جدیدترین مطالب

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بیان کرد: مباحث فلسفی ملاصدرا انعطاف پذیر است و می تواند به موضوعات سیاسی پیوند بخورد و خرافات را بزداید و سران جامعه را به چالش بکشاند.                           

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، حجت الاسلام والمسلمین بهرام دلیر عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در دومین نشست از مجموعه نشست های وجوه تمایز مکاتب فلسفه سیاسی اسلامی با بیان اینکه فلسفه مشاء یونان چه ارتباطی به فلسفه مشاء بوعلی سینا دارد و من با این تقسیم بندی مشکل دارم، گفت: فلسفه اشراقی که به سهروردی نسبت داده می شود تا ۲۳ سالگی مدافع فلسفه مشاء است و بعد از آن به اشراق روی می آورد. ملاک هایی که فلسفه یونان را به مشاء و اشراق تقسیم می کند در فلاسفه مسلمانان وجود ندارد.

وی با بیان اینکه حکمت عملی در گرو حکمت نظری است، ادامه داد: در جریان های سیاسی معاصر رفتارهای متفاوتی دیده می شود زیرا نظرات و رویکردهای متفاوت وجود دارد. در مباحث راه علاج فلسفه سیاسی چه در نظر و چه در عمل در مکاتب مختلف بحث های گوناگونی عنوان شده است. افرادی که در یک مکتب تنفس می کنند نظرهای مختلفی دارند و این در سایر مکاتب هم قطعا وجود دارد.

اوج گیری فلسفه مشاء با بوعلی سینا

وی افزود: فلسفه مشاء با بوعلی سینا به اوج خود رسید و در این راه شاگردان او هم بسیار موثر بودند. در قرن چهارم فلسفه دشمن تازه ای پیدا می کند که آن هم کلام اشعری بود اما فلسفه در قرن های چهار و پنجم به اوج خود می رسد. در قرن چهار قدرت مرکزی خلفای عباسی محدود و ضعیف می شود و امیران محلی قدرت پیدا می کنند و نسبت به علوم معقول نسبت به علوم منقول روی خوش نشان می دادند بنابراین علوم عقلی در این دوران تقویت می شود. در قرن پنجم سلجوقیان که سنی مذهب بوده و به حکومت مرکزی بنی عباس معتقدند باعث کم رونقی علوم عقلی شدند و این باعث شد فلسفه از شرق اسلام به غرب اسلام هجرت کند.

دلیر اضافه می کند: غزالی دغدغه مهمی دارد که مکتب و مذهب را از استدلالی بودن صرف برهاند. او به بحث های معنویت پرداخت و به متکلمان و فقها تصوف را قبولاند و با مشاییان و این سینا هم درگیر شد. اهمیت غزالی در نقد فلسفه و طرفداری از عرفان است. در این بستر زمانی شیخ اشراق در سال ۵۴۹ به دنیا آمده و به ظهور می رسد. شیخ اشراق تا ۲۳ سالگی مدافع مشاء است و بعد از آن به اشراق روی می آورد.

اعتقاداتی که افلاطون و ارسطو در یونان باستان دارند با اعتقادات شیخ اشراق و بوعلی سینا متفاوت است

وی می افزاید: غزالی بعد ازاینکه مباحث معنویت را مطرح می کند، بر شیخ اشراق تاثیرگذار می شود. سپس به مباحث حکمت متعالیه می رسیم که در دوران صفویه درگیر رقیبانی از فقها شد و بسیاری اندیشه های ملاصدرا را برنتابیدند. هنگامی که شرق روی خوش به مباحث علوم عقلی نشان نداد، ابن رشد بزرگترین شاهکار آن دوره اقدام به انجام کارهای ایجابی و سلبی کرد تا اینکه فطرتی روی می دهد و از دوره صدرالمتأهلین به بعد رونق فلسفی حاصل می شود.

این محقق و پژوهشگر تصریح می کند: در مباحث خداشناسی و در ارزیابی کتابها، توحید متکلمان با یکدیگر متفاوت است مثلا توحید معتضلی با توحید اشعری متفاوت است. در کتاب شفا موضوع توحید وجود ندارد و توحیدی که در کتاب اسفار هست در کل آثار بوعلی سینا نیست. در بحث های فرجام شناسی و عدل هم همین طور است. اعتقاداتی که افلاطون و ارسطو در یونان باستان دارند با اعتقادات شیخ اشراق و بوعلی سینا متفاوت است. در فلسفه عرفان هیچ کس به اندازه بوعلی سینا به آن نپرداخته است و امروز کمترین منابع هم درباره فلسفه عرفان و چیستی آن وجود دارد و در همه آثار ارسطو چنین چیزی وجود ندارد.

دلیر ادامه می دهد: در بحث مبانی سهروردی، بوعلی سینا و ملاصدرا هستی شناسی، خداشناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی و فرجام شناسی را می بینیم که در اسامی مبانی با یکدیگر تفاوتی ندارند. اما نوع نگرش این افراد به مبانی متفاوت است. بوعلی سینا امور و حقایق را متباین می بیند که برآیند آن از وحدت وجود برنمی آید و اگر به وحدت وجود قائل شود دچار پارادکس می شود. اما ملاصدرا از ابتدا همه وجودها را یکی می داند و قطعا برآیند آن متباین نخواهد بود.

وی اضافه کرد: با توجه در مباحث امور دقیقه فلاسفه متوجه می شویم که با یکدیگر تفاوت ندارند و حتی وحدت وجود را می توان از مباحث بوعلی سینا خارج کرد. برای ملاصدرا اصالت برای ماهیت یا وجود دغدغه شد اما این دغدغه برای بوعلی سینا مطرح نبود. سهروردی هم بر ماهیت تاکید داشت و در این رابطه گفته است: ” الماهیات موجود اصیل” و این یعنی ماهیت از نگاه شیخ اشراق بطلان محض است زیرا تا زمانی که هستی را ضمیمه ماهیت نکند آن را اصیل نمی داند. اگر دغدغه ملاصدرا بین اصالت ماهیت و وجود را ابوعلی سینا پیدا می کرد، به مباحث بسیار خوبی می رسید.

مدرس فقه و فلسفه تصریح کرد: نکته ای که در حکمت عملی و مباحث سیاسی ملاصدرا وجود دارد واگذاری حاکمیت به شریعت است و تلقی اول او از فقیه، فقیه جامع است. همچنین اگر از عرفانی که ملاصدرا آن را پذیرفته در سیاست خود استفاده کنیم، نسبت ناروایی نداشته ایم اما در مباحث بوعلی سینا چنین نسبتی را نمی توان داد زیرا بوعلی سینا در شریعت زیاد وارد نشده اما ملاصدرا بسیاری از مباحث را به شریعت واگذار کرده است. در حوزه معرفت شناسی و در مباحث عقل فعال شیخ اشراق معتقد بود که با شهود می توان به معرفت رسید اما بوعلی سینا به استدلال و برهان تاکید دارد و ملاصدرا در مباحث معرفتی به الهام از جانب خداوند اشاره می کند.

بوعلی سینا در شریعت زیاد وارد نشده اما ملاصدرا بسیاری از مباحث را به شریعت واگذار کرده است

وجود مبانی در بیشتر مکاتب فلسفی

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اظهار می کند: مبانی در بیشتر مکاتب فلسفی وجود دارد اما نوع رویکرد و تعریف و تلقی که از انسان وجود دارد، متفاوت است. مبانی که ملاصدرا بیان می کند با شیخ اشراق یکی است اما نوع استدلال و روش متفاوت است.

وی در پاسخ به این سوال که آیا می توان قائل به عقل برهانی و شهودی شویم؟ گفت: این موضوع به مراتب عقل باز می گردد. آقای دینانی معتقد است عقل شهود و عشق از هم مجزا نیستند. برای گفتن ذکر ابتدا متذکر می شوید پس در پشت هر عشقی، عقلی نهفته است. اما اینجا این سوال مطرح می شود که عقل شامل کدام نوع می شود.

دلیر افزود: فلاسفه در جایی که به متن عرفان وارد می شوند یا شهودی که تحت عنوان الهام مطرح می شود، مستدل نیستند و این در آثار ملاصدرا بیشتر آمده است. مباحث فلسفه عرفان که توسط ملاصدرا و بوعلی سینا مطرح شده بیشتر استدلالی است. در مباحث بوعلی سینا می توان روش او را عقلی دانست اما ملاصدرا روش ترکیبی دارد و مباحث، فلسفی، عقلی و تجربی دارد و از آنها استفاده می کند. شیخ اشراق هم دارای روش فلسفی و عقلانی است اما بعد از ۳۳ سالگی به اشراق رسید اما در بخش منطق بازهم روش او عقلانی است اما بعدها به مباحث عرفانی می رسد.

تربیت شده فلسفه ملاصدرا پرسشگر است

وی در پاسخ به این سوال که دستگاه فلسفی فلاسفه اشراق، مشاء و متعالیه دارای اقتضای چه نظم مطلوبی و متمایز از دیگران است؟ گفت: دستگاه فلسفی ملاصدرا در موضوع حاکمیت به انسان کامل شاهی می رسد ولی در مباحث بوعلی سینا با توجه به اینکه موضوع نبوت را مطرح می کند اما به نوعی به فیلسوف کامل شاهی می رسد و ابونصر فارابی هم همینطور است. دستگاه فلسفی ملاصدرا به شدت خرافه زداست و در آثارش هم به یک سری از نادانی ها حمله می کند. اگر عقلانیت را برای جامعه و حوزه سیاسی لازم بدانیم چاره به جز رفتن به سراغ فیلسوفان مان را نداریم و در بین این سه فیلسوف، ملاصدرا در راس هرم است زیرا تجربه شیخ اشراق و بوعلی سینا و محی الدین عربی را به همراه دارد. مباحث ملاصدرا انعطاف پذیر است و شکننده نیست و تربیت شده فلسفه ملاصدرا پرسش گر است.

اگر عقلانیت را برای جامعه و حوزه سیاسی لازم بدانیم چاره به جز رفتن به سراغ فیلسوفان مان را نداریم

دلیر در پایان سخنانش گفت: معتقدم شاید فلسفه شیخ اشراق انسان را به انزوا بکشاند و یا در مباحث فلسفی بوعلی سینا به موضوعات برهانی برخورد می کند اما مباحث ملاصدرا می تواند به موضوعات سیاسی پیوند بخورد و خرافات را بزداید و سران جامعه را به چالش بکشاند. این توانمندی به دلیل جامعیت ملاصدراست زیرا رویکردهای متفاوت دانشی و تجربه گذشتگان را دارد و مباحث خود را به شریعت حواله می دهد. معتقدم در جامعه امروز اگر به ضرورت عقلانیت باور داریم با دستگاه فلسفی می توانیم این موضوع را جاری کنیم.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید