اما با اين وصف، برخي بر آن هستند كه ملاصدرا همچنان در تبعيد باقي بماند و انديشه وي طرح و بسط نيابد، رونق نگيرد و در محاق بماند. از اين رو يكي از پژوهشگران معاصر از منظري خاص بحثي مطرح كرده و مدعي شده كه صدرالمتالهين اوج زوال انديشه سياسي است؛ و اينكه صدرا همت خود را در پرداختن به معاد صرف كرده و از پرداخت به معاش غفلت كرده است! محققان ديگري هم به تبع و تقليد از او اين گفته را ادامه داده و بر طبل ادعاي مذكور كوفتند.
_____________________________________________
نوشتاري در باب صدرالمتالهين شيرازي
صدرالدين محمد بن ابراهيم قوام شيرازي، مشهور به صدرالمتالهين، با تاليف اثر بسيار مهم خود «الحكمه المتعاليه في اسفار العقليه الاربعه» و نظام و قوام بخش به حكمت متعاليه به اوج حيات پربار علمي خود دست يافت. اين خود نشانگر سعي و تلاش طاقتفرسايي است كه او براي بسط دانش به ويژه فلسفي از خود بر جاي گذارد. با اين حال، اين سعي و تلاش مداوم ملاصدرا با تب و تابها و تبعيد خودخواسته وي همراه شد. رقابتها و حسادتهاي معمول ميان عالمان ظاهربين و عالمان باطنبين از يك سوي، شرايط اجتماعي، سياسي و مذهبي زمانه از سوي ديگر و وضعيت روحي جستوجوگر و ناآرام و پرتلاطم صدرالمتالهين ازجمله دلايلي است كه موجبات پذيرش تبعيد خودخواسته از سوي وي را فراهم آورد.
بايد بر نكته فوق، شرايط و اوضاع زمانه و فشارهايي كه از اين ناحيه بر صدرالمتالهين وارد ميشد را نيز افزود. با وجود اين فشارها و اوضاع اجتماعي و سياسي و مذهبي نامساعد، ديگر زمينهاي براي فعاليت علمي آزاد و آرام و همراه با امنيت براي ملاصدرا باقي نمانده بود. زيرا از سويي با توجه به روحيه آزادمنش و آزادانديش صدرا، كه از نوع تربيت و تحصيل و منزلت اجتماعي خانواده وي حكايت ميكرد، هيچگونه سنخيتي ميان وي و نهاد سلطنت ديده نميشد و از سوي ديگر با توجه به مسلك و مرام فلسفي و عرفاني وي و به دليل نگاه غالبا متفاوت موجود در جامعه كه متاثر از حضور گستردهتر علماي ظاهربين و رقابت آنان با عالمان باطنبين بوده است، عرصه حضور وي در جامعه علمي تنگ و تاريك گشته و ديگر امكان تداوم فعاليت علمي آزادانه براي وي باقي نمانده بود. از اين رو صدرا، كه به نظر ميرسد در پي آن بوده است تا تغييري در اين شرايط فراهم آورد، با توجه به روحيه نازكانديش خود، ترجيح داد از وضعيت موجود و جامعه و شهر پر هياهوي اصفهان كنارهگيري و به عزلت در كنج روستاي خوش آب و هوا و ساكت و آرام كهك قناعت نمايد؛ بلكه در پرتو آن از گرم كردن آتش حسادتها بركنار باشد و اندوختهها و تجربههاي عرفاني و باطني را ذخيره سازد.
در نهايت، چنانكه ذكر شد، صدرالمتالهين در مرحلهاي ديگر در تلاش است افقي ديگر را در معرفت نفساني بپيمايد. اين بار او بر آن است گام در راه پالايش نفس سركش و درون خود بپردازد. اين وضعيت البته در شرايطي رخ ميدهد كه روح جستوجوگر صدرالمتالهين از همه آنچه گفته آمد، در تب و تاب و رنج و عذاب است. از اين رو، او، در پي راهي است تا بتواند روح آزاده و سركش خويش را بيش از گذشته در اختيار گيرد. براي همين ترجيح ميدهد در اين عزلت نشيني صرفا به مصاف با نفس خويش همت گمارد و از هياهوي معمول ميان حوزههاي علمي فاصله گيرد. در نتيجه در آخرين دوره حيات علمي خود راهي تبعيدي خودخواسته ميگردد تا بلكه از تلاطم روحي خويش بكاهد و راههاي معرفت را اين بار از طريقي ديگر به تجربه بياموزد. شايد بتوان گفت روحيه جستوجوگر و نيز دشواريها و تلاطمهاي روحي ملاصدرا نقش اساسي و اصلي را در گزينش اين تبعيد خود خواسته داشته است. گرچه به نظر ميرسد صدرا در مصاف با مشكلات و تب و تابهاي حيات خويش با پذيرش تبعيدي خود خواسته، فضا را براي رقبا مهيا و رها كرده و با خالي كردن ميدان به كنج عزلت پناه برده، اما با توجه به تحولات دروني وي در اين دوره و نگارش بخشهاي عمده اسفار اربعه و آثار مهم ديگري، مجاهدتهاي نفساني و تعميق كمالات باطني، كه قبل از آن هم به احتمال از آن برخوردار بوده است و مهمتر از همه نظام و قوامبخشي حكمت متعاليه، مناسبترين و تاثيرگذارترين شيوه را براي بسط انديشه متعالي خويش برگزيده است. انديشهاي كه تا به امروز جستوجوگريها و تب و تابهايي را فراروي مشتاقان حيات عقلي - باطني جاري و روحهايي را پرتلاطم ساخته است و صدرالمتالهين را از تبعيد خودخواسته خارج سازد.
اما با اين وصف، برخي بر آن هستند كه ملاصدرا همچنان در تبعيد باقي بماند و انديشه وي طرح و بسط نيابد، رونق نگيرد و در محاق بماند. از اين رو يكي از پژوهشگران معاصر از منظري خاص بحثي مطرح كرده و مدعي شده كه صدرالمتالهين اوج زوال انديشه سياسي است؛ و اينكه صدرا همت خود را در پرداختن به معاد صرف كرده و از پرداخت به معاش غفلت كرده است! محققان ديگري هم به تبع و تقليد از او اين گفته را ادامه داده و بر طبل ادعاي مذكور كوفتند. در اين ميان مطالعات تازه و البته اندك اخير نشان داد ميتوان نگاهي ديگر به آثار و آراي صدرالمتالهين شيرازي انداخت و خوانشي جديد در انديشه سياسي و فلسفه سياسي از او به عمل آورد كه در گذشته رخ ننموده است. اين خوانش چيزي نيست جز حكمت سياسي متعاليه و به تبع، انديشه سياسي صدرالمتالهين و فلسفه سياسي صدرالمتالهين.
با اين حال درباره امكان يا امتناع انديشه سياسي صدرالمتالهين سخنان گوناگوني گفته شده است اما در پس همه اين نوشتهها آنچه مورد توافق اجمالي محققان اين بحث قرار گرفته است اينكه ملاصدرا داراي انديشه سياسي است و منازعه البته بر سر ادعاي فلسفه سياسي صدرالمتالهين است. اين سخن اگر درست باشد بايد انديشه سياسي وي ناظر به فلسفهاي باشد كه توسط او قوام و نظام يافته است. بنابراين انديشه سياسي او مبتني بر فلسفه او است و از آن سيراب شده و جان ميگيرد. از اين رو ميتوان از فلسفه سياسي صدرالمتالهين و فلسفه سياسي متعاليه نيز ياد كرد اگرچه خوشايند پارهاي از پژوهشگران نباشد.
اگرچه انديشه سياسي او حتي از جانب مخالفان هم تا اندازهاي پذيرفته شده و در عين حالي كه برخي انديشه سياسي او را چيزي جز تكرار آنچه فارابي به قلم آورده است نميدانند اما با اين وصف نگارنده بر طرح اين ادعا تاكيد دارد كه صدرا نهتنها داراي انديشه سياسي است كه فراتر از آن داراي فلسفه سياسي است و ميتوان و باید در پي تدوين فلسفه سياسي او بود. اين سخن از آن رو شايسته تامل و توجه است كه متاسفانه تا كنون رجوع تفصيلي به آثار صدرا صورت نگرفته است و سنخ و روششناسي مباحث او در اين زمينه بر اساس حكمت متعاليه مورد تحليل و توجه قرار نگرفته است. از اين رو غالب گفتههاي مخالفان درباره انديشه سياسي و فلسفه سياسي صدرالمتالهين از موضع و منظري خاص صادر شده و به جرات ميتوان گفت مستند و مبتنيبر آثار و روششناسي ملاصدرا نيست.
ضمن اينكه اين اظهار نظرها از تنوع شايستهاي برخوردار نيست و صرف تقليد و اقتباس از گفته تعداد معدودي از پژوهشگران است كه گفته آنان نيز از دقت كافي برخوردار نيست و از موضعي خاص و به منظوري خاص مطرح شده است. به راستي كه آنچه شايسته عنوان تقليد و تكرار است سزاوار آناني است كه از فقدان انديشه سياسي و فلسفه سياسي ملاصدرا سخن ميگويند بيآنكه اشرافي به مباحث حكمت متعاليه داشته باشند و يا رجوع مستقل و مبسوطي به آثار صدرا بهعنوان يكي از حكماي حكمت متعاليه داشته باشند.