جدیدترین مطالب

اما آزادی چیست و چرا درباره آن سخنان والا و دل ربایی گفته شده و می گوییم؟ در یک کلام باید گفت آزادی جوهره انسانیت و آدمی بودن و آدمی زیستن است. آزادی یعنی آن که بتوانی آن گونه رفتار کنی که خود، آن را برگزیده ای. مانعی در پیش نباشد و فارغ از هر چه و هر که به آن چه مطلوب تو است دست یابی و آن کنی که می خواهی. اما آیا این تعریف دست یافتنی است؟ به طور مسلم، پاسخ منفی است. انسانی که دائم در تعامل با دیگران به سر می برد، نمی تواند به همه خواسته ها و انتخاب ها و گزینش های خود دست یابد. از این رو، آدمی، لاجرم باید به سمتی حرکت و میل نماید که بتواند از حد مطلوب و مطمئنی از این عنصر جوهرین شخصیت و هویت انسانی خویش بهره مند گردد.

اشاره
آزادي، گرچه از ديرگاه در شمار مفاهيم برجسته و فاخر فلسفه سياسي بوده، در دنياي جديد نيز نگاهي گسترده و نو به آن شده و اهميت افزون تري يافته است. اين اهميت از چه رو است؟ آيا انسان دنياي قديم با اين مفهوم فربه فلسفي و ديني و اجتماعي زندگي کنوني، بيگانه بوده است؟ پاسخ هر چه باشد از يک نکته نمي توان غفلت کرد و آن اينکه آدمي همواره آزاد چشم به جهان مي‌گشايد و خداوند، آزادي را به طور تکويني در نهاد او به وديعت نهاده است. به فرموده خداوند در قرآن کريم: «اِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيل اِمَّا شَاكِراً وَ اِمَّا كَفُوراً؛ ما او را به راه آورده‏ايم، چه سپاس گزار باشد، چه ناسپاس.» و به گفته امام علي(ع) «لاتکن عبد غيرک، و قد جعلک الله حراً»؛ بنده ديگري مباش که خدا تو را آزاد آفريده است.» گرچه بنا به نوشته برخي‌انديشمندان، تولد آزاد آدمي، دربند بودن همواره اش را در زندگي جمعي به دنبال داشته است.

آزادگي، اما داستان ديگري دارد. داستان آزادگي به ارزش‌هاي فروتر زندگي آدمي باز مي‌گردد. دين، براي زندگي آدمي، آداب و رسوم و سنني نهاد و زندگي دنيوي آدمي را با ارزش‌هايي فراتر و فروتري همراه ساخته است تا در پرتو آن ارزش‌ها با کرامت و عزت و حرمت زيست نمايد. هر گاه اين ارزش‌ها دچار خدشه شود، آدمي بايد براي دفاع از آنها به پا خيزد و از جان مايه بگذارد.

در نگاهي کوتاه به‌انديشه ديني در مي‌يابيم که با دو سوية مکمل مواجهيم: يک سويه که دعوت به آزادي در حوزه خصوصي و دروني انسان است و ديگري که حوزه عمومي و زندگي جمعي است. در آن سوتر سخن از ارزشي است که به گونه‌اي شهره عام و خاص است که در دين نيز تأکيدي بر آن نمي توان يافت. سويه‌اي که در فقدان آن نمي توان حتي ارزش واقعي يک زندگي دنيوي را درک کرد تا چه رسد به درک زندگي اخروي.

و اين آن چيزي است که امام حسين(ع) در آخرين لحظات، کشندگان خويش را بدان فرامي خواند: «ان لم يكن لكم دين و لاتخافون المعاد فكونوا احراراً في دنياكم». اين آزادي، كه امام آزادگان آنان را به آن فراخواند که: «اگر دين نداريد و از روز بازپسين نمي هراسيد، دست كم در اين دنيا آزاده باشيد»، پايين ترين سطح آزادي است كه حتي انسان‌هاي پست هم توان درك آن را داشتند؛ زيرا اين نوع از آزادي از ذات انسان ناشي مي‌شود. اما آن آزادي كه در سيره سبز امام آزادمنشان همواره ديده مي‌شود، فراتر از اين آزادي سطحي و ابتدايي است و گستره درازدامن آن تا توحيد پيش مي‌رود و عوالم عرفان حقيقي و عشق الهي را در بر مي‌گيرد. آن آزادي سرخ كه در شفق شهادت و در مشهد سيّدالشهدا ديده مي‌شود، بسي فراتر از آزاديي است كه زبانزد خاص و عام است. فاصله شعارهاي خاكي با آن آزادي متعالي و آسماني چنان زياد است كه گاه تا مرز تضاد و تناقض نيز پيش مي‌رود.

روي سخن در نوشته حاضر بيشتر متوجه آن جنبه‌اي است که آزادي خوانده مي‌شود و در دنياي قديم و جديد دغدغه تمامي آزادانديشان و آزادمنشان بوده است. گو انيکه از آزادگي هم سخن به ميان خواهد آمد و شايد نتوان اين دو بعد را به گونه‌اي دقيق از هم بازنمود. اما اين دو بعد عظيم را در سيره و رفتار شخصيتي مي‌جوييم که همواره براي انسان‌هاي آزادانديش و آزادمنش نماد آزادي و آزادگي و دين داري بوده و هست: حسين، آن انسان آزاده و آزاده‌اي که بشريت امروز را چاره‌اي نيست که به او اقتدا نمايد و آزادي و آزادگي خود را در زندگي فردي و جمعي، در منش و گفتار وي جست و جو کند. آن که به درستي ابوالاحرار، پدر آزادگان، خوانده شده است.


تأمل در مفهوم آزادي
اما آزادي چيست و چرا درباره آن سخنان والا و دل ربايي گفته شده و مي‌گوييم؟ در يک کلام بايد گفت آزادي جوهره انسانيت و آدمي بودن و آدمي زيستن است. آزادي يعني آن که بتواني آن گونه رفتار کني که خود، آن را برگزيده اي. مانعي در پيش نباشد و فارغ از هر چه و هر که به آن چه مطلوب تو است دست يابي و آن کني که مي‌خواهي. اما آيا اين تعريف دست يافتني است؟ به طور مسلم، پاسخ منفي است. انساني که دائم در تعامل با ديگران به سر مي‌برد، نمي تواند به همه خواسته‌ها و انتخاب‌ها و گزينش‌هاي خود دست يابد. از اين رو، آدمي، لاجرم بايد به سمتي حرکت و ميل نمايد که بتواند از حد مطلوب و مطمئني از اين عنصر جوهرين شخصيت و هويت انساني خويش بهره مند گردد.

در پاسخ به چيستى آزادى و فضاهاى گوناگون آن، آثار متنوع و متعددى نگارش شده است. اما اين پرسش جاى طرح و بررسى دارد كه چرا تا كنون بشر به يك پاسخ، برداشت و تفسير واحد و مورد اجماع از آزادى دست نيافته است و تلقى‌هاى گوناگونى از آزادى رواج دارد. به نوشته آيزايا برلين «در تاريخ بشر همه اخلاقيون آزادى را ستوده‌اند. اما معنى آزادى نيز مانند كلمات خوشبختى، خوبى، طبيعت و حقيقت به قدرى كشدار است كه با هر گونه تفسيرى جور در مى آيد.» همو مى‌نويسد، نويسندگان تاريخ عقايد، بيش از دويست تعريف براى اين واژه ضبط كرده‌اند. اگر چه مفهوم آزادي همواره پر ابهام و رازآلود بوده است، اما همواره يك خواست همگاني بوده و هست.

در يك بحث از مفهوم آزادي مي‌توان به «آزادي منفي» و «آزادي مثبت» اشاره كرد. آزادي منفي را در فارسي بايد به «رهايي» يا «آزادي از» بازگردانيم. آزادي از، يعني آزاد بودن از يك رشته منع‌ها و زنجيرها و زورها، آزادي از بيگانگان، آزادي از سلطان جبار، آزادي از ارباب و آزادي از زنجيرهايي كه بر دست و پاي انسان بسته شده است. كسي كه در زندان است، طالب آزادي آزادي از و آزادي منفي است. مي‌گويد در زندان را باز كنيد تا از زندان بيرون بروم. كسي كه بنده است و طالب آزادي است، طالب آزادي منفي است. كسي كه دست و پاي او را به زنجير بسته‌اند، مي‌خواهد زنجير را نفي كند.

اما اگر آزادي منحصر به «آزادي از» يا منفي بشود، ناكام و ناتمام مي‌ماند. انسان پس از كسب آزادي، نمي‌داند با آن چه كند و رفته رفته داشتن آزادي به پديد آمدن پاره‌اي نتايج ناگوار و هرج و مرج منتهي مي‌شود. بنابراين، تا آزادي مثبت يا «آزادي در» مكشوف آدمي ‌نيفتد، «آزادي از» چندان سودمند نخواهد بود. آزادي مثبت و به تعبيري «آزادي در» پس از آزادي منفي فرا مي‌رسد. وقتي موانع از جلو پاي افراد برداشته شد، در زندان باز شد و شر يك ارباب از سر برده‌اي كوتاه گرديد، آزادي منفي محقق مي‌شود و از اينجا به بعد نوبت آزادي مثبت يا آزادي در، فرا مي‌رسد.

از اين جا است که فضاهاي آزادي مطرح مي‌شود و افراد مطلوب و مقصود خود را طرح مي‌نمايند. غالباً بسياري از اختلافات مکاتب نيز، به غير از اختلاف در مباني نظري، از اين جا ناشي مي‌شود. چنان که مي‌توان گفت در ديدگاه امام خميني و نيز غالب‌انديشمندان مسلمان غرض از دست يابي به آزادي، رسيدن به سعادت و کمال است. مي‌توان گفت که در نگاه امام آزادگان نيز، آزادي روشي است براي دست‌يابي به هدفي ديگر كه همانا رسيدن به كمال و سعادت و قرب الاهي است. از اين رو است كه پاره‌اي از متفکران مسلمان، نظير امام خميني، براي دست‌يابي به اين هدف متعالي، آزادي را به نحو مطلق جايز دانسته است. انسان با آزادي مطلق در راه رشد استعدادهاي متعالي تلاش مي‌روزد و سعي مي‌كند به قله‌هاي تعالي و كمال دست يابد.

برخي از صاحب نظران معتقدند تمامي ‌مباحث مربوط به آزادي را مي‌توان به شكل يک تئوري بيان كرد و از اين رو در قالب يك تئوري، مفهوم مثبت و منفي آزادي قابل تبيين است. از اين رو آزادي از يك وحدت مفهومي برخوردار است. با توجه به اين وحدت مفهومي، مي‌توان برداشت‌ها از آزادي را در قالب يك تئوري ارائه نمود. آنچه بيان مي‌شود عبارت است از:
«X is (is not) free from Y to do (not do) or become (not become) Z»

در اين تئوري فرمول گونه با توجه به آنچه در بحث از آزادي منفي و مثبت آمد، شخص ابتدا سعي مي‌كند به آزادي منفي دست يابد. به اين معنا كه X (فاعل و عامل) با از بين بردن Y(مانع و رادع) بتواند و سعي كند به آزادي دست يابد. اين تلاش فرد براي رهايي و از ميان بردن موانع، در واقع تلاش براي دست يافتن به آزادي منفي است كه اگر موفقيت‌آميز باشد، آزادي منفي محقق شده است. اما با توجه به اين تئوري، اين وضعيت هنوز به پايان نرسيده است؛ زيرا اين پرسش مطرح مي‌شود كه شخص، اين آزادي را براي چه چيزي مي‌خواهد. طبيعتاً بخش ديگر تئوري مذکور به اين پرسش پاسخ مي‌دهد و مي‌گويد شخص، آزادي را براي اين مي‌خواهد كه اقدام و كاري را انجام دهد و يا به وضعيت خاصي كه Z (غايت و هدف) است برسد.

بنابراين، شخص آزادي را براي غايت و هدفي مي‌خواهد كه اين هدف با توجه به مفروضات، شرايط و اقتضائات جغرافيايي و‌انديشه‌اي، مي‌تواند متفاوت و متنوع باشد و حوزه‌اي گسترده از مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي را شامل شود. بر اين اساس مشاجرات درباره آزادي، مشاجره درباره سه شرط مورد اشاره است كه به عامل (الف)، مانع(ب) و به اقدام يا حالت(پ) مورد نظر اشاره دارد.

به رغم تنوع و تكثر برداشت‌ها كه از مفهوم آزادي صورت گرفته است و با توجه به ابهام معنايي مفهوم آزادي، امام خميني معتقد است آزادي يك مسئله‌ بديهي و روشن و بي‌نياز از تعريف است. اين رويكرد البته با توجه به خاستگاه آزادي در نزد‌انديشمندان مسلمان قابل تحليل و بررسي است زيرا آنان آزادي را وديعه‌اي الاهي مي‌دانند كه خداوند آن را در نهاد هر انساني به وديعه نهاده است. مي‌توان در بحث مفهوم آزادي به دو جنبه سلبي و ايجابي در‌انديشه امام خميني اشاره كرد. در يك مورد ايشان در گفت و گو با يكي از روزنامه‌نگاران مشهور، در تعريف آزادي مي‌گويد:
«آزادي يك مسئله‌اي نيست كه تعريف داشته باشد. مردم عقيده‌شان آزاد است. كسي الزامشان نمي‌كند كه شما بايد حتماً اين عقيده را داشته باشيد، كسي الزام به شما نمي‌كند كه حتماً بايد اين راه را برويد، كسي الزام به شما نمي‌كند كه بايد اين را انتخاب كني، كسي الزامتان نمي‌كند كه در كجا مسكن داشته باشي يا در آنجا چه شغلي انتخاب كني. آزادي يك چيز واضحي است.»

قطعه فوق علاوه بر اينكه آزادي را مسئله‌اي واضح و روشن ارزيابي مي‌كند، از سويي مصاديق گسترده‌اي از آزادي‌ها را نيز بيان مي‌نمايد كه مي‌تواند در تبيين و تحليل آراي امام خميني در باب آزادي كمك فراواني بنمايد و راه‌هاي كاربست و كاربرد اين مباحث را بر روي كارگزاران بگشايد. تأکيد امام خميني بر فقدان الزام و اجبار و آزادي از هراس و تهديد، به نسبت امنيت و آزادي اشاره دارد.

در تعريف فوق، بيشتر جنبه منفي و سلبي آزادي و به عبارتي «آزادي از» مورد توجه امام خميني قرار گرفته است. در نخستين مرحله از گفت و گو در باب آزادي، به وجوه سلبي آزادي از بيش از هر چيزي تأكيد شده است. از آنجا كه آزادي مثبت پس از آزادي منفي فرا مي‌رسد، مي‌توان به مواردي از سخنان ايشان اشاره كرد كه در آنها به وجوه ايجابي آزادي نيز اشاراتي شده است. از جمله اين كه:

«شما امروز آزاد هستيد، همه برادران و خواهران امروز آزادند و آزادانه از دولت انتقاد مي‌كنند. از هر چيزي كه برخلاف مسير ملت و اسلام باشد انتقاد مي‌كنند، مسائل سياسي را از دولت تقاضا مي‌كنند. اين نهضت شما را آزاد كرد و از آن بندهايي كه بر ملت بود نجات داد. الآن آزادانه در اينجا مجتمع هستيد و آزادانه مسائل سياسي و اجتماعي محل احتياج ملت را طرح مي‌كنيد. شما امروز خودتان در سرنوشت خودتان دخالت مي‌كنيد. خودتان مسائل سياسي را طرح مي‌كنيد و از دولت مي‌خواهيد. اين معناي آزادي است.»

يكي از سويه‌هاي آزادي مثبت كه در كلام ايشان به آن اشاره و تأكيد شده است، انتقاد از مجموعه كارگزاران نظام سياسي است تا امور در مجاري اصلي و اساسي و قانوني خويش به پيش رود، راه‌هاي انحراف مسدود و راه‌هاي اصلاح هموار گردد. بايد اشاره کرد که اين امر ميسور نيست، جز با تحقق امنيت. نمي‌توان گفت انتقاد آزاد است، اما امنيت براي انتقاد كننده فراهم نباشد. در واقع، امنيت سازوکاري است براي تحقق و نهادينه ساختن آزادي در فضاهاي مختلف آن و به ويژه در مصاديق مورد اشاره امام خميني، يعني دخالت و مشارکت افراد و گروه‌ها در حوزه عمومي.

آنچه که در قيام امام حسين(ع) نيز معنا بخشيده مي‌شود. زيرا اين قيام در صدد است تا به ما و نسل‌هاي قبل و بعد از ما بياموزد که مردم حق دارند و مي‌بايد در حوزه عمومي و زندگي جمعي، که با حوزه زيست آنان سر و کار دارد، دخالت و مشارکت نمايند و از خود سلب مسؤوليت ننمايند. اهميت اين مسئله تا آن‌اندازه است که حتي اگر گاهي با جان آنان آميخته گردد بايد از جان مايه گذارد.

گستره آزادي
به اين ترتيب، انسانِ آزاد متولد شده، به دلايل گونه گون در سرتاسر زندگي درپيچيده و از هر سوي محدود مي‌شود. اين محدوديت البته آن قدر نيست که بتواند تمام زندگي آدمي را تحت الشعاع قرار دهد. آزادي‌هاي بنياديني وجو دارند که نمي توان و نمي بايد آنها را ناديده گرفته، فراموش کرد و انسان را در بهره برداري از آنها آزاد به شمار نياورد. انتخاب دين در صدر چنين فهرست آزادي‌هاي بنياديني است. جد بزرگوار حسين(ع)، رسول مهر و مهرباني، دين اسلام را با زور به مردم تحميل نکرد تا حسين هم در فرداي پيروزي احتمالي بر خصم خويش مردم را به آنچه خواهان آن نبودند مجبور نمايد.

افزون بر اين، حتي گزينش گري مردم در حکومت نيز تابعي از رفتارهاي آزادمنشانه‌اي است که تحميل آن را در سيره رسول مکرم خدا نمي توان يافت و طبيعي بود که امام حسين(ع) نيز با پيروي از اسوه رحمت و مودت، حکومت و ولايت و امامت را به اجبار بر کسي اجبار ننمايد. قيام سرور آزادگان و امام آزادمنشان، براي آن بود که حکومت منسوب به رسول مهر و رحمت، به سمت موروثي شدن سوق داده شد و حق انتخاب گري مردم و گزينش امامان پارسا و آزادانديش به فراموشي سپرده و غصب شد. از اين رو، نهضت به ظاهر ناتمام آن حضرت براي دفاع از اين حق اساسي و پر جذبه و جوهري شخصيت انسان بود. آنان که خود تاب و توان و تحمل دفاع از عنصر ممتاز و متمايز کننده خود با ديگر موجودات را نداشتند و ايشان را نيز در دست يابي ظاهري به اين حق تنها گذاشته و رسم آزاد مردي و آزادگي و آزادمنشي را به فراموشي سپردند.

قيام امام حسين(ع) را بايد در چنان فضايي مورد داوري و تحليل قرار داد. فضايي که در آن افزون بر حاکم شدن کسان نالايق بر جان و مال و ناموس مردم مسلمان، آن حقوق اساسي‌اي که پيامبر از سوي خداوند متعال بر آن تأکيد و توصيه کرده بود به‌انديشه جبرگرايانه جاهلي تقليل يافت و حقوق اساسي مردم و به ويژه حق پر ارزش آزادي در گستره وسيع آن پايمال و از آنان دريغ شد. تأکيد صريح آن امام همام بر امر به معروف و نهي از منکر ريشه در فکر آزاد‌انديشي دارد که دغدغه دفاع مستدل و منطقي از ميراث پاک‌انديشه رسول مهر و مودت را در سر مي‌پروراند. و اگر غير از اين بود چه جاي امر به معروف و نهي از منکر بود؟

امر به خوبي‌ها و پاکي‌ها و نهي از بدي‌ها و ناشايستگي‌ها در حوزه عمومي و نظارت بر کار حاکمان و کارگزاران، در شمار اساسي ترين حقوقي است که هر انساني در‌انديشه اسلامي ملزم و موظف به برخورداري و اداي آن شده است. اين حق، اما زمان و مکان نمي شناسد و در تمام تاريخ زندگي بشر جاري است و تمام زندگي انسان را مشروب مي‌سازد.

در کلمات و گفتارهاي امام آزاد منشان، آزادي در نظارت بر اعمال و رفتار حاکمان و حتي قيام در برابر حکم رانان جائر به وضوح طرح شده است. ايشان، خود، در عمل به انسان‌ها آموخت که اين حق، مشروع و اساسي است و در پاره‌اي از موارد بايد از جان گذشت تا بتوان بر حکومت و حاکمان تأثير نهاد. اساساً امر به معروف و نهي از منکر، آن هم در حوزه عمومي که مخاطب آن حاکمان و حکم رانان باشند، در شمار دلايل اصلي قيام آن حضرت است.

گفته شد که آزادي، در مناسبات خود با دين رنگ و بوي ديگري مي‌يابد و‌انديشه دفاع از اين عنصر بنيادين و قوام بخش شخصيت انسان، قوي تر و مهم تر پا به عرصه مي‌گذارد. اما اين بدان معنا نيست که آزادي نيز مفهومي درون ديني تلقي شود که اين عنصر، پيش از آن که درون ديني باشد، برون ديني و انساني و بشري است. گرچه اين مفهوم فاخر فلسفه سياسي در دين نيز مورد تأکيد و تأييد و توصيه مداوم قرار گرفته است.

به واقع بايد گفت که آزادي در شمار ارزش‌هاي اصيل، اساسي و والاي هر انساني است که در اين کره خاکي نفس مي‌کشد و زندگي مي‌کند. تأکيد و تصريح رسولان الاهي بر اين مفهوم برجسته تنها از باب تذکر و يادآوري اين نکته است که صرفاً با عنصر انتخاب گري و آزادمنشي مي‌توان به سعادت و رستگاري راه يرد و در فضاي تاريک جهل و ناآگاهي و جبر و استبداد راه به جايي نمي توان برد.

در اين ميان، آزادگي، تداوم چنين‌انديشه‌اي است. چنان که بزرگان دين درباره ارتباط عدل و جود سخن گفته‌اند، بايد در ارتباط آزادي و آزادگي هم سخن گفت و آن اينکه آزادي، بسيار ضروري، خوب و مطلوب است، اما آزادگي چيز ديگري است. آنچه که فراي ديانت و شريعت است و براي هر انساني قابل فهم و درک است. از اين رو است که امام آزاد منشان در حالي که گرفتار خون و شمشير و شهادت است، خطاب به آن قوم به خطا رفته و ظالم مي‌گويد: «اگر دين نداريد و از روز بازپسين نمي هراسيد، پس لاجرم آزاد مرد باشيد!» و آنان را به ارزشي فرا مي‌خواند که فازغ از ارزش‌هاي ديني قابل درک و فهم است و مي‌توان در يک فرد بي دين هم آن را سراغ گرفت.

اين خوانش، از سويي خوانش به انصاف و عدالت نيز بود. زيرا عدالت دربردارنده جميع خصال نيک است و آزادي و آزادگي نيز در آن جاي مي‌گيرد و مطلوب و محبوب هر انساني است که در زمين زيست مي‌کند. به ديگر سخن و در تأييد مداوم و مستمر دلايل نهضت حسيني بايد گفت که از اهداف اصلي نهضت آن حضرت، دفاع از حقوق انسان‌ها است. اين حقوق همانا در بهره مندي از آزادي، تحقق عدالت و فضيلت، فقدان ظلم و جور، از بين بردن حکومت و حاکم جائر و در يک کلام، دخالت در زندگي سياسي و اجتماعي و به طور کلي حق تعيين سرنوست و مداخله شهروندان در حوزه عمومي است. آنچه که امام آزادگان نيز به خوبي به آن توجه داشته و در پي برپايي و تحقق آن بوده است.

خاتمه
سخن قدري به درازا کشيد و در مقام و موقع ديگري بايد حق مطلب را به تفصيل ادا کرد. جا دارد قيام و شهادت ممتاز و متمايز امام حسين(ع) مورد بازخواني مجددي قرار گيرد و ارزش‌هاي انساني و الاهي و ديني نهفته در آن را براي نسل امروز و نسل‌هاي آينده و کل بشريت بازگو گردد. خوانده ايد و مي‌دانيم که آن امام آزاد‌انديش و آزادمنش، هيچ اصراري بر تداوم بيعت ياران و همراهان خود، که از مدينه تا کربلا با ايشان همراه شده بودند، نداشت. آنان را آزاد گذارد تا از ايشان جدا شوند و راه خويش را آزادانه و آگاهانه برگزينند، اگر چه اين راه همانا انتخاب راه باطل و جبهه مقابل باشد. در مقابل مشاهده مي‌کنيم که رفتار آزاد منشانه او افرادي را از اردوگاه خصم به اردوگاه دوست کشاند و کام دشمنان را در آخرين لحظات تلخ کرد و جان دوستان را لبريز سرور و مودت ساخت.

امام حسين (ع) هنگامي که مشاهده کرد حُرّ بن يزيد رياحي از قيد قبيله و قوم رهيده و قدم به ساحت مقدّس آزادي گذاشته و مي‌خواهد با انتخاب خود جاودانه گردد خطاب به او فرمود: «أنت الحرّ كما سمّتك به أمّک و أنت الحرّ في الدنيا و أنت الحرّ في الاخره؛ تو آزادمردي، چنان كه مادرت تو را با همين نام ناميد. تو نه تنها در اين دنيا كه در سراي ديگر نيز آزادمردي.»

افزون بر آنچه گذشت بايد به اشاره بگويم که امام توانست با درايت خود و شکست در جبهه نابرابر، اين پيام را نيز به نسل ما و ديگر نسل‌ها منتقل نمايد که در مقابل حکومت‌هاي بي لياقت و سلطنت‌هاي موروثي، که حق انتخاب گري و آزادي را از انسان‌ها دريغ مي‌دارند، ايستاد و مقاومت کرد و حتي از جان گذشت. شايد امام در اين‌انديشه بوده است که حق الاهي پادشاهان براي حکومت مستمر و موروثي و بدون گزينش از سوي مردم را براي هميشه نامشروع تلقي نمايد و‌انديشه زندگي سراسر آزاد در انتخاب حکم رانان را براي نسل‌هاي آينده تثبيت نمايد، اگرچه مردم در اين گزينش‌ها به خطا روند و افراد نالايق را به حکومت و حکم روايي بگمارند.

آنچه مهم است اين که مردم بينديشند و با‌انديشه و تأمل و همراه با آزادي و دانايي راه خود را برگزينند. آنچه که ارزش دارد همين است. اگر جز اين بود و انسان، مجبور غير انتخاب گر بود ديگر جايي براي بازخواست و پرسش از او نبود. پرسش و بازخواست در جايي معنا و مفهوم مي‌بايد که آدمي از گوهر آزادي برخوردار باشد و بتواند در زندگي فردي و جمعي خود دست به انتخاب بزند و آزادانه مسير زندگي خود را پي بگيرد و خود و محيط و جامعه خود را آن گونه که خود مي‌خواهد بسازد و در انتخاب حاکمان و کارگزاران حکومتي نقش و اثر داشته باشد.

نفي حکومت‌هاي جائر و مستبد، و دست يابي به آزادي‌هاي اجتماعي در نگاه کلان، البته مقدمه‌اي است براي نيل به آزادي معنوي. آزادي معنوي در مقابل آزادي اجتماعي که نفي اجبار بيروني و عيني است، به اين معنا است که انسان از هوا و هوس‌ها و تعلقات دروني نيز رها و آزاد شود. در نگاه متفکران مسلمان، آزادي معنوي و آزادي اجتماعي چونان در هم تنديده‌اند که نمي توان از حضور يکي در فقدان ديگري سخن گفت. به ديگر سخن، حضور آزادي معنوي و آزادي اجتماعي براي نيل آدمي به مراتب والاي معنوي و اجتماعي لازم و ضروري است. در فقدان هر کدام نمي توان حضور سالم ديگري را نيز مشاهده کرد.

خوب است نگاهي افکنده شود به حکومت‌هاي مستبدي که در طول تاريخ بر انسان‌هاي بي شماري حکم رانده‌اند و نتيجه گرفته شود که حضور مستبدانه اين حکومت‌ها فضا را براي معنويت و دين داري، تنگ و تاريک کرده است. در فضاي زور و خشونت، حرکت به سمت معنويت و سعادت دست نايافتني و دشوار است. سيدالاحرار و سرور آزادگان، نقطه اوج اين حرکت و تعالي بخش و زنده کننده آزادي معنوي از يک سوي و آزادي اجتماعي است. در شرايطي که خفقان موجود هر گونه فعاليت را براي آزادگان تنگ ساخته بود و آزادي سخن گفتن را سلب کرده بود، امام آزادگان براي اعتلاي آزادي معنوي و آزادي اجتماعي به پاي خواست و مشعل فروزان آزادي و تأکيد بر آزادگي را براي آيندگان برافراشت.

به اين ترتيب، با‌اندک تأمل در سيره و رفتار امام حسين(ع)، آزادگي، آزادي اجتماعي و به ويژه آزادي سياسي و آزادي معنوي در کنار انتقاد و قيام عليه حکومت جائر حاوي پيامي به نسل‌هاي آينده است که همواره برانگيزاننده مشتاقان و آزادگان بوده و خواهد بود و خواب راحت را براي هميشه از چشمان نگران و مضطرب سلب کنندگان حقوق اساسي انسان ربوده است.

در اين آخرين سطرها مايلم به نکته‌اي که در خلال بحث‌ها به اشاره از آن گذر شد بازگردم و تأکيد نمايم که آزادى، همواره، يك ضرورت است، ضرورتى كه برگرفته از زندگى آدمى است. زيرا انسان تنها موجود صاحب اختيار و اراده است كه مى تواند با تفكر و تأمل تصميم گيرى نمايد و در نهايت به انجام كارى مبادرت و يا از انجام كارى اجتناب کند. اگر آزادى، از آدمى دريغ شود، جوهره انسان، كه انتخاب و اختيار آگاهانه و آزادانه همراه با مسؤوليت است، زمينه بروز و ظهور ندارد. در اين صورت چه انتظاري از يك موجود فاقد اراده و آزاد مى توان داشت! آيا مى‌توان او را مسؤول انجام اعمالى دانست كه مرتكب مى شود؟

آدمى نسبت به كارهايى كه انجام مى‌دهد بازخواست مى شود، زيرا آزاد آفريده شده است. از سوى ديگر انسان مكلّف است، چرا كه آزاد آفريده شده و آزاد مى‌زيد و داراى حق و حقوقى است كه خداوند براى او قرار داده است. سيره و‌انديشه سيد الاحرار و امام آزادگان تأکيدي است بر اين حق اساسي و خدادادي که آدمي مدام بايد از آن حفاظت و حراست نمايد. زيرا گوهر و جوهر انسانيت همانا زيستن آزادانه را اقتضا و انسان را از ديگر موجودات ممتاز و متمايز مي‌کند.

اين نوشته را با سلام بر امام آزادگان به پايان مي‌برم.
السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك، عليك مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل والنهار، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين.

شریف لک زایی
این نوشته در هفته نامه پگاه حوزه و سایت بازتاب نیز منتشر شد

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید