چاپ
دسته: حکمت سیاسی متعالیه
بازدید: 1339

یوسفی‌راد: دغدغه فیلسوفان اسلامی جمع عقل و وحی بود

نبوی: فلسفه مشاء پاسخگوی مسائل امروز نیست

حجت الاسلام سیدعباس نبوی در نشست علمی «امکان یا امتناع بهره گیری از فلسفه مشاء» گفت: پناه آوردن به فلسفه مشاء در دوران کنونی برای ما به لحاظ میراث و آنچه از تمدن فلسفی اسلامی داریم، خوب است اما اصلا پاسخگو و وافی نیست. مرتضی یوسفی راد هم گفت: فیلسوفان اسلامی از ابتدا به جمع عقل و وحی توجه داشتند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه؛ نشست علمی «امکان یا امتناع بهره گیری از فلسفه مشاء در توضیح حکومت دینی» با حضور حجت الاسلام والمسلمین سیدعباس نبوی موسس و مدیر موسسه پژوهشی تمدن و توسعه اسلام، مرتضی یوسفی راد عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و شریف لک زایی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

yy8j_56789890.jpg
در ابتدای این نشست، شریف لک زایی به طرح چند مسئله برای ایجاد گفتمان در نشست پرداخت و اظهار کرد: ما در واقع، در فلسفه اسلامی ۳ مکتب را می توانیم برشماریم که نام فلسفه اسلامی در تاریخ اندیشه و تمدن اسلامی بروز و ظهور کرد. فلسفه مشاء در واقع اولین فلسفه ای است که در جهان اسلام به منصه ظهور رسیده است. برخی از متفکران ما همانند ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، به عنوان نمایندگان این مکتب معرفی می شوند البته متفکران زیادی هستند که بیشتر فلسفه مشاء با نام ابن سینا گره خورده است و به عنوان نماینده تام از آن یاد می کنند.

وی ادامه داد: اما این پرسش در فضای کنونی ایران اسلامی و با توجه به تحولی که در ایران با وقوع انقلاب اسلامی به وجود آمد، ظرفیت های فلسفه های اسلامی برای پی ریزی تمدن اسلامی چیست؟ این پرسشی است که با اساتید حاضر در این نشست به بحث و گفتگو می پردازیم.

دغدغه فیلسوفان اسلامی جمع عقل و وحی بود

یوسفی راد در این نشست دیدگاه های خود را مطرح کرد و گفت: طرح بحثی در خصوص این موضوع مطرح می کنم، تا بتوانیم موضوع فلسفه سیاسی اسلامی در گرایشات سه گانه خود، به خصوص گرایشات مشاء را داشته باشیم تا به جامعه علمی و حوزه نقد از دین کمکی کرده باشیم. موضوعی که وارد بحث می شود، وجوه امکانی یا عدم امکان یا به عبارتی امکان و امتناع در حکمت مشاء در توزیع حکومت دینی است.

وی در ادامه سخنانش تصریح کرد: آنچه از موضوع برداشت می شود این است که آیا حکمت مشاء، قابلیت دارد که بتواند پاسخگوی این پرسش باشد که آیا حکومت دینی می تواند در پناه فلسفه سیاسی مشاء توجیه و تبیین شود و حتی بتوان از آن دفاع کرد، من عرض ام این است که مگر فیلسوفانی همانند فارابی، ابن سینا و خواجه نصیر، قطب الدین شیرازی، قطب الدین رازی و جلال الدین دوانی و دیگر فیلسوفان که تا دوره معاصر استمرار دارند، دغدغه آنان غیر از این بود که چگونه می توانند اعتقادات دینی و وحی نازله را که در قالب آموزه های ناظر بر مسائل اعتقادی هم ابعاد عملی است که اساسا دغدغه آنان در گرایش مشاء تعریف شده بود را مطرخ کنند، به عبارتی پرسش اساسی فارابی این بود که چگونه می توان به جمع عقل و وحی برآمد.

bsan_566778.jpg

یوسفی راد افزود: تلاش اساسی فارابی این بود که جمع عقل و وحی را به توضیح برساند، در تمام آثار فارابی هم این موضوع وجود دارد. این در شرایطی است که دین اسلام از جامعیت برخوردار است؛ هم شامل اعتقادات است و هم اخلاقیات و مسائل احکام. فارابی در این مقام برآمد که تا آموزه های دینی را به توجیه و تبیین عقلی درآورد تا به دفاع عقلی از دین برسیم.

وی تعریفی از فلسفه فارابی ارائه داد و تصریح کرد: لذا فارابی را به یک معنا می توان این گونه تعریف کرد که مسئله اساسی وی جمع عقل و وحی است، و در این زمینه این توانایی را داشت و انجام داد. فلسفه فارابی پایه ای برای فیلسوفان و فقیهان بعدی شد. اصل ضرورت فقه و بحث های جانبی آن مبتنی بر امکان جمع و عقل است اگر می خواهند از عقل استفاده کنند ناگزیر باد ملتزم به امکان جمع عقل باشند و فارابی این کار باارزش را به سرانجام رساند.

این استاد دانشگاه بیان کرد: ابن سینا بعد از این که مسئله عقل و وحی حل می شود، به نظریه نبوت ورود پیدا می کند. ابن سینا در نظریه نبوت چه می کند؟ اساس بحث را از طرفی در دفاع دین می گذارد زیرا مفروض گرفته است، که می شود دین را به تبیین عقلی درآورد و از طرفی با توجه به قابلیتی که دین اسلام دارد و توجهاتی که برای عقل مدنظر گرفته است و بهایی که به جایگاه ارزشی عقل داده است، بهره می برد و جمع عقل و وحی را مفروض می گیرد و به مسئله نظریه نبوت می پردازد.

وی گفت: در حالی که در زمانه ابن سینا عده ای منکر نبوت می شوند، بزرگ ترین ابزاری که ابن سینا به خدمت می گیرد و در این زمینه هم موفق می شود عقل را به خدمت می گیرد، تا بتواند دفاع عقلی از نبوت داشته باشد.

یوسفی راد ابراز کرد: تمام همت فیلسوفان اسلامی ما که مشهور به فیلسوف مشائی هستند و روش اساسی شان را برهان اختیار کردند تمام توجهشان بر دفاع از آموزه های اساسی دین بود. بنابراین نزد فیلسوف های اسلامی ما این اصل مفروض بود که این امکان وجود دارد و در ادامه آن دست آثاری که در دفاع از عقاید دینی تدوین می شود بر پایه نظریات اسلامی است.

به گفته وی، تلاش اساسی خواجه نصیر الدین طوسی درخصوص مسئله امامت، قبل از اینکه تبیین فلسفی پیدا کند در تعارض با مذاهب اسلامی بود که مختص زمان خاص بود و امکان نبود که امروز بشود از مسئله امامت دفاع کرد. اما خواجه این مسئله را به تبیین عقلی درمی آورد که رویکرد فلسفی دارد و امروزه می توانیم به عنوان راهبرد اساسی برای حکومت دینی و نظام سیاسی مبتنی بر آموزه های دینی به اختیار بگیریم.

یوسفی راد ادامه داد: هم در دوره اولیه فلاسفه اسلامی ما با مسئله امکان جمع عقل و وحی مواجه هستیم، با این فرض که فیلسوفان دغدغه شان این بوده است که به دفاع از دینی برآیند که به ارائه نقشه راه برآمده است و هم راهنما ست و ارائه طریق راه می کند. بنابراین اگر حکومت دینی را ما به این معنا بگیریم که مراد از حکومت دین نظامی است که مبانی نظری و عملی را مبتنی بر وحی الهی قرار می دهد. یعنی دین را جامع دیدند، زیرا دین هم نبوت و هم برنامه دارد و ارائه طریق(امامت) آورده است. دین زندگی فردی و جمعی مردم را از وضع موجود به وضع مطلوب هدایت می کند.

وی اظهار کرد: فیلسوفان اسلامی ما به تبیین عقلی چنین دینی برآمدند همین دین است که علامه جعفری مثال می آورد که ادیان آمده اند پاسخگوی ۴ سوال اساسی باشند. یا ادیان آمدند پسخگوی ۴ ارتباط انسان باشند۱. ارتباط انسان با خدا ۲. ارتباط انسان با طبیعت ۳. ارتباط انسان با خویشتن خویش ۴. ارتباط انسان با همنوعان. کامل ترین دینی که توانمند بر پاسخگویی این ۴ رابطه است، دین اسلام است. این رویکردی فلسفی به دین است، اگر این قابلیت امکان جمع وجود نداشت نه فیلسوفی همانند علامه جعفری این تبیین را انجام می داد و نه فیلسوفان گذشته.

وی گفت: فیلسوفان اسلامی بر مسئله ای که بر ذهن خود یعنی جمع عقل و وحی داشتند و دینی که هم دارای آموزه های اعتقادی، ناظر بر عالم هستی است و عوالم هستی و انسان و ماهیت انسان و دینی که بخشی از روابط آن ناظر بر روابط اجتماعی است چگونه می توان این دین را به تبیین و تفسیر عقلی درآورد. که این امکان به شکل فرض اولیه وجود دارد و فراتر از فرض، امکان وقوعی پیدا کرده است.

فلسفه مشاء پاسخگوی نیاز امروز ما نیست

در ادامه این نشست حجت الاسلام والمسلمین سیدعباس نبوی، گفت: دعوی بنده در موضوع پیش آمده این است که، پناه آوردن به فلسفه مشاء در دوران کنونی برای ما به لحاظ میراث و آنچه از تمدن فلسفی اسلامی داریم، خوب است. اما در واقع اصلا پاسخگو و وافی نیست.

وی افزود: البته بنده به بحث درون فلسفی نگاه می کنم، اهدافی که آقای یوسفی راد مطرح کردند، اینکه حکمت مشاء قصد داشت به دین خدمت کند خب خوب بود اما مبحث ما این نیست، بحث اصلی اسن است که آیا توانستند در طول ۱۴ قرن تحولات جوامع اسلامی و جامعه ما نقش موثر ایفا کنند و چه نقشی ایفا کردند، دعوی دوم بنده این است که از قرن هفتم به بعد نوعی توقف و رکود و فرورفتن در قالب مفاهیم مشائی پیدا کردیم و این عامل درجا زدن ما شد.

حجت الاسلام نبوی تصریح کرد: عده ای در ایت زمینه کتاب هایی تالیف می کنند که مشکل عقب ماندن تمدن اسلامی چه بود؟ یکی از پاسخ هایی که می توان برای این سوال برگزید این است که سهم مفهوم سازی های مشائی در توقف و رکود ما بسیار بالا است و ما از این جهت لطمه خوردیم. فلسفه ما باید از مشاء بیرون می آمد، البته میراث و ظرفیت آن را استفاده می کرد و قدم های بعدی را برمی داشت اما متاسفانه بیرون آمدن از فلسفه مشاء دیر رخ داد.

9n7v_قفغ7ع870909.jpg
وی با نگاه درون فلسفی به روش فلسفه مشاء پرداخت و ابراز کرد: مشکل روش مشاء از ابتدا بود اما از کجا ما را در حفره بسیار بزرگ فرو برد و ما همین طور ادامه می دهیم، حتی فقه و کلام ما به نوعی از این حالت عمق تعقلی ـ تصوری یا تعقلی ـ تصنعی، از این اثر پذیرفت و فقه ما لطمه برد زیرا فلسفه بنیان و مبانی تفکر است وقتی به سمتی حرکت می کند بقیه دانشها هم به سمت خودش همراه می کند.

نبوی ادامه داد: تعریف بنده از فلسفه مشاء عبارت است از فلسفه ای که مدرسی و کلاسیک است، همان بحثی که از فلسفه یونانی ترجمه و منسجم کردند و بعد فارابی به سرانجام رساند، بوعلی سینا آن را به مسئله منسجم و ابعاد بیشتری تبدیل کرد که تا این دوره ها ابتکار وجود داشت و در امور راه گشا بود ولی بعد از این که به خواجه نصیر رسید مباحث خوبی را مطرح کردند اما بخش زیادی را در فرو رفتن مفاهیم بیان می کنند.

وی بیان کرد: آن چیزی که به عنوان نکات مطرح کنم این است که، منطق مدرسی بنای خود را بر این گذاشت که میان حقیقت عینی شی و ماهیت شی تمایز را پیدا کند و بعد تمایزها را به گونه ای ربط دهد که بتواند در مجموعه صورا بندی ارائه دهد و اموری را از آن استنتاج کند. این مسئله در مباحث مفاهیم و تصورات و تصدیقات بسط پیدا کرد.

نبوی افزود: نگاه فیلسوف مشائی این است که با پدیده یا شی مواجه می شوم و وقتی با شی مواجه می شوم عقل من یک انعکاس تصوری و به دنبال آن انعکاس تصوری و تصدیقی به دست می آورد و این برای من کافی است، و می توانم با به دست آوردن این مفاهیم، همه را با هم ترکیب کنم و مفاهیم واحدی را استنتاج کنم. بنابراین از اینجا آغاز می شود که یک رابطه مفهوم سازی تصوری تو در تو و همان طور در کنار هم به صورت اشتراکات اجناس تجنیس و انفصال و فصول شکل پیدا می کند. فیلسوف مشاء لازم ندیده است که برگردد و تطبیقی میان حقایق خارجی و عناوین انجام دهد.

وی به تفسیر فلسفه مشاء پرداخت و توضیح داد: مشاء فلسفه دعاوی الزام و لزوم و استلزام است، یعنی شما وقتی مطرح می کنید که یک نفر ترسو است به دنبال این ترسو بودن شما می توانید لازمه دیگر با همین مفاهیم پیدا کنید. منظور از نقد فلسفی مشاء این نیست که بخواهیم ابتکار فارابی یا بوعلی را نقد کنیم و بگوییم اینها میراث ما نیستند، بله آنان آمدند بر کلام دینی و اجتماعی ما به طور گسترده اثر گذاشتند و لذا می بینید ما به مقدار بسیار زیادی دیانت مردم را تحت تاثیر خطابات داریم.

نبوی اظهار کرد: مجموعه استلزامات برای ما فضایی ذهنی درست کرده است که در این فضای ذهنی پیش رفتیم و بزرگانی همانند ابن سینا در مورد فلسفه خود نتیجه می گیرد که تمام این مسائلی را که گفته ایم تقریبات است، نوع تعقلات ذهنی عقل است که می خواهیم در استدلالات پیش برویم البته محکمه است در بدیهات.

غایت فلسفه، پرداختن به چیستی است

یوسفی راد در مقابل نظریات نبوی اظهار کرد: غایت فلسفه پرداختن به چیستی است و اینکه بحث عمل و حکومت دینی داریم. بیایم ببینیم کدام فلسفه به دنیا و  مردم بیشتر دقت کرده است. این سینا بوده یا شیخ اشراق. تبیینی که اشراق درباره نبوت دارد فایده ای برای زندگی دنیوی ندارد، اما ابن سینا دغدغه اش این است که از نظریه نبوت، زندگی دنیوی، تدبیر و قانون استخراج کند.

وی ادامه داد: وقتی نامی از سعادت برده می شود باید سعادت حقیقی منظور شود، اگر سعادت توهمی باشد هیچ گونه فایده ای ندارد، بلکه سعادت حقیقی را مبنای آموزه ها و شاخص ها معرغی کرد که نه از جسارت و بی باکی درآورد و نه ترسویی.

به گفته یوسفی راد، دغدغه فیلسوفان مشائی این است که فلسفه را در حد فلسفه نگه ندارند بلکه آن را به حوزه عمل بیاورند و اتفاقا این امر حاصل شد. لذا خواجه نصیر بهترین و شاخص ترین فرد در این حوزه است. مهم ترین مسئله فلسفه مشاء تدبیر، خردورزی، سعادت و کمال است که می گوید باید به این امور توجه در حد اعتدال داشته باشیم.

این استاد دانشگاه ابراز کرد: فیلسوف مشائی به غیر از حق، هیچ دغدغه ای دیگری ندارد، حق موضوعی که امروز هم دغدغه اساسی انسان است و امروز هم توجه به حق را زنده کنیم و هر فرد این حق را مطالبه کند، تدبیر را در پی خواهد داشت و مطلوب بشر خواهد بود. حیثیت فیلسوف سیاسی، فلسفیدن است نه اینکه انتظار داشته باشیم فیلسوف کارگزار سیاسی باشد و بنا نیست که این امر رخ دهد.

xdz_ث46789890.jpg

فقه با فلسفه پیشرفت نمی کند

نبوی در مجموع سخنان خود، اظهار کرد: مرحوم مطهری در اواخر عمرشان مطرح می کردند که یک تکان جدی در فلسفه باید اتفاق بیفتد و باید آن را به وجود بیاوریم و مرحوم علامه طباطبایی در مباحثی که خودشان مطرح می کنند می گوید که این مباحث تازه آغاز راه است، مثلا وی راجع به ماده بحث می کند و بعد به جسم می پردازد.

وی در ادامه افزود: ۸ قرن گذشته یک میراث تنومند، در مباحثات و فتوح فراوان استلزامات فراهم شد، چه چیزی کم بود که غربی ها آمدند و مسلط شدند؟ و ما هم عقب نشینی کردیم. در حالی ها که همه چیز آماده بود. تفکری در حوزه ها هست که اگر فقه را به دنبال فلسفه و مشی مدرسی فلسفه دنبال می کردیم شرایط مان خیلی بهتر بود. تمام مجموعه هایی که در شریعت آمدند چه به صورت فلسفی، عرفانی و کلام رفتند و شریعت را جدی نگرفتند در حال حاضر شریعت ندارند.

نبوی بیان کرد: به عنوان مثال بیاییم، خردورزی را واقع گرا می کنیم یا واقع گرا را خردورز می کنیم، امکان این امر واقعا میسر نیست، شبهه اساسی که ویتگنشتاین هم در این خصوص مطرح کرده است، وقتی همه چیز را بررسی و شاخص ها را ارزیابی کنیم، بالاخره مسئله مفهوم سازی را نمی توان شوخی نگرفت زیرا با این نوع مسائل دائما مواجه بودیم. ما هنوز هم در میان سیاستمداران و برنامه ریزان و تدوینگران این تفکرات را داریم.

نبوی در پایان سخنان و این نشست، گفت: سوال این است که چه باید کرد؟ الان می پرسند الگوی اسلامی پیشرفت و الگوی پایه مسائل اساسی اش چیست؟ من پاسخ یک خطی در این زمینه دارم، اصلی ترین مسئله پایه الگوی اسلامی پیشرفت آن است که چگونه پاسخ سه وجهی و شناخت به مسائل بدهند که هم بتواند مبدا چیستی و چگونگی عقلانی را سامان دهد و هم بتواند تطبیق اش را برعینیت به بهترین وجه از باقی آن چیزی که در دنیا اتفاق می افتد انجام دهد و هم بتواند شاخصها و ترازهای دین را تامین کند. این اتفاق رخ ندهد ما نمی توانیم مدار الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را نمی توانیم پیدا کنیم.