گفتوگوي سانسورشده روزنامه ایران با دکتر کماليان
دکتر محسن کماليان: مطلبي که در پي ميآيد، متن کامل گفتوگوي «ناتمام» اينجانب با روزنامه ايران است که به مناسبت فرا رسيدن بيست و نهمين سالروز ربوده شدن امام موسي صدر توسط رژيم قذافي، به اصرار يک دوست، در باره آخرين تحولات مرتبط با روند پيگيري مسأله آن عزيز انجام گرفت. بخش اول گفتوگو، البته با حذف برخي اسامي (!)، در صفحه «رو در رو» روز چهارشنبه مورخ 14/6/86 روزنامه ايران منتشر شد. بخش دوم گفتگو، اگرچه قرار بود در شماره آتي روزنامه منتشر شود، اما بنا بر خبر قطعي که امروز دوشنبه مورخ 19/6/86 از مسئول صفحه ياد شده دريافت کردم، به سبب طرح برخي انتقادات دردمندانه، صريح و به حق از کمکاري رؤساي جمهور محترم حال و گذشته در پيگيري مسأله امام صدر، به دستور شخص مدير مسئول از برنامه انتشار روزنامه خارج گرديد. به راستي اين سخن دکتر شريعتي چه دلنشين و الهامبخش است:
در تمام عمرم،
هر فريادي كه زدم
و هر كوششي كه كردم
و هر فعاليتي كه همراه با هيجان و دلهره و شور و خطر و ضرر داشتم،
به اين دليل بود كه پذيرفتن و تسليم شدن را نميتوانستم
و با اعتقاد به اينكه در نهايت،
ظلمت و سكوت و تنهايي،
شكست و خفقان و خفه شدن است،
باز تا آنجايي كه حلقومم اجازه داده است،
فرياد كشيدهام، حرف زدهام و كاري كردهام،
كه اگر اينهمه را نميكردم،
پذيرفته بودم و تسليم شده بودم.
دردِ دلهايي که تاب طرح و شنيدنش نبود!
آخرين اطلاعات از وضعيت امام صدر
آخرين اطلاعاتي که از وضعيت امام صدر داريد، چه است؟
آخرين اطلاعات من از وضعيت امام صدر، همان اطلاعات سال 2000 است. يعني زماني که تعداد 117 تن از زندانيان سياسي مفقودالاثر ليبي از زندان آزاد شدند و برخي از آنها از قول بعضي زندانبانان خود خبر آوردند که امام صدر قبل از ماه رمضان همان سال از زندان ابوسليم شهر طرابلس پايتخت ليبي به جاي ديگري منتقل شده است ...
چرا ميگوييد زندانيان مفقودالاثر؟
براي اينکه اين افراد هم زنداني بودند و هم خانوادههايشان سالها از وضعيت آنان بيخبر بودند. به اين صورت که هر گاه بستگان آنها به دواير دولتي رژيم قذافي مراجعه و از محل فرزندان خود سؤال ميکردند، اين پاسخ را دريافت ميکردند که ما اطلاعي نداريم و آنها را جاي ديگر جستجو کنيد.
اين افراد چند سال به طور بيخبر زندان بودند؟
بر اساس فهرستي که سازمان عفو بينالملل منتشر کرد، مدت زندان آنها از 18 تا 31 سال بود. شخصي به نام عبدالله زبير السنوسي مدت 31 سال را زندان بود در حاليکه اعضاء خانوادهاش هيچ خبري از او نداشتند. همه اينها مفقودالاثر بودند و حتي بسياري معتقد بودند که آنها اعدام شدهاند.
آيا اقدامي انجام شد تا صحت و سقم خبر زندانيان آزاد شده در باره امام صدر تحقيق شود؟
اين کار را بايد وزارت اطلاعات انجام ميداد. ما طي ساليان گذشته بارها تأکيد و اصرار کرديم که دستگاه اطلاعات ايران بايد يک کار سنگين اطلاعاتي انجام دهد و صحت و سقم اينگونه اخبار را روشن سازد. اميدوارم بعضي خبرنگاران اين مطلب را از وزير محترم اطلاعات سؤال کنند. البته در دولت آقاي خاتمي ميدانم که چنين کاري انجام نشد. الآن را نيز بعيد ميدانم. با اين همه آنچه در اين ماجرا اهميت داشت، خبر نقل شده از طرف زندانيان آزاد شده نبود. آنچه اهميت داشت نفس برملا شدن اين واقعيت بود که زندانهاي طويلالمدت در ليبي که بستگان زنداني از وضعيت او بيخبر باشند، امري رايج و عادي است. به قول شهيد بزرگوار آيتالله سيد محمد باقر حکيم، اين اتفاق پاسخ روشني بود به همه کساني که طي ساليان گذشته با تحليلهاي عقلي بر فرضيه شهادت امام صدر اصرار و به خانواده آن بزرگوار اشکال ميکردند، که براي رژيمي مثل رژيم قذافي چه منفعتي دارد که يک انسان را اينهمه سال بيخبر در زندان نگه دارد ...
بنابراين شما کماکان به حيات امام صدر قائل هستيد؟
اجازه دهيد عبارت شما را کمي تدقيق کنم. بنده مثل گذشته قويا اميدوار هستم که امام صدر در قيد حيات باشند. براي اينکه قرائن و شواهدي که وجود دارند، اين اميدواري را ديکته و هرگونه يأس و نااميدي را غير قابل توجيه ميکنند.
اهداف پيگيري مسأله امام صدر
اين ايام مصادف با 29 امين سالروز ربوده شدن امام صدر است؛ از جمهوري اسلامي ايران انتظار داريد در پيگيري مسأله امام صدر به طور مشخص چه اهدافي را دنبال کند؟
ببينيد! وضعيت امروز امام صدر از دو حال خارج نيست: ايشان يا در قيد حيات است، يا خدا نخواسته به شهادت رسيده است. اگر امام صدر در قيد حيات است، که انشاءالله هست، انتظار اين است که ايران ايشان را آزاد کند و به آغوش خانواده و دو ملت ايران و لبنان باز گرداند. اگر هم امام صدر به شهادت رسيده است، که انشاءالله چنين فاجعهاي هنوز رخ نداده است، انتظار اين است که ايران تمام حقيقت، يعني ماهيت آمرين، عاملين و همدستان را شناسايي و افشاء کند، مسئوليت آنها را تثبيت نمايد و متناسب با حجم فاجعه واکنش نشان دهد.
براي تحقق اين اهداف چه راهکارهاي عملي را پيشنهاد ميکنيد؟
به نظر من نامه زمستان سال 82 مراجع و نخبگان کشور به آقاي خاتمي، متوجه آقاي احمدينژاد نيز هست. براي اينکه در آن نامه شخصيت حقوقي آقاي خاتمي مخاطب بود و نه شخصيت حقيقي ايشان. مراجع و نخبگان کشور در آن نامه چهار راهکار بسيار روشن را پيشنهاد کرده بودند که به نظر من الآن نيز تماما موضوعيت دارند. اين چهار راهکار عبارت بودند از: 1- بسيج ظرفيت اطلاعاتي کشور جهت کشف همه حقيقت؛ 2- اتخاذ تدابير شايسته ديپلماتيک جهت ابراز نارضايتي ايران از عملکرد دولت ليبي؛ 3- طرح رسمي پرونده در مجامع حقوقبشري جهان؛ 4- طرح رسمي پرونده در محاکم قضايي داخل و خارج از کشور.
در بعد جمعآوري اطلاعات تاکنون چه کارهايي انجام شده است؟
در دوران آقاي خاتمي ميدانم که هيچ قدم ارزشمندي برداشته نشد! در دوره آقاي احمدينژاد را نيز بعيد ميدانم!
از کجا چنين اطميناني داريد؟
در جلسهاي که بهار سال 83 با وزير اطلاعات وقت داشتيم، آقاي يونسي به خانواده امام صدر گفتند مطمئن باشيد که قذافي نيز روزي مانند صدام سقوط خواهد کرد، و آنگاه همه حقايق آشکار خواهد شد! همانجا در حضور برخي مديرانشان به ايشان اعتراض کردم که اين چه حرفي است شما ميزنيد؟ آيا واقعا معتقديد که باز چند سال ديگر بايد منتظر بمانيم تا قذافي سقوط کند؟ آقاي يونسي پرسيد شما چه راه حلي ديگري پيشنهاد ميکنيد؟ همانجا پيشنهادات کارشناسانهاي را که به صورت مکتوب در مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امام صدر تنظيم کرده بوديم، خدمتشان تقديم کرديم.
آن پيشنهادها به کجا رسيد؟
تا جايي که اطلاع دارم، به هيچ کجا! البته دولت آقاي خاتمي هم پس از آن ديگر مدت زيادي سر کار نبود؛ يعني آخرين ماههاي دولت ايشان بود.
چرا در نامه نخبگان به صراحت قطع يا تعليق روابط ايران و ليبي خواسته نشده است؟
به دليل آنکه آن زمان نگران بوديم برخي عزيزان روي اين مسأله ملاحظاتي داشته باشند و نتوانند امضاء کنند. به همين سبب گفتيم مخرج مشترک مطالبات نخبگان را در نظر بگيريم تا اجماع قويتري حاصل شود ...
حواشي نامه موسوم به نخبگان
آيا موردي پيش آمد که افرادي به جهت ملاحظه روابط ايران و ليبي از امضا نامه خودداري ورزند؟
بله. مثلا يادم هست که آيتالله منتظري پيغام داده بودند که بند مربوط به برخورد ديپلماتيک با ليبي را برداريد تا نامه را امضا کنم. همچنين يادم هست که آقاي مهندس باهنر نماينده کنوني کرمان در مجلس شوراي اسلامي تلفني به خود من گفتند که با اين بند مشکل دارند و به همين سبب نميتوانند نامه را امضاء کنند.
آيا موارد ديگري هم بود که برخي افراد از امضاء نامه خودداري کرده باشند؟
بله، کم هم نبود. خوب يادم هست که رهبران فراکسيون دومخرداد مجلس ششم و حتي اعضاء مجمع روحانيون مبارز در مجلس ششم، بالاتفاق از امضاء نامه خودداري کردند. دوستان ما به آقايان ميردامادي، شکوريراد، محتشمي و مجيد انصاري مراجعه و صريحا پاسخ منفي دريافت کردند ... همچنين هيچوقت يادم نميرود که نيمه شب قبل از روزي که قرار بود متن نامه در روزنامههاي کشور انعکاس يابد، آقاي واحدي سردبير روزنامه آفتاب يزد با دوستان ما تماس گرفت و با عصبانيت خبر داد که نامه را در روزنامه کار نخواهد کرد. چند روز بعد هم در همان روزنامه يادداشتي نوشت و از مراجع و نخبگان گله کرد که چرا بر روي موضوعي مثل مسأله امام صدر اجماع کردهاند، اما روي موضوعات مهمتري چون بيمه، بازنشستگي و قيمت ارزاق اجماع نميکنند!
ميشود گفت که برخورد خطي کردند؟
قطعا نه، به هيچ وجه. براي اينکه از آن طرف همه بزرگان مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم، از قبيل آقايان فاضل ميبدي، اياذي و کاملان، با خوشرويي تمام نامه را امضا کردند. حتي در خود جبهه مشارکت هم انسانهاي باوجداني بودند، مثل آقاي حسين کاشفي و خانمها فاطمه راکعي و محتشميپور، که نامه را با علاقمندي امضا کردند.
حالا که صحبت از نامه نخبگان پيش آمد، لطفا توضيح دهيد که اساسا چه شد که چنين نامهاي تهيه و براي آقاي خاتمي ارسال شد؟
حقيقت آن است که در پاييز سال 1382 ما احساس کردم که موضع آقاي خاتمي در باره مسأله امام صدر عملا در يک جمله خلاصه شده است: «يا مذاکره دوستانه با ليبي، يا هيچ»! البته ايشان چنين جملهاي را بر زبان نياورده بود، اما عمل ايشان دقيقا همين معنا را تداعي ميکرد. از يک طرف براي ما مسلم شده بود که اين مذاکرات به جايي راه نخواهد برد. يعني نه امام صدر آزاد خواهد شد، نه حقيقت کشف خواهد شد و نه جنايت مجرمين تثبيت خواهد شد. براي اينکه ليبياييها تنها دنبال تبرئه قذافي بودند و نه هيچ چيز ديگر! از طرف ديگر من شخصا بعينه شاهد بودم که خانواده امام صدر در ديدارهاي اخير خود با آقاي خاتمي به شدت در فشار قرار گرفته و به معناي واقعي کلمه در رودربايستي گير کرده است.
آيا شما خود در جلسات خانواده با آقاي خاتمي حضور داشتيد؟
خير. من در هيچکدام از اين جلسات حضور نداشتم. براي اينکه اين جلسات جنبه ديدار خانوادگي هم داشت و طبيعتا حضور افراد خارج از خانواده موضوعيت نداشت. اما همواره عصر همان روزي که چنين ديدارهاي حساسي صورت ميگرفت، جلسه هيئت مديره مؤسسه تشکيل ميشد و جزئيات ديدار و مذاکرات مطرح و در جمع اعضا تجزيه و تحليل و براي آينده تصميمگيري ميشد.
انتظار خانواده امام صدر از آقاي خاتمي چه بود؟
چيزي که خانواده امام صدر از آقاي خاتمي ميخواست، که البته امروز نيز قاعدتا همان را از آقاي احمدينژاد ميخواهد، آن بود که مذاکرات تنها زماني فايده دارد، که به آزادسازي امام صدر و دو همراه ايشان منجر شود. و هر لحظه که احساس شود مذاکرات به چنين نتيجهاي منتهي نخواهد شد، بايستي آن را قطع و راهکارهاي حقوقي، قضايي و برخورد ديپلماتيک را دنبال کرد. اينها چکيده آن راهبرد کلي است که از همان سال 1376 ميان آقاي خاتمي و خانواده امام صدر مورد توافق قرار گرفته بود. حتي مقام معظم رهبري نيز در يکي از ديدارهاي همان ايام خود با خانواده امام صدر، حرکت بر اساس اين راهبرد را مورد تأييد قرار داده و در اين خصوص به آقاي خاتمي تذکراتي داده بود.
آيا تعبيرات مقام معظم رهبري را هنوز به ياد داريد؟
بله. براي اينکه جمله ايشان همواره در جلسات هيئت مديره مؤسسه نقل ميشد و حتي در نامه زمستان سال 82 خانواده امام صدر به آقاي خاتمي نيز با صراحت به ايشان يادآوري شده بود. مقام رهبري گفته بودند: «اين سالها کوتاهي شده، ما جبران خواهيم کرد و امر پيگيري را به هر قيمتي تا آخر ادامه خواهيم داد؛ حتي به قيمت شکايت قضايي وقطع رابطه با ليبي».
جريان تنظيم نامه نخبگان را تعريف ميکرديد.
بله. به هر حال ما احساس کردم که خانواده امام صدر در اقناع آقاي خاتمي با مشکل مواجه شده است. دقيقا يادم هست که خانم رباب صدر و آقاي صدرالدين صدر در اواخر پاييز سال 82 سفري به ايران آمده بودند و با آقاي خاتمي ديدار داشتند. آن ديدار خيلي مهم بود و بر اساس نتايجي که آقاي ابطحي تا آن زمان بدست آورده بود، بحثهاي صريحي بين آنها در گرفته بود. البته طي آن سفر و قبل از ديدار با آقاي خاتمي، بعضي افراد صاحبنظر از جمله آقاي مهدي چمران به جلسات هيئت مديره دعوت شده بودند و با آنها نيز برخي مشورتها انجام گرفته بود. به هر حال، يادم هست که در روز بازگشت خانم رباب صدر و آقاي صدرالدين صدر به لبنان، سه ساعت قبل از پرواز، جلسه فوقالعادهاي به درخواست و بلکه اصرار من در محل اقامت خانم رباب صدر برگزار شد. در آن جلسه استدلال و اصرار کردم که به رغم توافق روز قبل با آقاي خاتمي، ادامه مذاکرات آقاي ابطحي به صلاح نيست و بهتر است همينجا متوقف شود. جزئيات استدلال آن روز من همان مواردي است که مقارن آن ايام طي يادداشت «امام صدر؛ قرباني مذاکرات ابطحي و نمايندگان قذافي» در سايت بازتاب منعکس شد. اگرچه فضاي جلسه آن روز ما به سبب بحث طلبگي ميان من و يکي از اعضاء هيئت مديره مؤسسه در ايران متأسفانه قدري طوفاني و البته بعد با مديريت آقاي صدر آرام شد، اما همانجا اين احساس دروني من به يقين بدل شد که مسير حرکت آقايان خاتمي و ابطحي بر خلاف رضايت قلبي خانواده امام صدر است و آن عزيزان شديدا در تنگنا واقع شدهاند. بلافاصله بعد از آن جلسه بود که با دو سه نفر از علاقمندان امام صدر که معمولا همفکري ميکنيم، دور هم جمع شديم و پس از مرور و تجزيه و تحليل وضع جاري به اين نتيجه رسيديم که به مراجع و نخبگان متوسل شويم و ضرورت ساماندهي روند پيگيري مسأله امام صدر را از زبان آنان به آقاي رئيسجمهور گوشزد کنيم. گفتيم حالا که مراجعات خانواده امام صدر به آقاي خاتمي تأثير کافي ندارد، با حمايت بزرگان حوزه و کشور آنها را پشتيباني کنيم. به همين ترتيب نيز عمل کرديم.
افرادي که با همفکري مي کرديد چه کساني بودند؟
آقايان عليرضا محمودي و مهدي فرخيان از فضلاي وقت حوزه علميه قم و از همکاران خوب و مخلص مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امام صدر بودند و نيز آقاي سياوش سرمدي کارگردان خوشذوق مجموعههاي مستند ادواردو، امام خميني و امام صدر. اين عزيزان ار علاقمندان جدي و با انگيزه امام صدر در ايران بودند که اغلب همفکريهاي من با آنها صورت ميگرفت.
استقبال مراجع و نخبگان کشور از پيشنهاد امضاي نامه چگونه بود؟
حقيقت ان است که اغلب آقايان مراجع و نخبگاني که خدمتشان رسيديم، خيلي گرم استقبال کردند. هم مراجع و بزرگان حوزه، هم رؤساي دانشگاهها، هم چهرههاي سياسي، فرهنگي، هنري و حقوقدانان کشور، همه با نهايت دلسوزي و احساس مسئوليت استقبال و نامه را امضا کردند. بعدها نيز بسياري با مؤسسه امام صدر تماس گرفته و گله کرده بودند که اگر به آنان نيز مراجعه شده بود، حتما نامه را امضا ميکردند.
اگر از جريان تنظيم نامه نخبگان و جمعآوري امضاها خاطرات و ناگفتههايي داريد، خوشحال ميشويم که بيان کنيد.
خاطره و ناگفته که زياد داريم. متأسفانه تاکنون فرصت نشده است آنها را روي کاعذ بياوريم. اما انصافا صحنههاي بسيار زيبايي از جوانمردي و وفاداري را نزد اين بزرگان مشاهده کرديم. مثلا آقاي مهدي فرخيان تعريف ميکردند که به رغم آنکه بعد از ساعت ده شب و بدون هماهنگي قبلي به منزل مرحوم آيتالله حاج شيخ صدرالدين حائري شيرازي مراجعه کرده بودند و آن بزرگوار در بستر بيماري قرار داشت، اما به احترام امام صدر برخاستند، مدتي را به ياد ايشان گريستند و بعد با تشويق و تشکر فراوان نامه را امضاء کرده بودند. همچنين آقاي عليرضا محمودي نقل ميکردند که آيتالله بنيفضل از اعضاء برجسته جامعه مدرسين حوزه علميه قم، به رغم آنکه به شدت بيمار بودند و حتي توان حرکت نيز نداشتند، وقتي نام امام صدر را شنيدند، با زحمت فراوان به احترام ايشان تمام قد بلند شدند و باز ضمن تشويق و تشکر فراوان، نامه را امضا کرده بودند. يادم هست برخي بزرگان حوزه گفته بودند کاش نامه را خطاب به خود مقام معظم رهبري تنظيم کرده بوديد. براي اينکه شأن امام صدر بالاتر از آن است که کسي جز خود آن بزرگوار در اين عرصه ميدانداري کند. يکي از کساني که روي اين مسأله خيلي تأکيد داشت، آيتالله محمد علي گرامي از بزرگان امروز حوزه قم بود. برخي نيز اظهار تأسف ميکردند که آقاي خاتمي چرا آقاي ابطحي را مسئول مذاکرات کردهاند. يادم هست که يکي از بزرگاني که به اين نکته اعتراض جدي داشت، مرحوم آيتالله سيد مهدي يثربي امام جمعه فقيد کاشان بود. نکتهاي که براي همه ما خيلي شيرين بود، تعلق خاطر همه جريانات سياسي کشور به امام صدر و اين نکته بود که آن بزرگوار حتي در غياب خود ميتواند دلها را به هم نزديک و انسجام و اتحاد ملي را تحکيم کند. از جامعه مدرسين تا مجمع مدرسين حوزه علميه قم، از جامعه اسلامي مهندسين تا نهضت آزادي و از حوزويان تا دانشگاهيان، همه و همه با هم نامه را امضا کردند. يادم هست که وقتي به اصفهان رفتم، آيات بزرگوار مظاهري و طاهري اصفهاني به رغم همه اختلافات آن روز، امضاء خود در پاي نامه را يکجا کنار هم گذاشتند. همچنين وقتي به اراک رفتم، آيتالله احمد محسني گرکاني نماينده وليفقيه و آقاي دکتر رحمان کارگشا که از بزرگان جريان ملي مذهبي کشور است، به يک اندازه با خوشرويي از امضاء نامه استقبال کردند.
خانواده امام صدر در تهيه نامه نخبگان چه نقشي داشت؟
آنها عملا هيچ نقش خاصي در اين جريان نداشتند. آنها تازه زماني از وجود چنين نامهاي مطلع شدند که متن آماده و امضاء اغلب مراجع و بزرگان قم، تهران و مراکز استانها را بدست آورده بوديم. البته ما مخصوصا آنها را مطلع نکرده بوديم؛ براي اينکه هم در برابر يک امر واقع قرار گيرند؛ و هم در مقابل آقاي خاتمي دچار محظورات اخلاقي نشوند.
چگونه از وجود نامه مطلع شدند و واکنش آنها چه بود؟
چند روز قبل از وقوع زلزله غمانگيز بم در زمستان سال 82 بود که به اتفاق برخي اعضاء هيئت مديره مؤسسه به لبنان رفتيم تا آخرين پيشنهاد ليبياييها به آقاي ابطحي در خصوص ادامه مذاکرات را بررسي و براي آن جوابي آماده کنيم. در پايان جلسهاي که به اتفاق همه اعضاء خانواده امام صدر در منزل خانم رباب صدر در بيروت تشکيل شده بود، خبر تهيه نامه را اعلان کردم. ميخواستم فضا را قدري تلطيف و دوستان را اميدوار کنم که هنوز راههاي زيادي هست که تجربه نشدهاند. طبيعتا همه جا خوردند. يادم هست آقاي صدرالدين صدر با خوشحالي گفتند که ما اينجا تا ديروز روي اين موضوع بحث مي کرديم که انجام چنين کاري امکانپذير نيست. حالا فلاني آمده و خبر آورده است که چنين کاري نه تنها شدني است، بلکه ما کرديم و شد!
پاسخ آقاي خاتمي به نامه نخبگان چه بود؟
ايشان پاسخ عمومي که هيچوقت نداد. نه آقاي خاتمي و نه آقاي ابطحي، به رغم آنکه آقاي ابطحي چند بار در سايت بازتاب اعلان کرده بود که قصد پاسخگويي عمومي دارد، هيچگاه چنين نکردند.
پاسخ خصوصي چطور؟ اصلا واکنش آقاي خاتمي چه بود؟
آنطور که شنيدم، آقاي خاتمي ابتدا قدري ناراحت شده بودند. براي اينکه ايشان واقعا تصور ميکردند که در جريان پيگيري مسأله امام صدر خيلي خوب عمل کردهاند! البته آقاي خاتمي انسان نجيبي هستند و هيچگاه نشنيدم که تندي کرده باشند. در مورد پاسخ خصوصي نيز همين اندازه خبر دارم که ايشان آقاي ابطحي را نزد برخي بزرگان قم و تهران، خصوصا اعضاي مجمع مدرسين و مجمع روحانيون مبارز فرستاده بودند تا عملکردشان را توجيه کنند. با اين حال، اغلب مراجع و نخبگان پاسخي دريافت نکردند. اگر به ياد داشته باشيد، چند ماه پس از ارسال نامه بود که آيتالله بنيفضل طي مصاحبهاي با يکي از خبرگزاريها گله کردند که آقاي خاتمي به مفاد نامه که عمل نکردند هيچ، حتي پاسخي هم به آن ندادند.
توقف مذاکرات ايران و ليبي توسط آقاي خاتمي
به آخرين پيشنهاد ليبياييها به آقاي ابطحي در باره ادامه مذاکرات ايران و ليبي در باره مسأله امام صدر اشاره داشتيد. پيشنهاد ليبياييها دقيقا چه بود؟
سؤال خوبي است. ليبياييها حدود اوايل زمستان سال 82 به آقاي ابطحي پيشنهاد کرده بودند که ما حاضر هستيم قدم آخر مذاکرات را بر داريم و حقيقت مسأله امام صدر را فاش سازيم، به شرط آنکه ايران، شيعيان لبنان و خانواده امام صدر پس از آن رسما بيگناهي شخص معمر قذافي را اعلان و از وي بابت افشاء شجاعانه حقيقت قدرداني کنند. بعد هم تهديد کرده بودند که اگر چنين نشود، آنها خود رأسا و بطور يک جانبه مسأله را تمام خواهند کرد.
پاسخ آقايان خاتمي و ابطحي چه بود؟
آقاي خاتمي خوشبختانه مصر بود که هم آغاز مذاکرات و هم ادامه آن، با موافقت خانواده امام صدر انجام شود. يعني اگر خانواده موافقت نميکرد، مذاکراتي نيز صورت نميگرفت. اين مردانگي را ايشان داشت. سفر زمستان سال 82 ما به لبنان نيز براي همين بود که خانواده امام صدر شرايط جديد را بررسي و اعلان نظر کند که آيا موافق است مذاکرات ادامه يابد، يا خواهان آن است که مذاکرات در همين نقطه متوقف شود.
توصيه خود آقاي ابطحي به خانواده چه بود؟
تا آنجا که به ياد دارم، توصيه کارشناسانه آقاي ابطحي آن بود که قدم آخر مذاکرات نيز برداشته شود. ايشان مقارن همان ايام بود که با مجموعه «روايت فتح» نيز مصاحبه کرده و گفته بود که خانواده امام صدر بايد ميان يک امام غائب از نظر، و يک امامزادهاي که جا و بارگاه مشخص دارد، يکي را انتخاب کند!
واکنش خانواده امام صدر به پيام آقاي ابطحي چه بود؟
به جز يک نفر در ايران، همه قاطعانه با آن مخالفت و بر توقف فوري اين مذاکرات خفتبار تأکيد کردند. يادم هست که در آن جلسهاي که در بيروت در منزل خانم رباب صدر جمع شديم، همه اعضاء خانواده و شخص خانم رباب صدر از پيام آقاي ابطحي بسيار خشمگين و برخي حتي معترض بودند که اساسا چرا مسئوليت چنين مذاکرات حساسي بر عهده چنان فرد کمتجربهاي گزارده شده است.
آخر چه تضميني وجود داشت که ليبياييها راست بگويند؟
دقيقا! يکي از اشکالات وارد بر پيشنهاد ليبياييها همين بود. البته ليبياييها گفته بودند که آقاي ابطحي را قانع خواهند ساخت. اما در عين حال اين را هم تصريح کرده بودند که تضميني نميدهيم که براي همه ادعاهاي خود دليل و مدرک مستند ارائه دهيم! به عبارت ديگر راه را براي خود باز گذاشته بودند تا مثل هميشه داستاني را سر هم کنند و بعد به عنوان حقيقت به آقاي ابطحي قالب کنند. مهمترين اشکال وارد بر ليبياييها آن بود که هيچ تضميني وجود نداشت که خاتمه مذاکرات با آزادي امام صدر همراه باشد؛ بعکس، سمت و سوي مذاکرات عملا در جهتي پيش ميرفت که ممکن بود حتي نتيجه معکوس به بار آورد. اين در حالي بود که اساسا اصل انجام مذاکرات از همان ابتدا تنها با اين شرط توسط خانواده امام صدر پذيرفته شده بود که به آزادي آن بزرگوار منجر شود. اينجا نگراني ديگري نيز پديد آمد و آن به خطر افتادن امنيت امام صدر بود. درست همانطور که پذيرفتن فرضيه شهادت شهيد تندگويان امنيت آن عزيز را به خطر انداخت و سرانجام به شهادتش منجر شد. به هر حال جمعبندي خانواده امام صدر آن بود که ادامه مذاکرات نه تنها به آزادي آن عزيز منجر نخواهد شد، بلکه ضمن خطراتي که دارد، به کشف همه حقيقت و تثبيت جرم مجرمين و مجازات آنها نيز منتهي نخواهد شد! به عبارت ديگر، ادامه مذاکرات تنها وسيلهاي بود براي تبرئه معمر قذافي و بس!
آيا اين نظر خانواده امام صدر به آقاي خاتمي انتقال داده شد؟
بله. بلافاصله پس از بازگشت ما به ايران نامهاي توسط خانواده براي آقاي خاتمي تنظيم و ارسال شد و طي آن در منتهاي صراحت و صميميت از ايشان خواسته شد تا اولا مذاکرات آقاي ابطحي بلافاصله متوقف شود، ثانيا به منظور جلوگيري از سوءاستفاده ليبي توقف مذاکرات رسما اعلان گردد و ثالثا راهکارهاي ديگري که مقام رهبري و آقاي خاتمي در سال 76 قول داده بودند، فعال شوند ...
يعني پيگيري قضايي و برخورد ديپلماتيک؟
دقيقا! البته خانواده امام صدر خود مقدمات پيگيري قضايي را در لبنان فراهم کرده بود؛ يعني اسناد و مدارک و مستندات پرونده را جمعآوري و يک تيم توانمند حقوقي متشکل از وکلاي کارکشته بينالمللي را آماده کرده بود. به عبارت ديگر وقت آن بود تا ايران با همه قوا به حمايت از آن بر خيزد.
واکنش آقاي خاتمي چه بود؟
آقاي خاتمي نامههاي خانواده و نخبگان را تقريبا همزمان با هم دريافت کرد. شايد نامه نخبگان دو سه هفته ديرتر به دست ايشان رسيد. به هر حال ايشان ناراحت شد. حتي شنيدم گفته بودند ادبيات نامه اول، ادبيات خانواده امام صدر نيست! در حاليکه آن نامه را خود فرزندان امام صدر، آنهم بسيار مؤدبانه و دلسوزانه نگارش کرده بودند. اينها مهم نيست. مهم آن است که آقاي خاتمي دستور داد تا مذاکرات آقاي ابطحي متوقف شود و خوشبختانه همينطور نيز شد ...
پيگيري قضايي و برخورد ديپلماتيک چه شد؟
هيچ! آقاي خاتمي ديگر هيچ اقدامي نکرد! همانطور که پيشتر گفتم، موضع ايشان در ماههاي آخر عملا در اين جمله خلاصه شده بود که «يا مذاکره دوستانه با ليبي، يا هيچ»! و اين بر خلاف توافق اوليه ميان ايشان، مقام رهبري و خانواده امام صدر بود. اخيرا متأسفانه آقايان ابطحي، محمدرضا خاتمي و سعيد حجاريان در بعضي مناسبتها اظهار داشتهاند که پيگيريهاي آقايان خاتمي و ابطحي به نتايج خوبي منجر شده بود، اما خانواده امام صدر خواستند پيگيريها ادامه نيابد. متأسفم بگويم که اين نوع اظهارات تماما خلاف واقع است و خانواده امام صدر هيچگاه خاتمه پيگيريها را خواستار نشده بود. آنچه خانواده خواستار آن بود، که در نامه آنها به آقاي خاتمي صريحا ذکر شده است و اميدوارم روزي جهت ثبت در تاريخ منتشر شود، توقف مذاکرات خفتبار آقاي ابطحي با ليبياييها بود و جايگزين شدن آن با اقدامات قضايي و برخوردهاي مناسب ديپلماتيک.
ارتباط مسأله امام صدر با امنيت ملي ايران و انقلاب اسلامي
منظور شما از اقدام قضايي، در داخل کشور است يا در خارج از آن؟
هم در داخل کشور و هم در خارج از آن! وقتي دستگاه قضايي لبنان به عنوان يکي از دو کشور متبوع امام صدر پرونده را رسيدگي و حتي حکم جلب 17 مقام سياسي رژيم قذافي را صادر کرده است، چرا ما در داخل کشورمان نتوانيم چنين اقدامي را انجام دهيم؟ آيا دستگاه قضايي ما از ما از دستگاه قضايي لبناني که زير نظر دولت فؤاد سينيوره اداره ميشود، کمتر است؟
برخي کارشناسان اعتقاد دارند که با توجه به اينکه جرم در داخل کشور اتفاق نيفتاده است، دادگاههاي ايران نميتوانند به اين مسأله رسيدگي کنند. در اين خصوص چه نظري داريد؟
اين سخن دقيق نيست. اتفاقا حقوقدانان برجسته کشورمان که نامه نخبگان را نيز امضاء کردند، از جمله آقاي دکتر حسين مير محمد صادقي سخنگوي سابق قوه قضاييه، از سال 1379 تاکنون بارها و بارها طي مصاحبهها و سخنرانيهاي مختلف تصريح کردهاند، که حتي دادگاههاي داخل کشور هم ميتوانند مسأله امام صدر را مورد رسيدگي قرار دهند؛ مشروط بر آنکه پذيرفته شود که جرم «ربوده شدن امام صدر» با امنيت ملي ايران ارتباط دارد. اين کاري است که هماکنون در رابطه با برخي مقامات آرژانتين در حال انجام است. با اينکه جرمي در داخل کشور روي نداده است؛ اما برخي مقامات آرژانتين به اتهام اقدام عليه امنيت ملي کشور توسط دادگاههاي داخل احضار شدهاند.
چرا اعتقاد داريد که مسأله امام موسي صدر با امنيت ملي ايران ارتباط دارد؟
سوال خوبي است. البته کاش اين سؤال با مراجع محترم حوزه علميه قم در ميان گذاشته ميشد. خيلي دوست ميداشتم مسئولان محترم کشور مستقيما از زبان آيات بزرگواري چون صافي گلپايگاني، وحيد خراساني، شبيري زنجاني و موسوي اردبيلي بشنوند که چرا ربودن امام صدر را اقدامي عليه امنيت ملي و انقلاب اسلامي ايران به شمار ميآورند؟
به هر حال، به نظر من جرم «ربودن امام صدر» که جرمي مستمر است، حداقل به دو سبب مهم اقدام عليه امنيت ملي ايران و انقلاب اسلامي است. سبب اول جايگاه خود امام صدر در ايران است و سبب دوم نيز جايگاه آن بزرگوار در خاورميانه و لبنان؛ البته سبب سومي را نيز سراغ دارم که بحث در مورد آن از حوصله اين گفتگو خارج است.
اما سبب اول: امام صدر کسي بود که قبل از پيروزي انقلاب، توسط خود امام راحل به عنوان شخصيتي که ميتواند ايرانِ پس از شاه را اداره کند، نام برده شده بود. مرحوم آيتالله سيد محمد علي موحد ابطحي در اين خصوص جملات جالبي را از حضرت امام نقل کرده است که ميتوانيد در ادبيات مربوط به امام صدر پيدا کنيد. علاوه بر حضرت امام، بسياري ديگر از بزرگان روحانيت و کشور نيز بر اين باور بودند که امام صدر اگر پس از پيروزي انقلاب حضور ميداشت، اولين رئيس جمهور ايران ميبود و پس از رحلت امام بزرگوار نيز يکي از محتملترين گزينههاي جانشيني ايشان. من طي دو دهه گذشته با حدود 150 تن از بزرگان کشور در باره امام صدر گفتگو کردم و تقريبا از همه آنها تعبيرهاي مشابهي را شنيدم. امام صدر در انقلاب اسلامي ايران چنين جايگاهي داشت؛ يعني جايگاهي در حد رهبري يا رئيس کشور؛ درست مانند شهيدان بهشتي و مطهري، که البته بعضي بزرگان مانند آيتالله موسوي اردبيلي امام صدر را به جهت توانمندي در عرصه حکومت حتي بر آن دو بزرگوار نيز ترجيح دادهاند. آيا ترور شهيدان بهشتي و مطهري اقدام عليه امنيت ملي ايران و انقلاب اسلامي نبود؟ اگر بود که حتما بود، جرم مستمر «ربودن امام صدر» را هم بايد به همان دلايل، اقدام عليه امنيت ملي ايران و انقلاب اسلامي دانست.
سبب دوم ارتباط امام صدر با امنيت ملي ايران و انقلاب اسلامي، بحران خاورميانه، خصوصا لبنان و وزن امام صدر در معادلات حاکم بر آن است. امروز لبنان عمق استراتژيک انقلاب اسلامي ايران است. مهمترين پيام انقلاب ما به جهان اسلام آن بود که اگر با توکل بر خدا و استقبال از شهادت در برابر زورگويي دشمن صهيونيستي ايستادگي کنيد، پيروز ميدان خواهيد بود. صريح بگويم، اين پيروزيهاي پي در پي مقاومت اسلامي لبنان عليه اسرائيل بود که اين پيام انقلاب و حقانيت آن را به اقصي نقاط منتقل کرد. اگر امروز انتفاضهاي در فلسطين اشغالي جريان دارد، به سبب الگوبرداري از مقاومت اسلامي لبنان است. به عبارت ديگر اقتدار مقاومت اسلامي اقتدار انقلاب اسلامي ايران است و هر نوع اقدام عليه آن به منزله اقدام عليه انقلاب اسلامي و امنيت ملي ايران. اگر اين را بپذيريم، آيا امنيت آقاي سيد حسن نصرالله، با امنيت مقاومت اسلامي و در نتيجه امنيت انقلاب اسلامي و ايران مرتبط نيست؟ اگر چنين است که هست، جرم مستمر «ربودن امام صدر» نيز که به تعبير آقاي سيد حسن نصرالله مؤسس و امام مقاومت لبنان است، اقدام عليه مقاومت اسلامي و به تبع آن انقلاب اسلامي و ايران است.
ارزيابي عملکرد دو ساله دولت آقاي احمدينژاد
عملکرد دو ساله دولت آقاي احمدينژاد در خصوص پيگيري مسأله امام صدر را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
حقيقت آن است که ما ابتدا به آقاي احمدينژاد اميدهاي زيادي بسته بوديم. به هر حال ايشان يکي از نيروهاي اصولگرا بود و همه چهرههاي بارز اصولگرا، از قبيل آقايان حداد، چمران، توکلي و غفوريفرد نامه نخبگان را امضاء کرده بودند. از طرفي ترکيب مجلس هشتم نيز اصولگرا بود و دهها تن از کساني که نامه نخبگان را امضا کرده بودند، از قبيل آقايان فاکر، ابوترابي، افروغ، عباسپور، کوچکزاده، ابوطالب و ... ، به آن راه يافته بودند. اميد ما وقتي زيادتر شد که آقايان متکي و الهام مسئوليت وزارت خارجه و سخنگويي هيئت دولت را عهدهدار شدند. براي اينکه هر دو اين آقايان باز از کساني بود که نامه نخبگان را امضا و پيگيري قضايي و برخورد ديپلماتيک با رژيم قذافي را از آقاي خاتمي درخواست کرده بودند. بسيار متأسفم که پس از گذشت اين دو سال ناچارم بگويم، که حتي عملکرد دولت آقاي احمدينژاد نيز ما را پاک سرخورده و نااميد کرد ...
چرا اين ارزيابي را داريد؟
براي اينکه آقاي احمدينژاد هيچ تغيير و تحولي در روند پيگيري آقاي خاتمي ايجاد نکرد. رويه آقاي احمدينژاد عملا ادامه همان رويه آقاي خاتمي است؛ اگر آقاي خاتمي تنها خواهان مذاکره دوستانه با ليبي بود، آقاي احمدينژاد نيز همينطور است! اگر آقاي خاتمي عملا مخالف اقدام قضايي و برخورد ديپلماتيک بود، آقاي احمدينژاد نيز تا امروز چنين بوده است. به قول آيتالله شاهرودي، تنها نام مسئولان عوض شده است و نه چيز ديگر. نام خاتمي تبديل به احمدينژاد شد و نام ابطحي نيز تبديل به احمد موسوي! همين! تازه اگر بخواهيم منصفانه قضاوت کنيم، عملکرد آقاي خاتمي از بعضي جهات نسبت به آقاي احمدينژاد امتياز داشت. آقاي خاتمي لااقل زمانيکه وقتکشي و عدم صداقت ليبياييها برايش محرز شد، سعد مجبر فرستاده ويژه قذافي را به حضور نپذيرفت. اما آقاي احمدينژاد نه تنها سعد مجبر را سال گذشته با گرمي به حضور پذيرفت، بلکه شخصا معمر قذافي را در آديسآبابا در آغوش کشيد و ماه گذشته هم به منظور توسعه هرچه بيشتر روابط ايران و ليبي، نخستوزير ليبي را به ايران دعوت کرد!
سخنگوي وزارت امور خارجه اخيرا به مذاکرات جاري ايران و ليبي در باره مسأله امام صدر اشارهاي کرده بود. از اين مذاکرات چه خبري داريد؟
تا آنجايي که من خبر دارم، اين مذاکرات با اعتراض شيعيان لبنان، يعني حزبالله، امل، مجلس اعلاي اسلامي شيعه و نيز خانواده امام صدر متوقف شده است. اتفاقا يکي از گلههاي جدي دوستداران امام صدر به آقاي احمدينژاد همين است: چرا مذاکرات بيثمر و بلکه خطرناکي که حتي آقاي خاتمي در آخرين سال رياستش به درخواست خانواده امام صدر متوقف کرده بود، توسط ايشان دوباره از سر گرفته شد؟ اين مذاکرات خدمت به چه کسي است؟ مذاکراتي که نه به آزادسازي امام صدر ميانجامد، نه به کشف حقيقت و نه به تثبيت مسئوليت مجرمين، و تنها و تنها مصلحت و تبرئه ربايندگان امام صدر را در بر دارد، چرا ميبايست مجددا آغاز شود؟
برخي مسئولان اعتقاد دارند که ايران امروز درگير پروندههاي مهمي چون بحران هستهاي، مسائل عراق، افغانستان و در کنار آنها برخي مشکلات داخلي است. به همين جهت ميگويند که مسأله امام صدر براي ايران اولويت ندارد. نظر شما در اين خصوص چيست؟
البته شما متأسفانه درست ميگوييد. برخي آقايان واقعا چنين نظري دارند. خوب به ياد دارم که عين اين جملات را يک بار از آقاي جوانفکر مشاور مطبوعاتي رئيسجمهور شنيدم. اما من اين حرفها را قبول ندارم. يعني پس از گذشت سي سال از ربوده شدن امام صدر نميتوانم چنين حرفهايي را بپذيرم. مشکلات هميشه هست. چه زماني بدون مشکل بودهايم؟ اين نوع حرفها نشانه ضعف مديريت است. همچنين نوعي بهانه است تا کوتاهيها را توجيه کنند. اگر آقايان اينقدر گرفتار بحران هستهاي و تبعات آن هستند که فرصت پرداختن به مسأله امام صدر را ندارند، چرا با تمام وجود سالي يک بار در تب و تاب انتخابات ميسوزند و حتي ذوقزده و بسيار پيش از موعد به پيشواز آن ميشتابند؟ اول انتخابات شوراها، بعد مجلس، بعد خبرگان و بعد هم رياستجمهوري؟ اين نوع بهانهها، آن هم پس از سه دهه، شايسته مقامات کشوري مثل جمهوري اسلامي ايران نيست. هر کاري جايگاه خود را دارد. بحران هستهاي جايگاه خود را دارد؛ مسائل افغانستان، عراق، فلسطين و لبنان جايگاه خود را دارند؛ مسائل داخلي جايگاه خود را دارد و مسأله امام صدر نيز جايگاه خود را دارد. هيچگاه کسي تقاضا نکرده است که کشور تعطيل شود و تنها به مسأله امام صدر پرداخته شود! چه کسي اين حرف زده است؟ ايران به شکر خدا بزرگ و قدرتمند است؛ ظرفيتها و امکانات و بخصوص نيروي انساني توانمند و قابلتوجهي دارد؛ تنها بايد اين مجموعه را مديريت کرد. با يک مديريت صحيح حق همه مسائل را ميتوان ادا کرد، از جمله مسأله امام صدر را.
قضيه آقاي جوانفکر چه بود؟
در تابستان سال 84 و قبل از اينکه آقاي احمدينژاد کارش را رسما آغاز کند، روزي آقاي ايمن زغيب کارگردان خوشذوق تلويزيون المنار لبنان با من تماس گرفت. اين آقاي ايمن زغيب کارگردان همان مجموعه مستند و زيباي امام خميني است که بهار امسال از شبکه اول سيما پخش شد. او مجموعهاي ديگري در باره امام صدر در دست توليد داشت که قبل از پيروزي آقاي احمدينژاد در انتخابات، مونتاژ آن را تقريبا به پايان برده بود. با اين حال پس از پيروزي آقاي احمدينژاد فکر کرده بود که شايد مناسب باشد در باره ادامه روند پيگيري مسأله امام صدر در دولت جديد با ايشان هم صحبتي داشته باشد. چه بسا حرفهاي خوبي مطرح شود که در فيلم قابل استفاده باشد. به همين دليل به من زنگ زد و مشورت کرد. من هم تأييد و او را تشويق کردم. در همين ارتباط با يکي از دوستان روزنامه کيهان که با آقاي احمدينژاد رابطه داشت، تماس گرفتم. توسط او به آقاي جوانفکر متصل شدم و موضوع را منتقل کردم. پاسخ آقاي جوانفکر که خيلي هم صريح ادا شد اين بود: «مسأله امام موسي صدر به هيچ وجه جزو اولويتهاي آقاي احمدينژاد نيست! آقاي احمدينژاد فعلا کارهاي مهمتري دارند و وقت ندارند به اينگونه مسائل بپردازند»!
دلايل خروج از مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امام صدر
شما يکي از بنيانگزاران مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امام موسي صدر بوديد؛ چرا از اين مؤسسه خارج شديد؟
من به رغم احترام فراواني که براي فرزندان محترم امام صدر قائل هستم، اما روش آنان در پيگيري مسأله آن بزرگوار را کارآمد نميدانستم و به عنوان مدير عامل و عضو هيئت مديره مؤسسه نميتوانستم از عملکرد آن دفاع کنم. به هر حال کسي که مسئوليتي دارد، بايد به اندازه مسئوليتش پاسخگو باشد. من بارها خود را جاي يک دوستدار ساده امام صدر گذاشتم و از خود و نيز دوستان هيئت مديره سؤال کردم که آيا از همه ظرفيتها استفاده بهينه کردهايم؟ آيا واقعا هرچه داشتيم، براي ياري امام هزينه کرديم؟ طبيعتا پاسخ من و ديگران منفي بود. آقاي صدرالدين صدر فرزند گرانقدر امام صدر همين دو سه روز پيش که تلفني با هم صحبت کرديم، با تأسف اظهار ميداشت که هنوز کارهايي که در لبنان در حال انجام دارند، از نوع «عکسالعمل» است! يعني عوامل رژيم قذافي توطئه ميکنند تا مسير رسيدگي به پرونده را از حالت طبيعي خارج سازند؛ و فرزندان امام با همه توان تلاش ميکنند تا دسايس آنها را خنثي کنند و پرونده را به مسير طبيعي خود باز گردانند. وضع فرزندان امام صدر در ايران به طريق اولي بسيار بدتر از لبنان است! طبيعتا چنين وضعيتي در شأن امام صدر نيست. امروز حدود سي سال از ربوده شدن امام صدر سپري شده است. فرزندان امام صدر واقعا به کجا رسيدند؟ نه امام صدر را آزاد کردند؛ نه حقيقت ماجرا را کشف کردند؛ و نه مسئوليت مجرمين را تثبيت و آنها را به مجازات رساندند! البته ترديدي نيست که فرزندان امام صدر براي پيگيري مسأله آن بزرگوار زحمات زيادي را متحمل شدند؛ اما آيا نتيجه تلاشهاي آنان با حجم فاجعه و نيز بزرگي اين سي سال متناسب است؟ شخصا چنين باوري ندارم و به همين سبب هم پس از آنکه قانع شدم که نميتوانم رويه آنها را تغيير دهم، با تفاهم و صميميت از آن مجموعه جدا شدم.
پيشنهاد شما به خانواده امام صدر چه است؟
سخن من با خانواده امام صدر آن بوده و هست که ابعاد امنيتي اين پرونده بسيار پيچيدهتر و وسيعتر از آن است که يک خانواده به تنهايي و با امکانات متواضع خود بتواند به حل و فصل آن اقدام کند. عمليات ربودن امام صدر توسط رژيم قذافي و با همدستي حداقل چند سازمان امنيتي کارکشته عربي در منطقه اجرا شد و خانواده امام صدر هيچگاه نميتواند از پس آنها برآيد. سخن من با خانواده امام صدر همواره آن بوده است که بايد با بسيج همه ظرفيت خود، جمهوري اسلامي ايران را بر آن دارد تا مسئوليت حل و فصل کامل مسأله را در چارچوب عزت حسيني و غيرت ايراني عهدهدار شود. چنين کاري فقط از دست جمهوري اسلامي ايران است که بر ميآيد.
واقعا با اين همه انتقادي که طي دو سال اخير به عملکرد دولت در پيگيري مسأله امام صدر داشتيد، هنوز هم خواهان آن هستيد که دولت در پيگيري مسأله امام صدر فعال شود؟
قطعا! براي اينکه به رغم همه انتقاداتمان در مسأله امام صدر به عملکرد دولت و ديگر دستگاهها، به آنها حسن ظن و اعتماد داريم. چطور ميتوانيم نداشته باشيم؟ ما به غير از دولت خودمان، به کجا ميتوانيم پناه ببريم؟ همانطور که گفتم، ربوده شدن امام صدر قطعا کار سازمانهاي امنيتي قدرتمند منطقه و جهان است. غير از جمهوري اسلامي ايران چه مرجعي ميتواند از امام صدر دفاع کند؟ اصلا به کجا ميتوانيم اعتماد کنيم؟ نظام ما امروز خوشبختانه در عرصه منطقه و جهان مقتدر و توانمند است. اگر اراده جدي براي پيگيري و حل مسأله امام صدر وجود داشته باشد، حل مسأله، آنهم در چارچوب عزت حسيني و غيرت ايراني، کاملا شدني است. فقط بايد کاري کنيم که اين اراده جدي در کشور پديد آيد. ما دوستداران امام صدر در ايران احساس فرزنداني را داريم که در خانواده بزرگ جمهوري اسلامي، گاهي اوقات از برادران بزرگترشان انتقاد ميکنند و اگر نيز لازم باشد، در چارچوب قانون و اخلاق، حتما آنها را براي انجام کار خير تحت فشار خواهيم گذاشت.
خاطرات شيرين و تلخ سالهاي پيگيري
در طول اين چند سالي که در پيگيري مسأله امام صدر فعال هستيد، حتما خاطرات شيرين و تلخ فراواني را تجربه کرديد. شيرينترين خاطره خود را تعريف کنيد.
يکي از شيرينترين خاطرات من فضاي اميدبخش يکي از جلسات هيئت مديره بود که پس از ديدار خانواده امام صدر با مقام معظم رهبري برپا شده بود. همان ديداري که مقام رهبري گفته بودند مسأله امام صدر را تا آخر، حتي تا پيگيري قضايي و قطع روابط ايران و ليبي پي خواهند گرفت. غروب آن روز در منزل آقاي مهندس مهدي فيروزان داماد امام صدر جمع شديم. آقايان صدرالدين صدر و فيروزان هر کدام جداگانه يک بار جزئيات ديدار را نقل و استنباط خود را بيان کردند. از جمله نقل کردند که در آن ديدار از وضعيت پيگيري قضايي مسأله امام صدر و احتمال اعمال نفوذ برخي صاحبان قدرت مثل نخستوزير وقت لبنان ابراز نگراني کرده بودند. آقاي خامنهاي بلافاصله با اقتدار جواب داده بودند که نخستوزير لبنان چکاره است؟ اين مسأله به ايران مربوط است و ما خود ميدانيم که چگونه آن را پيش ببريم. خوب به ياد دارم که وقتي دوستان اين جملات را نقل ميکردند، فضاي شيريني آکنده از اميد، آرامش، غرور و اين احساس که امام صدر و خانواده او تنها نيستند، بر جلسه حاکم شده بود.
از خاطرات تلخ خود نيز يکي را تعريف کنيد.
خاطرات تلخ متأسفانه زياد داشتم. شايد تلخترين خاطرهام، جدا شدن از مؤسسه امام صدر بود. خاطره تلخ ديگري که برايم خيلي گران آمد، به ديدارمان با جناب آقاي يونسي مربوط است. در همان جلسهاي که گفتم خدمت ايشان رسيديم، از ايشان سؤال کردم که اين نوع تعامل ايران با پرونده امام صدر، که سفير ليبي در تهران حتي يک بار طي اين سالها به وزارت امور خارجه احضار نشده است و مسأله امام صدر هيچگاه از سوي ايران در مجامع بينالمللي حقوق بشر مطرح نشده است، آيا در راستاي عزت حسيني و غيرت ايراني است؟ آقاي يونسي پاسخ دادند که «فرض کنيد ما بر اساس عزت حسيني و غيرت ايراني عمل کرده بوديم، چه چيزي گيرمان ميآمد»؟! اين جمله، آنهم از آن شخصيت بزرگوار، که در سلامت نفس و اخلاص او هيچ ترديدي ندارم، خيلي برايم گران آمد.
منبع: بازتاب، 24 شهریور 1386