جدیدترین مطالب

هموار كردن راه نظارت عمومى به منزله مسؤوليتى اجتماعى و همگانى تنها از طريق آگاهى و شناخت اين حق و وظيفه ميسور است و مطهّرى نيز در مباحث خود به اين سمت و سو حركت نموده است. ايشان با درك اين نكته كه مسأله نظارت عمومى كه در ميان مسلمانان غالباً با فريضه امر به معروف و نهى از منكر عجين است و با آن عينيت و مصداق مى‏يابد در جوامع مسلمان مغفول واقع و به انحراف كشيده شده است، سعى در آسيب‏شناسى و تصحيح آن دارد. از اين رو، مباحث ايشان، ضمن آسيب‏شناسى معرفتى، درباره زدودن غبار تحريف و انحراف و بهره‏مندى نادرست از اين فريضه اجتماعى نهفته‏است. تبيين درست مسأله نظارت عمومى مى‏تواند جايگاه و منزلت اين عنصر را در جامعه روشن سازد و چراغى باشد فراروى مردم و حاكمان، كه‏ آزادانه و آگاهانه در مسيرى برنامه‏ريزى شده حركت نمايند و به اصلاح حركت‏هاى نادرست و خطا بپردازند.

********

مقدمه: طرح مسأله

مسأله نظارت عمومى؛ از جمله مهم‏ترين و پيچيده‏ترين مسائل در هر نهاد و سازمان و به‏طور كلى در هر جامعه‏اى است و با مسؤوليت اجتماعى پيوندى ناگسستنى دارد. از اين رو، بُعدى عمومى و اجتماعى مى‏يابد و در حوزه عمومى قابل طرح و بحث و بررسى است. حوزه عمومى، در مقابل حوزه خصوصى، به حوزه فعاليت‏هاى فردى و جمعى و گروهى گفته مى‏شود و مراد از آن، حوزه حقوق آدميان در عرصه جامعه و قلمرو عمل است وهمه به گونه‏اى برابر از آن برخوردارند.

به ديگر سخن، در حوزه عمومى پاى پاره‏اى از حقوق و تكاليف به ميان مى‏آيد و نظارت، گرچه جنبه فردى و خصوصى نيز مى‏تواند بيابد، اما از سوى ديگر، به‏طور طبيعى در حوزه عمومى قرار مى‏گيرد. فرد در اين حوزه، شهروند شمرده مى‏شود. مفهوم شهروندى داراى بار معنايى ويژه‏اى است و بر اساس آن، فرد در سپهر اجتماعى، از حقوقى برخوردار مى‏شود كه وقتى شهروند شمرده نمى‏شود، فاقد آن حقوق است.

هدف اين نوشته ارائه بحثى درباره نظارت عمومى به مثابه مسؤوليتى عام و اجتماعى با تأكيد بر انديشه آيت‏اللّه مرتضى مطهرى است. اينكه «دستگاه فكرى مطهرى نسبت به مسأله نظارتِ عمومى چگونه مى‏انديشد و چه تدبيرى براى اصلاح جامعه و نهادينه ساختن سپهر نظارت عمومى در ميان مسلمانان انديشيده و مطرح ساخته است؟» پرسش اصلى نوشته حاضر را تشكيل مى‏دهد. مدعاى نوشته اين است كه نظارت يك مسأله عمومى و از جنس مسؤوليت اجتماعى است. به اين معنا كه يك انسان مسلمان همان گونه كه در برابر خود وخداى خود و در سطحى ديگر در مقابل خانواده و بستگان خود مسؤول شمرده مى‏شود، به همان نسبت و بلكه بيشتر، نسبت به جامعه خويش مسؤوليت دارد و داراى وظايف و حقوقى است كه مى‏بايست به انجام آن‏ها مبادرت ورزد. اين مسؤوليت اگرچه در آموزه‏هاى دينى مورد تأكيد واقع شده و در رفتار و مشى پيامبر خدا، حضرت محمد(ص) و نيز ساير مسلمانان صدر اسلام قابل رديابى و مطالعه است، اما به مرور و در قرون بعد و به ويژه در دوره سلطه امويان و عباسيان راه ديگرى را طى نمود كه موجب مسخ مسأله نظارت عمومى به مثابه مسؤوليتى اجتماعى در ميان مسلمانان گرديد.

آيت‏اللّه نائينى به درستى به همين معنا اشاره مى‏كند و بر اين باور است كه در صدر اسلام وقتى خليفه دوم در سخنرانى خود مردم را به جهاد دعوت مى‏كند، در پاسخ مى‏گويند: «لا سمعاً و لا طاعتاً»؛ «گوش نخواهيم داد و اطاعت نخواهيم كرد»، مادام كه توضيح دهى چگونه در تقسيم پارچه از بيت‏المال براى خود سهم بيشترى منظور نموده‏اى، به گونه‏اى كه پيراهن شما بلندتر از پيراهن ديگران است؟! خليفه دوم، فرزند خود «عبداللّه» را طلب كرد و او براى مردم توضيح داد: كه چون سهم پدرم به اندازه يك پيراهن نبود، من سهم خود را به پدرم دادم تا توانست از مجموع دو سهم چنين پيراهنى تهيه كند. با اين توضيح مردم قانع شدند. يا وقتى كه خليفه دوم در آغاز خلافت بر فراز منبر نشست و خطبه مفصلى خواند و گفت: اگر من از صراط حق و عدالت كج شدم شما مرا راست كنيد، يكى از افراد عادى مسلمانان، دست به شمشير برد و فرياد زد: اگر تو راست نشدى، با شمشير كج مستقيمت مى‏سازم. [2]

از ديگر سوى تأكيد پاره‏اى از آموزه‏هاى دينى بر اين مسأله؛ نظير فريضه بسيار مهم امر به‏معروف و نهى از منكر نيز موجب سوء استفاده حاكمان گرديد و آنان با تأسيس نهادهايى‏چون حسبه، به اين مسأله رنگ و بويى حكومتى بخشيده و مردم و نهادهاى مردمى‏را از گردونه نظارت بر روند جريانات اجتماعى و به ويژه نظارت بر قدرت سياسى‏خارج ساختند.

به ديگر سخن، حاكمان و كارگزاران مسلمان با مشى مستبدانه و اقتدارگراى خود و نفى آزادى و برقرارى حكومت‏هاى استبدادى در جهت خلاف آموزه‏هاى دينى حركت كردند وراه را بر اقتدارگرايى بيشتر و بيشتر حاكمان و سلاطينِ پس از خود هموار ساختند ونظارت عمومى را به مسأله‏اى نظرى تبديل نمودند و حوزه عملى آن، از يادها رفت.

علاوه بر اين، پاره‏اى از بخش‏هاى نهاد دينى نيز به توجيه چنين وضعيت اقتدارمنشانه‏اى پرداخت و زمينه‏هاى استوارى انديشه‏هاى استبدادى و اقتدارگرا را بيش از پيش فراهم نمود. تأكيد فراوان انديشمندان اهل سنت بر امنيت و هويت و تقدّم نظم بر آزادى و حقانيت در فراهم آوردن چنين زمينه‏هايى كارساز بوده است. اين وضعيت در بخش‏هايى از جامعه مسيحى و حاكميت مطلقه كليسا نيز به خوبى مشهود است. زيرا تصور ارباب كليسا اين بود كه هيچ فرد و نهاد و گروهى را ياراى نظارت بر حاكمان نيست و حاكمان، تنها در مقابل خداوند پاسخ‏گو و مسؤول شمرده مى‏شوند، نه در مقابل مردم.

آيت‏اللّه مطهرى به خوبى اين وضعيت را تحليل كرده است. به عقيده ايشان، يكى از علل گرايش به مادى‏گرايى در غرب، نارسايى پاره‏اى از مفاهيم اجتماعى و سياسى بوده است. اين مسأله از آنجا ناشى شد كه با ظهور مفاهيم خاص اجتماعى و سياسى و به ويژه حقوق طبيعى و حق حاكميت ملى در غرب، گروهى طرفدار استبداد سياسى شده و براى توده مردم در مقابل حكمران حقى قائل نشدند. البته تنها چيزى كه در مقابل حاكمان براى مردم ترسيم شد، وظيفه و تكليف بود. به گفته شهيد مطهّرى، پشتوانه اين گروه براى استدلال‏هاى سياسىِ استبدادمآبانه، اعتقاد به خدا بود. آنان مدعى بودند كه حكمران در مقابل مردم مسؤول نيست، بلكه او فقط در برابر خدا مسؤول شمرده مى‏شود و از ديگر سوى، مردم در مقابل حكمران مسؤول‏اند و وظيفه دارند. به ديگر سخن، مردم هيچ گونه حقى در نظارت بر كار حاكم ندارند و در برابر حاكم مكلف و موظف شمرده مى‏شوند. [3]

به اين ترتيب، به باور مطهرى، در افكار و انديشه‏ها نوعى ملازمه و ارتباط تصنعى ميان اعتقاد به خدا از يك طرف و اعتقاد به لزوم تسليم در برابر حكمران و سلب حق هر گونه نظارت و مداخله‏اى در امر حكومت و حاكم از طرف ديگر به وجود آمد. جالب اينكه اينها همه با توجيهات دينى و توسط اصحاب كليسا و دين صورت مى‏پذيرفت و مردم را هر چه بيشتر از آموزه‏هاى دينى سرخورده و دور مى‏ساخت.

چنين وضعيتى را مى‏توان در ميان حاكمان و جامعه اسلامى نيز پى گرفت و وضعيتى مشابه را ترسيم كرد. حال اينكه مطهرى به گونه‏اى ديگر مى‏انديشد و انديشه مطلق‏العنان بودن و نظارت‏ناپذيرى حاكمان را انديشه‏اى سست و بى‏بنياد معرفى مى‏كند. او به سازگارى ميان انديشه نظارت بر حاكم و مسؤول بودن او در مقابل مردم و پذيرش آموزه‏هاى دينى مى‏انديشد و باور دارد. در نگاه ايشان ميان انديشه حق حاكميت ملى از يك سو و اعتقادات دينى از سوى ديگر هيچ گونه ناسازگارى وجود ندارد.

قطعه زير انديشه مطهرى را در اين باب به‏طور كامل بازتاب مى‏دهد:

«از نظر فلسفه اجتماعىِ اسلامى، نه تنها نتيجه اعتقاد به خدا، پذيرشِ حكومتِ مطلقه افراد نيست و حاكم در مقابل مردم مسؤوليت دارد، بلكه از نظر اين‏فلسفه، تنها اعتقاد به‏خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول مى‏سازد و افراد را ذى‏حق مى‏كند و استيفاى حقوق را يك وظيفه لازم شرعى معرفى‏مى‏كند». [4]

نگارنده بر اين باور است كه هموار كردن راه نظارت عمومى به منزله مسؤوليتى اجتماعى و همگانى تنها از طريق آگاهى و شناخت اين حق و وظيفه ميسور است و مطهّرى نيز در مباحث خود به اين سمت و سو حركت نموده است. ايشان با درك اين نكته كه مسأله نظارت عمومى كه در ميان مسلمانان غالباً با فريضه امر به معروف و نهى از منكر عجين است و با آن عينيت و مصداق مى‏يابد در جوامع مسلمان مغفول واقع و به انحراف كشيده شده است، سعى در آسيب‏شناسى و تصحيح آن دارد. از اين رو، مباحث ايشان، ضمن آسيب‏شناسى معرفتى، درباره زدودن غبار تحريف و انحراف و بهره‏مندى نادرست از اين فريضه اجتماعى نهفته‏است.

اين نوشته از سوى ديگر و به صورت ضمنى، اين مدعا را نيز دنبال مى‏كند كه ايضاح مفاهيمى كه به نوعى با حوزه عمومى سر و كار دارند، مى‏توانند وفاق و اجماع عمومى وهمبستگى و انسجام اجتماعى را در پى داشته باشند. به نظر مى‏رسد تا زمانى كه مفاهيم مطرح و كاربردى در جامعه و در ميان مسلمانان جايگاه و منزلت واقعى خود را نيابند و از وضوح نسبتاً مناسبى در ميان نخبگان برخوردار نگردند، دست‏يابى به يك جامعه و نظام سياسى مطلوب ميسور نخواهد بود. تبيين درست مسأله نظارت عمومى مى‏تواند جايگاه ومنزلت اين عنصر را در جامعه روشن سازد و چراغى باشد فراروى مردم و حاكمان، كه‏آزادانه وآگاهانه در مسيرى برنامه‏ريزى شده حركت نمايند و به اصلاح حركت‏هاى نادرست و خطا بپردازند.

اين مقاله از اين زاويه به بحث درباره انديشه آيت‏اللّه مطهرى درباره نظارت عمومى مى‏پردازد و سعى در ايضاح بخشى از انديشه مغفول واقع شده ايشان دارد؛ انديشه‏اى كه مى‏تواند براى زندگى امروز ما نيز بسيار راه‏گشا بوده و مورد بهره‏بردارى قرار گيرد. تأكيد اصلى و اساسى در نوشته حاضر بر عنصر امر به معروف و نهى از منكر است و ساير عناصر نظارتى، به دليل محدوديت‏هاى پژوهش حاضر، مورد بحث قرار نمى‏گيرد.

 

مفهوم نظارت عمومى

نظارت، با توجه به حوزه‏هايى كه اين بحث در آن انجام مى‏گيرد، معنا و مفهوم ويژه‏اى مى‏يابد. براى مثال، نظارت در حوزه فردى تنها به مراقبت در امورى خلاصه مى‏شود كه به خود شخص و حوزه خصوصى وى مربوط مى‏شود. طبيعى است كه فرد در فرايند نظارت بر خود به دنبال مسائلى است كه او را در رسيدن به اهداف مورد نظر او يارى رساند. از اين رو فردى كه خواستار تهذيب نفس است به يك سرى اعمال دست مى‏يازد كه فرد ديگرى كه با اين حوزه سر و كار ندارد به آن توجهى نمى‏كند و اين بعد برايش اهميتى ندارد. البته توجه به نظارت در حوزه فردى مى‏تواند تأثيراتى را در حوزه عمومى نيز برجاى گذارد؛ از جمله اينكه اگر فردى فضايل و ارزش‏هاى اخلاقى را در نفس خود نهادينه نكرده و پرورش نداده باشد، در حوزه عمومى نيز نمى‏تواند به اين ارزش‏ها عمل نمايد. همين‏طور اگر فردى به ارزش‏هايى چونان آزادى و عدالت اعتقاد و باور نداشته باشد، طبيعتاً در حوزه عمومى نيز به اين گونه مسائل و ارزش‏هاى جمعى وقعى نخواهد نهاد.

نظارت در حوزه عمومى، معنا و مفهومى مشابه مى‏يابد، اما با گستره‏هاى وسيع‏تر وعميق‏تر. در اين معنا، نظارت به فعاليتى اطلاق مى‏شود كه در آن بايدها و آرمان‏ها ومطلوب‏ها با هست‏ها و عملكردها و پيش‏بينى‏ها و موجودها مورد مقايسه واقع مى‏شود. [5] در اين صورت سعى مى‏گردد تا تصوير روشنى از تشابه يا تمايز اعمال و عملكردها در پيش روى قرار گيرد و آنچه كه انجام شده با آرمان‏ها سنجيده شود و در نزديك نمودن واقع با آرمان تلاش شود. اين معنا مى‏تواند بعدى فردى و جمعى بيابد. اين تعريف تنها به مقايسه وتطبيق فعاليت‏هاى حوزه فردى و حوزه جمعى اشاره كرده و هيچ مؤلّفه‏اى براى تفكيك آنها و هيچ ابزار نظارتى‏اى طرح و پيش‏بينى نكرده است.

به رغم تعريف فوق، كه از يك گستره مفهومى رنج مى‏برد، نظارت، از منظر جامعه شناختى و علوم سياسى با مفهوم كنترل اجتماعى (Social Control) رابطه بسيار نزديكى دارد. مفهوم كنترل اجتماعى به مجموعه شيوه‏ها وتدابير و ابزارهايى اطلاق مى‏شود كه يك جامعه يا يك گروه در تحقق هدف‏ها و هدايت افرادش براى رعايت قوانين، اصول، كاركردها، آداب، شعائر، مناسك و هنجارها و ارزش‏هاى پذيرفته خود به كار مى‏گيرد. اين كنترل به دو صورت انجام مى‏گيرد: نخست، كنترل رسمى اجتماعى، كه به معناى وادار كردن انسان‏ها به قبول هنجارها و رعايت آنان در عمل است. ابزار اين نوع كنترل، همانا قوانين ومقررات است و ضمانت اجراى آن نيز برعهده قوه قهريه و قواى انتظامى و يا گروه‏هاى مختلف جامعه است. دوم، كنترل غير رسمى اجتماعى و از طريق اقناع كه با رسوخ به عقل اعتقادى انسان‏ها، با دگرگون‏سازى جهان‏بينى افراد و با تأثير بر جهان عقيدتى و انديشه اعضا و نيز كاركردهاى آداب و رسوم اخلاقى، مى‏تواند آنان را مؤمن به هنجارها و ارزش‏هاى مقبول نمايد. [6] در مورد اخير، برخلاف مورد نخست، قوه قهريه دخالتى در كنترل انسان‏ها ندارد و آنچه انجام مى‏گيرد بر عهده و خواست خود افراد است؛ به عبارتى، چيزى جز خود فرد و ستايش‏ها و سرزنش‏ها براى ضمانت واجرا تدارك نشده است.

گذشته از اينكه مى‏توان بر اين تعريف نيز همانند تعريف پيشين نقدهايى وارد ساخت، اما از منظرى ديگر، نظارت عمومى در علوم سياسى معنا و مفهوم خاصى مى‏يابد كه گرچه مى‏تواند تشابهاتى با تعريف‏هاى ذكر شده داشته باشد، اما در اينجا نه تنها به حوزه فردى وجمعى اشاره مى‏شود، بلكه در حوزه جمعى نيز، هم نهادها و سازمان‏هاى دولتى و هم مردم و نهادهاى مدنى را در نظر مى‏گيرد. در اينجا راه‏كارها و تئورى‏هاى مختلفى براى نظارت وكنترل در حوزه نهادها و سازمان‏ها در حقوق اساسى و فلسفه سياسى پيش‏بينى شده است كه از جمله مى‏توان به نظريه تفكيك قوا اشاره كرد. اين نظريه با توجه به پيشينه آن، در اصل براى پاسداشت حقوق مردم از دست‏برد حاكمان و كارگزاران به وجود آمده است و به اين معنا است كه قواى حكومتى، كه غالباً در سه قوه مقنّنه، مجريه و قضائيه خلاصه مى‏گردد، با كنترل و نظارت بر يكديگر و تأكيد بر حفظ توازن قدرت، به حقوق عمومى آسيب نرسانند. با توجه به اين‏كه در اينجا قدرت ميان قواى سه‏گانه توزيع مى‏گردد، از ايجاد تمركز در قدرت جلوگيرى و حقوق و آزادى‏هاى اساسى مردم پاس داشته شده و كارها در مجراى قانونى خود انجام مى‏شود. همچنين مى‏توان از ابزارهاى كنترلى ديگرى نيز ياد كرد، همانند: قانون‏گرايى و عمل بر اساس قانون، رسانه‏ها و وسايل ارتباط جمعى و به ويژه مطبوعات مستقل، احزاب سياسى و نهادهاى مدنى و ... كه به وسيله آنها مى‏توان به كنترل قدرت سياسى و حاكمان پرداخت.

هدف اصلى از طرح مسأله نظارت عمومى در مباحث علوم سياسى، كنترل و نظارت بر قدرت سياسى است. در مقاله حاضر نيز مراد از نظارت عمومى، همين معنا است به اضافه بار معنايى ديگرى كه در مسؤوليت اجتماعى نهفته است و به آن يك جنبه عمومى مى‏دهد. نظارت، از سويى مى‏تواند متقابل نيز تلقى شود، به اين معنا كه هم دولت بر مردم نظارت داشته باشد تا آنان قانون و حقوق ديگران را زير پا نگذارند و هم مردم و ابزارهاى پيش‏گفته بر دولت به عنوان قدرت سياسى نظارت كنند. بديهى است گستره موضوع حاضر تنها به يك بخش؛ يعنى كنترل قدرت سياسى توسط مردم و نهادهاى برخاسته از آنان اشاره دارد. از اين رو نظارت به مثابه مسؤوليتى اجتماعى و همگانى تلقى مى‏شود. پس بايد ديد مسؤوليت اجتماعى چه حوزه و قلمرو معنايى را دربر مى‏گيرد تا بتوان بحث نظارت عمومى را به‏طور روشن‏ترى طرح كرده و درباره آن در آثار آيت اللّه مطهرى داورى نمود.

مفهوم مسؤوليت اجتماعى

چنان كه ذكر شد، نظارت عمومى در مقاله حاضر به مثابه مسؤوليتى اجتماعى تلقى مى‏گردد. اما مراد از مسؤوليت اجتماعى چيست؟ چه اهميتى دارد و چه حوزه‏هايى را دربر مى‏گيرد؟ آيا مسؤليت اجتماعى در مفاهيم دينى منزلت و جايگاهى دارد يا اينكه اين مفهوم نيز همانند بسيارى از مفاهيم ديگر، همانند دموكراسى، آزادى سياسى، مساوات و برابرى، تفكيك قوا و... از نظام معنايى ديگرى وارد دستگاه و نظام معنايى مسلمانان و جامعه ما شده است؟ بخش اخيرِ پرسش، به اين مطلب اشاره دارد كه پاره‏اى بر اين باورند كه مسؤوليت در جايى امكان مى‏يابد كه انتخابى صورت گيرد و چون انديشه و عمل مسلمانان، مسبوق به انتخاب نيست و در چنين انديشه‏اى انتخابى صورت نمى‏گيرد، مسؤوليت و پاسخ‏گويى نيز مطرح نيست. از اين رو اين ديدگاه را مطرح مى‏كنند كه مفهومى همانند مسؤوليت نيز برخاسته از فرهنگ ديگرى است كه وارد فرهنگ اسلامى ما شده است و از اين رو در انديشه‏ها و آموزه‏هاى دينى جايگاهى نمى‏يابد و نسبتى باآموزه‏هاى دينى برقرار نمى‏كند. طرح اين چنين مفاهيمى براى‏بيان ناسازگارى آنها با آموزه‏هاى دينى و پذيرش آنها با توجه به بار معنايى ويژه خاستگاه آنها؛ يعنى انديشه و فرهنگ غربى، است.

گذشته از اينكه ادعاى مطرح شده چه مقدار با ديدگاه‏هاى انديشمندان مسلمان مطابقت دارد و همين طور صحت و سقم اين نظريه، آنچه از منظر بحث حاضر مورد توجه است اين است كه مسؤوليت اجتماعى كه در مقاله حاضر از آن گفت‏وگو مى‏شود، مفهومى كاملاً بومى و دينى و برخاسته از آموزه‏هاى اسلامى است و در اين صورت نمى‏توان به نفى آن در انديشه‏هاى اسلامى حكم كرد. آيت‏اللّه مطهّرى در شمار افرادى است كه به اين نظريه معتقد است و بحث مسؤوليت اجتماعى را از منظرى كه نگارنده يادآورى نمود، مطرح كرده است. به باور وى: «در اسلام، خودِ مسؤوليت با لفظ مسؤوليت عنوان شده است؛ كلّكم راعٍ و كلكم مسؤولٌ عَنْ رَعيّته.» [7] و نيز اسلام «درباره مسؤوليت‏ها آن وقت سخن گفته كه نه از اين فلسفه‏ها نام و نشان بوده و نه از صاحبانشان». [8]

علاوه بر اينكه استاد مطهرى از سويى مسؤوليت اجتماعى را «مهم‏ترين و انسانى‏ترين مسؤوليت‏ها» [9] برمى‏شمارد. وى انواع مسؤوليت‏هاى آدمى را به «فردى» و «خانوادگى» و«اجتماعى» تقسيم مى‏كند و معتقد است كه مسؤوليت اجتماعى در ميان انواع مسؤوليت‏هاى انسان، شريف‏ترين و عالى‏ترين است؛ زيرا «آن دو مسؤوليت، از ناحيه عواطف طبيعى حمايت مى‏شوند، برخلاف اين مسؤوليت». [10] در واقع، با توجه به اينكه انسان در دو مسؤوليت پيشگفته علاقه و انگيزه خاصى دارد، به انجام آن مسؤوليت اقدام مى‏كند، اما در مورد مسؤوليت اجتماعى مى‏توان گفت فرد هيچ انگيزه‏اى ندارد تا به دنبال انجام آن برود.

از اين رو، مطهّرى(ره) از عنصر و ركنى سخن به ميان مى‏آورد كه ارزشمندى مسؤوليت اجتماعى را يادآورى نمايد وآن، عدالت‏طلبى و داشتن درد و دغدغه و انگيزه معنوى است. به ديگر سخن، اصل فطرى عدالت، بنياد و محرك انسان در انجام چنين حركت‏هايى است. با توجه به مفروضه حُسن و قُبح عقلى، انسان فعل قبيح را مى‏تواند بشناسد و با توجه به حق‏دوستى وعدالت‏طلبى، براى ايثارگرى و حتى گذشتن از جان و مال وحيثيت، واجد انگيزه كافى است و اگر اقدام متناسب ننمايد جاى پرسش دارد.

عدالت‏طلبى و درد و دغدغه ديگران را داشتن، مسؤوليت اجتماعى را در پى دارد و از اين رو بسيارى از افراد از به انجام رساندن آن ناتوان هستند و تنها پاره‏اى مى‏توانند براى انجام چنين مسؤوليت خطيرى گام نهند. يك انسانِ از ظلم رسته و رها شده، تنها در صورتى به انسان‏هاى دربند و گرفتار يارى مى‏رساند كه دغدغه و درد آن‏ها را داشته باشد. در غير اين صورت، هرگز براى رهايى ديگران از انواع گرفتارى‏ها، تن به گرفتارى نمى‏سپرد.

اما اينكه چگونه يك انسان، درد و رنج و گرفتارى ديگران را به جان مى‏خرد و به يارى و كمك آنان شتافته و براى رهايى آنان تلاش مى‏كند، بسته به انديشه‏ها و اعتقادات فردى دارد كه به چنين كارى مبادرت مى‏ورزد. مطهرى اين موضوع را با دين در ارتباط مى‏داند. به ديگر سخن، وى بر اين باور است كه دين؛ يعنى مسؤوليت. اين مسؤوليت، البته توأم با عشق و علاقه است و دين از نظر ماهيت غريزى، يك عشق و محبت است و از نظر ماهيت اجتماعى يك مسؤوليت است. از اين رو:

«دين از مسؤوليت انفكاك‏پذير نيست. انسان متدين واقعى خواه ناخواه احساس مسؤوليت مى‏كند، هم براى خود، هم براى محيط خانواده وهم براى اجتماع. بى‏تفاوتى با ديندارى سازگار نيست. دين منهاى مسؤوليت، دين منهاى دين است... فلسفه‏هايى كه خواسته‏اند مسؤوليت منهاى دين بسازند، همه شكست خورده هستند... مسؤوليت، خود يك مقياس است براى دين‏شناسى و براى استقامت و انحراف تعليماتى كه به نام دين داده مى‏شود». [11]

روى سخن و انتقاد استاد مطهرى، با توجه به نوع مباحث وى، در بخش‏هايى، مكتب اگزيستانسياليسم است. به باور ايشان، اين مكتب على‏رغم اينكه بر مسؤوليت اجتماعى تأكيد بسيار دارد ومطهرى نيز با عنوان جنبه‏هاى انسانى اگزيستانسياليسم از آن ياد كرده و به تأييد آن مى‏پردازد، اما با اين حال به نقد اين مكتب مى‏پردازد كه دين و خدا را به كنارى نهاده است و از طرق ديگرى مسؤوليت اجتماعى را براى جامعه ضرورى تشخيص داده است. [12]

جان كلام مطهرى اين است كه گرچه اين مكتب با نفى خدا و دين به مسؤوليت اجتماعى‏مى‏انديشد و حكم مى‏كند، اما انديشمندان اگزيستانسياليست با تأمل بيشتر مى‏توانستند بدون كنار نهادن دين، معتقد گردند كه دين و آموزه‏هاى دينى جز با مسؤوليت وبه ويژه مسؤوليت اجتماعى، آنچه كه اگزيستانسياليسم نيز بر آن تكيه نموده است، قرائت نمى‏شود. در اين صورت تنها در سپهر اعتقاد به خداوند و دين مى‏توان به آزادى و مسؤوليت اجتماعى دست يافت.

اينكه مسؤوليت اجتماعى، انسانى‏ترين و مهم‏ترين مسؤليت در ميان انواع مسؤوليت‏هاى اجتماعى انسانى است، نبايد اولويت و تقدم آن بر مسؤوليت فردى ومسؤوليت خانوادگى نتيجه گرفته شود. اين هر سه نوع مسؤوليت از يكديگر جدا نيستند وتقدم و تأخرى در كار نيست. آدمى در هر حال با هر سه نوع مسؤوليت زيست مى‏كند وسعى در انجام هر سه سطح مسؤليت خويش دارد. البته هر كدام لوازم و پيامدهاى خاص خود را بر فرد برجاى مى‏گذارد. مطهرى گرچه اين هر سه نوع مسؤوليت را در كنار يكديگر ذكر مى‏كند، اما از سويى با ذكر روايتى از امام على(ع) كه در آن اصلاح نفس مقدم بر فعاليت اجتماعى است، معتقد است گرچه اصلاح نفس اولويت دارد، اما اين به معناى فقدان تكليف در مورد ساير مسؤوليت‏ها نيست. در واقع شخص نمى‏تواند بگويد در حال اصلاح نفس خويش است و از اين رو، به جامعه كارى ندارد. مسؤوليت فردى و خانوادگى و اجتماعى، هر سه در كنار يكديگر معنا و مفهوم مى‏يابند و همديگر را تكميل مى‏كنند.

بحث ديگر آيت اللّه مطهرى در باب مسؤوليت اجتماعى، درباره بنيان و منشأ اين مسؤوليت است. پرسش اين است كه بنياد و ريشه احساس مسؤوليت اجتماعى از كجا ناشى مى‏شود؟ ايشان در اين بخش با نقد مباحثى كه ساير انديشمندان و مكتب‏ها در بحث مبنا ومنشأ مسؤوليت اجتماعى آورده‏اند، ديدگاه خاصى را ارائه مى‏كند و آن اينكه ريشه مسؤوليت اجتماعى صرفاً «شكر نعمت آگاهى و فهم و قدرت» [13] آدمى است؛ به اين معنا كه:

«انسان به حكم اينكه در خود نيرو و قوّت و قدرت مشاهده مى‏كند، احساس شكر نعمت آگاهى و توانايى و دارايى و سلامت و هدايت ايجاب مى‏كند خدمت را. ... انسانِ شاكر خدا، خود را مسؤول بندگان خدا و مخلوقات خدا مى‏داند». [14]

با اين توضيح درباره مسؤوليت اجتماعى، روشن مى‏شود كه اهميت اين موضوع در انديشه آيت‏اللّه مطهرى به استناد آموزه‏هاى دينى است و اساساً نمى‏توان اين آموزه‏ها را فارغ از مسؤوليت اجتماعى به شمار آورد. در واقع، دين، انسان را مسؤول و ناظر حوزه عمومى مى‏شمارد. اين مسؤوليت از آن رو است كه آدمى آزاد آفريده شده و در هر سطحى مى‏بايست پاسخ‏گوى اعمالى باشد كه در سپهر اجتماعى به انجام آنها مبادرت مى‏ورزد.

آسيب‏شناسى نظارت عمومى

با توجه به مباحث مفهومى‏اى كه در بالا به آن‏ها اشاره شد، مسأله نظارت، با توجه به بُعد اجتماعى نهفته در آن، اهميتى مضاعف مى‏يابد. سازوكارها و عناصر مختلفى براى انجام اين مسؤوليت اجتماعى به انسان مسلمان يارى مى‏كنند. عناصرى كه در اين بحث از آنها گفت‏وگو مى‏شود، همانا عناصرى دينى است و در دين نسبت به آنها تأكيدات فراوانى شده ومطهرى نيز از منظر يك انديشمند مسلمان به اين بحث پرداخته است. عناصرى چون امر به معروف و نهى از منكر، مشورت، نصيحت و خيرخواهى نسبت به رهبران جامعه اسلامى، انتقاد و مواردى از اين قبيل در شمار سازوكارها و عناصر نظارتى در يك جامعه دينى است. نظر به اهميت اصل محورى امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى، در مقاله حاضر به اين عنصر توجه ويژه‏اى شده و منظر و مراد مطهرى در اين بحث كاويده مى‏شود.

مباحث مطهرى در بحث امر به معروف و نهى از منكر، صرفاً يك بحث فقهى يا اخلاقى نيست، بلكه سطوح ديگرى را نيز شامل مى‏شود. گرچه وى به مباحث فقهى نيز به گونه مختصرى اشاره مى‏كند [15] اما مباحث وى عمدتاً جنبه آسيب‏شناسانه به خود مى‏گيرد. چه آنجا كه اين بحث را در تاريخ اسلام و تحليل قيام امام حسين(ع) دنبال مى‏كند [16] و چه آنجا كه از اين بحث در زمان معاصر سخن مى‏گويد و جايگاه آن را در ميان فكر و عمل مسلمانان ترسيم مى‏كند. دغدغه او همانا در تمام اين بحث‏ها اين است كه امر به معروف و نهى از منكر كه به عنوان يك فريضه فراموش شده از آن ياد مى‏كند منزلت و اهميت واقعى خود را در مباحثات فكرى و اجتماعى اسلامى بازيابد و به عنصرى كارآمد و پيش‏رونده در جامعه تبديل شود و نه يك عنصر محدود كننده و دست و پا گير و مداخله‏گر در حوزه خصوصى مسلمانان و شهروندان جامعه اسلامى.

مطهرى در ابتدا به ريشه‏يابى اين مفهوم در انديشه و تاريخ اسلامى مبادرت مى‏ورزد. اين ريشه‏يابى از آن جهت اهميت دارد كه مى‏توان به كشف نقاط ضعف و انحراف در برداشت از اين مفهوم و نيز استخراج نقاط قوت اين عنصر كليدى پرداخت. از اين منظر، به رغم اينكه امر به معروف و نهى از منكر به مثابه يك عنصر جمعى و در شمار مسؤوليت‏هاى اجتماعى افراد شمرده مى‏شود، اما اين امر و نهى به دليل دخل و تصرفى كه در موضوع وشيوه و روش امر و نهى انجام گرفته، بيشتر به يك مسأله فردى وحكومتى فروكاسته شده است؛ به اين معنا كه به اين سازوكار نظارتى جمعى از منظر يك مسأله فردى توجه شده و تنها در ارتباط با افراد به مثابه افراد و نيز پاره‏اى مسائل خاص رفتارى واخلاقى و عبادى صرف پرداخته شده است.

سخن مطهرى در اين زمينه بسيار روشنگر است: «معروف ومنكر آن معناى وسيع خود را از دست داده و محدود شده‏اند به يك سلسله مسائل عبادى، كه بدبختانه آن هم عملى نمى‏شود». [17]

از سوى ديگر اين مسأله تبديل به يك عنصر حكومتى و در واقع ابزارى در دست حاكمان شده است كه به آن وسيله بتوانند آنچه را كه مى‏پسندند در جامعه ترويج كنند و از آنچه خوشايند آنان نيست، به ويژه نظارت بر قدرت و فعاليت‏هاى آنان، جلوگيرى نمايند. از اين رو امر به معروف و نهى از منكر تنها در يك رابطه يك سويه و اقتدارگرايانه تعريف و خلاصه شده و تنها در ارتباط حاكم و دستگاه‏هاى حكومتى با مردم معنا و مفهوم يافته است.

مى‏توان اين بحث را به مطلب فوق افزود كه در برهه‏هايى از تاريخ سياسى مسلمانان و به ويژه در انديشه برخى از مذاهب اسلامى، همانند معتزله، كه امر به معروف و نهى از منكر را از اصول دين مى‏شمردند، چگونه اين بحث در حال نزارى و لاغرى به سر برده است و حاكمان به دلايل متعددى‏ [18] اجازه نمى‏دادند كه مباحث تئوريك درباره امر به معروف و نهى از منكر توسط اصحاب دانش و معرفت بسط يابد.

چنين وضعيتى در دوره‏هاى پس از رحلت رسول اكرم(ص) در ميان مسلمانان رخ نمود و البته در دوره حكومت امويان و عباسيان و به‏طور خاص در دوره ميانه، توانست خود را بر جامعه اسلامى تحميل نمايد. در واقع آن گونه كه آيت‏اللّه نائينى به درستى اشاره مى‏كند، [19] آغاز دوره اقتدارگرايى در ميان مسلمانان، همانا آغاز دوره توقف و ركود آنان به شمار مى‏رود؛ توقف و ركودى كه در نهايت به انحطاط جامعه اسلامى ختم شد. اين وضعيت، به باور ايشان، در اثر فقدان آزادى و مساوات در جامعه به وجود آمد و نتيجه آن انحراف در مفاهيم و آموزه‏هايى بود كه در دهه‏هاى پيشين توانست در تحرك جامعه به سوى پيشرفت و ترقى، به مسلمانان مساعدت بى‏شمارى نمايد.

وجود آزادى از يك طرف، كه با نظارت عمومى حداقلى بر حاكمان، با توجه به آموزه‏هايى چون امر به معروف و نهى از منكر، در جامعه برقرار بود، توانست پيشرفت‏هايى را سبب شود كه به گفته نائينى در دوره‏هاى بعد از آن در اثر انحراف و غلبه جنبه‏هاى اقتدارگرايانه در ميان حاكمان مسلمان و مسخ مفاهيم تصريح و تأكيد كننده بر نظارت عمومى، اجازه نظارت بر كار حاكمان را از مردم سلب نمود و در اثر آن پاسخ‏گويى حاكمان در برابر مردم به فراموشى سپرده شد. از سوى ديگر، البته حاكمان به اين نكته قناعت نكردند و نهادهاى ويژه‏اى همچون حسبه را، كه يك نهاد صرفاً حكومتى بود به وجود آوردند و به اين وسيله به كنترل جامعه و مسلمانان پرداختند.

اين مسأله گرچه به يك واقعيت مهم اشاره دارد و آن اينكه آموزه‏هاى دينى همانند امر به معروف و نهى از منكر، از ظرفيت برجسته و ويژه‏اى در ايجاد نهادهايى مطابق مقتضيات و نيازهاى زمان و مكان براى نهادينه ساختن امر نظارت برخوردارند، اما اين امكان براى عموم مردم ايجاد نشده است كه چنين نهادهايى توسط آنان شكل گيرد و ادامه روند اقتدارگرايى را در جامعه اسلامى، با مشكل مواجه سازد. [20] اهميت اين مسأله در اين است نهادى كه برخاسته از قدرت سياسى و منصبى حكومتى شمرده مى‏شود، نمى‏تواند به نظارت بر كار حاكمان بپردازد و بيشتر در جهت خوشايند و خواسته‏هاى حاكمان عمل مى‏كند. از اين رو، اگر هم به‏طور موردى مخالفت‏هايى از سوى چنين نهادهايى ابراز شود، با واكنش و مقاومت قدرت سياسى مواجه مى‏شود و احتمالاً سودى جز تضعيف نهاد و فرد نظارت كننده دربر نخواهد داشت.

به نظر مى‏رسد چنين وضعيتى، كه ريشه در تاريخ كهن اقتدارگرا و استبدادزده در ميان مسلمانان و جامعه ايران دارد، ذهن مطهرى را به خود مشغول داشته و انحرافات موجود در راه تحقق مسأله امر به معروف و نهى از منكر از چشمان وى دور نمانده است. مطهرى براى اصلاح و ساماندهى به اين وضعيت نامطلوب، به دنبال راهى بوده كه بتواند اين فريضه را سامان دهد و براى اين منظور به موضوع آسيب‏شناسى امر به معروف و نهى از منكر در تمامى آثار و گفتارهاى خود بهاى بسيارى داده است.

مطهرى البته اين نگاه انحرافى به فريضه امر به معروف و نهى از منكر، به ويژه جنبه عبادى پيشگفته را مذمّت و تقبيح نمى‏كند، اما از سوى ديگر معتقد است اجراى همين بخش از اين فريضه نيز همواره با مشكل مواجه بوده است؛ به اين معنا كه گرچه امر به معروف ونهى از منكر از يك اصل عمومى و اجتماعى به مسائل عبادى منحصر شده و تقليل يافته است، اما در همين بخش نيز در عمل با مشكلاتى مواجه بوده است كه اين اصل اساسى را زير سؤال برده و با واكنش منفى مواجه ساخته است. به باور مطهرى: «مظاهرى در اين اواخر به نام امر به معروف و نهى از منكر در زندگى اجتماعى ما پيدا شده كه بايد گفت اگر معناى امر به معروف و نهى از منكر اين است، خوب است متروك بماند». [21]

علاوه بر اين، ايشان نسبت به اين مسأله، هم به ابراز تأسف مى‏پردازد و هم اظهار خوشحالى مى‏كند. تأسف وى از اين است كه توصيه‏ها و سفارش‏هاى پيشوايان دينى در عمل به اين مسؤوليت و فريضه اجتماعى، به درستى عملى نشده و شادمانى وى نيز از آن رو است كه با توجه به اينكه امروزه پاره‏اى افراد ناآگاه و نادان و مغرض و مفسد به امر به معروف و نهى از منكر پرداخته‏اند و دامن اين فريضه عظيم اجتماعى را آلوده ساخته‏اند، همان بهتر كه اين فريضه تعطيل باشد و دامن دين از پاره‏اى اعمال افراد جاهل و مغرض پاك بماند:

«همان طور كه وقتى انسان به سفارش‏ها و توصيه‏هاى پيشوايان دينى مراجعه مى‏كند و يا به تاريخ دور اين اصل مراجعه مى‏كند متأثر و متأسف مى‏شود كه چرا اين اصل امروز عملى نيست، وقتى هم كه درباره منظره‏هاى هولناك و وحشيانه‏اى كه در اين اواخر به نام امر به معروف و نهى از منكر پيدا شده فكر مى‏كند، خدا را شكر مى‏كند كه چه خوب شد اين امر به معروف‏ها و نهى از منكرها از بين رفت و اگر بقايايى هم دارد از بين برود». [22]

همچنين در موردى ديگر در اين باب مى‏گويد:

«در گذشته نزديك يك‏عده مردم ماجراجو و شرور بالطبع، كه مى‏خواستند ماجراجويى كنند و حساب خرده‏هاى خود را با ديگران صاف كنند، اين اصل مقدس را دستاويز قرارمى‏دادند». [23]

يكى از مهم‏ترين جنبه‏هايى كه در انحراف اين فريضه عمومى مؤثر افتاده، همانا محصور نمودن آن به مسائل صرف فردى عبادى است. چيزى كه عنصر مسؤوليت اجتماعى را از امر به معروف و نهى از منكر دريغ نموده و آن را تبديل به يك مسأله خاص ساخته است. گرچه عموم مسأله امر به معروف و نهى از منكر در مراحل نخستين اسلام پذيرفته شده و بدان عمل مى‏شده است، اما از آنجا كه عموميت اين مسأله رفته رفته از عرصه اجتماعى رخت بسته، اين فريضه به جنبه‏هاى فردى و خصوصى تقليل يافته و فروكاسته شد؛ از جمله نتايج اين وضعيت، دخالت در حوزه‏هاى خصوصى افراد بود كه به باور مطهرى در آن حوزه حق امر ونهى براى افراد وجود نداشته است: «ما فقط در مورد منكراتى كه علنى است و به آنها كه تجاهر مى‏شود حق تعرض داريم. ديگر حق تجسس و مداخله در امورى كه مربوط به زندگى خصوصى مردم است نداريم». [24] اينكه واژه تعرض به چه مفهومى اشاره دارد در مباحث بعدى روشن مى‏شود.

در واقع فقدان تفكيك ميان دو حوزه خصوصى و عمومى زيست انسان و فروكاستن مسأله بسيار پر اهميت امر به معروف و نهى از منكر به مسائل خصوصى، توانسته است در تحريف اين فريضه اجتماعى مؤثر واقع شود و به گفته مطهرى، چهره آن را دگرگون سازد. از اين رو است كه وى معتقد است بسيارى از نهى از منكرها مطابق شرايط و قانون امر به معروف و نهى از منكر نيست و بلكه خود آنها در شمار منكراتى است كه مطابق اين فريضه بايد جلو آنها گرفته شود. [25] مطهرى از همين زاويه آسيب‏شناسانه وارد بحث امر به معروف و نهى از منكر مى‏شود و به مباحثى مى‏پردازد كه در ارائه يك مسؤوليت اجتماعى مى‏تواند به خوبى نقش ايفا كند.

مطهرى در ادامه مباحث خود به آموزه‏هاى قرآنى امر به معروف و نهى از منكر توجه مى‏كند و در تفسير آيه هفتاد و يك سوره توبه‏ [26] مى‏گويد: «لازمه ايمان حقيقى و واقعى، نه ايمان تقليدى و تلقينى رابطه وداد و علاقه به سرنوشت يكديگر است». [27] به ديگر سخن، نظارت در قالب امر به معروف و نهى از منكر را مسؤوليتى اجتماعى تلقى مى‏كند كه لازمه ودر شمار ايمان حقيقى است. از اين منظر، محبت و علاقه لوازمى در پى دارد كه احساس مسؤوليت نسبت به جامعه و انسان‏هاى ديگر و نظارت و امر به معروف و نهى از منكر مى‏تواند از مهم‏ترين آنها باشد.

علاوه بر آيات قرآنى مورد استناد، پاره‏اى از روايات نيز از سوى ايشان مورد اشاره و تأكيد قرار گرفته است كه مى‏توان در راستاى ضرورت و منزلت مسأله نظارت عمومى، به آنها استناد جست. به ويژه وى روايتى از امام باقر(ع) نقل مى‏كند كه در آن گفته شده است: كه به وسيله اصل امر به معروف و نهى از منكر، ديگر فرايضِ نيز حيات مى‏يابد، راه‏ها امن مى‏گردد، كسب‏ها حلال مى‏شود، مظالم به صاحبان اصلى آن باز مى‏گردد، زمين آباد مى‏شود، از دشمنان انتقام گرفته مى‏شود و در نهايت اينكه كارها به اين سبب سامان مى‏يابد. [28] موارد برشمرده شده در اين روايت، همه در حوزه عمومى جارى است.

مطهرى از آيات و روايات مذكور كه جايگاه بسيار برجسته‏اى براى امر به معروف و نهى از منكر ترسيم مى‏كند، گستردگى امر به معروف و نهى از منكر در حوزه عمومى را نتيجه مى‏گيرد و از همين‏جا نيز به آسيب‏شناسى آن اشاره مى‏كند. بر اين اساس معتقد است كه پاره‏اى تنگ نظرى‏ها و انحراف‏ها باعث شده است كه مسأله امر به معروف و نهى از منكر از منزلت واقعى خود خارج شود و راهى را بپيمايد كه نتيجه‏اى جز دخالت در حوزه خصوصى را دربر ندارد و نيز موجب شده جامعه به سمتى سوق داده شود كه اين فريضه را به فراموشى سپرده، از آن به راحتى عبور نمايد و هيچ نقشى در زندگى جمعى آنان ايفا نكند. به هر حال از منظر ايشان آنچه در واقع در سطح جامعه صورت گرفته، امر به معروف و نهى از منكر واقعى نبوده و در موارد بسيارى پيرايه‏هايى بوده كه به نام دين بر دين تحميل شده است.

زمينه‏هاى تحقق نظارت عمومى

مطهرى از همين زاويه و با توجه به آسيب‏شناسى مذكور، وارد نگاه ايجابى به مسأله نظارت در حوزه عمومى و امر به معروف و نهى از منكر مى‏شود و البته از اين منظر نيز برداشت متفاوتى نسبت به امر به معروف و نهى از منكر دارد. ايشان فقدان منزلت امر به معروف و نهى از منكر به مثابه مسؤوليتى اجتماعى را، نه در ناگفته‏ها در اين‏باره، كه در فقدان عمل به اين فريضه مى‏جويد. در واقع ايشان بر اين باور است كه درباره اين مفهوم و اهميت آن، سخنان بى‏شمارى گفته شده، ليكن آنچه مهم است و از آيات و روايات و توصيه‏هاى بزرگان دين برداشت مى‏شود، عمل نمودن به چنين مسؤوليتى است. اما اينكه «چگونه و با چه ابزارهايى مى‏توان به نظارت عمومى پرداخت؟» پرسشى است كه مطهرى از منظرهاى مختلفى به آن پاسخ مى‏دهد.

نخستين بحث ايشان در محقّق شدن امر به معروف و نهى از منكر، همچنان كه در مباحث فقها نيز آمده، شرايط وجوب اين فريضه است. فقها به‏طور عمومى و سنتى شرايط عامى را براى وجوب و تحقق يك واجب مفروض مى‏گيرند؛ مانند: عقل، بلوغ، قدرت و علم. اين چهار شرط غالباً از جانب فقها براى همه تكاليف مطرح مى‏شود و مطهرى نيز به آنها اشاره‏مى‏كند. اما علاوه بر اين چهار شرط، براى وجوب و تحقق امر به معروف و نهى از منكرشرايط اختصاصى ديگرى را نيز ضميمه مى‏كنند، از جمله: «دانش و معرفت»، كه درشمار شرايط عام نيز مى‏باشد، احتمال تأثير و نتيجه بخشى، «فقدان ضرر براى آمر به‏معروف وناهى از منكر» و در نهايت «اصرار عاصى و متخلف بر استمرار آنچه از آن نهى‏شده» است.

به نظر مى‏رسد شرط احتمال تأثير و فقدان ضرر، فريضه امر به معروف و نهى از منكر را در ارتباط با حاكمان، با توجه به قدرت افزون آنان نسبت به مردم، به‏طور كلى با تعطيلى مواجه مى‏سازد؛ زيرا در صورت احتمال عدم تأثير و احتمال ضرر، امر به معروف و نهى از منكر ساقط مى‏شود و ديگر نظارتى صورت نمى‏گيرد. در هر حال در اين فرض، شخص عملاً قادر بر نظارت نيست. مطهرى با توجه به اينكه چنين مسأله‏اى مى‏تواند عملاً منجر به تعطيلى فريضه بسيار مهم اجتماعى اسلامى شود، به نقد و بررسى اين موضوع پرداخته وفقدان ضرر و احتمال تأثير را مورد بازكاوى قرار مى‏دهد.

ايشان با ابراز تأسف از اينكه پاره‏اى از علماى بزرگ شيعه بحث فقدان ضرر را در انجام امر به معروف و نهى از منكر مطرح كرده‏اند، معتقد است انجام اين فريضه و تحقق آن به موضوع مورد امر و نهى بستگى دارد. در اين زمينه با توجه به ارزش والاى امر به معروف ونهى از منكر در بقا و تداوم اسلام، اگر موضوع امر و نهى واجد اهميت خاصى نيست، دراين صورت به صرف احتمال ضرر مى‏توان از انجام آن صرف نظر كرد. اما گاهى مسأله‏اى‏بسيار اساسى مطرح است كه بدون امر و نهى، حتى با فرض ضرر نمى‏توان به اصلاح آن همت گماشت. در اين صورت با توجه به اينكه موضوع امر و نهى واجد اهميت‏ويژه وحياتى است، نمى‏توان به صرف احتمال ضرر آن را ترك نمود، بلكه در چنين مواردى اگرچه با ضرر جانى و مالى و ... همراه باشد، مى‏بايست به امر و نهى پرداخت. چنان‏كه امام حسين(ع) با فرض خطرات و ضررهايى كه احساس مى‏كرد، مبادرت به امر ونهى نمود. [29]

امر به معروف و نهى از منكر در پاره‏اى موارد بسيار مهم، مانند حفظ نفوس جمعى از مسلمانان، هتك نواميس مسلمانان، محو آثار و انديشه‏هاى اسلامى، به گونه‏اى كه موجبات گمراهى مسلمانان را فراهم آورد، از ميان رفتن پاره‏اى شعائر مهم اسلامى، معروف شدن منكر و منكر شدن معروف و... گرچه ممكن است به‏طور مستقيم تأثيرى برجاى نگذارد، اما به يقين آثار روانى خاصى بر اجتماع خواهد گذاشت و در دراز مدت تأثيرات مهم‏ترى ايجاد خواهد نمود. همراهى با مردم و در كنار مردم بودن مى‏تواند به عنوان مهم‏ترين عامل مورد توجه قرار گيرد.

آيت‏اللّه مطهرى مطابق آنچه در بحث فقدان و احتمال ضرر آورده است، به بحث «احتمال تأثير و نتيجه» هم مى‏پردازد و نكات مهم و بديعى را در اين بخش ذكر مى‏كند. وى با اين عنوان كه در انجام امر و نهى مى‏بايست توان و آگاهى و قدرت لازم بر انجام آن داشت به آسيب شناسى موضوع احتمال تأثير و نتيجه بخشى امر و نهى پرداخته و مى‏گويد:

«اينجا كه مى‏گويند احتمال، نه معنايش اين است كه برو در خانه‏ات بنشين، بعد بگو من احتمال اثر مى‏دهم، احتمال اثر نمى‏دهم. اين كه پاكى و نجسى نيست. در اين موارد بايد بروى كوشش كنى، حداكثر تحقيق را بكنى، تا ببينى و بفهمى كه آيا به نتيجه مى‏رسى يا نمى‏رسى. كسى كه بى‏اطلاع است و دنبال تحقيق هم نمى‏رود تا بفهمد از اين امر به معروف و نهى از منكرش به نتيجه مى‏رسد يا نمى‏رسد، چنين عذرى ندارد. يا آن ديگرى كه مى‏گويد: آقا! من كه قدرت ندارم. اسلام هم مى‏گويد بسيار خوب، ولى برو قدرت به دست بياور. اين شرط وجود است نه شرط وجوب؛ يعنى گفته‏اند تا ناتوانى، دست به كارى نزن كه به نتيجه نمى‏رسى، ولى برو توانايى را به دست آور تا بتوانى به نتيجه برسى». [30]

قدرت و توانايى و آگاهى در نگاه مطهرى به گونه‏اى اتفاقى حاصل نمى‏شود، بلكه انسان مسلمان مى‏بايست به دنبال كسب قدرت برود تا با تجميع قوا و نيروى جمعى و دانش ومعرفت بتواند به نظارت در حوزه عمومى، جامه عمل بپوشد. در اين زمينه دو ركن اساسى تحقّق امر و نهى و نظارت عمومى، همانا «قدرت» و «آگاهى» است. از اين رو تحقق آن نيازمند اين است كه مسأله نظارت عمومى از حالت فردى خارج شود و به صورت جمعى انجام گيرد و اين همان وجه تمايز مباحث مطهرى در بحث تحقق نظارت عمومى است كه تأكيد فراوانى بر انجام آن دارد:

«گذشته از اينكه ما، در اجراى امر به معروف و نهى از منكر بايد عمل را دخالت دهيم، به اين نكته هم توجه داشته باشيم كه عمل هم، اگر فردى باشد چندان مفيد فايده نيست، خصوصاً در دنياى امروز. اين هم يك مشكلى است در زندگى اجتماعى ما كه آنهايى هم كه اهل عمل مى‏باشند، توجهى به عمل اجتماعى ندارند و به اصطلاح «تك‏رو» مى‏باشند. از عمل فردى كارى ساخته نيست، از فكر فرد كارى ساخته نيست، از تصميم فرد كارى ساخته نيست؛ همكارى و همفكرى و مشاركت لازم است». [31]

گذشته از اينكه آيت‏اللّه مطهرى در قطعه مذكور، به نوعى آسيب‏شناسى، نظارت عمومى را نيز مورد توجه قرار داده است؛ از سوى ديگر، با درك اقتضائات عصر خود، به درستى، انجام امور فردى را براى سامان دادن به زندگى جمعى ناكافى شمرده و بر عمل جمعى، فكر جمعى، تصميم جمعى و همكارى و همفكرى و مشاركت جمعى، كه نياز ضرورى جوامع پيچيده امروزى است، تأكيد و تصريح مى‏كند. اين مسأله نشان‏گر اين است كه مطهرى ظرفيت فريضه‏اى همانند امر به معروف و نهى از منكر را بيش از امور فردى دانسته وبرانجام آن به شيوه جمعى تأكيد مى‏كند و ظرفيت‏پذيرى اين فريضه را در سپهر عمومى‏جامعه مى‏گشايد. به اين ترتيب زاويه‏اى بس گسترده فراروى مؤمنان گشوده مى‏شود كه در پرتو آن بتوانند خود را با نيازهاى عصر هماهنگ سازند و به مسؤوليت خود در گستره‏جامعه عمل نمايند.

مطهرى گرچه امر به معروف و نهى از منكر و نظارت عمومى را يك امر جمعى دانسته وآن را با مقتضيات عصر حاضر همراه مى‏بيند، اما همان گونه كه گفته شد، وى به بعد عينى وعملى امر به معروف و نهى از منكر نيز بهاى بسيارى مى‏دهد. در حقيقت بنيان و بنياد نظارت عمومى، به مثابه مسؤوليتى اجتماعى، در نگاه مطهرى، همانا عمل نمودن به فرايضى است كه چنين خواسته‏اى را از مردم متوقع است. عمل نمودن به معروف‏ها و دورى جستن از منكرها، آن چيزى است كه در توان همه افراد است و كسى نمى‏تواند از آن ممانعت نمايد. مطهرى بر اين باور است كه: «يگانه چيزى كه در هيچ زمانى ممكن نيست به‏طور كلى جلو آن را گرفت و هيچ قدرتى نمى‏تواند به كلى از او جلوگيرى كند همين امر به معروف و نهى از منكر است». [32]

جداى از بحث زبانى و نظريه‏پردازى درباره امر به معروف و نهى از منكر، كه مطهرى آن را ناكافى مى‏داند و اضافه بر جنبه‏هاى عينى و عملى نظارت عمومى در حوزه‏هاى نفوذ و عمل، نكته ديگرى كه مى‏تواند به عمل جمعى نظارت عمومى مساعدت نمايد و فعاليت در اين حوزه را سامان دهد، همانا تدبير و كاربرد منطق در انجام نظارت عمومى است. در واقع از زاويه ديگرى تدبير نمودن فعاليت‏هاى اين چنينى مى‏تواند عمل جمعى را هدف‏دار و رو به جلو هدايت نمايد و صرفاً اعمال بى‏هدف را مورد نظر ندارد. مراد مطهرى از كاربرد منطق و تدبير در امر نظارت عمومى در مسأله امر به معروف و نهى از منكر اين است كه در كار معروف و منكر بايد تدابير عملى انديشيد و بايد ديد چه عملى مردم را نسبت به كارهاى نيك تشويق مى‏كند و مردم را از كارهاى زشت باز مى‏دارد. [33]

مطهرى چاره رفع بسيارى از مسائل و مشكلات و مفاسد اخلاقى را در برنامه‏ريزى منسجم و منطقى و تدبيرى مناسب در برخورد با موضوع مورد بحث مى‏داند. مسائلى نظير اسراف، مدپرستى، تجمل، هوسبازى، غيبت و... را نشانه بى‏تدبيرى جامعه مى‏شمارد كه در صورت برخورد منطقى و عملى با اين گونه مسائل، به تدريج برطرف خواهد شد. شايد بتوان گفت نهاد حكومت در اينجا بيش از ديگر نهادها مسؤول است. اما اين مسأله به نهادهاى مدنى نيز بازمى‏گردد و آنان را نيز به فراهم نمودن چنين منطق و تدبيرى و عمل نمودن به آن فرامى‏خواند. مى‏توان به موارد فوق نظارت بر حاكمان را نيز افزود كه به دليل اهميت وگستره و قدرت آن در رأس همه نظارت‏ها مى‏تواند مورد توجه باشد و بر تمامى اركان اجتماع تأثيرات مستقيم و غير مستقيمى را برجاى گذارد.

صرف نظر از شرايط و زمينه‏هاى پيش‏گفته، در باب نظارت عمومى، مطهرى بر دو عنصر ديگر كه پيش از اين به صورت گذرا به آنها اشاره شد، در تحقق نظارت عمومى تأكيد بسيار زيادى دارد: نخست معرفت و آگاهى و دانش و ديگرى قدرت و تشكّل وتوانايى. در واقع مطهرى براى جلوگيرى از برخى پيامدهاى نظارت عمومى، بر اين دو نكته تأكيد زيادى مى‏كند و با توجه به اين دو عنصر، بر اين باور است كه:

«اين مسؤوليت را نمى‏توان فردى انجام داد؛ چه در شكل مسالمت ونيكوكارى و چه در شكل درگيرى، وحدت وهمكارى و قدرت لازم است». [34]

ايشان معتقد است انجام تعهدها و مسؤوليت‏هاى فردى هنگامى ميسور است كه آدمى از يك سوى آنها را بشناسد و به شرايط تحقق آنها آگاه شود و از سوى ديگر با اراده و تصميمى قوى به اجراى آنها بپردازد. در واقع هم به انجام مسؤوليت خود معرفت و آگاهى داشته باشد و هم اينكه با اراده‏اى استوار به انجام آن مبادرت ورزد. از همين رو است كه در بعد اجتماعى و در حوزه نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منكر نيز آگاهى وبصيرت به جريانات و تحولات و آنچه در بطن تاريخ نهفته است را لازم مى‏شمرد. به گفته آيت‏اللّه مطهرى:

«آگاهى بايد اجتماعى و دسته‏جمعى و تعاونى و حزبى باشد، تشكّل و نظم و تقسيم كار لازم است و از طرف ديگر تصميم واراده و اجرا و قطعيت اجرايى ضرورت دارد. اين تعهد اجتماعى از نظر اجرايى نيز مانند جنبه آگاهى نيازمند به تعاون وهمكارى است». [35]

به اين ترتيب از منظر مطهرى كسب معرفت و دانش در كنار قدرت يافتن و تشكّل داشتن در برپايى و تحقق مسأله نظارت عمومى بسيار ضرورى و كارگشا است. وى در اينجا وارد مباحث مفهومى نمى‏شود. براى مثال به اين بحث نمى‏پردازد كه آيا حزب مفهومى اسلامى است يا خير. پاسخ منفى يا مثبت دادن به چنين مباحث و پرسش‏هايى، داراى لوازمى است كه مطهرى فارغ از انجام چنين مباحثى صرفاً ضرورت تأسيس تشكل، نهاد و حزب را يادآور مى‏شود و تحقق نظارت عمومى را در كنار علم و معرفت، در پرتو كسب قدرت و توان‏مندى به شيوه جمعى و تأسيس تشكل و حزب مى‏بيند. آنچه كه امروزه ضرورت آن بيش از هميشه آشكار است.

مطهرى در موارد ديگرى نيز بر اين مطلب تصريح كرده و آن را در قالب صلاحيت‏هاى مسؤوليت اجتماعى نظارت عمومى برشمرده است. از جمله اينكه:

«اين تعهد و مسؤوليت صلاحيت مى‏خواهد و اين صلاحيت دو وظيفه مهم ايجاب مى‏كند: يكى‏آگاهى و خبرت و بصيرت اجتماعى در كارها كه از آن كسان نباشيم كه «ما يَفْسِدُهُ أكْثَر مِمّايُصْلِحُه» و به عبارت ديگر رشد اجتماعى؛ ... ديگر تعاون و همكارى وتحصيل قدرت. اول‏علم‏و بينش است و دومى قدرت. از نظر علمى، روان‏شناسى وجامعه‏شناسى لازم است وازنظر قدرت، تجمع و تشكل و تهيه وسايل و اسباب و لوازم ونفوذ در سطح عالى‏اجتماع». [36]

آيت‏اللّه مطهرى با بينش عميق خود نسبت به موضوع مورد بحث، توانسته است نكات بسيار دقيقى را بر زبان و قلم جارى سازد. آنچه بيش از هر چيز در مباحث فوق جلب توجه مى‏كرد، اقتضائات و نيازهاى عصرى مسلمانان در تحقق فريضه‏اى همانند امر به معروف ونهى از منكر است. تصريح و تأكيد فراوان وى در آموختن دانش و معرفت و تأسيس تشكل و حزب و كسب قدرت براى تحقق بخشيدن به مسأله نظارت عمومى در همين زمينه قابل ارزيابى است. در واقع هدف مطهرى از تأسيس نهاد براى تحقق امر به معروف و نهى از منكر به‏طور عام اين است كه آگاهى و توان و نيروى مسلمانان به گونه سازماندهى شده در يكجا گرد هم آيد و آنان با برنامه‏ريزى دقيق بتوانند در راستاى پيشرفت اهداف جامعه اسلامى وتحقق آموزه‏هاى دينى گام نهند.

به ديگر سخن، در بسيارى از موارد و به ويژه در دنياى امروز، تحقق معروف و دفع منكر، نيازمند همراه ساختن پاره‏اى از افراد و يا فراهم سازى ابزارها و امكاناتى ويژه مى‏باشد. تأسيس حزب و تشكل به مثابه امكاناتى است كه به مسلمانان قدرت و توان مى‏دهد و آنان مى‏توانند در جهت پيشبرد آموزه اساسى و دينى نظارت عمومى به‏طور بايسته و شايسته‏اى عمل نمايند. در واقع با چنين ابزارها و امكاناتى مى‏توان دست به سازماندهى و برنامه‏ريزى زد و در تحقق جامعه‏اى مطلوب به گونه مؤثرترى حركت نمود.

اولويت آزادى در نظارت عمومى

يكى از مهم‏ترين شرايط و زمينه‏هاى تحقق نظارت عمومى، اولويت آزادى و به ديگر سخن وجود فضاى آزاد در جامعه است. بى‏ترديد نمى‏توان در شرايط فقدان و سلب آزادى، از نظارت گفت‏وگو كرد. مطهرى عمل نمودن به فريضه‏اى چون امر به معروف و نهى از منكر را، چنان‏كه اشاره شد، در تحقّق مسأله نظارت عمومى بسيار مهم ارزيابى مى‏كند، اما تأكيدات وى بر جمعى بودن نظارت عمومى بر اين مسأله نيز اشاره دارد كه نمى‏توان بدون توانايى وقدرت‏مندى به تحقق نظارت عمومى موفق شد.

در واقع توانايى مردم در انجام كارهاى نيك و پسنديده، تنها در حوزه خصوصى و در مواردى كه با قدرت سياسى ارتباط نمى‏يابد، مى‏تواند موفقيت‏آميز باشد. اما اگر عمل افراد در تضاد با قدرت سياسى باشد و باب آن به حوزه عمومى گشوده شود، لاجرم با ناكامى‏هايى همراه خواهد بود. بنابراين، مى‏توان از همين منظر حكم به اولويت روشى، آزادى در نظارت عمومى صادر كرد. چنان كه آيت‏اللّه مطهرى در مباحث ديگر خود، همانند رابطه اخلاق وآزادى نيز به اولويت رتبى و زمانى آزادى بر ساير مفاهيم مى‏انديشد؛ زيرا در هر صورت عملى اخلاقى به شمار مى‏رود كه آگاهانه و آزادانه از سوى مردم پذيرفته شود. عمل اخلاقى‏اى كه با اجبار و از سر ترس و اضطرار انجام گيرد ارزشى نخواهد داشت. چنان كه پذيرش دين اجبارى نيز فاقد ارزش خواهد بود و در آنجا نيز آزادى پذيرش دين در اولويت است. مطهرى در اين‏باره، آزادى و اختيار را شرط لازم مسؤوليت دانسته و مى‏گويد:

«آزادى و اختيار انسان در كارهاى خود شرط لازم مسؤوليت است نه شرط كافى. امااينكه شرط لازم است؛ زيرا با عدم آزادى، مسؤوليت معنى ندارد، مثل اين است كه بگوييم‏اين آتش سبب سوزاندن فرش است. آتش سبب سوزاندن فرش است اما هر سببى مسؤول نيست». [37]

با توجه به اينكه مطهرى در كنار اختيار و آزادى انسان براى تحقق مسؤوليت خود در مسأله نظارت عمومى، عناصرى از قبيل آگاهى و توانايى را نيز شرط و معتبر مى‏داند. بر اين اساس، آدمى در انجام مسؤوليت اجتماعىِ خود، نه تنها مى‏بايست آزادى داشته باشد، بلكه اين آزادى مى‏بايست با آگاهى و توانايى نيز توأم گردد. به باور مطهرى، چنان كه پيش از اين نيز اشاره شد، رشد اسلامى در گرو كسب معرفت و آگاهى است و اين رشد از سويى نيازمند آزادى است.

مطهرى در مواردى البته سهم تربيت را نقش‏آفرين‏تر از آزادى مى‏داند و مى‏گويد اين‏گونه نيست كه در بين اركان سه‏گانه لازم براى تعالى آدمى؛ يعنى آزادى، تربيت و امنيت، آزادى بر دو مورد ديگر اولويت و تقدم داشته باشد. آرى! به هنگام بررسى تقابل آزادى و ترسيم حد و منع براى آزادى يك شخصيت حقيقى، حقوقى يا جامعه، با توجه به غايتى كه براى فرد و جامعه در نظر گرفته شده است مى‏گوييم اصل بر آزادى فرد است و علاوه بر اينكه بر او هيچ گونه ولايتى ندارد، حق محدود كردن و نظارت بر او را نيز دارا نيست. بنابراين، در ابتدا آزادى فرد را لحاظ مى‏كنيم و آن گاه با توجه به غايت كمالى انسان و اقتضائات تربيتى وى، براى نيل به كمال و نيز رعايت آزادى و فراهم نمودن زمينه‏ها و شرايط رشد و بالندگىِ ديگر افراد و جوامع، بر آزادى او از ناحيه عقل و نقل قيدهايى وضع مى‏گردد.

نظارت عمومى از سنخ ارزش‏هايى است كه مى‏بايست آزادانه و آگاهانه و از روى توانايى محقق گردد و البته در اين ميان، سهم آزادى بيش از همه عناصر ديگر است و از اين رو در اولويت است. و اساساً از آن رو كه انسان آزاد است، مسؤول شمرده مى‏شود و مى‏بايست در برابر اعمال خود پاسخ‏گو باشد. اين مسؤوليت، عملى است كه با اراده آزاد آدمى، زمينه بروز و ظهور مى‏يابد. به نوشته مطهرى:

«مسؤوليت در جايى اعتبار مى‏شود كه علاوه بر آزادى و آگاهى و توانايى، رسالت وتكليف هم در كار باشد؛ يعنى رسالت در مورد كارهايى است كه انسان به عنوان يك وظيفه و يك تكليف انجام مى‏دهد. در كارهاى غريزى و فردى كه انسان تحت تأثير يك ميل فردى يا يك ترس فردى انجام مى‏دهد، مسؤوليت بى‏معنى است. در واقع مسؤوليت صرفاً در مورد كارهايى صادق است كه انسان تحت تأثير و تدبير عقل و يا اراده اخلاقى انجام مى‏دهد، نه كارهايى كه تحت تأثير جاذبه ميل‏ها و دافعه خوف‏ها انجام مى‏دهد، قهراً مربوط مى‏شود به‏حوزه واقعى آگاهى و انتخاب، نه غريزه». [38]

در يك فضاى غير مسؤولانه و اقتدارگرايانه نمى‏توان به مسأله نظارت عمومى، كه مسؤوليتى اجتماعى است، جامه عمل پوشيد. در واقع همان گونه كه در ابتداى مقاله اشاره شد، در پاره‏اى از زمان‏ها و به ويژه در دوره حكومت امويان و عباسيان، حاكمان با تغيير وتفسير دلخواهانه در آموزه‏هاى دينى توانستند سرنوشت جامعه اسلامى را به گونه‏اى ديگر رقم بزنند. اين مسير همانا مستحكم نمودن رگه‏هاى اقتدارگرايى و خودكامگى در جامعه بود كه در آن حاكمان حق امر و نهى عموم مسلمانان را از آن خود به شمار آوردند و مجال بروز وظهور نهادهاى مردمى ومستقل از حكومت براى عمل به آموزه‏هاى دينى را از مسلمانان سلب نمودند. بدين ترتيب توانستند آموزه‏هاى مشاركت‏پذير دينى را به گونه‏اى مسخ نموده و يا در راه اهداف خود تفسيرنمايند.

آنچه مطهرى در باب نهاد حسبه‏ [39] مى‏گويد دقيقاً در همين راستا قابل توجه است. گرچه مطهرى در همين زمينه معتقد است در گذشته نسبت به مسأله نظارت عمومى در انديشه مسلمانان مى‏توان يك گشودگى و فضاى گسترده‏ترى را ديد. اما نوع مباحث مطهرى درباره فريضه امر به معروف و نهى از منكر وحسبه، كه وى آن را نوعى امر به معروف و نهى از منكر نهادينه شده از سوى دستگاه خلافت و حكومت تلقى مى‏كند، [40] به ويژه آسيب‏شناسى نظارت عمومى نشان‏گر آن است كه فقدان آزادى سبب شد اين نهادها كه نشان دهنده ظرفيت آنها براى عصرى شدن است، از مجراى اصلى و اساسى خود، كه همانا كنترل ونظارت بر حوزه عمومى جامعه و قدرت سياسى بود، خارج گردد و به دخالت در حوزه خصوصى افراد و مسائل عبادى بسنده شود. بدين ترتيب انسانى كه خداوند او را مسؤول خود و محيط وجامعه شمرده بود، غير مسؤول به حساب آمد و از حوزه عمومى كنار گذاشته شد.

فريضه امر به معروف و نهى از منكر، هم از حوزه نهاد حسبه و هم از دايره امور حسبيه خارج است؛ زيرا انجام آن نيازمند هيچ نوع اجازه‏اى، مگر در مواردى كه به ضرب وجرح منتهى شود از ناحيه حاكم شرعى و حاكم غير شرعى (فرمانروا) نيست. صرفاً تحقق پاره‏اى از شرايط موجب وجوب آن مى‏شود و مسلمانان مى‏بايست در سطح جامعه اسلامى به انجام آن مبادرت ورزند. بر اين اساس تفكيكى ميان فرمانروا و فرمان‏بر در انجام امر به‏معروف ونهى از منكر نيست و همه به نوعى مشمول خطابات قرآن در انجام اين فريضه مهم اجتماعى مى‏باشند. به اين ترتيب جاى دادن فريضه امر به معروف و نهى از منكر در ذيل‏نهاد حسبه و يا به شمار آوردن آن در امور حسبيه، در واقع فروكاستن گستره و سپهر اجتماعى اين مسؤوليت اجتماعى از موضع اصلى و اساسى آن است كه با توجه به شرايط آن‏به يكسان بر همه واجب است و حاكم و محكوم در تحقق آن هيچ تفاوتى با يكديگرندارند. [41]

خاتمه

نظارت عمومى عمدتاً در جايى معنا مى‏يابد كه اشتباه و خطايى در حوزه عمومى صورت مى‏گيرد. عموم انسان‏ها به غير از معصومان، كه تعداد آنها انگشت شمار است، دچار خطا مى‏شوند. از اين رو، همه انسان‏ها نيازمند نظارت و كنترل هستند. سطوح نظارت نيز مى‏تواند فردى و جمعى باشد و به توسط يك يك افراد صورت گيرد و يا اينكه به توسط ابزارها ونيروهاى متحد و منسجم و با برنامه‏ريزى و در قالب يك تشكل و حزب. تأثير هر كدام از اين دو نوع سطح از نظارت مى‏تواند متفاوت باشد. در حالى كه تأثير نظارت عمومى در قالب امر به نيكى و نهى از بدى به توسط يك فرد عملاً ممكن است در سطح بسيار پايينى باشد، در مقابل تأثير امر و نهى جمعى و سازماندهى شده مى‏تواند بسيار گسترده قلمداد شود وتأثيرات شگرفى را در پيشرفت جامعه برجاى نهد.

آيت‏اللّه مطهرى با توجه به بينش عميق خود اين هر دو حوزه را مورد بحث قرار داده است و بر كار منسجم و سازماندهى شده در قالب حزب و تشكل تأكيد كرده و نظارت‏هاى فردى را ناكافى به شمار مى‏آورد. و از همين رو است كه مطهرى معتقد است مسأله نظارت عمومى در قالب امر به معروف و نهى از منكر به مثابه همدردى، تعهد اجتماعى و مهم‏تر از همه از باب مسؤوليت اجتماعى، جايز و بلكه واجب است.

همه تأكيدات مطهرى در بحث نظارت عمومى، چنان كه در صفحات پيشين به‏طور مبسوط به آنها اشاره شد، مبتنى بر احياى روح و گوهر دين و احياى حقوق افراد در حوزه خصوصى و عمومى و در قلمرو آموزه‏هاى دينى است. روح دين و ديندارى، از نگاه مطهرى، همانا مسؤوليت پذيرى نسبت به خود و جامعه خويش است. حوزه مسؤوليت پذيرى نيز صرفاً محدود به نيازهاى مادى نيست، بلكه تمامى نيازمندى‏هاى انسان را شامل مى‏شود.

به اعتقاد ايشان، اسلام دين مسؤوليت است و انجام مسؤوليت اجتماعى جز با درگيرى باغاصبان حقوق مردم ميسور نيست. اين درگيرى‏ها مستلزم انسجام و همكارى وقدرت‏مندى است. نظارت عمومى در اين سطح، به درگيرى با رفتار اقتدارآميز نامشروع مى‏پردازد. به اين معنا كه هدف از نظارت عمومى، كه در بحث حاضر در نسبت با امر به معروف و نهى از منكر گره خورده و يكسان شمرده شده است، نفى رفتارهاى دلخواهانه ومستبدانه و خارج از دين و قانون است. بى‏ترديد در اين معنا بيش از آنكه مخاطب نظارتِ عمومى، مردم باشند، فعاليت‏هاى حاكمان مورد نظر است و مراد از نظارت عمومى، در اين سطح، تحت نظر گرفتن رفتار و اعمال آنان است.

بر اين اساس، مردم با عمل به آموزه دينى امر به معروف و نهى از منكر، به رفتار درست ومطابق با ضوابط در جامعه حكم مى‏كنند و بيش از همه، حاكمان مستحق برخوردارى از چنين نظارتى هستند. و اين البته نقصى بر آنان شمرده نمى‏شود؛ زيرا در مرحله و سطحى ديگر، عموم مردم نيز از سوى حاكمان مورد نظارت قرار مى‏گيرند تا در چارچوب قواعد وقوانين عمل نمايند. اساساً آدمى و نيز ذات قدرت نيازمند نظارت دائمى است و آموزه‏هاى دينى چنين امكانى را، در قالب امر به معروف و نهى از منكر، براى نظارت فراهم آورده‏اند. از اين رو با توجه به سطوح مختلف نظارت عمومى، يك سطح بسيار مهم آن، نظارت بر كارگزاران نظام سياسى است.

اهميت نظارت بر قدرت سياسى از آن رو است كه در دوره‏هايى از تاريخ جامعه اسلامى، وقتى اقتدار رابطه‏اى خاص را با مردم شكل داد و نظارت بر خود را از گردونه نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منكر خارج ساخت، امر به معروف و نهى از منكر به حوزه‏هاى نامربوطى راه يافت و كژتابى‏هايى را موجب شد و در نتيجه مقبول وجدان عمومى واقع‏نگرديد. از اين رو، به گفته مطهرى، موجبات سوء استفاده توسط افراد مغرض و نادان فراهم شد و از سويى اين فريضه در ميان متدينان نيز با توجه به كژتابى ايجاد شده رو به‏فراموشى نهاد.

مباحث آيت‏اللّه مطهرى به چنين مواردى باز مى‏گردد و تأسف وى از نوع موجود امر به معروف و نهى از منكر نيز اشاره به موارد انحرافى آن و دخالت‏هاى گسترده افراد نااهل در حوزه خصوصى مسلمانان و شهروندان جامعه اسلامى دارد.

اولويت بحث از «آسيب‏شناسى امر به معروف و نهى از منكر» در مباحث مطهرى، از آن رو است كه وى معتقد است اين فريضه از مدار اصلى خود خارج گشته و نيازمند بازفهمى جديد و ويژه‏اى است تا دوباره در مجراى اصلى خود قرار گيرد و در راستاى پيشرفت جامعه اسلامى از آن بهره‏بردارى شود. اين بازفهمى ويژه در شرايط كنونىِ جوامع اسلامى، مى‏بايست با توجه به عناصرى مورد توجه قرار گيرد كه بتواند در جهت كارآمدى نظارت عمومى مورد استفاده باشد. از اين رو، توجه مطهرى به آگاهى و دانش و معرفت و كسب توان‏مندى در كنار تأسيس حزب و تشكّل، قابل ستايش است و مى‏تواند از حرمان و بدفهمى امر به معروف و نهى از منكر پرده بردارد و اين فريضه را با توجه به ظرفيت بالاى آن، به عنصرى كارآمد و كارگشا در جامعه اسلامى مبدل سازد.

در كنار همه مسائل ياد شده، مى‏بايست بر اولويت آزادى در مسأله نظارت عمومى توجه خاصى مبذول داشت. در اين بحث، همانا اولويت و تقدمِ روشى و رتبى و زمانى مراد است ونه تقدم ارزشى، كه البته در جاى خود قابل بحث و تأمل است. آزادى در اينجا به معناى مطلق آن مورد نظر نيست، بلكه به امكان و وجود فضاى آزادانه در سطح جامعه اشاره دارد. در اين معنا بهره‏مندى از آزادى منوط به رعايت ضوابط و قواعدى است كه تخطى از آنها براى افراد داراى هزينه است.

 

شريف لك‌زايي

پى‏نوشت‏ها


[2]. ر.ك.به: محمد حسين نائينى. تنبيه الامه و تنزيه الملّه، تصحيح و توضيح سيد محمود طالقانى، تهران: شركت سهامى انتشار، بى‏تا، صص 16 و 17. در سخنان امام خمينى نيز به همين مورد استناد داده شده است و نظارت و پاسخ‏گويى و انتقادپذيرى حاكم از آن نتيجه گرفته شده است.

[3]. مرتضى مطهرى. مجموعه آثار، ج 1، چاپ دوم، تهران: صدرا، 1370، ص 553

[4]. همان، ص 554

[5]. ابى‏الحسين احمدبن فارس بن زكريا. معجم مقاييس‏اللغه. ج 5، بيروت: دارالجيد، 1411 ق./1999م. ص‏444. به نقل از: رضا دلاورى. «نظارت بر قدرت از ديدگاه قرآن». فصلنامه علوم سياسى، شماره نوزدهم، پاييز 1381، ص 104

[6]. على آقا بخشى، با همكارى مينو افشارى راد. فرهنگ علوم سياسى. چاپ دوم، تهران: مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران، 1375، ص 361

[7]. مرتضى مطهرى. يادداشت‏هاى استاد مطهرى. ج 7، چاپ نخست، تهران: صدرا، 1382، ص 76

[8]. همان، ج 7، ص 75

[9]. همان، ص 85، مرتضى مطهرى. يادداشت‏هاى استاد مطهرى. ج 1، چاپ دوم، صدرا، 1379، ص 248 - 247

[10]. همان، ج 7، ص 76 و نيز ر.ك.به: ج 1، ص 248

[11]. همان، ج 7، ص 82

[12]. ر.ك.به: همان، ص 79 - 83 و نيز مباحث آيت‏اللّه مطهرى درباره اگزيستانسياليسم و نقد اين مكتب در: انسان كامل. چاپ دوازدهم، تهران: صدرا، 1374. البته روى سخن مطهرى در اين بحث تمامى انديشمندان اگزيستانسياليست نيست و بيشتر ناظر به پاره‏اى از مباحث انديشمندان اين مكتب است؛ چرا كه با توجه به تنوعى كه در ميان اين انديشمندان مشاهده مى‏شود، به وضوح مى‏توان اختلافات آنان را با يكديگر برشمرد. براى مطالعه اجمالى يك متن درباره انديشه‏هاى متفكران اين مكتب بنگريد به: هرولد جان بلاكهام. شش متفكر اگزيستانسياليست. ترجمه محسن حكيمى. چاپ نخست، تهران: نشر مركز، 1368

[13]. مرتضى مطهرى. يادداشت‏هاى استاد مطهرى. ج 7، پيشين، ص 77

[14]. همان، ص 74

[15]. بيان آيات و روايات، معناى معروف و منكر، وجوب عينى يا وجوب كفايى، شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منكر، مراتب و درجات امر به معروف و نهى از منكر و ... در شمار مهم‏ترين مباحثى است كه فقها در اين بحث به آن مى‏پردازند. البته مطهرى وارد مباحث صرف فقهى نمى‏شود و بحث خود را در ابتدا در پيشينه و تاريخچه آن دنبال مى‏كند. پرسش وى در بحث امر به معروف و نهى از منكر اين است كه: «مسلمين چگونه و به چه نحو با اين اصل روبرو شدند؟ و چه جور عمل كردند و اجرا نمودند؟» مرتضى مطهرى. ده گفتار. چاپ ششم، تهران: صدرا، 1369، ص 69

[16]. فصل ششم مباحث مطهرى در اين‏باره، در كتاب حماسه حسينى آمده است: مرتضى مطهرى. حماسه حسينى. ج 1، چاپ چهل و يكم، تهران: صدرا، 1381، ص 193 و 314

[17]. مرتضى مطهرى. ده گفتار. پيشين، ص 78

[18]. مطهرى در مباحث خود درباره امر به معروف و نهى از منكر به پاره‏اى از اين دلايل اشاره كرده است. ر.ك.به: حماسه حسينى، ج 1، پيشين، ص 219

[19]. به نظر آيت‏اللّه نائينى وضعيت مسلمانان از صدر اسلام تا كنون به سه دوره تقسيم مى‏شود: يكم، دوره تفوق و سيادت مسلمانان كه معلول آزادى و مساوات و نتيجه اجراى اصول اجتماعى و سياسى اسلام است. از اين منظر آزادى و مساوات از اصول اساسى اجتماعى و سياسى آدميان به شمار مى‏رود. دوره دوم، دوره توقف مسلمانان، كه معلول تبديل خلافت به سلطنت و سيطره استبداد بر جوامع مسلمان بوده است. در اين دوره به باور نائينى از آنجا كه آزادى و مساوات از جوامع اسلامى رخت بسته است، زمينه‏هاى توقف و ركود مسلمانان فراهم مى‏شود. و در نهايت سومين دوره، دوره نزول و انحطاط مسلمانان، كه نتيجه بيدارى و هوشيارى غرب و نهضت‏هاى آزادى‏طلبانه آنان است. نائينى راه علاج اين وضعيت و خروج از رقيت استبداد را در تحقّق آزادى و توجه و آگاهى مردم منحصر مى‏داند. ر.ك.به: تنبيه الامه و تنزيه الملّه. پيشين، ص 125 - 122

[20]. داود فيرحى از منظر تحليل گفتمانى، كه بيشتر بر اساس ديدگاه‏هاى ميشل فوكو شكل گرفته است، در تحليل وضعيت دوره ميانه مسلمانان، معتقد است وجود قدرتى سياسى با ويژگى‏هايى خاص توانست دانش خاصى را توليد نمايد. آنچه در اين دانش رخ نمود، همانا تغيير و تبديلى بود كه در انديشه‏ها وآموزه‏هاى دينى به وجود آمد. در واقع ايشان پيدايش وضعيت اقتدارگرايى، كه توسط حاكمان عباسى دردوره ميانه در سرزمين‏هاى اسلامى شكل گرفت را در انحراف از مفاهيم و آموزه‏هاى دينى كه برخلاف ديدگاه اقتدارگرايانه، نظارت و مشاركت عمومى را برمى‏تابد مهم ارزيابى مى‏كند. ر.ك.به: داود فيرحى. «فرد و دولت در فرهنگ سياسى اسلام». نقد و نظر، سال دوم، شماره 7 و 8، تابستان و پاييز 1375، ص‏38-73

[21]. مرتضى مطهرى. ده گفتار. پيشين، ص 79. در جايى ديگر مى‏گويد: «همان‏طور كه درباره آزادى گفته شده است: اى آزادى چه جنايت‏ها كه به نام تو نشد! بايد گفت: اى نهى از منكر چه منكراتى كه به نام تو نشد.» مرتضى مطهرى. يادداشت‏هاى استاد مطهرى. ج 1، پيشين، ص 250

[22]. مرتضى مطهرى. ده گفتار. ص 79

[23]. همان، ص 80، وى آنگاه مواردى از سوء استفاده از اين اصل را در همين زمينه يادآور مى‏شود. و نيز بنگريد به حماسه حسينى. ج 1، پيشين، صص 239 - 235

[24]. مرتضى مطهرى. ده گفتار. پيشين، ص 80. در جايى ديگر مى‏گويد: «تصور عامه مردم ما درباره امر به معروف اين است كه به بند كفش و دگمه لباس و موى سر و دوخت جامه مردم ايراد بگيريم، در صورتى كه اينها منطقه آزادى مردم است، منطقه آزادى افراد غير از محيط و جو اجتماعى است.» مرتضى مطهرى. يادداشت‏هاى استاد مطهرى. ج 1، پيشين، ص‏250

[25]. مرتضى مطهرى. ده گفتار. پيشين، ص 80 و 81

[26]. (والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و يطيعون اللّه و رسوله، اولئك سيرحمهم اللّه إنّ اللّه عزيز حكيم).

[27]. مرتضى مطهرى. ده گفتار. پيشين، ص 76.

[28]. (بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الأعداء و يستقيم الامر). بنگريد به مباحث آيت‏اللّه مطهرى در كتاب ده گفتار، ص 77 و 87 و نيز ر.ك.به: حماسه حسينى. ج 1، پيشين، صص 312 - 308. مطهرى در اثر اخير به نكته بسيار دقيق و مهمى اشاره مى‏كند و آن اينكه حوزه و قلمرو امر به معروف و نهى از منكر «تا حدود آباد شدن زمين» است. (ص 309) در همين زمينه سلطه اسرائيل بر مسلمانان را به دليل ناتوانى و از نتايج فقدان امر به معروف و نهى از منكر در ميان مسلمانان ذكر مى‏كند. (ص 311)

[29]. ر.ك.به: مرتضى مطهرى، حماسه حسينى، ج 1، پيشين، صص 268 - 266

[30]. همان، ص 307

[31]. مرتضى مطهرى، ده گفتار، پيشين، ص 87 و نيز در همين زمينه ر.ك.به: مرتضى مطهرى. يادداشت‏هاى استاد مطهرى. ج 1، پيشين، ص 245 و 246

[32]. مرتضى مطهرى. ده گفتار. پيشين، ص 92

[33]. ر.ك.به: همان، ص 88

[34]. مرتضى مطهرى. يادداشت‏هاى استاد مطهرى. ج 7، پيشين، ص 87

[35]. همان، ج 1، صص 248 و 249

[36]. همان، ج 1، پاورقى ص 248

[37]. همان، ج 7، پيشين، ص 80

[38]. همان، ص 81

[39]. لازم است تأكيد كنيم كه آنچه در اين نوشته با عنوان نهاد حسبه از آن نام برده شد، غير از آن چيزى است كه فقهاى شيعه با عنوان امور حسبيه از آن ياد كرده‏اند. نهاد حسبه همان گونه كه ذكر شد، يك نهاد حكومتى است و محتسب كسى است كه از جانب حكومت مأمور انجام پاره‏اى امور گرديده است. در صورتى كه مراد فقهاى شيعه از امور حسبيه، شؤونى است كه فقيه، بنابر قدر متيقن، بر آنها ولايت دارد. امور حسبيه مصطلح، با همه اختلافاتى كه درباره آن وجود دارد، امورى است كه انجام آنها نيازمند اجازه حاكم شرعى است. آيت‏اللّه مطهرى در مباحث خود به اين بحث پرداخته و ميان اين دو تفكيك نموده است. براى مطالعه ديدگاه ايشان بنگريد به: يادداشت‏هاى استاد مطهرى. ج 1، پيشين، ص 275

[40]. مطهرى پيدايش نهاد حسبه را در قرن چهارم دانسته است. مرتضى مطهرى. ده گفتار. پيشين، ص 70. و نيز بنگريد به: صص 78 - 71

[41]. براى اطلاع بيشتر در اين زمينه ر.ك.به: همان، ج 1، صص 258 - 256 .

 

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید