چاپ
دسته: حکمت سیاسی متعالیه
بازدید: 3264

اگر سیاست به معنای «تدبیر عمومی امور» باشد حتی در خصوصی ترین مسائل مانند مسأله ارث، نیازمند مدیریت و برنامه ریزی است. از این رو می توان با نگاهی دیگر به مباحث؛ نتایجی متفاوت یافت.

نشست پنجم، با عنوان «روش شناسی حکمت متعالیه و تأثیرات آن بر دانش سیاسی» با حضور دکتر علیرضا صدرا و اعضای گروه فلسفه سیاسی در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی برگزار شد.
شریف لک زایی، مدیر پروژه وجوه سیاسی حکمت متعالیه، توضيحاتی درباره پروژه مذکور ارايه کردد و ضمن تشکر و سپاس از دکتر صدرا برای حضور در نشست گروه فلسفه سیاسی، پرسش ها و مباحث مورد تأمل در موضوع مورد بحث را  به شرح ذيل یادآوری نمودند:
1.  عناصر، مؤلفه ها و اضلاع معرفت شناسی حکمت متعالیه چیست و کدام یک در دانش سیاسی و به ویژه فلسفه سیاسی تأثیر داشته و کاربردی تر است؟
2. با توجه به توسعه مفهومی دانش سیاسی در جهان معاصر از یک سوی و نگاه کل گرایی توحیدی موجود در روش حکمت متعالیه، چگونه می توان با چنین روشی وارد مسائل اجتماعی – سیاسی شد؟ در واقع با توحه به روش شناسی خاص حکمت متعالیه، نوع ورود به مباحث دانش و فلسفه سیاسی چگونه خواهد بود؟
3. آیا الگوی روش شناسی حکمت متعالیه جمع بین روش مشاء و اشراق و عرفان است یا روش شناسی ابتکاری و تأسیسی ملاصدرا و اصحاب حکمت متعالیه است؟ در صورت دوم، وجوه تمایز آن از سایر روش ها و تأثیر آن بر دانش سیاسی چیست؟
4. با توجه به تردید در شناخت واقعیت در روش شناسی پوزیتیویستی تا پست مدرن و طرح بحث عین و ذهن آیا با روش شناسی حکمت متعالیه می توان به شناخت واقعیت و پدیده های سیاسی رسید؟ چگونه؟
در ادامه از دکتر صدرا تقاضا شد بحث خود را درباره موضوع مورد اشاره بیان کند.
وي در ابتدای سخنان خود، ضمن اشاره به سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، این انقلاب را در راستای حکمت متعالیه و متأثر از آن برشمرد و گفت: فلسفه متعالیه، فلسفه بودن و شدن است که این خود معطوف به سیاست است. وی همچنین ضمن دقیق برشمردن پرسش های مطرح شده در ادامه به مقایسه اندیشه برخی صاحب نظران پسامدرن با اندیشه صدرالمتألهین پرداخته و بر این نکته تأکید کرد که این اندیشمندان برخلاف صدرالدین شیرازی به یک لایه از مباحث معرفت شناسی دست یافته و به عمق دیگر مباحث دست نیافته اند و از این رو همچنان در حیرت به سر می برند. در حالی که صدرالدین با اشراف کامل توانسته است اضلاع و عناصر معرفتی را به خوبی طرح و برجسته سازد و انسان را از حیرت خارج کند. به ویژه این بحث را می توان در مقایسه صدرا با میشل فوکو دنبال کرد که چگونه بر این باور است که باید به لایه های سه گانه چیستی، هستی و چرایی برای شناخت پدیده ها دست یافت و توجه به یک لایه کافی نیست. اعتقاد فوکو با توجه به محتوای مقاله وی در کتاب «فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک» بر این است که باید به دانشی دست یافت که هر سه لایه معرفتی را با هم داشته باشد. با این وجود، فوکو به مباحث تجربی دست یافته اما نسبت به سایر مباحث، معرفتی پیدا نکرده است.
دکتر صدرا اضافه کرد: در مباحث ملاصدرا جهت شناخت پدیده های سیاسی و عمومی می توان از سه لایه سخن گفت: 1) لایه ماهوی و چیستی و چیستی شناسی؛ 2) لایه واقعی و عینی و عارضی و 3) لایه حقیقی و چرایی و به چه منظوری. این وجه اخیر توسط صدرا به مباحث افزوده شد. فوکو گرچه به ضرورت این مباحث رسیده بود اما به جز مباحث تجربی به عمق سایر بحث ها همانند ماهیت و هستی نرسیده بود.
به باور ایشان، اگر سیاست به معنای «تدبیر عمومی امور» باشد حتی در خصوصی ترین مسائل مانند مسأله ارث، نیازمند مدیریت و برنامه ریزی است. از این رو می توان با نگاهی دیگر به مباحث؛ نتایجی متفاوت یافت.
مسأله دیگر بحث منابع است که عمدتاً بشر از سه منبع عقل، وحی و حس استفاده می کند و راه ورود بشر به معرفت از این سه راه است.
باید گفت روش بحث هر یک از لایه های سه گانه فوق از یکدیگر متفاوتند. اما می توان بحث را از رابطه و نسبت میان سه لایه هم مطرح کرد. از جمله این که چه رابطه ای است میان پدیده شناسی، منبع شناسی و روش شناسی؟ اجمالاً می توان از وجود رابطه میان آنها سخن گفت اما قابل اشاره است که صاحب نظری همانند میشل فوکو به این مباحث ورودی نداشته است. نیز می توان این پرسش را طرح کرد که نسبت میان این لایه های سه گانه چگونه است؟ آیا این نسبت مستقیم است یا خیر؟ آیا هر کدام عرصه را برای دیگری محدود می کند یا خیر؟ در این زمینه باید گفت رابطه اینها وثیق و استوار است و حتی یک هیأت است و از این رو حتی یک روش بیشتر نداریم. گرچه سه منظرند ولی لازم و ملزوم اند. علم بدون فلسفه و فلسفه بدون علم مطرح نیست. اگر دانش، پایه بینشی نداشته باشد، وهم و پندار است. در بخش دیگر می توان از ترتیب اینها پرسش کرد که دارای چه ترتیبی هستند؟ در این زمینه می بایست از بودشناسی (ماهیت شناسی و چیستی) به بنیاد شناسی (هستی شناسی و حقیقت شناسی) و نمود شناسی (چگونگی و فرایند شناسی) برویم.
دکتر صدرا ضمن مقایسه فوکو و صدرالدین شیرازی در بحث شناخت، بر این نکته تأکید کرد که پسامدرن ها معتقدند امکان شناخت نیست و به نظر صدرا ماهیت و ذات را نمی توان شناخت اما می توان هستی را فهمید و چیستی را هم می توان فهمید اما نیازمند وحی است.
در ادامه، حضار به ارائه تأملات و پرسش های خود پرداختند از جمله این که: آیا آموزه های حکمت متعالیه می تواند تأثیری در آموزه های پسامدرن برجای گذارد و صاحب نظران این مکتب را نجات دهد؟ ربط شایع صناعی با روش چیست؟ در بحث چیستی، پرسش های هفت گانه ای مطرح می شود. فرق است میان جوهر و جوهری و عرض و عرضی. در بحث سوژه و ابژه انواع فاعل ها می بایست بحث شود. در بحث وحدت و کثرت اگر با نگاهی هستی شناسی توجه شود به یگانگی می رسیم. و....
در ادامه با توجه به فرصت اندک جلسه، به برخی از تأملات و پرسش ها اشاره ای صورت گرفت.