چاپ
دسته: حکمت سیاسی متعالیه
بازدید: 3565

sadra.jpgكتاب خواننده را به اين مسأله رهنمون مي سازد كه انديشه سياسي ملاصدرا، به صورت يك مجموعه كامل، با رويكردي علمي ـ پژوهشي انجام پذيرفته است. اين در حالي است كه پيش از آن، نه تنها مجموعه كاملي از آثار ملاصدرا، آن هم در باب انديشه سياسي به صورت كامل و علمي وجود نداشته كه ايشان را فاقد انديشه و تأملات سياسي تلقي مي كرده اند

ملاصدرا و سیاست اندیشی
1. مقدمه
    بررسي انديشه سياسي صدر المتالهين، از چند نگاه اهميت دارد؛ ازاين رو بحث از حكمت سياسي متعاليه، خط بطلاني بر آرا و افكار كساني است كه ملاصدرا را فاقد انديشه و تأملات سياسي دانسته اند؛ از همين رواست كه به گفته نويسنده، كتاب سهمي عظيم هم در روشن ساختن نهضت امام خميني و هم در نجات جهان و انسان معاصر از مشكلات ومعضلات و بحران هاي كنوني دارد.
    در نامه اي كه امام خميني براي گوربا چف، صدر هيأت رئيسه اتحادجماهير شوروي فرستاد كه خود نشان از درك ضرورت و اهميت انديشه ملاصدرا بود، آمده است :
    (... و از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدر المتألهين ـرضوان الله تعالي عليه و حشره الله مع النبيين و الصالحين ـ مراجعه نمايند تا...)
    بنابراين، انديشه سياسي ملاصدرا، بخشي از ميراث عظيم اسلامي است ؛ ميراثي كه خيزش و بيداري فكر ديني و سياسي را در ايران فراهم كرد و شعاع آن پيله هاي زماني و مكاني را در نورديد و الهام بخش بسياري جنبش ها و فلسفه هاي سياسي گرديد. افزون بر آن، ملاصدراشخصيتي است كه دغدغه اصلاح طلبي داشته و از مصلحان اجتماعي ـسياسي به حساب مي آيد. اهميت انديشه اصلاحي ملاصدرا از اين رواست كه ايشان، هم وضعيت نا به سامان زمانه اش را آسيب شناسي مي كرد در و هم راه حل هاي قابل قبول براي درمان آسيب هاي فرهنگي ـ سياسي و اجتماعي ارائه مي داد.
    
    2. معرفي كتاب
    اين كتاب در پنج فصل سامان يافته است :
    فصل يكم، بررسي زمينه هاي تكوين شخصيت سياسي ملاصدرا؛فصل دوم، بررسي جايگاه دانش سياسي در حكمت متعاليه ؛ فصل سوم،تبيين مبادي و مباني ضرورت زندگاني اجتماعي و سياسي ملاصدرا؛فصل چهارم، بررسي كار ويژه هاي حكومت ديني، در مقايسه با سايرحكومت ها از ديدگاه ملاصدرا؛ فصل پنجم، بررسي ساختار حكومت ديني، ولايت سياسي انبيا، ائمه و مجتهدان از منظر سياسي ملاصدرا.
    در فصل نخست، چگونگي تكوين شخصيت ملاصدرا، به ويژه زندگي سياسي و اوضاع زمانه وي، به اختصار بررسي شده است. اين بررسي به گونه اي است كه توانسته است، پرتوي بر تفكر سياسي ملاصدرا افكنده وزواياي مبهم و تاريك آن را روشن سازد:
    
    الف. زندگي سياسي و علمي ملاصدرا
    ايشان در سال 979 هجري در شيراز متولد شد. وي تنها پسر ابراهيم شيرازي بود. ابراهيم از چهره هاي قدرتمند سياسي و اجتماعي آن سامان به شمار مي رفت. ملاصد را پس از تكميل تحصيلات مقدماتي،رهسپار كاشان و اصفهان گرديد. در اصفهان علوم نقلي را نزد شيخ بهايي و علوم عقلي را در محضر ميرداماد فرا گرفت. وي بنا به دعوت شاه عباس اول، به شيراز رفت و مدرسه خان را كانون اصلي آموزش علوم عقلي و نقلي قرار داد و در نهايت، به هنگام بازگشت از هفتمين سفر حج در سال 1045 هـ. ق، در بصره بدرود حيات گفت و طبق وصيتش او را دركنار مرقد امام علي (ع) دفن كردند.
    

    ب. دوره هاي حيات علمي ملاصدرا

    نويسنده در فصل نخست، زندگي علمي ملاصدرا را به پنج دوره تقسيم كرده كه عبارت است از:
    1. دوره سير در افكار فلسفي و كلامي ديگران ؛ اعم از مشائي، اشراقي،اشاعره و معتزله : ملاصدرا اين دوره را ارباب (حسنات الابرار سيئات المقربين)، اوقات تلف شده عمر خود دانسته، از آن استغفار مي كند.
    2. سير از خلق و به سوي حق و مشاهده مبدأ آفرينش در پايان اين سفر، و رسيدن به آغاز ولايت.
    3. سير از حق به سوي حق به همراه حق و مشاهده اسماي حسناي خداوند.
    4. سير از حق به خلق و مشاهده آثار خداوند در مظاهر گوناگون جلال وجمال آن حضرت.
    5. سير از خلق به سوي خلق به همراه حق و رساندن پيام حق، به مظاهر وي در كسوت كثرت ؛ اين دوره با بازگشت مجدد وي از كهك به شيراز و تدريس وتأليف وي مقارن است و بالطبع عرصه تفكر سياسي واجتماعي وي نيز در اين دوره شكل گرفته است.
    
    ج. انتقاد از وضعيت زمانه
    از نكات مهم اين فصل، تبيين انتقادها و ايرادهايي است كه ملاصدرااز وضعيت زمانه اش داشت. نقد ملاصدرا بر تصوف و همدم بودن علما باسلاطين دنيا طلب خلاصه نشده، بلكه مفاسد دستگاه صفوي را نيز دربر مي گيرد. مسئله مهم ديگر، رد نظريه تكفير ملاصدرا است. نويسنده مي گويد: دليلي بر تكفير ملاصدرا در دست نيست، بلكه اگر ايشان به زندگي دور از غوغاي بشر رضايت داده، به اين دليل است كه حكماي حقيقي كنار گذاشته شده اند و علم ابزار رياست و شهرت قرار گرفته است.نويسنده معتقد است كه دوري ملاصدرا از مردم موجب مي شود كه رموز واسرار الهي بر او كشف و با كنار قرار دادن فلسفه، عرفان و حكمت مشائي و اشرافي و كلام، مكتب جديدي به نام حكمت متعاليه تأسيس گردد.
    نويسنده در اين فصل، انتقاد ملاصدرا از وضعيت زمانه را نوعي آسيب شناسي ويژه دانسته است كه وي از اوضاع فرهنگي، مذهبي،اجتماعي و سياسي زمان خود دارد. اين امر موجب شده است كه تفكرات اجتماعي و سياسي ملاصدرا خصلت (اصلاحي) به خود بگيرد. در اين فصل، پس از آنكه از قرآن، عرفان و برهان به عنوان اركان و مباني نظام تفكر صدرايي ياد مي كند، به چهار مسئله بنيادي اشاره مي كند كه پيش از وي به هيچ وجه مطرح نبوده است :
    ـ وجود و تشكيك آن.
    ـ حركت جوهري با صيروت و تفسير جهان.
    ـ علم و ربطه عالم (عقل) و معلوم (معقول).
    ـ نفس و قواي نفساني و تكوين و كمال و معاد آن.
    در فصل دوم، نويسنده در جست و جوي پاسخ اين پرسش برآمده است كه در منظومه فكري ملاصدرا، (دانش سياسي) از چه جايگاهي برخوردار است ؛ از اين رو براي نشان دادن جايگاه سياست در حكمت متعاليه، آثار متعدد او را بررسي كرده است :
    حكمت نظري : 1. علم اعلا
    2.علم طبيعي
    3. علم رياضي
    4. علم منطق
    حكمت علمي : 1.علم اخلاق 2. حكمت مدني : 2-1. علم سياست (قلمرو تدبير بشر) 2-2. علم نواميس (قلمرو و دستورات الهي)3ـ2.حكمت منزلي
    نويسنده از اين تقسيم بندي كه براساس مكتب مشا صورت گرفته است، نكات ارزنده اي را استخراج مي كند:
    1. ملاصدرا به علم سياست توجه دارد و براي آن جايگاه مستقلي درطبقه بندي، تقسيم، تفكيك و تمايز علوم قائل است.
    2. در تقسيم بندي ياد شده، به جنبه هاي ديني و انساني سياست توجه، و از يك ديگر تفكيك شده است ؛ بنابراين، دستورات الهي ازجمله فقه سياسي، ما را از علم سياست بي نياز نمي كند.
    3. مطالعه عبارات صدر المتألهين نشان مي دهد كه ايشان به تاريخ وپيشينه مباحث سياسي در يونان باستان، به ويژه در آثار متفكراني چون افلاطون و ارسطو و در عالم اسلام و آثار متفكراني چون فارابي، ابن مسكويه و خواجه نصير الدين طوسي آگاهي داشته است.
    

    د. جايگاه سياست در اكسير العارفين

    نويسنده با مطالعه اين اثر و نشان دادن طبقه بندي علوم از ديدگاه ملاصدرا، جايگاه مستقلي براي علم سياست در نظر مي گيرد:
    علوم اخروي ؛ فرشته شناسي، شناخت جواهر غير مادي و تمام آنچه عقل عادي نمي تواند به آنها برسد.
    علوم دنيوي : 1. علم اقوال ؛ علوم الفبا، صرف، نحو، عروض، معاني وبيان.
    2. علم اعمال ؛ فنون، علوم طبيعي، علم خانواده، حقوق، سياست،تربيت و علم طريقت.
    3. علم احوال ؛ علم برهان منطقي، علم رياضي، علم هندسه.
    نويسنده با نشان دادن اين تقسيم بندي كه از مكتب اشراق متأثراست، نكات زير را قابل توجه و اهتمام دانسته است :
    1. در اين تقسيم بندي به دانش سياسي جايگاه مستقلي داده شده است.
    2. در كنار علم سياست به علم شريعت، نيز توجه شده است.
    
    جايگاه سياست در المظاهر الهيه
    نويسنده با توجه به اثرفوق، نشان داده است كه حكمت عملي درنظرملاصدرا سه قسم است كه عبارت است از:
    اخلاق، تدبير منزل و علم سياست.
    اين طبقه بندي نتايجي به دست مي دهد:
    1. ملاصدرا دانش سياست را مي شناسد و براي آن جايگاه خاصي قائل است.
    2. ملاصدرا معرفت سياسي و تمام معارف را در شبكه خاص ديني والهي مي بيند.
    نويسنده در اين فصل پس از آنكه جايگاه سياست را در انديشه سياسي ملاصدرا نشان مي دهد، اين پرسش را مطرح مي كند كه اگرملاصدرا آن گونه كه ادعا شد، داراي انديشه سياسي بوده است، چرا به ميراث فكري ملاصدرا در بخش سياست توجهي نشده است ؟ در مقام پاسخ گويي به اين پرسش، راز اين بي توجهي را اين گونه بيان مي كند:(وضعيت كلي ايران و جهان پس از عصر ملاصدرا، دليل اين بي توجهي بوده است ؛ يعني در دوره سلطنت شاه عباس، ايران در عرصه نظام جهاني قرار داشت پس از آن به مدت يك قرن در نزاع بي پايان به سرمي برد. نويسنده اظهار مي دارد، در اواخر قرن 17 و سراسر قرن 18 م،اروپا در عصر روشنفكري به سر مي برد؛ اما ايران (انحطاط، ناامني،جهالت و نظامي گري دست و پنجه نرم مي كرد. حوزه هاي علميه كم فروغ شدند؛ عالمان ديني يا به تيغ ستم سر به نيست شدند يا كنج عزلت اختيار كردند. يكي از شاخه هاي معرفت كه در اين دوره بي رونق وفراموش شد، دانش سياسي بود. نويسنده كم توجهي به دانش سياسي به طور عموم و انديشه سياسي ملاصدرا به خصوص را در اين فضاتحليل و بررسي مي كند.
    در فصل سوم، نويسنده به بررسي زندگي سياسي در انديشه ملاصدرامي پردازد و با افرادي چون دكتر جواد طباطبايي وارد مناظره مي شود،زيرا طباطبايي معتقد است كه ملاصدرا كوشش خود را به اثبات معادجسماني معطوف داشته و از تأمل در معاش انسان ها غافل بوده است ؛ درحالي كه مدعاي نويسنده كتاب اين است كه ملاصدرا به تأمل در زندگي سياسي انسان ها يا به تعبير ديگر، به تأمل در معاش انسان ها پرداخته است. دكتر لك زايي اظهار مي دارد، دليل اينكه آقاي طباطبايي به طورقطع حكم كرده است كه ملاصدرا از تأمل در معاش انسان ها، به كلي غافل مانده است را بايد در پارادايم مورد قبول آقاي طباطبايي رديابي كرد. از آنجا كه آقاي طباطبايي در سياست، اصالت را با دنيا و در عرفان امامت را با آخرت مي داند، از اين رو حكم كرده است كه نمي توان انديشه اي سياسي مبتني بر انديشه عرفاني ارائه داد. نويسنده براي اينكه نشان دهد، در انديشه سياسي متعاليه دين و دنيا از هم تفكيك شده نيست، ناگزير شده است، به بررسي دو مطلب زير بپردازد:
    1. جايگاه دنيا در انديشه ملاصدرا
    در انديشه ملاصدرا، دنيا هدف نيست، اصل بر آخرت است ؛ از باب مقدمه، چون دنيا وسيله اي براي رسيدن به آخرت است، بايد به آن توجه كرد. نويسنده در تبيين جايگاه دنيا در انديشه ملاصدرا مي گويد: دنيالفظي مشترك ميان دو محتوا است. در ادبيات اسلامي، هر گاه دنيامذمت شده، مراد دل بستن به ارزش هاي غير الهي است و در مواردي كه از دنيا به عنوان مزرعه آخرت ياد شده، منظور همين طبيعت محسوسي است كه خدا براي انسان ها آفريده است. اين تمايز و تفكيك از نگاه آقاي طباطبايي پنهان مانده و مشكل ساز شده است.
    
    2. مفهوم سياست در انديشه ملاصدرا
    از نظر ملاصدرا، سياست به معناي تدبير و هدايت جامعه از دنيا به سوي آخرت، به منظور تقرب به خداي متعال است. چنين سياستي به انبياء ائمه و علماي واجد شرايط اختصاص دارد. به نظر ملاصدرا،سياست و شريعت در پارادايم قدرت در تعارض اند؛ اما در مكتب هدايت،سياست از تربيت جدايي ناپذير است. به نظر ملاصدرا، سياست زماني ديني است كه اركان زير را در اختيار داشته باشد:
    قانون، قانون گذار، مجري قانون و هدف.
    در فصل چهارم، حكومت ديني را در انديشه ملاصدرا بررسي مي كند.وي به طور كلي وظايف حكومت اسلامي را در نگاه ملاصدرا، امور زيرمي داند:
    ـ تنظيم امور معيشتي مردم.
    ـ تنظيم امور معنوي مردم.
    ـ يادآوري امور اخرت.
    ـ هدايت مردم به صراط مستقيم.
    ـ مجازات مجرمان، تأمين امنيت.
    نويسنده، غايت حكومت و سياست را از ديدگاه ملاصدرا سعادت مي داند و وظيفه اصلي حكومت، به سعادت رساندن مردم است. به نظرملاصدرا سه چيز مايه شقاوت انسان مي گردد:
    1. جهل به معرفت نفس كه حقيقت آدمي است.
    2. حب جاه و مال و اميال به شهوات و لذات و ساير تمتعات.
    3. تسويلات نفس اماره.
    نويسنده از انديشه ملاصدرا چنين نتيجه اي را به دست مي دهد:پي گيري امر دنيا و آخرت به تنهايي و مجرد از ديگري، انسان را به سعادت نمي رساند، بلكه چنين اقدامي به شقاوت خواهد انجاميد.
    فصل پنجم، به ساختار حكومت ديني در انديشه ملاصدرا اختصاص دارد. نويسنده بر خلاف دكتر طباطبايي و دكتر فيرحي كه معتقدند، صدرالمتألهين هيچ نكته جديدي بر مطالب فارابي و ابن سينا نيفزوده است،معتقد است كه توجه ملاصدرا به (سياست) جدي بوده است و آغاز گردوره جديدي در تاريخ انديشه سياسي اسلامي است كه در قالب مكتب متعاليه و حكمت سياسي متعاليه قابل شناسايي و تعريف است.
    نويسنده معتقد است كه با وجود ملاصدرا، تدوين مباني فلسفي وكلامي، ولايت سياسي مجتهدان به نهايت رسيد و روز به روز زمينه براي ولايت سياسي مجتهدان فراهم گرديد. به منظور بسط و تبيين ادعاي مذكور، نظام سياسي را از منظر ملاصدرا تبيين و به طراحي مدل هاي مختلف نظام هاي سياسي در انديشه ملاصدرا مي پردازد:
    
    
    مدل كلان نظام سياسي نظام سياسي نظام سياسي
    نظام سياسي درعصردر عصردر عصر
    حضورپيامبر(ص)حضور امام معصوم (ع)غيبت امام
    خداخداخداخدا
    واسطه هاملك ملك ملك
    نبي نبي امام زمان (عج)
    امام معصوم علماء
    مردم مردم مردم مردم
    
    نقد و بررسي
    اين كتاب از محسنات زيادي برخوردار است :
    الف. بررسي انديشه سياسي ملاصدرا با رويكرد علمي و مطابق با استانداردهاي فني :مطالعه اين كتاب خواننده را به اين مسئله رهنمون مي سازد كه انديشه سياسي ملاصدرا، به صورت يك مجموعه كامل، با رويكردي علمي ـپژوهشي انجام پذيرفته است و اين در حالي است كه پيش از آن، نه تنهامجموعه كاملي از آثار ملاصدرا، آن هم در باب انديشه سياسي به صورت كامل و علمي وجود نداشته كه ايشان را فاقد انديشه و تأملات سياسي تلقي مي كرده اند، پس اين مجموعه، به اندازه خود قابل تقدير و نوعي خدمت علمي و فرهنگي محسوب مي گردد.
    ب. رواني متن : در وهله نخست، نام صدر المتألهين، تداعي گر مسائل پيچيده فلسفي است و خواه ناخواه شرح آرا و نظريات ايشان نيز بايدچنين باشد؛ امام علي رغم اين زاويه ديد، كتاب انديشه سياسي، از اين امتياز بهره مند است كه در عين علمي بودن، با قلم رسا و روان نگاشته شده است ؛ به گونه اي كه مطالب آن به سادگي قابل فهم و درك است.نويسنده به اينكه عمدتا از منابع فلسفي و متون قديمي استفاده كرده است ؛ ليكن تلاش كرده است كه مطالب را با استفاده از ادبيات جديد روزآمد سازد.
    ج. ارائه نظر، طرح و نقد نظريه هاي رقيب ؛ از محسنات و نقاط قوت كتاب اين است كه تنها به توصيف و بيان انديشه سياسي ملاصدرا اكتفا نكرده است، بلكه با نظريه هاي رقيب وارد مناظره و نزاع شده است. مطالعه كتاب نشان مي دهد كه انديشه سياسي ملاصدرا نقدي بر نظرات دكترسيد جواد طباطبايي است، زيرا ايشان در كتاب زوال انديشه سياسي درايران ادعا كرده بود كه ملاصدرا (سخني نو) نياورده است :
    صدر الدين شيرازي در بحث مربوط به ماهيت و اقسام مدينه و رياست آن، مباحث فارابي را در آراي اهل مدينه فاضله، به ويژه الفصول المدني به اجمال مي آورد؛ بي آنكه سخني نو در اين باره گفته باشد. آنچه صدرالدين شيرازي به اختصار درباره سياست آورده است، فاقد كمترين اهميت است...1
    انديشه سياسي ملاصدرا مي تواند، نقدي بر نظريه ارائه شده در كتاب دانش، قدرت و مشروعيت نيز باشد، زيرا نويسنده اين كتاب، هماننددكتر طباطبايي، معتقد است كه صدرالمتألهين در بخش اعظم مباحث خود درباره سياست، از تكرار و تجديد سنت فارابي و ابن سينا فراتر نرفته است :
    صدرالمتألهين، در بخش اعظم مباحث خود درباره سياست، از تكرار وتجديد سنت فارابي و ابن سينا فراتر نمي رود. وي رأي فارابي را در آراي اهل المدينه الفاضله و در خصوص صفات دوازده گانه رئيس اول برمي شمارد و آن گاه، به اقتضاي ابن سينا، و در قالب (الهيات شفا)، به توضيح ضرورت وجود نبي و شريعت در زندگي سياسي مي پردازد.2
    نويسنده كتاب انديشه سياسي ملاصدرا، بر خلاف معتقدات نويسندگان ياد شده معتقد است كه (با حكمت سياسي متعاليه، دورجديدي در انديشه سياسي شيعه آغاز شد كه نشان دهنده چالش و نزاع بيش از پيش ميان نظم سلطاني و سياست ديني بود).3
    در مجموع مي توان گفت : اين كتاب كه انديشه سياسي صدرالمتألهين را از زواياي گوناگون كنكاش كرده است، مي تواند فصل جديدي براي صدرا شناسي باشد و داراي محسنات زيادي است ؛ ليكن بعضي اشكالات جدي نيز مواجه است. آنچه در پي آمده است، انتقاداتي است كه بر اين اثر وارد است :
    الف. نويسنده معتقد است كه مدل صدرايي نظام سياسي در عصرغيبت، الهي ـ مردمي است ؛ نه اقتدار گرايانه : انتصابي بودن رهبري به اين معنا نيست كه مدل پيشنهادي ملاصدرا براي نظام سياسي، مدلي اقتدار گرايانه باشد، به عكس به دليل اينكه در اين مدل از نظام سياسي،رهبر نيز همچون ساير مردم، موظف است كه براساس قوانين الهي اقدام كند و در موارد ما لا نص فيه، بر اساس مشاورت و اجماع عمومي عمل كند. حقوق مردم تأمين شده و رابطه حاكمان و مردم، هيچ گاه رابطه متغلبانه سر در نمي آورد. 4
    به نظر مي رسد اين فراز با تأملات و انتقادات جدي زير مواجه باشد:
    1. در اين فراز اولا نظريه اقتدار گرايي و تغلب يكسان انگاشته شده است. نويسنده از يك سو ادعا مي كند كه نصب الهي حاكم به معناي اقتدار گرايي در انديشه سياسي ملاصدرا نيست. از سوي ديگر نتيجه مي گيرد، مدلي كه ملاصدرا براي نظام سياسي طراحي مي كند، متغلبانه نيست. اشكالي كه وجود دارد، اين است كه حكومت تغلبي با اقتدارگرايانه، از يك قماش نبوده، بلكه داراي تفاوت هاي اساسي است وكساني چون دكتر فيرحي كه مي گويد، انديشه سياسي ملاصدرا اقتدارگرايانه است، نمي خواهد بگويد متغلبانه است :
    (حكمت متعاليه با طرح نظريه اجتهاد و امتناع فهم عقلي از الهيات احكام شريعت، مقدمات وضعيتي را فراهم كرد كه در آن، حكمت سياسي، بي آنكه بتواند مؤدي به عمل باشد، ناگزير، به غيبت پر معناي خود از مجموعه دانش هاي اسلامي رضايت داد؛ اما اقتدار گرايي مكنون خود را همچنان در گفتمان اجتهاد به ميراث نهاد).5
    شاهد اينكه آقاي فيرحي اقتدار گرايي را در انديشه ملاصدرا مراد كرده است ؛ نه نظم متغلبانه را. ايشان معتقد است، فيلسوفان سياسي مسلمانان چون فارابي و ملاصدرا، با نظام هاي سياسي متغلبانه مخالف بوده اند. 6
    2. اشكال ديگر اين فراز اين است كه نويسنده ادعا مي كند، در مواردمالانص فيه، حاكم براساس مشورت و اجماع عمومي عمل مي كند. اولادر وجود مالانص فيه در اسلام، جاي بحث و گفت و گو است، چون رواياتي بر جامعيت اسلام وجود دارد. افزون بر اين پذيرش ما لانص فيه ممكن است به دين منجر شود. از اين جهت امام خميني (ره) احكام حكومتي را در حوزه كه توسط شهيد صدر مطرح شد، نمي پذيرد، يعني به اعتقاد امام، مالانص فيه وجود ندارد. از اين رو حكومتي را در نظر ولايت فقيه مطرح كرد. دوم اينكه استناد مالانص فيه به ملاصدرا محل بحث است. نويسنده آن را به ملاصدرا نسبت داده است ؛ بي اينكه براي اين مسئله شاهد و مؤيدي بياورد. بهتر بود نويسنده كار مستند سازي را كه درجاي جاي اين اثر انجام داده است، در اينجا نيز انجام مي داد تا از مضان اجتهاد در مقابل نص بري باشد.
    ب. نويسنده در آغاز كتاب مدعي است كه بي پيش داوري به ميدان تحقيق قدم گذاشته است ؛ اما در جاي جاي اين كتاب، با پيش داوري به سراغ بحث رفته است ؛ براي مثال در بحث مبناي مشروعيت نظام سياسي از ديدگاه ملاصدرا مي نويسد: نظام سياسي مورد نظر ملاصدرادو پايه و دو ركن دارد: (الف. ركن و پايه الهي كه به مشروعيت و نصب حاكمان و رهبران از سوي خداوند مربوط است. ب. ركن و پايه مردمي كه به تأسيس نظام سياسي و حكومت اسلامي مربوط است).
    انتساب نظريه تلفيقي به ملاصدرا، بي مستندات از گفتار و نوشتارملاصدرا نشان دهنده تأثير و استيلاي پيش فرض بر اين اثر است. اين در حالي است كه ايشان انتخاب قاضي از سوي مردم را در صورت فقدان پادشاه، نه سخن ملاصدرا كه سخن ابوبكر راضي در نقد سخن ابو حنيفه دانسته است، پس مشروعيت الهي و رضايت مردمي از كدامين آثارملاصدرا قابل استناد است ؟
    ج. به نظر مي رسد، در اين اثر ميان فرضيه اصلي و اثبات مسئله سنخيت برقرار نشده است. فرضيه اصلي نويسنده اين است كه ملاصدراانديشه سياسي منسجمي دارد؛ اما در اثبات مسئله به خطا رفته است ؛يعني از فارابي نقل قول مي كند. فارابي يكي از منابع انديشه سياسي ملاصدرا به حساب مي آيد؛ نه اينكه اثبات كننده انديشه سياسي ملاصدرا باشد. نقل قول هايي كه از فارابي صورت مي گيرد. بيشتر به فرضيه زوال انديشه نزديك است تا اثبات انديشه سياسي ملاصدرا.
    *لك زايي، نجف، انديشه سياسي صدر المتألهين، قم، بوستان كتاب،1381.
    
    پي نوشت ها:
    1ـ طباطبايي،سيد جواد، زوال انديشه سياسي در ايران، تهران، كوير،1373، ص 271.
    2ـ فيرحي، داود، قدرت، دانش و مشروعيت در اسلام، تهران، نشرني،1378، ص 350 ـ 351.
    3ـ لك زايي، نجف، انديشه سياسي صدرالمتألهين، قم، بوستان كتاب،1381، ص 122.
    4ـ همان، ص 150.
    5ـ فيرحي، همان، ص 353 ـ 354.
    6ـ همان، ص 339.

نويسنده: محمد عارف فصيحي دولتشاهي
منبع: هفته نامه پگاه حوزه، شماره 217