جدیدترین مطالب

شهین اعوانی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

در گفت‌وگوی خواندنی پیش رو، دکتر شهین اعوانی خاطراتی از زندگی علمی و نیز خاطراتی از دوران تحصیل در آلمان بیان کرده‌اند و علاوه‌بر آن در باب فلسفه در ایران و جهان و «مباحث تطبیقی در فلسفه» و «نسبت زنان و فلسفه» نیز سخن گفته‌اند.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، دکتر شهین اعوانی، در سال ۱۳۵۵ کارشناسی فلسفه و در سال ۱۳۶۴ کارشناسی‌ارشد فلسفه را از دانشگاه تهران اخذ و در سال ۱۳۸۲ از رساله دکتری خود در دانشگاه بن آلمان دفاع کرده ‌است. او که معاون پژوهشی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است، جزء اولین زنان ایرانی‌ای است که در دوره معاصر و به روش آکادمیک فلسفه آموخته است. در گفت‌وگوی خواندنی پیش رو، ایشان خاطراتی از زندگی علمی و نیز خاطراتی از دوران تحصیل در آلمان بیان کرده‌اند و علاوه‌بر آن در باب فلسفه در ایران و جهان و «مباحث تطبیقی در فلسفه» و «نسبت زنان و فلسفه» نیز سخن گفته‌اند.

مهدی گلشنی به تبیین ارتباط فلسفه با سایر علوم پرداخت و بیان کرد: در غرب این تعامل به وجود آمده و شاهد این هستیم که در تشکل‌های علمی که متشکل از فیزیک‌دان و ... است، فلاسفه نیز حضور دارند اما متاسفانه بنا به دلایل مختلف این نسیم مثبت از غرب به ایران نوزیده است.

به گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه به نقل از ایکنا، بخش اول از گفت‌وگوی تفصیلی با مهدی گلشنی، بنیان‌گذار گروه فلسفه علم دانشگاه شریف با عنوان «در دانشگاه شریف چه می‌گذرد؟/ مهدی گلشنی از تبعیض‌ها و رفاقت بازی‌ها می‌گوید»، منتشر شد. هم‌ اکنون بخش دوم این مصاحبه که در بردارنده مباحثی مانند فلسفه، نقش فلسفه در شکل‌گیری علوم، ارتباط فلسفه اسلامی با دیگر علوم و … است تقدیم می‌شود؛

پانزدهمین نشست از سلسله نشستهای چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی به موضوع «انقلاب اسلامی و توسعه فلسفه سیاسی» می‌پردازد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، پانزدهمین نشست از سلسله نشست های چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی به موضوع «انقلاب اسلامی و توسعه فلسفه سیاسی» می پردازد.

در این نشست حجت الاسلام والمسلمین احمدرضا یزدانی مقدم، محمد پزشکی، شریف لک زایی و مرتضی یوسفی راد ارائه دهنده و رجبعلی اسفندیار دبیرعلمی این نشست است.

این نشست روز چهارشنبه ۲۱ شهریورماه از ساعت ۱۱ تا ۱۳ به نشانی قم، ابتدای خیابان معلم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، تالار مهدی(عج) برگزار می شود.

وجود ویژه‌ی انسانی که سرحد عالم جسمانیت است، در مراتب گوناگون هستی گسترده است. این وجود پخش و گسترده از امکان حرکت مستمر در درجات عالم جسم و ماورای جسم برخوردار است. تمام موجودات مرتبه‌ی وجودشناختی خاص و تغییرناپذیری دارند؛ از این رو،‌ دامنه‌ی حرکت استکمالی آنها محدود است؛ حتی فرشتگان که بنا بر آیه، دارای مقام معلومی هستند، حرکت تکاملی فرض ندارند. در حالی که وجود پخش و گسترده انسان در مراتب هستی سبب می‌شود که دامنه‌ی حرکت انسانی بسیار وسیع‌تر از دیگر موجودات شود؛ یعنی امکان اشتداد وجودی و حرکت در مراتب متنوع هستی جمادی، نباتی، حیوانی و حتی درجات گوناگون هستی انسانی، از لوازم وجود گسترده‌ی فرزندان آدم است.
در واقع، اندیشه‌ی اصالت وجود که منجر به نظریه‌ی صدرا درباره‌ی حقیقت یکپارچه‌ی وجود انسانی شد و اصل حرکت جوهری که منتهی به دیدگاه او درباره‌ی

ما هم باید سنت یونانی را بلد باشیم و هم عقلانیت فلسفی این را بدانیم و هم عقل فارابی را بلد باشیم. باید از نو فارابی را بخوانیم. باید از ابتدا فارابی را بخوانیم.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «خوانشی نو از فلسفه فارابی»، عنوان کتاب جدید قاسم پور‌حسن، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی است. او در این کتاب بر این عقیده است که فلسفه اسلامی به نحو معرفتی و بنیادین از سنت یونانی گسسته است. ماهیت فلسفه اسلامی تفاوت بنیادینی با فلسفه یونانی دارد و در واقع فلاسفه اسلامی آموزه‌های قرآنی و روایی را اصل قرار دادند و مفاهیم یونانی را رها کردند. در این میان بررسی نقش فارابی به‌عنوان موسس فلسفه اسلامی اهمیت دوچندان می‌یابد و نیازمند خوانشی فارغ از نگاه‌های شرق‌شناسانه و یونانی‌زده است. او نه مقلد و شارح ارسطو و افلاطون بلکه در جست‌وجوی «تاسیس» است. به نظر پورحسن «اهتمام فارابی به «وجود» متمایز از نگاه ارسطویی است. او اصل وجود را مبنای تاملات فلسفی خود قرار داده و دست به تقسیم اولی وجود می‌زند؛ امری که نزد یونانیان یا پیشینه‌ای ندارد یا محور تاملات فلسفی نبوده است. به علاوه تمایزی که فارابی بین وجود و ماهیت ایجاد کرده اساسا در یونان پیشینه‌ای ندارد.» به همین دلایل است که او را موسس فلسفه اسلامی می‌دانیم.

به مناسبت انتشار این کتاب، در محل مجمع فلاسفه ایران با پورحسن گفت‌و‌گویی کردیم که مشروح آن از محضرتان می‌گذرد.

مداقه درباره‌ نحوه‌ احیای تمدن اسلامی و بررسی جایگاه فلسفه‌ اسلامی در این فرآیند، موجب شد به سراغ دکتر غلامرضا اعوانی، استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه شهید بهشتی و رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران برویم. وی که در سال ۱۳۸۰ در همایش نخست چهره‌های ماندگار در عرصه‌ي فرهنگ و علم برگزیده شد و از اساتید مبرز فلسفه بوده و در این باره آثار مکتوب قابل تأملی دارد، در این گفت‌و‌گو، فراتر از فلسفه، به الزام شکل‌گیری حکمت در فرآیند احیای تمدن اسلامی پرداخته و فقدان حکمت را مشکل فرآیند احیاگری تمدن اسلامی دانسته است. ایشان در تعريف حکمت و حقیقت گم‌شده‌ي شرایط امروز در این گفت‌وگو این گونه سخن به میان می‌آورد: «حکمت در واقع گذر از پدیدار و علم پدیداری به حقیقت اشیاء است. این حقیقت در علم و فلسفه‌ی جدید گم شده است.»

در کشور ما رسم شده، حکیم و فیلسوف را یکی بدانند. آیا حکیم و فیلسوف یکی هستند؟ در معنایی که فیلسوفان ما مثل سهروردی فهمیده‌اند، این دو یکی هستند؛ یعنی اگر قرار است فیلسوفی باشد که جامع‌نظر و عمل باشد، این فیلسوف حکیم است اما ضرورتا هر فیلسوفی حکیم نیست. ما معمولا وقتی به زندگی فیلسوفان نگاه می‌کنیم کاری به رفتار و کردارشان نداریم بلکه نظر او را - چون فلسفه را نظر صرف می‌دانیم - جویا می‌شویم.

واژه و اصطلاح حکمت در کاربرد قرآنی، غالباً در عطف به «الکتاب»، دربردارندۀ مفهوم گونه‌ای از دانش الٰهی است. حکمت از ريشۀ 3 حرفیِ «ح ک م» در معنای منع و بازداری، واژه‌ای دارای پيشينه در زبانهای سامی است. واژگان حُکم و حکيم از همين ريشه بارها در قرآن کریم ياد شده‌اند. لغويان و مفسران، انبوهی از معانی را از دو جنبۀ نظری و عملی برای حکمت بيان کرده‌اند که وجه مشترک آنها بازدارندگی از جهل و صدور ناشايست است (جوهری، ابن‌منظور، ذيل حکم؛ طبرسی، 1/155).

حِکْمَت، در لغت به معنای دانش، دانایی، معرفت و عرفان (بـرای مـوارد استعمـال در زبـان فـارسی و شـواهد شعری، نک‍ : لغت‌نامه ... ). تهانوی حکمت را در اصل به معنای «اتقان الفعل و القول و احکامهما» دانسته که در اصطلاح فیلسوفان به دو معنای خاص، شامل دو بخش عملی و نظری، و معنای اخص استعمال شده که مراد از آن قوه‌ای عملی حد وسط میان جربزه و بلاهت است (1/370؛ قس: ابن‌سینا، دانشنامه ... ، 99، که می‌نویسد: «حکمت ... بر دو چیز افتد ... بر دانش تمام ... و دیگر بر کنشی که محکم بود»؛ نک‍ : دنبالۀ مقاله، بخش 3). جرجانی افزون بر معنای اصطلاحی حکمت، آن را به معنای «وضعُ شیء فی موضعه» و نیز «ما لَهُ عاقبة محمودة» نیز آورده است (ص 124).

نورالهی (وجود) هم چون شعاع خورشید است که اگر چه خود باعث در روشنی قرار گرفتن چیزها می‌شود اما از سویی حجاب نیز هست؛ حجابی که مانع رویت خود خورشید است.
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، معضل فهم وجود شاید بزرگ‌ترین چالش فلسفی انسان از آغاز بوده است؛ وجود حقیقتی بدیهی و غیرقابل‌انکار است اما در عین حال استدلال‌ناپذیر است. از همین‌رو برخی اهل حکمت و عرفان آن را چون حق‌تعالی دانسته‌اند که بدیهی است و از استدلال صرفا عقلی منزه و به‌دور است؛ اما هردو قابل‌شهودند. بر مبنای اعتقاد به وجود/حق، نوعی وحدت وجود فراگیر در حکمت الهی شکل می‌گیرد که گذشته از اینکه از سوی محی‌الدین ابن‌عربی به شکلی منسجم مطرح شد، میراثی از علم نبوی است. چنانکه می‌دانیم معروف کرخی که افتخار شاگردی امام رضا(ع) را بر سینه داشت، نخستین کسی است که با عبارت «لیسَ فی‌الوجود الاالله»(1) اعتقاد وحدت شخصیه وجود را صریحا اعلام داشت. (عین‌القضات، 1341: 256) ابوالعباس قصاب‌آملی (م حدود 417 ه‍. ق) نیز بر همین مبنا معتقد بود «لیسَ فی‌الدارین الا ربّی و ان الموجودات معدومه الا وجوده»(2) (همان: 283) و می‌دانیم که ذوالنون مصری (م 245 ه‍. ق) (عطار نیشابوری، 1373: 151) و شیخ محمود شبستری در حق‌الیقین فی‌معرفه رب‌العالمین (شبستری، 1387: 39 و 51) نیز بر همین نهج بودند. درست طی همین روند است که ابوحامد غزالی (م 505 ه‍.ق) کمتر از نیم‌قرن پس از آملی تحلیلی مبتنی‌بر وحدت شخصیه وجود از آیه نور (الله نورالسموات و الارض) (نور: 35) ارائه داد و خداوند را وجود و نور حقیقی تمام عالم دانست. از صدالدین قونوی نیز بیان شده است که «اعلَم ان الحق هو الوجود المَحض» (رک: فضلی، 1386: 62) میرزاهاشم اشکوری در تفسیر این سخن در رساله مراتب خمس می‌آورد: «ان حقیقه الوجود و الوجود المطلق و الوجود المحض هو الواجب تعالی... » (جامی، 1370: 108) و آقامحمدرضا قمشه‌ای در حاشیه بر تمهید‌القواعد ابن‌ترکه، در شرح «فی ان الوجود هو الحق» برهان بر وحدت وجود اقامه کرده است. (ابن‌ترکه، 1381: 21) همین مدعی مورد تایید قیصری در شرح فصوص نیز هست. (رک: آشتیانی، 1378، ج 2: 152) و فیض‌کاشانی در کتاب المعارف‌الالهیه در بحث وجود همین رای را دارد. (3)
ملاصدرا و فلسفه مدرن؛ ضرورت تعامل
 
نویسنده : محسن جمشیدی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران
 
آلن بدیو، فیلسوف معاصر فرانسوی در یکی از سخنرانی‌های خویش از فلسفه معاصر فرانسه به‌عنوان یکی از سه لحظه(1) تعیین‌کننده در تاریخ فلسفه یاد کرده است. از نظر او دو لحظه تعیین‌کننده دیگر، یکی مربوط به فلسفه یونان باستان و دیگری مرتبط با ظهور ایده‌آلیسم آلمانی بود. از نظر زمانی، لحظه فلسفه فرانسه از میانه دهه 40 یعنی سال 1943 میلادی و انتشار «هستی و نیستی» سارتر شروع شده و پایان تقریبی آن میانه دهه 90 و انتشار آخرین آثار ژیل دلوز است. بدیو فیلسوفانی چون سارتر، مرلوپونتی، باشلار، لویی لوی استروس، آلتوسر، فوکو، دریدا، دلوز، لاکان و خود را در ذیل آنچه لحظه فرانسوی در تاریخ فلسفه می‌خواند، قرار می‌دهد.بدیو سپس برای این جنبش تعیین‌کننده و خلاق در تاریخ فلسفه، چهار ویژگی عمده احصا می‌نماید.