جدیدترین مطالب

عدالت‏ با همه‏ ى تصوير روشنى كه در اذهان عموم دارد، از مفهوم مشخص و يگانه‏اى برخوردار نيست، به اين معنا كه در طول تاريخ زندگانى بشر، حضور دائم بحث عدالت در اذهان مردم و انديشمندان، تعاريف مختلف و گاه متفاوتى از عدالت ارايه كرده است. البته تنوع اين تعاريف به معناى نسبى بودن اين مفهوم و تفاوت جوهره‏ى آن در دوره‏ هاى مختلف و مكان‏هاى متفاوت نيست، بلكه عدالت‏ به طور ذاتى و فطرى حسن محسوب می شود و اگر تفاوتى هم وجود دارد، بيشتر در مصاديق است و تعاريف بيشتر از آن‏كه متضاد و نقيض يك‏ديگر باشند، مكمل يك‏ديگر هستند و هريك بخشى از مفهوم عدالت را روشن می سازند.

به گزارش شفقنا، نجمه كيخا در شماره ی 93 هفته نامه ی پگاه حوزه نوشت: از سوى ديگر عدالت‏به اقسام مختلفى تقسيم مى‏شود و هر قسم نيز از تعريفى كمابيش متفاوت با اقسام ديگر برخوردار است. براى مثال شهيد مطهرى تقسيم‏بندى‏هاى گوناگونى از عدالت ارايه داده است، در جايى آن را به عدالت مطلق و اجتماعى (1) و در جايى ديگر به تكوينى، تشريعى، اخلاقى و اجتماعى تقسيم مى‏نمايد.

منظور استاد شهيد مطهرى از عدالت مطلق همان مفهوم رايج «اعطاى كل ذى‏حق حقه‏» است، عدالت اجتماعى نيز به معناى «رعايت مساوات در جعل قانون و اجراى آن است، به عبارت ديگر عدالت اجتماعى عبارت است از ايجاد شرايط براى همه به‏طور يكسان و رفع موانع براى همه به‏طور يكسان‏». (2)

منظور از عدل تكوينى اين است كه «نظام هستى و آفرينش بر اساس عدل، توازن، استحقاق‏ها و قابليت‏ها است. (3)

«عدل تشريعى يعنى در نظام جعل، وضع و تشريع قوانين، همواره اصل عدل رعايت‏شده و مى‏شود.» در قرآن كريم تصريح شده كه هدف از بعثت و ارسال رسل اين است كه عدل و قسط بر نظام زندگى بشر حاكم شود، «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط.»

شهيد مطهرى از اين قسم از عدل نتيجه مى‏گيرد كه «برقرارى عدل در نظامات اجتماعى موقوف به اين است كه اولا نظام تشريعى و قانونى نظامى عادلانه باشد و ثانيا در عمل به مرحله‏ى اجرا درآيد». (4)

«قرآن كريم امامت و رهبرى را پيمانى الهى و مقامى ضدظلم و همراه با عدل مى‏داند» و از انسان اخلاقى به عنوان «صاحب عدل‏» ياد مى‏كند.

آيت‏الله مطهرى در مورد مفهوم خاص كلمه‏ى عدل نيز تعاريفى ارايه داده است كه در كتب مختلف ايشان ذكر شده است. اما جمع‏بندى كامل از اين تعاريف را در كتاب عدل الهى بيان نموده است. ايشان در اين كتاب چهار تعريف از عدالت را ذكر نموده‏اند. معناى اول، موزون بودن است، منظور از موزون بودن اين است كه از هريك از اجزا و ابعاض مختلف اين مجموعه به ميزان لازم وجود داشته باشد و عدالت «از لحاظ كيفيت ارتباط اجزا با يك‏ديگر رعايت‏شود». براى مثال تقسيم كار به صورت صحيح انجام شود. در حقيقت استاد مطهرى رابطه‏ى نزديكى ميان تعادل و توازن برقرار نموده است، زيرا جامعه وقتى متعادل است كه «ميزان احتياجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتياجات بودجه و نيرو مصرف گردد. اين‏جاست كه پاى مصلحت‏به ميان مى‏آيد، يعنى مصلحت كلى، مصلحتى كه در آن بقا و دوام كل و اهدافى كه از كل منظور است در نظر گرفته مى‏شود». (5) بنابراين نقطه‏ى مقابل عدل در اين معنا بى‏تناسب خواهد بود. امام على (ع) در خصوص اين معنا از عدل مى‏فرمايد:

«العدل سائس عام، يعنى عدالت قانونى است عام، و مدير و مدبرى است كلى كه همه‏ى اجتماع را دربر مى‏گيرد و بزرگراهى است كه همه بايد از آن عبور كنند».

و نيز مى‏فرمايد: «فان فالعدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق، يعنى همانا در عدالت گنجايشى خاص است، عدالت مى‏تواند همه را دربر بگيرد و در خود جاى دهد، آن كس كه بيمار است و اندامش آماس كرده در عدالت نمى‏گنجد (6) ».

معنى دوم «تساوى نفى هرگونه تبعيض است‏». عادل يعنى كسى كه «هيچ‏گونه تفاوتى ميان افراد قايل نمى‏شود».

معنى سوم «رعايت‏حقوق افراد و عطا كردن به هر ذى‏حق، حق او را» است، «معنى حقيقى عدالت اجتماعى بشرى، يعنى عدالتى كه در قانون بشرى بايد رعايت‏شود و افراد بشر بايد آن را محترم بشمارند، همين معنى است‏».

اين عدالت‏بر دو چيز استوار است: يكى حقوق و الويت‏ها، يعنى افراد بشر نسبت‏به يك‏ديگر و در مقايسه با يك‏ديگر نوعى حقوق و الويت پيدا مى‏كنند. اين مساله خصوصيت ذاتى بشر است، بشر طورى آفريده شده است كه در كارهاى خود الزاما نوعى از انديشه‏ها - كه آن‏ها را انديشه‏هاى اعتبارى مى‏ناميم - استخدام مى‏كند و با استفاده از آن انديشه‏هاى اعتبارى به مقاصد طبيعى خود نايل مى‏آيد. اين انديشه‏ها سلسله‏اى از انديشه‏هاى انشايى است كه با بايدها مشخص مى‏شود.

معناى چهارم، «رعايت استحقاق‏ها در افاضه‏ى وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت‏به آن‏چه امكان وجود يا كمال وجود دارد. طبق اين نظريه در نظام تكوين هر موجودى به هر درجه از وجود و كمال وجود كه استحقاق و امكان آن را دارد، دريافت مى‏كند (7) ».

از چهار معناى ارايه‏شده، معناى چهارم ناظر بر عدالت الهى است. معناى اول نيز به معناى تناسب است كه در آن مصلحت مجموع نظام عالم مطرح مى‏شود و نه مساله‏ى حق فرد يا حق هر جزء به‏طور مجزا (8) . «البته اگر معناى عدالت توازن باشد، باز هم از معناى «اعطاء كل ذى‏حق...» بيرون نيست، چون اجتماع هرگز با پايمال شدن حقوق افراد متوازن نمى‏شود (9) ». عدالت نوع دوم و سوم به‏طور مكمل، عدالت در جامعه‏ى بشرى را نشان مى‏دهد. بنابراين:

«عدالت عبارت است از اين‏كه آن استحقاق و آن حقى كه هر بشرى به موجب خلقت‏خود، و به موجب كار و فعاليت‏خود به‏دست آورده است، [بدون هيچ تبعيضى] به او داده شود. عدالت نقطه‏ى مقابل ظلم است كه آن‏چه فرد استحقاق آن را دارد به او ندهند و از او بگيرند، و نقطه‏ى مقابل تبعيض است كه دو فرد كه در شرايط مساوى قرار دارند، يك موهبت را از يكى دريغ بدارند و از ديگرى دريغ ندارند». (10)

مفهوم برابرى

از نظر استاد شهيد مطهرى: «يكى از اصول و اركان ايدئولوژى اسلامى اصل مساوات و نفى تبعيض است. از نظر اسلام انسان‏ها به حسب گوهر و ذات برابرند و مردم از اين نظر دو گونه و يا چندگونه آفريده نشده‏اند، رنگ، خون، نژاد، قوميت و... ملاك برترى و تفوق نيست، سيد قرشى و سياه حبشى برابرند. آزادى، دموكراسى و عدالت در اسلام زاده برابرى و مساوات انسان‏ها است. از نظر اسلام تنها در شرايط محدود و معينى، به خاطر يك سلسله مصالح كه براى خود آن افراد و جامعه‏ى اسلامى ضرورى است، به طور موقت‏سلب برخى حقوق از افراد مى‏شود و اين وضع هيچ ربطى به گوهر ذات و خون و نژاد افراد ندارد». (11)

پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: «الناس كاسنان المشط‏» ، يعنى مردم مانند دندان‏هاى شانه با هم برابرند. يا فرمود: «ان ربكم واحد و ان اباكم واحد، كلكم من آدم و آدم من تراب‏» ، يعنى نبايد هيچ ملاحظه‏ى شخصى و با تبعيض، تفاوت و تقدمى بر غير مبناى فضيلت، تقوا، عمل و لياقت وجود داشته باشد. (12) الويت‏ها بايد فقط بر اين معانى استوار باشند. از ديدگاه قرآن نيز تنها علم، ايمان، تقوى و جهاد سبب برترى افراد بر يك‏ديگر است. «ان اكرمكم عندالله اتقيكم‏». (13) «ام نجعل الذين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار» (14) «قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون انما يتذكر اولوا الالباب‏» (15) ، «فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما». (16)

بدين ترتيب مى‏توان نتيجه گرفت كه برابرى به معناى يكسان دانستن بى قيد و شرط همه‏ى افراد اعم از جاهل و عالم، متقى و غير متقى، و جاهد و غير جاهدو... نيست. از سوى ديگر افراد بشر به لحاظ استعدادها و توانايى‏هاى ذاتى با يك‏ديگر برابر نيستند، بلكه افراد به لحاظ ويژگى‏هاى ارثى، درجه‏ى هوش و... با هم تفاوت دارند و اگر حكم شود كه بنابر اصل برابرى همه در يك سطح قرار بگيرند، - همانند اين شعار ماركسيسم كه كار به قدر توان ومزد به قدر احتياج - بى عدالتى و ستم است، زيرا بر اساس اصل عدالت‏بايد به هر كس فقط حق او را اعطا كرد و هر كس را در جايگاه شايسته‏ى خويش قرار داد. اما مطابق اين نظر حق هر فرد كه برابر با ميزان واقعى زحمات و مطابق با استعداد، لياقت و شخصيت او است، به او اعطا نمى‏شود، بلكه ميزانى بالاتر يا پايين‏تر از اين مقدار خواهد بود. بنابراين مطابق اين ديدگاه مساوات با عدالت متضاد خواهد بود و معلوم مى‏شود كه منظور استاد مطهرى از برابرى چيز ديگرى است. استاد نه تنها اين دو مفهوم را مخالف يك ديگر نمى‏داند، بلكه مساوات را «اصل، معنا و ريشه‏ى اصلى عدالت‏» (17) مى‏شناسد. بايد ميان اين كه عدالت را مساوات تعريف كنيم و اين كه يكى از معانى عدالت را مساوات بدانيم، فرق بگذاريم، زيرا اولا عدالت‏با تعريف گونه‏ى اول امكان‏پذير نيست، چون بعضى از موجبات سعادت در اختيار ما نيست و نمى‏توانيم آن‏ها را برابر كنيم، ثانيا ظلم و تجاوز بوده و عدالت نيست و ثالثا اجتماع را خراب مى‏كند، زيرا همه‏ى افراد به طور طبيعى باهم تفاوت دارند. (18)

بنابراين «معناى عدالت اين نيست كه همه‏ى مردم از هر نظر در يك حد، يك مرتبه و يك درجه باشند، جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد و از اين جهت مثل پيكر است، چون مقامات و درجات دارد، بايد تقسيم بندى و درجه بندى شود». حال اين تقسيم‏بندى و درجه‏بندى بايد چگونه باشد؟ و چگونه مى‏توان مساوات را با «اعطاء كل ذى حق حقه‏» جمع كرد و توازن را در جامعه برقرار نمود؟ استاد شهيد مطهرى معتقد است كه براى اين كه مساوات به صورت عادلانه در جامعه برقرار شود، بايد آزادى را تا اندازه‏ى ممكن در جامعه برقرار كرد، يعنى مقتضاى مساوات عادلانه، آزادى معقولانه است، به عبارت بهتر آزادى روشى براى پيشبرد مساوات است:

«راه منحصر، آزادگذاشتن افراد و زمينه را براى مسابقه فراهم كردن است. همين كه پاى مسابقه به ميان آمد خود به خود به موجب اين كه استعدادها در همه يكسان نيست و به موجب اين كه مقدار فعاليت‏ها و كوشش‏ها يكسان نيست، اختلاف و تفاوت به ميان مى‏آيد، يكى جلو مى‏افتد و يكى عقب مى‏ماند، يكى جلوتر مى‏رود و يكى عقب‏تر. مقتضاى عدالت اين است كه تفاوت‏هايى كه خواه ناخواه در اجتماعى هست تابع استعدادها و لياقت‏ها باشد. معنى مساوات و به يك چشم ديدن و همه را برابر در نظر گرفتن است و نيز اين كه هيچ ملاحظه‏ى شخصى در كار نباشد، از نظر ملاحظات طبقاتى همه على السويه باشند». (19)

در حقيقت زمينه‏ى مسابقه بايد هم از نظر سلبى و هم از نظر ايجابى رعايت‏شود، يعنى از يكسو امكانات و آزادى‏ها براى همه فراهم شود و از سوى ديگر موانع بروز خلاقيت‏ها و استعدادها از پيش پاى همه برداشته شود:

«معنى عدالت و مساوات اين است كه ناهموارى‏ها، پست و بلندى‏ها، بالا و پايين‏ها و تبعيض‏هايى كه منشا آن سنت‏ها، اعادت و يا زور و ظلم است، محو شود و از بين برود، امكانات اجتماعى براى همه بالسويه فراهم شود و شرايط شركت در مسابقه‏ى اجتماعى براى همه فراهم گردد». (20)

يكى از مهم‏ترين تفاوت‏هاى عدالت و مساوات در جامعه‏ى اسلامى با ساير جوامع اين است كه مساوات اسلامى خشك و خالى از عواطف انسانى نيست، بلكه عنصر اصلى آن، اخلاق و رفتار عادلانه است. بنابراين دولت در كنار تامين امكانات مساوى براى همه‏ى شهروندان بايد با آنان عادلانه رفتار نمايد، يعنى شرايط يك مسابقه‏ى علمى و قهرمانى صحيح را فراهم نمايد.

نتيجه

بنابراين چهار نوع رابطه ميان عدالت و برابرى متصور است: اول رابطه‏ى متضاد، يعنى مساوات به طور كامل ضد عدالت است. به عبارت ديگر مساوات بدون رفتار عادلانه، بدون ميدان دادن به همه‏ى افراد و تامين ميزان معقولى از آزادى‏ها و بدون در نظر گرفتن استعدادها و توانايى‏هاى شخصى افراد.

نوع دوم، حالتى است كه عدالت هيچ ملازمه‏اى با مساوات نداشته، و مفاهيمى كاملا جدا از يك ديگر باشند. در صورت سوم، عدالت و مساوات مترداف و كاملا هم معنى مى‏باشند و هيچ فرقى با يك‏ديگر ندارند. در حالت آخر يكى از دو مفهوم مى‏تواند داخل در مفهوم ديگرى باشد، به عبارت ديگر ميان آن‏ها رابطه عموم و خصوص من‏وجه برقرار باشد.

در اين نوشتار اين نتيجه حاصل شد كه رابطه‏ى ميان عدالت و مساوات از نوع چهارم يعنى عام و خاص من‏وجه است، به اين صورت كه مساوات در درون مقوله‏ى عدالت قرار مى‏گيرد. البته بايد توجه داشت كه مساوات مهم‏ترين معناى عدالت و يا به گفته‏ى آيت الله شهيد مطهرى اصل، معنا و ريشه‏ى اصلى عدالت است.

پى‏نوشت‏ها:

1. مرتضى مطهرى، بررسى اجمالى مبانى اقتصادى اسلام، (تهران: حكمت، 1453 ه. ق)، چ اول، ص 19.

2. همان، ص 157 - 156.

3. مرتضى مطهرى، مجموعه‏ى آثار (1 (). تهران: صدرا، 1375)، چ 2، ص 59.

4. همان، ص 60.

5. همان، ص 79 - 78.

6. مرتضى مطهرى. سيرى در نهج‏البلاغه.(تهران: صدرا، 1368)، چ 6، ص 114.

7. مرتضى مطهرى، مجموعه‏ى آثار (1)، پيشين، ص 82 - 80.

8. همان، ص 80.

9. مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، (تهران: صدرا، 1374)، ج 10، ص 336.

10. مرتضى مطهرى، سيرى در سيره ائمه اطهار، (تهران: صدرا، 1367)، ص 254 - 253.

11. مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، (تهران: صدرا، 1373)، چ‏7، ص 127.

12. مرتضى مطهرى، بيست گفتار، (تهران: صدرا، 1374)، چ 10، ص 128.

13. سوره‏ى حجرات، 13.

14. سوره‏ى ص، 28.

15. سوره‏ى زمر، 9.

16. سوره‏ى نساء، 95.

17. مرتضى مطهرى، اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، پيشين، ص 305.

18. همان، ص 306.

19. مرتضى مطهرى، بيست گفتار، پيشين، ص 129 - 128.

20. همان، ص 143.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید