با سخنرانى حضرتآیةاللّه جوادىآملى برگزار شد
همایش “سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه”
به همت پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى و با همکارى مجمع عالى حکمت اسلامى، پژوهشگاه علوم وحیانى معارج و انجمن مطالعات سیاسى، همایش علمى “سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه” روز پنجشنبه سوم بهمن 87، با سخنرانى حکیم متأله حضرت آیةاللّه جوادى آملى و تنى چند از اساتید و کارشناسان، در مرکز همایشهاى دفتر تبلیغات اسلامى برگزار گردید.
انسان حی متأله است نه حیوان ناطق
حضرت آیةاللّه جوادى آملى در افتتاحیه این همایش با بیان اینکه “انسان از منظر حکمت متعالیه حىّ متأله است نه حیوان ناطق” اظهار داشتند: پیشینیان به جایگاه علم و حریم مسئله توجه خاص و اهمیت بیشترى قایل بودند، جایگاه علم را در طلیعه کتاب به عنوان رئوس ثمانیه مىشمردند، تا اینکه جایگاه این علم در بین علوم مشخص گردد. حریم مسئله را مخصوصا در فقه و اصول بازگو مىکردند که مبادا مغالطهاى در استدلال طرفین راه پیدا کند، اما سیاست متعالیه را باید در بحثهاى حکمت متعالیه جستجو کرد، البته این تقسیم، مسبوق به یک تقسیم دیگر است. مثلا حکمت، یا نظرى است یا عملى. حکمت نظرى از “بود و نبود” بحث مىکند، حکمت عملى از “باید و نباید”، ولى این تقسیم حکمت و تقسیم مسبوق به تقسیم آن معلوم است، لذا تا معلوم مشخص نباشد، یعنى تا “بود و نبود” و “باید و نباید” نداشته باشیم، علمى که از “بود و نبود” بحث مىکند به عنوان حکمت نظرى پدید نمىآید و علمى که از “باید و نباید” بحث مىکند به عنوان حکمت عملى پدید نمىآید. بنابراین نباید از بین راه شروع کرد؛ به چه دلیل گفته مىشود “الحکمة إمّا نظرى و إمّا عملى”؛ چون “الموجود إمّا حقیقى و إمّا اعتبارى”. لذا اگر کسى بخواهد محققانه کار کند، باید از نقطه آغازین شروع بکند، زیرا موجود اگر حقیقى باشد چه ما باشیم یا نباشیم، هست؛ اما اگر اعتبارى باشد، ما نباشیم نیست. معظمله افزودند: علمى که از موجود حقیقى بحث مىکند، مىشود حکمت نظرى؛ و علمى که از موجود اعتبارى بحث مىکند، مىشود حکمت عملى. در این صورت، اگر یک پژوهشگرى در مقابل دلهاى فحاص و بحاث که مرتب ایجاد سؤال و پرسش مىکند، به این سؤالها احترام بگذارد و بگوید حسن السؤال، نصف العلم؛ و به این سؤال درونى پاسخ دهد، چنین شخصى موفق است؛ اما اگر سؤالهاى درونى را سرکوب کند موفق نخواهد بود. مثلا اگر ذهن از ما بپرسد که جایگاه “الموجود إمّا حقیقى و إمّا اعتبارى” در هندسه علمى مسایل کجاست؟ یعنى این مسئله علمى، فقه است یا اصول؟ این مسئله علوم اعتبارى است یا از علوم فلسفه و...؟ جواب مىشنود: این مسئله، فلسفه و حکمت نظرى است. حکمت نظرى که جهانبین است و جهانىبینى کار اوست، مىگوید آنچه که من در جهان مىبینم، یا “بود و نبود” است، یا “باید و نباید”. “بود و نبود” را خودم برعهده مىگیرم و “باید و نباید” را به ضلع دیگرم “حکمت عملى” مىسپارم؛ و آن را در زیر مجموعه خود مىپرورانم. لذا آنچه در جهان است، یا “بود و نبود” است به عنوان موجود حقیقى، یا “باید و نباید” است به عنوان موجود اعتبارى. بنابراین “الموجود إمّا حقیقى و إمّا اعتبارى”، مسئلة فلسفیه؛ این موضوعى است که در هیچ علمى بحث نشده است. البته این “إمّا”یى که در اینجا استفاده شده است، “إمّا”یى جزمى است نه تردیدى، یعنى جزم به تنافى بین موضوع و محمول است. لذا اگر جزم داشتیم، مىشود مسئله؛ و اگر مسئله داشتیم، آن وقت اصطلاح “الموجود إمّا حقیقى و إمّا اعتبارى” مىشود مسألة فلسفیه؛ در این صورت هیچ کس غیر از فیلسوف حق ندارد چنین فتوایى بدهد.
حضرت آیةاللّه جوادى آملى تصریح کردند: اینکه دیده مىشود در آغاز فلسفه و حکمت گفتهاند: حکمت، یا نظرى است؛ یا فلسفى اینها بین راهند، چون مفروغ عنهشان این است که “الموجود إمّا حقیقى و إمّا اعتبارى”؛ اما این ضلعى از مسئله است. مطلب دیگر این است که، ابنسینا گر چه در بخش پایانى کتاب شفا، مسئله سیاست را مطرح کرده و گفته انسان مدنى بالطبع است، اما در کتاب اشارات که قوىترین کتاب اوست، انسان را از آن جهت که متمدن و مدنى بالطبع است و نیاز به قانون دارد، نگاه نمىکند، بلکه بعد از تبیین بحث عبادت، زهد، عرفان، عبادت عابدان، زاهدان و عارفان، گفته است: اینها رهبرى، سیاست و نبوت مىخواهد. مرحوم خواجه نصیرالدین طوسى در ذیل این بحث مىگوید: علت اینکه مرحوم بوعلى مبحث نبوت را در ذیل بحثهاى سیاست، عبادت، عرفان و زهد مطرح کرده، به این جهت است که انسان را حیوان ناطق نمىداند، چون انسان حىّ متأله است. در غیر این صورت “کالانعام بل هم اضل” است. پس مسئله “الانسان حیوان ناطق” باید به زبالهدان تاریخ برود، چون سیاست متعالیه مىگوید “الانسان حىّ متأله”، یعنى زنده الهى اندیش؛ حالا که انسان حىّ متأله شد نه حیوان ناطق، حکمت متعالیه مىگوید من بخش “بود و نبود” را برعهده مىگیرم و بخش “باید و نباید” را به تو مىدهم و پیوند این “بود و نبود” و “باید و نباید” را به شما تعلیم مىدهم، تا اینکه قیاسى بسازى که یک مقدمهاش از “بود و نبود” و مقدمه دیگرش از “باید و نباید” باشد. چون من عهدهدار مبانى علمى تو هستم، لذا جاى شما آنجاست، یعنى بحث سیاست، اداره کشور و تأمین نیاز جامعه، در بخش حکمت عملى متعالیه است.
ایشان یادآور شدند: کسى نباید توقع داشته باشد که با اصالت وجود و حرکت جوهرى، جسمانیة الحدوث و با قانون علیت، سیاست را پیدا کند؛ چون “باید و نباید” جایش در حکمت عملى است، منتها مبانى فطرى و ادله اولى را حکمت نظرى تأمین مىکند. در حکمت متعالیه از آن جهت که مبانى را از حکمت نظرى گرفت، یک امتداد طولى براى انسانیت است و یک امتداد درجات وجودى. وقتى حکمت متعالیه، سیاست متعالیه را تعیین مىکند، که سیاست در دامنه نبوت باشد؛ آن وقت، “سیاست ما عین دیانت ما” و “تمدن ما عین تدین ما” مىشود. بنابراین چون حکمت متعالیه زیر مجموعه حکمت نظرى است، لذا مرحوم صدرالمتألهین در کتاب “شواهد الربوبیه” آورده است که انسان خلیفةاللّه است، یعنى انسان باید چهار مقطع (دنیا، برزخ، قیامت، بهشت) براى خود بسازد، و در همه این مقاطع چهارگانه خداوند مىفرماید: مکان مال من، ولى ساخت و ساز، مال شما. درباره دنیا فرمود: هو أنشاکم من الارض و استعمرکم فیها، هود/61؛ یعنى جمیع ساخت و ساز تمدن را براى شما فراهم مىکنم و رایگان در اختیارتان قرار مىدهم و قدرت ساخت و ساز را هم در اختیارتان قرار مىدهم، آن وقت از شما مىخواهم زمین را آباد کنید. اگر درباره مسجد فرموده است: انما یعمر مساجداللّه من آمن بالله، توبه/18؛ درباره زمین باید گفت: انما یعمر الارض الحى المتأله، یعنى انسان حىّ متأله باید زمین را آباد کند نه آنهایى که فجایعى را در غزه، بیروت، عراق، افغانستان و... بهوجود آوردهاند.
استاد عالىقدر حوزه خاطرنشان کردند: اگر قرار بود سیاست ما عین دیانت ما نباشد، مسئله سیاست را دنبال نبوت ذکر نمىکردند. لذا اگر مىبینید در حکمت متعالیه و حکمتهاى دیگر، سیاست را دنبال نبوت مطرح مىکنند، به این دلیل است که انسان، برزخ را باید خودش بسازد. قیامت هم این چنین است، یعنى انسان باید آنجا را هم براى خود بسازد. آنجایى که “لایرون فیها شمسا و لا زمهریرا، الانسان/13؛ نه برق است و نه نور، خود انسان باید در این دنیا، آنجا را براى خود بسازد. بهشت همانند آن سه مقطع دیگر باید به دست خودمان ساخته شود، این غرف مبنیه، انهار تجرى و... را باید بسازیم. شاهد این قضیه معراج حضرت ختمى مرتبت صلىاللّهعلیهوآله است که حضرت پرسید این دیوارهایى که به وسیله فرشتهها ساخته مىشود، چرا گاهى دست از کار مىکشند؟ فرمودند: باید مصالح برسد. بنابراین طبق نظر حکمت متعالیه و سیاست متعالیه، این چهار مقطع را باید انسان بسازد، ولى ساختن این چهار مقطع بدون قانون، رهبر، رهنما و... امکانپذیر نیست. لذا سیاستى که بتواند این چهار مقطع را اداره کند، مىشود سیاست متعالى، منتها چون الهىاندیش است، طبق بیان نورانى امام سجاد علیهالسلام “الدانى فى علوه و العالى فى دنوه” این چنین نیست که خدا “استوى على العرش” باشد اما کنار ما نباشد! حکمتى که از او و از اسماى حسناى او دم مىزند، “متعالیة فى تدانیها” و “متدانیة فى تعالیها” است و این وحدت تشکیکى درباره اوست، اوست که همه وحدتها را به کثرت تبدیل کرده است. و خودشان هم “واحد فى عین الکثرة و کثیر فى عین الوحده” است.
حضرت آیةاللّه جوادى آملى افزودند: نکته دیگر این است که بحث در حکمت متعالیه است نه حکمت صدرایى؛ لذا نباید این مباحث را با فرمایشات خصوصى ملاصدرا که در چند قرن گذشته مطرح شده است خلط کرد. حکمت متعالیه آن است که این سیر چهار مقطعى “دنیا، برزخ، معاد و بهشت” را انسان بسازد، اما آن کسى که بخش مثالى، عقلى و طبیعى را تدبیر مىکند، سیاست متعالیه است. و این تقسیم که حکمت، یا عملى است یا نظرى؛ چه در حکمت مشاء، چه در حکمت اشراق و چه در حکمت متعالیه، وجود دارد؛ منتها هر کدام براساس آن سعه دید خودشان بررسى مىکنند.
معظمله در بخش دیگرى از بیاناتشان یادآور شدند: موضوع دیگرى که مىتوان مطرح کرد، این است که همانطورى که ما مسایل مستحدثه را با فقه پویاى جواهرى حل مىکنیم، و وقتى که انقلاب به ثمر رسید، خبرگان قانون اساسى برابر فقه جواهرى، قانون اساسى را تدوین کردند و الان 30 سال است که براین اساس، مجلس شوراى اسلامى مصوباتش را ارائه مىدهد، لذا این مسایل مستحدثه را باید از این مبانى گرفت. این بیان نورانى که از ائمه معصومین علیهمالسلام به ما رسیده “علینا القاء الاCصول و علیکم التفریع”، یعنى شما باید مجتهد باشید؛ توقع نداشته باشید که همه چیز را به شما بگوییم، ما اصول را (فقهى، اصولى، فلسفى و...) مىگوییم. اما مشکل این است که ما این دین را مثله کردهایم و آن منبع معرفتشناسى دین را که بخش مهم، آن عقل است، مصادره کرده و گفتهایم این بشرى است! و لذا دین را در نقل خلاصه کردیم.
استاد عالىقدر حوزه تصریح کردند: علم، چه در تجربى و چه در تجریدى کار عقل است. عقل، الهام الهى است، چه آنکه نقل، انزال الهى است. هم الهام الهى حجت است، که فالهمها فجورها و تقواها، شمس/8؛ و هم انزال الهى حجت است، که بالحق انزلناه و بالحق نزل، اسراء/105؛ اما ما، این عقل را که از مهمترین راههاى کشف دین است، گذاشتیم کنار و بعد گفتیم این، مال بشر است و آن مال خدا! و بعد، مسئله تعارض عقل و دین و... را مطرح کردیم. در صورتى که آنچه را ذات اقدس اله بیان فرمود، آن دین است و آنچه مستقیم به دین مىرسد، وحى است؛ و این وحى، مقابل ندارد. پس عقل در مقابل نقل است، نه در مقابل وحى. لذا آنچه را ما فهمیدیم حجت شرعى است. و اگر عقل، تجربى یا تجریدى شد، مثل نقل، حجت است. بنابراین اگر در حکمت متعالیه سخن از سیاست است، براى این است که انسانشناسى، جهانشناسى و پیوند انسان و جهان، به عنوان یک مثلث در حکمت متعالیه جایگاه خود را دارند. به تعبیر سیدنا الاستاد علامه طباطبایى قدسسره، مادامى که اختلاف در کنار شاهین عدل باشد، چیزى ممدوح است. مثل اختلاف دو کفه ترازو که اختلاف محمود و ممدوح است؛ و این اختلاف، اختلافى مقدس است، چون هر دو، تلاش و کوششان این است که وزن با موزون هماهنگ باشد، لذا اگر وزن و موزون مختلف بود، اینها با هم نیست. و اگر وزن و موزون یکى بود، این دو در کنار شاهین عدل قرار مىگیرند و آن اختلافها برطرف مىشود. این اختلافها، اختلاف قبل از علم است، مثل اختلاف نظر پژوهشگران و محققان که اشکالى ندارد، اما اختلاف بعد از علم، که جزو زادراه غرب است، اختلاف خطرناک و آسیبآفرین است. لذا آن سیاستى که به انسان بفهماند که با آتش بازى نکن و حرفى و راهى که مىدانى خلاف است انجام مده و...، سیاست متعالیه است نه سیاست متدانیه. و این سیاست متعالى، تنها مسئله علم نیست.
معظمله یادآور شدند: علم را حکمت نظرى برعهده دارد. حکمت متعالیه با “باید و نباید” همراه است. به انسانها مىفهماند براى “افطح عنز” این قدر به جان هم نیفتید. کسى که از حضرت على علیهالسلام بالاتر نیست، ابن ابىالحدید مىگوید: هیچ کسى در هیچ ملیتى مثل على علیهالسلام، نامدار ندارد. همین حضرت على علیهالسلام مىفرماید: دنیا براى من به منزله آب دهان بز است. اینکه حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و اینکه امام خمینى قدسسره براى امپراطورى ایران و روم نامه نوشت؛ و اینکه امام خمینى قدسسره براى امپراطورى قدرقدرت سیوسالیستى اتحاد جماهیر شوروى نامه نوشت و بیان لطیف و ظریف مقام معظم رهبرى ـ که خلف صالح امام قدسسره استـ در نشست هزاره ادیان همین بود که همه اینها، ریشه در حکمت متعالیه دارد. بنابراین سیاست متعالیه، جهانى مىاندیشد و جهان را به اسلام دعوت مىکند، انسان را حىّ متأله مىداند، نه حیوان ناطق؛ حکمت نظرى را پشتوانه حکمت عملى مىداند و مىگوید این مقاطع چهارگانه باید به دست خودتان ساخته شود. در این صورت مىتوان برادرانه کشور را از گزند دشمن حفظ و اداره کرد.
فلسفه سیاسى باید در حوزه تبیین شود
رئیس دفتر تبلیغات اسلامى نیز در این همایش گفت: محلى که باید فلسفه سیاسى اسلام به خوبى تبیین شود حوزههاى علمیه است.
حجةالاسلام والمسلمین سیدحسن ربانى اظهار داشت: آنچه ایران اسلامى از آن برخوردار است به برکت قیام امام خمینى قدسسره و خون شهدا بود و خوب است که بزرگان فلسفه به تبیین فلسفه سیاسى اسلام با الهام گرفتن از اندیشه امام خمینى قدسسره بپردازند.
وى با بیان اینکه امروز تمدن مادى در جهان حکمفرما است و بشر با حضور در این تمدن آسیبهاى جدى دیده است افزود: بىتردید انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى قدسسره فرصت احیاى تمدن اسلامى را در جهان مهیا کرده است.
رئیس دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم بیان داشت: ما باید در پرتو این فرصتى که به برکت انقلاب اسلامى ایران ایجاد شده است مبانى سیاست را به درستى براى مردم بازگو نماییم تا قلوب اندیشمندان جهان را نسبت به اسلام و انقلاب اسلامى جذب کنیم و از واگرایى و دور شدن همراهان انقلاب اسلامى جلوگیرى کنیم.
وى با بیان اینکه گاهى اوقات مبانى نظرى و معرفتى اسلام از سوى دیگران بر ما تحمیل شده است تصریح کرد: متاسفانه ما حتى نقد این نظریهها را هم انجام ندادهایم، امروز در حوزه علمیه گاهى اوقات براى اثبات فلسفه نظرىسیاسى اسلام باید جلسات متعددى براى فضلا و طلاب برگزار کنیم و در آن جلسات برخى از طلاب به مخالفت و نقد این نظریهها بپردازند.
حجةالاسلاموالمسلمین ربانى یادآور شد: محلى که باید فلسفه سیاسى اسلام به خوبى تبیین شود حوزههاى علمیه است.
سیاست جهان بیمار است
دبیر همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه گفت: سیاست جهان بیمار است و مسایلى که در غزه، لبنان، عراق، افغانستان و دیگر نقاط جهان اتفاق مىافتد گواه این مسئله است.
حجةالاسلاموالمسلمین دکتر نجف لکزایى اظهار داشت: ایستادگى حکمت متعالیه در برابر نظام غربى از ویژگىهاى این مکتب است.
دبیر این همایش تصریح کرد: سیاست حکمت متعالیه قصد دارد با نگاه و اهداف جهانى خود، سیاست بیمار جهان را درمان کند.
وى گفت: پیش از برگزارى همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، 27 نشست تخصصى برگزار شد و با فراخوانى که توسط کمیته اجرایى این همایش اعلان شد، 71 مقاله به دبیرخانه این همایش رسید که 45 مقاله مورد تایید قرار گرفته است.
دکتر شریف لکزایى با بیان این که یافتههاى علمى همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه در ده جلد به چاپ خواهد رسید خاطر نشان کرد: یک جلد از یافته هاى علمى همایش به چاپ رسیده است و به زودى در اختیار طلاب و فضلاى حوزه علمیه قرار خواهد گرفت.
روششناسى سیاست متعالیه
در ادامه همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، حجةالاسلاموالمسلمین دکتر حمید پارسانیا در تبیین روششناسى سیاست متعالیه گفت: در روشهاى بنیادین سیاست متعالیه بحث روى این است که نظریههاى سیاسى که مبتنى بر حکمت متعالیه هستند، چگونه تولید مىشوند و چه ویژگىهاى دارند؟ ما روششناسىهاى گوناگونى داریم که هر کدام سبک خاصى از نظریه را تولید مىکنند و به نظر من بعضى از این روشها در طول هم هستند. مثلا روشهاى تبیینى مىتوانند هم کارکردگرایانه و هم ساختارگرایانه باشند. تقسیمى نسبتاً جامع که بتواند این نظریهها را پوشش دهد در تقسیمبندى سهگانه “تبیینى، توصیفى و انتقادى” مناسبتر به نظر مىرسد. روشهاى تبیینى را وقتى امروزه در عرصه علوم اجتماعى و سیاسى بکار مىبریم، در حاشیه فلسفههاى پوزیتیویستى و محدودیتهایى بر نظریههایى که با این روش تولید مىشوند، الزام خواهند شد. وقتى علم و دانش پوزیتیویستى بود از ارزش جدا مىشود و حق ندارد به صورت هنجارى سخن بگوید، حق ندارد انتقادى سخن بگوید و فقط به دنبال تبیین پدیدههاى اجتماعى است که بهگونه آزمونپذیر مشاهده مىشوند. حتى وقتى مسئله تفهم در عرصه موضوعات اجتماعى مطرح مىشود به خاطر سایه افکندن پوزیتیویسم بر دانش، ایدهها باید بهگونه آزمونپذیر بیان شوند و علم نباید راجع به ارزشها و هنجارها حرف بزند. عرصه علم باید از عرصه هنجار و انتقاد، که مبتنى بر هنجار است، مصون بماند. لذا این مسئله بر علم سیاست و علوم اجتماعى لوازمى را بار مىکند و دامنه دانش را به سرعت محدود مىکند و این دانش را اسیر و ذلیل هنجارهاى حاکم بر جامعهاى مىکند که تابع علم نیستند ولى بر علم حکم مىکنند. در قبال این دیدگاه به لحاظ تاریخى رویکرد توصیفى وارد عرصه شد و آن این است که علم در عرصه فرهنگ شکل مىگیرد و علم چیزى غیر از توصیف جهان نیست و همه آنچه به عنوان ساینس ـیعنى دانشـ از نیمه دوم قرن نوزدهم تا نیمه دوم قرن بیستم آمدند، بخشى از فرهنگ بشرىاند.
حجةالاسلاموالمسلمین پارسانیا افزود: رویکرد توصیفى همه دانشهاى تبیینى را مىبلعد و دانش تبیینى بسیار کوچکتر از آن است که قدرت تکاپو در جلوى رویکرد توصیفى را داشته باشد.
وى به روش انتقادى و امتیازات آن اشاره کرد و گفت: این رویکرد سعى مىکند از میراث دو رویکرد پیشین بهگونهاى علم را تبیین و توصیف کند که مسئله هنجار و انتقاد و... به عرصه واقعیتهاى اجتماعى بازگردد و اقتدار یابد و پیامهاى هنجارى و ارزشى پیدا کند. در رویکرد انتقادى سخن بر سر این است که با توجه به اینکه رویکردهاى پیشین در حاشیه هستىشناسىها؛ معرفتشناسىها و انسانشناسىهاى متناسب با خود شکل گرفتهاند، آیا حکمت متعالیه با تبیینى که از هستى، معرفت و انسان دارد، چه روشى را به دنبال مىآورد؟ من فکر مىکنم به لحاظ منطقى، قبل از اینکه به روش تولید نظریه در عرصه حکمت متعالیه بپردازیم، نه تنها باید به روش تولید نظریه در عرصه فلسفه اسلامى ـکه حصه خاصى از فلسفه اسلامى است و الزامات خاصى را نیز مىطلبد ـبلکه به روش تولید نظریه در عرصه اندیشه اسلامىـ که فلسفه اسلامى بخشى از آن استـ بپردازیم. فلسفه اسلامى که از آغاز رویکرد متعالى داشته، باعث شده است که روش و مسیر خاصى براى تولید نظریات ایجاد شود، یعنى نظریههاى اجتماعى و سیاسى آنگونه نیست که به صورت پوزیتیویستى فقط به حس و عقل تجربى اعتماد کند بلکه عقل نظرى و عقل عملى هم در او هست و لذا چون عقل نظرى در او هست، تبیین در او نهفته است؛ و چون عقل عملى در او هست، هنجار هم در او نهفته است و چون نگاهى به اختیار، مسئولیت و اراده انسان در آن هست، تفکیک میان قلمرو هستىهایى که بدون اراده انسان بوجود مىآیند و هستىهایى که از کانال اراده انسان بوجود مىآیند، وجود دارد. تفکیک میان حکمت عملى و نظرى و تفکیک میان هستىهاى حقیقى و اعتبارى و... نیز در آن وجود دارد. در فلسفه اسلامى، تبیین هیچگاه معناى و برى و پوزیتویستى ندارد و هنجار هرگز معناى فقط تاریخى و فرهنگى ندارد و انتقاد یک معناى تاریخى، اجتماعى و طبقاتى نداشته بلکه معناى عقلانى، وحیانى و شریعتمحور دارد.
حجةالاسلاموالمسلمین پارسانیا با طرح این پرسش که “رهاوردهاى حکمت متعالیه چیست و کدام بخشهاى حکمت متعالیه عقبهاى براى حضور در عرصه تولید نظریه و اندیشه سیاسى مىشوند؟” گفت: مراتب وجود، تشکیک وجود، اشتداد جوهرى، جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء بودن نفس انسان، اتحاد عامل با معمول و عاقل با معقول، بخشهایى از حکمت متعالیه هستند که ظرفیتهاى عظیمى را براى تبیین هویت اجتماع، رابطه انسان با جامعه و هویت فرد و جامعه ایجاد کردهاند و مىتوانند در بخشهاى کلان و خرد و نحوه ارتباط و تعامل این دو در عرصه سیاست و اجتماع تأثیرگذار باشند. همین عرصههاى حکمت متعالیه است که همانگونه که فلسفه را متحول و به عرصه عرفان نزدیک مىکند، سیاست را در دقیقترین و رفیقترین معناى خودش متعالیه مىکند و رابطه میان امت و امام، رابطه میان کل و جزء و وحدت و کثرت میان این دو را بهگونهاى که در هر دو جهان معنا دار باشند، تبیین مىکند.
مبانى حکمت سیاسى متعالیه
آیةاللّه دکتر احمد بهشتى نیز در این همایش، در بیان اینکه “چرا فلسفه صدرائى را حکمت متعالیه مىنامیم؟” گفت: اولین بار این مطلب در اشارات شیخ الرئیس بوعلى سینا مطرح شد (نمط 9 فصل 10) که در آنجا یک بحثى را عنوان کرده و مىگوید: این مبحث براى هر کسى روشن نیست مگر بر راسخان در حکمت متعالیه “الا على الراسخین فى الحکمة المتعالیه”؛ و شیخ توضیح هم نداده که منظورش از حکمت متعالیه چیست؛ ولى خواجه توضیح مىدهد و مىگوید منظور از حکمت متعالیه، آن حکمتى است که میان بحث و ذوق جمع کرده است و به نظر مىرسد که صدرالمتألهین با همین نظر، حکمت خود را حکمت متعالیه نامید، چرا که در بعضى از آثارش بیشتر به جنبه ذوقى پرداخته و در بعض آثارش هم بیشتر به جنبه بحثى، ولى اسفار اربعه را با هر دو جنبه “بحثى و ذوقى” به رشته تحریر درآورده است. البته این سخن به معنى آن نیست که ملاصدرا در اسفار اربعه از آموزههاى وحیانى و بیانات حضرات معصومین علیهمالسلام کنارهگیرى کرده باشد، بلکه خود را در شعاع کتاب و سنت قرار مىدهد؛ بهگونهاى که همه اسفار اربعه با خلق و حق سر و کار دارد.
سخنران این همایش بحث درباره “ذات، صفات و افعال خداوند”، “علم النفس” و “علم المعاد” را از اصول حکمت متعالیه صدرایى عنوان کرد و اظهار داشت: اما حکمت متعالیه صدرایى سه فرع نیز دارد که به اصول سهگانه آن برمىگردند. فرع اول آنکه، کاروان بشریت، رئیس مىخواهد و لذا باید روِساى کاروان بشریت شناخته شوند و به همین لحاظ باید انبیا، اوصیا و اولیا را شناخت، زیرا اینها هستند که قافلهسالارند و این کاروان را در مسیر صحیح قرار مىدهند. فرع دوم راجع به رهزنان (قطاع طریق) است که هم رهزن مادى و هم رهزن اندیشهاى و روحى این کاروان هستند و اینها همان شیاطین انسى و جنىاند؛ پس باید این رهزنان را شناخت، زیرا اگر آنها را نشناسیم در این سفرها موفق نخواهیم شد. فرع سوم عبارت است از اینکه چگونه خودمان را بسازیم و براى طى طریق و سفرهاى چهارگانه آمادگى یابیم که این فرع همان مباحث اخلاق عام است و اخلاق عام شامل سیاست، تدبیر منزل و... مىشود؛ پر واضح است که اخلاق و سامان اخلاقى جامعه را به تصریح خود صدرالمتألهین باید شریعت به دست بگیرد. خود ایشان در شواهد الربوبیه تصریح مىکند که سیاست براى شریعت به منزله عبد است و شریعت براى سیاست به منزله مولا است. پس حالا که سیاست براى شریعت مانند عبد است، رهبر سیاسى جامعه باید برخوردار از مقام عصمت و طهارت باشد و حکومت باید مال معصوم علیهالسلام باشد و معصوم علیهالسلام بر جامعه حکومت کند و در عصر غیبت نیز مردم باید کسى را که اعرف و آشناترین افراد به شریعت باشد به رهبرى جامعه خود انتخاب کنند و این افراد همان فقهاى جامعالشرائط هستند.
مبانى وجود و حرکت جوهریه در اندیشه سیاسى صدرا
این گزارش مىافزاید حجةالاسلام والمسلمین محسن غرویان نیز در همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه ضمن ارائه مقالهاى با عنوان “مبانى وجود و حرکت جوهریه در اندیشه سیاسى ملاصدرا” به اندیشههاى صدرالمتألهین شیرازى در مباحث حکومتى اشاره کرد و گفت: ولایت و سیاست در اندیشه سیاسى ملاصدرا، الهام گرفته از مبناى اصالت وجود و حرکت جوهریه در نظام هستىشناسانه آن حکیم الهى است که زیر بناى وجود شناختى دارد.
وى با بیان اینکه در اندیشه صدرایى، رسول علاوه بر نبوت و رسالت، ولایت باطنى و معنوى نیز دارد عنوان کرد: این ولایت متعالیه در اندیشه صدرا در پرتو حکمت متعالیه است. ولایتى که در آیه کریمه “انما ولیکم اللّه...” مطرح است ولایت الهیه حقیقیه باطنیه وجودیه است که از آن به خیر کثیر یاد شده و محصول حکمت متعالیه است.
حجةالاسلاموالمسلمین غرویان در بخشى از سخنان خود اظهار داشت: از منظر حکمت متعالیه، سیاست و حکومت متعالیه منوط به وجود جذبه معنوى و عرفانى در حاکم است؛ یعنى حکومت از آن کسى است که بتواند قلوب جانها را جذب نماید.
استاد حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: حکمت متعالیه مقام بطون است و سیاست متعالیه مقام بروز آن است؛ یعنى ولایت تکوینیه حقیقیه، مقام بطون است و ولایت تشریعیه، مقام و مرتبه ظهور آن است و همچنین طبق فرمایشات حضرت آیةاللّه جوادى آملى، اعتدال سیاست متعالیه به استناد تعالى حکمت متعالیه است.
فلسفه حکومت در عصر غیبت از منظر حکمت متعالیه
حجةالاسلاموالمسلمین مرتضى جوادى آملى نیز در این همایش، در سخنانى با عنوان “فلسفه حکومت در عصر غیبت از منظر حکمت متعالیه” گفت: حکمت عملى مرهون حکمت نظرى است و هر اندازه که حکمت نظرى عمیقتر و وسیعتر باشد، حکمت عملى را هم به همان وسعت و قدرت خواهد کشاند. سیاست یکى از زیرمجموعههاى حکمت عملى است و لذا حکما و فلاسفهاى که به عرصه سیاست وارد شدهاند به میزان رشد و عمقى که در حکمت نظرى یافته بودند، سیاستشان رشد داشته است و چون حکمت متعالیه فراتر، وسیعتر و عمیقتر از همه جریانهاى حکمتى و کلامى بوده است، تبعا سیاستى که مبتنى بر این اندیشههاى عمیق است، ژرفتر و گستردهتر خواهد بود.
وى تصریح کرد: حکمتى نظرى که براساس جهانبینى مادى و الحادى شکل بگیرد، سیاست برخاسته از آن هم متدانیه خواهد بود؛ حتى به اوج خودش هم برسد باز هم متدانیه است، زیرا همانگونه که گفته شد، این سیاست مرهون حکمت عملى است و این حکمت عملى مرهون آن حکمت نظرى است که اندیشهاش الحادى و تفکرش مادى است. لذا اگر بهترین شکل حکومت را هم در نظر بگیریم، چون در فضاى حکمت عملى برخاسته از حکمت نظرى الحادى رشد کرده، همواره متدانیه مىشود و هرگز به فکر تعالى و سعادت بشر نخواهد بود.
استاد حوزه علمیه قم به ضرورت سیاست و حکومت متعالیه از دیدگاه حکمت صدرایى و حکمت متعالیه پرداخت و بیان داشت: از نظر حکمت صدرایى نبوت براساس نقصان وجودى انسان است که انسان ناقص در سایهسار نبوت بتواند از نقص به کمال برهد و حیثیت بالقوه خود را به فعلیت نهایى مبدل کند. البته نه از آن جهت که انسان مدنى بالطبع است و نه از آن جهت که قاعده لطف خداوند اقتضا مىکند که براى دور داشت بدىها از انسان و نزدیک کردن خوبىها و زیبایىها به بشر باید لطف الهى اعمال شود، بلکه فقط از آن جهت که انسان وجود ناقصى است و تقاضا دارد که در سایه هدایتهاى انبیا خود را به کمال برساند، اما در حکمت متعالیه، ظرفیت فراتر از این است و حوزه نبوت از منظر برهان “لِم” قابل توجه است که در حکمت صدرایى از منظر برهان “إن” به انسان نگریسته مىشود؛ یعنى در حکمت صداریى چون انسان مدنى بالطبع است به قانون و قانونگذار و شارع نیاز دارد و لذا از طرف خدا باید پیامبرى ارسال شود.
حجةالاسلاموالمسلمین جوادى آملى در ادامه اظهار داشت: حکمت متعالیه اقتضا مىکند که خداوند تعالى به اقتضاى خالقیت و هدایت خود “ربنا الذى اعطى کل ش، خلقه ثم هدى” مخلوقات را هدایت کند و در این ارسال رُسُل، تقاضاى مخلوقات ملاک نمىباشد، چون حوزه الوهیت، حوزه هدایت “ماسوى” است و باید براى هدایت “ماسوى” هدایتگرى را بفرستد. لذا در حکمت متعالیه این ظرفیت وجود دارد که ما سیاست را از منظر نبوتى تحلیل کنیم که آن نبوت براساس اقتضاى هدایتگرى خداوند است.
وى به سیاست در زمان غیبت نیز اشاره کرد و گفت: ملاصدرا مىگوید: رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله فرمود: “انه لا نبى بعدى” و نفرمود “لانبوة بعدى” که این سخن حضرت بیانگر آن است که نبوت دو چهره دارد یکى چهره ظاهرى و دیگرى چهره باطنى است و چهره ظاهرى نبوت با پایان یافتن حیات وجود مقدس پیامبر اسلام صلىاللّهعلیهوآله پایان یافته ولى چهره باطنى آن هنوز پابرجاست.
حجةالاسلاموالمسلمین جوادى آملى با تصریح به اینکه بعد از نبوت رسول اللّه صلىاللّهعلیهوآله سه جریان “ائمه معصومین علیهمالسلام، اولیاى الهى و فقها” را داریم بیان داشت: اینکه پیشتر گفته شد، از نظر ملاصدرا نبوت همچنان تداوم دارد، از نظر حکمت متعالیه اختلاف نظر فقها مانند اختلاف شرایع آسمانى است، زیرا فقها از نبوت عامه برخوردارند و نبوت باطنى دارند و حاکمیتى که در عصر غیبت جامعه را به پیش مىبرد و آن را به اهداف عالى خود نزدیک مىکند، همان حاکمیتى است که خاستگاه نبوتى و الهام الهى دارد و تبعا سیاست متعالیه هم از همین منظر شکل خواهد گرفت.
گزارش: رمضانعلى عزیزى ـ جلال خسروى
منبع: هفته نامه افق حوزه