نظريه ولايت فقيه امام خمينى به نظريه ولايت مطلقه فقيه معروف شده است. اين تعبير در سخنان ایشان نيز به كار رفته و از همين رو تلقىها و تفسيرهاى مختلفى از آن به عمل آمده است. در موارد مختلفى ايشان اين اصطلاح را بهكار برده است.[1][1]
پرسش این است كه ولايت مطلقه به چه معنا است؟ آيا همان گونه كه پارهاى پنداشتهاند، مراد از ولايت مطلقه رهايى از هر قيد و بند و نوعي خودكامگي است يا اينكه ولىّ فقيه داراى قيد است؟ هدف اين نوشته پاسخ به پرسش مذكور است.
پارهاى از قائلان و مفسران اين نظريه به تبيين اصطلاح «مطلقه» پرداخته و ساحت فقيه را از استبدادورزى و خودكامگي بركنار دانستهاند. آيتاللَّه جوادى آملى معتقد است مراد از ولايت مطلقه، ولايت در اجراى احكام اسلامى است؛ به اين معنا كه فقيه و حاكم اسلامى، ولايت مطلقهاش، که ولایتش ولایت فقاهت و عدالت است، محدود به حوزه اجرايى است و نه تغيير احكام الاهى و در مقام اجرا نيز حق نخواهد داشت هر گونه اراده كرد احكام را اجرا كند، بلكه اجراى احكام اسلامى نيز بايد توسط راهكارهايى كه خود شرع مقدس و عقل ناب و خالص بيان نموده است صورت گيرد. از اين رو ولايت مطلقه از سه ويژگى برخوردار است:
یکم. فقيه عادل، متولى و مسؤول همه ابعاد دين در دوران غيبت است و شرعيّت نظام سياسى اسلامى و اعتبار همه مقررات آن وابسته به او است و با تأييد و تنفيذ او مشروعيت مىيابد.
دوم. اجراى همه احكام اجتماعى اسلام كه در نظم جامعه اسلامى دخالت دارند، بر عهده فقيه جامع شرايط است كه يا خود بهطور مستقيم انجام مىدهد و يا به افراد داراى صلاحيت تفويض مىكند.
سوم. در هنگام اجراى دستورهاى خداوند، در موارد تزاحم احكام اسلامى با يكديگر، ولىّ فقيه براى رعايت مصلحت مردم و نظام اسلامى، اجراى برخى از احكام دينى مهم را به خاطر اجراى احكام دينى مهمتر، بهطور موقت تعطيل مىكند. اختيار او در اجرا و تعطيل موقت برخى از احكام، مطلق بوده و شامل همه احكام گوناگون اسلام مىباشد؛ زيرا در تمام موارد تزاحم، مهمتر بر مهم مقدم مىشود و اين تشخيص علمى و تقديم عملى بر عهده فقيه جامع شرايط است.[2][2]
آن گونه که ملاحظه شد، در این برداشت، ولايت مطلقه فقيه به معناى خودكامگی نيست، بلكه داراى شرايط و قيود علمى و عملى است كه حفظ آن شرايط از حيث حدوث و تداوم و استمرار ضرورى است. از اين رو مطلق بودن ولايت به معناى التزام فقيه به تبيين و اجراى همه احكام شريعت و چارهانديشى در مواقع تزاحم ميان آنها است. تزاحم در هنگام اجراى برخى احكام با احكام ديگر روى مىدهد بهگونهاى كه انجام يكى سبب ترك ديگرى مىشود و دو حكم را نمىتوان در يك زمان با هم اجرا كرد. در سازوكار و چگونگى اين ترجيح نيز بحث شده است كه يكى از آنها كاربست مشورت است.[3][3]
آيت اللَّه معرفت نيز به تبيين مفهوم ولايت مطلقه فقيه از منظرى ديگر پرداخته است. به اعتقاد وى مقصود از اطلاق در عبارت ولايت مطلقه فقيه، شمول و اطلاق نسبى در مقابل ديگر انواع ولايتها است كه جهت خاصى در آنها مورد نظر است. فقها هنگامى كه از انواع ولايتها نام مىبرند، محدوده هر يك را مشخص مىسازند؛ مانند ولايت پدر بر دختر در امر ازدواج، ولايت پدر و جدّ در تصرفات مالى فرزندان نابالغ، ولايت عدول مؤمنين در حفظ و حراست اموال غايبين، ولايت وصىّ يا قيم شرعى بر صغار و مانند اين موارد كه در كتب فقهى از آنها به تفصيل بحث شده است. اما هنگامى كه ولايت فقيه را مطرح مىكنند، دامنه آن را گستردهتر دانسته و آن را در ارتباط با شؤون و مصالح عمومى امت مىدانند كه بسيار پردامنه است. بدين معنا كه فقيه شايسته كه بار مسؤوليت زعامت را بر دوش مىگيرد، در تمامى ابعاد سياستمدارى مسؤوليت دارد و در راه تأمين مصالح امت و در تمامى ابعاد آن بايد بكوشد. از نظر وی اين همان ولايت عامه است كه در سخنان گذشتگان آمده است و مفاد آن با ولايت مطلقه كه در كلمات متأخرين رايج گشته يكى است.[4][4]
او در ادامه يادآور مىشود كه هيچ فقيهى از واژه عامه يا مطلقه، معناى غير معقولى را قصد نكرده و واژههايى هم چون نامحدوديت، مطلق العنان و اراده قاهره، مفاهيمى خودساخته اند كه ناروا به فقها نسبت داده شده است. از اين رو ولايت فقيه مسؤوليت اجرايى خواستههاى فقهى را مىرساند كه اين خود محدوديت را اقتضا مىكند و هرگز به معناى تحميل اراده شخص نيست؛ زيرا شخص فقيه حكومت نمىكند، بلكه فقه او است كه حكومت مىكند.[5][5] در واقع وی بحث را از جنبه شخصی – فقیه - به جنبه حقوقی – فقیه – می کشاند.
توجه به آنچه گذشت و مواردی از این قبیل، نشان می دهد ولايت فقيه نسبتى با حكومت مطلقه و خودكامه ندارد. آنچه سبب يكسان پنداشتن ولايت مطلقه فقیه با حكومت مطلقه سياسى شده است، اشتراك اين دو در اصطلاح مطلقه است. در واقع مطلقه در ولايت فقيه اشاره دارد به اينكه ولايت فقيه مقيد به امور حسبه و قضاوت و فتوا نيست، بلكه ولايت فقيه گستردهتر از موارد مذكور بوده و حوزه عمومی و سیاسی را نيز شامل مىشود. اما مطلقه در حكومت مطلقه به معناى همه كاره بودن حاكم و هيچ كاره بودن دیگران است و آنچه ملاك عمل است خواستههاى يك فرد است. از اين رو به آن مطلقه سياسى گفته مىشود.
بر اساس آموزه های طرفداران ولایت مطلقه فقیه، آنگاه كه استبداد ورزى فقيه آغاز شود، ولايت فقيه خاتمه مىيابد و فردى مستبد حكمروايى مىكند نه فقيهى عادل و اسلام شناس.[6][6] اين برداشت با توجه به تأكيدات و تصريحات امام خمينى و نيز تفسير پارهاى از مفسرّان ديدگاه ايشان كاملاً روشن مىكند كه در صورت خودكامگى فقيه، چنين شخصى از ولايت ساقط مىشود:
«حكومت اسلامى هيچ يك از انواع حكومتهاى موجود نيست. مثلاً استبدادى نيست كه رئيس دولت مستبد و خودرأى باشد، مال و جان مردم را به بازى بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند، هركس را ارادهاش تعلق گرفت بكشد، و هر كه را خواست تيول بدهد و املاك و اموال ملت را به اين و آن ببخشد. رسول اكرم(ص) و حضرت اميرالمؤمنين(ع) و ساير خلفا هم چنين اختياراتى نداشتند. حكومت اسلامى نه استبدادى است، نه حكومت مطلقه، بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معناى متعارف فعلى آن كه تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره، مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم(ص) معين گشته است.»[7][7]
ميتوان اين بحث را با توجه به آموزههاي ديني از منظري ديگر نيز پي گرفت. از اين رو به نظر ميرسد با توجه به مسأله نظارت عمومي در اسلام و امر به معروف و نهي از منكر، عموم مردم، احزاب و جريانهاي سياسي و نهادهاي مدني و غير دولتي و اصناف و گروههاي مختلف فعال در جامعه ميبايست بر حوزه عمومي نظارت كنند و ميتوانند به اتفاق و اجماع تشخيص دهند كه آيا ولي فقيه شرايط ولايت و رهبري را از دست داده و به تعبير امام خميني به خودگامگي و استبداد كشيده شده است يا خير. علاوه بر اينكه همه به گونهاي موظف به نظارت در حوزه عمومي هستند، در مورد ولي فقيه و شحص رهبر، مطابق قانون اساسي، اين وظيفه به طور مشخص به مجلس خبرگان واگذار شده است تا با نظارت دائمي بر حوزه اختيارات رهبري و با توجه به قرائن و شواهد در اينباره به داوري بپردازد.
باید گفت جريان مخالف و منتقد ولايت مطلقه فقيه - كه آن را همسان خودكامگى و رها از هر قيد و بندى مىداند - در عمل با امورى مواجه شده که چنين معنايى از آن به مشام رسیده است. گرچه آن اعمال توسط شخص ولىّ فقيه هم انجام نگرفته باشد، اما ممكن است توسط طرفداران و كارگزاران حكومتى كارهايى صورت گيرد كه در برخی موارد حكومت خودكامه را در ذهن نمایان سازد. از اين رو لازم است همه امور در مجارى قانونى انجام يابد. از اين ديد ولىّ فقيه در حوزه خصوصى افراد مجاز به هيچ گونه دخل و تصرفى نيست. گرچه ممكن است حقوق خصوصی هنگامى كه در تزاحم با امر مهمترى، يعنى حوزه عمومى، واقع گردد حقوق جمعى مقدم شود، اما اصل بر عدم دخالت در حوزه خصوصى افراد و شهروندان نظام سياسى اسلامى است.[8][8]
افزون بر موارد مذكور، سخنان ديگرى نيز مىتوان يافت كه تأكيد بر حفظ حريم خصوصى مردم دارد. امام خمينى در فرمانى كه در 24 آذر 1361 خطاب به قوه قضائيه و ديگر ارگانهاى اجرايى در مورد اسلامى شدن قوانين و عملكردها صادر نمود، در واقع تفسير خود را پيشاپيش از مفهوم ولايت مطلقه فقیه ارائه داده است، زيرا در اين نامه كه در شمار حكم حكومتى است به دولت و كارگزاران حكومتى دستور مىدهد كه حوزه و حريم خصوصى افراد را به دليل «لزوم اسلامى نمودن تمام ارگانهاى دولتى»[9][9] رعايت نمايند. پارهاى بندهاى اين نامه كه به فرمان هشت مادهاى نيز شهره است به حوزه خصوصى افراد اشاره دارد. اين موارد بهطور مختصر عبارتند از:
یکم. احضار و توقيف افراد بدون حكم قاضى كه بر اساس موازين شرعى است، جايز نيست و تخلف از آن موجب تعزير مىشود.
دوم. تصرف در اموال منقول و غير منقول بدون حكم شرعى، جايز نيست. ورود به مغازه و محل كار و منازل افراد بدون اذن صاحب آنان براى جلب يا كشف جرم و ارتكاب گناه ممنوع است.
سوم. شنود تلفن و استماع نوار ضبط صوت ديگران به نام كشف جرم جايز نيست. افزون بر اين، تجسس درباره گناهان ديگران و دنبال كردن اسرار مردم جايز نيست و فاش ساختن اسرار آنان جرم و گناه است.
چهارم. تجسس براى كشف توطئه و مقابله با گروههاى مخالف نظام كه قصد براندازى دارند و كار آنها مصداق افساد در زمين است مجاز است. در این صورت مىبايست ضوابط شرعى رعايت گردد و با دستور دادستان باشد.
پنجم. هنگامى كه مأموران قضايى از روى خطا و اشتباه وارد منزل و محل كار شخصى و خصوصى مىشوند و با آلات لهو، قمار، فحشا و مواد مخدر برخورد كردند حق ندارند آن را افشا كنند. هيچ كس محق نيست حرمت مسلمانان را هتك نمايد.
ششم. صدور حکم ورود به منزل يا محل كار افراد كه خانه امن و تيمى نبوده و در آنجا عليه نظام توطئه صورت نمىگيرد مجاز نیست.[10][10]
موارد مذكور بىنياز از تبيين و تحليل است و گوياى نظر صريح و مكتوب امام خمينى درباره حقوق مردم در حوزه خصوصى و احوال شخصى است. در موارد ديگرى نيز سخنان صريحى در اينباره دارند. از جمله در مباحث ولايت فقيه خود و در تقابل دو نوع حكومت دينى و غير دينى[11][11]
به نظر مىرسد مىتوان مفهوم ولايت مطلقه فقيه را كه امام خمينى در آخر حيات خويش به كار برد با توجه به سخنان خود ايشان تأويل نمود. موارد ذكر شده از گفتهها و نوشتههاى امام خمينى كه در اين بحث به آن استناد شد به اندازه كافى گوياى اين حقيقت است كه مراد ايشان از مفهوم ولايت مطلقه فقیه، همه كاره بودن فقيه و حاكم اسلامى نيست. با توجه به ديدگاه امام خمينى اگر ولايت مطلقه را به خودكامگي تفسير كنيم در اين صورت فقيهى که چنين شيوهاى را در پيش گيرد خود به خود از ولايت بر جامعه مسلمانان عزل می شود و هيچ گونه ولايتى ندارد. بندهاى فرمان امام، به اندازه كافى نشاندهنده ديدگاه حاكم بر نظرات امام خمينى است. البته ممكن است مراد اشخاص ديگرى از ولایت مطلقه، خودكامگي باشد كه در اين صورت بايد جداگانه به آن پرداخت. به نظر مىرسد تحليل ولايت مطلقه فقيه در ديدگاههاى امام خمينى در قالب دانشواژه جمهورى اسلامى قابل تحليل و ارزيابى دقيقترى باشد. اصطلاحی که خود ایشان نیز به آن توجه داشت و با تأکید بر آن نظام سیاسی نوینی را پدید آورد.
به هر حال بر اساس انديشه سياسي امام خميني، ولايت مطلقه فقيه، به معنای خودكامگی و استبدادي نيست. در صورتي كه فقيه به استبداد و خودكامگي روي آورد و آزاديهاي سياسي و مشروع و قانوني را محدود نمايد خود به خود از ولايت عزل ميشود و ديگر رهبري جامعه اسلامي را برعهده نخواهد داشت.
پی نوشت ها
[1]. ر.ک.به: صحيفه امام (مجموعه آثار امام خمينى). ج20، چاپ نخست، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1378، ص451 و 455.
[2]. عبداللَّه جوادى آملى. ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت. چاپ نخست، قم: اسراء، 1378، ص 251.
[3] . براى اطلاع بيشتر بنگريد به همان منبع، ص252-249، 463، 464، 482-480.
[4] . محمد هادى معرفت، ولايت فقيه، چاپ نخست، قم: ياران، 1377، ص 74.
[5] . همان، ص 75.
[6] . ر.ک.به: صحيفه نور. ج 3، ص 69.
[7] . امام خمينى. ولايت فقيه (حكومت اسلامى). چاپ نخست، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1371، ص 32 و 33. در همین زمینه باید اشاره کنم که به اعتقاد امام خمینی، اختیارات ولی فقیه در حوزه عمومی همسان اختیارات معصوم است.
[8] . براى اطلاع بيشتر در اين زمينه وتفسير ولايت مطلقه فقيه نگاه كنيد به: احمد آذرى قمى، قرآن و ولايت فقيه، چاپ نخست، قم: مؤسسه مطبوعاتى دارالعلم، 1371، بهويژه صفحات 67-8 كه در نقد مخالفان ولايت مطلقه است.
[9] . متن كامل نامه مذكور در مجموعه سخنان امام خمينى در صحيفه نور، ج 17، ص 105 - 107 آمده است.
[10]. موارد مذكور از بندهاى چهارم تا هفتم فرمان امام خمينى استخراج شدهاند. ر.ك: صحيفه نور. ج 17، ص 105 - 107.
[11] . امام خمينى، ولايت فقيه، حكومت اسلامى، پيشين، ص 35.
شریف لک زایی