كارى كه ملاصدرا انجام داد كاري بين رشتهاى بود. صدرالمتالهين به اين نتيجه رسيده بود كه كار ما با فلسفه و كلام يا حتى تفسير تنها قابل پيشرفت نيست. او تلفيق و تركيب فلسفه و كلام و وحى يا همان برهان و عرفان و قرآن را به زيبايى تمام انجام داد. بدين ترتيب حكمت متعاليه كليتي غير قابل تجزيه به اجزايش است. نمىتوان گفت اين قسمت حكمت مشاء است و قسمت ديگرى حكمت اشراق و عرفان و وحي؛ بلكه بايد از حكمت متعاليه با توجه به نشانههاى آن سخن گفت؛ از جمله بحث «اصالت وجود» و «حركت جوهرى» و بسيارى از مختصات ديگر و ابداعات و نوآوريهاى صدرا كه وى به برخى از آنها در «رساله شواهدالربوبيه» اشاره كرده است. ما بايد بيش از گذشته به حكمت متعاليه و ابعاد سياسى و اجتماعى اين حكمت توجه كنيم. از آنجا كه برخى از متفكران ما در عرصه بينالملل مقالات و آثار متعددى را منتشر كردهاند، توانستهاند تا حدى ملاصدرا را به جهان معرفى كنند و در نتيجه برخى از متفكران ساير ملل هم وى را بشناسند. اما نه تنها ملاصدرا بلكه بسيارى از متفكران ما در جهان ناشناخته باقى ماندهاند. در قبل از پيروزى انقلاب و بعد از آن به دلايل متعدد نسبت به معرفى اين انديشمندان كوتاهىهايى صورت گرفته است.
حقيقت اين است كه غالب كارهايى كه در رابطه با اين بزرگان انجام گرفته عمدتا تفننى بوده و جدى نيست. به عنوان مثال برخي مىگويند ملاصدرا انديشه سياسى ندارد اما در پاسخ به چرايي اين ادعا مىگويند چون فلان استاد يا پژوهشگر فرهيخته گفته است يا اين گونه مشهور شده است. اين يك ضعف است و ما براى اثبات اينكه ملاصدرا انديشه سياسى و فلسفه سياسى دارد، بايد آثار ملاصدرا را با دقت مورد مطالعه و بررسى قرار دهيم. متاسفانه تا الان آثار صدرالمتالهين از منظر سياسى مورد تحليل قرار نگرفته است. مثلا رساله «سه اصل» ايشان كه در آن از جريانهاى موجود انتقاد مىكند و يك جريان شناسى از وضعيت موجود را ارائه مىدهد و براى اصلاح امور راهكار ارائه مىدهد مورد تحليل قرار نگرفته است كه خود نشان از دارا بودن يك انديشه سياسى است.
خوشبختانه ما هم اكنون چالش زيادى در اين بحث كه «ملاصدرا انديشه سياسى دارد» نداريم و امروزه ديگر نوعى اجماع بر سر اين كه صدرالمتالهين انديشه سياسى دارد، وجود دارد. امروزه سخن از انديشه سياسي فراتر رفته و بحث از فلسفه سياسى است كه بعضى مىگويند صدرا فلسفه سياسى ندارد. اگر ما فلسفه سياسى را پاسخ به سوالات حيات سياسى هميشگى و جاودانگى انسان تلقى كنيم طبيعى است كه هر فيلسوفى بايد به آن پاسخ دهد و اگر پاسخ نداده بايد به منظومه فكرى ايشان مراجعه كنيم و ببينيم كه آيا اين منظومه توان و ظرفيت پاسخگويى را دارد يا ندارد؟ اگر برفرض ملاصدرا در آثارش صراحتا از مباحث فلسفه سياسى هم صحبتى نكرده باشد اما با بحث در منظومه فكرى صدرالمتالهين و حكمت متعاليه ميتوان به اين موضوع پرداخت. حداقل اين پرسش جاى بحث و بررسى دارد كه منظومه فكرى صدرالدين شيرازى و حكمت متعاليه در حوزه فلسفه سياسى چه اقتضايى دارد؟ و آيا حكمت متعاليه از توان لازم براى ورود به حوزه سياسى و اجتماعى برخوردار است يا خير؟ در اين زمينه طبيعتا بايد ميان صاحب نظران گفت و گوهاى بيشترى صورت گيرد تا ابعاد و اضلاع بحث روشنتر گردد و ما بتوانيم از بود و نبود فلسفه سياسى در اين حكمت سخن بگوييم.
نجف لک زایی
مهرنامه، شماره 2، اردیبهشت 1389.