چاپ
دسته: حکمت سیاسی متعالیه
بازدید: 2677

گفت و شنودی تازه منتشره از مقاله ای قدیمی 

روزنامه اعتماد ملی در تاریخ 18 اسفند 1387 در گفت و شنودی با دکتر سید صادق حقیقت به بازخوانی بحثی درباره اندیشه سیاسی ملاصدرا پرداخت. این گفتگو نکته جدیدی دربرنداشته و حتی با مطالعه آن می توان دریافت که محصول مقاله ای از گفت و گو شونده است که با عنوان «اندیشه سیاسی ملاصدرا؟!» در شماره 30 فصلنامه علوم سیاسی در سال 1384 منتشر شده است. اگرچه متن کامل مقاله در همین پایگاه پیش از این منتشر شده است اما با این حال گفت و شنود تازه منتشر شده نیز تقدیم می شود.

 ___________________________________

 اشاره

در این گفتگو سخن از امتناع یا امکان اندیشه سیاسی صدرایی و سراغ گرفتن فلسفه سیاسی نزد ملاصدرا رفته است. ملاصدرا (979 – 1045 يا 1050 هـ . ق )‌ از مهم ترين فلاسفه اسلامي (در عصر صفوي) و صاحب مكتبي فلسفي خاصي به نام حكمت متعاليه به شمار مي رود. همایش «سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه» بهانه ای بود که با دکتر حقیقت در مورد اندیشه سیاسی صدرا گفتگو کنیم.

* به عنوان نخستین سوال به طور کلی بفرمائید که ملاصدرا که بود و چه جایگاهی در تاریخ اندیشه ما دارد؟

ملاصدرا از مهم ترين فلاسفه اسلامي و صاحب مكتبي فلسفي خاصي به نام حكمت متعاليه به شمار مي رود . ابداع چشمگير وي در فلسفه، اثبات حركت د ر جواهر اشياء‌ بود که به اعتقاد او حركت نمي تواند در سطح اعراض محدود شود. وي به نحو شايسته توانست بين شريعت، حكمت اشراق ،‌حكمت مشاء و عرفان واقعي (نه تصوف) پيوند ايجاد كند، و مكتب جديدي را در اين راستا عرضه نمايد. باید در نظر داشت که زمانه صدرالمتألهين از يك طرف با رسمي شدن تشيع در ايران توسط سلسله صفويه مصادف بود،‌ولي و از طرف ديگر استبداد شاهي و نامردمي فقها باعث شد اين حكيم الهي عزلت را پيشه كند و به اختلاط تصوف و تفلسف متهم شود.

* آقای دکتر! امروزه بحثی وجود دارد مبنی بر این که از ملاصدرا می توان دستگاهی برای فرض و طرح یک نظریه سیاسی و اداره یک اجتماع خارج کرد؟ نظر شما در این مورد چیست؟

ببینید! در خصوص جايگاه ملاصدرا در حوزه انديشه سياسي اسلامي، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. به عنوان مثال دكتر داود فيرحي انديشه سياسي صدرا را اقتدارگرايانه مي داند، و وي را مسئول انتقال اين ويژگي به گفتمان اجتهاد تلقي مي‌كند. در کتاب توزیع قدرت در اندیشه سیاسی شیعه هم این فرضیه دنبال شده است. بدين طريق بودكه بحث فلسفي و انتقادي جاي خود را به «اجتهاد شرعي» داد،‌و مقدمات طرح ادله عقلي در راستاي ولايت مجتهدان فراهم آمد. پيوند شريعت و تصوف در انديشه وي ، ابعاد فردي و غير اجتماعي شريعت را بسط داد. دكتر طباطبايي نیز معتقد است صدرالدين شيرازي تنها يك بار در بخش پاياني كتاب مبدأ ومعاد،‌خلاصه اي درباره سياست آورده است و در اين امر ،‌راهنماي او بخش پاياني كتاب الهيات شفاي ابن سينا است كه در آن، سياست و نبوات با نظري به تفسير نوافلاطوني جمهور افلاطون آورده شده ،‌ اما جالب توجه است كه به رغم هم ساني بحث صدرالدين شيرازي با سخن ابن سينا و جايگاه واحدي كه دو بحث در منظومه فلسفي آن دو فيسلوف دارد، صدرالدين شيرازي در بحث مربوط به ماهيت و اقسام مدينه و در بحث مربوط به رياست آن، مباحث فارابي را در آراي اهل مدينه فاضله و به ويژه الفصول المدني به اجمال مي آورد،‌ بي آن كه سخني نو در اين باره گفته باشد. از دیدگاه دکتر طباطبایی، «آن چه صدرالدين شيرازي به اختصار درباره سياست آورده،‌ فاقد كم ترين اهميت است. صدرالدين شيرازي واپسين نماينده انديشه عقلي و اوج انحطاط انديشه سياسي در ايران بود ودر ميان پيروان مكتب او هيچ دانشمند با اهميتي، نه در انديشه فلسفي و نه در تأمل در سياست، به وجود نيامد».

* در مقابل، چه آرایی مطرح است؟

در طیف مقابل نیز آرایی هست که قائل به اندیشه سیاسی در صدرالمتالهین است. به طور مثال ، دكتر نجف لك زايي در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی معتقد است: ‌اولاً:‌ ملاصدارا داراي انديشه سياسي مهم و منسجمي است،‌ثانياً:‌ اين انديشه اقتدارگرايانه تلقي نمي شود،‌ثالثاً:‌ اثبات كننده ولايت سياسي مجتهدان مي‌باشد،‌ و رابعاً:‌ به طور كلي مي توان از "حكمت سياسي متعاليه" سخن گفت.

* محورهای اختلافی میان صاحب نظران پیرامون اندیشه سیاسی ملاصدرا را چگونه می توان صورتبندی کرد؟

به نظر می رسد ما برای اینکار می توانیم بحث را به صورت یک مسئله ببینیم و آن را به چند پرسش تقسیم کنیم. متناظر با این پرسش ها،‌ مي‌توان پنج عنوان براي نقد و بررسي آراي سياسي صدرالدين شيرازي طرح نمود. 1. آيا صدرا داراي انديشه سياسي بوده است؟‌ 2. در صورت مثبت بودن پاسخ سؤال اول ،‌ آيا در انديشه او نوآوري و اهميت ديده مي شود،‌ يا آن گونه كه دكتر طباطبايي معتقد است وي نماينده اوج انحطاط انديشه سياسي در ايران به شمار مي‌آيد؟ 3. آيا مي توان پا را از اين گام فراتر نهاد،‌و از «حكمت سياسي متعاليه» سخن گفت؟‌ 4. آيا مي توان گفت انديشه سياسي صدرالمتألهين اقتدارگرايانه است؟‌

* خوب! شما کار ما را آسان تر کردید. در خصوص پرسش نخست بفرمائید که اگر مراد ما از اندیشه سیاسی تأملات تخصصي انديشمندان سياسي در باب مفاهیم سیاسی و تبیین عقلانی آن مفاهیم باشد، ملاصدرا را نیز می توان اندیشمند سیاسی محسوب کرد؟

همانطور که شما گفتید قبل از آن كه به اين سوال پاسخ دهيم كه آيا ملاصدرا داراي انديشه سياسي بوده يا نه، بايد مراد خود از «انديشه سياسي» را روشن كنيم . به نظر مي رسد اين اصطلاح داراي معناي عام، خاص و خاص الخاص باشد. ‌انديشه سياسي به معناي عام هر گونه تأمل در باب سياست را شامل مي شود. خواه اين تأمل توسط متفكر حرفه اي انجام شده باشد، خواه توسط متفكري غير حرفه اي. به همين علت، سخن گفتن از انديشه سياسي (و نه فلسفه سياسي) ‌در اوستا، ‌ديوان برخي شعرا (مثل موش و گربه عبيد زاكاني)‌و يا در يادداشتهاي خصوصي دولتمردان صحيح و مجاز است. انديشه سياسي به معناي خاص تنها تأملات تخصصي انديشمندان سياسي را در بر مي گيرد که منظور نظر شما هم همین بود. بنابراين خاطرات سياستمداران و اشعار سياسي شعراي غير حرفه اي از اين تعريف خارج مي شود. اين تعريف به خودي خود اعم از آن است كه مجموعه اي نظام مند و جامع از مباحث سياسي را در برداشته باشد يا تنها به برخي از مسائل تخصصي در اين زمينه بپردازد. بنابراين انديشه سياسي به معناي خاص الخاص آن گونه تأملات در باره سياست و حكومت است كه علاوه بر انجام و نظام‌مندي، از جامعيت و شمول نيز برخودار باشد. به طور مثال فارابي و افلاطون (در بين فلاسفه سياسي) و نائيني و امام خميني (در بين فقهاي سياسي) داراي انديشه سياسي به معناي اخير بوده‌اند. ملاصدرا نيز بدون شك داراي انديشه سياسي به معناي اول و دوم بوده؛ چرا كه به شكل تخصصي به مباحث سياسي پرداخته است.

* پس شما معتقدید ملاصدرا دارای یک اندیشه سیاسی بوده است؟

به معنای اول و دوم بله، ولی به معنای اخیر نه!

* می شود کمی بیشتر توضیح دهید؟

ببینید! در مورد اینکه صدرا داراي انديشه سياسي به معناي سوم یعنی انديشه سياسي منسجم، نظام مند و جامع بوده است يا خير، به اعتقاد بنده، پاسخ به اين سوال منفي است. انديشه سياسي صدرا، سيستمي را تشكيل نمي دهد كه زير سيستم‌هاي آن به شكل دقيق مشخص شده و با كل نظام انديشگي وي در ارتباط باشد. با توجه به آن كه ملاصدرا هفت سفر با پاي پياده به مكه مكرمه مشرف شد، درعزلت (و شايد تبعيد) به سر مي¬برد و مغضوب فقهاي زمانه خود شد؛ پرسمان او در انداختن طرحي نو در فلسفه سياسي نبود. رجوع به آثار ملاصدرا مثل الشواهد الربوبية،‌الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، المظاهر الالهية و مبدأ و معاد و تفاسير او ‌مي‌تواند بهترين شاهد اين مدعا تلقي شود. حتی نوآوري هاي ملاصدرا حتي درموضوعات غيرجامع سیاسی نيز به غايت اندك است.

* با فرض اینکه صدرالدين شيرازي انديشه سياسي به معناي عام و خاص (و نه معناي خاص الخاص) دارد. حال جاي اين سؤال وجود دارد كه مجموعه تأملات سياسي وي چه مقدار اهميت دارد و ‌نوآوري هاي او چيست؟ وبه عبارت دیگر به قول سید جواد طباطبایی آيا او نماينده حضيض زوال انديشه سياسي در ايران تلقي مي شود؟‌

در مورد دكتر طباطبايي که فرمودید، ایشان انديشه سياسي صدرا را تقليدي، و غيرمهم و در مجموع نماينده حضيض زوال انديشه سياسي در ايران مي‌داند. دكتر فيرحي نيز انديشه سياسي صدرا را نوعي ‌تكرار و تجديد سنت فكري فارابي و ابن سينا تلقي مي‌كند. در مقابل، دكتر تقوي در پاسخی که به نظریه زوال اندیشه سیاسی در ایران داده است، معتقد است كه انديشه سياسي صدرا مهم است و در آن دوران «ركود انديشه سياسي» وجود داشته، نه زوال انديشه سياسي.

* به نظر خود شما صدرا در سیاست نوآوری دارد یا خیر؟

اگر در انديشه سياسي صدرا نوآوري وجود داشته باشد،‌ بايد آن را در پيوند با نظريه حركت جوهري جستجو نمود. انسان كامل و رئيس مدينه براساس حركت جوهري به كمالاتي دست مي‌يابد و شايستگي رهبري جامعه را پيدا مي كند . بنابراين غايت جامعه نيز براساس حركت جوهري انسان كامل تعريف مي شود. اين سخن هر چند جديد به نظر مي رسد ،‌اما تفاوت چنداني با انسان كامل فارابي و سعادت محوري وي ندارد. ‌در واقع اگر به جاي اتصال رئيس اول با عقل فعال (نزد فارابي)، ‌حركت جوهري انسان كامل را قرار دهيم و ماهيت سعادت جامعه را نيز اين گونه تعريف نماييم، ‌نوآوري هاي صدرالمتألهين در حوزه انديشه سياسي به پايان مي‌رسد!

* فکر می کنم از اين سخن، تكليف بخش‌هاي ديگر انديشه سياسي صدرا نیز مشخص مي شود. یعنی بحث در باب مدینه ها و ...

بله! دقیقا. بحث اقسام اجتماعات (فاضله و غير فاضله، كامله شامل مدن عظمي و وسطي و صغري، و ناقصه شامل ده و محله و كوچه و خانه) ،‌عبوديت محوري در فلسفه سياست و حكومت و بحث نبوت و امامت ملاصدرا از فارابي و ابن سينا گرته برداري شده است.

* با این تفاسیر آیا می توان سخن از حکمت سیاسی متعالیه به میان آورد؟

اجازه بدهید انتساب «حكمت سياسي متعاليه» به انديشه سياسي ملاصدرا را به دو سوال تحویل کنیم و دوباره کار شما را راحت تر کنیم! سوال نخست این که آيا خود او چنين داعيه اي داشته است؟‌ پاسخ به این سوال قطعاً‌منفي است،‌چون نه تنها آثار به جا مانده اي چنين نظريه اي را نمي رساند، ‌بلكه اصولاً‌ هيچ متفکری نيز چنين ادعايي را مطرح نكرده است.اما سوال دومی که مطرح می شود این است که آيا ما با توجه به مقتضيات زمان خود و داده هاي فلسفه صدرايي و انديشه سياسي او مي‌توانيم حكمت سياسي متعاليه اي را بازسازي كنيم؟در این مورد برخی ها معتقدند مي توان نظريه اي براساس حركت جوهري به نام «حكمت سياسي متعاليه» بنا نهاد. از ديدگاه این افراد ملاصدرا ويژگي هاي ده گانه اين مكتب را چنين ترسيم كرده است:‌خدا محوري،‌مسافر بودن انسان،‌ارسال رسل و امامان و مجتهدان براي هدايت و راهنماي بشر، ‌ارتباط دين و سياست و دنيا و آخرت،‌ غايت مداري ،‌ابزار بودن دنيا، ‌ديني بودن نظام سياسي،‌ نظريه انتصاب رهبري،‌ محوريت قانون الهي و نفي تغلب. از فحواي كلام فوق چنين استفاده مي شود كه صدرا اصول اساسي حكمت سياسي متعاليه را ترسيم كرده،‌ اما تبديل آن به يك ‌نظريه جامع بايد توسط انديشمندان اين زمان صورت پذيرد.

* اما آيا اساسا اين كار شدني است؟‌

سوال همینجاست! البته از نظر عقلي اين كار محال نيست، و امكان طراحي چنين نظريه اي با توجه به كلياتي كه از صدرالمتألهين در دست است، وجود دارد. در عين حال بايد به چند نكته توجه داشت. اولاً:‌بسياري از ويژگي هاي ده گانه فوق با ديگر فلاسفه سياسي اسلام اشتراك دارد. به طور مثال فلسفه سياسي فارابي نيز تقريباً‌ در همه مسائلی که ذکر شد نظیر خدامحوري، ‌مسافر بودن انسان، ارسال رسل و ... با صدرا اشتراك دارد. پس اگر مي خواهيم مكتبي به نام «حكمت سياسي متعاليه» با اتكا به آراي صدرا تأسيس كنيم، بايد به شكل خاص به ويژگي و اختصاصات حكمت متعاليه توجه نماييم. ثانياً:‌ بايد ببينيم بين آراي سياسي صدرا در الشواهد الربوبيه بالاخص مباحث نبوت و امامت و نظريه حركت جوهري (در الاسفار الاربعة) ارتباطي منطقي وجود دارد يا خير. ارجاعات كتاب نخست به نظريه حركت جوهري به غايت اندك است، توگويي مباحث نبوت و امامت وي ملخصي از آراي ابن سينا مي باشد. به بيان ديگر مباحث سياسي صدرا را چندان با مباحث سياسي فلاسفه مشاء‌، تفاوت ندارد. بعيد است بتوان از مختاريت انسان،‌ آراي سياسي خاصي استنتاج نمود. ثالثاً:‌ براساس نكته اول شايد لازم باشد بر مهم‌ترين ويژگي انسان كامل از ديدگاه صدرالدين شيرازي تمركز نماييم. از ديدگاه ملاصدرا انسان كامل (نبي، ‌امام و رئيس جامعه) ‌در حركت جوهري خود به تكامل مي‌رسد، و ظاهراً‌ اين مسأله محوري است كه فلسفه سياسي او را مي تواند از فلاسفه مشاء متمايز نمايد. رابعاً:‌ اگر فرض كنيم نظريه اي به نام «حكمت سياسي متعاليه» با محوريت انسان كاملي كه كامل خود را براساس حركت جوهري كسب كرده بنا نماييم، اين سوال به وجود مي آيد كه آيا چنين نظريه اي تفاوت اساسي با آراي فلاسفه سياسي مشاء و اشراق دارد يا خير . همان گونه كه گفتیم، ده ويژگي مذكور در انديشه سياسي صدرا ویژگی برجسته ای در حوزه فلسفه سياسي به دنبال ندارد. بنابراين اگر نظريه‌اي به نام «حكمت سياسي متعاليه» بنا كنيم و صدرالمتألهين نسبت دهيم، تنها تفاوت مهم آن با ديگر نظريه‌هاي موجود در بين فلاسفه اسلامي، مبحث كمال انسان بالاخص رئيس مدينه براساس حركت جوهري خواهد بود.

* در این جا، این سؤال مهم به وجود می آید که چگونه می توان از فلسفه مطلق فلسفه سیاسی را استخراج نمود؟ آیا از نظر منطقی این کار شدنی است؟

در پاسخ به این پرسش به نقل قولی از آیت الله جوادی آملی- هرچند به شکلی ایشان از امکان «حکمت سیاسی متعالیه» دفاع کرده - اکتفا می کنم: «هر جهان بینی و حکمتی در دل خود حکمت عملی به همراه دارد. ما باید با قدرت اجتهاد فروع را از مبانی استخراج کنیم. فلسفه سیاسی یک فلسفه مضاف است و خود سیاست از فروع حکمت عملی است. از فلسفه مطلق نه می توانیم فلسفه مضاف برداشت کنیم و نه آن مواد سیاسی را . ما به دو دلیل نمی توانیم به طور مستقیم سراغ حکمت متعالیه برویم: 1- حکمت متعالیه فلسفه مطلق و فلسفه سیاسی فلسفه مضاف است و هیچ فلسفه مطلقی، جز در ارائه مبانی، پاسخگوی نیاز فلسفه های مضاف نیست. 2- از میزان عمیق و وسیع حکمت متعالیه نباید توقع داشت که مواد جزیی سیاست را تبیین کند». البته به نظر نمی رسد از مبنای فوق «مردم سالاری دینی» و «ولایت فقیه متعالیه» استنتاج شود.

* بنابراین در مجموع، به نظر شما نه تنها «فلسفه سیاسی متعالیه» در اندیشه ملاصدرا وجود نداشته، بلکه سخن از تأسیس چنین فلسفه سیاسی نیز چندان مفید نخواهد بود.

خلاصه عرض بنده این بود که ملاصدرا داراي انديشه سياسي به معناي عام و خاص بوده است، ‌اما انديشه سياسي به معناي «انديشه سياسي منسجم و جامع» ندارد؛ و در عین حال، این انديشه سياسي از نوآوري و اهميت خاصي برخوردار نيست. سوی دیگر قضیه آن است که صدرا از «حكمت سياسي متعاليه» بحثي به بيان نياورده،‌ ولي اگر ما بخواهيم چنين نظريه اي را بازسازي كنيم لازم است بر نظريه انسان كامل كه براساس حركت جوهري به كمال خويش دست مي‌يابد تمركز نماييم. در این صورت صادقانه باید گفت این برداشت ما از حکمت متعالیه است، و ضرورتاً سخن ملاصدرا نیست. حکمت (سیاسی) متعالیه از حکمت (سیاسی) صدرالمتألهین اعم است؛ چون ممکن است کسی دیگر، غیر از ملاصدرا، تحت این چتر قرار گیرد. شايد در صورت بازسازي چنين نظريه اي باز نتوان تفاوت‌هاي چنداني در حوزه فلسفه سیاسی بين آن نظریه با ديگر نظريه هاي فلاسفه سياسي اسلامي مشاهده نمود. بدون شک، حکمت متعالیه با دیگر نحله های فلسفی تفاوت های مهمی دارد؛ اما در حوزه فلسفه سیاسی بعید به نظر می رسد این مرزبندی قابل توجه باشد.

روزنامه اعتماد ملی، 18/12/87