جدیدترین مطالب

حجت الاسلام احمدرضا یزدانی مقدم در کرسی نقد «نظریه های وحی در فلسفه سیاسی فارابی» با بیان اینکه نظریه ­های وحی فارابی در قلب و مرکز فلسفه ورزی سیاسی او قرار دارند، گفت: نظریه وحی فارابی در آثار مختلف او متفاوت است، بنابراین ناگزیر باید از چندین نظریه وحی در فلسفه سیاسی فارابی یاد کنیم.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، کرسی نقد «نظریه های وحی در فلسفه سیاسی فارابی» با ارائه حجت الاسلام والمسلمین احمدرضا یزدانی مقدم، دبیری علمی شریف لک‌زایی و نقد مرتضی یوسفی‌راد اعضای هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پنج شنبه ۶ خردادماه در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد.

در این نشست یزدانی مقدم پس از  بیان مباحث مقدماتی در مورد موضوعاتی مانند فلسفه سیاسی چیست؟، وحی چیست؟، چرا نظریه های وحی در فلسفه سیاسی مطرح می­ شود؟، آثار و پی ­آمدهای وحی چیست؟ و چگونگی تفسیر متن وحیانی گفت: نظریه ­های وحی فارابی در قلب و مرکز فلسفه ورزی سیاسی او قرار دارند.

اکنون خلاصه ای از مباحث ارائه شده توسط یزدانی مقدم از نظر شما می گذرد.

ترتیب مباحث فلسفه سیاسی از نظر فارابی، مستند به مبادی آراء اهل المدینه الفاضله، را می ­توان به شکل زیر ترسیم کرد:

خداشناسی، جهان­ شناسی، انسان­ شناسی نتیجه می شود؛ وحی

اجتماع­ شناسی نتیجه می شود؛ پیامبری نتیجه می شود؛ حکومت و قانون + چگونگی تفسیر وحی

پنج ­گانه فلسفه سیاسی  فارابی، با توجه به چگونگی پرداخت او به موضوع وحی و مطالب مرتبط با آن، را می­ توان به این صورت مرتب کرد: فصول منتزعه، تحصیل السعاده، الملّه، السیاسه المدنیه، مبادی آراء اهل المدینه الفاضله.

از آنجا که مبادی آراء اهل المدینه الفاضله اثر رایج فارابی بوده از این رو تحلیلی که فارابی در مبادی آراء اهل المدینه الفاضله ارائه می کند، به نظریه مشهور او در باره وحی تبدیل شده است. در اینجا با رعایت چگونگی پرداخت به موضوع، ترتیبی که در پرداخت موضوع وحی در اندیشه و آثار فارابی محتمل و راجح به نظر می ­آید را معیار قرار می­ دهیم و از تحلیل فارابی در فصول منتزعه آغاز می­ کنیم.

فارابی در اواخر فصول منتزعه، در ارتباط با موضوع قانونگذاری، برای رساندن آدمیان و مدینه فاضله به سعادت، از دو گونه قانونگذاری، یکی مبتنی بر فلسفه و دیگری مبتنی بر وحی، یاد می­ کند. تفاوت این دو گونه قانونگذاری این است که در قانونگذاری مبتنی بر فلسفه؛ قانونگذار فیلسوف امور را به حسب طبع، یعنی بر اساس قواعد کلی، می ­شناسد و قانونگذاری می­ کند در حالی که در قانون گذاری مبتنی بر وحی؛ قانونگذاری که موحی الیه است از طبع امور و قواعد کلی مرتبط با امور خبر نداشته و جزئیات به او وحی می ­شود و قانونگذاری او همین جزئیاتی است که به او وحی شده است.

بنابراین این دو گونه قانونگذاری متفاوت بوده و فیلسوف غیر از موحی الیه است هر چند ممکن است موحی الیه فیلسوف هم باشد؛ یعنی این دو قابل جمع هستند اما جمع این دو واجب نیست(فصول منتزعه، ص ۹۵ تا ۹۹). در اینجا قابل مشاهده است که وحی در سطح تعقل قرار گرفته است. فارابی در تحصیل السعاده مباحث مربوط به قانونگذاری را ادامه داده و از انواع قانون گذاری­ها و مبانی و دانش­های مرتبط با قانونگذاری سخن می­ گوید؛ از جمله از مناسبات ویژه­ای میان سه یا چهار دانش یاد می ­کند. این چهار دانش عبارتند از: فلسفه نظری، فلسفه ذائعه مشهوره برّانیّه، ملت و دانش­های متناسب با شرایط زندگی و تاریخی و تمدنی یک اجتماع (تحصیل السعاده، صص ۸۱ تا ۸۵ و ۹۰ و۹۱ و ۹۴ ).

فارابی مناسبات یاد شده را در الملّه پی می­ گیرد و ملت یا دین را ذیل فلسفه معرفی می­ کند. کلام و فقه نیز ذیل دین و فلسفه قرار می گیرند(الملّه، صص۴۶ و ۴۷ و ۵۰ تا ۵۲). این مناسبات را فارابی در الحروف و احصاء العلوم هم به تفصیل تبیین کرده است(الحروف، صص ۱۳۱ تا ۱۳۳ و ۱۵۳ تا ۱۵۵ و احصاء العلوم، ص ۶۴ تا ۶۹). فارابی در الملّه قانونگذاری رئیس فاضل ملت فاضله، یعنی رئیس دینی، را سه گونه می ­داند؛ یا جزئیات قوانین به رئیس فاضل ملت فاضله وحی می­ شود، یا او قوه قانونگذاری را از وحی استفاده می­ کند یا اینکه در برخی موارد جزئیات قوانین به رئیس فاضل ملت فاضله وحی می­ شود و در برخی موارد او بر اساس قوه ­ای که استفاده کرده است قانون گذاری می­ کند(الملّه، ص ۴۴ ).

فارابی در اینجا در مقام بیان انواع قانونگذاری پیامبر، یعنی همان رئیس فاضل ملت فاضله، است و از آنجایی که این قانون گذاری­ها را مبتنی بر وحی معرفی می­ کند؛ از این رو به تبیین و تحلیل چگونگی وحی نیز می‌پردازد و انواع سه­ گانه­ ای را برای وحی تصویر می­ کند. با مقایسه تحلیل فارابی در الملّه و فصول منتزعه دو نظریه کاملاً متفاوت از وحی را پیش روی خود خواهیم داشت.

وحی در فصول منتزعه به صورت القاء جرئیات معرفی می ­شود اما در الملّه وحی، و قانونگذاری مبتنی بر آن، به سه گونه ترسیم می شود: وحی قوانین جزئی، قانونگذاری براساس قوه افاده شده، در برخی موارد وحی قوانین جزئی و در برخی موارد قانونگذاری براساس قوه افاده شده. گونه دوم از این سه گونه را در السیاسه المدنیه باز خواهیم دید. بدین ترتیب، در الملّه، وحی گاه در سطح تعقل و گاه فراتر از آن قرار می­ گیرد.

 

IMG_8406

 

فارابی در السیاسه المدنیه اظهار می­ دارد که ریاست و قانونگذاری رئیس فاضل براساس قوه­ای است که به او افاضه می­شود و می­توان گفت به شخصی که این قوه به او افاضه می­شود وحی ­شده است(السیاسه المدنیه، ص ۷۹ و ۸۰ ). بنابراین فارابی در اینجا وحی را به صورت افاضه قوه تصویر می­ کند و این همان نوع دومی است که در الملّه گفته بود.

تفاوت نظر فارابی در السیاسه المدنیه با نظر او در الملّه این است که  وحی در السیاسه المدنیه منحصر به یک گونه است. بدین ترتیب، در السیاسه المدنیه، وحی فراتر از تعقل قرار می­ گیرد و کم و بیش در سطح فلسفه است. مقایسه نظرات متفاوت فارابی، در سه اثر بالا، را می­ توان در جدول زیر مشاهده کرد:

فصول منتزعه

جزئیات

 

 

الملّه

جزئیات

قوه

گاه جزئیات گاه قوه

السیاسه المدنیه

 

قوه

 

 

گفتنی است که دیدگاه فارابی در رساله زینون کبیر به دیدگاه وی در السیاسه المدنیه نزدیک است و البته با آن تفاوت­هایی دارد. فارابی در رساله زینون کبیر می ­گوید: نفس قدسی نبوی، در همان ابتدای نبوت(تکون فی ابتداء الغایه فی ابتداء نشوئها)، فیض الهی را دفعه واحده و بدون ترتیب قیاسی پذیرا می­ شود(رساله زینون کبیر، ص ۴ و۵).

در مبادی آراء اهل المدینه الفاضله وحی  به صورت القای حقایق از عقل فعال به ناطقه نظری و ناطقه عملی و سرریز از ناطقه به متخیله تصویر می­ شود(مبادی آراء اهل المدینه الفاضله، صص ۱۲۳ تا ۱۲۶ و ۱۱۴ تا ۱۱۶ و ۱۱۱ تا ۱۱۳). وحی که در افاضه به ناطقه نظری به صورت معقولات و کلیات است؛ با افاضه به متخیله صورت جزئیات و محاکات به خود می­ گیرد(همان، ص ۱۲۵). هنگامی که فرآیند یاد شده در قوه ناطقه و سپس در قوه متخیّله حاصل شود این انسان همان است که به او وحی می‌شود.

با افاضه معقولات و کلیات به قوه ناطقه انسانی که به او وحی می شود. وی حکیم و فیلسوف و متعقل تامّ و تمام؛ و با سرریز از ناطقه به متخیله و پذیرفتن صورت جزئیات و محاکات، او نبی مُنذِر از آینده و خبر دهنده جزئیات در حال می­ گردد.(همان)

در تبیین مبادی آراء اهل المدینه الفاضله از وحی؛ سخن از افاضه قوه نیست مگر اینکه افاضه عقل فعال به ناطقه نظری را قوه به شمار آوریم و، به ویژه به قرینه گفتار فارابی در السیاسه المدنیه و فصول منتزعه، اصطلاح قوه را هم ناظر به معقولات و کلیات و قواعد بدانیم. در رابطه با همین ایجاد تقارب میان تبیین ­های فارابی از وحی؛ می ­توانیم افاضه از ناطقه به متخیله را هم همان القای جزئیات به شمار آوریم و بدین ترتیب میان فصول منتزعه و السیاسه المدنیه و الملّه را با مبادی آراء اهل المدینه الفاضله جمع کنیم و گفتارهای فارابی در آن سه اثر را، به کمک مبادی آراء اهل المدینه الفاضله، ناظر به مراحل گوناگون یک فرآیند واحد به شمار آوریم.

لکن در چنین جمعی مشکلاتی پیدا می­ شود؛ یکی اینکه در فصول منتزعه میان فیلسوف و موحی الیه تفاوت قایل شده و وحی را تنها القای جزئیات می­داند و به صراحت میان القای جزئیات و آگاهی از کلیات و قواعد تفاوت گذارده است(فصول منتزعه، ص ۹۸ و ۹۹ )؛ در حالی که در مبادی آراء اهل المدینه الفاضله تفاوت میان فیلسوف و موحی الیه، تفاوت در ابتداء و انتهای یک فرآیند واحد بوده و وحی به موحی الیه مسبوق به افاضه فلسفه به اوست و موحی الیه قبل از آنکه نبی باشد فیلسوف است و فلسفه و وحی در آغاز و انجام یک فرآیند واحد قرار داشته و واجب الجمع هستند نه ممکن الجمع(مبادی آراء اهل المدینه الفاضله، ص ۱۲۵ ).

به همین ترتیب در مبادی آراء اهل المدینه الفاضله افاضه و یا صورت پذیری جزئیات مسبوق به افاضه معقولات و کلیات است(مبادی آراء اهل المدینه الفاضله، صص ۱۱۵ و ۱۱۲). دیگر اینکه سه گونه یاد شده در الملّه قسیم یکدیگرند در حالی که در مبادی آراء اهل المدینه الفاضله افاضه معقولات و افاضه جزئیات؛ به صورت ابتدا و انتهای یک فرآیند تصویر می­ شوند. بنابراین قسیم یکدیگر نیستند(مبادی آراء اهل المدینه الفاضله، صص ۱۱۱ تا ۱۱۳ و ۱۱۴ تا ۱۱۶ و ۱۲۳ تا ۱۲۶).

 

IMG_8420

 

از جهت دیگری نیز میان مبادی آراء اهل المدینه الفاضله و الملّه تنافی وجود دارد و آن هم شقّ سوم یاد شده در الملّه است(الملّه، ص ۴۴) که هر گونه جمعی را میان دو نظر فارابی در الملّه و مبادی آراء اهل المدینه الفاضله منتفی می­ سازد بلکه هر گونه جمعی میان نظریه­ های فارابی در باره وحی را ناممکن می­ سازد.

تحلیل فارابی در السیاسه المدنیه نیز به طور کلی متفاوت است، زیرا از یک سو سخن از قوه است(السیاسه المدنیه، ص ۷۹ و ۸۰ ) و  نه افاضه معقولات و کلیات؛ مگر اینکه این دو را یکی به شمار آوریم و بدین ترتیب با تأویل گفتار در یگانه دانستن تحلیل­ های فارابی بکوشیم. از سوی دیگر در السیاسه المدنیه وحی تنها افاضه قوه است(همان) و این تعبیر افاضه قوه، به صراحت جزئیات را خارج ساخته است در حالی که در مبادی آراء اهل المدینه الفاضله جزئیات در طول افاضه معقولات و کلیات واقع شده است(مبادی آراء اهل المدینه الفاضله، صص ۱۱۱ تا ۱۱۳ و ۱۱۴ تا ۱۱۶ و ۱۲۳ تا ۱۲۶). بدین ترتیب ناگزیر باید از چندین نظریه وحی در فلسفه سیاسی فارابی یاد کنیم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید