جدیدترین مطالب

مقدمه

 

زهد، از جمله ارزش‏هاى متعالى مكتب اسلام است كه مورد توجه و تاكيد زيادائمه(عليهم السلام ) قرار گرفته است. بى‏شك، زهد و تقوا، دو عنصر مهم و قابل‏توجه‏اند كه مكمل و متمم هم‏اند. در معارف اسلامى، پس از مسئله‏ى تقوا، بر زهد،بيش از ساير معارف تكيه و سفارش شده است.

 

شك نيست كه «گرايش انسان به زهد، ريشه در آزاد منشى او دارد. انسان، بالفطره‏ميل به تصاحب و تملك و بهره‏مندى از اشيا دارد، ولى آن جا كه مى‏بيند اشيا به‏همان نسبت كه در بيرون، او را مقتدر ساخته، در درون، ضعيف و زبون‏اش كرده ومملوك و برده‏ى خويش ساخته، در مقابل اين بردگى، طغيان مى‏كند و نام اين طغيان،زهد است‏». (۱) در اين مقال، ابتدا به «مفهوم زهد» نظر مى‏كنيم، آن‏گاه «اصول‏و پايه‏هاى زهد در اسلام‏» را مورد بررسى قرار داده و پس از آن، به «نقش زهد درتكامل انسان‏» اشاره مى‏كنيم. در بخش بعد، «تفاوت زهد اسلامى با رهبانيت‏مسيحى‏» را ذكر كرده و به «تفاوت ميان زهد و فقر اقتصادى‏» نيز نگاهى خواهيم‏افكند. در ادامه از «زهد حقيقى وانحرافى و آثار هر يك‏»، سخن خواهيم گفت و بانگاهى به «زهد در زندگى پيامبر اكرم (ص) و حضرت على (ع‏») بحث را خاتمه‏خواهيم داد. و همه‏ى اين‏ها، با عنايت‏به مطالب استاد شهيد مرتضى مطهرى ;است.

 

مفهوم زهد

 

به عبارت ديگر «زهد، يعنى‏اعراض و بى‏ميلى‏» (۳) . «بى‏اعتنايى و بى‏توجهى، تنها در فكر و انديشه و احساس وتعلق قلبى نيست و در مرحله‏ى ضمير پايان نمى‏يابد. زاهد، در زندگى عملى خويش‏نيز، سادگى و قناعت را پيشه مى‏سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرايى، پرهيزمى‏نمايد. زندگى زاهدانه، آن نيست كه شخص فقط در ناحيه‏ى انديشه و ضمير، وابستگى‏زيادى به امور مادى نداشته باشد، بلكه اين است كه زاهد، عملا از تنعم و تجمل ولذت گرايى پرهيز داشته باشد. زهاد جهان آن‏ها هستند كه به حداقل تمتع وبهره‏گيرى از ماديات اكتفا كرده‏اند. شخص حضرت على(ع) از آن جهت زاهد است كه نه‏تنها دل به دنيا نداشت، بلكه عملا نيز از تمتع و لذت‏گرايى ابا داشت و به اصطلاح،تارك دنيا بود». (۴) شهيد مطهرى در جاى ديگر در تعريف زهد به سخن حضرت على (ع)در نهج‏البلاغه اشاره مى‏كند و مى‏گويد:

 

زهد در قرآن، در دو جمله خلاصه شده است: «متاسف نشويد بر آن چه (از ماديات‏دنيا) از شما فوت مى‏شود و شاد نگرديد بر آن چه خدا به شما مى‏دهد». (۵) هر كس‏بر گذشته، اندوه نخورد و براى آينده، شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دست‏يافته است.

 

بديهى است، وقتى كه چيزى كمال مطلوب نبود و يا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلكه‏وسيله بود، مرغ آرزو در اطراف‏اش پر و بال نمى‏گشايد و آمدن و رفتن‏اش شادمانى يااندوه ايجاد نمى‏كند. (۶) علاوه بر آن چه گفته شد، در آثار قلمى استاد مطهرى، به‏تعابير مختلفى در تعريف زهد برمى‏خوريم كه ذكر اجمالى آن‏ها، بر روشنايى مفهوم‏«زهد» خواهد افزود:

 

«زهد، عملى است منفى; زيرا، عبارت است از اعراض و ترك و دامن چيدن از طيبات‏دنيا». (۷) «زهد، يعنى آزاد زيستن از دنيا و خود را نسبت‏به نعمت‏هاى دنيانفروختن و بنده‏ى دنيا نبودن‏». (۸) «زهد، عبارت است از اعراض از مشتهيات‏دنياوى‏». (۹) «زهد، يعنى اعراض و بى‏ميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش‏و ميل‏». (۱۰) «زهد، يعنى كوتاهى آرزو و سپاس‏گزارى هنگام نعمت و پارسايى نسبت‏به نبايستنى‏ها». (۱۱) «زهد، بى‏اعتنايى به امور مورد رغبت طبيعى است; يعنى، انسان از امور مورد طبع خودش، به خاطر هدفى دست‏بردارد». (۱۲) «زهد، حالتى‏است روحى. زاهد از آن نظر كه دلبستگى‏هايى معنوى و اخروى دارد، به مظاهر زندگى‏بى‏اعتنا است‏». (۱۳) «زهد، در متن زندگى قرار دارد، كيفيت‏خاص بخشيدن به زندگى‏است و از دخالت دادن پاره‏اى ارزش‏ها، براى زندگى ناشى مى‏شود». (۱۴) «زهد،خصلتى است‏براى انسان زاهد. و زاهد كسى است كه توجه‏اش از ماديات دنيا به عنوان‏كمال مطلوب و بالاترين خواسته، عبور كرده، متوجه چيز ديگرى معطوف شده است.

 

بى‏رغبتى زاهد، بى‏رغبتى در ناحيه‏ى انديشه و آمال و ايده و آرزو است، نه بى‏رغبتى‏در ناحيه‏ى طبيعت‏». (۱۵) اصول و پايه‏هاى زهد در اسلام در اسلام، هر عنصر داراى‏ارزش، مبتنى بر پايه‏ها و اصولى است كه اين پايه‏ها و اصول، اركان آن عنصر راتشكيل مى‏دهند. استاد مطهرى، اصول و پايه‏هاى زهد را سه چيز مى‏داند:

 

۱ بهره‏گيرى‏هاى مادى از جهان و تمتعات طبيعى و جسمانى، تنها، عامل تامين‏كننده‏ى خوشى و بهجت و سعادت انسان نيست. براى انسان، به حكم سرشت‏خاص، يك‏سلسله ارزش‏هاى معنوى مطرح است كه با فقدان آن‏ها، تمتعات مادى، قادر به تامين‏بهجت و سعادت نيست.

 

۲ سرنوشت‏سعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نيست. انسان، از آن جهت كه انسان‏است، يك سلسله وابستگى‏هاى عاطفى و احساس مسئوليت‏هاى انسانى در باره‏ى جامعه‏دارد كه نمى‏تواند فارغ از آسايش ديگران، آسايش و آرامش داشته باشد.

 

۳ روح، در عين نوعى اتحاد و يگانگى با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد،كانونى است در برابر كانون جسم، منبع مستقلى است‏براى لذات و آلام. روح نيز به‏نوبه خود، بلكه بيش از بدن، نيازمند به تغذيه و تهذيب و تقويت و تكميل است.

 

روح، از بدن و سلامت آن و نيرومندى آن، بى‏نياز نيست، اما بدون شك غرقه شدن درتنعمات مادى و اقبال تمام به لذت‏گرايى جسمانى، مجال و فراغتى براى بهره‏بردارى‏از كانون روح و منبع بى‏پايان ضمير، باقى نمى‏گذارد. در حقيقت، نوعى تضاد ميان‏تمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن درآن‏ها باشد وجود دارد.

 

مسئله‏ى روح و بدن، مسئله‏ى رنج و لذت نيست; چنين نيست كه هر چه مربوط به روح‏است رنج است، و هر چه مربوط به بدن است، لذت. لذات روحى بسى صاف‏تر، عميق‏تر وبادوام‏تر از لذات بدنى است. روآورى يك جانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى، ازخوشى و لذت و آسايش واقعى بشر مى‏كاهد. لذا آن‏گاه كه مى‏خواهيم به زندگى روآوريم و از آن بهره بگيريم و بدان رونق و صفا و شكوه و جلال ببخشيم و آن را دل‏پسند و زيبا سازيم، نمى‏توانيم از جنبه‏هاى روحى صرف‏نظر كنيم.

 

با توجه به اين سه اصل است كه مفهوم زهد اسلامى روشن مى‏شود، و با توجه به اين‏سه اصل است كه روشن مى‏گردد چه‏گونه اسلام، رهبانيت را طرد مى‏كند، اما زهدگرايى‏را در عين جامعه‏گرايى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مى‏پذيرد. (۱۶) 

 

نقش زهد در تكامل انسان

 

زهد، داراى فلسفه‏هاى مختلفى است. نخست، برخوردار شدن ازمواهب روحى و معنوى است. استاد مطهرى در اين باره مى‏فرمايد:

 

اگر كسى، بويى از معنويت‏برده باشد، مى‏داند كه تا انسان از قيد هواپرستى آزادنگردد، و تا طفل جان از پستان طبيعت گرفته نشود، و تا مسايل مادى از صورت هدف‏خارج نشود و به صورت وسيله در نيايد، سرزمين دل، براى رشد و نمو احساسات پاك وانديشه‏هاى تابناك و عواطف ملكوتى، آماده نمى‏گردد. اين است كه مى‏گويند: «زهد،شرط اصلى معرفت افاضى است و پيوندهاى محكم و ناگسستنى با آن دارد».

 

حق‏پرستى به معناى واقعى كلمه يعنى شور و محبت و خدمت‏حق را داشتن، و باياد او مانوس بودن و از پرستش او لذت بردن، و در حال توجه و حضور و ذكر دايم‏بودن. [حق‏پرستى،] با خودپرستى و لذت گرايى و در اسارت زرق و برق ماديات بودن،به هيچ وجه سازگار نيست. نه تنها خداپرستى، مستلزم نوعى زهد است، هر عشق وپرستشى، خواه در مورد وطن يا مسلك و مرام، مستلزم نوعى زهد و بى‏اعتنايى نسبت‏به شئون مادى است. پس خانه‏ى دل را از تعلقات مادى، خالى و فارغ نگه داشتن وبت‏هاى سيم و زر را از كعبه‏ى دل فرود آوردن و شكستن، شرط حصول كمالات معنوى ورشد شخصيت واقعى انسانى است. (۱۷) استاد شهيد، در جاى ديگر آورده است: «اگرانسان، بخواهد لذت‏هاى معنوى و الهى را در اين دنيا درك كند، چاره‏اى ندارد جزاين‏كه از لذت‏هاى مادى و جسمانى، كسر بكند». (۱۸) استاد مطهرى، از امام على (ع)به عنوان اولين زاهد جهان، نام مى‏برد كه «در عين حال، حساس‏ترين قلب‏ها را نسبت‏به مسئوليت‏هاى اجتماعى در سينه داشت، و از طرف ديگر مى‏گفت: على را با نعمت ولذت ناپايدار چه كار؟». (۱۹) در ادامه، استاد مطهرى مى‏گويد:

 

على(ع) چون زاهد بى‏اعتنا و بى‏طمع بود و از طرف ديگر، قلب‏اش از عشق الهى‏مالامال بود و جهان را از كوچك‏ترين ذره گرفته تا بزرگ‏ترين ستاره، يك واحدماموريت و مسئوليت مى‏ديد. اين چنين نسبت‏به حقوق و حدود اجتماعى حساس بود.

 

او، اگر فردى لذت‏گرا و منفعت‏پرست مى‏بود، محال بود اين چنين، شخصيت مسئول ومتعهدى پيدا كند. (۲۰) بنابراين از دو راه، يكى را بايد انتخاب كرد: ياخورد و خواب و خشم و شهوت، نه رازى و نه نيازى، نه توجهى و نه نم اشكى و نه‏انسى و نه روشنايى‏اى و گامى از حد حيوانيت، فراتر نرفتن، و يا قدمى در وادى‏انسانيت و استفاده از مواهب خاص الهى كه مخصوص دل‏هاى پاك و روح‏هاى تابناك‏است [برداشتن] (۲۱) . 

 

تفاوت زهد اسلامى با رهبانيت مسيحى

 

اسلام، دينى جامعه‏گرا و زندگى گرا است و نه زهدگرا... بعلاوه، تعليمات جامع وهمه جانبه‏ى اسلامى در مسايل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، اخلاقى، براساس محترم‏شمردن زندگى و روآورى به آن است، نه پشت كردن به آن. گذشته از همه‏ى اين‏ها،رهبانيت و اعراض از زندگى، با جهان‏بينى و فلسفه‏ى خوش‏بينانه‏ى اسلام درباره‏ى هستى و خلقت، ناسازگار است. اسلام، هرگز مانند برخى كيش‏ها و فلسفه‏ها،با بدبينى به هستى و خلقت نمى‏نگرد و خلقت را به دو بخش زشت و زيبا، روشنايى وتاريكى، حق و باطل، درست و نادرست، به‏جا و نابه‏جا تقسيم نمى‏كند. (۲۲) استاد، در جاى ديگر، واضح‏تر به اين تفاوت اشاره دارد. او مى‏نويسد:

 

زهد اسلامى، غير از رهبانيت است; رهبانيت، بريدن از مردم و روى آوردن به عبادت‏است. براساس اين انديشه، «كار دنيا و آخرت از يكديگر جدا است‏»، «دو نوع كاربيگانه از هم است [و] از دو كار، يكى را بايد انتخاب كرد: يا بايد به عبادت ورياضت پرداخت، تا در آن جهان به كار آيد، و يا بايد متوجه زندگى و معاش بود،تا در اين جهان به كار آيد.» و اين است كه رهبانيت، بر ضد زندگى و بر ضدجامعه‏گرايى است، [و] مستلزم كناره‏گيرى از خلق و بريدن از مردم و سلب هرگونه‏مسئوليت و تعهد از خود است.

 

اما زهد در اسلام، آن چيزى نيست كه رهبانيت‏به وجود آورده است. در اسلام،مسئله‏ى جدا بودن حساب اين جهان و آن جهان، مطرح نيست. از نظر اسلام، نه خود آن‏جهان و اين جهان از يكديگر جدا و بيگانه هستند و نه كار اين جهان با آن جهان‏بيگانه است. ارتباط دو جهان با يكديگر، از قبيل ارتباط ظاهر و باطن شى‏ء واحداست، از قبيل پيوستگى دو رويه‏ى يك پارچه است، از قبيل پيوند روح و بدن است كه‏چيزى است‏حد وسط ميان يگانگى و دو گانگى. كار اين جهان با كار آن جهان نيز،عينا همين طور است، بيش‏تر جنبه‏ى اختلاف كيفى دارد تا اختلاف ذاتى; يعنى، آن چه‏بر ضد مصلحت آن جهان است، بر ضد مصلحت اين جهان نيز هست، و هر چه بر وفق مصالح‏عاليه‏ى زندگى اين جهان است‏بر وفق مصالح عاليه‏ى آن جهان نيز هست. لهذا، يك كارمعين كه بر وفق مصالح عاليه‏ى اين جهان است، اگر از انگيزه‏هاى عالى و ديدهاى‏مافوق طبيعى و هدف‏هاى ماوراى مادى، خالى باشد، آن كار، صرفا دنيايى تلقى مى‏شودو به تعبير قرآن، به سوى خدا بالا نمى‏رود، اما اگر جنبه‏ى انسانى كار، از هدف‏هاو انگيزه‏ها و ديدهاى برتر و بالاتر زندگى محدود دنيايى بهره‏مند باشد، همان كار،كار آخرتى شمرده مى‏شود. زهد اسلامى، در متن زندگى قرار دارد، كيفيت‏خاص بخشيدن‏به زندگى است و از دخالت دادن پاره‏اى ارزش‏ها براى زندگى، ناشى مى‏شود. (۲۳) درادامه، جهت تكميل بحث، نگاهى داريم به ويژگى‏هاى مختلف زاهد و راهب و تفاوت هريك با هم:

 

زاهد و راهب، هر دو، از تنعم و لذت‏گرايى دورى مى‏جويند، ولى راهب از جامعه وتعهدات و مسئوليت‏هاى اجتماعى مى‏گريزد، اما زاهد، به جامعه و ملاك‏هاى آن وايده‏هاى آن و مسئوليت‏ها و تعهدهاى آن، روى مى‏آورد.

 

زاهد و راهب، هر دو، آخرت گرايند، اما زاهد، آخرت‏گراى جامعه‏گرا است و راهب،آخرت گراى جامعه گريز... زاهد و راهب، هر دو، تارك دنيايند، اما دنيايى كه‏زاهد آن را رها مى‏كند، سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و اين امور را كمال‏مطلوب و نهايت آرزو دانستن است، ولى دنيايى كه راهب آن را ترك مى‏كند، كار،فعاليت و تعهد و مسئوليت اجتماعى است. اين است كه زهد زاهد برخلاف رهبانيت‏راهب، در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى است. تفاوت راهب و زاهد، از دوجهان‏بينى مختلف ناشى مى‏شود. از نظر راهب، جهان دنيا و آخرت، دو جهان كاملا ازيكديگر جدا و بى‏ارتباط با يكديگرند، ولى در جهان‏بينى زاهد، دنيا و آخرت، به‏يكديگر پيوسته‏اند، [و] دنيا مزرعه‏ى آخرت است. (۲۴) تفاوت زهد و فقر اقتصادى‏اسلام، طرفدار دو قوت است. اين دو قوت، مربوط به مسئله‏ى زهد و دنيااست. ازناحيه‏ى روحى، آن قدر بايد قوى و نيرومند باشيم كه مال و ثروت دنيا نتواند مارا بنده‏ى خودش قرار بدهد، و از نظر اقتصادى، بايد كوشش كنيم مال و ثروت را ازطريق مشروع در اختيار خودمان بگيريم تا بتوانيم از اين قدرت مادى و اقتصادى‏استفاده كنيم. وقتى دانستيد، اسلام طرفدار دو قدرت (قدرت اخلاقى و قدرت اقتصادى)است، مى‏بينيد ما [متاسفانه به خاطر بى‏توجهى به تعليمات اسلام] زاهدهايى هستيم‏كه در هر دو ناحيه، طرفدار ضعف هستيم و ضعف داريم.

 

ما [عملا] زاهدى هستيم كه هميشه از قدرت اقتصادى، از ثروت اقتصادى، دورى‏گزيده‏ايم; يعنى، ضعف را انتخاب كرده‏ايم. مردمى كه پول و ثروت نداشته باشند،مسلم است كارى كه از اقتصاد ساخته است، نمى‏توانند انجام بدهند و بايد دست‏دريوزگى پيش ديگران دراز كنند. از نظر روحى هم اتفاقا ضعيف هستيم; چون، وقتى‏خودمان را به اين ترتيب، تربيت كرديم كه به وسيله‏ى دور نگه داشتن خود از مال‏دنيا، به خيال خودمان زاهد شديم، يك روز[كه] دنيا به همان زاهدها روى مى‏آورد،مى‏بينيم اختيار از كف‏اش بيرون رفت. مى‏بينيم نه از ناحيه‏ى روحى قوى هستيم، نه‏از ناحيه‏ى اقتصادى. (۲۵) اگر نگاهى به زندگى ائمه (عليهم السلام ) بيندازيم، پى‏مى‏بريم كه آنان زاهدهايى نبودند كه دچار فقر اقتصادى باشند، بلكه همواره كار وكوشش مى‏كردند و درآمد اقتصادى داشتند و از طرف ديگر، دل بسته‏ى به دنيا و زرق وبرق آن هم نبودند. زندگى امام على (ع) نمونه‏ى بارز يك زاهد فعال، جامعه‏گرا ومسئوليت‏پذير است كه از دست نج‏خويش، قوت خود را تامين مى‏كند و گاهى، آن رانيز به محتاجى مى‏بخشد. فعاليت اقتصادى انجام مى‏دهد، آن هم نه براى شخص خود واستفاده‏ى شخصى بردن و در رفاه زندگى كردن، بلكه براى محرومان و مستضعفان‏جامعه.

 

زهد حقيقى و زهد انحرافى و آثار آن دو

 

از آن‏جايى كه انسان مى‏خواهد به كمال برسد، بايد ارزش‏هاى انسانى را به طورهماهنگ در خود پرورش داده و از هر گونه افراط و تفريط جلوگيرى كند. زهد نيز،همانند ديگر ارزش‏ها، همواره مورد تفريط و افراط قرار گرفته است.

 

پيامبر اكرم (ص) و ساير ائمه (عليهم السلام ) با زهد انحرافى به مبارزه‏برخاسته‏اند تا حد اعتدال آن را در جامعه به وجود بياورند.

 

به پيغمبر اكرم (ص) خبر دادند كه عده‏اى از اصحاب، غرق در عبادت شده‏اند. حضرت‏ناراحت و عصبانى به مسجد تشريف آورد و فرياد كشيد: ما بال اقوام؟ چه مى‏شودگروه‏هايى را؟ چه شان است؟ [...] شنيده‏ام چنين افرادى در امت من پيدا شده‏اند.

 

من كه پيغمبر شما هستم، اين طور نيستم.

 

هيچ وقت همه‏ى شب تا صبح را عبادت نمى‏كنم، قسمتى از آن را استراحت مى‏كنم،مى‏خوابم; من، به خاندان و همسران خود رسيدگى مى‏كنم; هر روز روزه نمى‏گيرم، بعضى‏از روزها روزه مى‏گيرم، روزهاى ديگر را حتما افطار مى‏كنم. كسانى كه اين كارهارا پيش گرفته‏اند، از سنت من خارج‏اند. پيغمبر، وقتى احساس مى‏كند يك ارزش ازارزش‏هاى اسلامى، ساير ارزش‏ها را در خود محو مى‏كند; يعنى، جامعه‏ى اسلامى به يك‏طرف مد پيدا كرده است، شديدا با آن مبارزه مى‏كند. (۲۶) آثار زهد حقيقى، عبارت‏است از: ايثار، همدردى، آزادگى، برخوردارى از مواهب روحى و معنوى، جامعه‏گرايى‏و مسئوليت پذيرى، بى‏اعتنايى به دنيا، كيفيت‏خاص بخشيدن به زندگى، پيوسته‏دانستن دنيا و آخرت، كم خرج بودن و ساده زندگى كردن، تعلق نداشتن به تشريفات‏زايد و تجمل‏گرايى و... . آثار زهد انحرافى، عبارت است از: جامعه گريزى،مسئوليت گريزى و سلب هر گونه مسئوليت و تعهد از خود، ضعف و فقر اقتصادى، بريدن‏از مردم و انجام دادن عبادت‏هاى مفرط و طاقت فرسا و... .

 

نگاهى به زهد در زندگى حضرت رسول (ص) و امام على (ع)

 

بى‏شك، حضرت رسول (ص) و حضرت على (ع) از جمله زاهدترين مردم عصر خويش بوده‏اند وزهد آنان فلسفه‏هاى مختلفى داشته است. شهيد استاد مطهرى، زهد را دو گونه‏تفسير مى‏كند و زهد آن بزرگواران را از نوع دوم مى‏داند:

 

يكى اين‏كه بگوييم دستور اسلام، به طور مطلق، براى بشر اين است كه از نعمت‏ها وخيرهاى اين جهان محترز باشد. اسلام، همان‏طورى كه به اخلاص در عمل و توحيد درعبادت و به صدق و امانت و صفا و محبت دستور مى‏دهد، به احتراز از اعراض ونعمت‏هاى دنيا هم دستور مى‏دهد.

 

همان‏طورى كه آن امور بالذات براى بشر كمال‏اند و در همه‏ى زمان‏ها، مردم بايدموحد باشند، همين طور در همه‏ى زمان‏ها و در هر نوع شرايطى لازم است كه از نعمت‏هاو خيرات دنيا احتراز داشته باشند. تفسير ديگر اين‏كه بگوييم، فرق است‏بين آن‏امور كه مربوط به عقيده و يا اخلاص و يا رابطه‏ى انسان با خداى خودش است و بين‏اين امر كه مربوط به انتخاب معيشت است. اين‏كه رسول خدا و على مرتضى، بر خود درغذا و لباس و مسكن و غيره سخت مى‏گرفتند، نه از اين جهت است كه توسعه در زندگى،بالذات، زشت و ناپسند است، بلكه مربوط به چيزهاى ديگر بوده[است]: يكى مربوطبوده به وضع عصر و زمان‏شان كه براى عموم مردم وسيله فراهم نبود، فقر عمومى‏زياد بود، در همچو اوضاعى، مواسات و همدردى اقتضا مى‏كرد كه به كم قناعت كنند ومابقى را انفاق كنند. بعلاوه، آن‏ها در زمان خود زعيم و پيشوا بودند، وظيفه‏ى‏زعيم و پيشوا كه چشم همه به او است‏با ديگران فرق دارد». (۲۷) استاد مطهرى‏در جاى ديگرى در باره‏ى زهد پيامبر اكرم(ص) و حضرت على(ع) مى‏گويد:

 

زهد، همان زهدى است كه رسول اكرم (ص) داشت. با اين‏كه پيغمبر در اواخر عمر،فوق العاده قدرت داشت، ولى اين قدر دل‏اش زنده بود، اين قدر اهل ايثار و گذشت‏بود كه آيه نازل شد:«ميانه روى را از دست نده‏». يك وقت اصحاب ديدند وجودمقدس پيامبر، موقع نماز نيامد، بعدا معلوم شد كه وقت نماز، برهنه‏اى به منزل‏ايشان آمده و حضرت چيزى نداشته است، جز اين‏كه لباس تن‏اش را بكند و به او بدهد. (۲۸) 

 

زهد على (ع)، همدردى بود. همدردى، انسانيت است. او از حق صددرصد مشروع‏خودش هم استفاده نمى‏كرد. براى خودش به اندازه‏ى يك سرباز، فقط از بيت المال،حقوق قايل بود، ولى در همان هم قناعت مى‏كرد [و ] حاضر نبود با شكم سير بخوابد.

 

چرا؟ چون دل و وجدان و قلب زنده‏اش به او اجازه نمى‏داد. مى‏فرمود: [...] آيا من‏با شكم سير بخوابم [...] در حالى كه در اطراف من، شكم گرسنه هست؟ من نمى‏توانم‏با شكم سير بخوابم. (۲۹) على (ع)، زاهدى نبود كه يك گوشه افتاده باشد و اسم‏انزوا را، زهد بگذارد. على، مردى بود كه بيش از هر كسى وارد اجتماع مى‏شد وفعاليت اجتماعى و توليد ثروت مى‏كرد، ولى ثروت در كف‏اش قرار نمى‏گرفت، ثروت رااندوخته و ذخيره نمى‏كرد. كدام كار توليدى مشروع است كه در آن زمان وجود داشته‏و على انجام نداده است؟ اگر تجارت است عمل كرده، اگر زراعت و باغ‏دارى ودرخت‏كارى است، انجام داده، اگر حفر قنوات است، اگر سربازى كردن است، انجام‏داده است; (۳۰) و در عين حال وقتى به محتاجى، مسكينى، يتيمى و اسيرى برخوردمى‏كرد، فورا او را بر خودشان مقدم مى‏داشت. اين بود معناى زهد على(ع).

 

و اين گونه است كه زهد حقيقى، خود را مى‏نمايد و از زهد انحرافى جدا مى‏شود وروشنى مى‏بخشد و روشنى مى‏آفريند و به اجتماع حركت و جهت مى‏دهد.

 

جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى آن چه گذشت، نشان مى‏دهد كه در دگرگونى‏هاى اجتماعى، زهد،به عنوان يك ارزش، مى‏تواند نقش تعيين كننده‏اى داشته باشد. از يك سو، نقش مثبت‏زهد مى‏تواند جامعه‏اى را به ارزش‏هاى متعالى معنوى نزديك سازد و آن را به تكامل‏برساند، و از سوى ديگر، نقش منفى زهد (زهد انحرافى) مى‏تواند اجتماعى را به‏انحراف و تباهى و سقوط بكشاند و به جاى تكامل، تنازل دهد; زيرا، در جامعه‏اى كه‏به زهد به عنوان يك ارزش حركت دهنده و جهت دهنده، نگاه شود، ديگر كار و فعاليت‏اقتصادى، با زهد منافات ندارد. چنين مجموعه‏اى، براى توسعه‏ى هر چه بيش‏تر تلاش‏مى‏كند، چه در جنبه‏هاى مادى و چه در جنبه‏هاى معنوى. پول و ثروت فراوان و پست ومقام، افراد را وابسته و دل بسته‏ى خود نمى‏سازد، بلكه چنين افرادى، ثروت خود رادر راه‏ها و هدف‏هاى متعالى، چه فردى و چه جمعى، به مصرف مى‏رسانند. اما درجامعه‏اى كه به زهد، به عنوان چنين عامل حركت‏زايى نظر نمى‏شود، آن اجتماع، درسكون و ركود به سر مى‏برد و ديگر كار و فعاليت اقتصادى با زهدورزى و زهدخواهى وزهدگسترى، منافات پيدا مى‏كند. چنين است كه جامعه، هر لحظه، به جاى صعود، سقوطمى‏كند و نه به رشد اقتصادى و مادى و صنعتى مى‏رسد و نه به رشد روحى و معنوى وفرهنگى. اين است كه مى‏توان به زهد، به عنوان يكى از شاخص‏هاى مثبت و منفى‏دگرگونى اجتماعى، به طور توام، نظر انداخت.

 

شريف لك‏زايى

 


پى‏نوشت‏ها:

 

۱- سيرى در نهج البلاغه، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، ص‏۲۳۳ . 

 

۲- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۴۵ . 

 

۳- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۱۰ . 

 

۴- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۱۴ . 

 

۵- ۵۷ (حديد):۲۳ . 

 

۶- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۱۲ . 

 

۷- مقالات فلسفى، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران صص ۱۴۸ و ۱۵۰ . 

 

۸- انسان كامل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص ۳۱۲ . 

 

۹- آشنايى با علوم اسلامى، مرتضى مطهرى، ج ۲، صدرا، تهران، ص‏۱۲۶ . 

 

۱۰- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۱۰ . 

 

۱۱- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۱۲ . 

 

۱۲- حق و باطل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص ۱۳۸ . 

 

۱۳- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۱۴ . 

 

۱۴- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۱۸ . 

 

۱۵- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۱۱ . 

 

۱۶- سيرى در نهج البلاغه، صص ۲۱۸ ۲۲۰ . 

 

۱۷- سيرى در نهج البلاغه، صص‏۲۳۹ ۲۴۱ . 

 

۱۸- حق و باطل، ص ۱۷۲ . 

 

۱۹- سيرى در نهج البلاغه، ص ۲۴۱ . 

 

۲۰- سيرى در نهج البلاغه، صص ۲۴۱ ۲۴۲ . 

 

۲۱- سيرى در نهج البلاغه، ص‏۲۴۶ . 

 

۲۲- سيرى در نهج البلاغه، ص‏۲۱۶ . 

 

۲۳- سيرى در نهج البلاغه، صص‏۲۱۶ ۲۱۸ . 

 

۲۴- سيرى در نهج البلاغه، صص ۲۲۱ ۲۲۲ . 

 

۲۵- حق و باطل، صص ۱۲۹۱۲۸ . 

 

۲۶- انسان كامل، ص ۴۵ . 

 

۲۷- بيست گفتار، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، صص‏۱۴۷ ۱۴۸ . 

 

۲۸- حق و باطل، ص ۱۳۱ . 

 

۲۹- حق و باطل، ص ۱۳۰ . 

 

۳۰- همان، صص‏۱۲۹ ۱۳۰ . 

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید