جدیدترین مطالب

اندیشه سیاسی صدرالمتالهین بخشی از میراث علمی وی است که امروزه به آن توجه می‎شود. این اندیشه دارای جایگاه مهم و والایی در حوزه مکاتب فکریـ سیاسی است. اندیشه‎ای که بررسی تحولات سیاسیـ اجتماعی ایران معاصر و به‎ویژه نقش علمای پیرو مکتب حکمت متعالیه که در بیداری فکر دینی و سیاسی و احیای انگیزه‎‎های اصلاحگرایانه نقش اساسی داشته‎اند، بدون آن میسر نخواهد بود. میراث علمی ملاصدرا آن‎چنان عظیم است که می‎تواند محتوای رشته صدراشناسی را فراهم سازد.

ویژگی‎های اندیشه سیاسی صدرالمتالهین

در گفت‎ و گو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لک زایی

تفکر سیاسی ملاصدرا متاثر از چه اندیشمندان و فلاسفه‎ای بوده است؟
ملاصدرا با کنار هم قرار دادن عقل و وحی و دل و به‎عبارت دیگر شرع و فلسفه و عرفان و حکمت مشائی و اشراقی و کلام، مکتب جدیدی بهنام حکمت متعالیه تاسیس کرد. مطالعه و بررسی آثار ملاصدرا نشان می‎دهد که وی از نظر تفکر فلسفی و به‎ویژه تفکر سیاسی از کسانی چون افلاطون، ارسطو، افلوطین، فارابی، ابنسینا، سهروردی، غزالی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن عربی، شیخ بهایی و میرداماد تاثیر پذیرفته و بر کسانی چون فیض کاشانی، عبدالرزاق لاهیجی، قاضی سعید قمی، ملاعلی نوری، ملاهادی سبزواری، سیدجمالالدین اسدآبادی، ملاعلی مدرس زنوزی، علامه محمدحسین طباطبایی، شهید مرتضی مطهری، امام خمینی (ره) و... تاثیر گذاشته است.

با توجه به اینکه زمانه هر اندیشمندی بر تفکر او خصوصا تفکرات سیاسیاش موثر است، ملاصدرا در چه دورهای و در عصر چه پادشاهانی می‎زیسته و زمانه او چگونه بوده است؟
ملاصدرا معاصر پنج تن از شاهان سلسله صفویه بوده است که عبارتند از: طهماسب اول (984‎ـ‎930 هجری قمری)، اسماعیل دوم (984‎ـ‎985 هجری قمری) محمد خدابنده (985‎ـ‎986 هجری قمری)، عباس اول (986‎ـ‎ 1038 هجری قمری) و صفی اول (1038‎ـ ‎1052 هجری قمری). عمده فعالیت‎های موثر صدرالمتالهین در عصر شاه عباس اول و شاه صفی است. ملاصدرا در موارد متعددی از آثار خویش درباره اوضاع زمانه خود سخن گفته است. بیشتر این مطلب دربرگیرنده گلایه‎‎ها و شکایت‎‎هایی است که وی از عصر خویش و کسانی که با آن‎ها در ارتباط است و نیز از اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی دارد. رساله «سهاصل» در کنار «مثنوی» و رساله «نماز»، از معدود تالیفات صدرالمتالهین به زبان فارسی است، که عمدتا به نقد اوضاع زمانه آخوند اشاره دارد. هم‎چنین موضوع رساله «کسر اصنام الجاهلیه» ملاصدرا، انتقاد از وضعیت فرهنگی و مذهبی عصر اوست.

یکی از مسائل مبهم درباره زندگی ملاصدرا این است که آیا وی تکفیر شده است یا خیر؟ با توجه به تحقیقاتی که شما داشتید، نظر شما در اینباره چیست؟
در بعضی از منابع آمده است که برخی ملاصدرا را تکفیر کرده‎اند و در این منابع یکی از دلایل عزیمت وی به کهک قم همین فشارها ذکر شده است و حتی گفته شده که وی به کهک تبعید شده است اما بنده ملاک و دلیل معتبری به تکفیر یا تبعید آخوند نیافتم.

ملاصدرا چه انتقاد‎هایی به علمای زمان خود داشت؟
بعضی از آثار ملاصدرا به نقد اوضاع زمانش اختصاص دارد. مثلا رساله «سهاصل» پاسخی به تمام کوتهنظران، ظاهربینان و عالمنمایانی است که بهنام علم و دین با حکمت و عرفان خصومت می‎ورزند، کسانی که راه سعادت را فرو میگذارند و گمان می‎کنند که با ابزار شقاوت می‎توان به سعادت رسید؛ آنانی که به‎تعبیر ملاصدرا، «خانه ظلمه، قبله آنان است» و «کسانی که از علم الهی و مکاشفه خبر ندارند و تنها هنر آنان دانستن چیز‎هایی از علوم معلومات است». وی در پایان مقدمه «اسفار» از تصوف و عرفان بدون برهان و از فلسفه بدون ایمان و عرفان، به خدا پناه برده و خواننده را از افتادن در دام این دو شر (صوفی جاهل و متفلسف شدن) برحذر می‎دارد.

منظور ملاصدرا از علمای درباری کسانی چون میرداماد و شیخ بهایی که نیست؟
نه! می‎دانیم که صدرالمتالهین تا آخر عمر از ارادتمندان واقعی اساتید خود به‎ویژه میرداماد بود چنانچه در مثنوی خود اشعار بلندی در تمجید از میرداماد دارد.
ای سرشته ایزدت از محض نور/ گشته از برهان تو اوهام دور
خود جهانی و جهان را سروری/ محض عرفانی و عرفان را دری
این ابیات بر فلسفه سیاسی صدرالمتالهین تاکید دارد که وی حکیم را سرور حقیقی عالم و جهان می‎داند.

چگونه این دو بیت بر فلسفه سیاسی صدرالمتالهین تاکید دارد؟
ابیات مذکور را باید در چارچوب تفکر سیاسی وی تحلیل کرد. ملاصدرا، میرداماد را حکیم مطلق و لایق سروری می‎دانسته است؛ بنابراین به‎نظر می‎رسد در مثنوی مذکور و سایر مکاتباتی که با استاد خویش دارد با او سخن گفته است. وی در مثنوی مزبور که مثنوی بلندی است و چند صفحه ادامه دارد از استاد خود با عنوان «استاد صنعت خداپرستی» یاد کرده است. تقرب کسانی چون میرداماد و شیخ بهایی به دربار شاهان صفوی برای تامین منافع شخصی نبود، بلکه برای اصلاح رفتار شاه و انجام وظایف دینی در خدمت به مردم بود. منظور ملاصدرا از عالمان درباری کسانی هستند که برای طلب روزی به دربار سلاطین روی می‎آورند زیرا به‎نظر وی فرق از زمین تا آسمان حاصل است میان اسلام زبانی و ایمان قلبی.

نگاه ملاصدرا با توجه به انتقاد‎هایی که از اوضاع زمانه‎اش داشته، به اوضاع سیاسی و اجتماعی چگونه است؟
مجموع انتقاد‎ها و ایراد‎هایی که ملاصدرا از وضع زمانه‎اش دارد و نوع آسیب‎شناسی ویژه‎ای که وی از اوضاع فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی عصر خود دارد سبب شده است تا تفکر اجتماعی و سیاسی وی از خصلت «اصلاحی» برخوردار باشد. این اصلاحگری خود را هم در بنیاد‎های تفکر و هم در نمود‎های اجتماعی نشان می‎دهد.
یکی از محور‎های آسیب‎شناسی فرهنگی ملاصدرا، کاربرد اصطلاحات و مفاهیم دینی و علمی است. به‎نظر ملاصدرا واژه‎‎هایی چون فقه، حکمت، فقیه، حکیم و شیخ از معانی اصلی خود تهی شده و در معانی دیگر یا محتوای لاغرتری به‎کار می‎رود؛ بنابراین در تفکر سیاسی و اجتماعی ملاصدرا، هم آسیب‎شناسی وضع زمانه مدنظر است و هم ارائه طریق و معالجه درد‎های سیاسی، اجتماعی و مذهبی لحاظ شده است.

ملاصدرا در طی حیات علمی خود چه دوره‎‎های فکری را گذرانده است؟ آیا می‎توان تحولات فکری برای او قائل شد؟
میراث علمی صدرالمتالهین را می‎توان به پنج دوره تقسیم کرد که عبارتند از:
1‎. دوره سیر در افکار فلسفی و کلامی دیگران، اعم از مشائی، اشراقی، اشاعره و معتزله. ملاصدرا این دوره را از باب «حسنات الابرار، سیئات المقربین» از اوقات تلفشده عمر خود دانسته و از آن استغفار می‎کند. 2.‎ دوره سیر جوهری و تحول روحی از کثرت به وحدت و سفر از خلق به حق و مبدأ آفرینش در پایان این سفر و رسیدن به آغاز ولایت. 3‎. دوره حرکت جوهری و انقلاب روحی از وحدت به وحدت و سفر از حق به‎سوی حق و با همراه حق و مشاهده اسمای حسنای خداوند سبحان. 4‎. دوره سفر از حق به خلق و مشاهده آثار خدای سبحان در مظاهر گوناگون جلال و جمال آن حضرت. به‎نظر آیت‎الله جوادی آملی، این سه دوره اخیر که سه سفر از چهار سفرش را تشکیل می‎دهد، در روزگار انزوای ظاهری صورت گرفته است. 5‎. دوره سیر جوهری تازه و تحول فکری دیگر از کثرت به کثرت و سفر از خلق به‎سوی خلق به‎همراه حق و رساندن پیام حق به مظاهر وی در کسوت کثرت و عدم احتجاب در رسیدن به حق از خلق، به‎عنوان تدریس و تالیف و تهذیب نفوس دیگران. این دوره با بازگشت مجدد وی از کهک به شیراز و تدریس و تالیفش مقارن بوده و بالطبع عرضه تفکر سیاسی و اجتماعی او نیز در این دوره صورت گرفته است.

اندیشه سیاسی در این میراث علمی چه جایگاهی دارد؟
اندیشه سیاسی صدرالمتالهین بخشی از میراث علمی وی است که امروزه به آن توجه می‎شود. این اندیشه دارای جایگاه مهم و والایی در حوزه مکاتب فکریـ سیاسی است. اندیشه‎ای که بررسی تحولات سیاسیـ اجتماعی ایران معاصر و به‎ویژه نقش علمای پیرو مکتب حکمت متعالیه که در بیداری فکر دینی و سیاسی و احیای انگیزه‎‎های اصلاحگرایانه نقش اساسی داشته‎اند، بدون آن میسر نخواهد بود. میراث علمی ملاصدرا آن‎چنان عظیم است که می‎تواند محتوای رشته صدراشناسی را فراهم سازد.

در منظومه فکری صدرالمتالهین، دانش سیاسی از چه جایگاهی برخوردار است؟
ملاصدرا در آثار خویش به کرات پیرامون جوانب مختلف معرفت سیاسی به تامل پرداخته است. یکی از این زوایا، موضوع جایگاه سیاست و دانش سیاسی در طبقه بندی علوم است.
ملاصدرا در «شرح الهدایه الاثیریه» به مباحثی می‎پردازد که می‎توان نکاتی را از آن استخراج کرد:
الف) ملاصدرا به علم سیاست توجه دارد و برای آن جایگاه مستقلی در طبقه بندی، تقسیم، تفکیک و تمایز علوم قائل است.
ب) در تقسیم بندی علوم، به جنبه‎‎های دینی و انسانی سیاست توجه شده و از یکدیگر تفکیک شده است؛ بنابراین دستورات الهی و از جمله فقه سیاسی ما را از علم سیاست بی‎نیاز نمی‎کند.
ج) مطالعه عبارت صدرالمتالهین نشان می‎دهد که ایشان به تاریخ و پیشینه مباحث سیاسی در یونان باستان، به‎ویژه در آثار متفکرانی چون افلاطون و ارسطو و در عالم اسلام در آثار متفکرانی چون فارابی، ابنمسکویه و خواجه نصیرالدین طوسی آگاهی داشته است.

در طبقه بندی علوم از دیدگاه ملاصدرا، دانش سیاسی در چه مرتبه ای قرار می گیرد؟
مـــــلاصـــــدرا در کتــــــــــاب «اکسیرالعارفین»، دانش‎ها را به دو دسته دنیوی و اخروی تقسیم می‎کند. علم دنیوی سه نوع است: علم اقوال، علم اعمال و علم احوال یا افکار. علم اقوال مشتمل بر علوم الفبا، صرف، نحو، عروض، معانی و بیان و تعاریف منطقی اصطلاحات (حدود) است. علم اعمال شامل چیز‎هایی است که به اشیای گوناگون مادی تعلق دارد و از آن‎ها فنون بافندگی، کشاورزی و معماری پدید می‎آید. یک مرتبه بالاتر از آن، فن کتابت علم حیل (مکانیک)، کیمیا و... قرار دارد. سپس علومی از قبیل علم خانواده، حقوق، سیاست و شریعت هست که برای معیشت فرد و اجتماع لازم است و سرانجام علم طریقت که به کسب فضایل معنوی و اخلاقی و زدودن رذایل می‎پردازد و... . در این تقسیمبندی به دانش سیاسی جایگاه مستقلی داده شده است. در کنار علم سیاست به علم شریعت نیز توجه شده است؛ بنابراین علم سیاسی در کنار علم شریعت و حقوق جایگاه مستقلی دارد.
سیاست در کتاب «المظاهرالالهیه» جایگاه خاصی دارد. او در بخشی از تقسیمبندی علوم در مورد سیاست می‎گوید اداره جامعه مدنی و سیاسی و نهاد‎های اجتماعی آن که فقه، حقوق و قوانین و مقررات کوچک و بزرگ دینی و غیر دینی است در این بخش جا می‎گیرد و فلاسفه به آن علم سیاست می‎گویند. ملاصدرا هم‎چون فارابی در «احصاءالعلوم»، علم سیاست بهمعنای امروزی را از فقه سیاسی تفکیک می‎کند. در واقع بخشی از امور کشورداری را شارع مقدس یا مجتهدان و فقها در هر زمان مشخص می‎کنند و بخش دیگر به تدبیر خود انسان‎ها واگذار شده است و علم سیاست و شریعت شامل هر دو می‎شود. در طبقهبندی اخیر ملاصدرا با فارابی، این فرق وجود دارد که ملاصدرا علم اخلاق و تدبیر فرد را به‎صورت دانشی مستقل ذکر کرده، درحالی‎که فارابی علم اخلاق، کلام، فقه و سیاست را ذیل علم مدنی قرار می‎دهد. بنابراین ملاصدرا دانش سیاست را می‎شناسد و به آن توجه دارد و برای آن جایگاه خاصی قائل است. ملاصدرا معرفت سیاسی و تمام معارف را در شبکه و منظومه‎ای خاص (دینی و الهی) می‎بیند و بر این اساس، علوم اخروی و الهی و حکمت نظری را بر علوم دنیوی و حکمت عملی مقدم می‎داند.
مباحث محتوایی مربوط به اندیشه سیاسی صدرالمتالهین در آثار وی پراکنده است. به‎عبارت دیگر ایشان اثر مستقلی درباره علم سیاست پدید نیاورده، بلکه در ضمن سایر مباحث به ارائه مطالبی در این باره اکتفا کرده است.

اگر صدرالمتالهین به دانش سیاسی اهتمام داشته است، چرا تاکنون آن‎گونه که شایسته است پژوهشگران اندیشه حکمت متعالیه، فلسفه سیاسی و تاریخ اندیشه سیاسی به این مسائل توجه نکردهاند؟ چرا پس از وی این حرکت به یک جریان در تاریخ اندیشه سیاسی اسلامی تبدیل نشد؟ یا به عبارتی کلیتر چرا به میراث فکری ملاصدرا در بخش سیاست توجهی نشد؟
پاسخ این پرسش‎ها را باید در وضعیت کلی ایران و جهان اسلام پس از عصر صدرالمتالهین و تفاوت‎های جدی دوره ملاصدرا با دوره پس از وی جستوجو کرد. بخش عمده زندگی ملاصدرا در دوره سلطنت شاه عباس اول (986‎ـ‎ 1038 هجری قمری) است. ایران در دوره صفویه و به‎ویژه در عصر شاه عباس اول، کشوری در ردیف کشور‎های قدرتمند دنیا بود. آن‎گونه که ایمانوئل والرستین در نظریه نظام جهانی خویش آورده است در این دوره، ایران نسبت به اروپا در عرصه خارجی نظام جهانی قرار داد، چنانکه اروپا نیز نسبت به ایران در عرصه خارجی، نظام جهانی است. پس از سقوط صفویه (1135 هجری قمری) ایران بهمدت حدود یک قرن (قرن هجدهم میلادی) درگیر نزاع‎های بی‎پایان درونی می‎شود؛ نزاع‎هایی که سرانجام با روی کار آمدن قاجاریه در آغاز قرن نوزدهم به‎نظر می‎رسد که از یک نظر پایان یافته است. آسیب‎هایی که در سراسر قرن هجدهم متوجه ایران و ایرانیان شد، خود را بیش از همه عرصه‎ها در عرصه تفکر نشان داد. دغدغه‎‎های اصلی و جدی افاغنه، افشاریه، زندیه، قاجاریه و بعد‎ها پهلوی‎ها، دغدغه‎‎های فرهنگی و علمی نبود؛ بنابراین نهال نورسته تفکر که در قرن شانزدهم و هفدهم جوانه زده بود، در قرن هجدهم بسیاری از شاخ و برگ‎های آن پژمرده و خشک شد و علما در گوشه و کنار جهان، پراکنده و منزوی گشتند. اواخر قرن هفدهم و سراسر قرن هجدهم برای ایران و ایرانیان عصر فرورفتن در انحطاط، ناامنی، جهالت، خشونت، نظامیگری و ویرانی بود. تجارت خارجی که از عصر صفویه آغاز شده بود تعطیل شد، حوزه‎‎های علمیه اصفهان، قم، کاشان، مشهد و... کمفروغ شدند. عالمان دینی یا به تیغ ستم سر به نیست شدند یا کنج عزلت اختیار کردند یا به مکان‎های دور از دسترس حکمای زورگو مهاجرت کردند. قحطی، مالیات‎های زیاد، ظلم فراوان، بیماری‎های فراگیر، جنگ‎های قبیله‎ای و کشمکش بر سر قدرت موجب شد تا جمعیت ایران در سراسر قرن هجدهم نسبت به قبل از آن کمتر شود. در این عصر، تمامی دانش‎های رونق گرفته، جز شاخه‎ها و شعبه‎‎های اندکی از حرکت بازماندند. یکی از شاخه‎‎های فراموش شده معرفت که در اندیشه علمای عصر صفوی به‎طور جدی به آن پرداخته شده بود، دانش سیاسی است. «روضهالانوار عباسی» اثر محمدباقر سبزواری (1017ـ 1090 هجری قمری) حکیم و فقیه بزرگ شیعی، در این دوره تالیف شد و تاکنون هنوز گرد و غبار غفلت از چهره آن زدوده نشده است. این کتاب از مهم‎ترین آثار درباره موضوع سیاست در اندیشه سیاسی شیعه است.
انحطاط داخلی که از نیمه دوم قرن هفدهم شروع شد و به‎شدت در قرن هجدهم ادامه یافت و با شبیخون استعماری قرن نوزدهم و بیستم تقویت شد، همه و همه، دست به دست هم داده و چنین القا کردند که دین از سیاست جداست و در نتیجه علمای دین را با سیاست و معرفت سیاسی، کاری نیست. با وجود این، امروز که از میراث علمی پیشینیان درباره معرفت سیاسی سخن می‎گوییم با نوعی تردید روبه‎رو می‎شویم که این تردید سبب می‎شود تا در آغاز به اثبات این نکته تلاش کنیم که آیا دانشمند مورد نظر سیاست را می‎شناخته که به آن پرداخته است؟

منابع اندیشه سیاسی صدرالمتالهین کدامند؟
چنان که اشاره شد، مقاله چهارم از کتاب «مبدأومعاد» که مشتمل بر 12 فصل است حاوی مباحث سیاسی است. این مقاله که عنوان اصلی‎اش در ذکر نبوات است، از فصل ششم تا پایان فصل دوازدهم به مهم‎ترین عناصر تفکر سیاسی صدرالمتالهین اشاره دارد. هم‎چنین مشهد پنجم از کتاب «الشواهدالربوبیه» به بحث نبوات و ولایات اختصاص دارد. تقریبا آنچه در مقاله چهارم کتاب «مبدأومعاد» آمده، در این کتاب نیز آمده است. مباحث جدید در این کتاب توجه بیشتر به بحث رابطه شریعت و سیاست است. صدرالمتالهین از این مباحث نتیجه می‎گیرد که در هر حال سیاست باید تابع شریعت باشد. رساله «سهاصل» پاسخی است به تمام کوتهنظران، ظاهربینان و عالمنمایانی که به‎نظر صدرالمتالهین بهنام علم و دین با حکمت و عرفان خصومت می‎ورزند.
هدف اصلی از تالیف رساله سه اصل، نقد اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر ملاصدرا و به‎خصوص نقد وضعیت گروه‎‎هایی از علما و چگونگی رابطه آن‎ها با دربار صفوی است. هدف ملاصدرا از نوشتن «کسر اصنامالجاهلیه» تهذیب جامعه اسلامی از خرافات و شکستن بت‎های جاهلیت و رفع نابهسامانی‎‎های مادی و معنوی است. در این رساله، رهبری و ریاست مدینه فاضله و مطلوب ملاصدرا به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و هم‎چنین علمای درباری، مورد نکوهش وی قرار گرفته‎اند. «الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه» از ابعاد مختلف، چه از نظر برخی از مفاهیم و موضوعات و چه از نظر مباحث سیاسی برای کشف مبانی تفکر سیاسی ملاصدرا اهمیت دارد. در «المظاهرالالهیه» علم سیاست در بخش طبقهبندی علوم ذکر شده است و در بحثی کوتاه اما پرمعنا به حکومت با عنوان «خلافت و خلیفهاللهی انسان»، به رابطه دین و سیاست و فرق نبوت و شریعت و سیاست پرداخته است.

لطفا معنا و مفهوم سیاست در اندیشه ملاصدرا را مورد واکاوی قرار دهید؟
از نظر ملاصدرا سیاست بهمعنای تدبیر و هدایت جامعه از دنیا به‎سوی آخرت به‎منظور تقرب به خداوند متعال است. حرکت از خودپرستی به خداپرستی و از شرک به توحید. بدیهی است چنین سیاستی به انبیا، ائمه و علمای واجد شرایط اختصاص دارد. براساس دیدگاه ملاصدرا انسان‎ها دو راه در پیش دارند: 1‎. راه خدا 2.‎ راه طاغوت. راه خدا همان راه مستقیم الهی است که ولی و رهبر آن، خدا، پیامبران، ائمه و علمای واجد شرایطند و مقصد آن خدا و بهشت است و راه طاغوت، راه کفر و تفرقه و شرک، و مقصد آن، فساد و جهنم است. معرفت جهت‎دهنده انسان به یکی از این دو مسیر خواهد بود.

صدرالمتالهین چه رابطه‎ای میان سیاست و شریعت قائل است؟
در تمام منظومه فکری ملاصدرا و ازجمله فهم وی از سیاست و رابطه آن با شریعت، لازم است به‎جایگاه انسان در دنیا و آخرت و منازلی که وی باید از دنیا به‎سوی آخرت طی کند، توجه شود.
ملاصدرا در «الشواهدالربوبیه» چهار فرق میان شریعت و سیاست ذکر کرده است و با استناد به گفتار افلاطون در کتاب نوامیس، معتقد است که میان شریعت و سیاست از نظر مبدأ، غایت، فعل و انفعال تفاوت وجود دارد؛
1‎. تفاوت سیاست و شریعت از نظر مبدأ: مبدأ سیاست نفس جزئیه است، نه نفس کلیه الهیه و این حرکت، تابع اختیار افراد بشر است. اما مبدأ شریعت نهایت سیاست است زیرا پس از آنکه سیاستمداران موفق به استقرار نظام اجتماعی شدند، شریعت دست به‎کار شده و نفوس را از ارتکاب برخی اعمال نهی و به انجام برخی کار‎ها امر می‎کند. به این ترتیب شریعت، انسان‎ها را به‎سوی خدا دعوت می‎کند و از انحطاط به‎جانب شهوت، غضب و مفاسدی که بر آن دو نیرو مترتب می‎شود، برحذر می‎دارد.
2‎. تفاوت سیاست و شریعت از نظر غایت: نهایت و غایت سیاست، اطاعت از شریعت است. سیاست برای شریعت مانند عبد است نسبت به مولای خود که گاهی از وی اطاعت و گاهی معصیت و نافرمانی می‎کند. پس اگر سیاست از شریعت اطاعت کرد، ظاهر عالم، مطیع باطن آن می‎شود و در این هنگام، آسایش و ایمنی از امور رنج‎دهنده بهدست آمده و انسان به‎جانب خیرات و کمالات کشانده می‎شود. ولی هرگاه سیاست از شریعت پیروی نکند و در برابر آن عصیان ورزد، احساسات انسان بر آرای کلی و ادراکات عقلی او چیره خواهد شد. پادشاهان و زمامداران نمی‎دانند اگر اقامه سنن و نوامیس و قوانین سیاسی خود را بدان‎گونه که خود وضع کرده‎اند، ادامه دهند خدای متعال خشمگین شده و مردم بر آنان قیام می‎کنند و مظاهر قهر و سلطان خویش را فرمان می‎دهد تا آنچه را از نظام عالم فاسد و تباه شده است، به‎جای اصلی‎اش برگردانند.
3‎. تفاوت سیاست و شریعت از نظر فعل: افعال سیاست، افعال جزئی، زوالپذیر و ناقص است که بقا و استکمال آن‎ها به‎وسیله شریعت خواهد بود. ولی افعال شریعت، افعال کلی و تام و بی‎نیاز از سیاستند.
4‎. تفاوت سیاست و شریعت از نظر افعال: امر شریعت، امری لازم ذات شخص مامور است، ولی امر سیاست عرضی مفارق و غیر لازم ذات شخص مامور است؛ زیرا برای منظور دیگری است. برای مثال شریعت، شخص را به نماز و روزه امر می‎کند و آن شخص پذیرفته و به نفسه انجام می‎دهد و در نتیجه نفع و سود آن عاید خود او می‎گردد، ولی هرگاه سیاست، شخصی را به انجام کاری مامور کند او را به تزیین و رنگین کردن جامعه خویش و الصاق نشانه‎‎های افتخار و سمت ماموریت و سایر اصناف تجملات امر می‎کند و این کار تنها برای نظار و جلب توجه آنان است نه برای ذات لباس.
ملاصدرا به دقیق‎ترین وجهی به سیاست و انواع آن توجه داشته، اما اندکی در ابهام سخن گفته است و این ابهام چنان نیست که در موشکافی و دقت محققان مجال رخ نمایاندن نداشته باشد؛ بنابراین سیاست در نظر ملاصدرا دوگونه است: 1‎. سیاستی که به چهار صورت از شریعت متفاوت بوده و مطیع نیست. 2‎. سیاستی که از شریعت قابل تفکیک نیست، بلکه تابع شریعت است.

ویژگی‎های مکتب حکمت سیاسی متعالیه چیست که آن را از سایر مکاتب جدا می‎کند؟
میتوان ویژگی‎های مهم مکتب حکمت سیاسی متعالیه را که ملاصدرا آن را سامان داده و مقدمه‎ای برای به فعالیت رسیدن اندیشه سیاسی شیعه در قرون بعدی شده است، این‎گونه برشمرد:
1‎. مکتب حکمت سیاسی متعالیه مکتبی خدامحور است. 2‎. در مکتب حکمت سیاسی متعالیه، انسان مسافری است که از سوی خدا آمده و به‎سوی او در حرکت است و دنیا یکی از منازل و مراحل سفر انسان است.
3‎. پیامبران، امامان و مجتهدان برای هدایت و راهنمایی این مسافر (انسان) از سوی خداوند وظیفه دارند. 4‎. رهبران الهی، هدایت انسان را در زندگی دنیایی وی بهعهده دارند؛ بنابراین دین و دنیا، دین و سیاست، دنیا و آخرت و عالم ماده و معنا مکمل یکدیگر و بلکه لازم و ملزوم هم هستند. 5‎. مکتب حکمت سیاسی متعالیه مکتبی غایتمدار و هدفمحور است. در این تفکر همه عناصر فکری و عملی به‎سوی خدا، قیامت و خیر و سعادت و تکامل انسان تنظیم می‎شوند. 6‎. در مکتب حکمت سیاسی متعالیه، دنیا هدف نیست بلکه ابزاری است که برای رسیدن به آخرت ضروری بوده و مورد توجه قرار می‎گیرد.
 
منبع: هفته نامه پنجره، شماره 237، 27 اردیبهشت 1394

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید