چاپ
دسته: سيستان و بلوچستان
بازدید: 901
خاکستان
********************
اینجا سیستان است
چشمها می سوزند
ریه ها پر ز غبار
من در این اندیشه
که اگر سعدی بود
باز هم می فرمود
چون که هر بار نفس میگیری
شکر باید بکنی
چون مُمِدّ است حیاتت را این
و فرح بخشد ذات پاکت؟
*****************
سعدیا روحت شاد
توی این شهر غریب
هر نفس چون که رود در سینه
پر گرد است و غبار
و چو بیرون آید
جانم از سرفه و از درد رساند به لبم

**************
اینجا سیستان است
شهر خاموش فراموش شده
شهر خاک و سرفه
شهر درد ریه
شهر صبر است و سکوت

لیک من باز در این فکر عجیب
که اگر جای خدا من بودم
چه ثوابی باید می دادم روزه مردم خاکستان را؟
می پذیرفتم آیا روزه اینان را؟
یا که باطل کرده است روزه سیستان را
گرد و خاکی که رسیده است به اعماق وجود

********************
سر این قصه دراز است ولی
دیگرم نایی نیست
و بریده است امانم سرفه
بار الها تو خودت فکری کن
بهر این خاکستان
پیشتر زانکه نه از تاک نشانی ماند
و نه از تاکستان

دکتر محمد اله بخش
زابل – 25/4/1393