چاپ
دسته: مقاله
بازدید: 1365

علامه محمد تقی جعفری در تبیین مفهوم آزادی، از سه واژه رهایی، آزادی و اختیار بهره برده و با تفکیک آنها از یکدیگر به تبیین این مفهوم در فلسفه سیاسی می پردازد. نخست، ایشان رهایی را «باز شدن قید از مسیر جریان اراده به طور نسبی»(۱) می داند؛ برای مثال، شخصی که به تبعید و ماندن در مکانی محکوم شده است و حق خروج از آن محدوده را ندارد، وقتی این ممنوعیت از وی برداشته شد این شخص رها می شود، اما در عین حال ممکن است محدودیت ها و قیدهای دیگری، آزادی ها و به ویژه آزادی های سیاسی را از او سلب کرده باشد.

شاید بتوان گفت این تلقی از آزادی، همان آزادی منفی است. آزادی منفی را در فارسی باید «رهایی» یا «آزادی از» ترجمه کنیم. آزادی از، یعنی آزاد بودن از یک رشته منع ها، زنجیرها و زورها؛ آزادی از بیگانگان؛ آزادی از سلطان جبار؛ آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی که بر دست و پای آدمی بسته شده است. کسی که در زندان و تبعید به سر می برد و طالب رهایی است، طالب «آزادی از» می باشد، طالب آزادی منفی است و می گوید: در زندان را باز کنید تا از زندان بیرون بروم. کسی که بنده است و طالب آزادی می باشد، طالب آزادی منفی است. کسی که دست و پای او را به زنجیر بسته اند، می خواهد زنجیر را نفی کند.

ایشان سپس در تعریف آزادی، آن را به دو درجه آزادی طبیعی و محض و آزادی تصعید شده تقسیم می کند. آزادی طبیعی محض عبارت است از: توانایی انتخاب یک هدف از میان اشیایی که ممکن است به عنوان هدف منظور شود و یا انتخاب یک وسیله از میان اشیایی که ممکن است روش و ابزار تلقی گردد. این درجه از آزادی، برتر از حالت رهایی است که برداشته شدن قید و مانع از جریان اراده بود. اما آزادی تصعید شده عبارت از نظارت و سلطه شخص بر دو قطب مثبت و منفی کار می باشد بر این اساس، هر اندازه نظارت یا سلطه شخص بر کار بیشتر باشد، آزادی انسان در آن کار بیشتر خواهد بود و در مقابل، هر اندازه که نظارت و سلطه شخص بر کاری کم تر باشد، به همان نسبت آزادی انسان کاهش می یابد.

این مرتبه از آزادی با حالت رهایی تفاوت های بسیاری دارد، زیرا انسان در این مرتبه، از شخصیت و توانایی خود در اجرای دو قطب مثبت و منفی کار یا ترک کاری استفاده گسترده ای می کند.(۲) این نوع از آزادی را می توان در شمار آزادی مثبت یا «آزادی در» و «آزادی برای» قرار داد و طبیعی است که از آزادی منفی بالاتر، ارزش مندتر، و ضروری تر و سودمندتر می باشد.

اگر آزادی به «آزادی از» یا آزادی منفی منحصر شود ناقص و ناتمام است. آدمی پس از کسب آزادی و دست یافتن به بعد منفی آن، نمی داند با آن چه کند و رفته رفته داشتن آزادی به پدید آمدن پاره ای نتایج ناگوار و هرج و مرج می انجامد. بنابراین، تا زمانی که آزادی مثبت یا «آزادی در» و «آزادی برای» مکشوف آدمی نیفتد، «آزادی از» چندان سودمند نخواهد بود. آزادی مثبت پس از آزادی منفی فرا می رسد. وقتی موانع از جلوی پای افراد برداشته شد، وقتی در زندان باز گردید، وقتی شرّ یک ارباب از سر برده ای کوتاه شد «آزادی منفی» محقق می شود و از این جا به بعد نوبت آزادی مثبت یا «آزادی در» و «آزادی برای» فرا می رسد.

علامه محمد تقی جعفری اختیار را عبارت از اعمال نظارت و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کاری یا ترک شایسته آن با هدف گیری خیر می داند.(۳) این تبیین از اختیار و ذکر موءلفه اساسی «ترک شایسته کاری با هدف گیری خیر» با آنچه وی درباره مفهوم آزادی آورده، متفاوت است. ایشان به سه تفاوت میان آزادی و اختیار اشاره می کند که عبارت اند از:

۱ . قید «شایسته» و «هدف گیری خیر»، آزادی را از اختیار تفکیک می کند، زیرا آزادی محض هیچ کاری با این ندارد که آنچه آزادانه انجام می گیرد شایسته است یا ناشایسته، و آیا هدف خیر از آن کار منظور شده است یا نه، در صورتی که اختیار با دو قید مزبور عبارت از توجیه آزادی و بهره برداری از آن در کار شایسته با هدف گیری خیر می باشد. در واقع، این تمایز اختیار از آزادی تمایزی ارزشی و متعالی است، زیرا اختیار به منظور ارزش های متعالی و آنچه شایسته و خیر است به کار گرفته می شود، در حالی که آزادی این گونه نیست. و هیچ نوع بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد.

۲ . آزادی که عبارت از نظارت و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار یا خودداری از کار است، فی نفسه لذت بخش می باشد، زیرا احساس آزادی همیشه محصول دو موضوع مطلوب حیات انسانی است: نخست، فقدان قید و بند در مسیر جریان اراده و دیگری، احساس توانایی انتخاب اهداف و وسایل از میان واقعیت های بی شمار. چنین احساسی مانند احساس خود حیات است که لذیذترین حالت روانی را در انسان به وجود می آورد، بنابراین برخی از صاحب نظران گفته اند: بدون احساس آزادی، حیات ناقص است. حال آن که اختیار نه تنها در جست وجوی لذت حیات طبیعی نیست، بلکه بدان جهت ارزشمند است که انجام دادن کار یا خودداری از یک کار در این حالت، شایستگی و هدف گیری خیر منظور می شود و از سوی دیگر، انجام دادن تکلیفی است که حتی به لحاظ طبیعی امکان دارد مشقت بار و ناگوار باشد. البته می توان گفت این برداشت نیز درست است که انجام تکلیف با هدف گیری خیر، با قطع نظر از نفع شخصی، موجب لذت معقول و ابتهاج والایی می شود که به هیچ وجه با لذت های طبیعی قابل مقایسه نیست، چنان که همین لذت معقول و ابتهاج برای انسانی که به بلوغ فکری و ایمانی رسیده است، ارزش انجام تکلیف تلقی نمی گردد.

۳ . هر گاه فرد کاری شایسته یا خودداری شایسته از کاری را با هدف خیر انجام دهد، اراده و تصمیم و اقدام وی وارد محدوده ارزش های والا شده است، امّا اگر با آزادی محض خود کاری انجام دهد یا از کاری خودداری کند، منفعت و امتیازی طبیعی برای حیات طبیعی محض خود به دست آورده است، از این رو هیچ یک از اراده و تصمیم و اقدام برای کار یا خودداری از انجام کار، در حوزه ارزش های والا نیست.(۴) بنابراین، اختیار دارای ابعاد ارزشی ای است که آزادی فاقد آن می باشد.

علامه جعفری اختیار را در جایگاه فراتر می نشاند، اما این که مفهوم برجسته آزادی را که در شمار مهم ترین مفاهیم فلسفه سیاسی است، یکسره در حیات طبیعی محض تفسیر و تحلیل می کند، جای گفت وگو و تأمل فراوانی دارد. به هر حال، نمی توان گفت آزادی یکسره فاقد ارزش است و آنچه اهمیت و برجستگی دارد همانا اختیار است و بس، چنان که خود جعفری نیز بدان اعتقاد دارد. جدایی افکندن میان سه واژه رهایی، آزادی و اختیار نباید موجب شود ارزش بودن هر یک کمرنگ و نادیده گرفته شود. ارزش بودن هر یک از مفاهیم رهایی، آزادی و اختیار باید در جای خود مورد تأمل قرار گیرد. آنچه علامه جعفری در بحث اختیار مطرح می نماید، در حوزه آزادی مثبت و آزادی تصعید شده است، به ویژه با توجه به شرایطی که برای اختیار برمی شمارد و آن را برتر از آزادی و رهایی می نشاند. البته هدفی که او در اختیار مورد توجه قرار می دهد، با توجه به تفاوت های میان آزادی و اختیار، با آنچه در آزادی گفته شد مغایر نیست، بلکه نوع تکامل یافته و متعالی و تصعید شده آزادی است.

جعفری پس از بیان سه تفاوت مذکور میان آزادی و اختیار دو شرط لازم برای آزادی را نیز مطرح می کند. نخست، این که آزادی چه به معنای طبیعی محض و چه به معنای تصعید شده نباید مانع حرکت انسانی به سوی اختیار و گردیدن های تکاملی باشد. به عبارت دیگر احساس لذت بخش آزادی نباید انسان را از حکمت وجودی اش غافل سازد و بایستگی های او را در مسیر حیات معقول نادیده بگیرد و دوم این که آزادی در هیچ مرحله ای نباید مخلّ آزادی طبیعی محض و آزادی تصعید شده و اختیار دیگران که بدون مزاحمت در شکوفایی مغز و روان آدمی به کار افتاده اند، باشد.(۵)

حال سؤالی که مطرح می شود، این است که آزادی ای که علامه جعفری از آن سخن می گوید، ناشی از چیست؟

در پاسخ به این سؤال، برخی آزادی و یا حتی جبر را به اراده انسان نسبت می دهند، اما ایشان آزادی را نه در اراده، بلکه در «نظارت من» می داند. در نگاه ایشان، آزادی را نمی توان به اراده نسبت داد، زیرا اراده خود فعالیتی درونی است که معلول فعالیت غریزه ای از غرایز، و تابع انگیزه ها می باشد. نه تنها آزادی مبتنی بر اراده و ناشی از آن نیست، بلکه اراده از ناحیه خود آزادی ندارد و آزادی اراده ناشی از «نظارت من» است. این بحث در نوشته ها و سخنان علامه جعفری در باره آزادی، بیشترین اهمیت را دارد. زیرا به باور ایشان، «من» بر تمام غرایز یا اغلب می تواند حکمرانی داشته باشد؛ به این معنا که هم می تواند ناظر بر جریان فعالیت غرایز بوده و آن را تصدیق نماید و هم می تواند از جریان آنها جلوگیری کند.(۶)

فضاهای آزادی

محمد تقی جعفری در بحث آزادی، فضاهای مختلفی را مورد بررسی قرار داده است. ایشان در پاره ای از انواع آزادی هایی که از آنها سخن به میان آورده، رابطه آزادی و اخلاق و اولویت آزادی را بیان می کند. آزادی عقیده، آزادی اندیشه، آزادی بیان و تبلیغ، آزادی رفتار، آزادی از هر گونه بردگی و در نهایت، آزادی سیاسی از جمله آزادی هایی است که وی از آنان بحث کرده است. در ادامه، به اختصار به هر کدام از این مباحث می پردازیم.

 

الف) آزادی عقیده: در اندیشه و آثار علامه جعفری مباحث آزادی عقیده در سه بعد مطرح شده است؛ ایشان در بعد نخست، به طرح سؤالی می پردازد که به اصل اعتقادورزی آدمی مربوط می شود و آن، این که آیا انسان ها در اعتقادورزی آزادند یا خیر؟ پاسخ وی به این پرسش مثبت است.

محال است که انسان در این عالم، بدون اعتقاد زندگی کند. حتی اگر کسی بخواهد در این دنیا بدون اعتقاد زندگی کند باز باید برای همین زندگی بی اعتقاد پشتیبانی داشته باشد که این پشتیبان خود اعتقادی است.(۷)

ایشان در مسئله اعتقادورزی، رأی به آزادی می دهد، اما در همین حال بر آن است حتی شخصی که غیر معتقد به نظر می رسد نیز دارای اعتقاد است زیرا اعتقادنورزیدن نیز نوعی اعتقاد درون خود به همراه دارد و مبتنی بر مفروضاتی است که مطابق اعتقادورزی است.

علامه جعفری در بعد دوم به طرح پرسشی دیگر می پردازد و آن، این که آیا انسان ها آزادند که در همه عمر در حال پذیرش یک عقیده و طرد دیگر عقاید به سر برند؟ از نظر وی، اکثر افراد در طول زندگی خود کم تر اعتقادات خود را تغییر می دهند، اما به طور کلی پاسخ این پرسش هم مثبت است. حتی گاهی این تغییر در عقیده اگر در حقایق متعالی و برتر ریشه داشته باشد، نشانه رشد روحی فرد است، از این رو بُعدی مثبت و ارزشی می یابد و از آن جا که با خردورزی و منطق سلیم همراه شده، در مسیر حیات معقول است.

بُعد سوم در تبیین آزادی عقیده، درباره حقایقی است که آدمی به عنوان اعتقاد برمی گزیند. این حقایق در پنج موضوع منحصر است: ۱٫ حقایقی درباره اجزایی از جهان هستی، نظیر قانونمندی همه اجزای جهان آفرینش؛ ۲٫ حقایق مربوط به کل هستی، همانند هدف داری جهان آفرینش؛ ۳٫ حقایق مربوط به اجزایی از انسان، آن چنان که هست، مانند شناسایی اجزای بدن؛ ۴٫ حقایق مربوط به کل موجودیت آدمی، آن چنان که هست (فردی و اجتماعی) و قرار گرفتن او در امتداد زمان، نظیر این که انسان قابلیت ترقی و اعتلا را دارد و ۵٫ حقایقی درباره بایستگی ها و شایستگی های آدمی، همانند این که انسان با تهذیب نفس می تواند از نظر معنوی اعتلا بیابد.

از آن جا که موجودیت انسان بدون اعتقادات یاد شده قابل تفسیر نیست، از این رو نباید با تمسک به آزادی عقیده بی اعتنایی به حقایق مذکور را تجویز کرد، زیرا در این صورت زندگی آدمی پوچ و غیر قابل تفسیر خواهد شد.(۸) این تفسیر از بحث، نشان دهنده این است که آزادی عقیده در اندیشه علامه جعفری مطلق نیست. بنابراین می توان گفت آزادی معقول در عقیده نه تنها مجاز، بلکه لازمه زندگی آدمی است و از سویی آزادی نامعقول در عقیده، مجاز شمرده نمی شود.

ب) آزادی اندیشه: علامه محمد تقی جعفری آزادی اندیشه را بحثی بومی و از ویژگی های اساسی دین اسلام تلقی می کند. دلیل این مدعا به نوشته خود ایشان، وجود آیات فراوان در قرآن است که انسان را به تفکر و تعقل درباره واقعیات عالم هستی فرمان می دهد. گفتنی است آزادی اندیشه در شمار ابزار ضروری و واجبی است که یک انسان بایستی از آن بهره گیرد. وی بر این باور است که «اگر تفکر در مورد واقعیات مربوط به انسان و جهان، آزاد نمی بود هرگز خداوند دستور اندیشیدن درباره آنها را نمی داد».(۹)

آزادی اندیشه به طور مطلق از جانب علامه جعفری پذیرفتنی نیست و در قالب حیات معقول، قابل تفسیر و بازخوانی است. به اعتقاد وی، آزادی اندیشه نباید به سقوط یا بی اعتنایی به حیات معقول منجر گردد و یا برای فعالیت های مغزی و روانی و معنوی آدمی در حیات معقول مزاحمت ایجاد شود. اندیشه باید در جهت حیات معقول به کار گرفته شود. اندیشیدن درباره عالم طبیعت و ابعاد طبیعی آدمی بدون هیچ قید و شرطی آزاد است، مگر در مواردی که نتایج آن به ضرر بشریت تمام شود.(۱۰)

علامه محمد تقی جعفری دست به تقیید گستره آزادی اندیشه زده است، زیرا اندیشیدن نیز چونان ژانوس دو چهره ای است که جنبه ها و افق های خیر و شر را به روی آدمی می گشاید. از قبل نمی توان تعیین کرد که در چه مرحله و یا مراحلی باید یا نباید اندیشه کرد. با کمی تسامح اندیشیدن به نوعی مسابقه دادن است؛ مسابقه ای که نتیجه اش از قبل روشن نیست. در واقع، کسی که دشواری های اندیشیدن را بر خود هموار می کند، قصد دست یابی به نتایج صواب را دارد و در این راه ممکن است به نتایجی دیگر برسد و از هدف دور گردد و یا این که به نتایج مثبت و متعالی دست یابد و به هدف نزدیک تر شود.

 

ج) آزادی بیان و تبلیغ: علامه محمد تقی جعفری در بحث آزادی بیان و تبلیغ، ابتدا به نفی آزادی مطلق پرداخته، و آزادی بیان و تبلیغ را در گستره حیات معقول تبیین می کند. به این ترتیب، می توان گفت آزادی بیان معقول مجاز، و آزادی بیان نامعقول ممنوع است. از منظر ایشان، از آن جا که آزادی بیان نامعقول آثار و پیامدهای بسیار مخربی در جامعه دارد، پس باید محدود و ممنوع باشد و استفاده از آزادی بیان و تبلیغ قانون مند گردد. پاره ای از دلایل که چنین محدودیتی را ایجاد می کند، عبارت اند از:

۱٫ موضوعیت یافتن صرف بیان، قطع نظر از این که محتوای آن چیست؛ ۲٫ برخی، سخنان بی محتوا دارند و گمان می برند که سخنان شان برای همگان اهمیت دارد و از روی دلسوزی آنها را برای مردم بیان می کنند؛ ۳٫ کسانی که عاشق مطرح کردن خود هستند، از طریق انتشار سخنان بی محتوا به این هدف همت می گمارند و ۴٫ بیان مطالب جالب و تکان دهنده، بدون آن که به اثر آن بر روی خواننده توجه شود.

علامه جعفری در بحث آزادی بیان، به محدودیت ها و مقیدات آن توجه بسیاری مبذول نموده است، اما در عین حال ابراز بیان واقعیت های مفید و موءثر به حال انسان ها را در دو بعد مادی و معنوی نه تنها جایز دانسته، بلکه بر این باور است که اگر کسی از بیان آنها خودداری ورزد مجرم تلقی خواهد شد. هنگامی برای آزادی بیان محدودیت ایجاد می شود که اصول و ارزش های واقعی بشری را مختل ساخته و مغزها را گمراه کند. ایشان البته طرح موضوع استفاده از آزادی بیان و تبلیغ به گونه گسترده و مطلق را نیز به دلیل فقدان اعتلای فکر بشر مجاز نمی داند:

اگر اعتلای فکر بشری به حدی رسیده بود که هم بیان کننده، غیر از حق و واقعیت را ابراز نمی کرد و هم شنونده و مطالعه کننده و تحقیق کننده، در آن بیان از اطلاعات کافی و فکری نافذ برخوردار بود، هیچ مشکلی در آزادی بیان به طور مطلق وجود نمی داشت، ولی آیا واقعیت چنین است؟(۱۱)

علامه جعفری با استناد به آیات قرآن کریم، نکاتی را در مورد آزادی بیان مطرح می کند که عبارت اند از: ۱٫ بیان واقعیات و حقایق از سوی کسانی که عالِم به آن حقایق اند، واجب است، زیرا خداوند از عالمان پیمان گرفته تا دانش خود را اشاعه دهند؛ ۲٫ هر گونه معلوماتی که برای ابعاد مادی و معنوی بشر مفید است، باید بیان شود؛ ۳٫ همان گونه که خداوند از عالمان پیمان گرفته تا آنچه را که می دانند بیان کنند، از مردم نیز پیمان گرفته تا در تحصیل دانش و معرفت بکوشند؛ ۴٫ نباید حکمت را به کسانی که شایستگی دریافت آن را ندارند، تعلیم داد و نیز آن را از اشخاصی که لایق فراگیری آن هستند، دریغ داشت و ۵٫ هر کس مسایل و حقایقی را که به نفع مردم است بیان کند، پاداش خواهد داشت و در مقابل، کسانی که حقایق را می دانند و بیان نمی کنند، به شدیدترین عذاب ها در قیامت دچار خواهند شد.(۱۲)

به هر حال علامه جعفری برای حفظ انسجام مباحث خود، این نوع آزادی را در مجموعه حیات معقول جای داده و به تحلیل آن مبادرت ورزیده است. به اعتقاد وی باید از آزادی بیان معقول دفاع کرد. اما معقول و نامعقول بودن در ذات آزادی نهفته نیست، زیرا معنای آزادی، فراهم بودن مسیر انجام فعل یا ترک آن است، خواه آن فعل بار ارزشی داشته باشد یا فاقد ارزش باشد. به هر حال، آن نوع آزادی بیان و تبلیغ که به ضرر ابعاد مادی و معنوی آدمی باشد، آزادی نامعقول است و به نوشته جعفری، نمی توان به آن اجازه بروز و ظهور داد. از نظر ایشان، آزادی بیان معقول با در نظر گرفتن دو اصل باید مورد استفاده قرار گیرد: نخست، هرگونه اندیشه و بیان آزاد در عرصه علوم مربوط به جهان جمادات، نباتات و حیوانات و همه موضوعاتی که در گستره طبیعت ابعاد مادی دارند آزاد است، خواه شناخت آدمی در موضوع مورد بررسی، قطعی باشد یا ظنی و یا احتمالی. دیگر، این که در عرصه علوم انسانی و هستی شناسی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم در تفسیر انسان در دو قلمرو «آن چنان که هست» و «آن چنان که باید» تأثیر می گذارد، نظارت و تحقیق انسان های آگاه، و متخصص و عادل اهمیت و ضرورت می یابد.(۱۳)

گذشته از مباحث فنی و دقیقی که علامه جعفری به طرح آنها پرداخته، گستره این نوع آزادی همانند آزادی اندیشه بسیار تنگ و مقید فرض شده است. در واقع، محدودیت هایی که ایشان برای آزادی بیان و تبلیغ ترسیم کرده، امکان قابلیت اجرایی کم تری خواهد داشت. امروزه به دلیل گسترش رسانه های ارتباط جمعی و سرعت انتشار انواع مباحث، به نظر می رسد کم تر می توان از این نظریه دفاع کرد که همه مباحث مربوط به حوزه علوم انسانی پس از اخذ مجوز، به صحنه اجتماع پا گذارد. اساساً نه امکانات چنین اجازه ای را می دهد و نه هزینه هایی که بر آن تحمیل می کند، امکان عملی شدن چنین ایده ای را به وجود می آورد.

از سویی، بحث تقدم آزادی بر دانش تا حد بسیار گسترده ای تحت الشعاع قرار گرفته، رونق دانش و نظریه پردازی کاهش خواهد یافت. اگر نتایج اندیشیدن که در قالب گفتار و نوشتار ارائه می شود از قبل حدس زده شود چگونه می توان به محدودیت آزادی بیان قائل شد. ضمن این که برخی با اعتقاد به اهمیت اندیشه و فکر خود، مطالب خود را منتشر می کنند و آن را بی محتوا و کم ارزش نمی دانند.

به هر حال، تأملات علامه جعفری در این موضوع بسیار دقیق است، اما امکان عملی شدن آن بسیار دشوار می نماید. فضا و شرایط باید به گونه ای فراهم گردد که پژوهش گران و اصحاب دانش و معرفت به نشر آزادانه فعالیت های علمی خود بپردازند و آزادانه نیز به اطلاعات علمی دیگران دسترسی داشته باشند. در چنین فضایی، علاوه بر ایجاد رقابت میان اندیشمندان، تضارب آرا نیز شکل می گیرد و دیدگاه های طرح شده تنقیح و اصلاح گردیده، مورد نقد و ارزیابی واقع می شوند. البته باید توجه داشت که مقام نظریه پردازی و تولید دانش و معرفت غیر از مقام عمل و رفتارهای اجتماعی است که باید بر اساس ضوابط قانونی و اجماع عمومی باشد.

 

د) آزادی رفتار: در این نوع از آزادی، علامه جعفری نگاهی انتقادی به مجموعه مباحثی دارد که در سنت فکری غرب جریان داشته و دارد. به اعتقاد وی اگر آزادی به این صورت مطرح شود که: «بدون آن که مزاحم دیگران شوی، هر کاری را که می خواهی انجام بده»، قابل نقد و بررسی است، زیرا در صورتی که تمایلات و خواسته های بشری کنترل نشود، قید «عدم مزاحمت به حقوق دیگران» هیچ تأثیری در محدود ساختن آزادی انسان نخواهد داشت. در واقع، کسانی که از درون فاسد می شوند، هرگز نمی توانند برای دیگران حق حیات، کرامت و آزادی قائل شوند، زیرا برای چنین افرادی اساساً مفاهیمی نظیر حق، حکم، حیات، کرامت و آزادی مطرح نیست، چه رسد به مراعات آنها. از این رو، ایشان با آزادی مطلق رفتار که عقل و خرد و نیروهای موءثر در تکامل و ترقی انسان را سرکوب می کند، به مخالفت می پردازد.

در نگاه علامه جعفری آزادی رفتار به دو نوع آزادی رفتار معقول و آزادی رفتار نامعقول تقسیم می شود.اگر رفتار انسان به اصل، قانون و اراده برانگیخته از تمایلات طبیعی قانونی مستند باشد، آزادی در چنین رفتاری معقول است و در غیر این صورت، نامعقول می باشد.(۱۴)

 

ه) آزادی از بردگی: قبل از ظهور اسلام، برده داری رایج بوده و اسلام با آن به عنوان یک واقعیت عینی و امر اجتماعی رفتار نموده است. پیامبر گرامی اسلام در همان نخستین روزهای ظهور اسلام، تمهیداتی اندیشید تا این سنت مقبول آن عصر به سنتی معقول و انسانی تبدیل شود و به تدریج از جامعه اسلامی رخت بربندد. در دین اسلام هیچ گونه پیش فرضی مبنی بر تمایز میان انسان آزاد و برده وجود ندارد. دین اسلام در برخورد با این پدیده سعی کرده آن را معقول سازد. از آن جا که برده داری سنتی رایج بوده است، متفکران مسلمان هر یک از منظری خاص به چاره جویی درباره آن مبادرت ورزیده اند. علامه جعفری در شمار اندیشمندانی است که در این باره تأملاتی جدی انجام داده است. ایشان در این بحث، با توجه به پیشینه آن در اندیشه های افلاطون و ارسطو و نیز تاریخ جوامع غربی، به مبارزه حضرت رسول با این پدیده اشاره کرده است که در ادامه، به برخی از تأملات ایشان اشاره می شود:

۱٫ پیامبر در میان فضایل و رذایل اخلاقی و ارزش های والای بشری، هیچ تفاوتی میان انسان آزاد و برده قائل نشده است.

۲٫ بردگان در جوامع اسلامی توانستند با احراز لیاقت، به مناصب مهمی دست یابند.

۳٫علاوه بر این که پیامبر کیفر بسیاری از گناهان را آزادسازی بردگان مقرر داشت، روایات مختلفی نیز آزادسازی بردگان را بسیار با ارزش و دارای اجر و پاداش اخروی دانسته اند.

۴٫از آن جا که جنگ عامل اساسی برده گیری بود، پیامبر همواره سعی داشت تا آن را از میان ببرد. آزاد شمردن مردم مکه بدون درگیری، در راستای همین اندیشه است.

۵٫ اسیرانی که مسلمانان را با حرفه و دانش خود آشنا می ساختند، به دستور پیامبر آزاد می شدند.

۶٫ روایات فراوانی وجود دارد که پدیده بردگی را وضعیتی عارضی و غیر طبیعی در زندگی اجتماعی تلقی می کند. این روایات بر این مطلب اشارت دارند که اصل در اسلام، آزادی انسان هاست، همه انسان ها آزاد به دنیا آمده اند و بردگی، برده داری و برده گیری باید از میان برود.(۱۵)

در بحث حیات معقول علامه جعفری سنت برده داری و برده گیری هیچ منزلت وجایگاهی ندارد، از این رو نامعقول و غیررحمانی است و باید از میان برود. شیوع این پدیده، آثار زیانباری بر جامعه و انسان ها تحمیل کرده و با آزادی طبیعی و فطری آدمی در تعارض است. مباحث و استدلال های ایشان در مورد برده داری بیشتر پیشینه آن را تبیین می کند و به جنبه های تاریخی و مصادیق نوظهور آن در دنیای جدید نپرداخته است.

 

و) آزادی سیاسی: علامه جعفری در بحث آزادی سیاسی که نتیجه مباحث پیشین وی در باب فضاهای آزادی است، به دو اصل اساسی اشاره می کند: نخست، هر کس نسبت به خود اختیار و سلطه دارد و دیگر، هیچ کس بر دیگری سلطه و اختیاری ندارد. مطابق اصل نخست، هر انسانی در روابط آزادانه خود با دیگران، اختیار امور، روابط و تمام کیفیات زندگی خود را دارد و می تواند در آن هرگونه روش و ابزاری را برای زندگی خود انتخاب کند، مگر آن که برای انجام کاری منع قانونی وجود داشته باشد؛ همانند ضرر رساندن به خود و دیگران.(۱۶)

علامه جعفری به اختصار بحث آزادی سیاسی را بیان کرده و بنیاد آزادی سیاسی را که تعیین سرنوشت آزادانه و اختیارمداری انسان و فقدان سلطه غیر بر آدمی است مورد تأکید قرار داده است. آزادی سیاسی چیزی نیست جز این که انسان بر فعل و انفعالات جامعه، نظام سیاسی، حاکمیت و حاکمان جامعه تأثیرگذار باشد. در واقع، آزادی سیاسی هنگامی مصداق می یابد که آدمی بتواند در نظام سیاسی و اجتماعی ای که در آن زندگی می کند، نقش آفرینی کند و در تعیین سرنوشت خود نقش داشته باشد. علامه جعفری اولویت آزادی بر هر گونه سلطه ای در این نوع از آزادی را به وضوح مطرح کرده است. در واقع اگر آدمی فاقد آزادی سیاسی باشد و نتواند در سازوکار سیاسی جامعه خود دارای نقش باشد، نسبت به عملکرد خود نیز نمی تواند پاسخ گو و مسئول باشد.

در آثار علامه جعفری آنچه انواع ششگانه آزادی را به یکدیگر نزدیک می سازد، همانا چارچوبی است که وی بیش از هر چیزی در تحلیل مباحث مختلف خود به آن تکیه می کند. این چارچوب همان گونه که در مباحث پیشین نیز بدان اشاره شد بحث حیات معقول است که در واقع، هماهنگ کننده و منسجم کننده مباحث مختلف فلسفی و فکری وی می باشد. همه آنچه از انواع آزادی برشمرده شد، به گونه ای در طبقه بندی دو گانه آزادی معقول و آزادی نامعقول قرار می گیرد. علامه جعفری در تمام این مباحث به دنبال تبیین این دو نوع کلی از آزادی است. آزادی مطلوب وی، آزادی معقول است. که همان آزادی برین و تکامل یافته آزادی مثبت می باشد.

————————–

۱٫محمد تقی جعفری، حیات معقول، ص ۸۷ ۸۸، به نقل از: عبداللَّه نصری، پیشین، ص ۲۴۹ ۲۵۰.

۲٫محمد تقی جعفری، تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر (از دیدگاه اسلام و غرب) و تطبیق آن دو بر یکدیگر، چاپ نخست (تهران: دفتر خدمات حقوق بین‏المللی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۷) ص ۴۰۳ و اصول حکمت سیاسی اسلام؛ ترجمه و تفسیر فرمان مبارک علی‏علیه السلام به مالک اشتر، چاپ دوم (تهران: بنیاد نهج‏البلاغه، ۱۳۷۳)، ص ۳۶۲ – ۳۹۲.

۳٫محمد تقی جعفری، تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر (از دیدگاه اسلام و غرب) و تطبیق آن دو بر یکدیگر.

۴٫همان، ص ۴۰۵.

۵٫ر.ک: همان، ص ۴۰۴ – ۴۰۵.

۶٫همان، ص ۴۰۵ ۴۰۶. هم چنین درباره اندیشه علامه جعفری در باب آزادی، ر.ک: منصور میراحمدی، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، چاپ نخست (قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۱).

۷٫محمد تقی جعفری، جبر و اختیار (تهران: شرکت انتشار، ۱۳۴۴) ص ۸۳ به نقل از: عبدالله نصری، تکاپوگر اندیشه‏ها، ص ۲۰۹ – ۲۱۰.

۸٫عبدالله نصری، تکاپوگر اندیشه‏ها، ص ۲۱۵.

۹٫ محمد تقی جعفری، تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر (از دیدگاه اسلام و غرب) و تطبیق آن دو بر یکدیگر، ص ۴۰۸.

۱۰٫همان، ص ۴۰۷ – ۴۱۷.

۱۱٫همان، ص ۲۸۵.

۱۲٫همان، ص ۴۱۷ – ۴۲۰.

۱۳٫همان، ص ۴۲۹.

۱۴٫همان.

۱۵٫همان، ص ۴۳۳ – ۴۴۴.

۱۶٫همان، ص ۴۳۸ – ۴۴۲.
 
نویسنده: شریف لک زایی