گروه اندیشه ــ عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در مورد شخصیت شهید مطهری بیان کرد: در آن مقطع که ایشان زیست داشت، بحث مارکسیسم و حرکت مطرح بود، لذا آمد و یک گام مباحث فلسفی موجود را به پیش برد و به صورت بالفعل درآورد، یعنی حرکت دیالکتیکی هگل را با حرکت جوهری به چالش میکشید که نیاز آن زمان بود.
به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست «جمهوری اسلامی اگر مطهری بود»، دیروز، ۱۴ اردیبهشت، با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقهمندان در پژوهشگاه، فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در این نشست با موضوع «آیا جمهوری اسلامی موجود، مبتنی بر اندیشههای مطهری هست یا نیست؟» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: افراد، انضمامی زندگی میکنند و جز معصوم(ع)، هیچ کس را نمیتوانیم پیدا کنیم و بگوییم که اگر فردا باشد، چه کار میکند، اما فرد در یک وضعیتی که هست، میشود آن نظام معرفتی را در آن مقطع که بوده تحلیل کنیم و بگوییم که اگر امروز هم بود، چه میکرد. جهان اجتماعی و زندگی جمعی، جهان کنشهای انسانی است و این کنشها بر مدار معانی که با آنها زیست میکنند، شکل میگیرد. ابتدا در فرد و بعد هم در فرهنگ و جامعه اینطور است و این معانی را میتوان گفت که ساحت نفسالامر دارد که ذات خود است و هر معنایی یک لوازم و حضوری دارد و بقیه لوازم آن در حاشیه است، چنانکه کلمه توحید اینطور است.
وی در ادامه افزود: اما وقتی فردی دل به یک ارزشی میدهد، الزاما در این جهان ذهن خود و جهان فرد، فرد انضمامی زندگی میکند و یک معنا با همه لوازمش همه هستی فرد را تسخیر نمیکند. انسان نیز محل گرایشها و اندیشههای مختلف است و این تضاد در حوزههای معنایی در حوزه زندگی فرد نیز وجود دارد و این حالت انضمامی، در زندگی اجتماعی بیشتر است و اینکه یک معنا به جهت ذات خود چه لوازمی دارد، مطالعه پیرامون این مسئله کار هر کسی نیست، یعنی کار متاملین نظری آن رشته است.
عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بیان کرد: مثلا مثلث قائمالزاویه همه مثلثات را دنبال خود میآورد و این را کسی میداند که مثلث را میشناسد. یک فلیسوف نیز این هنر را دارد و زمانی که به دست او معنایی میدهید، به جهان اول کار دارد که لوازم آن چیست. البته کسی که مومن میشود این را قبول میکند اما اینکه درجه ایمانش چقدر است، بحث انسانشناسی است که میآید و بررسی میکند و این پدیدارشناسی، تجربه زیسته افراد است.
وی تصریح کرد: شهید مطهری ابعاد مختلفی داشت و به این جهت میتوان گفت اگر میبود چطور رفتار میکرد و من این بعد را بررسی میکنم. یعنی معرفتِ در حاشیه هر معرفت را، خوب تشخیص میداد و وقتی شما باوری را دارید، قدم دوم و سوم که ریشه در مواجهات بعدی دارد، خود را نشان میدهد که چیست و مطهری در توجهش نسبت به این امر بی نظیر بود و در دهه ۴۰ و ۵۰ که حضور فعالی داشت، با نظامهای معنایی متکثری مواجه هستیم. مثلا سنت تاریخی امام حسین(ع) و یا مسجد که اینها لوازمی داشت، اما مفاهیم مدرن نیز میآمد و اینها نیز لوازمی داشت و افراد در جریانهای اجتماعی، در معرض این اندیشههای مختلف قرار میگرفتند، بدون اینکه توجه به لوازم آن داشته باشند که این اندیشهها در طول زندگی شخصی آنها به وجود میآمد. این را در محیط خود شهید مطهری میبینیم که نسبت به دیگر هماران خود در این جهت در ریشهیابی این مفاهیم سرآمد میشود.
عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران تصریح کرد: آنها که خیلی اهل عمل بودند، این ابعاد را نمیفهمیدند و یا شهید مطهری وقتی عمل را داری افق طولانیتر میدید، متوجه میشد که این عمل، فردا روز، چطور ما را دور میزند. یک پدیده که در دهه ۴۰ به وجود آمد، آمدن مارکسیسم در بین جوانان بود و نوعی تلفیق بین اینها صورت گرفت. شهید مطهری در تحصیل لوازم این التقاط و چالشهایی که به وجود آمد، پیشگام و حساس بود و با تمام وجود خود میایستاد و اهل تعامل و تساهل نسبت به این مسائل نبود چراکه حسایت زیادی داشت و بلافاصله موضع خود را مشخص میکرد و در نحوه سلوک ایشان، این را دیدهاید. دیگران خیال میکردند که ایشان چالشهایی را برجسته میکند که الآن وقت پرداختن به آنها نیست.
وی بیان کرد: بحث التقاط را جدی مطرح کرد و از آخر دهه ۴۰ و اول دهه ۵۰، این مسئله در جامعه بیشتر شد و ایشان نوع آثارش در این موارد بود و به این امر و نقد مارکسیسم و تلفیق اسلام با یک مارکسیت مبارزاتی پرداخت و یا با نوعی ادبیات چپ اگزیستانسیال که داشت، تلاش میکرد که لوازم کار را مشخص کند و گاه بدیلش را ارائه میکرد.
عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با طرح این سؤال که اما اگر مطهری با این روحیه امروز بود، چه میکرد و در مورد چه چیزهایی احساس خطر میکرد؟ تصریح کرد: مطهری در آن زمان احساس رقابتی با مارکسیسم داشت و همین مسئله موجب شد که به سراغ اسفار برود و در قم نیز، نرفت تا جلد اول اسفار را درس بدهد، آمد جلد سوم و بحث حرکت را درس داد. شهید مطهری یک رویکرد اجتماعی، فرهنگی و تاریخی به اسلام داشت و تنها، نقش نداشت. ما همه نقش تاریخی و اجتماعی داریم اما به این نقشِ توجه داشتن و رسالت اجتماعی و فرهنگی اسلام، مورد خودآگاه مطهری بود و این را هم دائما داشت و توانش نیز زیاد بود و باید گفت که توانمندی او فقط در فلسفه خلاصه نمیشد. در آن مقطع که زیست داشت، بحث مارکسیسم و حرکت مطرح بود، لذا آمد و یک گام مباحث فلسفی موجود را به پیش آورد و به صورت بالفعل درگیر کرد، یعنی حرکت دیالکتیکی هگل را با حرکت جوهری به چالش میکشید که نیاز آن زمان بود.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: حتی وقتی سراغ اصول فلسفه و روش رئالیسم رفت، این پاسخ به عصر و نیاز زمان ایشان خیلی انضمامیتر است نسبت به کاری که علامه طباطبایی دارد. یعنی بحث او یک ابعادی دارد، اما مطهری همه ابعاد را فعال نکرد، مثلا کانت قابل توجه است و به بخش مارکسیسم توجه دارد. بعد از انقلاب اسلامی نیز به تدریج دیگر مارکسیسم مسئله اصلی ما نیست و که در ایران و جهان اینگونه بوده است.
عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بیان کرد: بعد از فروپاشی مارکسیسم و این مباحث، با چیز دیگری از حوزه اندیشه آشنا هستیم و پایان قرن ۲۰، مباحث فلسفه علم و نوکانتی را داریم که نوعی استقرار پیدا میکند و حتی در تعامل دو قطبی چپ و راست که به وجود آمد، لیبرالیزم متاخر نیز مطرح شد که با لیبرالیزم متقدم فرق دارد. لیبرالیزم متقدم، استدلالهای نظری دارد و برای آنچه دارد، برهان میآورد، اما لیبرالیزم متاخر، نوکانتی است و مقدمهاش این است که تحولاتی که عقل پیدا کرده است، سوژهمحور است و در اینجا چند حادثه داریم که یکی از آنها عبارت از سوبژه شدن متافیزیک است که علم نمیگذاشت و دیگر در این ۵ دهه اخیر، این حالت از بین رفته است. در نزاع بین اراده و علم، یک ماجرایی وجود دارد و علم زمام اراده را دارد، اما در رویکرهای متاخر، با تحولاتی که عقل و علم پیدا میکند، عقل در حاشیه اراده است و حرفی را که کانت زده بود این بود که عقل عملی زمام عقل نظری را داشت و به واسطه هگل زمانی میشد و به دنبال آن، در نیچه در اراده، اکنون است که علم و عقل را میسازد.
این استاد دانشگاه بیان کرد: اما تفسیر دموکراسی و لیبرال چه میشود؟ تفسیر امری جدی است، اما مسئله مطهری بیش از آنکه اینچین امری باشد، رویکردهایی است منجر به تفسیر نظام سیاسی ایران میشود و آن را تبیین میکند که نوعی لیبرال دموکراسی باشد که بیش از اینکه اینها مسئله باشد، جریان معرفت جدید مطرح است که عقبه تئوریک ساینس را هم تامین میکند. این جریان از نظر مطهری قبل از همه، اصل متافیزیک و وحی و دیانت را آسیبپذیر میساخت و موضعگیری او نیز متوجه نوعی رویکردهای هرمنوتیک بود که متن را نیز انکار میکرد. قبل از اینکه برای شهید مطهری تفسیر جمهوری اسلامی مسئله باشد، وحی و دین مسئلهاش میشود و این برداشتی است که از مسئله دارم.
عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در ادامه افزود: در نقطه مقابل، مواجهاتی وجود دارد. اگر مواجهه مقابل او جریانهای التقاطی است، جریانهای مقابل شهید مطهری جریانهای دیگری میشوند. یکی از آنها مثلا رویکردهای نوکانتی و کانتی خواهند بود و از تاریخی بودن علم و معرفت دفاع میکنند، وقتی بحث اعتباریات علامه مطرح شد، مطهری احساس کرد که از این بیان، اعتباریات برداشتی میشود که همه مسائل سوبژکتیو خواهد شد و همانجا تفسیری از اعتباریات ارائه کرد. یک بخش نیز مواجهه با کسانی بود که بین تکلنولوژی و عقبه فلسفی آن ارتباطی قائل نمیشوند و یک بخش نیز به کسانی بود که توجه دارد که علم مدرن، امکان دینی زیستن را ممتنع کرده است، یعنی این عالم جایی برای حقیقت ندارد و دائما القا میکند که همه برساخته است. فکر میکنم این نیز جریان جدی است که امر دینی ممکن است یا خیر.