چند شعر درباره شهید روحانی تاسوکی حجت الاسلام و المسلمین نعمت الله پیغان
عجیب است، او در شب و در بیابان یک شهر مرزی شهید می شود و تو در پایتخت ایران برای او شعر می گویی، قصه شهید واقعاً عجیب است؛
الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛ صدق الله العلی العظیم.
***
به نام قادر متعال
خطاب و تقدیم به ساحت مقدس شهید نعمت الله پیغان "قدس سره"
رفت تا راه برای من و تو باز شود
معنی عشق، همان معنی پرواز شود
جام هستی، ز می و شهد ولا پر گردد
عاشقی باز در این میکده آغاز شود
چون به تاسوکی نعمت حق بود پیغان
شد ژرف و زلال و پاک، چون آب، شهید
رفت تا رمز خریداری حق را یابد
شاید از پرده برون حکمتِ این راز شود
گر یَمِ حادثه عشق نشود طوفانی
باز در بستر آن حادثه اعجاز شود
معبری باز، در آن مرز پر از فتنه کند
یا علی گفته و در معرکه تکتاز شود
نعمت الله هم مرد خدا بود که رفت
او که در حادثه شد فدای ارباب شهید
رفت تا فتنه اشرار به آتش سوزد
تا در آن معرکهها، خاتمه پرداز شود
رفت و الگو شد و در عرش به مقصود رسید
رفت تا راه برای من و تو باز شود
رحیم چهرهخند، تهران، 1/6/91
***
به نام خدای مهربان
خطاب و تقدیم به ساحت مقدس روحانی شهید نعمت الله پیغان "قدس سره"
بستهای پیمان تو «پیغان» با ولایت تا ابد
کردهای از دین حق پیغان حمایت تا ابد
با شهیدان زنده میماند راه عشق و ولا
یاد تو پیغان کند، این را کفایت تا ابد
شهد جانبخش ولایت، نقدِ در ساغر توراست
میکنی با جرعهای، ما را سقایت تا ابد
جان اگر خواهد ره دین خدا، جان میدهی
جملگی را میکنی، اینسان هدایت تا ابد
تا ابد در باغ مینو، جاودان سر میکنی
چون شهادت بوده فوضی بی نهایت تا ابد
عادت تو امر به معروف و نهیِ منکرات
مانده در خاطر چنین، چون و چرایت تا ابد
آتشی در جانِ ما، با رفتنت افکندهای
میکند بر خشک و تر، آتش سرایت تا ابد
ای تو مصداق صریح آیه راضیة
هم تو داری، هم خدا دارد رضایت تا ابد
کاش باشیم در قیامت، لایق لطف تو، ما
دست ما را هم بگیری با عنایت، تا ابد
تهران، رحیم چهرهخند، 18/12/1391
***
مصداق صریح آیه ایمانی
دریای دل از نبودنت طوفانی
در عمق کویر تشنه دلهامان
ابر کرمی، طراوات بارانی
ژرفای عمیق و آبی اقیانوس
نستوهی کوه و دشت و هر بستانی
«پیغان» تویی و «نعمت الله» و «شهید»
معنای دقیق واژه عرفانی
روحانی جان بخشیده دینی، پیغان
راه و روشت، چون خط میزانی
در وقت شکاردشمنان در معبر
پر هیبت و با هیمنه شیرانی
در حادثه عشق که خون میخواهد
به به که همیشه بر سر پیمانی
روحانی جان داده به راه عشقی
سرباز حمایت از قرآنی
از هیبت تو، دشمن ِ دون گردیده
آواره کوی حیرت و حیرانی
آنجا که متاع جان فقط میخواهند
اهل کرمی و معدن احسانی
گر دشمن دین، آهن و فولاد شود
تن سابترین، آژده سوهانی
لرزد به خود از ترس تو خصم دونت
از آن رجزِ نوشته بر پیشانی
سرشار تو از علم حدیثی، به به
عامل به حدیث و مصحف قرآنی
گردان حدیثی، همه در میدانند
سردار ولاپیشه این گردانی
ویران شده گر سنگر دل در آتش
پیدا شده گنج دل از آن ویرانی
امروز کند یاد تو تنها پیغان
ساماندهی هر دل بی سامانی
چون قبله حاجاتی و خود میدانی
امروز که در عرش خدا مهمانی
یعقوبِ دلِ مادر خود را دریاب
تا باز ببیند که تو در کنعانی
دریای دل از نبودنت طوفانی
مصداق صریح آیه ایمانی
رحیم چهرهخند، تهران، 20/12/1391