چاپ
دسته: مقاله
بازدید: 2829

چکیده

دو مفهوم اخلاق و آزادى در شمار مفاهيم فربه تجويزى و از ناب ترين مباحث فلسفه سياسى است. برجستگى اين مفاهيم به گونه‏اى است كه در تمامى دوره‏هاى حيات انديشه سياسى خود را بر ذهن و انديشه متفكران و زندگى آدمى تحميل كرده است. از اين رو نوشته حاضر در تلاش است تا نگره يكى از فيلسوفان مسلمان معاصر در باب مناسبات اخلاق و آزادى را بكاود و با سنجش اين دو مفهوم فربه فلسفه سياسى، به طرح و آزمون مدعاى مقاله در باب اولويت آزادى بر اخلاق بپردازد.

درامد

اهميت و ضرورت اخلاق و آزادى بر اصحاب دانش و معرفت پوشيده نيست. فقدان هر دو موجبات كج‏روى، انحراف و زوال را در هر جامعه‏اى فراهم مى‏آورد. علاوه بر اين، هم اخلاق و هم آزادى در شمار ارزش‏ها و مؤلّفه‏هايى هستند كه در گذشته مورد بحث و مطالعه قرار مى‏گرفته و به نوعى در تمامى تمدن‏هاى بشرى بروز و ظهور يافته‏اند. مى‏توان گفت در هر كجا كه تمدنى به بار نشسته، آن تمدن به نسبت‏هاى متفاوت، مبتنى بر عنصرى از اخلاق و آزادى بوده است. پاى‏بندى و عدم پاى‏بندى به اخلاق و آزادى تأثيرات شگرفى در جامعه دارد كه تمدن آفرينى وجه اساسى و بارز آن به شمار مى‏رود.

اين مقاله صرفاً به گفت‏وگو درباره اهميت و منزلت اين مفاهيم برجسته نمى‏پردازد بلكه در تلاش است تا نگره يكى از فيلسوفان معاصر مسلمان را در باب رابطه و نسبت ميان اين دو مفهوم بكاود و با سنجش اين دو عنصر اساسى در انديشه ايشان، به طرح و آزمون مدعاى مقاله كه اولويت آزادى بر اخلاق است، بپردازد.2

مفهوم اخلاق‏

علامه محمد تقى جعفرى مفهوم اخلاق را از زواياى مختلف و با تعابير گوناگونى بحث كرده است. اين تعريف‏ها دايره گسترده‏اى از «مقيد شدن به عامل درونى كه انسان را به سوى نيكى‏ها سوق داده و از بدى‏ها دور مى‏نمايد»، «شكوفا شدن همه ابعاد مثبت انسانى در مسيرى كه رو به هدف اعلاى زندگى پيش گرفته است» و نيز «آگاهى به بايستگى‏ها و شايستگى‏هاى سازنده انسان در مسير جاذبه كمال و تطبيق عمل و قول و نيت و تفكرات وارده بر اين بايستگى‏ها و شايستگى‏ها» را در برمى‏گيرد.3
تعريف ايشان از اخلاق را مى‏توان در عبارت كوتاه «ابتهاج و شكفتن شخصيت آدمى در مسير حيات معقول»4 مشاهده كرد. به ديگر سخن، اخلاق شكوفايى استعدادهاى مثبت و عالى‏ترين حقايق درون آدمى در جهت كمال و هدف اعلاى زندگى است. اين تعريف تا حدودى به غايت اخلاق ناظر است؛ به اين معنا كه هدف از اخلاق، همانا قرار دادن خود (انسان) در مسير جاذبه كمال و صعود به مقام منِ حقيقى مى‏باشد. اين صعود چيزى جز دست يافتن به آنچه كه علامه جعفرى آن را حيات معقول مى‏نامد، نيست.
در موارد ديگرى نيز ضمن بررسى و نقد ديدگاه‏هاى مختلف‏5 در باب اخلاق، به ارائه تعريف مورد نظر خود مى‏پردازد. مشخصه اساسى تعريف وى، تأكيد بر اخلاق كمالى و يا اخلاق در حيات معقول است. نقد اساسى ايشان بر ساير مكاتب اخلاقى اين است كه ديدگاه‏هاى اين مكاتب يا از مدار ارزش و اخلاق خارج‏اند و يا آن گونه كه لازم است، ماهيت اخلاق و ارزش را متوجه نشده و امكان به تعالى رساندن حقيقى انسان را ندارند. اخلاق مورد نظر ايشان اخلاق معطوف به گذشت از لذايذ و امتيازات، بدون در نظر داشتن پاداش و هر گونه سوداگرى و سودگرايى است كه جز به حس كمال‏گرايى مستند نمى‏باشد.6
ايشان با توجه به تعريفى كه از مفهوم اخلاق و سياست ارائه مى‏دهد، به تقدم سياست بر اخلاق حكم نموده و معتقد است در باب نسبت اخلاق و سياست مى‏توان از دو منظر سخن گفت: نخست، از منظر جريان خارجى تاريخ بشرى و آنچه كه در عالم خارج واقع شده است. در اين حالت، بين اخلاق و سياست رابطه عمل و عكس‏العمل دو جانبه برقرار است و دوم، از منظر آموزه‏هاى اسلامى، آن چنان كه بايد باشد. در اين حالت، اخلاق تابع سياست و جزء آن مى‏باشد و سياست مقدم است و براى اخلاق، تدبير مى‏انديشد و جامعه را به سمت اخلاق سوق مى‏دهد. همان‏گونه كه ذكر خواهد شد، سياست در انديشه ايشان تعريف خاصى دارد.
وى در بسط و تبيين اين گونه‏شناسى واقع‏گرايانه يا تاريخى و آرمانى يا دينى مى‏گويد: اخلاق و سياست آن گونه كه در جريان خارجى و عينى تاريخ بشرى ديده مى‏شود، با يكديگر رابطه عمل و عكس‏العمل دارند. گاهى سياست و سياست‏مدار روش صحيح و منطقى و اخلاقى براى اجتماع ايجاد مى‏كند و گاهى اجتماع صحيح، سياست و سياست‏مدار را تابع خود قرار مى‏دهد. از سوى ديگر، گاهى رژيم سياسى ظالمانه و سياست‏مدار ستمكار، اجتماع را فاسد مى‏كند و گاهى اجتماع فاسد سياست و سياست‏مدار پوچ و ضد ارزش را برمى‏گزيند.
اما اگر مقصود از سياست، اصول و قوانين عالى‏اى باشد كه در عين حال كه مجموعه افراد اجتماع را رهبرى مى‏كند، وظيفه خود افراد را نيز از جنبه اخلاقى و درونى مشخص نمايد، اخلاق تابعى از سياست خواهد بود. به عبارت ديگر، اگر مراد از سياست، مديريت حيات معقول انسان‏ها - چه در حالت فردى و چه اجتماعى - براى نيل به عالى‏ترين هدف‏هاى مادى و معنوى مانند برنامه‏ها و مقررات و آموزه‏هاى دينى باشد آن گاه بايد گفت كه اخلاق تابع و جزئى از سياست است.7
سياست از منظر ايشان «مديريت زندگى انسان‏ها در راه وصول به بهترين هدف‏هاى مادى و معنوى»8 است. به نظر علامه در طول تاريخ سياست‏مدارانى كه در حيات طبيعى محض غوطه‏ور بوده‏اند، زندگى «كس»ها را به حركت «چيز»ها تنزل داده‏اند. وى با نگاهى انتقادى به مجموعه مباحث انديشمندان غرب، بر اين باور است كه براى مثال، ماكياولى با نظر به حيات طبيعى محض، منطقى‏ترين مطالب را نوشته و حتى لحظه‏اى هم درباره حيات معقول و امكان تحقق آن در جوامع بشرى نينديشيده است. در واقع، ماكياولى به جاى آن كه به استعدادهاى عظيم انسان‏ها بينديشد، به بيان محتويات درونى خود پرداخته و مديريت زندگى طبيعى محض انسان‏ها را كه ناشى از حب ذات است، مطرح كرده است. در مقابل سياست در حيات طبيعى محض، سياست در حيات معقول قرار دارد كه هم هدف‏مند است و هم مبدأ و مسير دارد. هدف سياست در حيات معقول، ايجاد عوامل آگاهانه و تنظيم نيروها و فعاليت‏هاى جبرى زندگى طبيعى با برخوردارى از رشد و توسعه آزادى است و مبدأ حركت آن، رهايى از حب ذات است و مسير آن عبارت از حركت‏هاى مستمر شخصيت انسانى براى ورود به هدف اعلاى زندگى مى‏باشد.9 در واقع، انسان در اين مسير با آزادى تمام دست به انتخاب مى‏زند و در تلاش است تا به هدف متعالى زندگى دست يابد. در مباحث بعدى، درباره حيات معقول و تفاوت آن با حيات طبيعى محض سخن خواهيم گفت.
وقتى تعريف علامه از اخلاق را در كنار تعريف ايشان از سياست مورد سنجش و مطالعه قرار مى‏دهيم، همبستگى و تكميل‏كنندگى اين دو مفهوم را به روشنى در مى‏يابيم. از چنين منظرى است كه سياست اولويت و تقدم مى‏يابد و براى شخصيت آدمى در مسير حيات معقول برنامه‏ريزى مى‏كند. بنابراين، به اعتقاد ايشان در مسير حيات معقول، سياست در صدر قرار دارد و اخلاق تابعى از سياست و بلكه جزئى از آن است.
اخلاق و مباحث اخلاقى بيش از هر چيز در حوزه عمومى مورد توجه است و تأثيرات خود را در اين حوزه برجاى مى‏گذارد. اما از سويى، بايد خاطر نشان كرد كه پذيرش هر عنصر اخلاقى، در حوزه خصوصى نيز تأثيرات خاص خود را دارد و زندگى خصوصى بركنار از آن نيست، چنان‏كه آموزه‏هاى دينى، انسان را در همه حال - چه در خلوت و چه آشكارا - مورد خطاب قرار مى‏دهد. مباحث علامه در مورد اخلاق ناظر به اين است كه فضايل اخلاقى مى‏تواند حوزه عمومى و خصوصى فرد را به يكسان و متفاوت مورد تأثير و تأثر قرار دهد. مهم اين است كه انسان به طور مستمر در مسير حيات معقول كه همانا مسير تكامل و سعادت و قرب به خداوند است، حركت كند.
نكته مهم اين كه پيامدهاى عمل كردن به ارزش‏هاى اخلاقى در هر حوزه‏اى جلوه و نمود ويژه‏اى مى‏يابد. از آن جا كه دولت را ياراى دخالت در حوزه خصوصى نيست، پس بايد حداقلى از نظم را در حوزه عمومى براى شهروندان پديد آورد تا عموميت ارزش‏ها ثابت بماند و ديگر كسى به حقوق آدميان كه اخلاق و آزادى شهروندان از جمله آنها مى‏باشد، تجاوز نكند. درباره اين‏كه چه كسى اخلاقى است، مى‏توان گفت «هر گاه فردى گرايش اساسى وجود خود يعنى كمال‏طلبى را فعال ساخته و بدون احتياج به عامل بيرونى از بدى‏ها كنار رفته و نيكى‏ها را انجام دهد، چنين فردى از اخلاق بهره‏مند بوده و در حوزه اخلاق است»10 و فردى اخلاقى شمرده مى‏شود.

تأمل در حيات معقول‏

بازشناسى اجزاى ناپيوسته انديشه علامه جعفرى بدون شناخت ديدگاه وى در باب حيات معقول ميسور نيست. در واقع، با طرح بحث حيات معقول، زواياى به نظر نامنسجم، متنوع و متكثر انديشه علامه به نوعى انسجام مى‏يابد و هر يك از گزاره‏هاى انديشه فلسفى ايشان در جاى خود قرار مى‏گيرد. شناخت انديشه وى و نيز نوشته حاضر در باب رابطه اخلاق و آزادى، مبتنى بر آگاهى از نگرش وى درباره حيات معقول است. شايد بتوان گفت آنچه ايشان درباره حيات معقول مطرح كرده، بى‏شباهت به مدينه فاضله و آرمانى مورد نظر فيلسوفان كلاسيك مسلمانى همانند ابو نصر فارابى نيست. البته علامه جعفرى سعى نموده به آن جنبه عينى و عملى بيشترى ببخشد.
حيات معقول علامه محمد تقى جعفرى در مقابل حيات طبيعى محض قرار دارد. به اعتقاد وى، حيات طبيعى محض نوعى زندگى حيوانى است و افرادى كه در آن ساكن‏اند، به تنازع بقا اشتغال دارند. در حيات طبيعى محض، اشباع غرايز طبيعى اصالت دارد و حيات انسانى اسير خواسته‏هاى طبيعى است و ابعاد مثبت وجود آدمى به فراموشى سپرده شده و بسيارى از توانايى‏ها، ظرفيت‏ها و استعدادهاى او ناديده گرفته شده و يا به نابودى گراييده است. از سويى اين حيات، داراى ويژگى‏هايى است كه در آن، ابعاد و ظرفيت‏هاى وجودى و استعدادهاى آدمى در نيل به تعالى و كمال دستْ‏خوش فراموشى مى‏شود. در مقابل ايشان در تعريف حيات معقول مى‏گويد:
حيات آگاهانه‏اى كه نيروها و فعاليت‏هاى جبرى و جبرنماى زندگى طبيعى را با برخوردارى از رشد آزادى شكوفان در اختيار، در مسير هدف‏هاى تكاملى نسبى تنظيم نموده، شخصيت انسانى را كه تدريجاً در اين گذرگاه ساخته مى‏شود، وارد هدف اعلاى زندگى مى‏نمايد. اين هدف اعلاى شركت در آهنگ كلى هستى وابسته به كمال برين است.11
وى در تعريفى ديگر از حيات معقول مى‏گويد: حيات معقول عبارت است: از تكاپوى آگاهانه آدمى كه هر يك از مراحل زندگى كه در اين تكاپو سپرى مى‏شود، اشتياق و نيروى حركت به مرحله بعدى را در انسان مى‏افزايد. شخصيت انسانى، رهبر اين تكاپو است؛ آن شخصيتى كه ازليّتْ سرچشمه آن است، اين جهان معنادار گذرگاهش، و قرار گرفتن در جاذبيت كمال مطلق در ابديتْ مقصد نهايى‏اش؛ آن كمال مطلقى كه نسيمى از محبت و جلالش، واقعيات هستى را به تموّج در آورده و چراغى فرا راه پرفراز و فرود تكامل ماده و معنى مى‏افروزد.12
در تعاريف علامه جعفرى از حيات معقول، به مؤلفه‏ها و ويژگى‏هاى مختلفى اشاره شده كه توجه به پاره‏اى از آنها ضرورى است. در ادامه، به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1 - انسانى كه در مسير حيات معقول قرار دارد، داراى حيات آگاهانه و شخصيتى مستقل است و تمامى فعاليت‏هاى وى مستند به شخصيت اصيل‏اش مى‏باشد، نه بر اساس تقليد و پيروى از رفتار ديگران. چنين انسانى از اصول و ارزش‏هاى حيات خويش به خوبى آگاه است و بر مبناى آنها دست به انتخاب‏گرى زده، عمل مى‏نمايد.13
2 - انسانى كه در مسير حيات معقول قرار گرفته است از علل و عوامل جبرى‏اى كه او را احاطه كرده‏اند، به خوبى آگاه است و سعى مى‏كند تا از آزادى خود به درستى استفاده كند. در حيات معقول، آدمى به مرحله والاى اختيار مى‏رسد و هر اندازه در اين مرحله، از آزادى بيشتر برخوردار باشد، داراى حيات معقول والاترى خواهد بود. البته در تحقق حيات معقول بايد نقش عوامل محيطى، مديران و مربيان جامعه و به طور كلى سياست را نيز مد نظر قرار داد. اگر محيط اجتماعى، ناسالم و بيمارگونه باشد امكان شكوفايى اختيار و در نتيجه، حيات معقول وجود نخواهد داشت. از اين رو مديران و مربيان جامعه بايد به ترويج ارزش‏هاى والاى انسانى در اجتماع بپردازند. بديهى است كه ترويج فضايل، غير از تحميل فضايل است.
3 - در مسير حيات معقول، هر عمل و گفتارى و حتى فعاليت‏هاى مغزى انسان در مسير كمال قرار دارد و انسان در هيچ يك از مراحل حيات تصور نمى‏كند كه به كمال نهايى نايل شده، بلكه همواره در تلاش است تا به اصل بالاترى برسد. به ديگر سخن، انسان در حيات معقول در يك جست‏وجو و شدن مستمر و دايمى است و هيچ‏گاه خود را از دست‏يابى به مراحل بالاترى از كمال و سعادت، بى‏نياز نمى‏بيند.
4 - در حيات معقول، استعدادهاى مثبت انسان به فعليت مى‏رسد و آدمى از سعادت حقيقى برخوردار مى‏شود. در اين‏جا احساسات خام و ابتدايى انسان به احساسات تصعيد شده، و تعلق‏هاى جزئى وى به تعلق‏هاى عالى‏تر مبدل مى‏شود. شخصيت آدمى در مسير حيات معقول، از واقعيات بيرونى و درونى استفاده صحيح مى‏كند، چرا كه تمام ابعاد وجودى وى در مسير تكامل قرار مى‏گيرد.
5 - انسان براى نيل به هدف اعلاى زندگى، بايد از فعاليت‏هاى عقل سليم كه با وجدان پاك و دريافت‏هاى فطرى وى هماهنگ مى‏باشد، بهره ببرد و در اين راه، اراده و عزم جدى به خرج دهد. بحث آزادى در تعريف علامه جعفرى در آنچه وى حيات معقول مى‏خواند، به درستى قابل بازسازى و جايگزينى است. به عبارت ديگر، آزادى كه از سوى ايشان اختيار خوانده مى‏شود، در پيدايش حيات معقول، مؤثر و ضرورى است، از اين‏رو وى انديشه انسان محورى را كه در آن، تعقل و آزادى و هدف‏گيرى براى به وجود آوردن حيات معقول ناديده انگاشته مى‏شود رد مى‏نمايد. چنين حياتى را مى‏توان حيات اصيل و معقول ناميد كه در آن، آدمى با عنصر استدلال و آزادى و آگاهى تمام، دست به انتخاب مى‏زند.14
بحث اخلاق در ادامه بحث آزادى، سمت و سوى خاصى مى‏يابد، زيرا توجه به فضايل اخلاقى، توجه به هدف متعالى و كاملى است كه انسان مى‏بايد در پى تحقق آن در زندگى خود باشد. اين هدف، همانا توجه آزادانه و آگاهانه به ارزش‏هاى والا و متعالى زندگى و دورى از زندگى حيوانى و دنيايى محض است. چنين مدينه فاضله‏اى با برنامه‏ريزى مديرانى تحقق خواهد يافت كه در پى‏چنين زندگى اصيل و معقولى باشند. در واقع، مديران هر جامعه‏اى بايستى تلاش كنند تا افراد، طعم حيات آگاهانه و معقول را بچشند. با تقويت و گسترش استعدادهاى مثبت انسان‏ها مى‏توان آنها را به درك و پذيرش ضرورت تكاپو در مسير حيات معقول وا داشت. علامه محمد تقى جعفرى دو نوع اخلاق را از درون اين دو حيات استخراج مى‏كند. در ادامه، براى روشن‏تر شدن مباحث، تفاوت‏هاى اين دو نوع اخلاق مطرح مى‏شود:
1 - در زندگى طبيعى محض، اخلاق عبارت از پذيرش اصولى است كه مورد تأييد جامعه مى‏باشد و هدف از التزام به اخلاق نيز عدم تزاحم ميان افراد است. اما اخلاق در حيات معقول عبارت از احساس جزء بودن از كل حيات انسانى است كه دم الهى در آن دميده شده است و نيز پذيرش اين اصل است كه همه انسان‏ها از يك مبدأ نشأت گرفته‏اند. در اين نظام اخلاقى، انسان آنچه را كه بر خود نمى‏پسندد، بر ديگران هم نمى‏پسندد و پيرو بى‏چون و چراى اصول پذيرفته شده جامعه نيست.
2 - اخلاق مطلوب در حيات طبيعى عبارت از عمل به مقتضاى احساسات و عواطف است، خواه اين احساسات و عواطف به نفع ديگران باشد و خواه به ضرر آنها. در واقع، فرد در حيات طبيعى طبق تمايلات شخصى خود عمل مى‏كند، در حالى كه در حيات معقول احساسات و عواطف انسانى تصعيد يافته، با اصول ثابت انسانى هماهنگ مى‏شود. در حيات معقول، احساس عدالت و ارزش براى ديگران قائل شدن، محور عواطف و احساسات انسانى است.
3 - در حيات طبيعى محض، اخلاق مطلوب بر مبناى پذيرش و عمل به اصول ناشى از انتخاب آن نوع حياتى است كه جريان طبيعى جامعه اقتضا مى‏كند. در اين نوع اخلاق، ارزش‏هاى والاى انسانى ناديده گرفته مى‏شود و فقط به آنچه مطلوب زندگى اجتماعى است، بسنده مى‏شود. در حالى كه در حيات معقول، به اصولى چون وجدان آزاد كه نشان‏دهنده خيرات و كمالات و محرك انسان‏ها به سوى آنهاست، توجه مى‏شود.
4 - در حيات طبيعى، اخلاق براى كنترل جرايم اجتماعى ضرورت دارد و در واقع، به قوانين اجتماعى يارى مى‏رساند و به ديگر سخن، در حد وسيله‏اى براى تسهيل همزيستى اجتماعى و كاهش جرم و جنايت تلقى مى‏شود. اما در حيات معقول، اخلاق به عنوان خادم حقوق زندگى طبيعى محض انسان‏ها و كاهش دهنده جرايم مطرح نمى‏شود، هر چند پس از تحقق، چنين نتايجى را دربر خواهد داشت. هدف از اخلاق در حيات معقول، به فعليت رساندن استعدادهاى والاى انسانى و تعالى افراد جامعه است.15

مفهوم آزادى‏

علامه محمد تقى جعفرى در تبيين مفهوم آزادى، از سه واژه رهايى، آزادى و اختيار بهره برده و با تفكيك آنها از يكديگر به تبيين اين مفهوم در فلسفه سياسى مى‏پردازد. نخست، ايشان رهايى را «باز شدن قيد از مسير جريان اراده به طور نسبى»16 مى‏داند؛ براى مثال، شخصى كه به تبعيد و ماندن در مكانى محكوم شده است و حق خروج از آن محدوده را ندارد، وقتى اين ممنوعيت از وى برداشته شد اين شخص رها مى‏شود، اما در عين حال ممكن است محدوديت‏ها و قيدهاى ديگرى، آزادى‏ها و به ويژه آزادى‏هاى سياسى را از او سلب كرده باشد.
شايد بتوان گفت اين تلقى از آزادى، همان آزادى منفى است. آزادى منفى را در فارسى بايد «رهايى» يا «آزادى از» ترجمه كنيم. آزادى از، يعنى آزاد بودن از يك رشته منع‏ها، زنجيرها و زورها؛ آزادى از بيگانگان؛ آزادى از سلطان جبار؛ آزادى از ارباب و آزادى از زنجيرهايى كه بر دست و پاى آدمى بسته شده است. كسى كه در زندان و تبعيد به سر مى‏برد و طالب رهايى است، طالب «آزادى از» مى‏باشد، طالب آزادى منفى است و مى‏گويد: در زندان را باز كنيد تا از زندان بيرون بروم. كسى كه بنده است و طالب آزادى مى‏باشد، طالب آزادى منفى است. كسى كه دست و پاى او را به زنجير بسته‏اند، مى‏خواهد زنجير را نفى‏كند.
ايشان سپس در تعريف آزادى، آن را به دو درجه آزادى طبيعى و محض و آزادى تصعيد شده تقسيم مى‏كند. آزادى طبيعى محض عبارت است از: توانايى انتخاب يك هدف از ميان اشيايى كه ممكن است به عنوان هدف منظور شود و يا انتخاب يك وسيله از ميان اشيايى كه ممكن است روش و ابزار تلقى گردد. اين درجه از آزادى، برتر از حالت رهايى است كه برداشته شدن قيد و مانع از جريان اراده بود. اما آزادى تصعيد شده عبارت از نظارت و سلطه شخص بر دو قطب مثبت و منفى كار مى‏باشد بر اين اساس، هر اندازه نظارت يا سلطه شخص بر كار بيشتر باشد، آزادى انسان در آن كار بيشتر خواهد بود و در مقابل، هر اندازه كه نظارت و سلطه شخص بر كارى كم‏تر باشد، به همان نسبت آزادى انسان كاهش مى‏يابد.
اين مرتبه از آزادى با حالت رهايى تفاوت‏هاى بسيارى دارد، زيرا انسان در اين مرتبه، از شخصيت و توانايى خود در اجراى دو قطب مثبت و منفى كار يا ترك كارى استفاده گسترده‏اى مى‏كند.17 اين نوع از آزادى را مى‏توان در شمار آزادى مثبت يا «آزادى در» و «آزادى براى» قرار داد و طبيعى است كه از آزادى منفى بالاتر، ارزش‏مندتر، و ضرورى‏تر و سودمندتر مى‏باشد.
اگر آزادى به «آزادى از» يا آزادى منفى منحصر شود ناقص و ناتمام است. آدمى پس از كسب آزادى و دست يافتن به بعد منفى آن، نمى‏داند با آن چه كند و رفته رفته داشتن آزادى به پديد آمدن پاره‏اى نتايج ناگوار و هرج و مرج مى‏انجامد. بنابراين، تا زمانى كه آزادى مثبت يا «آزادى در» و «آزادى براى» مكشوف آدمى نيفتد، «آزادى از» چندان سودمند نخواهد بود. آزادى مثبت پس از آزادى منفى فرا مى‏رسد. وقتى موانع از جلوى پاى افراد برداشته شد، وقتى در زندان باز گرديد، وقتى شرّ يك ارباب از سر برده‏اى كوتاه شد «آزادى منفى» محقق مى‏شود و از اين جا به بعد نوبت آزادى مثبت يا «آزادى در» و «آزادى براى» فرا مى‏رسد.
علامه محمد تقى جعفرى اختيار را عبارت از اعمال نظارت و سلطه شخصيت بر دو قطب مثبت و منفى كارى يا ترك شايسته آن با هدف‏گيرى خير مى‏داند.18 اين تبيين از اختيار و ذكر مؤلفه اساسى «ترك شايسته كارى با هدف‏گيرى خير» با آنچه وى درباره مفهوم آزادى آورده، متفاوت است. ايشان به سه تفاوت ميان آزادى و اختيار اشاره مى‏كند كه عبارت‏اند از:
1 - قيد «شايسته» و «هدف‏گيرى خير»، آزادى را از اختيار تفكيك مى‏كند، زيرا آزادى محض هيچ كارى با اين ندارد كه آنچه آزادانه انجام مى‏گيرد شايسته است يا ناشايسته، و آيا هدف خير از آن كار منظور شده است يا نه، در صورتى كه اختيار با دو قيد مزبور عبارت از توجيه آزادى و بهره‏بردارى از آن در كار شايسته با هدف‏گيرى خير مى‏باشد. در واقع، اين تمايز اختيار از آزادى تمايزى ارزشى و متعالى است، زيرا اختيار به منظور ارزش‏هاى متعالى و آنچه شايسته و خير است به كار گرفته مى‏شود، در حالى كه آزادى اين گونه نيست. و هيچ نوع بار ارزشى مثبت يا منفى ندارد.
2 - آزادى كه عبارت از نظارت و سلطه شخصيت بر دو قطب مثبت و منفى كار يا خوددارى از كار است، فى‏نفسه لذت‏بخش مى‏باشد، زيرا احساس آزادى هميشه محصول دو موضوع مطلوب حيات انسانى است: نخست، فقدان قيد و بند در مسير جريان اراده و ديگرى، احساس توانايى انتخاب اهداف و وسايل از ميان واقعيت‏هاى بى‏شمار. چنين احساسى مانند احساس خود حيات است كه لذيذترين حالت روانى را در انسان به وجود مى‏آورد، بنابراين برخى از صاحب نظران گفته‏اند: بدون احساس آزادى، حيات ناقص است. حال آن كه اختيار نه تنها در جست‏وجوى لذت حيات طبيعى نيست، بلكه بدان جهت ارزشمند است كه انجام دادن كار يا خوددارى از يك كار در اين حالت، شايستگى و هدف‏گيرى خير منظور مى‏شود و از سوى ديگر، انجام دادن تكليفى است كه حتى به لحاظ طبيعى امكان دارد مشقت‏بار و ناگوار باشد. البته مى‏توان گفت اين برداشت نيز درست است كه انجام تكليف با هدف‏گيرى خير، با قطع نظر از نفع شخصى، موجب لذت معقول و ابتهاج والايى مى‏شود كه به هيچ وجه با لذت‏هاى طبيعى قابل مقايسه نيست، چنان كه همين لذت معقول و ابتهاج براى انسانى كه به بلوغ فكرى و ايمانى رسيده است، ارزش انجام تكليف تلقى نمى‏گردد.
3 - هر گاه فرد كارى شايسته يا خوددارى شايسته از كارى را با هدف خير انجام دهد، اراده و تصميم و اقدام وى وارد محدوده ارزش‏هاى والا شده است، امّا اگر با آزادى محض خود كارى انجام دهد يا از كارى خوددارى كند، منفعت و امتيازى طبيعى براى حيات طبيعى محض خود به دست آورده است، از اين رو هيچ يك از اراده و تصميم و اقدام براى كار يا خوددارى از انجام كار، در حوزه ارزش‏هاى والا نيست.19 بنابراين، اختيار داراى ابعاد ارزشى‏اى است كه آزادى فاقد آن مى‏باشد.
علامه جعفرى اختيار را در جايگاه فراتر مى‏نشاند، اما اين كه مفهوم برجسته آزادى را كه در شمار مهم‏ترين مفاهيم فلسفه سياسى است، يكسره در حيات طبيعى محض تفسير و تحليل مى‏كند، جاى گفت‏وگو و تأمل فراوانى دارد. به هر حال، نمى‏توان گفت آزادى يكسره فاقد ارزش است و آنچه اهميت و برجستگى دارد همانا اختيار است و بس، چنان كه خود جعفرى نيز بدان اعتقاد دارد. جدايى افكندن ميان سه واژه رهايى، آزادى و اختيار نبايد موجب شود ارزش بودن هر يك كمرنگ و ناديده گرفته شود. ارزش بودن هر يك از مفاهيم رهايى، آزادى و اختيار بايد در جاى خود مورد تأمل قرار گيرد. آنچه علامه جعفرى در بحث اختيار مطرح مى‏نمايد، در حوزه آزادى مثبت و آزادى تصعيد شده است، به‏ويژه با توجه به شرايطى كه براى اختيار برمى‏شمارد و آن را برتر از آزادى و رهايى مى‏نشاند. البته هدفى كه او در اختيار مورد توجه قرار مى‏دهد، با توجه به تفاوت‏هاى ميان آزادى و اختيار، با آنچه در آزادى گفته شد مغاير نيست، بلكه نوع تكامل‏يافته و متعالى و تصعيد شده آزادى است.
جعفرى پس از بيان سه تفاوت مذكور ميان آزادى و اختيار دو شرط لازم براى آزادى را نيز مطرح مى‏كند. نخست، اين كه آزادى - چه به معناى طبيعى محض و چه به معناى تصعيد شده - نبايد مانع حركت انسانى به سوى اختيار و گرديدن‏هاى تكاملى باشد. به عبارت ديگر احساس لذت بخش آزادى نبايد انسان را از حكمت وجودى‏اش غافل سازد و بايستگى‏هاى او را در مسير حيات معقول ناديده بگيرد و دوم اين كه آزادى در هيچ مرحله‏اى نبايد مخلّ آزادى طبيعى محض و آزادى تصعيد شده و اختيار ديگران كه بدون مزاحمت در شكوفايى مغز و روان آدمى به كار افتاده‏اند، باشد.20
حال سؤالى كه مطرح مى‏شود، اين است كه آزادى‏اى كه علامه جعفرى از آن سخن مى‏گويد، ناشى از چيست؟
در پاسخ به اين سؤال، برخى آزادى و يا حتى جبر را به اراده انسان نسبت مى‏دهند، اما ايشان آزادى را نه در اراده، بلكه در «نظارت من» مى‏داند. در نگاه ايشان، آزادى را نمى‏توان به اراده نسبت داد، زيرا اراده خود فعاليتى درونى است كه معلول فعاليت غريزه‏اى از غرايز، و تابع انگيزه‏ها مى‏باشد. نه تنها آزادى مبتنى بر اراده و ناشى از آن نيست، بلكه اراده از ناحيه خود آزادى ندارد و آزادى اراده ناشى از «نظارت من» است. اين بحث در نوشته‏ها و سخنان علامه جعفرى در باره آزادى، بيشترين اهميت را دارد. زيرا به باور ايشان، «من» بر تمام غرايز يا اغلب مى‏تواند حكمرانى داشته باشد؛ به اين معنا كه هم مى‏تواند ناظر بر جريان فعاليت غرايز بوده و آن را تصديق نمايد و هم مى‏تواند از جريان آنها جلوگيرى كند.21
علامه محمد تقى جعفرى نكته‏هاى بسيار مهمى را از بحث فوق نتيجه مى‏گيرد. وى به بحث نسبت آزادى و مسئوليت اشاره مى‏كند و اين دو را در كنار يكديگر و ملازم هم مى‏داند. احساس پشيمانى در كوتاهى كردن و يا خطا بودن كارهايى كه انسان به گونه اختيارى و با نظارت و تسلط «من» انجام مى‏دهد و فقدان احساس پشيمانى در كارهايى كه با اجبار به انجام آنها مبادرت مى‏ورزد، خود نشان از همگامى اين دو عنصر كليدى در زندگى آدمى است. به اين ترتيب، از آن جا كه آدميان از آزادى برخوردارند در برابر كارهايى كه انجام مى‏دهند، بايد پاسخ‏گو باشند. در فقدان آزادى، ديگر جاى پاسخ‏گويى و نيز پشيمانى از عملكرد نادرست و خطا وجود ندارد. در واقع، احساس مسئوليت در شمار دلايل آزادى و اختيار است. اگر انسان فاقد آزادى و اختيار باشد مسئوليت مفهومى نخواهد داشت. در شرايطى كه كارى به سبب عوامل جبرى از فردى سر بزند بازخواست و پاسخ‏گويى وى لغو و بى‏معنا خواهد بود.22 بر همين اساس، مى‏توان گفت اخلاق سويه ديگر مسئوليت است و به گونه‏اى بسيار روشن بر آزادى تأخر مى‏يابد. اگر انسان به اجبار به انجام فضايل اخلاقى مبادرت ورزد اين اقدام هيچ ارزشى نخواهد داشت. اخلاق و ارزش‏ها و فضايل اخلاقى وقتى ارزشمند است كه انجام آنها با آزادى و اختيار و آگاهى از سوى افراد صورت گيرد، نه با اجبار و تحميل و اكراه.
آزادى متعالى و مورد قبول و معقولى كه علامه جعفرى بر آن استدلال مى‏نمايد، در بحث آزادى مثبت و منفى قابل تحليل و استدلال مى‏باشد. ايشان در بحث آزادى وقتى از آزادى طبيعى محض و آزادى تصعيد شده سخن به ميان مى‏آورد، نوع مثبت آزادى را در همان مرحله نخست بر دو نوع تقسيم مى‏كند و آن گاه در بحثى با عنوان اختيار به نوع متعالى و برتر آزادى كه چيزى فراتر از آزادى مثبت نيست، اشاره كرده و ديدگاهى فلسفى و اسلامى را از آزادى ارائه مى‏دهد. اين ديدگاه علاوه بر جهات مثبت و منفى كه مى‏تواند بر آزادى تحميل كند، ويژگى‏هاى ديگرى هم چون امور شايسته با جهت‏گيرى خير را مطرح مى‏نمايد. به اين ترتيب، در نگاه علامه جعفرى اختيار وجه ديگرى از آزادى مى‏يابد و همان آزادى به ثمر رسيده مى‏باشد. وى از اين نوع آزادى، با عنوان «آزادى برين» ياد مى‏كند.

فضاهاى آزادى‏

محمد تقى جعفرى در بحث آزادى، فضاهاى مختلفى را مورد بررسى قرار داده است. ايشان در پاره‏اى از انواع آزادى‏هايى كه از آنها سخن به ميان آورده، رابطه آزادى و اخلاق و اولويت آزادى را بيان مى‏كند. آزادى عقيده، آزادى انديشه، آزادى بيان و تبليغ، آزادى رفتار، آزادى از هر گونه بردگى و در نهايت، آزادى سياسى از جمله آزادى‏هايى است كه وى از آنان بحث كرده است. در ادامه، به اختصار به هر كدام از اين مباحث مى‏پردازيم.
الف) آزادى عقيده: در انديشه و آثار علامه جعفرى مباحث آزادى عقيده در سه بعد مطرح شده است؛ ايشان در بعد نخست، به طرح سؤالى مى‏پردازد كه به اصل اعتقادورزى آدمى مربوط مى‏شود و آن، اين كه آيا انسان‏ها در اعتقادورزى آزادند يا خير؟ پاسخ وى به اين پرسش مثبت است.
محال است كه انسان در اين عالم، بدون اعتقاد زندگى كند. حتى اگر كسى بخواهد در اين دنيا بدون اعتقاد زندگى كند باز بايد براى همين زندگى بى‏اعتقاد پشتيبانى داشته باشد كه اين پشتيبان خود اعتقادى است.23
ايشان در مسئله اعتقادورزى، رأى به آزادى مى‏دهد، اما در همين حال بر آن است حتى شخصى كه غير معتقد به نظر مى‏رسد نيز داراى اعتقاد است زيرا اعتقادنورزيدن نيز نوعى اعتقاد درون خود به همراه دارد و مبتنى بر مفروضاتى است كه مطابق اعتقادورزى است.
علامه جعفرى در بعد دوم به طرح پرسشى ديگر مى‏پردازد و آن، اين كه آيا انسان‏ها آزادند كه در همه عمر در حال پذيرش يك عقيده و طرد ديگر عقايد به سر برند؟ از نظر وى، اكثر افراد در طول زندگى خود كم‏تر اعتقادات خود را تغيير مى‏دهند، اما به طور كلى پاسخ اين پرسش هم مثبت است. حتى گاهى اين تغيير در عقيده اگر در حقايق متعالى و برتر ريشه داشته باشد، نشانه رشد روحى فرد است، از اين رو بُعدى مثبت و ارزشى مى‏يابد و از آن جا كه با خردورزى و منطق سليم همراه شده، در مسير حيات معقول است.
بُعد سوم در تبيين آزادى عقيده، درباره حقايقى است كه آدمى به عنوان اعتقاد برمى‏گزيند. اين حقايق در پنج موضوع منحصر است: 1 - حقايقى درباره اجزايى از جهان هستى، نظير قانونمندى همه اجزاى جهان آفرينش؛ 2 - حقايق مربوط به كل هستى، همانند هدف‏دارى جهان آفرينش؛ 3 - حقايق مربوط به اجزايى از انسان، آن چنان كه هست، مانند شناسايى اجزاى بدن؛ 4 - حقايق مربوط به كل موجوديت آدمى، آن چنان كه هست (فردى و اجتماعى) و قرار گرفتن او در امتداد زمان، نظير اين‏كه انسان قابليت ترقى و اعتلا را دارد و 5 - حقايقى درباره بايستگى‏ها و شايستگى‏هاى آدمى، همانند اين‏كه انسان با تهذيب نفس مى‏تواند از نظر معنوى اعتلا بيابد.
از آن جا كه موجوديت انسان بدون اعتقادات ياد شده قابل تفسير نيست، از اين رو نبايد با تمسك به آزادى عقيده بى‏اعتنايى به حقايق مذكور را تجويز كرد، زيرا در اين صورت زندگى آدمى پوچ و غير قابل تفسير خواهد شد.24 اين تفسير از بحث، نشان‏دهنده اين است كه آزادى عقيده در انديشه علامه جعفرى مطلق نيست. بنابراين مى‏توان گفت آزادى معقول در عقيده نه تنها مجاز، بلكه لازمه زندگى آدمى است و از سويى آزادى نامعقول در عقيده، مجاز شمرده نمى‏شود.
ب) آزادى انديشه: علامه محمد تقى جعفرى آزادى انديشه را بحثى بومى و از ويژگى‏هاى اساسى دين اسلام تلقى مى‏كند. دليل اين مدعا به نوشته خود ايشان، وجود آيات فراوان در قرآن است كه انسان را به تفكر و تعقل درباره واقعيات عالم هستى فرمان مى‏دهد. گفتنى است آزادى انديشه در شمار ابزار ضرورى و واجبى است كه يك انسان بايستى از آن بهره گيرد. وى بر اين باور است كه «اگر تفكر در مورد واقعيات مربوط به انسان و جهان، آزاد نمى‏بود هرگز خداوند دستور انديشيدن درباره آنها را نمى‏داد».25
آزادى انديشه به طور مطلق از جانب علامه جعفرى پذيرفتنى نيست و در قالب حيات معقول، قابل تفسير و بازخوانى است. به اعتقاد وى، آزادى انديشه نبايد به سقوط يا بى‏اعتنايى به حيات معقول منجر گردد و يا براى فعاليت‏هاى مغزى و روانى و معنوى آدمى در حيات معقول مزاحمت ايجاد شود. انديشه بايد در جهت حيات معقول به كار گرفته شود. انديشيدن درباره عالم طبيعت و ابعاد طبيعى آدمى بدون هيچ قيد و شرطى آزاد است، مگر در مواردى كه نتايج آن به ضرر بشريت تمام شود.26
علامه محمد تقى جعفرى دست به تقييد گستره آزادى انديشه زده است، زيرا انديشيدن نيز چونان ژانوس دو چهره‏اى است كه جنبه‏ها و افق‏هاى خير و شر را به روى آدمى مى‏گشايد. از قبل نمى‏توان تعيين كرد كه در چه مرحله و يا مراحلى بايد يا نبايد انديشه كرد. با كمى تسامح انديشيدن به نوعى مسابقه دادن است؛ مسابقه‏اى كه نتيجه‏اش از قبل روشن نيست. در واقع، كسى كه دشوارى‏هاى انديشيدن را بر خود هموار مى‏كند، قصد دست‏يابى به نتايج صواب را دارد و در اين راه ممكن است به نتايجى ديگر برسد و از هدف دور گردد و يا اين‏كه به نتايج مثبت و متعالى دست يابد و به هدف نزديك‏تر شود. البته اين تحرك براى انديشيدن شايسته و مطلوب و قابل ستايش است.
بديهى است نتايج هيچ چيز از پيش روشن نيست و انديشيدن در مورد مسايل اساسى عالم هستى مى‏تواند با كام‏يابى‏ها و ناكامى‏هايى براى انسان همراه گردد. كسى كه نمى‏انديشد، خيال خود را راحت كرده و به يك زندگى روزمره كه مقلدانه و ناآگاهانه است، قناعت كرده است. بُعد اساسى آدمى، در انديشيدن و جست‏وجوگرى و انتخاب‏گرى او خلاصه مى‏شود. هر گاه اين عنصر اساسى به عللى از آدمى سلب شود و يا اين‏كه خود از آن بهره نگيرد، خللى در حيات انسان ايجاد مى‏شود. بنابراين، نبايد چنين نتيجه گرفت كه علامه جعفرى مخالف آزادى انديشه و انديشيدن است، بلكه مباحث وى از سر انديشه ورزى و تأمل خردمندانه مى‏باشد.
ج) آزادى بيان و تبليغ: علامه محمد تقى جعفرى در بحث آزادى بيان و تبليغ، ابتدا به نفى آزادى مطلق پرداخته، و آزادى بيان و تبليغ را در گستره حيات معقول تبيين مى‏كند. به اين ترتيب، مى‏توان گفت آزادى بيان معقول مجاز، و آزادى بيان نامعقول ممنوع است. از منظر ايشان، از آن جا كه آزادى بيان نامعقول آثار و پيامدهاى بسيار مخربى در جامعه دارد، پس بايد محدود و ممنوع باشد و استفاده از آزادى بيان و تبليغ قانون‏مند گردد. پاره‏اى از دلايل كه چنين محدوديتى را ايجاد مى‏كند، عبارت‏اند از:
1 - موضوعيت يافتن صرف بيان، قطع نظر از اين‏كه محتواى آن چيست؛ 2 - برخى، سخنان بى‏محتوا دارند و گمان مى‏برند كه سخنان‏شان براى همگان اهميت دارد و از روى دلسوزى آنها را براى مردم بيان مى‏كنند؛ 3 - كسانى كه عاشق مطرح كردن خود هستند، از طريق انتشار سخنان بى‏محتوا به اين هدف همت مى‏گمارند و 4 - بيان مطالب جالب و تكان دهنده، بدون آن كه به اثر آن بر روى خواننده توجه شود.
علامه جعفرى در بحث آزادى بيان، به محدوديت‏ها و مقيدات آن توجه بسيارى مبذول نموده است، اما در عين حال ابراز بيان واقعيت‏هاى مفيد و مؤثر به حال انسان‏ها را در دو بعد مادى و معنوى نه تنها جايز دانسته، بلكه بر اين باور است كه اگر كسى از بيان آنها خوددارى ورزد مجرم تلقى خواهد شد. هنگامى براى آزادى بيان محدوديت ايجاد مى‏شود كه اصول و ارزش‏هاى واقعى بشرى را مختل ساخته و مغزها را گمراه كند. ايشان البته طرح موضوع استفاده از آزادى بيان و تبليغ به گونه گسترده و مطلق را نيز به دليل فقدان اعتلاى فكر بشر مجاز نمى‏داند:
اگر اعتلاى فكر بشرى به حدى رسيده بود كه هم بيان كننده، غير از حق و واقعيت را ابراز نمى‏كرد و هم شنونده و مطالعه كننده و تحقيق كننده، در آن بيان از اطلاعات كافى و فكرى نافذ برخوردار بود، هيچ مشكلى در آزادى بيان به طور مطلق وجود نمى‏داشت، ولى آيا واقعيت چنين است؟27
علامه جعفرى با استناد به آيات قرآن كريم، نكاتى را در مورد آزادى بيان مطرح مى‏كند كه عبارت‏اند از: 1 - بيان واقعيات و حقايق از سوى كسانى كه عالِم به آن حقايق‏اند، واجب است، زيرا خداوند از عالمان پيمان گرفته تا دانش خود را اشاعه دهند؛ 2 - هر گونه معلوماتى كه براى ابعاد مادى و معنوى بشر مفيد است، بايد بيان شود؛ 3 - همان گونه كه خداوند از عالمان پيمان گرفته تا آنچه را كه مى‏دانند بيان كنند، از مردم نيز پيمان گرفته تا در تحصيل دانش و معرفت بكوشند؛ 4 - نبايد حكمت را به كسانى كه شايستگى دريافت آن را ندارند، تعليم داد و نيز آن را از اشخاصى كه لايق فراگيرى آن هستند، دريغ داشت و 5 - هر كس مسايل و حقايقى را كه به نفع مردم است بيان كند، پاداش خواهد داشت و در مقابل، كسانى كه حقايق را مى‏دانند و بيان نمى‏كنند، به شديدترين عذاب‏ها در قيامت دچار خواهند شد.28
به هر حال علامه جعفرى براى حفظ انسجام مباحث خود، اين نوع آزادى را در مجموعه حيات معقول جاى داده و به تحليل آن مبادرت ورزيده است. به اعتقاد وى بايد از آزادى بيان معقول دفاع كرد. اما معقول و نامعقول بودن در ذات آزادى نهفته نيست، زيرا معناى آزادى، فراهم بودن مسير انجام فعل يا ترك آن است، خواه آن فعل بار ارزشى داشته باشد يا فاقد ارزش باشد. به هر حال، آن نوع آزادى بيان و تبليغ كه به ضرر ابعاد مادى و معنوى آدمى باشد، آزادى نامعقول است و به نوشته جعفرى، نمى‏توان به آن اجازه بروز و ظهور داد. از نظر ايشان، آزادى بيان معقول با در نظر گرفتن دو اصل بايد مورد استفاده قرار گيرد: نخست، هرگونه انديشه و بيان آزاد در عرصه علوم مربوط به جهان جمادات، نباتات و حيوانات و همه موضوعاتى كه در گستره طبيعت ابعاد مادى دارند آزاد است، خواه شناخت آدمى در موضوع مورد بررسى، قطعى باشد يا ظنى و يا احتمالى. ديگر، اين‏كه در عرصه علوم انسانى و هستى‏شناسى كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم در تفسير انسان در دو قلمرو «آن چنان كه هست» و «آن چنان كه بايد» تأثير مى‏گذارد، نظارت و تحقيق انسان‏هاى آگاه، و متخصص و عادل اهميت و ضرورت مى‏يابد.29
گذشته از مباحث فنى و دقيقى كه علامه جعفرى به طرح آنها پرداخته، گستره اين نوع آزادى همانند آزادى انديشه بسيار تنگ و مقيد فرض شده است. در واقع، محدوديت‏هايى كه ايشان براى آزادى بيان و تبليغ ترسيم كرده، امكان قابليت اجرايى كم‏ترى خواهد داشت. امروزه به دليل گسترش رسانه‏هاى ارتباط جمعى و سرعت انتشار انواع مباحث، به نظر مى‏رسد كم‏تر مى‏توان از اين نظريه دفاع كرد كه همه مباحث مربوط به حوزه علوم انسانى پس از اخذ مجوز، به صحنه اجتماع پا گذارد. اساساً نه امكانات چنين اجازه‏اى را مى‏دهد و نه هزينه‏هايى كه بر آن تحميل مى‏كند، امكان عملى شدن چنين ايده‏اى را به وجود مى‏آورد.
از سويى، بحث تقدم آزادى بر دانش تا حد بسيار گسترده‏اى تحت‏الشعاع قرار گرفته، رونق دانش و نظريه‏پردازى كاهش خواهد يافت. اگر نتايج انديشيدن كه در قالب گفتار و نوشتار ارائه مى‏شود از قبل حدس زده شود چگونه مى‏توان به محدوديت آزادى بيان قائل شد. ضمن اين‏كه برخى با اعتقاد به اهميت انديشه و فكر خود، مطالب خود را منتشر مى‏كنند و آن را بى‏محتوا و كم‏ارزش نمى‏دانند.
به هر حال، تأملات علامه جعفرى در اين موضوع بسيار دقيق است، اما امكان عملى شدن آن بسيار دشوار مى‏نمايد. فضا و شرايط بايد به گونه‏اى فراهم گردد كه پژوهش‏گران و اصحاب دانش و معرفت به نشر آزادانه فعاليت‏هاى علمى خود بپردازند و آزادانه نيز به اطلاعات علمى ديگران دسترسى داشته باشند. در چنين فضايى، علاوه بر ايجاد رقابت ميان انديشمندان، تضارب آرا نيز شكل مى‏گيرد و ديدگاه‏هاى طرح شده تنقيح و اصلاح گرديده، مورد نقد و ارزيابى واقع مى‏شوند. البته بايد توجه داشت كه مقام نظريه‏پردازى و توليد دانش و معرفت غير از مقام عمل و رفتارهاى اجتماعى است كه بايد بر اساس ضوابط قانونى و اجماع عمومى باشد.
د) آزادى رفتار: در اين نوع از آزادى، علامه جعفرى نگاهى انتقادى به مجموعه مباحثى دارد كه در سنت فكرى غرب جريان داشته و دارد. به اعتقاد وى اگر آزادى به اين صورت مطرح شود كه: «بدون آن كه مزاحم ديگران شوى، هر كارى را كه مى‏خواهى انجام بده»، قابل نقد و بررسى است، زيرا در صورتى كه تمايلات و خواسته‏هاى بشرى كنترل نشود، قيد «عدم مزاحمت به حقوق ديگران» هيچ تأثيرى در محدود ساختن آزادى انسان نخواهد داشت. در واقع، كسانى كه از درون فاسد مى‏شوند، هرگز نمى‏توانند براى ديگران حق حيات، كرامت و آزادى قائل شوند، زيرا براى چنين افرادى اساساً مفاهيمى نظير حق، حكم، حيات، كرامت و آزادى مطرح نيست، چه رسد به مراعات آنها. از اين رو، ايشان با آزادى مطلق رفتار كه عقل و خرد و نيروهاى مؤثر در تكامل و ترقى انسان را سركوب مى‏كند، به مخالفت مى‏پردازد.
در نگاه علامه جعفرى آزادى رفتار به دو نوع آزادى رفتار معقول و آزادى رفتار نامعقول تقسيم مى‏شود.اگر رفتار انسان به اصل، قانون و اراده برانگيخته از تمايلات طبيعى قانونى مستند باشد، آزادى در چنين رفتارى معقول است و در غير اين صورت، نامعقول مى‏باشد.30
ه) آزادى از بردگى: قبل از ظهور اسلام، برده‏دارى رايج بوده و اسلام با آن به عنوان يك واقعيت عينى و امر اجتماعى رفتار نموده است. پيامبر گرامى اسلام در همان نخستين روزهاى ظهور اسلام، تمهيداتى انديشيد تا اين سنت مقبول آن عصر به سنتى معقول و انسانى تبديل شود و به تدريج از جامعه اسلامى رخت بربندد. در دين اسلام هيچ گونه پيش‏فرضى مبنى بر تمايز ميان انسان آزاد و برده وجود ندارد. دين اسلام در برخورد با اين پديده سعى كرده آن را معقول سازد. از آن جا كه برده‏دارى سنتى رايج بوده است، متفكران مسلمان هر يك از منظرى خاص به چاره‏جويى درباره آن مبادرت ورزيده‏اند. علامه جعفرى در شمار انديشمندانى است كه در اين باره تأملاتى جدى انجام داده است. ايشان در اين بحث، با توجه به پيشينه آن در انديشه‏هاى افلاطون و ارسطو و نيز تاريخ جوامع غربى، به مبارزه حضرت رسول با اين پديده اشاره كرده است كه در ادامه، به برخى از تأملات ايشان اشاره مى‏شود:
1 - پيامبر در ميان فضايل و رذايل اخلاقى و ارزش‏هاى والاى بشرى، هيچ تفاوتى ميان انسان آزاد و برده قائل نشده است.
2 - بردگان در جوامع اسلامى توانستند با احراز لياقت، به مناصب مهمى دست يابند.
3 - علاوه بر اين‏كه پيامبر كيفر بسيارى از گناهان را آزادسازى بردگان مقرر داشت، روايات مختلفى نيز آزادسازى بردگان را بسيار با ارزش و داراى اجر و پاداش اخروى دانسته‏اند.
4 - از آن جا كه جنگ عامل اساسى برده‏گيرى بود، پيامبر همواره سعى داشت تا آن را از ميان ببرد. آزاد شمردن مردم مكه بدون درگيرى، در راستاى همين انديشه است.
5 - اسيرانى كه مسلمانان را با حرفه و دانش خود آشنا مى‏ساختند، به دستور پيامبر آزاد مى‏شدند.
6 - روايات فراوانى وجود دارد كه پديده بردگى را وضعيتى عارضى و غير طبيعى در زندگى اجتماعى تلقى مى‏كند. اين روايات بر اين مطلب اشارت دارند كه اصل در اسلام، آزادى انسان‏هاست، همه انسان‏ها آزاد به دنيا آمده‏اند و بردگى، برده‏دارى و برده‏گيرى بايد از ميان برود.31
در بحث حيات معقول علامه جعفرى سنت برده‏دارى و برده‏گيرى هيچ منزلت وجايگاهى ندارد، از اين رو نامعقول و غيررحمانى است و بايد از ميان برود. شيوع اين پديده، آثار زيانبارى بر جامعه و انسان‏ها تحميل كرده و با آزادى طبيعى و فطرى آدمى در تعارض است. مباحث و استدلال‏هاى ايشان در مورد برده‏دارى بيشتر پيشينه آن را تبيين مى‏كند و به جنبه‏هاى تاريخى و مصاديق نوظهور آن در دنياى جديد نپرداخته است.
و) آزادى سياسى: علامه جعفرى در بحث آزادى سياسى كه نتيجه مباحث پيشين وى در باب فضاهاى آزادى است، به دو اصل اساسى اشاره مى‏كند: نخست، هر كس نسبت به خود اختيار و سلطه دارد و ديگر، هيچ كس بر ديگرى سلطه و اختيارى ندارد. مطابق اصل نخست، هر انسانى در روابط آزادانه خود با ديگران، اختيار امور، روابط و تمام كيفيات زندگى خود را دارد و مى‏تواند در آن هرگونه روش و ابزارى را براى زندگى خود انتخاب كند، مگر آن كه براى انجام كارى منع قانونى وجود داشته باشد؛ همانند ضرر رساندن به خود و ديگران.32
علامه جعفرى به اختصار بحث آزادى سياسى را بيان كرده و بنياد آزادى سياسى را كه تعيين سرنوشت آزادانه و اختيارمدارى انسان و فقدان سلطه غير بر آدمى است مورد تأكيد قرار داده است. آزادى سياسى چيزى نيست جز اين‏كه انسان بر فعل و انفعالات جامعه، نظام سياسى، حاكميت و حاكمان جامعه تأثيرگذار باشد. در واقع، آزادى سياسى هنگامى مصداق مى‏يابد كه آدمى بتواند در نظام سياسى و اجتماعى‏اى كه در آن زندگى مى‏كند، نقش‏آفرينى كند و در تعيين سرنوشت خود نقش داشته باشد. علامه جعفرى اولويت آزادى بر هر گونه سلطه‏اى در اين نوع از آزادى را به وضوح مطرح كرده است. در واقع اگر آدمى فاقد آزادى سياسى باشد و نتواند در سازوكار سياسى جامعه خود داراى نقش باشد، نسبت به عملكرد خود نيز نمى‏تواند پاسخ‏گو و مسئول باشد.
در آثار علامه جعفرى آنچه انواع ششگانه آزادى را به يكديگر نزديك مى‏سازد، همانا چارچوبى است كه وى بيش از هر چيزى در تحليل مباحث مختلف خود به آن تكيه مى‏كند. اين چارچوب - همان گونه كه در مباحث پيشين نيز بدان اشاره شد - بحث حيات معقول است كه در واقع، هماهنگ كننده و منسجم كننده مباحث مختلف فلسفى و فكرى وى مى‏باشد. همه آنچه از انواع آزادى برشمرده شد، به گونه‏اى در طبقه‏بندى دو گانه آزادى معقول و آزادى نامعقول قرار مى‏گيرد. علامه جعفرى در تمام اين مباحث به دنبال تبيين اين دو نوع كلى از آزادى است. آزادى مطلوب وى، آزادى معقول است. كه همان آزادى برين و تكامل يافته آزادى مثبت مى‏باشد.

آزادى به مثابه ابزار

چنان كه در بحث حيات معقول آمد، علامه محمد تقى جعفرى به آزادى به مثابه غايت زندگى و ارزشى بسيار متعالى نسبت به ساير ارزش‏ها نمى‏نگرد، زيرا آزادى اولاً: در مباحث ايشان به اختيار كه آزادى به ثمر رسيده است، ارتقا مى‏يابد و ثانياً: به مثابه ابزار و روش مورد پذيرش قرار مى‏گيرد. بايد توجه داشت كه پذيرش ابزارى بودن آزادى به اين معناست كه با جهت‏گيرى خير همراه باشد كه عنصر قوام‏بخش آزادى و اختيار در انديشه علامه جعفرى است. البته ارتقا يافتن آزادى به اختيار، به منزله تقليل نقش و ارزش آزادى نيست، بلكه يكى از اساسى‏ترين مراحل تكميلى آزادى به شمار مى‏رود كه بدون گذراندن آن نمى‏توان به اختيار كه آزادى به ثمر رسيده است، دست يافت. در واقع، اختيار وجه ديگرى از انواع سه گانه آزادى و نوع متعالى آزادى است.
بنابراين، براى كسب اختيار كه متعالى‏ترين جنبه آزادى در انديشه آيةاللَّه جعفرى است، بايستى از مراحل چندى گذر كرد كه رهايى و آزادى دو مرحله آغازين آن به شمار مى‏رود. انسان مى‏بايد ابتدا از يك سرى قيود و بند آزاد گردد و سپس با دست‏يابى به آزادى، بر دو جنبه مثبت و منفى فعاليت‏ها و كارهاى خود نظارت نمايد و در نهايت با هدف‏گيرى خاصى كه به آزادى داده مى‏شود، به اختيار دست يابد. مراد از اختيار كه علامه جعفرى در سومين مرحله از آن سخن گفته و آن را شرط مى‏داند، همانا «آزادى به ثمر رسيده»33 است كه جنبه تكامل يافته آزادى انسان مى‏باشد، نه چيز ديگر.
علامه جعفرى آزادى طبيعى محض را مخالف عقل و وجدان مى‏داند، به سبب آن كه بشر اصول و قوانينى را كه در دو قلمرو درون و برون حاكميت دارد، ناديده مى‏انگارد. ايشان تأكيد مى‏كند كه آزادى وسيله‏اى بيش نيست و بايد به اختيار تبديل شود تا تمدن آرمانى تحقق بيابد. در اين معنا - همان گونه كه پيش‏تر نيز اشاره شد - اختيار عبارت است از: «به كار بردن آزادى در راه به دست آوردن آنچه خير و كمال است .»34
روش و ابزارى بودن آزادى به معناى فاقد ارزش بودن آن نيست. علامه جعفرى در مباحث خود به اين مسئله توجه نشان داده و معتقد است كه: «آزادى براى انسان از ديدگاه اسلام يك موضوع حياتى است، نه يك نوع زينت و زيور.»35 در واقع، اهتمام بسيار پيامبران الهى در مبارزه با طاغوت و رها ساختن آدميان از زنجير استبداد و سلطه‏گرى آنان، يكى از بهترين دلايل چنين مدعايى است كه دين اسلام به شدت با هر نوع برده‏دارى و سلطه‏گرى بر انسان‏ها مخالف بوده و نهايت تلاش خود را براى آزاد ساختن بندگان خدا از يوغ انواع سيطره‏هاى ضد حيات انجام داده است.36
از سوى ديگر، ابزارى بودن آزادى به معناى اين است كه آزادى، هدف و غايت نهايى زندگى براى فرد به شمار نمى‏رود. علامه جعفرى در اين بخش به انتقاد از اعلاميه جهانى حقوق بشر مى‏پردازد كه در آن بالاترين آمال بشرى، آزادى عقيده و رفع ترس و فقر تلقى شده است. در اعلاميه مذكور لزوم شناسايى و احترام به حقوق بشر بدين سبب مورد توجه قرار گرفته كه از بروز اعمال وحشيانه‏اى كه روح بشريت را به عصيان وامى‏دارد، جلوگيرى شود و دنيايى تحقق يابد كه انسان‏ها در عقيده و بيان آزاد بوده و از ترس و فقر نيز فارغ شوند.
علامه جعفرى چنين رويكردى به حقوق بشر را نادرست مى‏داند. به باور وى، اين‏كه اعمال وحشيانه از ميان برود تا روح بشرى آرامش بيابد، و در جوامع انسانى آزادى بيان و عقيده وجود داشته باشد و ترس و فقر از بين برود، بديهى است، اما اين مسايل را نمى‏توان بالاترين آمال حيات آدمى به شمار آورد، بلكه بايد به عنوان وسيله تلقى كرد تا نظريه «زندگى براى خود زندگى» كه مناسب تاريخ حيوانى و حيات نامعقول است، تحقق نيابد.37 از چنين منظرى است كه ايشان آزادى روحى را مطرح كرده و بر اين باور است كه در اعلاميه حقوق بشر آن قدر بر آزادى طبيعى انسان‏ها تأكيد شده كه آزادى روحى به فراموشى سپرده شده است، در صورتى كه به صرف چنين تأكيداتى و با منتفى ساختن برخوردهاى فيزيكى و كشتارهاى محسوس، بدون توجه به آزادى روحى و انگيزه‏هاى جنگ و ستيز در درون انسان‏ها نمى‏توان صلح و آرامش را برقرار ساخت. به اين ترتيب، بايد انگيزه‏هاى خودكامگى از ميان برداشته شود و زندگى در حيات معقول دنبال گردد تا آدميان به صلح و آرامش واقعى و مطلوب دست يابند.
از بحث‏هاى گذشته روشن مى‏شود كه علامه جعفرى از زاويه ديگرى نيز به آزادى مى‏نگرد. اين آزادى از منظر وى، آزادى مطلق و رها شده نيست. وى در نكوهش كسانى كه هدف حيات را آزادى از هر قيد و بندى مى‏دانند، مى‏گويد: آنها معناى آزادى را به درستى درك نكرده‏اند زيرا آزادى وسيله‏اى بيش نيست.38 به هر حال، نفى آزادى مطلق در آثار ايشان به خوبى روشن است، زيرا نگاه انديشمندان مسلمان به آزادى، آزادى به معناى مبتذل و سطحى آن و بى‏بند و بارى و فساد اخلاقى نيست. وسيله و ابزارى بودن آزادى نيز به معناى تقدم آزادى در دست‏يابى به عناصرى از حيات معقول است كه منظومه فكرى علامه جعفرى را شكل داده است.

خاتمه و رهيافت‏

علامه جعفرى در مباحث خود به بحث تمدن آفرينى عنصر آزادى اشاره كرده و آزادى را يكى از عناصر اساسى در ظهور و بقا و استمرار تمدن‏ها برشمرده است. در واقع، اگر انسان‏ها نتوانند تلاش‏ها و فعاليت‏هاى خود را به شخصيت‏شان مستند نمايند تا در انجام آن فعاليت‏ها احساس آزادى كنند، خود را چونان ابزارى تلقى خواهند كرد كه صرفاً عوامل جبرى، محرك آنها خواهد بود. در چنين شرايطى از سويى، آدمى طعم آزادى را نخواهد چشيد و از سوى ديگر، دچار از خود بيگانگى خواهد شد. در جوامع بشرى اگر فعاليت‏هاى فردى و اجتماعى افراد مبتنى بر شخصيت و وجدان آزاد آنان نباشد تمدنى واقعى كه بر اساس انسان‏محورى است، تحقق نخواهد يافت.39
به باور علامه جعفرى، تمدن واقعى بدون آزادى تحقق نمى‏يابد. اما اين آزادى در شمار اصول فلسفى مشروط در پيدايش يك تمدن است؛ به اين معنا كه اگر آزادى بدون هيچ گونه شرطى مطرح گردد، خود به نابودى تمدن بشرى منتهى مى‏شود، از اين رو بايد به عنصر ديگرى كه همانا اختيار است، تبديل شود تا ناظر به جهت‏گيرى خاص و وجوه خير و كمال باشد. در نگاه ايشان، درست است كه آزادى در ظهور يك تمدن نقش اساسى دارد اما يك اصل عمومى غير مشروط است كه بايد با خيرخواهى و كمال‏جويى مشروط گردد.40
ويژگى اساسى‏اى كه آدمى را از غير آن متمايز مى‏كند، وجود دو عنصر اخلاق و آزادى در نهاد و رفتار آدمى است. وجه تمايز انسان با ديگر موجودات، برخوردارى آزادانه و آگاهانه وى از اخلاق و فضايل اخلاقى و آزادى و اختيار است. به ديگر سخن، با اعتقاد به اخلاق و آزادى است كه انسان به تحرك و پويايى و جست‏وجوگرى كشانده مى‏شود و در زندگى هدفى را برگزيده، بر مبناى آن با آزادى و آگاهى حركت مى‏كند.
از منظرى ديگر مى‏توان گفت كه وجود اخلاق در جامعه، ضامن سلامتى نظام اجتماعى و تحقق آزادى در جامعه به شمار مى‏رود. در واقع، فردى كه به اخلاق و فضايل اخلاقى متعهد است، به تعهدات اجتماعى خود بيش از ديگران پايبند است و عامدانه به نظام اجتماعى آسيبى وارد نمى‏كند و آزادى نيز در چنين شرايطى بيشتر تداوم خواهد يافت. كسانى كه از اخلاق و فضايل اخلاقى پيروى مى‏كنند، به حقوق و آزادى ديگران نيز احترام گذارده، آزادى و حقوق آنان را سلب نمى‏كنند.
اولويت آزادى بر اخلاق كه در آثار علامه جعفرى به وضوح ديده مى‏شود، به معناى برترى و اولويت از حيث ارزشى نيست. اولويت آزادى از زاويه ارزشى، بحث بسيار قابل تأملى است كه بايد به آن توجه كرد و جايگاه و منزلت آن را در نسبت با ساير عناصر ارزشى مورد توجه قرار داد. آزادى در انديشه جعفرى به مثابه ابزار و روشى براى كسب اخلاق و فضايل اخلاقى است. اما هدف از اخلاق، به فعليت رساندن استعدادهاى والاى انسانى و تعالى افراد جامعه مى‏باشد. البته تمام سخن در اين است كه به فعليت رساندن استعدادهاى والاى آدمى و حركت به سمت تعالى، جز با آزادى و از مسير آزادى ممكن نيست.
در واقع، همان گونه كه آزادى ابزارى براى نيل به فضايل اخلاقى است، چنين وضعيتى حتى در حيات معقول نيز تداوم مى‏يابد و فرد هيچ اصلى را در جامعه بدون چون و چرا نمى‏پذيرد. البته اين مسئله - چنان كه پيش از اين نيز اشاره شد - تنها آرمانى بيش نيست و حداقل تا كنون اين گونه بوده است و نمى‏توان جامعه‏اى را يافت كه در آن، افراد براى پذيرش هر اصلى به چون و چرا بپردازند.
يكى ديگر از مباحثى كه در انديشه علامه جعفرى تأكيد شده، بحث فعل اخلاقى و ارزشى است. به هر حال، ارزش‏ها و فضايل اخلاقى بايستى به گونه‏اى بروز و ظهور بيابد. نكته قابل توجه اين كه نگاه ايشان در اين جا، بر اختيارى بودن فعل اخلاقى‏41 استوار است و در واقع، ارزشمندى فعل اخلاقى به اين است كه آزادانه انجام گيرد. به ديگر سخن، آزادى خود به مثابه فعلى اخلاقى مى‏تواند سبب ايجاد و تحقق ساير ارزش‏ها و اخلاق متعالى گردد. انجام افعال اخلاقى به گونه‏اى اجبارى، هيچ ارزشى ندارد و از يك فرد مسئول و آزاد نمى‏توان توقع داشت كه اين افعال را بدون لحاظ عنصر آزادى كه به لحاظ رتبى و زمانى مقدم است، انجام دهد.
به هر حال علامه محمد تقى جعفرى در مباحث خود، و به ويژه در بحث مناسبات اخلاق و آزادى، به يكى از مباحث تجويزى فلسفه سياسى كه به نوشته برخى از صاحب‏نظران ناب‏ترين مباحث فلسفه سياسى‏42 است، مى‏پردازد. در واقع، تمام كوشش وى از منظر فيلسوفى مسلمان، برخاسته از دل‏نگرانى اخلاقى وى براى كيفيت‏بخشى به زندگى سياسى انسان است كه اين مسئله به انجام نمى‏رسد مگر با آنچه كه ايشان با عنوان حيات معقول از آن بحث كرده است. ايشان از اين منظر، به ترسيم غايت زندگى سياسى مبادرت ورزيده و به طور مستوفى در مباحث خود بحث حيات معقول را پيش كشيده است.

پى‏نوشت‏ها

2. پيش از اين نيز نگارنده در مقاله‏اى مبسوط، چنين بحثى را در انديشة آيةالله مرتضى مطهرى دنبال كرده است. ر.ك: «رابطه اخلاق و آزادى؛ با تأكيد بر انديشه آيةالله مطهرى» (فصلنامه علوم سياسى) ش 23، سال ششم، پاييز 1382.
3. محمد تقى جعفرى، اخلاق و مذهب (تشيع، 1354) ص 62 و ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه (دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359) ج 6، ص 239 و ج 17، ص 194. مسعود اميد، «درآمدى بر اخلاق شناسى حكمى و فلسفى استاد محمد تقى جعفرى»، نقد و نظر، ش 25 و 26، سال هفتم، زمستان 1379 و بهار 1380، ص 399. مقاله مذكور جمع‏بندى خوبى را از مباحث اخلاقى محمد تقى جعفرى ارائه داده است.
4. محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، ج 24، ص 307، به نقل از مسعود اميد، همان.
5. انواع اخلاق از ديدگاه مكاتب مورد اشاره ايشان عبارت‏اند از: اخلاق انعطافى؛ اخلاق عاطفى؛ اخلاق رسومى؛ اخلاق اومانيستى؛ اخلاق تكليف‏مدار؛ اخلاق عقلانى و... .
6. محمد تقى جعفرى، پيشين، ج 2، ص 245 - 247؛ ج 8 ، ص 237 239؛ و ج 17، ص 193 194.
7. محمد تقى جعفرى، بررسى و نقد افكار راسل (امير كبير، 1364) ص 438.
8. محمد تقى جعفرى، حيات معقول، ص 95 و ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، ج 8، ص 252.
9. عبدالله نصرى، تكاپوگر انديشه‏ها (زندگى، آثار و انديشه‏هاى استاد محمد تقى جعفرى) چاپ نخست (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1376) ص 252 253.
10. محمد تقى جعفرى، اخلاق و مذهب، پيشين، ص 65.
11. محمد تقى جعفرى، حيات معقول (تهران: سيماى نور، 1360) ص 37 38 و ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، ج‏8، ص 188.
12. محمد تقى جعفرى، فلسفه دين، دفتر نخست، با مقدمه محمد رضا اسدى، چاپ نخست (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1375) ص 94.
13. در اين باره مى‏توان به بحث زندگى اصيل در آثار و مقالات مصطفى ملكيان اشاره كرد. ر.ك: «زندگى اصيل و مطالبه دليل»، فصلنامه متين، ش 15 و 16 تابستان و پاييز 1381، ص 229 - 263.
14. محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، ج 5، ص 248 249. به نقل از: عبدالله نصرى، پيشين، ص 385.
15. محمد تقى جعفرى، حيات معقول، ص 87 88، به نقل از: عبداللَّه نصرى، پيشين، ص 249 250.
16. محمد تقى جعفرى، تحقيق در دو نظام حقوق جهانى بشر (از ديدگاه اسلام و غرب) و تطبيق آن دو بر يكديگر، چاپ نخست (تهران: دفتر خدمات حقوق بين‏المللى جمهورى اسلامى ايران، 1377) ص 403 و اصول حكمت سياسى اسلام؛ ترجمه و تفسير فرمان مبارك على‏عليه السلام به مالك اشتر، چاپ دوم (تهران: بنياد نهج‏البلاغه، 1373)، ص 362 - 392.
17. محمد تقى جعفرى، تحقيق در دو نظام حقوق جهانى بشر (از ديدگاه اسلام و غرب) و تطبيق آن دو بر يكديگر.
18. همان، ص 405.
19. ر.ك: همان، ص 404 - 405.
20. همان، ص 405 406. هم چنين درباره انديشه علامه جعفرى در باب آزادى، ر.ك: منصور ميراحمدى، آزادى در فلسفه سياسى اسلام، چاپ نخست (قم: بوستان كتاب، 1381).
21. محمد تقى جعفرى، جبر و اختيار (تهران: شركت انتشار، 1344) ص 83 به نقل از: عبدالله نصرى، تكاپوگر انديشه‏ها، ص 209 - 210.
22. عبدالله نصرى، تكاپوگر انديشه‏ها، ص 215.
23. محمد تقى جعفرى، تحقيق در دو نظام حقوق جهانى بشر (از ديدگاه اسلام و غرب) و تطبيق آن دو بر يكديگر، ص 408.
24. همان، ص 407 - 417.
25. همان، ص 285.
26. همان، ص 417 - 420.
27. همان، ص 429.
28. همان.
29. همان، ص 433 - 444.
30. همان، ص 438 - 442.
31. همان، 443 - 447. در همين زمينه و ديدگاهى متماير از ديدگاه علامه جعفرى، ر.ك: فرانس روزنتال، مفهوم آزادى از ديدگاه مسلمانان، ترجمه منصور مير احمدى، چاپ نخست (قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1379) مباحث مربوط به آزادى از بردگى در اثر ديگر ايشان، يعنى «اصول حكمت سياسى اسلام» نيامده است.
32. محمد تقى جعفرى، اصول حكمت سياسى اسلام؛ ترجمه و تفسير فرمان مبارك على‏عليه السلام به مالك اشتر، ص 392. آزادى سياسى در اثر ديگر ايشان، يعنى «تحقيق در دو نظام حقوق جهانى بشر» مورد بحث قرار نگرفته است.
33. عبدالله نصرى، تكاپوگر انديشه‏ها، ص 379.
34. محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، ج 5، ص 22، به نقل از: عبدالله نصرى، پيشين، ص 380.
35. محمد تقى جعفرى، تحقيق در دو نظام حقوق جهانى بشر (از ديدگاه اسلام و غرب) و تطبيق آن دو بر يكديگر، ص 447 - 448.
36. همان، ص 448.
37. همان، ص 113 - 114.
38. عبداللَّه نصرى، تكاپوگر انديشه‏ها، ص 222.
39. محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، ج 5، ص 22. به نقل از: عبدالله نصرى، تكاپوگر انديشه‏ها، ص 379.
40. همان، ص 246، به نقل از: عبدالله نصرى، پيشين، ص 383.
41. محمد تقى جعفرى، فلسفه دين، تدوين عبدالله نصرى (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1378) ص 257.
42. حسين بشيريه، عقل در سياست، چاپ نخست (تهران: مؤسسه نگاه معاصر، 1383) ص‏40.

شریف لک زایی

منتشره در فصلننامه علوم سیاسی