چاپ
دسته: امام موسی صدر
بازدید: 1070
معتقدیم هر دو اندیشمند مورد بحث، تاثیرات زیادی هم در جامعه و در زمانه خودشان و هم به‎ویژه در وضعیت فعلی ایجاد کردند. ما امروزه به آرا و اندیشه‎‎های این بزرگان رجوع می‎کنیم و درباره عمل اجتماعی آنان می‎اندیشیم و از ظرفیتی که آن‎ها برای ما ایجاد کردند، با لحاظ کردن همه لایه‎‎های وجودی انسان، برای ساختن جامعه مطلوبمان استفاده می‎کنیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشتراکات و تمایزات دو مصلح اجتماعی

مجله «پنجره»، در شمــــاره 184، پرونده‎ای درباره «پدر بیداری اسلامی یا عضو لژ بیداری: سیری در زندگی و تأملی در اندیشه‎‎های سیدجمال‎الدین اسدآبادی» منتشر کرد. در آن پرونده، گفت‎وگویی با سیدهادی خسروشاهی با عنوان «روش سیدجمال در مقابل اتهامات سکوت بود» منتشر شده بود که ایشان مقایسه‎ای بین سیدجمال‎الدین اسدآبادی و امام سیدموسی صدر انجام داده بودند.


در آن مصاحبه، استاد خسروشاهی بر نکته درستی تاکید کرده و به نقل خاطره‎ای پرداخته بودند، که: «در سفری به الجزایر که همراه مرحوم سیدجعفر شهیدی برای شرکت در کنفرانس اندیشه اسلامی به آنجا رفته‎ بودم، امام ‎موسی صدر هم از لبنان آمده بود. در یکی از این دیدار‎‎‎های خصوصی که مرحوم شهیدی هم بود گفتم اگر جنابعالی در قم یا نجف می‎‎ماندید، بی‎شک یکی از مراجع بزرگ آینده عالم تشیع می‎‎شدید.


چرا حوزه را ترک نمودید؟ امام‎ موسی صدر ضمن تشکر از حسن ظن بنده گفت اتفاقا من روزی در نجف با آقای صدر (آیت‎الله سید محمدباقر صدر) صحبت می‎‎کردم و ایشان پیشنهاد کردند در حوزه نجف بمانیم و همین نکته را هم که جنابعالی اشاره کردید یادآور شدند، ولی من به ایشان پاسخ دادم پسر عموی عزیز، شما در نجف بمانید و حوزه را اداره کنید و مرجعیت را به‎عهده بگیرید و اجازه دهید من دنبال کار سیدجمال‎الدین را بگیرم که ظاهرا متولی ندارد و اکنون هم عقیده‎ام این است که مشکل جهان تشیع فقدان مرجع تقلید یا کمبود رساله عملیه نیست».


با این اشاره، اگر بخواهیم از دو متفکر و مصلح اجتماعی در دوره معاصر یاد کنیم، در صدر آن‎ها سیدجمال‎الدین اسدآبادی است و بعد از آن امام موسی صدر، که مدعی است می‎خواهد کار سیدجمال را ادامه دهد. به هر حال، در کار و فعالیت‎‎های هر دو بزرگوار در حوزه اصلاح اجتماعی می‎توان تأمل کرد. این دو اندیشمند اگرچه در حوزه اندیشه به‎نحوی مشترکاتی دارند و در حوزه اجتماعی و حوزه عمل اجتماعی به‎دنبال همبستگی اجتماعی هستند هم سیدجمال می‎خواهد با ایجاد بیداری- که بیداری اسلامی با نام ایشان گره خورده است- در جامعه تحولی ایجاد کند و هم امام موسی صدر می‎خواهد همبستگی اجتماعی در جامعه خاصی مثل لبنان به‎وجود آورد، اما در مقام عمل این دو مصلح متفاوت رفتار کردند.


در بحث آزادی، به‎نظر می‎رسد سیدجمال برخی وابستگی‎ها را از خود دور کرده است. جالب اینکه سیدجمال حتی تشکیل خانواده نداد و نخواست حتی تعلق خاطر به خانواده و اقوام و... داشته باشد. سید به ر‎هایی فوق‎العاده‎ای فکر می‎کرد. تصورم این است که او فکر می‎کرد اگر بخواهد تحولی در جامعه ایجاد کند طبیعتا خود باید از تعلقات ر‎ها باشد. حتی تعلق به خانواده و مکان خاصی نداشته باشد. به همین دلیل، سیدجمال در کشور‎های مختلفی حضور پیدا کرد و می‎خواست ایده اصلاحگری را محقق کند و از این منظر احساس می‎کرد که نمی‎تواند دچار برخی تعلقات و وابستگی‎ها باشد؛ وابستگی به خانواده و حتی وابستگی به مذهب خاصی.


عمده حیات سیاسی و اجتماعی سیدجمال در مناطقی بوده است که اهل سنت بودند. سیدجمال نمی‎توانست از منظر متفکر و مصلح شیعی، دست به اصلاح اجتماعی بزند، چون در جامعه سنی مورد پذیرش قرار نمی‎گرفت. از این رو، به‎نظر می‎رسد سیدجمال حتی مذهب خود را پنهان کرد و از تعلق به مذهب خاص ر‎ها شد و درصدد نبود آموزه‎ها و تعلقاتی را که در آموزه‎‎های تشیع به آن وابسته است برجسته و آن‎ها را به‎صورت آشکار مطرح کند.


اگرچه معتقدم سیدجمال به‎طور غیرمستقیم آموزه‎‎های شیعی را پیگیری می‎کرد و از همین منظر حرکت اصلاحی خود را انجام داد، اما دغدغه این را نداشت که صراحتا درباره آموزه‎‎های شیعی صحبت و آن آموزه‎ها را برجسته کند.


درحالی‎که در مقابل، امام موسی صدر که خود را در ادامه سیدجمال معرفی می‎کند وابستگی‎ها و تعلقات زیادی دارد. هم برخلاف سیدجمال تعلق به خانواده دارد و هم از سویی بر آموزه‎‎های شیعه تصریح می‎کند و به نوعی با فعالیت‎‎های خویش در تلاش است جامعه و طایفه شیعیان در لبنان را به‎لحاظ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ارتقا دهد.


بنابراین امام موسی صدر برخلاف سیدجمال به‎صورت آشکار در موضع برجسته‎سازی آموزه‎‎های تشیع حرکت می‎کند. امام موسی صدر نقاط مغفولی را که در اندیشه و سیره و عمل سیدجمال بوده کشف کرد و درصدد بود که آن‎ها را آسیب‎زدایی کند و به نوعی اصلاح اجتماعی را در پیش گرفت تا بتواند بیشترین بهره‎برداری را از آن‎ها داشته باشد.


از همین منظر است که اگر سیدجمال به‎عنوان مصلح اجتماعی حرکت می‎کرد و نه از موضع مرجع تقلید یا مجتهد اعلم و نمی‎خواست در فضای مرجعیت قرار گیرد ‎ـ‎ به‎رغم‎ اینکه مجتهد مسلم بود و به‎رغم‎ اینکه حرکت او، حرکت اجتهادی بود و از این منظر و پایگاه به‎سمت اصلاح اجتماعی حرکت می‎کرد ‎ـ‎ اما در مقابل می‎بینیم امام موسی صدر این نقیصه را رفع می‎کند؛ البته اگر این را به‎عنوان نقصی بر سیدجمال بدانیم، چون بر این باورم در فضایی که سیدجمال در جهان اهل‎سنت زیست می‎کرد و می‎خواست اصلاح اجتماعی را انجام دهد، شاید این امکان برای او به‎وجود نیامد که از منظر پایگاه شیعی حرکت کند.


بنابراین این امر هم می‎تواند تفاوت تلقی شود و هم می‎توانیم آن را تکمیل یافته راه سیدجمال بدانیم، که در واقع امام موسی صدر اولا از موضع رهبر مذهبی و ثانیا از منظر رهبر سیاسی و در واقع از موضع یک مصلح اجتماعی به مسائل نگاه می‎کند و از این منظر، حرکت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و در مواقعی حرکت اقتصادی و حتی نظامی خودش را با تاسیس جنبش امل برجسته می‎کند.


بنابراین در اینجا نگاه سیدجمال، توسط امام موسی صدر تکمیل شده و تصحیح شده است و بر تاثیراتش افزوده شده. به‎تعبیر امروزی، امام موسی صدر بسیار شفاف و آشکارا و از موضع رهبر دینی حرکت می‎کند، درحالی‎که سیدجمال به‎گونه‎ای خاکستری حرکت می‎کرد. اگرچه سیدجمال همچنان وفادار به آموزه‎‎های شیعی بود، سعی نمی‎کرد آن‎ها را برجسته کند و حتی ممکن بود برخی از آن‎ها را در جامعه سنی مخل وحدت و همبستگی اجتماعی مسلمانان بداند.


درحالی‎که در عمل و گفتار امام موسی صدر مشاهده می‎کنیم بر این ابعاد شیعی تاکید فراوان است و از همین منظر هم به تحرک اجتماعی شیعیان و جایگاه شیعیان می‎اندیشید و به منظور ارتقای آنان تلاش می‎کرد و میکوشید شیعیان را در موضوعات سیاسی و اتفاقاتی که در جامعه لبنان می‎افتد تاثیرگذار کند.


از منظری که سیدجمال کار اصلاحگری را پیش می‎برد عمدتا بر اشتراکات تاکید می‎کرد. حتی اگر این تلقی را درست ندانیم که او نمی‎خواست آموزه‎‎های شیعی را برجسته کند، می‎توانیم از این نظر، نگاه ایجابی بیشتری به حرکت سیدجمال داشته باشیم؛ بدین معنا که او در واقع می‎خواست با تصریح بر اشتراکات، همبستگی اجتماعی و همبستگی بین مسلمانان و بیداری اسلامی را محقق کند. درحالی‎که می‎بینیم امام موسی صدر نه تنها بر اشتراکات بین مذاهب اسلامی تاکید می‎کند؛ بلکه بر اشتراکات بینالادیانی نیز تاکید دارد و فقط در پی این نیست که ما به اشتراکات بپردازیم، بلکه تاکید امام موسی صدر ـ که این مسئله می‎تواند وجه تمایز دیگری بین او و سیدجمال باشد ‎ـ‎ این است که معتقد است و عملا هم این مسئله را اثبات می‎کند که ابتدا باید تفاوت‎های فرهنگی را به رسمیت بشناسیم و بپذیریم که با هم در مواردی تفاوت داریم.


بنابراین شرط اول ایجاد همزیستی، همبستگی و ایجاد جامعه متعالی و مطلوب و - به ‎تعبیر امام موسی صدر- جامعه صالح است. جامعه صالح جامعه‎ای است که در آن این تفاوت‎ها را به رسمیت می‎شناسیم و بعد از آن می‎توانیم با همدیگر گفت‎وگو کنیم و به‎سمت مشترکات حرکت نماییم و حتی در موارد اختلافات فقهی می‎توانیم و تلاش می‎کنیم دیدگاه‎ها را به هم نزدیک کنیم و نگاه وحدتگرا را پیش ببریم و حاکم نماییم.


بنابراین در فضای عدم پذیرش دیگری، حتی تاکید بر اشتراکات هم نمی‎تواند کارساز باشد. این درسی است که امام موسی صدر آموخته است، اگرچه معتقدم سیدجمال در فضایی که زیست می‎کرد با این تکثر فرهنگی، اجتماعی، دینی، مذهبی، سیاسی، و... که امام موسی صدر با آن مواجه است، روبه‎رو نبوده است. به هر حال، وقتی امام موسی صدر خود را ادامه سیدجمال معرفی می‎کند، طبیعتا راه سید را تکمیل و اشتباهات را مرتفع و با اشتباهات کم‎تری به‎سمت مطلوبتری حرکت می‎کند.


بهره‎گیری از عرصه‎‎های نظامی و اقتصادی و حضور در آنها درسی است که امام موسی صدر از سیدجمال آموخته است. به هر حال، سیدجمال در جامعه‎ای زندگی و فعالیت میکرد که عمدتا با نخبگان اجتماعی و علمی و فرهنگی و سیاسی ارتباط داشت و کمتر بهسمت ارتباط‎گیری با عموم مردم حرکت می‎کرد و نگاه صرفا روشنفکرانه به مسائل داشت؛ و شاید به‎تعبیر خودش، یکی از علل ناکامی سیدجمال، همین موضوع باشد؛ یعنی، صرف نگاه روشنفکرانه و حضور در مجامع نخبگی نمی‎تواند تحولی ایجاد کند.


بنابراین، سیدجمال ضرورت حضور در حوزه‎‎های نظامی و حتی اقتصادی را نمی‎تواند درک کند و بهسمت آن هم حرکت نمی‎کند یا نمی‎تواند در این زمینه اقدام نماید؛ درحالی‎که امام موسی صدر در این فضا حرکت می‎کند و حتی تلاش‎های اقتصادی انجام می‎دهد تا وضعیت اقتصادی شیعیان بهبود یابد. او در برههای جنبش نظامی امل را به‎طور مخفیانه تاسیس کرد و مقاومت را شکل داد و بر آن بود که با رژیم صهیونیستی اسرائیل مقابله کند.


به‎نظر می‎رسد از آنجا که امام موسی صدر خود را در نسبت با سیدجمال تعریف می‎کند به نوعی سیدجمال را آسیب‎شناسی کرده است و توانسته به این ابعاد برسد و حرکت اجتماعی خود را قوت، غنا و عمق بیشتری ببخشد. در این زمینه، میراث سیدجمال با عنوان بیداری اسلامی و اصلاح اجتماعی می‎تواند مورد توجه قرار گیرد و میراث امام موسی صدر، افزون بر اصلاح اجتماعی، بیداری تشیع و ارتقای جایگاه اجتماعی شیعیان، مقاومت و حتی جنبش حزب‎الله است.


مقاومتی که امروزه در لبنان در مقابله با رژیم صهیونیستی ایجاد شده و تداوم دارد، میراثی است که از امام موسی صدر بر جای مانده و در لبنان ریشه دوانده و به نوعی تکمیل حرکتی است که سیدجمال آغاز کرده بود. البته این مقاومت را در سید هم می‎بینیم، زیرا او بر آن بود که به نوعی به مقابله با استعمار هم بپردازد و مشکل جامعه را استعمار می‎دانست که بر کشور‎های اسلامی استیلا یافته و منابع آن را به غارت می‎برد. ضمن اینکه تلاش برای همبستگی اجتماعی را می‎توان میراث هر دو به‎شمار آورد.


به هر حال، ضمن تاکید بر نقاط اشتراکی که بین امام موسی صدر و سیدجمال وجود دارد، باید گفت کسی که توانسته در جامعه مسلمانان، صرفنظر از ایران، در تفکر شیعی تحولی ایجاد کند، امام موسی صدر است. در همین راستا باید گفت امام موسی صدر خود را در ادامه سیدجمال تعریف کرده و نقصانهای موجود در سیره و اندیشه وی را شناسایی کرده و با حضور در بین مردم و نخبگان، حرکتش را عمق و غنا بخشیده و تحولی را در جامعه متکثر و متنوع و متفاوت لبنان ایجاد کرده است.


البته مبنای هر دو مصلح تعامل با دیگران است، اگرچه در مرحله عمل گستره کار آن دو متفاوت است؛ یعنی اگر سیدجمال در کشور‎های مختلف با نخبگان و صاحب‎منصبان و سیاستمداران گفت‎وگو می‎کند و می‎خواهد از بالا اصلاح اجتماعی را انجام دهد، فعالیت‎‎های امام صدر از این آسیب مصون است. درواقع امام از سطوح پایین جامعه شروع می‎کند و در بین مردم و به‎ویژه در اقصی نقاط لبنان حضور موثر دارد. البته این باعث نمی‎شود که با نخبگان ارتباط نداشته باشد، بلکه همزمان با نخبگان سیاسی، مذهبی، اقتصادی، فرهنگی و... ارتباط دارد و گفت‎وگو و مذاکره می‎کند و برنامه‎هایش را پیش می‎برد؛ بنابراین تصحیح و ارزیابی و آسیب‎شناسی گذشته و حرکت به‎سمت مطلوب صورت گرفته است.


این مسئله البته برمبنای فلسفی خاصی که در هر دو متفکر وجود دارد اتفاق می‎افتد. این دو بزرگوار هر دو حکیم حکمت متعالی هستند و برمبنای عناصری که در این حکمت تئوریپردازی شده است به نازلترین بخش‎های جامعه توجه می‎کنند و انسان و جامعه را به تعالی و کمال مطلوب سوق می‎دهند.


به گمان سید، می‎توان با اصلاح از بالا در پایین هم اصلاح به عمل آورد. درحالی‎که این نگاه و اقدام اصلاحی سیدجمال ناتمام می‎ماند، ولی امام موسی صدر از آن حرکت و نگاه درس می‎گیرد و با تصحیح اشتباهات به‎سمت نقشآفرینی موثر حرکت می‎کند. از این رو، همزمان به سطوح پایین اجتماع و سطوح بالای اجتماع بهطور یکسان می‎نگرد و هر دو را درمی‎یابد. اگر مبنای فلسفی مباحث این دو بزرگوار مورد توجه قرار گیرد، می‎تواند مبنای خوبی برای تقریر حرکت اصلاحی این دو بزرگوار باشد.


 اگر بخواهیم به مبنای فلسفی حرکت اصلاحی و اندیشه‎‎های این دو بزرگوار اشاره‎ای کوتاه کنیم، عمده این نگاه به تئوری موجود در حرکت ارادی و اختیاری جوهری برمی‎گردد که به‎نظر این دو حکیم از آن بهره می‎برند و در واقع تحولات سیاسی و اجتماعی و تحول درونی و باطنی و جوهری انسان‎ها را بر آن مبنا شکل می‎دهند. به‎ویژه، نوع نگاه این‎ها در ادامه حرکت جوهری، یکپارچگی نفس و بدن در فلسفه ملاصدراست که این دو بزرگوار، به نوعی این یکپارچگی را می‎بینند و بین نفس و بدن فاصله و جدایی نمی‎بینند، لذا سیاست‎شان همراه با دیانت‎شان و حرکت اجتماعی‎شان برمبنای حرکت دینی‎شان است.


طبیعتا این جریان دائما در حال نو شدن است. یعنی از اشتباهات درس گرفته می‎شود، با دیگران تعامل می‎شود و دوباره اقدام جدیدی آغاز میشود و حرکت استمرار می‎یابد و به پیش می‎رود. این نوع نگاه به رابطه نفس و بدن در فلسفه ملاصدرا و در نزد حکمای حکمت متعالیه، به این معناست که نفس در مراتب متفاوت و مختلفی مشاهده می‎شود و کاربرد آن را فقط در حوزه‎ای مثل عقل خلاصه نمی‎کنیم؛ کما اینکه در فلسفه‎‎های قبلی ممکن است این نگاه صورت گیرد که نفس از جای دیگری می‎آید و به بدن الصاق می‎شود و در مقطعی هم از بدن جدا می‎شود و با مرگ در واقع فراق حاصل می‎شود.


درحالی‎که در این نگاه و از منظر حکمت متعالیه، نفس همزمان با رشد بدن از خود بدن خلق میشود و هستی و وجود می‎یابد. طبیعتا، اگر بخواهیم پیامد‎های سیاسی و اجتماعی این نگاه را بررسی کنیم، متوجه می‎شویم این نگاه بایستی به همه اقشار و همه لایه‎ها و ابعاد جامعه همزمان توجه کند، که این موضوع را در حرکت اصلاحی هر دو بزرگوار کم و بیش شاهدیم. از این روست که امام صدر حرکت اصلاحی سیدجمال را اصلاح و تکمیل می‎کند و از اشتباهات یا کاستی‎‎های حرکت سید درس می‎گیرد و در نتیجه حرکتش از گستردگی خاصی هم برخوردار می‎شود. ضمن اینکه امام صدر دارای پایگاه و جایگاه مشخص، قانونی، مردمی و اجتماعی هم هست و این‎ جایگاه و پایگاه حرکت ایشان را پوشش می‎دهد.


در حرکت اصلاحی سیدجمال، که تاکید بر اشتراکات دارد، می‎خواهد همه گروه‎ها و افکار و سلایق حول ارزش‎های خاصی جمع شوند و از طریق آن اقدام کنند؛ اقدامی که مقابله با استعمار است و در واقع هدف سیدجمال مقابله با استعمار است. در مقابل، همین مسئله را در سیره و عمل امام موسی صدر هم مشاهده می‎کنیم، با این تفاوت که امام موسی صدر صرفا بر اشتراکات تاکید نمی‎کند بلکه تفاوت‎ها را هم به رسمیت می‎شناسد و از این طریق می‎خواهد کار را پیش ببرد. این موضوع می‎تواند پایه و مبنای فلسفی باشد تا بتوانیم حرکت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... این دو بزرگوار را بیشتر بشکافیم و طبیعتا از همین منظر است که می‎توانیم همواره به حرکت‎های خود پویایی ببخشیم.


معتقدیم هر دو اندیشمند مورد بحث، تاثیرات زیادی هم در جامعه و در زمانه خودشان و هم به‎ویژه در وضعیت فعلی ایجاد کردند. ما امروزه به آرا و اندیشه‎‎های این بزرگان رجوع می‎کنیم و درباره عمل اجتماعی آنان می‎اندیشیم و از ظرفیتی که آن‎ها برای ما ایجاد کردند، با لحاظ کردن همه لایه‎‎های وجودی انسان، برای ساختن جامعه مطلوبمان استفاده می‎کنیم

شریف لک زایی
هفته نامه پنجره، ویژه نامه نوروز 1393.