چاپ
دسته: سيستان و بلوچستان
بازدید: 1714

خبرگزاري رسا . در آستانه ايام فاطميه و سالروز شهادت حضرت صديقه طاهره، فاطمه زهرا(س)، دكتر عصام العماد، محقق و استاد حوزه و دانشگاه، در جمع طلاب و روحانيان استان سيستان و بلوچستان، به برخى شبهات و جوسازى‌هايى كه پس از مصاحبه ايشان با برنامه تلويزيونى «ماه عسل» در رمضان سال گذشته، شده بود، پاسخ گفت. متن اين پرسش و پاسخ كه در پايان سخنرانى ايشان با عنوان «نقش بانوى بزرگ اسلام در هدايت به مكتب اهل بيت(ع)» صورت گرفت، به شرح ذيل است:

سؤال: جناب آقاى دكتر، بعد از اين‌ كه در برنامه «ماه عسل» صحبت كرديد، امام جمعه اهل سنت زاهدان مدعى شد كه شخصيت دكتر عصام العباد يك شخصيت ساختگى است و وجود خارجى ندارد. شخصيتى كه نه سنى بوده و نه وهابى، و الآن هم شيعه نيست و اصلاً چنين شخصيتى وجود ندارد! شما چه پاسخى داريد؟

دكتر عصام: من در ابتدا به چند مسأله اشاره كنم:
اولاً: وهابى بودن افتخار نيست و من افتخار نمى‌كنم كه وهابى بودم. آيا افتخار كنم كه تكفيرى بودم؟ آيا افتخار كنم كه در مذهبى بوده‌ام كه در طى دويست سالى كه به وجود آمده، ميليون‌ها مسلمان را كشته است؟! اين افتخار است؟ افتخار كنم كه قبل از شيعه شدن، مذهبى داشته‌ام كه مسلمانان سنى را در خود عربستان قتل‌عام كرده است؟! به مذهبى افتخار كنم كه شافعى‌ها، مالكى‌ها و حنبلى‌ها را نابوده كرده است؟ به چه افتخار كنم؟ به نسبت با شيخ محمد بن عبدالوهاب افتخار كنم؟ اين چه افتخارى است؟ اگر ادعا مى‌كنم كه وهابى بودم، فقط نمى‌خواستم دروغ بگويم. چون اگر مى‌گفتم مذهب ديگرى داشتم، از من مى‌پرسيدند: اساتيد شما چه كسانى بوده‌اند؟ من مى‌خواستم راست بگويم.
اگر از من بپرسند: شما كه وهابى بوديد، اساتيدتان چه كسانى بوده‌اند؟ مى‌گويم: شيخ بن‌باز(مفتى اعظم عربستان)، شيخ احمد سلامه(وهابى بزرگ در يمن)، شيخ محمد اسماعيل عمرانى، دكتر عبدالوهاب ديلمى و... مى‌گويم: وقتى وهابى بودم خودم كتابى با عنوان «همبستگى شيعيان و على اللهى‌‌ها» نوشته‌ام. اين افتخار نيست، وهابيت، مذهبى افتخارى نيست؛ ولى من مى‌خواستم واقعيت را بگويم، براى اين كه شكر نعمت كنم.
من يك روز عليه امام على(ع) مى‌گفتم كه امام على يك مغرور و شخصى خودپرست بود! آيا اين افتخار است؟ افتخار است كه در مذهبى بودم كه پايان‌نامه‌هاى متعدّدى عليه امام على نوشته‌اند؟! من فقط خواستم واقعيت را بگويم كه شكر نعمت كرده باشم، كه اگر نگويم مثل اين است كه خداوند به من هديه‌اى تقديم كرده و من ردّش كنم و بگويم: من قبول نمى‌كنم. بايد واقعيت را بگويم و خاضع و شاكر خداوند باشم كه از مذهبى كه دشمن اهل بيت(ع) بود نجات پيدا كردم و نجاتم از سوي خداوند بود.
اين خيلى عجيب است، در مورد اكثر افراد آمدند همين را مطرح كردند(نه فقط در مورد من)، آمدند گفتند: آقاى انطاكى سنى نبود، در حالى كه مفتى اعظم سوريه بود. گفتند: آقاى تيجانى سنى نبود! اصلاً فرض كنيد من وهابى نبودم. من چند كتاب نوشته‌ام، با رهبر بزرگ وهابيت، عثمان الخميس، مناظره داشتم. ببينيد حرف من، منهاى گرايش و مذهب قبلى‌ام، چيست؟
من علت گرايش از وهابيت به مذهب تشيع را مطرح كرده‌ام، اين مسائل را بررسى كنيد؛ چند ميليون نفر شيعه شدند، نه فقط يك نفر. من تنها نيستم، هزاران نفر از وهابي ها، در داخل عربستان سعودى، در رياض، چند نفر از خانواده آل سعود، حتى از خانواده شيخ محمد [بن عبدالوهاب] شيعه شده‌اند. اين پديده‌اى جهانى است.
فرض كنيد اثبات كرديد كه اين يك نفر سنى نبوده، در مورد ميليون‌ها نفر كه شيعه شده‌اند چه مى‌گوييد؟
من ديدم كه هيچ حرف مستندى گفته نشد. رهبر بزرگ وهابي ها در يمن، عموى من است. الآن زمان انقلاب رسانه‌اى است، مى‌توانيد زنگ بزنيد و بپرسيد. تشكل وهابى‌ها در مجلس يمن شصت نفر هستند و رييس اين تجمع و تشكل در مجلس، «عبدالرحمان العماد»، رهبر بزرگ وهابى‌ها، امام جمعه و بنيانگذار صدها مدرسه وهابى در يمن، عموى من است، برادر پدرم.
خانواده من هم سرشناس هستند، مى‌توانيد زنگ بزنيد به عمويم، مى‌توانيد زنگ بزنيد به عربستان به دانشگاه محمد سعود، الآن زمان رسانه است، مى‌توانيد به اساتيدم مراجعه كنيد، به استاد عمرانى از بزرگان وهابيت، من پنج سال پيش او كتاب‌هاى درجه اول وهابيت را خوانده‌ام و بعد هم در مسجد جامع، كتاب توحيد شيخ محمد بن عبدالوهاب را تدريس كرده‌ام. مى‌توانيد بپرسيد. 


سؤال: آقاى دكتر، شما چرا بعد از اظهارات توهين‌آميز آقاى مولوى عبدالحميد سكوت كرديد و در جواب ايشان چيزى نگفتيد؟

دكتر عصام: حرفشان را كه شنيدم، ديدم حرف مستندى نبود. اگر واقعاً ايشان مى‌آمدند بر اساس مستندات و استدلال هاي برهانى و علمى حرفى مى‌زدند و حتى مدركى علمى از يك سايت يا از يك دانشگاه ارائه مى‌كردند، بله. از طرفى براى من اصلاً مهم نيست كه بگويند وهابى بوده‌ام يا وهابى نبوده‌ام. اما واقعاً اين براى من مهم است كه هدايت شدم. برايم مهم نيست كه بگويند وهابى بود، شافعى بود، مسيحى بود. من الحمدالله به مكتب اهل بيت(عليهم‌السلام) هدايت شدم و اين براى من مهم است.
از طرفى ديگر، ايشان متأسفانه حرف عالمانه‌اى در اين صحبت، مطرح نكرده است. شما قبل از اين كه بگوييد: «من از يك نفر شنيدم كه فلانى وهابى نبوده»، تحقيق مى‌كرديد. من مسلمان هستم شما هم مسلمان هستيد، من كسى هستم كه مثل شما بودم و بعداً شيعه شدم. در آيين شما بودم و يك روز همين اعتقادات و تفكّرات شما را داشتم؛ ولى بعداً هدايت شدم. واقعاً در يك روز با هم و هم‌فكر بوديم. حرف عالمانه‌اى‌ نيست كه بگويد: «يك شخصى در شبكه سوم آمده كه بازيگر و هنرپيشه هست!» يعنى چه اين حرف؟ من از عربستان سعودى بلند شده‌ام آمده‌ام اين جا بازيگرى كنم؟!
من قبل از اين كه وارد شبكه سوم بشوم، چند كتاب نوشته‌ام. كلّ زندگى و جزئيات زندگى‌ام و علل گرايش به تشيع‌ام را در كتاب «الزلزال» نوشته‌ام كه مناظره‌اى است با رهبر وهابيت كه ايشان عالم‌تر از مولوى عبدالحميد است. با ايشان مناظره‌اى يك‌ساله داشتم، حرف‌هاى عالمانه زده، نه مثل حرف‌هاى مولوى عبدالحميد. در اين يك سال كه با ايشان مناظره داشتم، من به او كه رهبر بزرگ وهابيت در جهان است، صد بار گفتم كه من وهابى بودم. هيچ وقت نگفت كه شما وهابى نبوده‌ايد، بلكه گفت: «مى‌دانم» و اقرار كرد. او اصلاً مرا زير سؤال نبرد؛ بلكه قبل از مناظره به شيعيان گفت كه: «من به شما سفارش مى‌كنم كه يك نفر را براى مناظره انتخاب كنيد كه اصالتاً شيعه باشد، شايد اين شخص هنوز گرايش به وهابيت داشته باشد و حرفى بزند كه عليه شما باشد و بعداً شما پشيمان مى‌شويد!» اين سفارش شيخ عثمان در اول مناظره بود.
من مى‌گويم: ايشان(آقاى مولوى) بايد تحقيق كند، مناظره من را با شيخ عثمان ببيند، كتاب‌هايم را بخواند. من چند كتاب نوشته‌ام، سايت دارم، صدها مقاله نوشته‌ام، مى‌تواند به مقالاتم و به خودم مراجعه كند، زنگ بزند. نه اين كه بگويد: «اين يك هنرپيشه است و آمده با مجرى برنامه «ماه عسل» با هم توافق و يك فيلم درست كرده‌اند!»
اولاً خدا مى‌داند برنامه اتفاقى بود، من هرگز خبر نداشتم برنامه چى هست. مجرى از من پرسيد: شما قبلاً كتاب عليه امام على نوشته‌ايد؟ گفتم: بله، من كتاب نوشته‌ام؛ چون من وهابى بوده‌ام.
مسأله‌ ديگرى كه آقاى مولوى گفته و غير علمى است، اين بود كه از قول من گفتند كه «اهل تسنن ضدّ امام على هستند.» من گفتم: وهابى بودم و نگفتم سنى بودم.
مسأله‌ ديگرى كه ايشان گفت، اين است كه «هيچ كدام از اهل تسنن ناصبى نبوده‌اند.» من نگفتم: اهل تسنن هم ناصبى هستند. ببينيد حرفشان حرف منطقى نيست.
خود امام ابن تيمه، شيخ‌الاسلام ابن تيمه، كه الگوى بزرگ مولوى است، ايشان گفته: «وقع بعض المتسنّنة في النصب» ابن تيمه گفت: برخى از سنى‌ها ناصبى شدند. يكى از شيوخ بزرگ عربستان كتابى نوشته با عنوان «النواصب فى القرون الثلاثه»، (ناصبى‌ها از اهل تسنن در سه قرن) اين كتاب در عربستان چاپ شده است.
من مى‌گويم: برخى سنى‌ها ناصبى شده‌اند، نه اين كه خداى ناكرده بگويم: همه سنى‌ها ناصبى هستند.
وقتى شما مى‌گوييد: على‌اللهى‌ها هنوز هستند و عدّه‌اى در سوريه هم زندگى مى‌كنند، پس چرا قبول نمى‌كنيد كه ناصبى هم هست. وقتى من خودم كتاب عليه امام على(ع) نوشتم و دكتر«اكرم العُمرى» از متفكران بزرگ عربستان و از شخصيت‌هاى بزرگ در جهان اهل تسنن و در جهان وهابيت، پايان‌نامه خودش را در مورد زير سؤال بردن خلافت امام على(ع) مى‌نويسد و مى‌گويد: «امام على خليفه چهارم نبوده و خلافت از خليفه سوم به معاويه رسيده و خلافت على، خلافت شرعى نبود.» وقتى شيخ محبّ‌الدين الخطيب از بزرگان مصر عليه امام على(ع) كتاب مى‌نويسد؛ وقتى ابن عربى مالكى مذهب [1] «العواصم من القواصم» را مى‌نويسد و به امام حسين(ع) توهين مى‌كند؛ وقتى «شيخ خضر» مفتى و شيخ الازهر مصر كتاب «تاريخ دولت اموى» را نوشته و عليه امام حسن(ع) مقاله مى‌نويسد؛ وقتى مى‌گوييد افرادى از على‌اللهى‌ها در نُصَيريه سوريه هستند، نه شيعيان جعفرى؛ پس باور كنيد ناصبى هم هست.
خود عسقلانى گفت: «ما در اهل تسنن ناصبى داريم.» خود بزرگان و ائمه اهل تسنن گفته‌اند. من نمى‌گويم و ادعا نمى‌كنم كه همه علماى اهل تسنن ناصبى هستند؛ ولى مى‌گويم در درون جامعه اهل تسنن يك عدّه ناصبى هستند و من ثابت مى‌كنم، كتاب‌هايشان هست و در سايت‌ها هم وجود دارد. الآن كسى نمى‌تواند دروغ بگويد. شما به سايت‌ها مراجعه كنيد و اين مسائل براى شما روشن خواهد شد.

سؤال: پس از بياناتى كه در مورد وهابيت داشتيد، ما شاهد موضع‌گيرى سخت آقاى مولوى عبدالحميد در مورد سخنان حضرت‌عالى بوديم. علت اصل اين هتّاكى و توهين‌هاى غيرعالمانه را در چه مى‌دانيد؟

دكتر عصام: ببينيد، كسى كه عالم است، هيچ گاه كار ندارد كه يك نفر از يمن يا از عربستان بلند مى‌شود به نام «عصام العماد» و يك چيزى مى‌گويد. شما بايد حرف مرا در شبكه سوم نقد كنيد. كارى به شخص من نداشته باشيد. آنچه كه من در شبكه سوم گفتم، با استدلال، با روايات و با قرآن گفتم. اگر ايشان روش‌شان، روش عالمانه‌اي بود، بايد حرفى را كه گفته‌‌ام، نقد كند و نه شخص گوينده را.
هميشه در روش علما، در روش خود علماى اهل تسنن، خود فخرالدين رازى و امام زمخشرى اين است كه مى‌گويند: «شما كارى به شخصى كه حرف زده نداشته باشيد، حرف و گفته او را بررسى كنيد، قائل و گوينده را نبايد بررسى كنيد.» من در اين برنامه يك ساعت با استدلال و برهان حرف زدم و [از جمله] ثابت كردم در وهابيت ناصبى هست، دشمن امام على(ع) هست، كتاب معرفى كردم، سايت معرفى كردم، احاديث آوردم. ايشان به جاى اين كه حرفم را نقد كند، آمده و گفته: «عصام العماد اصلاً سنى نبوده!» فرض كنيد سنى نبودم؛ اما حرفى كه در شبكه سوم مطرح كردم مستند و علمى بود و حاضرم براى هر يك كلمه آن، صد دليل بياورم.