چاپ
دسته: مقاله
بازدید: 2538
انسان برخلاف سایر موجودات که تنها از هدایت عامه و تکوینی برخوردار است، علاوه بر آن، مشمول هدایت تشریعی نیز می شود که به شکل هدایت قولی و از طریق پیامبران و رسولان و کتب آسمانی و شرایع الهی است. هدایت قولی به جامعه می­ رسد و در معرض عقول جماعت قرار می­ گیرد. تحولی که دین ایجاد می­ کند و سعادت نهایی را برای انسان رقم می زند در افعال اختیاری و اوصاف و ملکات و احوالی است که انسان در دنیا کسب می کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوشته: دکتر نجمه کیخا

در این نوشتار قصد بر این است تا به طور مختصر کاربست یکی از مفاهیم اساسی حکمت متعالیه یعنی حرکت جوهری در عرصه جامعه و سیاست نشان داده شود و از این رهگذر نتایجی برای بحث اخلاق و سیاست به دست آید.
 
  طبق حرکت جوهری، در جوهر و ذات تمامی انواع طبیعی حرکت وجود دارد به نحوی که اعراض و خواص آنها در عین حال که ساکن دیده می­شوند، به تبع جواهرشان در حرکت هستند و ارتباطی وجودی و حقیقی میان اجزا وجود دارد و از منزلی به منزل دیگر حرکت می­کنند تا زمانی که به آخرین مرحله از کمالشان دست یابند.[1]
 
«مشاهده و برهان اين معنا را ثابت كرده كه تمامى انواع موجودات و نظامى كه در آنها حكمفرما است، و خلاصه جهانى كه ما آن را جهان ماده مى‏ناميم در تحت يك حركت در گردش است، و اين حركت براى هر نوع از انواع موجودات بقا و وجود ممتدى را كه ابتدايش وجود ناقص و انتهايش وجود كامل است ترسيم نموده است، و بين اجزاى اين امتداد در وجود كه نامش بقا است ارتباطى وجودى و حقيقى برقرار است كه جزء سابق را به جزء لاحق رسانيده بدين وسيله آن نوع را از اين منزل به آن منزل سير مى‏دهد، و اين موجود از همان ابتداى وجودش جز براى رسيدن به آخرين مرحله از كمالى كه رسيدن به آن برايش ممكن است در تحت اين حركت قرار نگرفته ... يك نطفه از نوعى از انواع حيوانات از همان ابتداى وجودش به سوى فرد كاملى كه داراى جميع كمالات نوعيه باشد در حركت است، و همچنين ساير موجودات.»[2]
 
طبق حرکت جوهری، در ابتدا بعد جسمانی وجود انسان قوی تر است و کم کم ابعاد روحانی قوت می گیرند تا زمانی که تجرد حاصل شود و موت طبیعی اتفاق افتد.  طبق این بحث علامه به تبیین حیات ابتدایی انسان قبل از اینکه انبیا ارسال گردند پرداخته است. این بحث بیشتر در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان شده است و مرحله پس از آن ورود انسان در دایره دین در تفسیر المیزان به طور مبسوط بیان شده است.
 
علامه معتقد است انسان و دیگر موجودات زنده ساختمان وجودی ویژه­ای دارند و از دستگاه بدنی خاصی برخوردارند. این ساختمان و دستگاه­های تعبیه شده در آن احتیاجات و نیازمندی­هایی دارد و متناسب با آن احتیاجات از احساسات درونی برخوردارند. همین احساسات منشأ پیدایش ادراکات و علوم اعتباری­اند و می کوشند تا به آن نیازها پاسخ دهند. از این رو ادارکات اعتباری با تأمین خواسته­های موجودات زنده و رفع کمبودها و نیازهای آنها عامل دوام و بقای آنها هستند.[3] اگر بدون تصور و عقیده­ در باب انسان­ها، در احوال آنها دقت کنیم اعمال و رفتار مشترکی در بهره­گیری از ادراکات و افکار آنها می بینیم. همه برای رفع احتیاجات طبیعی خود مانند رفع گرسنگی، ناامنی، سرما و گرما و... تلاش می کنند؛ تمام کارهای بشر برای رفع حوائج شخصی او است و اگر به اجتماع پناه می برد و با دیگران تعامل برقرار می­کند در جهت تأمین اهداف خود او است.
 
بنابراین انسان از یک سو همانند سایر موجودات بر حسب خلقت و طبیعت، دارای آثار طبیعی مانند تغذیه، خواب و تولید مثل است؛ و از سوی دیگر، مانند دیگر موجودات زنده، احساسات و اندیشه­های اعتباری تولید می­کند. این اندیشه­ها توسط طبیعت انسان تولید می­شود و برخلاف جنبه­ی اول که اصالت داشته و مستقل و متبوع است، وابسته و غیر اصیل است. از جمله علم و ادراکاتی که تولید می شود، حسن و قبح است که نخست در همنوع و سپس در سایر موجودات خلقت شناخته می شود. همچنین بر اساس نیازهای انسان به تشکیل اجتماع می پردازد؛ زیرا وقوع نزاع و درگیری و برخورد منافع در بین بشر امری طبیعی است. همانگونه که هر یک از افراد جامعه خواستار بهره­کشی از دیگران است، دیگران نیز چنین خواسته­ای از او دارند. نیاز به وجود اجتماع مدنی از اضطرار بشر ناشی می شود. از همین رو می­گویند انسان مدنی­الطبع است. بی تردید اخلاقی که در این مرحله تولید می شود تنها برای سود مادی اوست. اصلاً نیکی و حسن را اینگونه معنا می کنند که هر چه مطابق غرض و غایت انسان و جامعه باشد حسن محسوب می گردد. و انسان بر حسب غایتی که برای خود تشخیص می دهد، شایست و ناشایست خود را تأمین می کند.
 
تداوم حیات اجتماع نیازمند قانون است. قانونی موفق است که مطابق فطرت انسان و بر طبق مصالح و منافع او باشد. ضمانت این قانون نیز نیازمند احکام جزایی است و از این طریق بشر به حکومت و والی نیازمند می شود. بشر بر حسب فطرت خود سخن راهنمایان الهی را می پذیرد و به احکام شریعت گردن می نهد و اصلاً به نظر علامه طباطبایی اولین اجتماعات توسط ادیان پدید آمده است. بشر نوعی گذار و سیر تکاملی را از اصالت فرد به اصالت جمع طی کرده است و در گذر از اصالت فرد به اجتماع، نوعی حرکت تدریجی و رو به کمال را طی نموده است. زندگی ابتدایی بشر و آنچه بشر در وهله­ی اول مطابق نیازهای طبیعی خویش در می یابد، اصالت فرد است اما به جهت مشکلات و اختلافاتی که چنین شیوه­ای میان انسان­ها پدید می­آورد، زندگی در اجتماع را می­پذیرد. علامه با استناد به قرآن بیان می کند که نخستین باری که بشر به مصالح و منافع زندگی در اجتماع (جدای از زندگی اجتماعی­ای که با اضطرار و اکراه تا کنون تجربه کرده بود) پی برد با بعثت پیامبران همراه بود.[4] برای نمونه اگر قرار بود عدالت اجتماعی به طور ذاتی و طبیعی در بین بشر وجود داشته باشد، اکنون نباید شاهد هیچ ظلم و تجاوزی در بین بشر می­بودیم اما چنین نیست و همین امر نشان دهنده­ی این است که بشر نمی­تواند اهدافی فراتر از سطح موجودیت خویش را تأمین نماید.[5] به نظر علامه، «اصل در سعادت و خوش­بختی انسان به حسب آفرینش، سعادت فرد است و سعادت اجتماع فرع آن است، نه به عکس.»[6]
 
عقل فطری بشر توان فهم وحی الهی را دارد و آیاتی که خطاب به تعقل و اندیشه و تفکر نموده­اند چنین عقلی را خطاب قرار داده­اند. نوعی تعامل دوطرفه میان عقل و شریعت برقرار می­شود. هر قدر انسان به احکام دین بیشتر عمل نماید، به عقل فطری نزدیک­تر می­شود و اگر عقل فطری اولیه خود را سالم تر و بی غل و غش تر نگاه داشته باشد، بهتر می تواند در آیات تعقل کند و احکام دین را بهتر پذیرا شود؛ زیرا مواد اعتقادی و عملی دین فطری بر اساس آفرینش انسان گذاشته شده است و آفرینش انسان با آنها موافقت و ملایمت دارد.[7] حتی به نظر وی اخلاق نیز توسط ادیان در میان بشر رواح یافته است. آمدن دین به حرکت انسان شتاب می دهد و مراحل تکامل وی تداوم می یابد. قبل از ادیان چیزی به نام اخلاق متعالی وجود ندارد و علامه کسب علوم عملی را که در شایست و ناشایست جاری است، به هدایت الهی یا الهام الهی می داند.[8]
 
انسان برخلاف سایر موجودات که تنها از هدایت عامه و تکوینی برخوردار است، علاوه بر آن، مشمول هدایت تشریعی نیز می شود که به شکل هدایت قولی و از طریق پیامبران و رسولان و کتب آسمانی و شرایع الهی است. هدایت قولی به جامعه می­رسد و در معرض عقول جماعت قرار می­گیرد. تحولی که دین ایجاد می­کند و سعادت نهایی را برای انسان رقم می زند در افعال اختیاری و اوصاف و ملکات و احوالی است که انسان در دنیا کسب می کند.[9]
 
اجتماع و سیاست دینی، اخلاق دینی را پدید می آورد که دارای درجاتی است؛ درجه نازل آن اخلاقی زیستن به خاطر کسب پاداش اخروی است و درجات برتر آن دوری از رذایل به خاطر دستیابی به توحید خالص و عرفان و شناخت خداوند است که مانع از نزدیکی به گناه می شود. این اخلاق به نظر علامه اخلاق قرآنی است و اسلام بر آن تأکید دارد اما اخلاقی که به آثار اخروی عنایت دارد، شیوه مرسوم انبیای گذشته بوده است. اخلاقی که تنها به آثار دنیوی توجه دارد روش حکما و فلاسفه است.[10]\
 
حکومت موظف است تا شرایط و زمینه های ارتقای افراد بشر را فراهم سازد. چه برای افرادی که به کسب سود اخروی می اندیشند و از ظواهر شریعت تبعیت می کنند و چه برای افرادی که در درجات اخلاقی بالاتری هستند. حکومت در مرحله اول باید حدود و احکام الهی را محافظت نماید و همگان موظف به امر به معروف و نهی از منکر هستند.
 
علامه معتقد است بهترین جامعه جامعه دینی است؛ زیرا افراد از حقیقت تبعیت می کنند نه از ظن و گمان خویش.  هدف جامعه اسلامی سعادت حقیقی انسان است و برای رسیدن به این مقصود باید راه میانه یا وسط را در پیش بگیرد. بنابراین عدالت در اجتماع اسلامی مفهومی محوری می یابد. تحقق عدالت اجتماعی که بر عهده سیاست و حکومت است، به این معنا است که هر کس به حکم عقل و شرع و عرف در جای خود قرار بگیرد و به مصالح عامه توجه نماید. هدف جامعه دینی تقرب به خداوند است و حکومت موظف است علاوه بر حفظ ظاهر انسان، سرشت و نهاد آدمی را از نظر دور ندارد. به عبارتی حفظ اخلاق پسندیده در گرو حفظ معارف حقه و علوم نافع است و علوم نافع نیز باید با عمل صالح توأم باشد. معرفت حق برای کسی حاصل نمی شود مگر بعد از اصلاح خلق و خوی وی. تکرار اعمال نیک تنها راه تهذیب اخلاق است و حکومت باید زمینه آن را فراهم نماید.
 
در هر صورت به نظر می رسد علامه با استفاده از حرکت جوهری توانسته است حرکت بشر به سوی پذیرش ادیان و مراحل بالاتر اخلاق که اخلاق قرآنی است را به خوبی تبیین نماید. به نظر وی سیاست نیز به موازات اخلاق رشد نموده است و پدید آمدن اجتماعات نیز زاده ادیان است. وی از این حرکت گاه با عنوان حرکت و گاه هدایت عامه و هدایت تشریعی یاد نموده است. همانگونه که حرکت جوهری به ارادی و جبری تقسیم می گردد و حرکت ارادی خاص انسان است هدایت نیز به دو نوع تقسیم می گردد. هدایت تشریعی ارادی است و برخی افراد و جوامع آن را نمی پذیرند یا مسیرشان را پس از پذیرش آن تغییر می دهند.
 
علامه به این وسیله توانسته است میان جوامعی که از قوانین بشری تبعیت می کنند و تابع قوانین الهی نیستند از جوامع دینی تمایز قائل شود و اخلاق و سیاست آنها را تبیین کند. سیاست های دنیوی و غیر دینی تنها به اخلاق نوع اول که مربوط به حوزه ضروریات زندگی است می پردازد اما سیاست دینی علاوه بر دنیا به آخرت انسان نیز توجه دارد.
 
طبق حرکت جوهری، آینده از آن حکومت هایی است که منطبق بر ادیان آسمانی عمل می کنند. سیاست دینی متمایز از سیاست غیر دینی است


[1] . محمد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1378، ج8، ص 58-57.
[2] . ترجمه الميزان، ج‏8، ص: 58
[3] . اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5.
[4]. « ریشه تمامی تجهیزات و وسایل تمدن امروز همین وحیی است که به انبیای گذشته می شده است؛ انبیا بودند که مردم را به اجتماع و تشکیل جامعه دعوت نموده و آنان را به خیر و صلاح و اجتناب از شر و فحشا و فساد واداشته­اند و در این مسأله عادل بودن و یا ستمگر بودن زمامداران آن روز جوامع بشری هیچ تأثیری نداشته است... آنچه از معارف الهی و ارزش های معنوی که در گوشه و کنار جهان وجود دارد میراث انبیا و از آثار وحی است.» ترجمه تفسیر المیزان، ج7، ص 298.
[5] . علامه در اینجا ادراکات انسان را به دو نوع حقیقی و اعتباری تقسیم می­کند. ادراکات حقیقی تنها جنبه حکایت و نشان دادن موجودات خارجی را دارند و منشأ اراده و عمل در انسان نیستند مانند اینکه درک کنیم: آن آسمان است و این درخت است و آب روان است. اما ادراکات اعتباری تنها در موارد عمل به کار انسان می­آید و واسطه­ی کسب کمال و شایستگی در زندگی است. این ادراکات ناشی از عوامل خارجی نیست بلکه از احساسات باطنی انسان و در نتیجه­ی قوای فعاله و جهازات عامله در انسان ایجاد می­شود و ظهوراتی همچون حب و بغض، میل و رغبت، حسن و قبح، واجب و جایز، استخدام دیگران ... دارد.
[6]. بررسی­های اسلامی، ج1، ص 29.
[7] . «فاقم وجهک للدّین حنیفاً فطرة اللّه الّتی فَطَرَ النّاس عَلیها لا تبدیلَ لِخلقِ الله ذلک الدّین القیِّم» (قصص، 65). علامه نتیجه می­گیرد که چون آفرینش کار خداست و هر جلوه زیبایی از آثار رحمت اوست، اقتضایی که آفرینش ویژه انسان نسبت به اعمال انسان دارد اراده­ی خدا نامیده می­شود و تکالیفی که به وی می شود، امر و نهی خدا شمرده می شود. رک: بررسی های اسلامی، ص 35
[8] . قال الله تعالی: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا  فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا  قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» (شمس، 7-10)  و نیز «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَة اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ» (روم:30)
[9] . همان، ج5، ص 443.
.[10] ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 533-539؛ و ص 558-561.