طوفان خاک و گرد
طوفان خاک و گرد
باران قهر و درد
مرهم نبود و گفت
چاره چه میشه کرد
باد، اسب سرکش غرور
هر لحظه می رسی
رحمی کن و برو
مردیم ز بی کسی
در غفلت و غبار
از راه دور دست
کی میشود که دید
یا ناله ای شنید
این سرنوشت ماست
در سکوت یک کویر
مدفون ابر خاک
در خانه ها اسیر
امشب ز آه و درد
فریادها رهاست
یا رب تو شاهدی
فریاد رس کجاست؟
حبیب اعلایی-زابل
93/4/25