چاپ
دسته: حکمت سیاسی متعالیه
بازدید: 688

نگاهی اجمالی به آثار و مباحثی که راجع به تحول علوم انسانی در کشور منتشر شده ـ با تمام اختلافاتی که با یکدیگر دارند ـ از یک حقیقت واحد خبر می‏دهند و آن حقیقت این است که علوم انسانی رایج، نیازمند بازنگری است و باید کاری کرد. در این میان، جایگاه قرآن در علوم انسانی، مغفول واقع شده است. 

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، رضا لک زایی[۱] مقاله ای تحت عنوان «جایگاه فلسفه و انسان در تولید علوم انسانی قرآن بنیان» به نگارش درآورده که در شماره ۱۷ فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا چاپ و منتشر شده است. متن مقاله در ادامه می آید:

 مقدمه

 نگاهی اجمالی به آثار و مباحثی که راجع به تحول علوم انسانی در کشور منتشر شده ـ با تمام اختلافاتی که با یکدیگر دارند ـ از یک حقیقت واحد خبر می‏دهند و آن حقیقت این است که علوم انسانی رایج، نیازمند بازنگری است و باید کاری کرد. در این میان، جایگاه قرآن در علوم انسانی، مغفول واقع شده است. این غفلت خودش را در دو جا نشان می‏ دهد: یکی، عدم سنجش و نقد تفکر دیگران بر اساس منطق قرآنی و دوم، باور نکردن مفاهیم قرآنی و اعتراف به آنچه که خدای متعال در قرآن کریم وعده داده است. این آسیب‏ شناسی مهمِ علوم انسانی جامعه علمی ماست. غفلت از قرآن در نقد دیدگاه‌ها و باور نداشتن به اینکه قرآن کتاب هدایت بشر برای همیشه تاریخ است و می ‏تواند پایه و مبنای علوم انسانی متعالی باشد. بر این اساس بود که قرآن به عنوان مبنای تولید علوم انسانی مطرح شد؛ اما پرسش ساده و در عین حال خیلی مهم این بود که چگونه علوم انسانی مبتنی بر قرآن را تولید کنیم؟ نقطه آغاز کدام است، فلسفه یا کتاب و سنت؟

 

به نظر می ‏رسد، نخستین گام در این راستا، هوشیاری و باور به تحول و قیام علمی در راه خداست که در قرآن به عنوان تنها موعظه خدا و با عنوان «قیام لله» مطرح شده است. روشن است که قیام لله فقط مربوط به عرصه عمل نیست، بلکه حوزه نظر را هم در برمی‏ گیرد. بر این اساس اگر باور به تحول علوم انسانی بر اساس قرآن در وجود جامعه علمی شکل نگیرد، تحولی به وجود نخواهد آمد.

 

گام دوم، در پیش گرفتن رویکرد فلسفی مناسبی است که حکمت متعالیه، به خوبی این چارچوب فلسفی را در اختیار ما قرار می‏ دهد. از آنجا که قبله علوم توسط فلسفه تعیین می ‏شود، لذا فلسفه الهی، علوم انسانی متعالی، فلسفه الحادی، علوم انسانی متدانی و فلسفه متعارف (مثل فلسفه مشاء و اشراق)، علوم انسانی متعارف را تولید خواهد کرد.

 

گام سوم، ارائه مبانی برگرفته از قرآن و گام چهارم تولید علوم انسانی متعالی بر اساس آن مبانی، ضمن نقد و بررسی علوم انسانی متدانی است. در ادامه، بحث را در دو محور جایگاه فلسفه و جایگاه انسان در تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان پی می‏ گیریم.

 

جایگاه فلسفه در تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان

 

پایه علم بر فلسفه استوار است و اگر فلسفه نباشد علم وجود ندارد. اگر استنتاج فلسفی نباشد علم بی‌معنا می ‏شود.[۲]

نکته دقیق و بسیار مهم و راهبردی که در این فراز از نظریه آیت‌الله‌العظمی خامنه‏ ای راجع به تولید علوم انسانی متعالی وجود دارد این است که این دانشمند فرزانه، فلسفه را ذیل علوم انسانی قرار نمی‏ دهد، بلکه علم و از جمله علوم انسانی را زیر چتر پربرکت فلسفه اسلامی قرار می‏ دهد و فلسفه را پایه، ستون و شاید بتوان گفت معمار علم می ‏نامد. ایشان آنچه را که در کشور ایران، به نام فلسفه وجود دارد، به عنوان و معنای فلسفه بسیار نزدیک ‏تر می ‏داند تا آنچه که در اختیار غربی‏ه است.[۳]

 

پرسشی که اینجا مطرح می‏ شود آن است که چرا اگر فلسفه نباشد، موجودیت و هستی علم به خطر می ‏افتد و علم و از جمله علوم انسانی بدون تکیه بر فلسفه بی‌معنا می‏ شوند؟

 

آیت‌الله مصباح یزدی علاوه بر پذیرش ضرورت تحول، اولین گام برای ایجاد علوم انسانی اسلامی را تدوین مبانی فلسفی علوم انسانی می‏ داند.[۴] بر مبنای پیمایش همین صراط مستقیم، آیت‌الله جوادی آملی، نحوه ابتنای علم را بر فلسفه توضیح می‏ دهد. توضیحات ایشان، از نظریه مقام معظم رهبری رمزگشایی می‏ کند. آیت‌الله جوادی آملی معتقد است که بحث درباره علوم انسانی اسلامی، مانند بحث درباره احداث خیابانِ یک شهر است. اگر بدون در نظر گرفتن نقشه مجموع شهر، یک خیابان احداث شود، طولی نخواهد کشید که آن خیابان فرسوده می‏‏ شود و به تعریض و ترمیم نیاز پیدا می‏ کند؛ بنابراین باید به سراغ سرچشمه که نقشه جامع است رفت و بر اساس نقشه جامع شهر، آن خیابان را احداث کرد. علامه جوادی آملی بر این باور است که آن نقشه جامع و جهانی را فلسفه طراحی می‏ کند و این فلسفه است که به ما می‏ گوید در جهان چه خبر است و چه چیزی در جهان هست و چه چیزی در جهان نیست. ایشان تصریح می‏ فرماید:

 

وقتی فلسفه وارد جهان می‌شود به عنوان یک مهندس که بخواهد نقشه جامع جهان را ترسیم کند، اول سکولار است. سکولار یعنی لابشرط نه ضدّ دین؛ یعنی نه دین دارد نه بی‌دین است؛ چون هنوز دین، ثابت نشد. اگر این فلسفه و این جهان‌بینی که مهندس نقشه جهان است و با دست خالی وارد صحنه شد اگر ـ معاذ الله ـ کج‌راهه رفت اوّلین آسیبی که می‌رساند به خودش می‌رساند، بعد همه علوم را اُفت و آفت می‌دهد. اگر فلسفه بیراهه رفت و الحادی شد فتوایش این است که ـ معاذ الله ـ خدا نیست. وحی و نبوّت خرافه است. دین، فسون و فسانه است. وقتی فلسفه الحادی شد، نقشه ملحدانه ترسیم می‌کند. اوّلین آسیب را به خودش می‌رساند. می‌شود فلسفه الحادی، بعد همه علوم را الحادی می‌کند. وقتی خدایی نبود، وحی‌ای نبود، دینی نبود، نه سخن از علمِ دینی جا دارد، نه سخن از علمِ انسانی اسلامی ولی اگر ان‌شاءالله راه مستقیم را طی کرد «کما هو الحق» و وارد صحنه جهان‌بینی شد به عنوان یک طرّاح و مهندس و به این نتیجه رسید که خدایی هست، اوّلین خدمتی که می‌کند خودش را مزین می‌کند؛ می‌شود فلسفه الهی، فلسفه دینی، بعد به همه علوم خدمت‌رسانی می‌کند. همه علوم را دینی می‌کند.[۵]

 

بر اساس دیدگاهی که فلسفه درباره واقعیات جهان ارائه می‏ کند و نوع جهان‌بینی که اتخاذ می‏ کند، دو نقشه و دو فلسفه و دو علم ترسیم می‏ شود. نقشه و فلسفه و علم الحادی که می ‏توان علوم انسانی تولید شده با این مبانی را علوم انسانی متدانی نامید و نقشه و فلسفه و علم الهی که می‏ توان علوم انسانی تولید شده با این مبانی را علوم انسانی متعالی نامید. آیت‌الله جوادی آملی معتقد است که رهاورد بزرگ فلسفه الهی این است که محال است علم غیراسلامی داشته باشیم؛ یعنی وقتی در جهان، چیزی جز ذات اقدس خداوند متعال و افعال او وجود ندارد، فقط خداوند و افعال خداوند، معلوم عالِم و موضوع علم او قرار می‏ گیرد لذا فقط علم دینی وجود دارد.[۶] این سخن درست است که اگر سخن از فعل خدا باشد، چنان‌که در علوم تجربی که ناظر به عالم تکوین است، کار دانشمند، چه مؤمن باشد و چه ملحد، شناسایی فعل خداست؛ اما موضوع علوم انسانی، فعل انسان است و فعل انسان ممکن است الهی باشد و ممکن است که الهی نباشد؛ بنابراین در حیطه علوم تجربی تمامی آن علوم به شرطی که با متد صحیح انجام شده باشد، دینی است اما علوم انسانی به الحادی و الهی و یا متعالی و متدانی و یا توحیدی و شرک‌آمیز قابل قسمت هستند؛ چنان‌که آیت‌الله جوادی آملی ذیل آیه فطرت در سوره روم بحث فرموده‏ اند.

 

از منظری دیگر می ‏توان گفت علم تجربی بسته به اینکه در کدام یک از این دو فلسفه پا بگیرد، به متعالی و متدانی تقسیم می‏ شود؛ یعنی درست است که عالم مسلمان و غیرمسلمان، هر دو مثلاً جوش آمدن آب در صد درجه را کشف می‏ کنند، اما عالم مسلمان معتقد است که اگر خدا بخواهد، آب در صد درجه به جوش می ‏آید و یا معتقد است که اگر خدا بخواهد، آتش خاصیت سوزندگی دارد و اگر خداوند متعال اراده بفرماید، آتش خاصیت سوزندگی نخواهد داشت؛ چنان‌که قرآن می‏ فرماید، آتش داغ، به امر خدا سرد شد و حضرت ابراهیم را نسوزاند.

 

یا مثلاً در علوم تجربی متدانی، راه علاج بیماری چشم، فقط در بیمارستان و با دارو و جراحی است اما علوم تجربی متعالی چنین انحصاری را نمی‏ پذیرد و معتقد است که ممکن است بدون دارو و عمل جراحی، چشم حضرت یعقوب، به وسیله پیراهن حضرت یوسف، بینایی‏ اش را بیابد. یا تربت حضرت سیدالشهدا (ع) هم اکنون می ‏تواند بیمار را به اذن خدا شفا بدهد، دقیقاً همانطور که استفاده از دارو به اذن خدا می ‏تواند بیمار را شفا دهد؛ بنابراین در علوم تجربی و در پارادیم قرآنی آن، ایرادی ندارد که آتش به امر خدا انسان نازنینی را نسوزاند، یا قطعه ‏ای از زمین به امر خدا انسان ناسپاسی همچون قارون را در خود فرو ببرد یا آب در جریان رودخانه، از یک سمت از جریان داشتن باز بماند و از سمت دیگر جریان داشته باشد و زمینش خشک شود تا پیامبری از پیامبران خدا به همراه قوم خویش از آن بگذرد؛ یا خداوند متعال، به انسان نازنینی اذن دهد که مرده را زنده کند، یا در کالبدی گِلین، بدمد و آن کالبد، روح بگیرد، جان بگیرد، زنده شود و به پرواز درآید، اینها همه با توحید قرآنی سازگارند و این نگاه توحیدی است که سیستم علوم تجربی متدانی و متعالی را در عین مشابه ات صوری و ظاهری پدید می ‏آورد. در این زمینه سخن بسیار است که به همین مقدار بسنده می‏ کنیم و علاقمندان را به کتب و تفاسیر از جمله تفسیر آیت‌الله جوادی آملی ارجاع می‏ دهیم.[۷]

 

پس از آنکه پایه علم بر فلسفه الهی استوار شد، استفاده از قرآن برای تولید علوم انسانی ضروری است:

 

ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد. … یکی از بخش‏ های مهم پژوهش قرآنی، این است. باید در زمینه ‏های گوناگون به نکات و دقایق قرآن توجه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جست‌وجو کرد. این یک کار اساسی و مهمی است. اگر این شد، آن وقت متفکرین و پژوهندگان و صاحب‏نظران مختلف [علوم] انسانی می ‏توانند بر این پایه و بر این اساس، بناهای رفیعی بنا کنند.[۸]

 

البته اگر کسی معتقد باشد که انسان مسلمان، علوم اسلامی تولید می‏ کند، نمی ‏تواند این سخن را بپذیرد.[۹] چون از این منظر، لازم نیست که درخت علم، ریشه در زمین فلسفه داشته باشد بلکه همین که فرد مسلمان باشد، علوم انسانی هم که او تولید می‏ کند اسماً اسلامی است نه آنکه واقعاً اسلامی باشد؛ چون در واقع «از فقه و تفسیر و اخلاق که بگذریم (که مأخوذ از متن وحی و معارف دین‏اند) علم دیگری نداریم که بتوان آن را اسلامی (مأخوذ از وحی) دانست».[۱۰]

 

در همین چارچوب، امام خمینی(ره) که خود چکیده و زبده حکمت متعالیه است،[۱۱] قرآن را سرچشمه و منبع عرفان و سیاست و از جمله فلسفه می‏ داند و می ‏فرماید:

 

 این کتاب، سرچشمه همه چیز است؛ از عرفان و فلسفه تا ادب و سیاست.[۱۲]

 

از منظر ایشان، سرچشمه و منبع سیاست که از زیرشاخه‏ های علوم انسانی است و نیز فلسفه و عرفان و بلکه تمامی علوم، قرآن است و تمامی علوم در دامان اسلام متولد شده ‏اند. امام خمینی(ره)، بعثت حضرت محمد صلوات‌الله‌علیه و آله را هم سرآغاز ایجاد یک تحول علمی و عرفانی در جهان می ‏داند که «فلسفه‏ هاى خشک یونانى را که به دست یونانی ‏ها تحقق پیدا کرده بود و ارزش داشت و دارد، لکن به یک عرفان عینى و یک شهود واقعى براى ارباب شهود مبدل‏ کرد».[۱۳] بنابراین تحول در علوم انسانی با هدف تولید علوم انسانی متعالی بر اساس تعالیم و آموزه ‏های قرآن صورت می‏ گیرد.

 

براین اساس، اگر کسانی تابع هوای نفس بودند و منبعشان هوای نفس خودشان یا دیگران بود، در واقع فاقد منبع هستند و به همین دلیل «علومشان علمی نیست، حقوقشان علمی نیست، اخلاقشان علمی نیست. اینجا جای نه شرقی نه غربی است؛ اما در مسائل تجربی که دستشان باز است اگر روشمندانه کسی به واقعیتی رسید، این به واقعیت و حقیقت بار یافت، این می‌شود دینی چه شرقی چه غربی».[۱۴]

 

جایگاه انسان در تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان

 

قرآن انسان را صرفاً تک‌ساحتی و یک جانور گویا (حیوان ناطق) نمی ‏داند و این تعریف مشهور را رد می‏ کند. قرآن انسان‏ها را به دسته ‏های متفاوتی تقسیم کرده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‏ کنیم.

 

 

۱.از دیدگاه قرآن کریم، کسی که فاقد تفکر توحیدی و قرآنی است، مُرده است؛ فرمایش سوره «یس» این است که انسان یا زنده است یا کافر؛ «لِینذِرَ مَن کَانَ حَیاً وَیحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ»[۱۵] حال آنکه باید گفت انسان یا زنده است یا مُرده، انسانِ زنده یا مؤمن است یا کافر؛ اما این چهار تا را قرآن کریم به دو بخش خلاصه کرد و فرمود انسان یا زنده است یا کافر؛[۱۶] یعنی انسان اگر مؤمن باشد زنده است و اگر کافر باشد مُرده است.[۱۷] روشن است که منظور از مرده، معنای پزشکی آن نیست؛ زیرا کافر هم مثل مؤمن، نبض و دیگر علائم حیاتی را دارد؛ بلکه منظور از مرده، مرده روحی و فطری است. کسی که فطرتش را زنده به گور و یا کم‌فروغ و بی‌نور ساخته، در منطق قرآن زنده نیست، بلکه مرده‏ای عمودی است. بر این مبنا دو مدل علوم انسانی شکل می‏ گیرد که در مدل متعالی آن، انسان بر محور توحید شکل می‏ گیرد و انسان را به حیات طیبه می‏ رساند و مدل متدانی آن بر محور کفر و شرک شکل می‏ گیرد و انسان را از حیات طیبه دور و به حیات خبیثه مبتلا می‏ کند. البته اگر بتوان حیات را به خبیثه متصف کرد.

 

۲.برخی از آیات قرآن، بعضی از انسان‏ها را همچون سنگ و سخت‏تر از سنگ معرفی کرده است: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِی کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَه».[۱۸] علوم انسانی مبتنی بر این مبنا، اصالت را به قدرت مادی خواهد داد و سلطه ‏جو، جنگ‌طلب و خشن و نابودگر خواهد بود.

 

۳.در برخی دیگر از آیات صراحتاً سخن از این است که بعضی از انسان‏ها در واقع انسان نیستند، بلکه حیوان‌اند؛ «أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ».[۱۹] بر این مبنا با طیف‏ های گوناگون علوم انسانی متدانی روبه‌رو خواهیم بود که بر مبنای غرایز طبیعی و نه فطری انسان شکل می‏ گیرند و در آنها اصالت با بعد مادی وجود انسان و هدف، برآورده ساختن نیازهای غریزی انسان است که باید در مجالی دیگر به آنها پرداخت.

 

۴.از منظر قرآن کریم برخی از انسان‏ها که ممکن است به ظاهر سالم باشند، بیماری باطنی دارند و «فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ».[۲۰] مثلاً در منطق قرآن، آنکه به نامحرم طمع می‌کند، بیمار است؛ «فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ».[۲۱] بر این مبنای غریزی که منشأ آن شهوت است، علوم انسانی متدانی تولید می‌شود که غایت آن، لذت‌جویی خواهد بود.

 

۵.قرآن برخی از انسان‏ها را دیوانه می‌داند، مثل کسی که با ربا زندگی می‌کند و بانکداری رَبَوی را هوش و زرنگی می‌داند؛ «الَّذِینَ یأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یقُومُ الَّذِی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَسِّ».[۲۲] بر این مبنا بعضی انسان‏ها دیوانه‌اند و بعضی عاقل. این در حالی است که آن انسان دیوانه، خود را کاملاً عاقل و باهوش می‏ پندارد. بر این مبنا که منشأ آن، قوه وهمیه انسان است، صنف دیگری از علوم انسانی متدانی تولید می‏ شود که غایت آن سودجویی خواهد بود.

 

۶.دسته دیگر انسان‏ها از منظر قرآن کسانی هستند که مرگ را پایان زندگی می‏ دانند و منطق و مشی علمی و عملی آنها این است: «وَ قالُوا ما هِی إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْر».[۲۳] در مقابل، عده ‏ای قرار دارند که مرگ را نه پایان زندگی که هجرت به سوی خداوند متعال می ‏دانند و زندگی‏شان را بر مبنای «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ‏ راجِعُونَ‏»[۲۴] تنظیم می‏ کنند. بر اساس این دو مبنا، علوم انسانی متدانی دنیامحور و علوم انسانی متعالی آخرت‌محور شکل می‏ گیرد. غایت علوم انسانی متعالی، کسب حسنات دنیوی و اخروی است و غایت علوم انسانی متدانی، کسب راحتی و لذت هرچه بیشتر در دنیا خواهد بود.

 

قرآن، تفسیری متفاوت از مرگ ارائه می‏ کند. در علوم انسانی متدانی، این باور وجود دارد که انسان دشمن خون‌آشامی به نام مرگ دارد و مرگ پایان راه است و انسان با مردن می‌پوسد و تمام می‌شود. حرف تازه‌ای که انبیا آوردند این است که انسان در مصاف با مرگ، مرگ را می‌میراند، نه اینکه خودش بمیرد. انسان، مُردنی نیست، انسان مرگ را زیر پای خودش مچاله و له می‌کند و وارد صحنه برزخ می‌شود، مرگی نیست! وارد صحنه قیامت می‌شود، مرگی نیست! وارد بهشت می‌شود، مرگی نیست! تعبیر قرآن کریم این است: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ»[۲۵] نه اینکه «کلّ نفس یذوقها الموت». تعبیر قرآن این است که هر کسی ذائقِ مرگ است. این روشن است که هر ذائقی، آنچه را می‏ چشد، هضم می‌کند؛ وقتی شربتی می‌نوشید، شربت شما را هضم کرده یا شما آن را هضم کردید؟ ما مرگ را می‌میرانیم؛ ما مرگ را هضم می‌کنیم؛ ما موجود ابدی هستیم. این حرف، زیر این آسمان، تازه است و برای انبیاست.

 

آنچه اساس و محور کار در علوم انسانی متعالی را می‏ سازد این است که انسان، موجودی است نمیر؛ و فقط و فقط انسان است که در بین موجودات؛ متّصل‌الأول و الآخر است و پس از طی سه جبهه به محضر خداوند متعال می ‏رسد. لذا خدا در تعالیم قرآنی و دینی فقط به انسان خطاب می‏ فرماید: «إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ»؛[۲۶] زیرا انسان نه منقطع‌الأول است و نه منقطع‌الآخر، بلکه هم متّصل‌الأول است و هم متّصل‌الآخر؛ آفرینش بعد طبیعی انسان «مِن تُرَابٍ»،[۲۷] «مِن صَلْصَالٍ»،[۲۸] «مِنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»[۲۹] است و دارای بعدی غیرمادی است؛ «و نفخت فیه من روحی» تا به ملاقات خدا برسد: «إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ» و «علوم انسانی این نگاه را می‌طلبد».[۳۰]

 

موقعیت‏ انسان در جهان[۳۱]

 

ردیف

موجودات

نوع دشمن

نوع جهاد

خصوصیات وجودی

۱۱

جمادات

دشمن بیرونی دارد

فقط جهاد اصغر دارد

منقطع‌الآخرند؛ از خاک شروع کردند، اما حداکثر به رشد گیاهی و حیوانی می‌رسند.

۲۲

حیوانات

دشمن بیرونی دارد

فقط جهاد اصغر دارد

۳۳

فرشتگان

دشمن ندارد

جهاد اصغر، جهاد کبیر و جهاد اکبر ندارد

منقطع‌الأول‌اند؛ یعنی از این عالَم عبور نکرده و در عالَم ملکوت بوده ‏اند

۴۴

انسان

دشمن درونی و بیرونی دارد

جهاد اصغر و جهاد کبیر و جهاد اکبر دارد و در نتیجه اسیر/زخمی/شهید/فاتح می‏شود

متّصل‌الأول و الآخرند؛ اگرچه همه موجودات از خدا هستند و به طرف خدا برمی‌گردند، اما فقط انسان چنین خصیصه‌ای دارد که ذات اقدس الهی به او خطاب کرد که: یا أَیهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ

 

در این جدول، انسان به عنوان شخص و نه شئ و حیوان و فرشته، موقعیت‏ یابی شده و عناصری که در اندیشه و انگیزه او تأثیرگذار است، ذکر شده است. اگر انسان، حیوان انگاشته شود، دشمنان او تغییر خواهند کرد و نیاز انسان به راهنما، بی‌معنا جلوه می ‏کند. این جابه‌جایی موقعیت انسان، باعث تغییر صورت ‏مسئله ‏های او در روانشناسی، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، مدیریت، تعلیم و تربیت و در یک کلام در علوم انسانی می‏ شود؛ اما اگر انسان، انسان در نظر گرفته شد و نه حیوان، تنها موجودی خواهد بود که هم با تهدید درونی و هم تهدید بیرونی روبه‌رو است و هر دویِ این دشمنان، به طرق مختلف، در تولید و ارائه علوم انسانی او مؤثرند. با این نگاه نمی‏ توان ارزش‏ های وجدانی و اخلاقی و الهی و دینی را خرافه و حتی فرعی دانست؛ چون غفلت و نادیده گرفتن دشمن خانگی عاقلانه نیست و دفع ضرر قطعی لازم. از همین رو انسان به راهنمایانی نیاز پیدا می ‏کند که اولاً: دشمن انسان را در هر سه نبرد جهاد اصغر، جهاد کبیر و جهاد اکبر، بشناسند و ثانیاً: آن دشمن را به انسان بشناسانند و ثالثاً: راه مبارزه با دشمن را به انسان بیاموزند که در قرآن از آن به تزکیه و تعلیم تعبیر شده است. این سه جهاد، هر سه در علوم انسانی متعالی سامان دهنده و سامان گیرنده‏ اند؛ مخصوصاً جهاد کبیر که بیان کننده این مهم است که نباید در میدان سیاست، اقتصاد، فرهنگ، هنر و سایر میدان ‏ها، از دشمن تبعیت کنیم،[۳۲] که لازمه آن، شناخت نظریات و «دانش ذاتاً مسموم»[۳۳] رقیب است که باید آن را طرد و نفی کرد و به عرصه علوم انسانی متعالی راه نداد. رابعاً: مشترکات انسان با فرشتگان را مطرح کنند؛ به این ترتیب با توجه به موقعیت انسان در جهان، وحی و نبوت و بنای علوم انسانی متعالی بر مبنای آموزه ‏های وحیانی معنا پیدا می‏ کند و اهمیت می‏ یابد. با این رویکرد به انسان، علاوه بر همایش‏ ها و کتبی که مشترکات انسان و دام ـ مثل بیماری‏های مشترک در علوم تجربی و یا رفتارشناسی مشترک انسان و حیوان، در روان‏شناسی و علوم سیاسی ـ را بررسی می‏ کند، همایش‏ هایی برگزار و آثاری تألیف می‏ شود که مشترکات انسان و ملائکه را بررسی کند. به دیگر سخن، علوم انسانی متعالی‌ای شکل می‏ گیرد که به مشترکات انسان و فرشته مثل کرامت، توجه دارد.

 

جمع ‏بندی

 با توجه به آنچه آمد می‏ توان گفت علاوه بر پذیرش نقص و یا ناکارآمدی علوم انسانی موجود، باور به تحول و قیام علمی لله در راستای تولید علوم انسانی قرآن‌بنیان، اولین قدم در پیمودن این وادی است. پس از این عزم و تصمیم مهم، ترسیم نقشه جهان عینی و علمی با دستان پر خیر و برکت فلسفه الهی قرار دارد. قدم مهم بعدی تعیین موقعیت انسان در جهان، به عنوان جانشین خدا و نه جایگزین اوست که در تولید علوم انسانی، چه از مدل متعالی و کوثری آن و چه از مدل متدانی و تکاثری آن نقشی مهم، به خصوص در تعیین منابع علوم انسانی و بعد معرفت‌شناسانه آن ایفا می‏ کند.

 

[۱]. دانش آموخته حوزه علمیه قم و پژوهشگر پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی صلوات‌الله‌علیه و آله؛

[۲]. از فرمایشات مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۴/۶/۱۳۸۹.

[۳]. همان.

[۴]. سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی در «همایش مبانی فلسفی علوم انسانی» در تاریخ ۵/۱۲/۱۳۸۹.

[۵]. فرمایشات آیت‌الله جوادی آملی در همایش علوم اسلامی در تاریخ: ۹/۹/۱۳۹۲.

[۶]. فرمایشات آیت‌الله جوادی آملی در همایش علوم اسلامی در تاریخ: ۹/۹/۱۳۹۲. پاسخ دیگر به این پرسش این است که از پیوند مقدمات که در منطق صغری و کبری نامیده می‏شود، نتیجه متولد می‏شود؛ این قانون یعنی اخذ نتیجه از مقدمات همواره در همه جا جاری است اما رابطه مقدمات با نتیجه، چه رابطه‏ ای است؟ آیا مقدمات علت اعدادی نتیجه‏ اند یا علت ایجادی آن؟ از نظر فیلسوفان و منطق‏دانان مسلمان که انسان را دارای روح مجرد می ‏دانند، مقدمات، علت اعدادی نتیجه‏ اند و علت ایجادی نتیجه، خداوند تبارک و تعالی است؛ علّم الانسان ما لم یعلم. حال اگر این رابطه نفی شود، منجر به سفسطه می‏ شود و علم پایگاه خودش را از دست می‏دهد؛ بنابراین، منطق و فلسفه الهی تمام علوم را الهی می‏ کند. ر.ک: پیام آیت‌الله جوادی آملی به همایش روز جهانی فلسفه در آبان ماه ۱۳۸۹؛ ر.ک: http://www.hawzah.net/fa/news/view/85986

[۷]. سایت بنیاد بین‌المللی اسراء؛ ملاحظه شده در تاریخ ۱۱/۱۱/۱۳۹۳

http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=NzE1OA%3d%3d-tRP%2brwRiRgU%3d

[۸]. از فرمایشات مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۸/۷/۱۳۸۸

[۹]. سروش، عبدالکریم، اوصاف پارسایان،‌ تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ هشتم، ۱۳۸۴، ص ۹۸

[۱۰]. همان، ص ۹۸

[۱۱]. نرم‌افزار حدیث ولایت، بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ ۰۸/ ۰۹/ ۱۳۸۶.

[۱۲]. همان،‌ ج‏۲۰، ص ۹۳.

[۱۳]. همان،‌ ج‏۱۷، ص ۴۳۱.

[۱۴]. از فرمایشات حضرت آیت‌الله جوادی آملی در همایش علوم اسلامی در تاریخ ۹/۹/۱۳۹۲. 

[۱۵]. سوره یس، آیه ۷۰.

[۱۶]. بر اساس صنعت احتباک ـ ‌که در کتب بلاغی از جمله مطوّل بحث می‏شود ـ وقتی متکلم می‌خواهد چهار مطلب را بگوید، یک در میان می‌گوید تا مخاطب، بقیه را بفهمد.

[۱۷]. آیت‌الله جوادی آملی با استناد به این آیه شریفه معتقد است تعریف انسان، حیّ متأله است و نه حیوان ناطق.

[۱۸]. سوره بقره، آیه ۷۴.

[۱۹]. سوره اعراف، آیه ۱۷۹.

[۲۰]. سوره بقره، آیه ۱۰.

[۲۱]. سوره احزاب، آیه ۳۲.

[۲۲]. سوره بقره، آیه ۲۷۵.

[۲۳]. سوره جاثیه، آیه ۲۴.

[۲۴]. سوره بقره، آیه ۱۵۶.

[۲۵]. سوره آل‌عمران، آیه ۱۸۵.

[۲۶]. سوره انشقاق، آیه ۶.

[۲۷]. سوره آل‌عمران، آیه ۵۹.

[۲۸]. سوره حجر، آیه ۲۶.

[۲۹]. سوره حجر، آیه ۲۶.

[۳۰]. از فرمایشات حضرت آیت‌الله جوادی آملی در همایش علوم اسلامی در تاریخ ۹/۹/۱۳۹۲ در تدوین این بخش استفاده شده است.

[۳۱]. برای تکمیل محتوای جدول از سخنرانی آیت‌الله جوادی آملی در درس اخلاقشان در تاریخ ۲۱/۹/۱۳۹۲ استفاده شده است؛ (ملاحظه شده در ۸/۳/۱۳۹۳) ر.ک:

http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=NzMxOQ%3d%3d-PZW92HvS1oA%3d

[۳۲]. از فرمایشات مقام معظم رهبری در تاریخ ۳/۳/۱۳۹۵؛ http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=33172

[۳۳]. بیانات مقام معظم رهبری، در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌؛ ۲۹/۷/۱۳۸۹.