مدعای نگارنده این است که آزاداندیشی در سازمان روحانیت شیعی، همواره دغدغهای شخصی بوده، به دغدغهای نهادی تبدیل نشده است؛ از اینرو آزاداندیشی توسط معدودی از عالمان مورد توجه بوده است. با این وصف، سازمان روحانیت شیعه باید ضمن آسیبشناسی این مسئله، با حمایت رسمی و نهادی از آزاداندیشی، زمینههای بسط و رونق دانشهای اسلامی را پدید آورد و مسئله آزاداندیشی را در سازمان روحانیت نهادینه سازد و آن را از یک مسئله شخصی به مسئلهای نهادی و سازمانی، ارتقا و تعالی بخشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چکیده
اگرچه مسئله آزاداندیشی از دیرباز در آموزههای دینی مورد تأکید و توجه بوده است، اما همواره با دشواریهایی روبرو بوده است. اینکه چگونه این مشکل در نهاد روحانیت شیعه و حوزههای علمیه پا گرفت و چرا بسیاری از عالمان آزاداندیش با دشواری مواجه شدند، موضوع این مقاله است.
مدعای نگارنده این است که آزاداندیشی در سازمان روحانیت شیعی، همواره دغدغهای شخصی بوده، به دغدغهای نهادی تبدیل نشده است؛ از اینرو آزاداندیشی توسط معدودی از عالمان مورد توجه بوده است. با این وصف، سازمان روحانیت شیعه باید ضمن آسیبشناسی این مسئله، با حمایت رسمی و نهادی از آزاداندیشی، زمینههای بسط و رونق دانشهای اسلامی را پدید آورد و مسئله آزاداندیشی را در سازمان روحانیت نهادینه سازد و آن را از یک مسئله شخصی به مسئلهای نهادی و سازمانی، ارتقا و تعالی بخشد.
کلیدواژهها: آزاداندیشی، حوزه علمیه، سازمان روحانیت، تشیع، نظریه نهادی.
مقدمه
آزاداندیشی در جوامع علمی مسلمانان و بهویژه حوزههای علمی شیعی، از دیرباز دغدغة بسیاری از عالمان بوده است. این مسئله با توجه به موانع و تنگناهایی که بهویژه برای فیلسوفان وضع میشد، قابل توجه است. صدرالمتألهین، به عنوان یکی از دانشآموختگان حوزه علمیه، در برههای از زمان بهناچار مجبور به ترک کرسی درس و بحث خویش از اصفهان میشود و در روستای کهک در نزدیکی شهر قم ساکن میشود. اگرچه گفته شده است به دلایلی سایه تکفیر بالای سر وی بوده، اما آنچه روشن است اینکه نظام سیاسی و جامعة علمی زمانه، تاب تحمل دیدگاههای او را بهویژه در ارائه مکتب جدیدی از فلسفه اسلامی با عنوان حکمت متعالیه نداشته است و وی به ظاهر از مراکز علمی دور میشود.
کالبدشکافی این مسئله در آثار صدرالمتألهین نشان میدهد هجرت وی، به سبب شرایط اجتماعی و سیاسی زمانه و برداشتهای نارس و ناقص گروهی بوده است که از موضع دین اظهار نظر کرده، عالمان آزاداندیش را بهاجبار خانهنشین میکردند. اما این مشکله چگونه در حوزههای علمی شیعی پا گرفت؟ و چرا بسیاری از عالمان روشناندیش در برهههای خاصی با دشواریهایی مواجه میشدند؟ و آیا آزاداندیشی مسئلهای شخصی در حاشیه حوزههای علمی شیعی بوده است یا از سوی این نهاد به صورت رسمی حمایت میشده است؟ این پرسشها موضوع مورد بحث این مقاله است.
لازم است اشاره کنم مراد از حوزة علمیه شیعی، نهاد آموزش و تعلیم و تعلم سنتی روحانیت شیعی است که در طی قرنها از این طریق علوم اسلامی به طلاب آموزش داده میشده است؛ از اینرو نهاد مرجعیت و سایر نهادهای مذهبی مرتبط با حوزة علمی شیعی، از موضوع بحث خارج است. در مفهوم آزاداندیشی نیز آزادی تفکر، آزادی گفتن، آزادی نوشتن و بحث و گفتگوی آزاد نهفته است.1
در مقالة حاضر جلوههایی از آزاداندیشی در حوزههای علمی شیعی، از دورة صفویه به بعد مورد بحث قرار میگیرد و موانع و آسیبهای آن برشمرده میشود و راهکارهایی در ضمن بحث، ارائه میشود؛ در این میان بر تلقی شخصی از آزاداندیشی و نه سازمانی در حوزههای علمی شیعی استدلال میکنم. به دلیل جلوگیری از طولانیشدن، و انسجام بیشتر سعی شده است مباحث دربارة اصحاب حکمت متعالیه انجام گیرد.
نگاهی به پیشینة آزاداندیشی
تأکید بر اهمیت آزاداندیشی را باید در برخی آموزههای دینی، از قبیل آیات و روایات و نیز سیرة امامان دوازدهگانه شیعه و متفکران برجسته حوزههای علمی شیعی جستجو کرد. برخی از آیات قرآن، انسانها را به تأمل و آزاداندیشی فرا میخوانند. آیهای مشهور در این زمینه وجود دارد که میفرماید: «فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون أحسنه» (زمر:17-18): پس بندگانم را بشارت ده؛ همان کسانی که قول [نیک و حق را] میشنوند و آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند.مسئله جدال احسن و پیروی از بهترین رأی ـ که قرآن بر آن تأکید دارد ـ2در بهترین حالت زمانی رخ مینماید که آزادی حضور داشته باشد و به طور آزادانه گفتوشنودی رُخ دهد و تضارت رأیی شکل گیرد.
آیتالله جوادی آملی دقیقاً چنین تعریفی از آزاداندیش ارائه میکند که میتواند تفسیری بر این آیه قرآن باشد. از نظر ایشان، آزاداندیش کسی است که خوب میفهمد؛ هنگامی که خوب فهمید و مطلبی را درست دانست، آن را میپذیرد؛ در واقع، آزاداندیش کسی است که در مقابل آنچه دریافت کرده و به صحت آن پی برده است، مقاومت نمیکند.
در نتیجة چنین نگاهی، اختلافات از بین میرود و یا حداقل کاهش مییابد. از نظر ایشان افراد بزرگی بودند که وقتی تأمل کردند و خوب فهمیدند، راه و مسیر خود را تغییر دادند. ملاصدرا هنگامی که دریافت «اصالت وجود» در مقابل «اصالت ماهیت» صحیحتر است، آن را پذیرفت و در نتیجه مسیر زندگی علمی وی تغییر کرد.3
از همین روست که برخی متفکران بنام حوزههای علمی شیعی، همواره به آزاداندیشی شهره بودهاند. یکی از شاگردان علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، ایشان را اینگونه وصف کرده است: «آزاداندیشتر از او ندیدم».4 یکی دیگر از صاحبنظران نیز بر این نظر است که علامه طباطبایی از حریت علمی و آزادگی در اظهار نظر و اجتهاد در مباحث فلسفی و علوم عقلی برخوردار بوده است. وی میگوید: «علامه طباطبایی با همة تبحری که در فلسفه اسلامی داشت و خدمتی که به فلسفه کرد، هیچگاه یک مقلد و ناقل فلسفی نبود» (بوستان کتاب، 1381، ص101)
تأمل در اندیشة علامه طباطبایی این واقعیت را آشکار میکند که مسئله آزاداندیشی برای ایشان مسلم و مفروض بوده است؛ از همین روست که به نظر ایشان، معارف الهی را جز در پرتوی آزادی و آزاداندیشی نباید برگرفت. این دیدگاه نشان میدهد کسب معارف الهی بیحریت پذیرفتنی نیست:در میان ششهزار و ششصد و اندی آیات کریمه قرآن، آیات زیادی میتوان یافت که معارف اعتقادی عملی اسلام را با سبک استدلال و سلیقة احتجاج عقلی، بیان مینماید. این آیات، مقاصد خود را با دلایل و حجتهای کافی، به غریزة واقعبینی و درک استدلالی انسان عرضه میدارد.
هیچ یک از این آیات نمیگوید که مقصد مرا بیچون و چرا بپذیرید و پس از آن به عنوان تفنّن یا هدف دیگری به استدلال بپردازید، بلکه میگوید: آزادانه به عقل سلیم خود مراجعه کنید؛ اگر چنانچه سخن مرا به همراه دلایل و شواهدی که ذکر میکنم، تصدیق نمود (و قطعاً هم خواهد کرد) بپذیرید (و این، همان طرز تفکر فلسفی و استدلال آزاد است) (طباطبایی، 1382، ص192)
تأمل بر این تأکیدات، از آن روست که نشان داده شود آموزههای اسلامی با آزاداندیشی و استدلال فلسفی ـ که استدلالی آزاد است ـ منافات ندارد و حتی تأکید میکند این آموزهها باید با استدلال آزاد فلسفی پذیرفته شود؛ گرچه به رغم این تأکیدات و نشانههای آشکار مبنی بر آزاداندیشی، میتوان گفت این مسئله در حوزههای علمی شیعی نهادینه نشده است؛ البته در این میان تنها آیتالله مرتضی مطهری است که آزاداندیشی در حوزههای علمی را مورد بحث قرار داده، آسیبهای آن را طرح کرده است. در ادامة نوشتار، به طور مستقل به مباحث ایشان اشاره میشود.
جلوههای شخصی آزاداندیشی
ملاصدرا و تأسیس حکمت متعالیه
صدرالدین شیرازی، مشهور به صدرالمتألهین و ملاصدرا (978-1050ق) به رغم برخی همکاریهای نزدیکترین استادان مشهورش، میرداماد و شیخ بهایی با حکومت صفوی، هرگز به این حکومت نزدیک نشد. گویا خود به دلیل آنکه پدرش در دستگاه هیئت حاکمه فارس منصب وزارت داشت، از نزدیک با این نوع سیاست آشنا بوده، و در نتیجه آگاهانه از این حکومت دوری گزید؛ البته در این میان، عزلت او از سیاست و جامعه، بیش از آنکه به سیاست و سلطنت مربوط باشد، بیشتر به سبب ناسازگاری وضعیت موجود، و فقدان امنیت برای بسیاری از عالمان و اندیشمندان آن دوره بود.5
بسیاری، تحمل مطالب صدرالمتألهین را نداشتند و وی بهاجبار، گوشهنشینی، نظارهگری و تهذیب نفس را اختیار کرد و دست آخر نظام و قوامبخشی دستگاه فلسفی حکمت متعالیه را پی گرفت. ترک مخاصمه و عزلتنشینی او، نشان میدهد دیدگاههای صدرالمتألهین بر این دوره تأثیرگذار و مخالفتها با وی جدی بوده است؛ در غیر این صورت، مخالفتهای مقطعی و موقتی نمیتواند گوشهگیری و تبعید خودخواستة او را موجب شود. از این دورة زندگی ملاصدرا، با عنوان دوره تهذیب یاد شده است.6
این وضعیت در روحیة آزاداندیش صدرالمتألهین، تأثیر بسزایی داشت و وی با توجه به اینکه خودش را مقلد گذشتگان نمیدانست، قلم به انتقاد گشود و به طرح مباحث خویش پرداخت؛ اما از آنجا که آزادفکری وی که ظاهراً برای بسیاری گران میآمد و امنیت اجتماعی و فکری را از او سلب کرده بود، چارهای به جز دوری از جامعه برای وی باقی نگذاشت، در نتیجه صدرالمتألهین بهناچار جامعه علمی آن روز را ترک کرد.
در هر حال، ملاصدرا که در خانوادهای اهل سیاست نشو و نما یافته بود، بهخوبی کاستیهای یک سیاست متعالی اسلامی را میدانست و با توجه به اشراف به علوم آن دوره، بهویژه دانش فلسفه، پس از مدتی دریافت که مشی مشاءگونه او و هممسلکانش نمیتواند نظامبخش جامعة دینی باشد؛
از اینرو با آزاداندیشی و پشت پا زدن به پیشینة فلسفی خویش، روی طرحی متعالی کار کرد و با افزودن عرفان و اشراق بر برهان از یک سوی و وحی و شریعت از سوی دیگر، پایهای استوار برای سیاست متعالی در یک جامعة دینی فراهم ساخت که میتوان از آن با عنوان «فلسفه سیاسی متعالیه» یاد کرد. روشن است چنین نگاهی، نمیتوانست مورد تأیید کسانی باشد که فکر آنان بر پایههای فلسفة مشائی بود؛ فلسفهای که مورد تأیید حکومت وقت بود؛7 از اینرو صدرالمتألهین در پی آن بود که طرحی نو دراندازد و نیز با مبارزه با انحرافات موجود بر روند پیش رو اثری برجای گذارد.
تأمل در رسالة سه اصل (ملاصدرا، 1377) ـ تنها اثر فارسی صدرالمتألهین ـ نشان میدهد وی در متن مباحثات و جدالهای موجود، در اجتماع حضور داشته، دربارة آنها شجاعانه موضعگیری کرده، دست به چارهجویی زده است. درگیری وی با عالمنمایان و ظاهرگرایان، نشان میدهد صدرالمتألهین با حضور در جامعه، از فعل و انفعالات موجود در جامعه متأثر شده است و در اندیشة رفع مخاطرات برای خود و دیگر عالمان آزاداندیشی است که عرصه را برای حضور و فعالیت خود تنگ میبینند.
البته فقدان امنیت، و گله و شکایت از نبود امنیت چیزی نیست که وی تنها در این اثر به آن توجه نشان داده باشد، بلکه این مهم، موضوعِ دیگر نوشتههای وی نیز میباشد. از جمله ملاصدرا در آغاز مهمترین کتاب خویش، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة، مشهور به اسفار اربعه بر آزاداندیشی تأکید میکند و ضرورت آن را یادآور میشود.
شاید بتوان گفت یکی از نکات مهم و برجستة اندیشه صدرالمتألهین، پیوند آزادی و آزاداندیشی از یک سوی و امنیت از سوی دیگر است. آزادی و امنیت در نگاه وی، به گونهای تنگاتنگ با یکدیگر رابطه دارند و در غیبت یکی از آنها، نمیتوان به پرسشهای عصر توجه کرد و برای مشکلات جامعه راه حل ارائه نمود. این مطلب در تعبیرات ملاصدرا بهخوبی بازتاب یافته است:
چگونه و از کجا آسایش و تحقیق علمی حاصل کند، با آن همه ناهنجاری محیط که دیده و شنیده میشود؛ از بدی مردم روزگار، بهویژه از مردمی که ظالم و کمانصافاند؛ برگزیدگان عالیمقام را خوار و پستترین مردم را بر آنها سوار میکنند. جاهل عامی شریر، به صورت عالم توانا ظاهر میشود و بر دانشمندان و محققان راستین ریاست میکند و آنان را به سخره میگیرد و با این بزرگان دشمنی میکند. با چنین فساد اجتماعی سران ظاهرنما دیگر کجا مجال تحقیق در مشکلات علوم و حل آن باقی میماند؟ (ملاصدرا، 1410ق، ج1، ص7. به نقل از: لکزایی، 1381، ص31).
مطلب مذکور که بیشتر به فرهنگ عمومی ناسالم ـ که فضای ناسالم سیاسی از پیامدهای آن است ـ اشاره دارد، یادآور این سخن امام علی(ع) است که میفرماید: «بِأرضٍ عالِمُها مُلجِم و جاهِلُها مُکرِم»: در سرزمینی که دانشمندش به حکم اجبار لب فرو بسته و جاهلش گرامی بود.8
آیتالله مطهری که از حکمای حکمت متعالیه به شمار میآید نیز بهدرستی به ابعاد سیاسی اشاره دارد؛ آنجا که میگوید:نبودن آزادی و تمرکز قدرت در یک نقطه، طبعاً سبب پیدایش جماعتی ... میشود که گرد مرکز قدرت جمع میشوند و با مداهنه و تملق ـ که خوشایند طبیعت آدمی است ـ کسب قدرت و در نتیجه تحصیل قدرت و نفوذ میکنند و امور را طبق دلخواه و منفعت خود میچرخانند. در چنین جامعهای، به جای اینکه تقوا و لیاقت سبب ترقی و ترفیع باشد، نزدیکی به مرکز قدرت، پایه و اساس همه چیز است. (مطهری، 1379، ج2، ص116).
از اینرو و در شرایط نامساعد، عالمان آزاداندیش کنار گذارده میشوند و جاهلان بر صدر مینشینند؛ در حالی که شایستگی چنین مقامی را ندارند. سخن مذکور این معنا را میرساند که در فضای فرهنگی ناسالم، حاکمان مستبد حکمرانی میکنند، عالمان کنار گذارده میشوند و افراد حقیر بر صدر مینشینند. فقدان عدالت، آزادی و امنیت که مقتضای فرهنگ ناسالم و نظام سیاسی فاسد و استبدادی است، عالمان آزاداندیش را به گوشهنشینی مجبور میکند؛ از اینرو صدرالمتألهین خود را در شمار عالمانی آورده است که میاندیشند: «خاموشی بهترین حربه است».
به هر حال، حکیم متأله حکمت متعالیه، بهدرستی دریافته و تصریح کرده است که امنیت، از جمله لوازم تولید دانش است که اصحاب معرفت بدون دغدغه به کار علمی بپردازند و جامعه را از تنگناهای جهل و ناآگاهی برهانند. امروزه بهدرستی میتوانیم در این مسئله بیندیشیم که در تاریخ فکر بشر، در چه مواقعی دانش و دانشطلبی رونق داشته است و در چه هنگامی رکود و جمود بر آن حاکم بوده است.
امام خمینی و تأسیس جمهوری اسلامی
گذشته از درگیری ملاصدرا با ظاهرگرایان و عارفنمایان، تأمل در حیات علمی و اجتماعی فیلسوف معاصر حکمت متعالیه، امام خمینی، نشان میدهد این دو حکیم تقریباً زندگی مشابهی داشتهاند. هر دو از آنجا که در مشرب حکمت متعالیه تنفس میکنند، از برهان و قرآن و عرفان بهره میبرند؛ هر دو از فیلسوفان برجسته دوره خود بودهاند؛ مباحثی در تفسیر قرآن دارند و مراتب عرفان عملی را طی کرده، سالک الیالله بودهاند.
در این میان، صدرالمتألهین دست به تحکیم پایههای حکمت متعالیه میزند و امام خمینی در دورهای از حیات خویش، با ابتنا بر حکمت متعالیه، پاسخگوی مسائل و مشکلات فکری پیش روی جامعه است. گفته شده است هر گاه آیتالله سیدمحمدحسین بروجردی با مباحث فلسفی مورد پرسش قرار میگرفت، صاحبان پرسشها را به امام خمینی ارجاع میداد. گزارشگرانی که در برخی از این جلسات حضور داشتهاند، از اشراف ایشان به مباحث فلسفة اسلامی و حتی فلسفة غرب و قدرت اقناع مخاطبان سخن گفتهاند.9
پاسخگویی به پرسشها و شبهات عقلی مراجعان، بخشی از اقدامات امام خمینی بوده است؛ اما فکر روشن و آزاداندیشامام خمینی به افقهای دورتری نظر داشته و برای از میان رفتن شبهات عقلی، از قول ایشان نقل شده که فرموده است:
برای اینکه در حوزه، کار اساسی و ریشهای انجام بگیرد، من اگر به جای آقای بروجردی ـ که امروز رئیس مسلمین است ـ باشم، چند تن از کمونیستهای بامعلومات را از شوروی به ایران میآورم، حقوق و دیگر مخارج آنان را تأمین میکنم که بیایند شبهات کمونیستها و مطالب علمی آنها را که بر اساس آن الحاد را پایهگذاری کردهاند، مطرح کنند تا علما و فضلا از شبهات آنان به طور کامل آگاه شوند تا با آنان به مقابله علمی برخیزند و پاسخهای مستدل و محکمی به آن شبهات و استدلالهای آنها بدهند تا نتوانند دیگر اینقدر تبلیغات کنند. (زنجانی، 1368، ص106. به نقل از نهضت فلسفی امام خمینی، 1381، ص62).
این فقره نشان میدهد آزاداندیشی، مسئلهای شخصی است و امام خمینی در آرزوی آن است که بتوان با حمایت سازمانی به تضارب آرا با دیگراندیشان بپردازد. از سوی دیگر امام خمینی، بر خلاف ملاصدرا، توانست بر مخالفتها چیره شود و فلسفه را در اثر اقدامات عملی خود وارد حوزههای علمی شیعی کند و به مشی جاری بدل نماید.
امام خمینی خود در مواردی به بخشی از این دشواریها اشاره کرده، از جمله جریان مشهور فیضیه را نقل میکند:یادگرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار میرفت. در مدرسه فیضیه، فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی، از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چراکه من فلسفه میگفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها وضعِ کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزهها را حفظ نمود (خمینی، 1375، ج1، ص342. به نقل از: نهضت فلسفی امام خمینی، ص52. موارد دیگری نیز در اینباره در همین منبع آمده است).
اگر ملاصدرا در حیات خویش، با ظاهرگرایان و عارفنمایان در افتاد و در رد آنها دو کتاب نوشت، امام خمینی نیز برای بسط آزاداندیشی با متحجران به مقابله و مقابله پرداخت و در این زمینه دشواریهای بسیاری را متحمل شد. باید تأکید کرد حکیم حکمت متعالیه وفادار به اجتهاد شیعی، نیازمند آزاداندیشی است و در فقدان آزاداندیشی نمیتوان بر آن نام اجتهاد گذاشت؛ از اینرو مسئلة آزاداندیشی در این فضا ارزش و اهمیت افزونتری مییابد.
فرزند حضرت امام(ره) سیداحمد خمینی، در این زمینه معتقد است:امام، شکستن جو تحجر را در درون حوزه، قدم اول مبارزه تشخیص دادند؛ لذا وقتی در قم «منظومه» و «اسفار» را تدریس میکردند، مورد تهاجم، تهمت و افترای دشمنان متحجر واقع شدند؛ اما روحیه و توان علمی و مبارزاتی امام و یاری خداوند متعال، نگذاشت در مقابل جمود فکری متحجرین شکست بخورند. مبارزه امام با مقدسمآبها در درون حوزه از مسائل سیاسی و مبارزاتی مهمتر بود؛ زیرا اگر سد متحجرین که به آمیختگی و امتزاج بین دین و سیاست اعتقادی نداشتند، شکسته نمیشد، امام هرگز نمیتوانستند قدم بعدی مبارزه را که بسیار طولانی بود، با قوت و استحکام بردارد؛ لذا امام بهخوبی تشخیص داده بودند که روشنگری صاحبان اندیشه ابتدا باید از حوزه شروع شود و سپس توقع تحول در بیرون حوزهها را داشت. (همان، ص661).
این مسئله نشان میدهد ایجاد فضای آزاداندیشی، از اولویتهای اصلی امام خمینی بوده است. ایشان در منشور روحانیت، سخنانی در نقد و مقابله با متحجران به میان آورده است؛ از جمله میگوید:عدهای مقدسنمای واپسگرا، همه چیز را حرام میدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. (امام خمینی، 1378، ج21، ص278-279).10
موضوع مذکور به تصریح امام خمینی نشان میدهد: شخصیتهای آزاده و آزاداندیشی مانند ایشان تا چه اندازه از سوی متحجران در محدودیت و فشار بودهاند و فضا برای آنان تنگ و تاریک بوده است، و چه بسیار تلاشها که برای بسط آزاداندیشی و نهادینهسازی آزاداندیشی در حوزههای علمی شیعی به عمل آوردهاند.
گفتنی است یکی از دلایل وجود فضای متحجرانه موجود در حوزههای علمی شیعی، به سبب بدفهمی دین، آسایشطلبی و همسویی با فضای ناسالم اجتماعی و سیاسی بوده است که محدودیتهایی برای حوزههای علمی شیعی به وجود آورده است.
این مسئله افزون بر حضور جدی رقبای مذهبی، به سبب نزدیکی و همراهی پیوسته آنان با حکومت بوده است که با توجه به نگرههای موجود نزد آنان ـ که اطاعت از حاکمان را لازم میدانند ـ توجیه میشود؛ برخلاف شیعیان که حکومت را از آن ِمعصوم و نایب وی میشمرند و در نتیجه حکومتهای دیگر را غاصب شمرده، همکاری با آنان را جز با شرایط خاصی، جایز نمیدانند. همین مسئله باعث محدودسازی آنان در طول تاریخ شده است و حوزههای علمی شیعه کمتر توانستهاند به نهادینهسازی آزاداندیشی در سازمان خود بپردازند.
در نتیجه در بیشتر دورهها، حوزههای علمی شیعی، تنها در اندیشة نگهداری از اصل نهاد آموزش و تعلیم و تعلم بوده است و بهناچار و برای بقای حوزه علمیه، بروز و ظهور آزادانه اندیشهها را توصیه نمیکرده است. به تعبیر آیتالله جوادی آملی وقتی علما در انجام کارهای معمول حوزوی خویش دچار مشکل بودند، چگونه میتوانستند در اندیشه فلسفه سیاسی باشند و به مسئله سیاست بیندیشند و رسالههایی در این زمینه بنگارند؟11بنابراین با توجه به فضای موجود در ازمنة مختلف، مسئله آزاداندیشی به عنوان مسئلهای تجملی و تشریفاتی مطرح شده است تا یک ضرورت.
پی نوشت:ها
1. نگارنده در کتاب آزادی و دانش بحث گستردهای در مفهوم آزادی و ارتباط آن با دانش انجام داده است که علاقهمندان را به این اثر ارجاع میدهد: شریف لکزایی؛ آزادی و دانش؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389.
2. «اُدعُ الی سَبیل رَبکَ بالحکمَة الحَسنة وَ المَوعظَة الحَسَنة وَ جادلهُم بالتی هیَ أحسن» (نحل:135): به راه پروردگارت با حکمت و پند[های] پسندیده فراخوان و با آنان به شیوهای که بهتر است، مجادله [و مقابله] کن.
3. آیتالله جوادی آملی در آخرین جلسة درس خارج فقه خود در اسفند 1388 در سالن اجتماعات مدرسه فیضیه در ضمن مباحث خود به این مطلب اشاره کرد.
4. «آزاداندیشتر از او ندیدم»، گفتوگو با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، روزنامه شرق، 23/8/1384. ایشان در همین زمینه میگوید: «در خلوتش، آزادی اندیشهای که دیدم در ایشان، در فیلسوفان غربی امروز هم ندیدهام».
5. گلایه و شکایت صدرالمتألهین از وضعیت موجود و آسیبشناسی وی از این دوره را افزون بر دو اثر وی، یعنی رساله سه اصل و کسر اصنام الجاهلیه، در مقدمة ایشان بر اسفار اربعه بهخوبی میتوان دریافت.
6. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، سه دوره از زندگی ملاصدرا را برمیشمرد: تعلیم و تحصیل، ریاضت و تهذیب، تألیف و تدریس (ر.ک به: طباطبایی، 1371).
7. محمدعلی فتحاللهی در بحثی، به دلایل عدم اقبال به ملاصدرا در دورة صفویه، اشاره کرده است که در آن دوره، دستگاه فلسفی مورد تأیید حکومت، دستگاه فلسفی مشاء بوده است؛ از اینرو نه تنها مباحث ملاصدرا مورد اقبال قرار نمیگیرد، بلکه وی بهاجبار و با توجه به شرایط فرهنگی، ناچار به ترک اصفهان میشود (ر.ک به: فتحاللهی، آبان 1387).
8. نهج البلاغه، خطبه دوم. امام علی(ع)در همین خطبه سایر ویژگیهای چنین جامعهای را برمیشمرد و در انتها اجبار عالمان و دانشمندان به سکوت، و ترفیع و گرامیداشتن جاهلان در چنین جامعهای را یادآور میشود.
9. برخی از این مباحث در اثر زیر آمده است: علیاکبر ضیائی؛ نهضت فلسفی امام خمینی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1381.
10. ایشان همچنین دربارة بازبودن باب اجتهاد و ابراز نظر آزادانه، میفرماید: «در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا میکند که نظرات
اجتهادی ـ فقهی در زمینههای مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد» (همان، ص177).
11- ایشان در پاسخ به این پرسش که چرا مسئله سیاست در مباحث حکمی و فلسفی کمرونق و کمرمق است، بر این نظر است که شرایط متفاوت بوده است؛ زیرا: 1. گاهی عدهای همانند حاکم معزول بوده و اجازه ورود به میدان را نیافتهاند؛ 2. در مواقعی افراد پا به عرصه گذاشتهاند، اما نتوانستهاند کاری انجام دهند؛ 3. گروه اندکی نیز با جو مناسب رو به رو شده و مطالب عمیقی ارائه نمودهاند. (ر.ک به: لکزایی، 1387، ص123).
شریف لکزایی، استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
منبع: فصلنامه علمی ـ پژوهشی شیعه شناسی، شماره 33، بهار 1390.
مطالب مرتبط
آزاداندیشی در حوزههای علمیه شیعی:شخصی یا نهادی؟(2)