: شهيد صدر از همان لحظه اول اعتقاد داشت که اين يک توطئه کاملا حساب شده و سازمان يافته عليه آقاي موسي صدر است ...

ـ ارزيابي ايشان چه بود؟ آيا در مورد حيات يا شهادت امام صدر به جمع‌بندي خاصي نرسيده بودند؟
نعماني: نه. هيچ نظر صريحي در مورد حيات يا شهادت آقاي موسي صدر نداشتند. براي اين‌که ايشان تنها مدت کمي پس از ربوده شدن آقاي موسي صدر زنده بودند و خيلي سريع به شهادت رسيدند. اما از همان اول تاکيد داشتند که توطئه عليه آقاي موسي صدر، عملي سازمان يافته است.

ـ اقدامات عملي ايشان براي پيگيري مسأله امام صدر چه بود؟ آيا بيانيه‌اي در اين ارتباط صادر نکردند؟
نعماني: ببينيد. شهيد صدر مي‌دانست که در عراق، نوشتن بيانيه يا اطلاعيه فائده‌اي نخواهد داشت. زيرا نه تنها هيچ بيانيه‌ و اطلاعيه‌اي اجازه انتشار نمي‌يافت، بلکه اگر هم منتشر مي‌شد، کسي به آن ترتيب اثر نمي‌داد. براي اين‌که در عراق به کسي نمي‌شد متوسل گرديد. چه کسي قابل اطمينان بود؟ چه کسي حاضر بود اقدام کند؟ به همين جهت شهيد صدر عمده اقدامات خود را متوجه خارج از عراق کرد. هدف ايشان آن بود تا اولا ابعاد توطئه را کشف و ثانيا اسباب آزادسازي آقاي موسي صدر را فراهم کند. در اين باره به ياد دارم که شهيد صدر کسي را نزد فرماندار و مسئول اطلاعات نجف فرستاد تا ترتيبي فراهم سازند که ايشان بتواند با خارج از عراق تماس گيرد... .

ـ با توجه به شناختي که از روحيه شهيد صدر داريد، آيا اگر ايشان در قيد حيات باقي مانده بود، اجازه مي‌داد که سرنوشت امام صدر اين‌همه سال مبهم و بلاتکليف باقي بماند؟
نعماني: يقينا نه. اگر شهيد صدر در قيد حيات باقي مانده بود، هرگز اجازه نمي‌داد که قضيه آقاي موسي صدر چنين سرنوشتي پيدا کند. به اعتقاد من روند پيگيري سرنوشت آقاي موسي صدر تنها به اين دليل چنين سرنوشتي پيدا کرد، که در ايران کسي نبود که مسئوليت آن را بر عهده گيرد. همه مي‌دانيم که وقتي انقلاب اسلامي ايران به پيروزي رسيد، خطي در ايران وجود داشت که اصلا مريد و مزدور ليبي بود. همه مي‌دانيم که امثال سيد مهدي هاشمي و محمد منتظري مريد ليبيايي‌ها و مانع پيگيري سرنوشت آقاي موسي صدر بودند. بعدها نيز که نياز ايران به ليبي کمتر شد و حتي روابط آنها در برخي مقاطع به سردي گراييد، اقدام موثري صورت نگرفت. يعني هيچگاه کم‌ترين فشار از سوي ايران بر ليبي وارد نيامد تا حقيقت سرنوشت آقاي موسي صدر کشف شود. بدون ترديد اگر شهيد صدر باقي مانده بود، اين معادله را عوض مي‌کرد. يعني شخصيت قدرتمندي مثل شهيد صدر قطعا ايران را بر آن مي‌داشت تا جهت خاتمه دادن به مسأله آقاي موسي صدر، ليبي را تحت فشار قرار دهد ...

ـ يعني آيا واقعا شهيد صدر بر خلاف عملکرد مسئولين ما طي بيست سال گذشته، براي پيگيري مسأله امام صدر احساس مسئوليت مي‌کرد؟
نعماني: قطعا. قطعا در اين باره احساس مسئوليت مي‌کرد. آنهم نه به اين سبب که آقاي موسي صدر پسر عموي ايشان بود. بلکه به اين جهت که شهيد صدر به درستي درک کرده بود، که هيچکس نمي‌تواند جاي آقاي موسي صدر را پر کند. يکي از امتيازات شهيد صدر همين بود که قدرت تشخيص داشت. ايشان قادر بود که انسانها را همانطور که هستند، بشناسند. شهيد صدر آقاي موسي صدر را شناخته بود. ايشان اعتقاد داشت که آقاي موسي صدر بهترين فرد است که مي‌تواند جامعه اسلامي را اداره و روابط مرجعيت شيعه، حوزه علميه و عالم تشيع را با جهان خارج تظيم کند. البته تجربه نيز درستي ديدگاه ايشان را ثابت کرد. براي اين‌که از روزي که آقاي موسي صدر ناپديد شد، تا امروز کسي پيدا نشده است که بتواند حتي نيمي از نقش ايشان را ايفا کند. حقيقت آن است که رفتن اين دو پسر عمو خسارت عظيمي بود. هم ربوده شدن آقاي موسي صدر يک خسارت عظيم بود و هم شهادت شهيد صدر.

منبع: بازتاب، سوم ارديبهشت 1386

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید