چاپ
دسته: سردار حبیب لک زایی
بازدید: 2712
از زمانی که سردار اینجا مسئولیت قبول کرده، یک ریال حقوق نگرفته است. مسئول امور مالی‏مان آقای شهدادی هم این مطلب را تأیید می‏کند.‏ آیت الله سلیمانی که رییس ستاد احیا و بنیاد مهدویت هستند هم، روز چهارم در مسجد جامع در سخنرانی‏شان گفتند که ایشان حقوق نگرفتند نه از ستاد احیا و نه از بنیاد مهدویت عجل الله تعالی فرجه الشریف.
آنچه در پی می‏آید مصاحبه خبرگزاری اهل بیت علیهم السلام ـ ابنا ـ با «جناب سرهنگ موسی سنچولی» است که جانشین سردار شهید حاج جبیب لک‏ز ایی که دبیر ستاد احیای امر به معروف و kهی از منکر استان سیستان و بلوچستان بوده است.

بعد از شهادت سردار، برای کاری رفته بودم محل کار سردار در ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر؛ تقاطع خیابان آیت الله کفعمی و آیت الله مصطفی خمینی زاهدان؛ مرکز استان سیستان و بلوچستان. موقع خداحافظی با خودم گفتم دفتر سردار را هم ببینم. مسئول دفتر سردار راهنمایم شد، فکر کردیم در قفل است که گفتند نه باز است. در که باز شد، سری کشیدم به داخل اتاق، دو نفر داخل اتاق بودند. یکی‏شان تعارفم کرد برای وارد شدن و نشستن. تشکر کردم و نپذیرفتم. دوباره تعارف کرد و گفت بیا بشین، ما بوی سردار را از تو استشمام می‏کنیم. شرمنده می‏شوم و در عین حال خوشحال و در عین حال غمناک. همه این احساسات متضاد را نفسم که در عین وحدت، کل القوی است بدون هیچ اعتراض و تناقضی پذیرا می‏شود. مرد جوان سیاه مو و مشکی محاسن، خودش را با ویژه نامه شهدای تاسوکی معرفی می‏کند؛ در ذهنم مطالب ویژه‏نامه‏ها را مرور می‏کنم، چیزی به ذهنم نمی‏آید، می‏پرسم چه قسمتی فعالیت داشتید؟ به آرامی می‏گوید مدیر مسئول بودم. و بلافاصله ادامه می‏دهد برای انجام اصلاحات نهایی ویژه نامه پنجمین یادواره شهدا که پنج شنبه آخر هر سال برگزار می‏شد، با سردار از ساعت ده شب تا یک و نیم شب در همین اتاق جلسه داشتیم.

می‏پرسم شما کجا مشغول هستید؟ پاسخ می‏دهد همین‏جا و چشم لبالب می‏شود از اشک، بی آنکه چکه کند و تارهای صوتی حنجره غمناک مرتعش می‏شوند که من جانشین سردار بودم و ادامه می‏دهد فکر نکنی که ما فقط یک همکار را از دست دادیم، ... نه!

این اولین برخورد و آشنایی‏ام با «جناب سرهنگ موسی سنچولی» بود. روز بعد، فرصتی پیش آمد و رفتار گرم و دوستانه برادران ستاد احیای امر به معروف مرا به نیت مصاحبه آنجا کشاند و کسی که فرصت مصاحبه داشت، همین آقای سنچولی بود. در اثنای مصاحبه هم نمی‏دانم چه شد که گفت «از سر کار رفتم منزل. وقتی رسیدم یادم آمد که باید می‏رفتم دنبال پسرم علیرضا.» و می‏گوید: «تا حالا سابقه نداشته که رفتن به دنبال پسرم فراموش کنم.» این حرفش را سند حرف دیروزش می‏گیرم که محزون و غمگین گفت «فکر نکنی که ما فقط یک همکار را از دست دادیم، ... نه!»

ابنا: به عنوان اولین سؤال می‏خواستم، معرفی اجمالی ستاد را از زبان شما بشنوم.

بسم الله الرحمن الرحیم. رییس  ستاد در مرکز آیت الله جنتی است. دبیر کل ستاد در مرکز؛ حجت الاسلام زرگر است. رییس ستاد در استان نماینده ولی فقیه در استان؛ آیت الله سلیمانی است. قائم مقام استاندار و دبیر ستاد سردار لک‏زایی بودند. ستاد پنج معاونت ادرات و کارخانجات، تشکل‏های مردمی، فرهنگی، سازمان‏های اجرایی و کمیته بانوان دارد. ستاد از سال 1379 در استان شکل گرفته است و سردار شهید حبیب لک زایی از نیمه اول سال 1389 به عنوان دبیر ستاد مشغول کار شدند. از نیمه دوم سال 89 هم من به عنوان اولین و آخرین جانشین ایشان در ستاد بودم.

ابنا: قبلاً کجا مشغول بودید؟

قبلاً مسئول سازمان علمی ـ پژوهشی ـ فناوری سپاه سلمان در زاهدان بودم. مسئولیت قبلی‏ام باعث آشنایی و رابطه‏ بیشترم با سردار شد، چون گاهی از ایشان به عنوان سخنران دعوت می‏کردم. ضمن اینکه سبک مدیریت من را هم قبول داشت. یک روز مرا دفترشان خواستند و انتظاراتشان را در رابطه با کار و فعالیت در ستاد  گفتند من هم قبول کردم و قول همکاری دادم. در مجموع حدود ده سال با ایشان آشنا بودم.

ابنا: روش مدیریت سردار لک زایی چطور بود؟

شیوه مدیریت ایشان مبتنی بر اعتماد به زیر مجموعه و پیگیری مستمر و همیشگی بود. از صفر تا صد کار را پیگیری می‏کرد و خسته نمی‏شد و به این ترتیب بیشتر و بلکه همه کارها را به نتیجه و سرانجام می‏رساند. ویژگی مدیرتی دیگر ایشان این بود که نسبت به عهد و پیمان و قول و قرارشان وفادار بودند و فرقی نمی‏کرد که طرف مقابل چه مسئولیت و مدرک و درجه‏ای داشته باشد. اگر هم جلسه‏ای برگزار می‏شد ایشان سر ساعت در جلسه حاضر بودند و اینطور نبود که چون جلسه با محوریت ایشان برگزار می‏شود هر وقت خواستند یا هر وقت شد بیایند. می‏گفت می‏آیم و می‏آمد. شاید هم بهتر باشد اینطور بگویم که سردار خودش می‏آمد و به ما می‏گفت بیایید.

هر پیشنهادی که به ایشان می‏دادیم با دل باز و روی گشاده می‏شنید و بررسی می‏کرد. اگر مسئولین ادارات مختلف از ایشان به عنوان دبیر ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر استان دعوت می‏کردند که در جلسات آنها شرکت کند، یا سخنران مراسمشان باشد، اگر وقت داشت حتماً قبول می‏کرد. جلسه‏ای که برگزار می‏شد ایشان تلاش داشت و تأکید و پیگیری می‏کرد که نتیجه و خروجی جلسه ظرف یک ماه آینده خودش را در سطح استان پهناور سیستان و بلوچستان نشان بدهد. وقت شناس و پیگیر بود.

مثلاً من یادم هست که ما با مدیر کل یکی از ادارات استان جلسه داشتیم و آن مدیر کل پذیرفت که کارهایی را در راستای احیای امر به معروف و نهی از منکر در زیرمجموعه‏هایش در سطح استان انجام بدهد. چند هفته بعد سردار راجع به همین موضوع از زابل تماس گرفتند و چند روز بعد از چابهار. یعنی ایشان در شمال و جنوب استان افرادی را به ادارت مربوطه فرستاده بودند، گزارشات آنها را دیده بودند و بعد با ستاد تماس گرفتند که از آن مسئول حالا تشکر بشود یا سؤال بشود که چرا به تعهداتش عمل نکرده. روش کار ایشان اینطور بود.

منشش اینطور بود که کار را همراه با احترام به زیردست پیش می‏برد، تحکمی در کار نبود. نمی‏خواست کار را با زور پیش ببرد. اخلاق را قربانی انجام کار یا پیش‏برد و پیشرفت کار نمی‏کرد. دستوری کار نمی‏کرد.

خوب این روش چقدر جواب می‏داد؟ چون برخی معتقدند که وقتی کسی با محیت برخورد می‏کند دیگران سوء استفاده می‏کنند؟

ممکن است کسانی سوء استفاده کنند و باید جاهایی با زبان قانون و حقوق و دستور، عمل و برخورد کرد؛ سردار هم در زمان خودش قاطعیت لازم را داشت، اما محبت و صمیمیت برایشان اولویت داشت و برخورد قانونی و دستوری در مرتبه‏های بعد بود. اینجا برای پول کسی نیامده، نه اینکه پول نگیرند بلکه برای پول و صرفاً و فقط برای پول کار نمی‏کنند چون من اطلاع دارم که برخی از دوستان می‏توانند بروند در جاهای دیگر و چند برابر اینجا حقوق بگیرند. ما اینجا دوستانه و برادرانه با هم کار می‏کنیم.

ابنا: خوب سردار در ایجاد این الفت و دوستی میان نیروهایش چقدر نقش داشت؟

عامل اصلی و مهم پدید آمدن و استمرار این محبت و صمیمیت سردار بود. آدم با صبر و حوصله‏ای بود. درست است که سردار بود، اما لیاقت و شایستگی را ما در وجودش احساس می‏کردیم. ما از این کلمه حساب نمی‏بردیم. واقعاً کلمه و درجه سرداری برای ما و بین ما مطرح نبود. رفاقت و صمیمیت بود.

ابنا: در این مدت پیش آمد که سردار کسی را تنبیه کند؟ روش تنبیه ایشان چطور بود؟

از تنبیه یا عصبانیت از من نپرس. اما بهتر است کلمه تنبیه را حذف کنیم و از شیوه برخورد اخلاقی سردار بنا به مقتضیات زمانی و مکانی صحبت کنیم. در مجموعه فرهنگی باید با اخلاق و رفتار، خاطی را تنبیه کرد که این دیگر همان شیوه اخلاقی مناسب و متناسب است نه تنبیه و معنایی که از تنبیه به ذهن متبادر می‏شود.

یعنی سردار عصبانی نمی‏شد؟

چرا عصبانی شده؛ پیش می‏آمد که نیرویی به وظیفه‏اش عمل نکند. پیش هم می‏آمد که سردار از او سؤال و بازخواست کند. اما وقتی ایشان احساس می‏کرد که بحث دارد به قول معروف کش پیدا می‏کند و به جدال کشیده می‏شود سکوت می‏کرد. می‏توانست با تحکم و دستور به بحث خاتمه بدهد اما ایشان سکوت می‏کرد. یعنی علی‏رغم اینکه هم جایگاهش و هم دستورالعمل به او اجازه می‏داد که فرد خاطی را نه به قول شما تنبیه بلکه توبیخ کند، ایشان سعی داشت اخلاقی برخورد کند. به نظر من بین طرف مقابل و خودش، حق را به طرف مقابل می‏داد و کوتاه می‏آمد.

به عنوان نمونه به سرباز دم در ستاد چند بار گفته بودیم که در به خاطر مسائل امنیتی باید همیشه بسته باشد. اگر کسی کار داشت هماهنگ می‏کند. چند بار هم تذکر داده بودیم. بعد از همه اینها سردار یک بار از در باز وارد می‏شود و سرباز سر پستش نبوده؛ یعنی هم در باز بوده و هم سرباز سر جایش نبوده. ایشان از مسئول دفترش می‏پرسد که سرباز دم در کجاست؟ سرباز هم از پله‏ها در حال پایین آمدن بوده که مسئل دفتر اشاره می‏کند و می‏گوید این هم سرباز. سردار با سرباز ـ که علی رغم تذکرات متعدد مراقب نبوده ـ کمی تند برخورد می‏کند. خوب این صبح بود. حوالی ظهر که من ایشان را دیدم، متوجه شدم که ناراحت است. به من گفت دلم رضا نمی‏شود! نباید با سرباز اینطور برخورد می‏کردم. و واقعاً از این مسئله ناراحت بود. الان هم همان سرباز در همین مجموعه است اما به نظر من از آن جایگاه این احساس ندامت قابل تقدیر است. برخورد تند با سرباز هم باعث ناراحتی ایشان شد. دقیقاً همین برخورد، روش و منش سردار را در زندگی ایشان نشان می‏دهد.

ابنا: خاطره‏ دیگری هم از سردار به یاد دارید؟

خاطره زیاد است؛ یک روز بعد از ظهر من و حاجی در ستاد تنها بودیم. من به سردار گفتم به فکر خودت هم باش. به من گفت فلانی از روزی که خدا این چشم را از من گرفته، بقیه‏اش اضافه است. من خندیدم و گفتم سردار ما که اضافه نیستیم. جواب داد شما هر وقت کاری یا مشکلی داشتی و من هم زنگ زدم فقط بگو که کار دارم و نمی‏آیم. و تأکید هم کرد که می‏توانی که نیایی. نه برای کار ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر و نه برای کار بنیاد مهدویت. منظورم این است که ایشان نه تنها دنبال پول و پست و مقام نبود، بلکه سلامتی خودش را هم هزینه و وقف و بلکه قربانی راه خدا کرده بود. واقعاً برای خودش تلاش نکرد. به فکر خودش نبود. بارها گفتم مقداری هم به فکر خودت باش، کار و مشکلات همیشه وجود دارد. به فکر سلامتی‏ات باش. اصلاً گوش نمی‏کرد نه از من و نه از دیگران.

ابنا: به نظر شما ویژگی بارز سردار شهید حاج حبیب لک‏ زایی چه بود؟

کظم غیظ و فرو خوردن خشم را ما واقعاً از ایشان دیدیم.

ابنا: ساعت کار شهید لک زایی چطور بود؟

ساعت کاری اصلاً برای ایشان معنا نداشت. بعد از ظهرها اینجا بود. تا حدود ساعت 2 سپاه بود. بعد از ظهر هم اینجا و بنیاد مهدویت عجل الله تعالی فرجه الشریف، که همین ساختمان کنار ماست. اکثر جلسات هم بعد از ظهر بوده. جالب است که شما بدانید اولین جلسه شورای سیاست گذاری امر به معروف و نهی از منکر ستاد، ساعت 12 شب در دفتر استاندار تشکیل شد. واقعاً ساعت کاری برای سردار معنا نداشت.

یازده، دوازده شب برای من زنگ می‏زد، می‏پرسید خواب که نبودی؟ بعد هم می‏پرسید که فلان کار چی شد. حتی آقای شهدادی (مسئول امور مالی ستاد) می‏گفت سردار یک بار ساعت چهار صبح از مشهد به من زنگ زده. بعد آقای شهدادی به شوخی به سردار گفته انتظار داشتیم ساعت ده شب، یازده شب، دوازده شب، حتی دوی شب زنگ بزنید نه چهار صبح.

ابنا: حقوق ماهیانه سردار چقدر بود؟

از زمانی که سردار اینجا مسئولیت قبول کرده، یک ریال حقوق نگرفته است. مسئول امور مالی‏مان آقای شهدادی هم این مطلب را تأیید می‏کند.‏ آیت الله سلیمانی که رییس ستاد احیا و بنیاد مهدویت هستند هم، روز چهارم در مسجد جامع در سخنرانی‏شان گفتند که ایشان حقوق نگرفتند نه از ستاد احیا و نه از بنیاد مهدویت عجل الله تعالی فرجه الشریف.

ابنا: آخرین بار کی سردار را دیدید؟

کلاس اخلاق مدیران داشتیم در دفتر آیت الله سلیمانی. من مثل همیشه آخر جلسه نسشته بودم. رفتم جلو که از سردار مطلبی را بپرسم. سردار کنارش برای من جا باز کرد و من نشستم و سؤالم را پرسیدم. می‏خواستم برگردم که به آرامی دستم را گرفتند که بمان. من هم کنارشان تا آخر جلسه نشستم. در همین اثنا به من گفتند آقای سنچولی من چند روزی استان نیستم. جریان از این قرار بود که هشتم آبان 1391 ما سومین همایش «تبیین رویکردها، راهبردها و توانمندسازی‏ ستادهای احیای امر به معروف و نهی از منکر استان سیستان و بلوچستان» را می‏خواستیم برگذار کنیم. برای ما خیلی سخت بود که به زمان اجرای برنامه نزدیک می‏شدیم و آن وقت سردار حدود چهار روز جهت هماهنگی‏های لازم کنار ما نباشد. خندید. زد روی دستم و گفت ما می‏رویم، شما هم رییس دارید؛ یعنی آیت الله سلیمانی. بعد هم زد روی زانویم و با لبخند گفت خود دانید. و ... رفت ...

ابنا: وقتی می‏شنوید «سردار لک‏زایی» چه چیزی به ذهنتان می‏آید؟

تنها چیزی که یادم می‏آید این است که مرگ از رگ گردن به ما نزدیکتر است. همه باید این پیش بینی را بکنیم و رفتار و عملکردمان را بر طبق آن تنطیم کنیم. سردار با پای خودش رفت تهران و این اتفاق افتاد؛ اما مرگ او را غافلگیر نکرد. همه باید آماده باشیم و باید راه آنها را ادامه بدهیم.

با تشکر از شما که در این گفتگو شرکت کردید.
 
 
پیام دبیر ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر کشور
پیام رئیس سازمان بسیج مستضعفین
پیام تسلیت برخی نهادهای فرهنگی و مذهبی

پیام نماینده سیستان در مجلس به مناسبت شهادت سردار لک‌زایی

پیام تسلیت نماینده زابل در مجلس شورای اسلامی

پیام تسلیت مدیرعامل بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(ع)

سبک زندگی سردار لک زایی در کلام معاون مجمع جهانی اهل بیت(ع)

پيام تسليت دبير ستاد احياء استان همدان 

شهید لک‏ زایی؛ الگوی سرآمد پاسداران و بسیجیان
سخنرانی منتشر نشده ای از سردار شهید لک زایی
شهید لک‏ زایی به احیای فریضه امر به معروف اهتمام ویژه‏ ای داشت
یادبود سردار لک زایی در دانشگاه دریانوردی چابهار
برگزاری بزرگداشت سردار لک‏ زایی در سپاه علی بن ابیطالب(ع) قم
پنجشنبه: زیارت عاشورا بر مزار سردار شهید لک زایی
بزرگداشت بیست و یکمین روز عروج سردار لک زایی