جدیدترین مطالب

ادعای مطرح شده اقتضاء نظریه را ندارد

مرتضی یوسفی‌راد در کرسی نقد نظریه‌های وحی در فلسفه سیاسی فارابی گفت: نسبت دادن نظریه های وحی به فیلسوفی مثل فارابی تالی فاسد دارد؛ چون اقتضای فیلسوف بودن فارابی آن است که به علت انسجام فکری اش دیدگاه او از وحی در حد یک نظریه باشد.
 
 به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، کرسی نقد «نظریه های وحی در فلسفه سیاسی فارابی» با ارائه حجت الاسلام والمسلمین احمدرضا یزدانی مقدم، دبیری علمی شریف لک‌زایی و نقد مرتضی یوسفی‌راد اعضای هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پنج شنبه ۶ خردادماه در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد.

  گزارشی کوتاه از نقدهای دکتر مرتضی یوسفی راد که بر دیدگاه دکتر احمدرضا یزدانی مقدم مطرح شد، در ادامه می آید.

 امروزه نظریه پردازی و جهت شکل دادن رفتارها بر اساس نظریات از لوازم سیاستگذاری عمومی[۱] و مدیریت کلان واحدهای سیاسی شده است.

 نظریه ها در صدند همه پدیده هایی را که مهم تلقی شده اند توضیح دهند.[۲] و در برداشتن مجموعه ای از اصول و مفروضات و مفاهیم در ایجاد روابط و انسجام درونی و منطقی بین اجزا هستند. همچنین بهره گیری مناسب هم در توصیف پدیده و هم ارائه راه حل مشکلات و مسائل و پیش بینی پذیری از اوصاف نظریه است.

 هر نظریه سیاسی در چارچوب نظام فلسفی گسترده تری پدید می آید و اصول متعارف و مفروض هایش را از آن نظام می گیرد.[۳] این نظام فلسفی را بنیانها و زیربناهای متافیزیکی، اخلاقی و شناخت شناسی نظریه و فلسفه سیاسی تشکیل می دهد.[۴]

 فلسفه سیاسی مشاء / فارابی توجیه عقلانی و فلسفی از وحی و جایگاه و نقش نبی  در زندگی اجتماعی و حیات دنیوی و از زندگی سیاسی و پدیده های آن و غایت و هدف آن می باشد.

 مفروضات

 نزد فلاسفه مشاء مفروض است که عقل به تنهایی برای توضیح بعضی پدیده های معنوی کافی نمی باشد و باید به قوۀ متخیله نیز روی آورد. از جملۀ این پدیده ها مسأله نبوت می باشد. این امر ناشی از آن بود که نظام ارسطویی برای قوۀ خیال جایگاه قابل توجهی باز نکرده بود اما فلاسفه اسلامی برای توضیح مسأله نبوت بدان روی آوردند. از همین رو است که فارابی بر استواری فلسفه بر تعقل و دین بر تخیل اعتقاد پیدا می کند؛ زیرا نزد وی فلسفه و دین دو بیان از یک حقیقت اند و تفاوت آنها در روش است. از این رو در فلسفه وی، فلسفه و دین در یک شخص بنام ریاست فاضله نبی به نحو کامل جمع می شود.

 در این صورت وحی، ابلاغ پیام الهى به وسیله عقل فعال (جبرائیل) به انبیاى الهى است و نبى کسى است که نفس قدسیه او حقایق و معقولات را از عقل فعال قبول کرده، و به افراد مستعد می رساند. او از طرف خدا مبعوث شده است تا به تکمیل عقول و کمالات نوع بشر ( از طریق عقل و غیر عقل) بپردازد. او حامل احکام زندگى مدنى و سیاسى و طرق شناخت معارف حقیقى است: «ان تضیع بینهم قوانین فى معاملاتهم و فى سیاسته من یخرج عن مصالح التعاون و ان یفرض علیهم العبادات لئلا تفسد عقائد هم فى خالقهم و نبیهم» ….

 نفس کامله نبی و دو قوۀ عاقله و خیال او

 نبى در دستگاه فلسفى مشائیان نقش اساسى در دریافت حقایق و معارف و سعادت حقیقى از عقل فعال و عرضه و رواج آن در میان مردم و در وضع قوانین تحت عنوان شریعت در تنظیم معاملات و معاشرات مردم بر مبناى عدالت ایفا مى ‏کند و آن‏گاه چنین علوم و معارفى پایه و اساس وضع قوانین کلى سعادت‏آور در نظام سیاسى فاضله مى ‏شوند.

 فارابی یک فیلسوف است بلکه فیلسوف مؤسس است با ویژگی هایی؛ کسی است که با انسجام فکری و مفاهیم و مبانی منظم و مرتبط و پیوستگی آنها به تناسب آموزه های دینی و نوع دریافت عقلی از دین و وحی و آموزه های آن یک دستگاه فکری منظم طراحی و ترسیم نموده است.

 

IMG_8418

نقدهای جزیی و موردی

 ادعای: در فصول منتزعه آمده فیلسوف بر اساس طبع قانونگذاری می کند در حالی که در قانونگذاری مبتنی بر وحی؛ قانونگذاری که موحی الیه است از طبع امور و قواعد کلی مرتبط با امور خبر نداشته است. – فتامل؟ – مطلب این طور نیست.

 یا ادعای: در فصول منتزعه میان فیلسوف و موحی الیه تفاوت قایل شده و وحی را تنها القای جزئیات می­ داند. ضعف در مستند ادعاها مثل ادعای فوق و اینکه فارابی در فصول منتزعه  قانونگذاری را به جزئیات منحصر نموده است؟

 یا ادعای: در السیاسه المدنیه، وحی فراتر از تعقل قرار می­ گیرد و کم و بیش در سطح فلسفه است.

 یا در ادعای: در مبادی آراء اهل المدینه الفاضله وحی به صورت القای حقایق از عقل فعال به ناطقه نظری و ناطقه عملی و سرریز از ناطقه به متخیله تصویر می ­شود (مبادی آراء اهل المدینه الفاضله، صص ۱۲۳ تا ۱۲۶ و ۱۱۴ تا ۱۱۶ و ۱۱۱ تا ۱۱۳)

 نقد کلی روشی

 لازم است در یک دستگاه فلسفی فهم یک موضوع از موضوعات دستگاه را در درون آن دستگاه فهم نمود هر چند متون متعدد آن دستگاه را تکمیل می کنند.

 ادعای مطرح شده اقتضائات نظریه را ندارد.

 نسبت دادن نظریه های وحی به فیلسوفی مثل فارابی تالی فاسد دارد؛ چون اقتضای فیلسوف بودن فارابی آن است که به علت انسجام فکری اش دیدگاه او از وحی در حد یک نظریه باشد آنگاه این نظریه ممکن است در آثار متعددد فارابی یافت شده و یکدیگر را تکمیل کنند.

 تقلیل نظر یا نظریه فارابی در حد وضع قانون لازم دارد قائل شویم فارابی جایگاهی سیاسی و هدایتگری در سطح نظام سیاسی برای نبی قائل نیست. در این صورت نباید ریاست مدینه فاضله در دست نبی باشد و حکومت ماهیت سکولار به خود بگیرد در حالی که فارابی چنین نمی اندیشد.

IMG_8406

 

نقد کلی محتوایی

 وحی صرف قانونگذاری نیست تا اینکه نویسنده در حد قوانین جزیی زندگی آن را تقلیل دهد بلکه با توجه به مبانی انسان شناسانه وحی همۀ آن چیزی (فضائل عملی و معرفتی) است که نواقص کمالی انسان را مرتفع ساخته و او را به سعادت می رساند البته بخشی از آن قوانین تنظیم گر زندگی آدمی است تا به تنظیم تعاملات مورد نیاز بینجامد.

 فارابی سه نوع قانونگذاری را قائل است: ۱- قانونگذاری مطابق با طبع و نیازهای کلی و طبع همه افراد جامعه؛ ۲- قانونگذاریهای جزیی بر اساس شریعت که همان شریعت است؛ و ۳- قانونگذاری های به اقتضای تدبیر سیاسی.

 عدم دریافت درست از متن فصول منتزعه در ص۹۸-۹۹؛ زیرا فارابی در اینجا در مقام فرق گذاری میان فیلسوف و نبی، می­ گوید فیلسوف با علم نظری کمال یافته اما نبی با علم و معرفت وحیانی از علم به تقدیر افعال اهل مدینه و مدن کمال یافته و توانایی قانونگذاری یافته بدون اینکه با مقدمات نظری با آنها رسیده باشد چنانچه قبل آن بین عالم طبیعی و کاهن فرق گذاری می کند. “و کذالک حال من قد استکمل العلم النظری ( بدون اینکه در تقدیر افعال به او وحی شود) و حال من اوحی الیه بتقدیر افعال اهل مدن او مدینه من غیر ان یکون له معرفه بشئی من العلم النظری.

 چنین نیست که در قانونگذاری مبتنی بر وحی؛ قانونگذاری که موحی الیه است از طبع امور و قواعد کلی مرتبط با امور خبر نداشته و جزئیات به او وحی ­شود زیرا در این صورت اصلاً بر او وحی صدق نمی کند.

 بحث در کیفیت قانونگذاری و احیاناً اختلاف در متون فارابی از آن ، نظریه وحی نیست بلکه نظریه وحی نظریه توجیهی فارابی در فلسفه چگونگی رفع نواقص و کاستی های انسان در زندگی و در رسیدن به سعادت است نه اعتقاد و عدم اعتقاد فارابی به قلمرو وحی فارابی در حد قانونگذاری جزییات یا فراتر از آن.

 نبی فارابی فیلسوف کامل است یعنی علم کافی و یقینی و کامل از سعادت مردم و در نتیجه در وضع قوانین سعادت آور دارد و توانایی کامل در جزییات و وضع قوانین لازم تحت عنوان شریعت دارد تا جامعه عادلانه ایجاد کند و در فضای عادلانه زندگی کمالانه اختیار نماید و به رشد کمالات بپردازد و از ظلم و تجاوز بدور باشد.

 اینکه در المله ص۴۴ آمده ” (رئیس اول) انما یقدّر الافعال و الآراء التی فی المله الفاضله (بالوحی) و ذلک باحد الوجهین او کلیهما : احدهما ان توحی الیه هذه کلها مقدره و الثانی ان یقدرها هو بالقوه التی استفادها عن الوحی و الموحی تعالی حتی یکشف له بها الشرائط التی بها یقدّر الآراء و الافعال الفاضله او یکون بعضها بالوجه الاول و بعضها بالوجه الثانی .” چنین نیست که مراد وضع قوانین جزییه باشد.

 اینکه گفته شده ” در کتاب مبادی …؛ با افاضه معقولات و کلیات به قوه ناطقه انسانی که به او وحی می‌شود وی حکیم و فیلسوف و متعقل تامّ و تمام؛ و با سرریز از ناطقه به متخیله و پذیرفتن صورت جزئیات و محاکات، او نبی مُنذِر از آینده و خبر دهنده جزئیات در حال می­ گردد(همان).

 اشکال اول؛ در این صورت به نظر نویسنده عقل فعال نقشی مستقیم در القاء جزییات ندارد در حالی که این حرف اشتباه است.

 اشکال دوم؛ اینکه گفته می شود؛ در کتاب “مبادی آراء اهل مدینه” دامنه و قلمرو آنچه را به نبی وحی می شود از جزییات فراتر برده و شامل معقولات نموده” بنابر این باید گفت نبی هم برخوردار از کلیات معارف نظری و معقولات و کلیات بوده و هم جزییات را دریافت می کند (طبق عبارت المله و …) و هم خود واضع است در آنچه تدبیر جامعه می طلبد (طبق آنچه در المله قوۀ قانونگذاری و وضع به او واگذار شده است). در ص ۱۱۲ المبادی آمده” فیکون العقل فعال فی القوه المتخیله فعل ما تعطیه احیانا المعقولات التی … . و احیانا الجزییات المحسوسات التی …”

 در ص۱۲۳ المبادی آمده: در معرفی رئیس اول ” و انما یکون ذلک الانسان انسانا قد استکمل فصار عقلا و معقولا بالفعل و قد استکملت قوته المتخیله بالطبع غایه الکمال … معده بالطبع لتقبل اما فی وقت الیقظه او فی وقت النوم عن العقل الفعال الجزییات …ثم المعقولات بما یحاکیها و ان یکون عقله المنفعل قد استکمل بالمعقولات کلها.

 اشکال سوم؛ بین عبارت المله و مبادی تنافی و تقابلی نیست بلکه قابل جمع و مکمل یکدیگرند و با جایگاه کتاب مبادی هم سازگاری دارد.

 چنین نیست که همه آنچه به نبی وحی می شود قانونگذاری و قانونگذاری از جزییات باشد (آنگونه که نویسنده طرح بحث نموده است).

 ادعای اصلی نویسنده آن است که فارابی در اثری وحی را القا جزییات می داند و در جای دیگر کلیات و جزییات.

 نظریه یا نظریه های وحی فارابی ناظر به اصل و توجیه انتقال خیر و اسباب سعادت و کمال یا چگونگی ارتباط عالم زمینی و عالم نواقص و کاستی حیات انسانی و نحوه کمال بخشیدن آن به عنوان یک بسته است. بنابراین فارابی در بحث وحی نظر واحدی دارد نه متعدد هر چند اگر در کیفیت دریافت وحی در اثری از آثارش مطلبی گفته و در اثر دیگری مطلبی دیگر که جملگی مکمل یکدیگرند.

پی نوشتها:

 [۱] Public policy.

– از برایان فی، پارادایم شناسی علوم انسانی ، مترجم مرتضی مردیها، تهران ، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ص۱۲۷[۲]

[۳] – ویلیام تی. بلوم ، نظریه های نظام سیاسی ، ترجمه احمد تدین ، تهران؛ انتشارات …  ص۳۹.

[۴] -همان ، ص ۲۸

 گزارش سخنرانی حجت الاسلام یزدانی مقدم در این نشست را می توانید از اینجا بخوانید!

باید از چندین نظریه وحی در فلسفه سیاسی فارابی یاد کنیم

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید