چاپ
دسته: مقاله
بازدید: 1862
امام خمينى(ره) انديشمندى است كه در حكمت متعاليه نشو و نما يافته و انديشه‏‌اش از اين حكمت مشروب شده است، زيرا افزون بر انديشه و محتواى نظام فكرى، ايشان از صدرالدين شيرازى به‏‌عنوان بزرگ‏ترين فيلسوف الهى و مؤسس قواعد الهيه و مجدّدِ حكمت مابعدالطبيعه ياد كرده است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، شریف لک زائی، عضو هیئت علمى پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى مقاله‌ای تحت عنوان «تکوین حکمت متعالیه از صدر المتألهین تا امام خمینی(ره)» به نگارش درآورده است که در ادامه می‌آید:

مقدمه

صدرالدین شیرازى و امام خمینى(ره) هر دو در شمار برجسته‌‏ترین فیلسوفان حکمت متعالیه‏‌اند؛ یکى داراى آثار متعدد و نظام‏‌دهنده به این حکمت و دیگرى پیرو، مدرس و مفسّر توانمند حکمت متعالیه است. این دو وجوه اشتراک بسیارى دارند، از جمله اینکه هر دو در عین اشراف به برهان، دستى گشاده در عرفان و اشراق دارند، با کلام و قرآن سر و سرّى دارند، با تفسیر و فقه آشنایى وافر دارند و هر دو فقیهانى برجسته‏‌اند. به رغم همه این وجوه اشتراک در حوزه اندیشه و نظر و به‏ ویژه اشراف هر دو به دانش‏‌هاى مختلف، حوزه عمل این دو حکیم، که صدر و ذیل حکمت متعالیه از روزگار صفویه تا روزگار کنونى‏‌اند، از یکدیگر متمایز است، به‏ ویژه این تمایز را مى‏‌توان در مسائلى چون رجوع و بهره‏‌بردارى گسترده از فقه و فقاهت، نشستن بر مصدر مرجعیت شیعیان و صدور فتوا، درافتادن با سلطنت و در نهایت تأسیس حکومتى نوبنیاد به خوبى مشاهده کرد.
 

به آسانى مى‏‌توان نشان داد که امام خمینى(ره) اندیشمندى است که در حکمت متعالیه نشو و نما یافته و اندیشه‏‌اش از این حکمت مشروب شده است، زیرا افزون بر اندیشه و محتواى نظام فکرى، ایشان از صدرالدین شیرازى به‏ عنوان بزرگ‏ترین فیلسوف الهى و مؤسس قواعد الهیه و مجدّدِ حکمت مابعدالطبیعه یاد کرده است. ایشان در کشف اسرار چنین مى‏‌نویسد:
 

محمد بن ابراهیم شیرازى، بزرگ‏ترینِ فلاسفه الهى و مؤسس قواعد الهیه و مجدد حکمت مابعدالطبیعه. او اول کسى است که مبدأ و معاد را بر یک اصل بزرگ خلل‏ ناپذیر بنا نهاد و اثبات معاد جسمانى با برهان عقلى کرد و خلل‏‌هاى شیخ‏‌الرئیس را در علم الهى روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت الهیه را با هم ائتلاف داد. ما با بررسى کامل دیدیم هر کس درباره او چیزى گفته از قصور خود و نرسیدن مطالب بلندپایه اوست.(۱)
 

همچنین امام خمینى(ره) از صدرالمتألهین با عنوان فیلسوف محبوب خویش یاد کرده و از او به ‏عنوان بزرگ‏ترین فیلسوف تاریخ اسلام نام برده است. ایشان از صدرا با عناوین «صدر الحکماء المتألهین و شیخ العرفاء الکاملین»(۲)، «شیخ العرفاء السالکین»(۳) و «شیخ العرفاء الشامخین»(۴) یاد مى‏‌کند، همچنین امام در پیامى که براى گورباچف، صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى، فرستاده، علما و حکماى آنجا را به رجوع به حکمت متعالیه دعوت کرده است: «… و از اساتید بزرگ بخواهید به حکمت متعالیه صدرالمتألهین – رضوان‏ اللّه تعالى و حشره‏ اللّه مع‏النبیین والصالحین – مراجعه نمایند».(۵)
 

به‏ هر حال، تردیدى نیست که امام خمینى(ره) حکیم متأله حکمت متعالیه است و آرا و فکر ایشان تحت‏ تأثیر حکمت متعالیه است؛ این تأثیر تنها به تفکر حکمى محدود نماند و به عرصه اندیشه و عمل سیاسى نیز کشیده شد. امام با دست‌مایه قرار دادن حکمت متعالیه به شرح و تفسیر حکمت سیاسى متعالیه پرداخت و در صدد عملى کردن آن برآمد.(۶)
 

مقاله حاضر درصدد است ضمن برشمارى وجوه اشتراک و افتراق دو حکیم متأله حکمت متعالیه، صدرالدین شیرازى و امام خمینى(ره)، تکوین و تعالى حکمت متعالیه را از قوام و نظام ‏بخشى آن توسط صدرالمتألهین در دوره صفویه تا به حکومت نشاندن آن به دست امام خمینى(ره) در دوره معاصر نشان دهد. این سیر نشان مى‏دهد که حکمت متعالیه از بُعد علمى و تئوریک به بُعد عملى و سیاسى تکوین و تعالى یافته است. در واقع، امام خمینى(ره) با توجه به الزامات و اقتضائات حکمت متعالیه براى ورود به عرصه عینى اجتماع در سفر چهارم و اینکه عبور عارف در این مرحله جز با حضور در میان جامعه میسور نیست و نیز با توجه به ظرفیت‏‌هاى وجود خویش در جهت تحقق ابعاد سیاسى و عملى حکمت متعالیه در جامعه حرکت کرد. ایشان از فقاهت و مرجعیت به‏ طور گسترده بهره مى‏‌برد و بازهم حکمت متعالیه را ارتقا بخشیده و شریعت و حکمت را باهم سازگار مى‏‌بیند. همچنین قابل یادآورى است از آنجا که عرفان وجه مایز حکمت متعالیه از سایر حکمت‏‌هاست، مباحث سیاسى و عملى امام نیز رنگ و بوى عرفانى یافته است.


اشتراکات دو حکیم متأله حکمت متعالیه
 

تأمل در حیات علمى و اجتماعى صدرالدین شیرازى و امام خمینى نشان مى‏‌دهد این دو حکیم متأله حکمت متعالیه تقریباً زندگى مشترک و مشابهى داشته‏‌اند. هر دو از آنجا که در فضاى حکمت متعالیه تنفس مى‏‌کنند، از برهان و قرآن و عرفان سیراب شده‏‌اند. در واقع، هر دو از فیلسوفان برجسته دوره خود بوده‏‌اند و هر دو مباحثى در تفسیر قرآن دارند و نیز هر دو مراحل و مراتب عرفان عملى را طى کرده و سالک الى‏ اللّه بوده‏‌اند. برجستگى هر دو حکیم در فلسفه تا اندازه‏‌اى است که صدرالمتألهین با توجه به اینکه مشاهده مى‏‌کند حکمت‏‌هایى چون مشاء و اشراق دیگر پاسخگو نیستند، دست به تحکیم پایه‏‌هاى فلسفه متعالیه مى‏‌زند. این فلسفه جمع برهان و قرآن و عرفان است و به نظر مى‏‌رسد از توانایى‏‌هاى گسترده‏اى برخوردار است. در آن سوى، امام خمینى در دوره‏اى از حیات خویش یعنى زمانى‏‌که به حاج‏ آقا روح‏ اللّه معروف است، پاسخگوى مسائل و مشکلات پیش روى است. گفته شده که وقتى آیه‏اللّه‏ بروجردى با مباحث فلسفى مورد پرسش قرار مى‏‌گرفت، صاحبان پرسش‏‌ها را براى پاسخ به امام خمینى(ره) ارجاع مى‏‌داد.
 

گزارش‌گرانى که در برخى از این جلسات حضور داشته‏‌اند از اشراف ایشان به مباحث فلسفه اسلامى و حتى فلسفه غرب و قدرت اقناع مخاطبان سخنان زیادى گفته‏‌اند.(۱)
 

پاسخ به پرسش‏‌ها و شبهات عقلى مراجعان بخشى از اقدامات امام خمینى(ره) بوده است، اما فکر روشن امام خمینى(ره) به افق‏هاى دورترى نظر داشته است. براى از میان رفتن شبهات عقلى از قول ایشان نقل شده که فرموده است:
 

براى اینکه در حوزه کار اساسى و ریشه‏‌اى انجام بگیرد، من اگر به جاى آقاى بروجردى که امروز رئیس مسلمین است، باشم، چند تن از کمونیست‏هاى با معلومات را از شوروى به ایران مى‏‌آورم، حقوق و دیگر مخارج آنان را تأمین مى‏‌کنم که بیایند شبهات کمونیست‏ها و مطالب علمى آنها را که بر اساس آن الحاد را پایه‏‌گذارى کرده‏‌اند مطرح کنند تا علما و فضلا از شبهات آنان به‏ طور کامل آگاه شوند تا با آنان به مقابله علمى برخیزند و پاسخ‏‌هاى مستدل و محکمى به آن شبهات و استدلال‏‌هاى آنها بدهند تا نتوانند دیگر این‏قدر تبلیغات کنند.(۲)

صدرالمتألهین به برخى از دشوارى‏‌هایى که به وى رسیده است در مقدمه کتاب سترگ خویش، الحکمه المتعالیه فى الااسفار العقلیه الاربعه، اشاراتى کوتاه و پرتأمل دارد که بر بخش‏‌هایى از حیات وى نیز نور مى‏‌تاباند. این‏‌چنین آشکار مى‏‌شود که ایشان در چه شرایط دشوارى به اجبار تن به هجرت به روستاى دورافتاده‏اى چون کهک داده است. طبیعى است که این مخالفت‏‌ها به گونه‏‌اى بوده است که ملاصدرا تاب و توان تحمل و مقابله با آنها را نداشته است، در حالى‏‌که امام خمینى اگرچه همانند صدرا با مخالفت‏‌ها و دشوارى‏‌هایى مواجه است، اما در نهایت توانست بر مخالفت‏‌ها چیره شود و فلسفه را بر اثر اقدامات عملى خود وارد حوزه‏‌هاى علمى کند و به مشى جارى بدل نماید.
 

حضور فلسفه در حوزه‏‌هاى علمیه، به‏ ویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى، از ثمرات ایستادگى و پایمردى امام خمینى(ره) است. البته امام خمینى(ره) در مواردى به بخشى از دشوارى‏‌هاى زمانه اشاره کرده و از جمله جریان مشهور فیضیه را نقل مى‏‌کند:
 

یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به‏ شمار مى‏‌رفت. در مدرسه فیضیه، فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى، از کوزه‏‌اى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مى‏‌گفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى‏یافت وضع روحانیت و حوزه‏‌ها وضعِ کلیساهاى قرون وسطى مى‏‌شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزه‏‌ها را حفظ نمود.(۱)
 

به‏ هر حال، مبارزه این دو فیلسوف با مخالفان فلسفه جدى است، اگرچه هر یک در نهایت به نتایج متفاوتى دست مى‏‌یابند. اگر ملاصدرا در حیات خویش با ظاهرگرایان و عارف‏ نمایان درافتاد و در رد آنها کتاب‏هاى سه اصل و کسر اصنام الجاهلیه را نوشت، امام خمینى(ره) نیز با متحجران به مبارزه پرداخت و در این زمینه دشوارى‏‌هاى زیادى را متحمل شد. فرزند ایشان در این زمینه چنین مى‏‌گوید:
 

امام شکستن جو تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه تشخیص دادند، لذا وقتى در قم منظومه و اسفار را تدریس مى‌‏کردند مورد تهاجم تهمت و افتراى دشمنان متحجر واقع شدند، اما روحیه و توان علمى و مبارزاتى امام و یارى خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکرى متحجرین شکست بخورند. به نظر من مبارزه امام با مقدس مآب‏ها در درون حوزه از مسائل سیاسى و مبارزاتى مهم‏تر بود، زیرا اگر سدّ متحجرین که به آمیختگى و امتزاج بین دین و سیاست اعتقادى نداشتند، شکسته نمى‏‌شد امام هرگز نمى‏‌توانستند قدم بعدى مبارزه را که بسیار طولانى بود با قوت و استحکام بردارند. لذا امام به خوبى تشخیص داده بودند که روشنگرى صاحبان اندیشه ابتدا باید از حوزه شروع شود و سپس توقع تحول در بیرون حوزه‏‌ها را داشت.(۲)
 

از دیگر اشتراکات این دو حکیم حکمت متعالیه، تضییقات و محدودیت‏‌هاى سیاسى – اجتماعى بود که افزون بر محدودیت‏‌هاى هم‏ صنفان بر آنان تحمیل شد. در این زمینه صدرالمتألهین با توجه به فشارهاى وارد شده و عدم توان مقابله و یا هر دلیل دیگر، راهى روستاى کهک مى‏‌شود و در آنجا با پالایش نفس و تهذیب درون، تألیف حکمت متعالیه را در خاطر مى‏‌پروراند. از سویى امام خمینى(ره) بر اثر این محدودیت‏‌ها در ابتدا مدتى بازداشت و در تهران در منزلى تحت‏ نظر گرفته مى‏‌شود و بعدها بر اثر اعتراض و مقابله آشکار با تصویب لایحه کاپیتولاسیون، به‏ طور شبانه از جانب رژیم پهلوى در منزل خویش دستگیر و به ترکیه و از آنجا به عراق تبعید مى‏‌شود. این تبعید که پانزده سال طول مى‏‌کشد، با براندازى نظام پهلوى خاتمه مى‏‌یابد. تعداد سال‏هاى تبعید امام خمینى(ره)، مشابه مدت زمان احتمالى‏‌اى است که صدرا در روستاى کهک به دور از چشم حاکمان در تبعید خودخواسته به‏ سر برده و در نهایت با دعوت حاکم شیراز به زادگاه خویش هجرت مى‏‎کند، بى‏ آنکه بتواند تغییر و تحولى عملى در حکومت و ساختار سیاسى ایجاد کند.
 

شاید مراجعت صدرا به زادگاهش شیراز به ‏منظور ورود به حوزه عمل بوده است تا بتواند تأثیرات مستقیمى بر جامعه و حکومت زمانه خود بر جاى گذارد. او در آنجا بر کرسى تدریس تکیه مى‏‌زند و ضمن تألیف آثار مختلف به تربیت شاگرد اهتمام مى‏‌ورزد. پیش از آن در اصفهان به دلیل تأثیرات احتمالى او بر جامعه با وى مقابله مى‏‎شد و او به ناچار اصفهان را ترک کرد. همچنین این امر نشان مى‏‌دهد وى به‏ طور جدى درگیر بوده و با توجه به عدم توان وى در مقابله عملى با مخالفان و در نتیجه عدم حمایت حکومت و به‏ ویژه اساتید او، شرایط حیات علمى براى وى دشوار مى‏‌شود و به ناچار ترک اصفهان را بر ماندن ترجیح مى‏‎دهد. مى‏‎توان نگارش سه اصل و کسر اصنام الجاهلیه را شاهدى بر جدى بودن درگیرى وى دانست. صدرا با نگارش این قبیل آثار، سره از ناسره، درست از نادرست و صواب از ناصواب را تبیین کرد و به مقابله با افکار انحرافى جامعه پرداخت و در فضاى آلوده جامعه، موضع خودش را روشن کرد.(۱) به نظر مى‏‌رسد همین عوامل در تشویق مخالفت با وى بى‏‌تأثیر نبوده است.
 

هر دو حکیم در آثار خویش از گذشته علمى خود به نوعى ابراز پشیمانى کرده‏‌اند. ملاصدرا در مقدمه کتاب اسفار اربعه از اینکه مدت‏ها براى مطالعه دانش‏‌هاى متعارف فلسفى وقت صرف کرده و از معارف حقیقى و باطنى محروم بوده طلب استغفار مى‏‌کند و آن دوره را دوره بى‏‌حاصلى بر مى‏‌شمارد.(۱) امام خمینى(ره) نیز همانند ملاصدرا سرگرم شدن به مفاهیم و اصطلاحات فلسفى را یادآور مى‏‌شود و از جمله معتقد است اسفار اربعه وى را از سفر به‏ سوى دوست باز داشته است:
 

در جوانى سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پرزرق و برق شدم که نه از آنها جمعیتى حاصل شد، نه حال؛ اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به‏ سوى دوست بازم داشت، نه از فتوحات حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتى دست داد تا چه رسد به غیر آنها.(۲)
 

اگرچه این نشان از پویایى حکمت متعالیه و ظرفیت‏‌هاى درونى آن براى بازسازى و پویایى حکایت دارد، اما در نگاه امام به‏ معناى آن نیست که به این مباحث توجه نشود، بلکه امام خمینى(ره) خود در جایى اشاره مى‏‌کند که عبور از این مراحل ضرورى است و حتى بدون تأمل در این‏گونه مباحث نمى‏‌توان راهى به‏ سوى تقرب به خدا و سعادت یافت. از نگاه امام، آموختن فلسفه کمترین راه براى دستیابى به سعادت است: «اقل مراتب سعادت این است که انسان یک دوره فلسفه را بداند».(۳) البته نظر ملاصدرا نیز مطابق بحث‏‌هاى امام همین است.(۴) او نیز در عین‏ حال که ایام اشتغال خود به فلسفه‏‌هاى متعارف را مذمت مى‏‌کند، اما حکمت متعالیه را نظام و قوام بخشید و با این کار فلسفه‏‌هاى دیگر را به محاق فرو برد.
 

آنچه این مجموعه را متمایز مى‏‌کند، توجه به ابعاد باطنى و عرفانى است. سرگرم شدن به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق و برق اگر با تهذیب نفس توأم نباشد، سبب مى‏‌شود انسان از راه باز ماند و دچار حجاب اکبر شود؛ از همین‏ رو است که حتى آموختن حکمت متعالیه نیز با تهذیب نفس و پالایش درون باید همراه باشد. امام خمینى(ره) در این زمینه بر این باور است که گرچه این علوم حجاب اکبر است، اما باید انسان وارد این حجاب اکبر شود و با ورود به این حجاب روش‏‌هاى رفع حجاب را بشناسد. ایشان در نامه‏‌اى خطاب به فرزندشان سید احمد چنین مى‏‌نویسد: «اول باید با قدم علم لنگان لنگان پیش روى و این هر علمى باشد حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا مى‏‌شود».(۱) به‏ هر حال، هر دو متفکرِ حکمت متعالیه بر این باورند که آموختن حکمت متعالیه بایستى با تهذیب و پالایش نفس همراه باشد.

 تمایزات دو حکیم متأله حکمت متعالیه

 نخستین تمایز بارز دو حکیم متأله استمرار فلسفه از یک سوى و همراهى و هم‏رأیى با فقه و فقاهت از سوى دیگر است. امام خمینى(ره) که آن روزها مشهور به حاج آقا روح‏ اللّه بود، برخلاف صدرالدین که تمام عمرش را صرف آموختن، نگارش و در نهایت آموزش فلسفه کرد، پس از گذشت چهار دهه از حیاتش ارتباط خود با فلسفه را به‏ طور کامل قطع کرد. امام خمینى(ره) تدریس فلسفه و عرفان را از سال‏هاى قبل از ۱۳۰۸ ش آغاز کرد و آن‏گونه که از نوشته‏‌ها و گفته‏‌ها برمى‏‌آید تا بیست سال، یعنى تا اواخر دهه بیست، ادامه داد.(۲) همچنین ایشان از سال ۱۳۲۴ به‏ طور رسمى به تدریس خارج فقه و اصول پرداخته است.(۳) آخرین ‏بار که روح‏ اللّه به تدریس فلسفه و به‏ ویژه کتاب اسفار اربعه صدرالدین شیرازى پرداخت، اواخر دهه بیست شمسى بود. پس از آن و از آغاز دهه سى، او دیگر به تدریس و نگارش آثار عرفانى و فلسفى نپرداخت،(۴)  گو اینکه قبل از آن نیز اثر مکتوبى در فلسفه به جز برخى آثار در اصول، اخلاق و عرفان(۵) که در آنها برخى مباحث فلسفه را نیز مورد بحث قرار داده، از خود بر جاى نگذاشته بود.(۱) بسیارى از شاگردان حاج آقا روح ‏اللّه که از دهه سى به بعد در شمار شاگردان ایشان درآمده‏‌اند، به یاد ندارند که او فلسفه تدریس کرده باشد.(۲)
 

بنابه نوشته‌‏ها، امام خمینى(ره) در حوزه عرفان نظرى و عملى شرح فصوص، مصباح‏الأُنس و منازل السائرین را سال‏ها به‏ طور خصوصى تدریس کرده که به همین دلیل بسیارى از شاگردان ایشان نیز از چند و چون این دروس اطلاع دقیقى ندارند؛(۳) از این‏‌رو در مصاحبه‏‌ها و نوشته‏‌هاى خود یا از این دروس اظهار بى‏‌اطلاعى کرده یا فقط بخشى از آن را متذکر شده‏‌اند و در پاره‏‌اى از موارد نیز تدریس برخى از مباحث یا کتب را از طرف ایشان انکار کرده‏‌اند؛ براى مثال آیه‏اللّه‏ جعفر سبحانى معتقد است اینکه گفته مى‏‌شود امام یک دوره کامل به تدریس اسفار پرداخته است درست نیست و ایشان تا بحث علت و معلول تدریس کرده است.(۴)

 همچنین استاد سید جلال‏ الدین آشتیانى درباره تدریس عرفان توسط امام مى‏‌گوید نشنیده که امام عرفان تدریس کرده باشد و آثار عرفانى امام نیز حاصل تدریس او نبوده و تألیف است. ایشان در اظهار نظر دیگرى معتقد است که امام خمینى(ره) «در حکمت متعالیه به روش صدرالحکماء والعرفاء آخوند ملاصدرا، استاد مسلم [است] و در حقیقت و بدون مجامله باید گفت که آن جناب خاتم حکما و عرفا در عصر ما مى‏‌باشند. امام قبل از دوران طلبگى حقیر در قم شرح فصوص تدریس مى‏‌کردند و در زمانى‏‌که نگارنده این سطور در قم تحصیل مى‏‌کردم، معظم‏له شرح منظومه براى جمعى از افاضل زمان تدریس مى‏‌فرمودند و مدت‏ها به تدریس اسفار اشتغال داشتند».(۱)


آیت اللّه‏ سید عزالدین زنجانى نیز بر تدریس یک دوره اسفار توسط امام تأکید کرده و خود نیز در درس اسفار تا پایان جلد نخست حضور داشته است.(۲) از همه مهم‏تر اینکه امام خمینى(ره) در نامه‏‌اى که به مؤلف کتاب بررسى تحلیلى از نهضت امام خمینى نوشته، بر تدریس فلسفه توسط خود تصریح کرده است: «این‏جانب در زمانى که ساکن مدرسه دارالشفاء بودم مدت‏ها فلسفه تدریس مى‏‌کردم».(۳) همچنین آیه‏اللّه‏ مهدى حائرى یزدى از شاگردان درس فلسفه امام، چنین مى‏‌گوید:

 چون آن وقت این چیزها در حوزه تعلیم و تعلمش رسماً رایج نبود، آقاى خمینى خصوصاً و اختصاصاً در منزل خودشان به من درس مى‏‌دادند و گاهى هم در مدرسه دارالشفاء. بنده یک دوره کامل منظومه پیش ایشان خواندم … به استثناى فلکیات. فلکیات را ایشان گفتند که اباطیل است و فلکیات جدید با اینها قابل مقایسه نیست … آقاى خمینى مى‏‌گفتند اسفار را نخوانده‏‌اند، اما آن را با میرزا خلیل کمره‏‌اى مباحثه کرده‏‌اند و لذا به نظر من درس اسفار ایشان خیلى سنتى نبود تا بتوان گفت سلسله سند ایشان در تعلیم اسفار به صدرالمتألهین مى‏‌رسد. هر چه بود، حدّت و جودت فهم خود ایشان بود که مى‏‌توانست از عهده تدریس اسفار برآید، زیرا این خصوصیت اسفار است که سطح آن بسیار شیوا و روان است و ژرفاى فوق‏‌العاده پیچیده و پیل‏ افکن دارد … ایشان علاقه‏‌اى به فلاسفه مشاء و منطق نداشت. درس اسفار ایشان جاذبه عرفان داشت … بعد از تمام شدن منظومه با دو سه نفر از رفقا پیش آقاى خمینى اسفار را شروع کردیم. ده سال طول کشید که اسفار را خواندیم.(۴)


به‏ هر حال، همّت اصلى امام خمینى(ره) از دهه سى به بعد صرف تدریس فقه و اصول معمول در حوزه‏‌هاى علمیه شد. این امر موجب گردید که ایشان به‏ عنوان استادى برجسته و صاحب‏ نام در فقه زبانزد جامعه علمى گردد، چنان‏که پیش از آن در حوزه عرفان و اخلاق نیز شهره بود. مکتوبات فقهى و اصولى ایشان عمدتاً در این دوره نوشته و منتشر شده است(۱)، بى‏‌آنکه در آنها اشاراتى به فلسفه و عرفان کند.


در مقابل، صدرالمتألهین تا انتهاى عمر خویش به تعلیم و تعلم و نگارش در حوزه فلسفه، افزون بر توجه به سایر حوزه‏‌هاى دانش، پرداخت. تدریس حکمت توسط وى در شیراز یکى از پررونق‏‌ترین دوره‏‌هایى است که زادگاه او به خود دیده است. صدرالدین شیرازى در عین اشراف به فقه و فقاهت تا آخر به تعلیم و تعلم در موضوع فلسفه وفادار ماند و آثار مهمى از خود برجاى گذاشت و شاگردان برجسته‏‌اى تربیت کرد. اساتید ملاصدرا در حوزه معقول همانند میرداماد در اصفهان مشهورند. میرداماد خود صاحب حکمتى معروف به حکمت یمانى یا ایمانى است که به سبب پیچیدگى آن در مقابل روانىِ حکمت متعالیه صدرایى از رونق بازماند.


آنچه امام خمینى(ره) از نخستین سال‏هاى دهه سى آغاز کرد، پى‏‌ریزى بنیادى بود که توانست در دهه چهل حاج آقا روح‏ اللّه را به‏ عنوان فقیهى زبردست و توانا مورد توجه قرار دهد و زمینه‏ ساز طرح مرجعیت عام ایشان گردد. به این ترتیب پس از سال‏هاى چهل شمسى، امام خمینى، برخلاف صدرالدین شیرازى، در موضع مرجعیت عمومى قرار گرفت که در آن جمع کثیرى از شیعیان در داخل و خارج ایران که روز به روز نیز بر تعداد آنها افزوده مى‏‌شد، از فتاواى فقهى او پیروى مى‏‌کردند و ایشان را به‏ عنوان مرجع دینى خود برگزیده بودند.


در همین سال‏ها، شاگردان بسیارى که غالباً فقه را نزد وى آموخته بودند، به دور ایشان گرد آمدند، حال آنکه صدرالمتألهین با توجه به شرایط آن روز نمى‏‌توانست به حوزه مرجعیت فقهى قدم بگذارد. البته نهاد مرجعیت در شمار نهادهایى است که در سال‏هاى متأخر پدید آمده و در دوره ملاصدرا مناصب بالاى مذهبى از سوى نهاد سلطنت و شخص شاه به عالمان واگذار مى‏‌شد؛ یعنى منصبى حکومتى تلقى مى‏‌شد. امامت جمعه و شیخ‏ الاسلامى در دوره صفویه از جمله مناصبى بود که از سوى شاه تعیین مى‏‌شد و تا آنجا که به یاد داریم، صدرا میانه چندان خوبى با نهاد سلطنت صفوى نداشت تا به این سمت‏‌ها منصوب شود و با اینکه گفته مى‏‌شود خود فرزند حاکم شیراز بود و به رغم حمایت حاکم وقت شیراز از وى که گویا با صدرا دوستى دیرینه‏‌اى هم داشته است، این وضعیت تغییرى در نگاه وى به سلطنت و سلطان ایجاد نکرد و او همچنان به پادشاه و دربار شاهى توجهى نداشت.


صدرالمتألهین برخلاف آنچه معمول بوده است و بر اساس آنچه در آثار وى مى‏‌توان یافت، هیچ یک از آثارش را به هیچ یک از شاهان صفوى اهدا نکرده و در هیچ اثرى کوچک‏ترین تعریف و تمجیدى از آنها به عمل نیاورده است. در مقابل وى به صورتى ویژه مباحثى در حمد و ثناى خداوند، درود و صلوات بر حضرت رسول صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم و اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏‌السلام نگاشته و نیز به تبیین وضعیت زمانه و دلایل نگارش آثار خود پرداخته است.


به‏ هر حال در تغییر و تحولات پس از صدرا و در دوره اخیر است که نهاد مرجعیت پایه‏ گذارى و تثبیت شد و امام خمینى(ره) به‏ عنوان فقیهى متألّه و از اصحاب و مفسّران حکمت متعالیه به این مرتبه و جایگاه دست یافت. البته یادآورى این نکته بایسته است که صدرا مطابق عرف معمول حوزه‏‌هاى علمى از دانش فقه هم به ره‏اى داشت و این دانش را در محضر عالمانى چون شیخ بهایى آموخته بود(۱)، اما وى هیچ‏گاه علاقه‏‌اى براى ورود به این حوزه دانشى از خود نشان نداد.


شاید بتوان گفت آنچه موجبات توفیق امام خمینى را فراهم آورد، همانا تحقق بُعد چهارم از اسفار عقلى چهارگانه مورد نظر صدراست. یکى از صاحب‏نظران معاصر در بحثى مبسوط درباره عرفان نظرى، ضمن اینکه معتقد است امام خمینى دستى چیره در زمینه عرفان نظرى و عملى دارد، بر این باور است که ورود ایشان به عالم سیاست با توجه به پیشینه عرفان نظرى در عین اینکه استاد مبرّز حکمت متعالیه است، براى برخى شگفت‌‏آور است، حال آنکه این ورود به حیات سیاسى و اجتماعى دقیقاً بر مبناى حکمت متعالیه و اسفار اربعه عقلیه صدرایى است:


براى بسیارى از افراد جالب توجه است و حتى ممکن است شگفت‏‌آور باشد که مى‏‌بینند آیه‏اللّه‏ خمینى که در اوایل عمرش نه فقط به عرفان نظرى بلکه به عرفان عملى که بر ریاضت و عزلت و ترک دنیا تأکید مى‏‌کند، بسیار علاقه‏‌مند بود، در اواخر عمرش کاملاً وارد صحنه سیاست شده است. کلید این معما را بیش از هر چیز باید در همان مراحل سلوک معنوى و سفر آدمى از خلق به سوى حق و رجعت وى از حق به‏ سوى خلق که ملاصدرا در آغاز اسفار اربعه به آن پرداخته است، جستجو کرد. این اسفار هم شامل مرحله سفر از «خلق» به «حق» است و هم شامل مرحله بازگشت به «خلق» به همراه «حق»، ثانیاً کلید این معما را باید در تفسیر آیه‏اللّه‏ خمینى از مراحل این سفر و چگونگى تطبیق آن در مورد خودش و رسالتش در زندگى جستجو کرد.(۱)


در این تلقى هم به ظرفیت‏‌هاى اسفار اربعه اشاره شد و هم به چگونگى تفسیر و تطبیق آنها با رسالت امام خمینى(ره) مباحثى آمده است. بر اساس حکمت متعالیه، مرحله گذر از خلق براى کامل شدن سیر و سلوک مى‏‌بایست انجام گیرد. البته در این میان حکماى حکمت متعالیه به دلایل مختلف نتوانستند یا نخواستند به این مرحله وارد شوند و ظرفیت‏‌هاى نهفته در این حکمت را آشکار سازند. از سوى دیگر به نظر برخى از حکماى حکمت متعالیه، آنان تفسیر متفاوتى داشتند و به لحاظ معرفتى امکان تحقق ابعاد عملى این حکمت در نزد آنان مغفول واقع شده است. امام خمینى(ره) در این میان توانست ابعاد عملى این حکمت را غنا بخشد و ارتقا دهد.


در ادامه این تمایزها باید یادآورى کرد که یکى از تمایزها دورى جستن صدرا از جامعه و حکومت در اثر فشارهاى وارد بر اوست. به تعبیر آیه‏اللّه‏ جوادى آملى، این فشارها بیشتر از جانب هم‏صنفان(۲) خود اوست. در مقابل، امام خمینى(ره) با وجود فشارهاى فراوانى که به تبعید ایشان منجر شد، دست از مبارزه برنداشت، اتفاقاً از این مرحله به بعد است که برخلاف صدرا، امام پروژه براندازى را پیش مى‏‌برد.


یکى از صاحب‏نظران امام خمینى را مظهر نگاه جدید به رابطه میان عرفان و حکمت با حکومت مى‏‌داند و او را به‏‌دلیل شهامت و شجاعت در شکستن تابوى عزلت‏‌نشینى عرفانى مى‏ستاید. از این منظر، امام خمینى(ره) نه تنها فقیهى تمام‏عیار، بلکه عارفى شیفته و حکیمى والامقام است که به حکومت فرزانگان رنگ واقعیت بخشید: «ایشان یک تفاوت آشکار با گذشتگان داشتند و آن اینکه گویى ایشان نشان داده‏اند که لازمه عارف بودن، اهل عزلت بودن نیست و براى حل آن معما که عارفان در پیش پاى ما نهاده‌‏اند، به گونه دیگرى مى‏‌توان اندیشید و عمل کرد».(۱)
 

باید توجه کرد که از نظر امام خمینى(ره) عزلت‏‌گزینى به این معنا نیست که فرد گوشه‏ نشینى را برگزیند و ارتباط خود با دیگران و جامعه را قطع کند، بلکه در تفسیر امام خمینى(ره) فرد مى‏‌بایست در حالى‏که در درون جامعه است خدا را از نظر دور ندارد و او را ناظر و حاضر بداند. از این منظر در حالى‏که در جامعه هستیم، باید به گونه‏‌اى عمل کنیم که گویا با خداییم و امور مادى حیات آدمى، ما را از خدا دور نسازد. ایشان در این زمینه تعبیرات روشنى دارند که در آن عزلت‏‌نشینى درویشانه را نفى کرده است:


مراد از خلوت با خدا این است که در همه امور با خدا باشیم، اگر انسان در اعمال خود فقط با خدا باشد و جز خدا با هیچ کس نباشد، این خلوت با خداست، نه اینکه مراد خلوت درویشانه باشد که خلوت با خدا به‏ معناى کنج عزلت رفتن و در بیغوله و صندوق خانه نشستن باشد تا انسان به آنجا برود و اوهام و خیالاتى بنماید. البته چنین کسى جز با اوهام و خیالات خود محشور نمى‏‌شود. مراد از خلوت با خدا این است که انسان در هر امرى رضاى الهى را تحصیل کند و خدا را ببیند و با او وارد عمل شود و از خلایق مأیوس شده و به امر پروردگارش مأنوس گردد.(۲)

بنابراین در چنین نگاهى تفاوتى نمى‏‌کند که فرد در هیاهوى شهرى مانند شیراز، اصفهان یا قم زیست کند یا در روستایى مانند کهک در تبعید زیست کند، بلکه آنچه مهم است ارتباط با خداوند و حاضر و ناظر شمردن او بر احوالات خویش است و اینکه ایشان ارتباط مستمر با خدا داشته باشد و با او مأنوس باشد. به‏ هر حال این عزلت‏نشینى، به تعبیر امام خمینى، درویشانه نیست، بلکه بریدن از وابستگى‏‌ها و دلبستگى‏‌هاست.


امام خمینى در تفسیر خویش از سفرهاى چهارگانه عقلى که ملاصدرا در اسفار اربعه به‏ طور مستوفى ابعاد نظرى آن را بسط داده است، به‏ جایى مى‏‌رسد که ورود جدى به حوزه عمل سیاسى و اجتماعى را مى‏‌طلبد؛ از این‏رو ایشان موفق به تأثیرگذارى فوق‏‌العاده بر جامعه خویش مى‏‌شود و این همه مرهون اثرپذیرى از حکمت متعالیه است. امام به حکمت متعالیه وفادار بود و خود در شمار مدرسان، مفسّران، شارحان و نوآوران مؤثر آن بود، زمینه تحقق عملى آن را در بعد اجتماعى مهیا کرد و ابعاد عملى و عینى سفر چهارم را به همراه الزامات آن بسط و گسترش داد. در مقابل، ملاصدرا بُعد نظرى حکمت متعالیه را به خوبى پرورش داد و آن را استوار کرد.


از این‏رو به‏ طور خلاصه، صدرا ابعاد نظرى و علمى حکمت متعالیه را نظام و قوام بخشید و امام خمینى(ره) ابعاد عملى، اجتماعى و سیاسى آن را توسعه بخشید و آن را بر حکومت نشاند. این تمایزى روشن و آشکار است که البته نباید آن را به‏ معناى فقدان اندیشه و فلسفه سیاسى صدرالمتألهین تفسیر کرد.


از همین‏ رو است که مهم‏ترین نقطه تمایز دو حکیم حکمت متعالیه براندازى نظام سلطانى پهلوى به دست امام خمینى(ره) و حضور مستقیم و بلاواسطه او در صدر هیئت حاکمه و قدرت سیاسى است. کارى که صدرالمتألهین، اگر هم آرزوى آن را داشت، در عمل رؤیایى دست نایافتنى براى او بود که هرگز به آن نائل نشد. آن‏گونه که از شواهد و مستندات تاریخى آشکار است، صدرالدین هیچ حرکت عملى‏‌اى نیز براى برخوردارى از مناصب سیاسى و مقامات عمومى و مقابله با حکومت انجام نداد، گو اینکه شرایط و اوضاع زمانه نیز براى چنین تغییرات و حرکت‏‌هایى – مشابه آنچه امام خمینى به آن مبادرت ورزید – آماده نبود و در نتیجه اوضاع و احوال زمانه بر صدرا تأثیر گذاشت.


با وجود این، حضور امام خمینى(ره) در صدر حکومت متأثر از مبانى حکمت متعالیه است، به‏ ویژه تفسیر سفر چهارم و حضور مستقیم در میان خلق که خود یکى از مراحل سلوک است، این دیدگاه را تأیید مى‏‌کند؛ از این‏رو گرچه نقطه عطف تمایز این دو حکیم در تأسیس نظم و نظام سیاسى جدید و برانداختن نظم سیاسى قدیم است، اما نباید از خاطر برد که صدرا خواه آگاهانه و خواه ناخودآگاه حکمتى را پایه‌‏گذارى کرد که در عمل، چهار قرن پس از وى، از سوى یکى از پیروان و شارحان آن تکامل یافت و به حیات و نظم و نظام سلطانى خاتمه داد. صدرا البته با عالمان به اصطلاح ظاهربین درگیر شد – همچون امام خمینى که با متحجرین مقابله کرد – و در این زمینه رساله‏‌هاى مستقلى نگاشت، اما صدرا هیچ‏گاه به‏ طور مستقیم و علنى با دستگاه سلطنت به مقابله برنخواست و به دور از هیاهوى اصحاب قدرت توانست دستگاه و نظام فلسفى خاصى را که به حکمت متعالیه شهره شد و پیروان بسیارى یافت، سامان دهد.


بى‏‌مناسبت نیست یادآورى شود که بنابر دیدگاه‏‌هاى موجود، صدرالدین شیرازى تنها مؤسس حکمت متعالیه نیست، بلکه در شمار حامیان جدى حکمت متعالیه است؛ از این‏ منظر دانش‏ واژه حکمت متعالیه در سخنان بوعلى سینا نیز آمده است.(۱) حُسن و اهمیت کار صدرا این بود که توانست حکمت متعالیه را در قالب دستگاه و نظام فلسفى منسجمى سامان دهد و آن را به جامعه علمى ارائه کند. طبیعى است آثار متعدد صدرا به‏ ویژه اثر برجسته وى اسفار اربعه در این زمینه گویاى نقش و جایگاه اوست. پس از او نیز حکیمان متعالیه بیش از هر چیز به تدریس و شرح و تفسیر آثار او اشتغال داشته‏‌اند. با این حال، آیه‏اللّه‏ جوادى آملى که در شمار اساتید و شارحان و مفسران برجسته حکمت متعالیه در دوره معاصر است، بر تمایز میان حکمت متعالیه و حکمت صدرایى تأکید کرده و چنین مى‏‌گوید:


حکمت متعالیه غیر از حکمت صدرایى است. ملاصدرا یکى از حکماى متأله طرفدار حکمت متعالیه است. بسیارى از ظرفیت‏‌ها در حکمت متعالیه هست که در فرمایش‏‌هاى صدرالمتألهین نیست. ملاصدرا یا به لحاظ زمانى مجال بیان آن مطالب را پیدا نکرد و عمر او کفاف نداد و یا اینکه به لحاظ علمى به بعضى از مطالب حکمت متعالیه دست نیافت. پس مى‏‌توانیم بگوییم که به بعضى از مطالب نرسید عمراً و به بعضى دیگر نرسید علماً؛ بنابراین باید مرز گفته‏‌هاى صدرالمتألهین را از حکمت متعالیه جدا کنیم، چرا که ظرفیت‏‌هاى آن خیلى زیاد است.(۲)


از همین‏‌رو مى‏‌توان گفت بُعد عملى این حکمت، به‏ دست حکیم متأله معاصر، امام خمینى(ره) تحقق یافت و این‏چنین بخشى از ظرفیت نهفته این حکمت آشکارتر شد.(۱)


به‏ هر حال یکى از نقاط تمایز امام خمینى(ره) و صدرالدین شیرازى، نوع برخورد این دو متفکر با حکومت و حاکمان در دوره خود است. امام خمینى(ره) پس از آنکه از اصلاح رژیم پهلوى ناامید مى‏‌شود، به قصد انقلاب به مبارزه آشکار با حکومت مى‏‌پردازد و به تبعید مى‏‌رود، اما هرگز به یاد نداریم که صدرا به مبارزه آشکار با حکومت وقت پرداخته باشد. البته صدرا در دوره زیست خود با توجه به شرایط زمانه و مخالفت‏‌هاى مختلفى که به‏ ویژه از سوى ظاهرگرایان، عارف‏‌نمایان و دستگاه حکومتى با وى مى‏‌شود، به تبعیدى خودخواسته مى‏‌رود. این در حالى است که هیچ تعریف و تمجیدى از حکومت و سلاطین وقت، برخلاف بسیارى از هم‏ عصران خویش، در آثار و عملکرد وى نمى‏‌توان یافت. البته همه اینها دلالت بر مخالفت نظرى و عملى با حکّام دارد.
 

در همین زمینه، یکى از صاحب‏نظران دانش‏واژه «حکمت متعالیه سیاسى» را براى بیان فلسفه صدرالمتألهین و دانش‏ واژه «حکمت سیاسى متعالیه» را براى بیان فلسفه سیاسى امام خمینى به ‏کار مى‏‌گیرد و مرادش این است که ابعاد نظرى در اندیشه ملاصدرا و ابعاد عملى در اندیشه امام خمینى(ره) برجستگى خاصى یافته است.(۲)

خاتمه

طبق آنچه گفته شد، روشن مى‏‌شود که با وجود اشتراکات فراوان دو حکیم متعالیه، با توجه به تغییر و تحول در اوضاع زمانه، تحول و تغییر گسترده‏‌اى در نحوه عملِ آنان پدید آمد. امام خمینى(ره) طى یک سیر تقریباً بیست‏ وپنج ساله، پس از قطع ارتباط رسمى با تدریس فلسفه، نظمى متفاوت تأسیس کرد. گرچه صدرالمتألیهن و امام خمینى(ره) در تفسیر قرآن و آموزه‏‌هاى وحیانى، اخلاقى، کلامى، برهانى، عرفانى و حتى فقه و فقاهت اشتراکات عمده‏‌اى داشته‏‌اند، اما رجوع و توجه گسترده امام خمینى(ره) به حوزه عمل و تأکید بر جنبه‏‌هاى عمومى، تأثیرات و تغییرات عمده‏‌اى در حیات سیاسى برجاى نهاد که گویا از چشمان تیزبینِ پژوهش‌گران نکته‏ سنج پنهان مانده است.


یقیناً این سیر و تکوین از بنیان‏‌هاى نهفته در حکمت متعالیه سرچشمه مى‏‌گیرد. حکمت متعالیه حتى به نوعى سایر دانش‏‌ها از جمله فقه را تحت‏ تأثیر قرار مى‏‌دهد. در این وضعیت، فقه حکیم حکمت متعالیه نیز متفاوت از فقه سایر فقهاست و از این حکمت مشروب مى‏‌شود(۱)، چنان‏که نمى‏‌توان از تأثیر عرفان در این زمینه غفلت کرد، زیرا نقطه‏‌هاى تمایزبخش اصلى حکمت متعالیه، افزون بر عناصر مایزى چون اصالت وجود و حرکت جوهرى در عرفان نهفته است.

 
پی نوشت:


    امام در این بحث منتقدان ملاصدرا را به عدم درک و فهم مطالب بلند و عمیق او متهم مى‏‌کند. ایشان در ادامه مى‏‌گوید: آرى، خودسرانه وارد مطالبى شدن که پایه‏‌هاى او بر اصولى بس بسیار و متفرق است موجب سوءظن به اساطین دین و حکمت شود تا آنجا که طعن‏ه‌اى صدرا را که به اشاعره و معتزله است از روى جهالت به مقصود او حمل بر حمله به دین و مشایخ آیین کنند (کشف اسرار، ص ۳۶، به نقل از على‏اکبر ضیایى، نهضت فلسفى امام خمینى، ص ۹۵).
    امام‏ خمینى(ره)، شرح دعاى سحر، ص ۹۵.
    همان، ص ۱۲۰.
    همان، ص ۱۷۵. مترجم نقل کرده است که امام خمینى(ره) یک‏بار در مقام تمجید و تعظیم صدرا گفته است: ملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا (ص ۲۵). همچنین مقام معظم رهبرى نیز در دیدار جمعى از اساتید، فضلا، مبلغان و پژوهشگران حوزه‏‌هاى علمیه در هشتم آذرماه ۱۳۸۶ فرمود: «امام خمینى، چکیده و زبده ملاصدراست».
    عبداللّه جوادى آملى، سرچشمه اندیشه (مجموعه مقالات و مقدمات فلسفى)، ج ۳، ص ۳۷۱.
    محسن الهى در بخشى از رساله کارشناسى ارشد خود با عنوان سیاست صدرایى، ضمن برشمردن امام خمینى در شمار حکماى حکمت متعالیه، فصلى را به مباحث ایشان اختصاص داده است. البته امروزه با انتشار مجموعه سه جلدى تقریرات فلسفه امام خمینى(ره) نمى‏‌توان در این مسئله تردیدى روا داشت. مشخصات کتاب شناختى این اثر عبارت است از: تقریرات فلسفه امام خمینى، به‏ کوشش عبدالغنى اردبیلى، ۱۳۸۱.
    براى نمونه بنگرید به برخى از این مباحث که در این اثر گرد آمده است: على‏ اکبر ضیائى، نهضت فلسفى امام خمینى. این کتاب که در چهار فصل سامان یافته، کوششى است در جهت شناساندن بعد فلسفى اندیشه امام خمینى و نقش ایشان در احیاى تفکر فلسفى در قبل و بعد از انقلاب اسلامى و اشاره به برخى آراى فلسفى امام خمینى.
    سید عزالدین زنجانى، «گفتگو»، ص ۱۰۶، به نقل از نهضت فلسفى امام خمینى، ص ۶۲.
    سید احمد خمینى، مجموعه آثار یادگار امام، ج ۱، ص ۳۴۲. موارد دیگرى در کتاب نهضت فلسفى امام خمینى آمده است که مطالعه آنها خالى از لطف نیست.
    همان، ص ۶۶۱.
    نگارنده در مقاله‌اى دیگر به ‏طور مبسوطى رساله کسر اصنام الجاهیله را نقد و تحلیل و بررسى نموده و ابعاد اجتماعى این مسئله را روشن‏‌تر ساخته است (ر ک: شریف لک‏زایى، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه – جلد چهارم: مجموعه مقالات).

 

    در مقاله «به ‏سوى حکمت سیاسى متعالیه» به مناسبت در این زمینه بحث شده است (ر ک: شریف لک‏ زایى، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه – جلد اول: مجموعه مقالات).
    دیوان امام، ص ۲۶.
    عبدالغنى اردبیلى، تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۳، ص ۴۷۲.
    همان، ص ۴۷۱ – ۴۷۲.
 

    امام خمینى، محرم راز، ص ۱۳.
    ایشان تصریح کرده که وقتى ساکن مدرسه دارالشفاى قم بوده است، مدت‏ها فلسفه تدریس مى‌‏کرده و در سال ۱۳۴۸ (۱۳۰۸ ش) پس از ازدواج از مدرسه خارج شده است (ر ک: صحیفه امام، ج ۳، ص ۱۸۳).
    ر ک: نجف لک‏زایى، سیر تطور تفکر سیاسى امام‏ خمینى؛ على قادرى، خمینى روح‏ اللّه (زندگینامه امام خمینى بر اساس اسناد و خاطرات و خیال) و محمدحسن رجبى، زندگینامه سیاسى امام خمینى.
    امام خمینى درباره دلایل ترک تدریس فلسفه مى‏‌گوید: تا قبل از آمدن آقاى بروجردى عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود. پس از آمدن ایشان به تقاضاى آقایان، مثل مرحوم آقاى مطهرى به تدریس خارج مشغول شدم و از علوم عقلیه باز ماندم (فصلنامه حضور، شماره ۱، خرداد ۱۳۷۰، ص ۵ ، به نقل از على‏اکبر ضیائى، نهضت فلسفى امام خمینى، ص ۱۵). این مسئله نشان مى‏‌دهد که ایشان تا زمان استقرار آیه‏اللّه‏ بروجردى، فلسفه و عرفان را تدریس مى‏‌کرده و از این سال‏ها، تدریس فقه و اصول غلبه یافته است.
    آثار عرفانى و اخلاقى امام خمینى عمدتاً تا اوایل ده بیست نگارش و منتشر شده‏‌اند، براى مثال تألیف شرح دعاى سحر از ۱۳۰۷ ش آغاز شده است، همچنین چهل حدیث در ۱۳۱۸ – ۱۳۲۰ و آداب الصلاه در ۱۳۲۱ تألیف شده است (ر ک: نجف لک‏ زایى، سیر تطور تفکر سیاسى امام خمینى). البته در این میان، کتاب طلب و اراده را مى‏‌توان اثرى فلسفى به‏ شمار آورد که به قلم ایشان نوشته شده است. مشخصات این اثر از این قرار است: روح‏ اللّه خمینى، طلب و اراده، ترجمه سیداحمد فهرى، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۶۲.

تقریرات فلسفه امام خمینى، در سه جلد به همت عبدالغنى اردبیلى تدوین شده است. مشخصات کتاب‏ شناختى این اثر از این قرار است: تقریرات فلسفه امام خمینى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، سه مجلد. در صفحه شش مقدمه این اثر چنین مى‏ خوانیم: «اسفار به‏ عنوان برترین خاستگاه حکمت متعالیه و شرح منظومه که به گونه‏‌اى چکیده آن به‏‌شمار مى‏‌رود، سالیانى دراز در حوزه اندیشه و تدریس علوم عقلى جایگاه ویژه‏‌اى را به خود اختصاص داده و شرح و حواشى فراوانى بر آنها در سبک‏‌هاى گوناگون به رشته تحریر درآمده که مجموعه حاضر نیز گوشه‏‌هاى به‏ جا مانده از حدود بیست سال تدریس این دو کتاب توسط امام خمینى(ره) است». یافته‏‌ها نشان مى‏‌دهد این تقریرات به رؤیت و مطالعه امام خمینى رسیده است.

 

    ر ک: عبدالغنى اردبیلى، تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۱.
    گفته شده امام خمینى در سال ۱۳۴۷ ق در حالى‏که تنها ۲۷ سال داشت، تدریس فلسفه را آغاز کرد. ایشان در انتخاب شاگرد و کتابى که به ‏عنوان متن باید تدریس شود، دقت فراوانى به عمل مى‏‌آورد و از امتحان کتبى و شفاهى شاگردان و تهذیب نفس و رشد اخلاقى آنان غافل نبوده است. امام خمینى از شاگردان مى‏‌خواست درس را بنویسند و به رؤیت ایشان برسانند؛ اگر مشاهده مى‏کرد کسى در فهم و درک مطالب مشکل دارد، اجازه ورود به درس را به او نمى‏‌داد (على‏ اکبر ضیائى، نهضت فلسفى امام خمینى، ص ۱۳ – ۱۴).
    عبدالغنى اردبیلى، تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۳، ص ۱۳.

    همان.
    همان.
    صحیفه امام، ج ۳، ص ۱۸۳.
    نامه فرهنگ، شماره ۱۷، ص ۱۰۴ – ۱۰۵ و پژوهشنامه متین، شماره ۱، ص ۳۸۴، به نقل از مقدمه تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۱.
    امام خمینى تحریرالوسیله را در ماه‏هاى تبعید در ترکیه در ۱۳۴۳ نگارش کرده است (ر ک: نجف لک‏ زایى، سیر تطور تفکر سیاسى امام خمینى).
    سید محمد خامنه‏ اى در مقاله‏اى ابعاد فقهى صدرالمتألهین را نشان داده است (ر ک: زندگى، مکتب و شخصیت صدرالمتألهین (فقه و حدیث)، ص ۴ – ۲۰).
    سید حسین نصر، «عرفان نظرى و تصوف علمى و اهمیت آنها در دوران کنونى»، ترجمه انشاءاللّه رحمتى، اطلاعات حکمت و معرفت، شماره ۵ ، ص ۸ .
    در نشستى که با آیه‏اللّه‏ جوادى آملى برگزار شد ایشان به این جنبه اشاره‏ اى کوتاه داشت (شریف لک‏ زایى (به اهتمام)، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه – دفتر اول: مجموعه نشست‏ها و گفتگوها).

    عبدالکریم سروش، «آفتاب دیروز، کیمیاى امروز»، کیهان فرهنگى، شماره ۳، ص ۱۶۳.
    عبدالغنى اردبیلى، تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۳، ص ۴۴۵. تفسیر آیه‏اللّه‏ جوادى از این مسئله نیز چنین است. ایشان نیز بر این باورند که چله‏ نشینى به معناى عزلت‏ گزینى و بریدن از اجتماع نیست: چله‏ گیرى معنایش این نیست که انسان از جامعه جدا شود و دست از کار، کسب و تحصیل بکشد و منزوى شود. چله‏ گیرى این است که انسان چهل روز مراقب قلب و قواى ادراکى خود باشد و برخلاف رضاى خدا چیزى نیندیشد. در چله‏ گیرى باید در متن جامعه باشى، ولى بر تمام اعمال و رفتارت رضاى خدا را در نظر بگیرى (پایگاه اطلاع رسانى مرکز خبر حوزه، نهم آبان ۱۳۸۷).

    ابن ‏سینا در فصل نهم از نمط دهم مى‏گوید: ثم ان کان ما یلوّحه ضرب من‏النظر مسطوراً الا على الراسخین فى‏الحکمه المتعالیه (خواجه نصیرالدین طوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن‏زاده آملى، ج ۳، ص ۱۱۱۲).
    نشست اعضاى گروه فلسفه سیاسى پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى با حضرت آیه‏اللّه‏ جوادى آملى در دفتر معظم‏له در قم به تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۸۶. ایشان همچنین مى‏‌گوید: «مهم‏ترین عاملى که مرحوم صدرالمتألهین را از حکمت مشاء و اشراق به حکمت متعالیه سوق داد، مسائل عرفان بوده است. هنگامى‏‌که در این مسئله دقت مى‏‌کنیم، مى‏‌بینیم که اساتید و هم بحث‏ هاى ایشان چنین نبودند. خود ملاصدرا نیز اصاله الماهوى متصلب بود. در مقدمه رحیق مختوم آمده است که عبارت‏‌هاى ایشان در مقدمه اسفار همان عبارت‏‌هاى فصوص قیصرى است؛ بنابراین باید بگوییم که عرفان او را متحول کرد وگرنه اساتید او در حوزه اصفهان مشخص بودند و سابقه او نیز روشن بود؛ عرفان دفعتاً او را به این صورت درآورد و موجب چرخش ۱۸۰ درجه‏اى در تفکر او شد».

    در همین زمینه مناسب است از امام سید موسى صدر یاد کنم که به‏ منزله حکیمى صدرایى و متأثر از حکمت متعالیه، تحول عظیمى در لبنان به وجود آورد و به نوعى به سفر چهارم صدرالمتألهین جامه عمل پوشاند. مى‏توان عنصر حکمت متعالیه را در آثار ایشان نشان داد.
    علیرضا صدرا، «چشم‏انداز فلسفه سیاسى متعالیه»، نشست برگزار شده در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى، ۳۰ تیر ۱۳۸۷.


    آیت اللّه‏ جوادى آملى مى‏گوید: کسانى که از حکمت متعالیه بهره‏‌اى داشتند، وقتى اصول را ارزیابى کردند، فقه زنده‏‌اى ارائه دادند … (شریف لک‏زایى (به اهتمام)، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه – دفتر اول: مجموعه نشست‏ها).

فهرست منابع

    اردبیلى، عبدالغنى، تقریرات فلسفه امام خمینى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۸۱.
    الهى، محسن، سیاست صدرایى، دانشگاه شهید بهشتى، تهران، ۱۳۸۶ (رساله کارشناسى ارشد).
    امام خمینى، دیوان اشعار، چاپ سوم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۷۲.
    ـــــــــــــ ، شرح دعاى سحر، ترجمه و مقدمه سید احمد فهرى، تهران، ۱۳۵۹.
    ـــــــــــــ ، صحیفه امام، جلد سوم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۷۸.
    ـــــــــــــ ، کشف اسرار، بى‏نا، بى‏جا، بى‏تا.
    ـــــــــــــ ، محرم راز، چاپ هفتم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۷۶.
    جوادى‏آملى، عبداللّه، سرچشمه اندیشه (مجموعه مقالات و مقدمات فلسفى)، چاپ سوم، مرکز نشر اسراء، قم، ۱۳۸۶.
    خامنه‏اى، سید محمد، «زندگى، مکتب و شخصیت صدرالمتألهین (فقه و حدیث)»، خردنامه صدرا، شماره ۵۰ ، زمستان ۱۳۸۶.
    خمینى، سیداحمد، «امام، حوزه و سیاست»، فصلنامه حضور، شماره ۱، خرداد ۱۳۷۰.
    ــــــــــــــــــــ ، مجموعه آثار یادگار امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۷۵.
    رجبى، محمدحسن، زندگینامه سیاسى امام خمینى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، ۱۳۶۹.
    زنجانى، سید عزالدین «گفتگو»، مجله حضور، شماره ۳۲، ۱۳۶۸.
    سروش، عبدالکریم، «آفتاب دیروز، کیمیاى امروز»، کیهان فرهنگى، شماره ۳، ۱۳۶۸.

(۲۰۲)

    صدرا، علیرضا، «چشم‏انداز فلسفه سیاسى متعالیه»، نشست برگزار شده در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى، ۳۰ تیر ۱۳۸۷.
    صدرالمتألهین شیرازى، محمدبن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فى‏ الأسفار العقلیه الأربعه، الطبعه الرابعه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۴۱۰ ق / ۱۹۹۰ م.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، خلق‏الاعمال (مجموعه رسائل فلسفى صدرالمتألهین)، به اهتمام ناجى اصفهانى، حکمت، تهران، ۱۳۷۵.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، رساله سه اصل، به تصحیح سید حسین نصر، روزنه، تهران، ۱۳۸۱.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، کسر اصنام الجاهلیه، به تصحیح محسن جهانگیرى، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، تهران، ۱۳۸۱.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مبدأ و معاد، ترجمه احمد بن محمد الحسینى اردکانى، به کوشش عبداللّه نورانى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، ۱۳۶۲.
    ضیائى، على‏اکبر، نهضت فلسفى امام خمینى، چاپ اول، مؤسسه چاپ و نشر عروج، تهران، ۱۳۸۱.
    طوسى، الخواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن‏ زاده آملى، الطبعه الثانیه، مؤسسه بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۶.
    قادرى، على، خمینى، روح ‏اللّه (زندگینامه امام خمینى بر اساس اسناد و خاطرات و خیال)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ۱۳۷۸.
    لک‏زایى، شریف (به اهتمام)، «به‏ سوى حکمت سیاسى متعالیه»، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه (جلد اول: مجموعه مقالات)، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، قم، ۱۳۸۸.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه (دفتر اول: مجموعه نشست‏ها و گفتگوها)، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، قم، ۱۳۸۷.
    لک‏زایى، نجف، سیر تطور تفکر سیاسى امام خمینى، چاپ هفتم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران، ۱۳۸۷.
    نصر، سید حسین، «عرفان نظرى و تصوف علمى و اهمیت آنها در دوران کنونى»، ترجمه انشاءاللّه رحمتى، اطلاعات حکمت و معرفت، شماره اول، ۱۳۸۶.