جدیدترین مطالب

رویکرد روان شناسانه

طرح مشکل در بعد جامعه شناختی مفهوم آزادی، این مدعا را نیز به دنبال دارد که مشکل این بخش به نوعی توسط بعد روان شناختی حل می شود. به این معنا که نهادینه شدن آزادی، می تواند محصول اتخاذ الگوی خاص روانی و تربیتی، به خصوص تربیت دینی، در جامعه باشد. با اذعان به تأثیر اساسی و مهم آزادی و با عنایت به مباحث پیش گفته، بحث در سطح رویکرد روان شناسانه پی گرفته می شود.

به طور کلی از پنج الگو یا تیپ شخصیتی و رفتاری نام برده شده است که الگوی آزادی در هر کدام از آنها متمایز از دیگری است. طبیعی است که الگو و مفهوم آزادی در هر یک از این موارد پنج گانه متفاوت و متمایز از دیگری است که می بایست در انواع تیپ های شخصیتی و روانی لحاظ شود. این پنج نوع به این قرار است: الگوی بدنی، الگوی اجتماعی ، الگوی فردی، الگوی عقلی و الگوی قلبی. آزادی از سوی هر کدام از این الگوها تفسیر خاصی می یابد و هر یک از این الگوها تلقی خاصی از آزادی در ذهن خود دارند. این الگوها به ترتیب از سطوح پایین شروع شده و تا بالاترین لایه، که والاترین و عالی ترین مرتبه است، امتداد می یابد. از این رو در پایین ترین سطح، الگوی بدنی و پس از آن الگوی اجتماعی قرار دارد و در اوج آن از الگوی قلبی و با نسبتی کم تر از الگوی عقلی می توان یاد کرد. الگوی فردی، در میانه این الگوها، دیدگاهی نسبتاً متوسط از آزادی را ارائه می دهند البته با تفاوت هایی در درجه اهمیت نسبت به سایر الگوها.(1)

یکی از دلایلی که آزادی در جامعه ما همواره مبهم و نهادینه نشده باقی مانده این است که تلقی و تفسیر از آزادی در جامعه در پایین ترین سطح روانی و رفتاری خود، یعنی تیپ بدنی، تداوم داشته است و متأسفانه به لایه های بالاتر و والاتر روانی، شخصیتی و رفتاری آدمی راه نیافته است. از این رو ترسیم چهره آزادی، در حوزه عمل و نظر، همواره متفاوت و مبهم بوده است. در ایران غالباً به دلیل حضور نهادها و نظام های استبدادی و نیز تکیه و تأکید بر تربیت تنبیهی و مستبدانه، صرفاً الگوی بدنی و رفتاری مورد توجه قرار گرفته است و از دیگر انواع الگوهای شخصیتی کم تر اثری یافت می شود. حتی در برخی مواقع، نخبگان، که می بایست با توجه به جایگاه و منزلت خود در تیپ ها و الگوهای رفتاری بالاتری نسبت به الگوی بدنی قرار داشته باشند، نیز آزادی را بیشتر در جنبه های سلبی آن در سطح الگوی رفتاری بدنی تعریف می کنند.

می توان گفت از آن جا که نهاد و نظام استبدادی در پایین ترین الگوی روانی، رفتاری و شخصیتی است از این رو صرفاً به این بحث و این سطح از آزادی توجه شده است و لایه های دیگر، به هر دلیل، مورد توجه قرار نگرفته است. این وضعیت به مرور و بعضاً ذهن جامعه علمی را نیز به خود مشغول داشته و کم تر بر الگوی های رفتاری دیگر تأکید و توجه شده است.

اندیشمندان مسلمان نبایست صرفاً از دید الگو و تیپ شخصیتی و رفتاری بدنی به آزادی نگاه کنند، بلکه ضمن توجه به این سطح از آزادی، می بایست ابعاد متعالی و والاتر آزادی را لحاظ و مشاهده کنند. دیدگاه غالب اندیشمندان مسلمان در باب آزادی، که دارای بعدی فقهی بوده اند، نشان می دهد آنان نگاهی همه جانبه و متعالی به آزادی ندارند و برداشت آنان از آزادی صرفاً در دیدگاه تیپ های رفتاری بدنی قابل تحلیل و تفسیر است و نه همه سطوح و لایه های آزادی در همه انواع تیپ های رفتاری مورد نظر. از این رو توصیه می شود برای گریز از یک سویه نگری و خطای در فهم مسئله آزادی به این مفهوم نگاهی همه جانبه و متعالی داشته باشند و همه سطوح روانی و رفتاری و شخصیتی را در تعریف خود از آزادی لحاظ و آن گاه حکم صادر کنند.

مایلم اشاره نمایم که در الگوی رفتاری و تربیتی صرفاً استبدادی و خودکامانه بیش از هر چیز به الگو و تیپ بدنی بها داده می شود. در همین الگو تنبیه بدنی و نیز هرج و مرج جلوه می کند. آنچه که به گفته برخی از اندیشمندان مسلمان ساده ترین و البته ضعیف ترین راه حل برای پاک کردن صورت مسئله است.(2) الگوی تربیتی خانواده و جامعه ای که دارای بنیه های قوی علمی و دینی است، از مرحله برداشت آزادی در الگوی رفتاری بدنی، که در شمار ابتدایی ترین الگو است، عبور کرده و کودک و فرد را به مراحل تربیتی اجتماعی و فردی و در ادامه عقلی و قلبی هدایت می کند.

مشکل خانواده ها، نهادها و نظام هایی که از الگوی صرفاً تنبیهی و به دیگر سخن استبدادی بهره می گیرند این است که در همان مراحل پایین الگوی تربیتی باقی می مانند و افراد را به رشد درخوری نمی رسانند. از این رو درک و فهم آزادی در چنین جامعه ای مبهم باقی می ماند و همواره مبتنی بر الگوی رفتاری بدنی است. در چنین وضعیتی اگر کسانی از منظر الگوی رفتاری سطح بالاتری با جامعه سخن بگویند، در جامعه به سطح بدنی، محدود و تفسیر می شود. حتی اگر جامعه از درک و فهم دیگر لایه ها نیز آگاه باشد، اما باز هم نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد؛ زیرا افراد با سایر الگوها پرورش نیافته اند. به عبارت دیگر، از آنجا که شیوه تربیتی مبتنی بر الگوی رفتاری بدنی بوده است و افراد با دیگر الگوهای تربیتی رشد نکرده اند، از این رو در عمل آمادگی برای تحقق نقش های مربوط به دیگر حوزه های رفتاری و شخصیتی وجود ندارد؛ زیرا افراد چنین وضعیتی را تمرین نکرده و برای آنان نهادینه و ملکه نشده است

خلاف وضعیت فوق هم قابل تصور است؛ زیرا در پاره ای از موارد با اندیشمندان و نخبگان با زبانی سخن گفته می شود که گویا آنان در همان سطح الگوی بدنی قرار دارند و از مراحل بالاتر رفتاری و شخصیتی فارغ هستند. این نوع نگاه همانند نگاه فوق الذکر یک سویه و یک جانبه است. بدیهی است هنگامی که یک متفکر و اندیشمند و صاحب نظر در حوزه های اندیشگی و فکری و فرهنگی سخن می گوید مراد و منظور وی را نبایست به سطح الگوی روانی بدنی تقلیل داد، بلکه بیش از هر چیز مراد و منظور آنان حوزه هایی فراتر از الگوی فیزیکی و تیپ بدنی قرار می گیرد و عرصه های دیگری را درمی نوردد. به نظر می رسد نگاه به آزادی در این بخش نیز در جامعه ما با اعتدال و توازن همراه نیست و تفسیر از آزادی در جای خود مورد توجه قرار نمی گیرد و حمل بر شیوه ها و الگوهای ناهمگون می شود.

خانواده و نظام سیاسی و اجتماعی مستبد و تربیت تنبیهی، آدمی را برای زیستن در الگوی رفتاری بدنی آموزش می دهد و از این رو اگر روزنه ای باز شود و نسیم آزادی در چنین خانواده و جامعه و نظام سیاسی ای وزیدن گیرد، به هرج و مرج و تحقق خواسته ها و امیال درونی تعبیر و تفسیر می شود. که البته آن هم پس از اندکی به دلیل این که زندگی را با دشواری مواجه می نماید به طور طبیعی به سمت نظم خشن و استبدادی کشیده می شود و آزادی، به دلیل عدم درک درست از آن، از جامعه رخت برمی بندد. درک آزادی مطلوب و متعالی که در الگوهای شخصیتی غیر بدنی یعنی اجتماعی، فردی، عقلی و قلبی مطرح است، کم تر مورد توجه واقع می شود و آزادی دائماً در معنا و رفتار مبهم می ماند و کم تر به سمت نهادینگی و دریافت های متعالی و والا حرکت می کند.

بنابراین جامعه در سطوح روانی و رفتاری همواره گرفتار استبداد و یا هرج و مرج است. تعادل و توازن در چنین جامعه ای دشوار حاصل می شود. با توجه به مباحث گذشته به نظر می رسد با دریافت این مشکله، بتوان برای حل آن و حرکت به سمت جامعه مطلوب و متعادل، الگوی روانی و تربیتی آزادانه را مطرح کرد. بنابراین لازم است خانواده ها، نهادهای مدنی و نهادهای آموزشی همه در راستای نهادینه کردن آزادی گام بردارند و به این مشکله و دشواره پایان دهند. البته در این میان نمی توان از نهاد خانواده غفلت کرد. چه بسا که بسیاری از امور در خانواده ها نهادینه می شوند، از جمله آزادی و تربیت در سطوح چندگانه روانی رفتاری و شخصیتی.

رویکرد فقیهانه

افزون بر مباحثی که در مقدمه نوشته حاضر ذکر شد، باید اشاره نمایم که نگاه فقهی به آزادی، همواره در بحث آزادی در قالب تکالیف انسان، انتخاب دین و مسئله ارتداد، کتب ضاله، احکام فقهی امر به معروف و نهی از منکر و ... قابل اشاره است. مایلم بحث را با نظرات دو فقیه صاحب نام و برجسته و تأثیرگذار نهضت مشروطیت پی گیرم که چگونه رویکرد آنان، به ویژه در بحث انسان شناسی، در فهم و تلقی از آزادی تأثیر گذاشته است. با نگاهی کوتاه به نوشته های این دو فقیه برجسته عصر مشروطیت می توان دریافت که فهم این دو در ارتباط با بحث آزادی با یکدیگر متفاوت است. در واقع شاید بتوان گفت با توجه به مباحث انسان شناسی و نیز استنباط شرایط و اوضاع و احوال جامعه ایرانی، رفتار و احکامی متفاوت از این دو فقیه را شاهد هستیم که دیدگاه های آنان در فهم آزادی را ناهمگون ساخته است.

به نظر می رسد موضوع اساسی در اختلاف و تمایز اندیشه این دو فقیه بزرگ عصر مشروطیت افزون بر نوع نگاه انسان شناسی و مبانی مورد توجه خاص هر کدام در این بخش، به دغدغه و مسئله فکری این دو عالم شیعی نیز مرتبط است. اگر به این پرسش پاسخ داده شود که دغدغه فکری نائینی و نوری چه بوده است و هریک از چه منظر انسان شناختی و فقهی درباره مشروطیت و پیرو آن مفهوم آزادی تأمل کرده است، می توان به پاسخ دست یافت.

نائینی، نظریه پردازی است که با اتخاذ مبانی خاصی، به آزادی و خلع استبداد می اندیشد. در واقع وی به گونه ای به دنبال تبیین دین و دموکراسی است و مسئله Problem)) وی پاسخ به این دغدغه در جهان اسلام و ایران است. اما نوری، با توجه به مبانی متخذه، دیدگاهش را در راستای برقراری امنیت، ثبات و نظم در گفتمان موجود ارایه می کند و به گونه ای سعی دارد مسئله را با نفی مفاهیم وارد شده به جامعه، و به ویژه در انتهای نهضت مشروطیت با انکار آزادی، حل و فصل کند. در نتیجه نائینی به موافق و نوری به مخالف مشروطیت، و به تبع، آزادی، شهره می شود.

با نگاهی به مباحث آیت اللَّه نائینی در کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة»(3) می توان دریافت که با توجه به نوع نگاه انسان شناسانه وی، آزادی عنصر اساسی حیات بشری است. وی آزادی را خدادادی و مرتبه ای از شوءون توحید و از لوازم ایمان به وحدانیت خداوند می داند. از این رو انبیای الاهی در جهت بسط آزادی آدمیان تلاش کرده اند و رهایی ملل از استبداد از مقاصد اصلی آنان بوده است. آزادی علاوه بر این که انسان را از جنبه نباتی و حیوانی خارج می سازد بر شرافت و مجد و عظمت انسان نیز می افزاید.(4) هنگامی که شخص به آزادی دست می یابد، در واقع از رقّیّت و بندگی دیگران رهایی یافته و بنده پاک و خالص خدا شده است. در این صورت اطاعت از مستبدین، شرک به خداوند به شمار می رود.(5)

دعوت به حریت در اندیشه نائینی در ابتدا گرایش به توحید ناب و خالص و آن گاه گسستن و رستن از بند ظالمان است.(6)

بنابراین با دریافت دقیق مفهوم آزادی در اندیشه نائینی در می یابیم که وی اندیشمندی است که به آزادی در پرتو شریعت می نگرد و از این رو از وضعیت موجود نیز ناراضی است و نسبت به برخی امور انتقاد می کند و معتقد است برخی جراید، اهل منبر، دوستان نادان و دشمنان دانا بهانه و دستاویزی برای استبداد فراهم می کنند و به جای این که به مردم درباره آزادی و حقوقشان آگاهی بدهند آنان را از مقصد اصلی به کلی دور می کنند.

آزادی در نگاه وی بی بندوباری و ترویج ابتذال نیست، بلکه عنصری است که برای پیشرفت و توسعه جامعه لازم و ضروری است. از این رو نائینی برای اثبات سخن خود به بحث های تاریخی استناد می جوید و بر این باور است مادامی که دو اصل حریت و مساوات و فروع این دو - همان گونه که شارع آن ها را جعل کرده بود - به استبداد تحول نیافته بود: «سرعت سیر ترقی و نفوذ اسلام محیر العقول عالم شد. پس از استیلای معاویه و بنی العاص و انقلاب و تبدّل اصول و فروع مذکوره و کیفیت سلطنت اسلامیه به اضداد آن ها وضع دگرگون گردید».(7)

یادآوری این نکته، اساسی است که نائینی در بحث های خود به تاریخ اسلام رجوع می کند و بر این اساس مدعی است، آزادی - که خدادادی است - در صدر اسلام و حکومت اصیل اسلامی امکان و وجود داشته است اما بعداً حکومت ها به انحراف کشیده شده اند و حریت به عنوان یک عنصر اساسی و پیش برنده مسلمانان از جوامع اسلامی رخت بربسته است. بدین ترتیب در اندیشه وی آزادی چیزی نیست که از غرب وارد جهان اسلام شده باشد، بلکه اندیشه آزادی در اسلام مسبوق به سابقه است، و در هیچ یک از ادیان و مذاهب اصیل نیز استبداد وجود نداشته است.(8)

در مقابل دیدگاه منتسب به نائینی، به نظر می رسد با توجه به مبانی مورد توجه آیت الله شیخ فضل الله نوری، بحث امنیت و نظم و ثبات و انسجام فکری، اعتقادی و ملی جامعه ایران، عنصر مهم و اولویت اندیشه وی به شمار می رود. از این رو شاید بتوان گفت همراهی نخستین او با نهضت مشروطیت نیز به این سبب بود که انتظار داشت به وسیله آن نظم و امنیت در جامعه بسط و گسترش یافت. اما پس از مدتی دریافت آن چه که منظور نظر او است تأمین و برقرار نخواهد شد.

نوری به صراحت از امتناع آزادی در متون دینی سخن می گوید و معتقد است: «بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است». وی از سویی منکر وجود آزادی در مهم ترین متن دینی می گردد(9) و از سوی دیگر بر این باور است که اعتقاد به آزادی مطلق حرف اشتباهی است و حتی «این سخن در اسلام کلیتاً کفر است».(10) وی نه تنها با آزادی مطلق، که با آزادی های مضاف نیز مخالف است و پیشنهاد می کند واژه آزادی از بحث های موجود حذف شود: «اگر از من می شنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد».(11)

برای تأیید مطلب می توان از قطعه ای که در فوق ذکر شد نیز بهره جست؛ زیرا در آن جا به فقدان برخی آزادی های مضاف به قرآن استناد می جوید. البته از این سخن نمی توان نتیجه گرفت که نوری قائل به استبداد است، بلکه وی نیز در بحث هایش همانند مشروطه طلبان به تحدید سلطنت می اندیشد و آن را تأیید می کند: «این که بیان گردید حدودی برای پادشاه و وزرا معین خواهد شد خیلی خوب و به جا است. کسی نمی تواند تکذیب کند».(12) اما در هر صورت وی به دلیل مبانی متخذه خود بر آزادی تکیه نمی کند و حتی آن را موجب رخنه و آشفتگی در دین اسلام و ایجاد ناامنی در جامعه می داند.

شاید بتوان تأثیر نگاه انسان شناسانه آیت الله نوری را که در مباحث فقیهانه وی نیز موءثر واقع شده است در کلماتی که درباره مردم بیان نموده است به خوبی تحلیل و ارزیابی کرد. نوری در مواردی مردم را به بی باکی و ناپاکی متصّف می کند. به باور وی مشروطه طلبان در ابتدای کار اهداف خود را به اجمال برگزار کرده اما پس از مدتی پرده از اغراض خود برداشتند و آنان را متهم می کند به «برداشتن کند و زنجیر شریعت از مردم بی باک ناپاک که هرچه بتوانند [در [اعلانات و روزنامه جات، نسبت به هر محترمی از [بزرگان [دین و پیشوایان دین و علمای عاملین متدینین بگویند و بنویسند و به طبع برسانند».(13) در این قطعه، تلقی نوری از مردم این است که بی باک و ناپاک اند و شریعت، چونان زنجیری آن ها را در بند کشیده تا از انحراف مصون مانند.

موضوع امنیت و نظم و به ویژه امنیت مذهبی و اعتقادی، عنصر محوری در اندیشه نوری است. از این رو وی معتقد است آزادی به تضعیف عقاید مسلمانان و به تبع آن شریعت منتهی می شود و به صورت جدی به وضعیت موجود ایراد وارد می کند: «چرا این همه در جرایدشان تکریمات از فرقه زردشتی و سلاطین کیان می کردند و آن ها را که اخبث طوایف اند، طایفه نجیبه می خواندند؟ و چرا این همه جراید پر از کفر را که سبب تضعیف عقاید مسلمین بود منع نمی کردند؟»(14)

هرج و مرج و ناامنی اجتماعی از نتایج آزادی در اندیشه نوری است.(15) در رساله «تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل» سه ویژگی عمده ایران عبارت است از وجود مذاهب گوناگون، قلّت نظامیان و کثرت ایلات. این سه ویژگی آسیب پذیرهای ایران است که با استقرار و استیلای مشروطیت در هر سه بخش مشکل ایجاد می شود. و در این صورت دیگر از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند و قلّت نیروهای نظامی نخواهد توانست امنیت اجتماعی را تأمین کند و کثرت ایلات نیز منجر به طغیان و قتل و غارت و هرج و مرج و ناامنی خواهد شد.(16) از این رو محدودسازی و نفی آزادی چاره کار پنداشته می شود.

به هر حال در جمع بندی این دو دیدگاه فقهی، که به نظر می رسد متأثر از مبانی انسان شناسی است باید گفت همان قدر که نائینی سعی می کند امکان و وجود آزادی در اسلام و تاریخ صدر اسلام را اثبات کند، نوری برخلاف او در تلاش است تا با استناد به متون دینی و به ویژه قرآن به امتناع آزادی در شریعت اسلام و قرآن حکم کند. نیز نائینی به رهایی از استبداد و کسب آزادی های سیاسی و اجتماعی و نه رهایی از خدا و دین می اندیشد و نوری از سوی دیگر در پی اثبات این است که در پرتو آزادی، شریعت و مسلمانان تضعیف و هرج و مرج و ناامنی ترویج و قتل و غارت بر کشور مستولی خواهد گشت.

نائینی در مباحث خود به نقش و جایگاه مردم در حکومت اشاره می کند و رأی اکثریت را پذیرفته و معتبر می داند نوری در مقابل بر این اعتقاد است که مردم، نفهم و جامعه ایران عقب مانده است و به آن مرحله از رشد نرسیده است که بتواند به حکومت مشروطه تن دهد. وی رأی اکثریت را نیز معتبر نمی داند و حتی آن را با مذهب شیعه در تضاد می بیند.

نائینی یکی از مقاصد انبیا را تلاش برای رهایی ملل از استبداد می داند و ضمن تأیید مشروطیت و شعارهای آزادی گرایانه آن به فواید آزادی بیان و قلم اشاره می کند. نوری معتقد است مشروطه طلبان با طرح شعار مشروطیت و به ویژه آزادی به دنبال تغییر شریعت و جایگزینی قانون هستند.

با توجه به بحث های ارایه شده و نیز نکات فوق می توان به طور کلی نتیجه گرفت که دغدغه و مشکله نائینی، تبیین فقیهانه دیدگاه های اسلامی درباره مهم ترین بحث های روز یعنی آزادی و تبیین نسبت آن با مباحث دینی بوده است. از این رو صرف نظر از همه مسائل می توان نائینی را اندیشمند طرفدار آزادی و نوری را اندیشمند طرفدار امنیت دانست. تأکید نوری بر محافظت از شریعت و نظم اجتماعی و جلوگیری از هرج و مرج از چنین دیدگاهی حکایت می کند. ضمن این که در بحث های نوری هیچ گونه تأییدی نسبت به آزادی مشاهده نمی شود.

به نظر می رسد شکست نهضت مشروطیت در فقدان سازگاری امنیت و آزادی، که متأثر از نوع نگاه به انسان و برخاسته از نگاه فقهی است، رخ نمود. گرچه می توان دلایل دیگری نیز برای این شکست اشاره نمود اما فقدان تعریف روشن و شفاف و کاربست آن در مشروطیت توانست در شکست آن کارساز و تأثیرگذار باشد. مردم از بند رهیده و آزادی طلب در تعارض آزادی و امنیت، آزادی را ترجیح دادند اما بعدها به دلیل نهادینه نشدن آزادی در جامعه تن به سلطه استبداد سپردند که امنیت را برای آنان به ارمغان آورد. این بود که با توجه به دلسردی و خستگی بیش از حد مردم که در دام تنش ها و کشمکش ها افتاده بودند، استبداد توانست با تأمین امنیت آنان خود را بر آنان تحمیل کند و بدون کم ترین مقاومت از سوی مردم قدرت سیاسی را از آن خود نماید.(17)

خاتمه

افزون بر رویکردهای مورد اشاره نبایست از دیگر رویکردها غفلت کرد. به ویژه در این زمینه می توان به رویکرد اقتصادی، که به مباحثی درباره عرضه و تقاضا، مباحثات سرمایه داری و سوسیالیسم و... اشاره دارد توجه نمود. نیز باید رویکرد ادبی را با توجه به این که در تاریخ معاصر نقش قابل توجهی داشته است مورد اشاره و توجه قرار داد و در فهم آزادی از آن بهره جست. رویکرد حقوقی ـ قانونی و ساختاری نیز در شمار مباحث دیگری است که می توان به آن اشاره کرد. مباحثی درباره مباحثات حقوقی و قانون اساسی، مباحث تفکیک قوا و نهادهای حکومتی و نسبت آنها با قبض و بسط آزادی و... در این بخش می تواند در فهم مسئله آزادی مورد توجه قرار گیرد.

نوشته حاضر را باید به مثابه درآمدی بر روش فهم آزادی تلقی کرد. زیرا آنچه ذکر شد بخشی از مباحثی است که می توان حول روش شناسی فهم مسئله آزادی مورد اشاره قرار داد. از آنجا که بحث حاضر بسیار گسترده بود بیشتر به مباحث اندیشه سیاسی اسلام و دیدگاه اندیشمندان مسلمان پرداخته شد. افزون بر این که می توان از نسبت نگره های اسلامی با یکدیگر در هر یک از رویکردها سخن گفت، می توان از مباحثی یاد کرد که در مجموعه اندیشه غرب قرار می گیرد و جای طرح و بحث بسیار دارد. گو این که برخی از مباحث طرح شده در ذیل اندیشه سیاسی اسلامی را می بایست با نگاهی به نگره غربی و تأثیرات آن بر اندیشه های اسلامی آن مورد توجه قرار داد. در غیر این صورت فهم آزادی و نظریه های مطرح با توجه به خاستگاه آن مقام و موقعیتی نخواهد یافت.

به نظر می رسد بتوان از مجموع مباحث گذشته به این نتیجه دست یافت که مسئله روش شناسی فهم آزادی در حوزه های دانشی بسیار گسترده و متنوعی قابل طرح است. از این رو نیازمند بحث های مبسوطی در این زمینه است تا بتوان بحثی منسجم و استوارتر ارائه داد. در مجموع با توجه به مباحث پیش گفته شاید بتوان گفت دو حوزه دانشی در روش شناسی مفهوم آزادی، یعنی رویکرد فقهی و رویکرد فلسفی، در حوزه نظری و طرح مباحث آسیب شناسی فهم آزادی ظرفیت بیشتری دارد. یکی از عللی که جامعه ما نتوانسته به ثبات و توازن در فهم آزادی دست یابد تأکید بر یکی از حوزه های دانشی و تعمیم و تحمیل آن بر دیگر حوزه های دانشی بوده است. از این رو در دوره هایی خاص مباحث فلسفی رونق گرفته و تأکید بسیاری بر حق بودن آزادی و اهمیت و ضرورت و حضور و ظهور آن شده و محدودیت ها و موانع آن نادیده انگاشته شده است. از سوی دیگر در پاره ای از مواقع نیز محدودیت ها برجسته شده و سایر مباحث و از جمله اهمیت و ضرورت و حق بودن آزادی به فراموشی سپرده شده است. قبض و بسط مباحث نظری مسئله آزادی در این دو حوزه تمهید می شود.

راه برون رفت از چنین پیچیدگی ها و چالش ها و فقدان توازن و ثبات مداوم، همانا تأکید بر جامعیت فهم آزادی است. در واقع هم می بایست بر بعد فلسفی و بسط آزادی تأکید و توجه شود و هم بر بعد فقهی و قبض آزادی. در چنین صورتی می توان در تدارک ساز و کارهایی بود که بتواند این هر دو را به صورت توأمان در جامعه محقق سازد و جامعه را به تعادلی درخور رهنمون شود.

در این زمینه به نظر می رسد از دو رویکرد دیگر می بایست بیشتر در حوزه ساز و کارهای تحقق آزادی بهره گرفته و سعی در تحقق و تضمین آزادی از طریق رویکردهای عینی مورد اشاره داشته باشیم. تأسیس، تصحیح و تکمیل نهادهایی که وفادار به اندیشه آزادی باشند و تضعیف نهادها و سازمان هایی که دارای مشی اقتدارگرا هستند در رویکرد جامعه شناختی می تواند موءثر و مفید تلقی شود. از سوی دیگر تأکید بر تمهید ساز و کارهای تربیتی مناسب و مطلوب و پرورش نسلی با معیارهای درست و مبتنی بر آزاداندیشی و پرسش گری در رویکرد روان شناختی می تواند ملاحظه و به کار گرفته شود.

پی نوشت ها:

1. برای مطالعه بحث تیپ ها و الگوهای شخصیتی و رفتاری و نگاهی که هر یک به مسئله آزادی دارد نگاه کنید به: علی اصغر احمدی، «شخصیت، رفتارها و گفتارها»، ماهنامه پیوند، شماره 266، آذر 1380، ص 28 ـ 35.

2. بنگرید به مباحث آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی در: نقش آزادی در تربیت کودکان، تهیه و تنظیم بنیاد نشر و آثار و اندیشه های شهید آیت الله بهشتی، تهران: بقعه، چاپ دوم، 1380.

3. مشخصات کتاب شناختی این اثر عبارت است از: محمدحسین نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، با مقدمه و توضیحات آیت اللَّه سید محمود طالقانی، چاپ هشتم، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1361.

4. همان، ص 28.

5. همان، ص 27.

6. همان، ص 121.

7. همان، ص 17. به نظر نائینی وضعیت مسلمانان از صدر اسلام تاکنون به سه دروه تقسیم می شود: یکم دوره تفوق و سیادت مسلمانان که معلول آزادی و مساوات و نتیجه اجرای اصول اجتماعی و سیاسی اسلام است. از این منظر آزادی و مساوات از اصول اساس اجتماعی و سیاسی بشریت به شمار می رود. دوره دوم، دوره توقف مسلمانان، که معلول تبدیل خلافت به سلطنت و سیطره استبداد بر جوامع مسلمان بوده است. در این دوره به باور نائینی از آن جا که آزادی و مساوات از جوامع اسلامی رخت برمی بندد، زمینه های توقف و رکود مسلمانان فراهم می شود. و سرانجام سومین دوره، تنزل و انحطاط مسلمانان است که نتیجه بیداری و هوشیاری غرب و نهضت های آزادی طلبانه آنان است.

8. همان.

9. غلامحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت (18 رساله و لایحه درباره مشروطیت)، چاپ نخست، تهران: کویر، 1374، ص 182. گفتنی است دو رساله از شیخ فضل اللَّه نوری در این مجموعه احیا و منتشر شده است. رساله «حریت مشروطیت» به طور قطع از نوری است اما رساله «تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل» منصوب به نوری است و پژوهشگران معتقدند که این رساله به رغم تردیدی که وجود دارد از نوری است.

10. همان، ص 18.

11. همان.

12. همان.

13. همان، ص 158.

14. همان، ص 181.

15. حسین آبادیان، مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه، چاپ نخست، تهران: نشر نی، 1374، ص 41.

16. غلام حسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت (18 رساله و لایحه درباره مشروطیت)، پیشین، ص 188 و 189.

17. در زمینه نگاه فقهی به مباحث آزادی و برای مطالعه مبسوط بنگرید به: محمد حسن قدردان قراملکی، آزادی در فقه و حدود آن، چاپ نخست، قم: بوستان کتاب، 1382.

منبع: روش شناسي در مطالعات سياسي اسلام، علي اكبر عليخاني و همكاران، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1386.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید