چاپ
دسته: مقاله
بازدید: 3551

آنچه آموزه مهدویت و آینده تاریخ را می سازد همانا اختیار و آزادی آدمی است. آینده تاریخ رو به تکامل و آزادی افزون انسان حرکت می کند و هر لحظه لحظه آن سرشار از آزادی و اختیار انسان است. حتی تأسیس دولت مهدوی نیازمند بسط و گسترش آزادی انسان است. تمامی تحولات فکری و فرهنگی و اجتماعی، محصول اراده آزاد و مختار آدمی است. از این رو، سرنوشت انسان در اختیار خود او است و بر اساس آموزه های دینی، انسان، در عین تأثیر پذیری از بسیاری چیزها، کاملاً بر سرنوشت خویش مسلط است و حیات اجتماعی و سیاسی خود را با دستان پر از اختیار و آزاد خویش می سازد.

______________________________

مقدمه

پرسش این است که آیا آزادی و اختیار آدمی در تأسیس دولت مهدوی نقشی دارد یا خیر؟ به طور طبیعی پس از این پرسش باید به پرسش دیگری که تکمیل کننده این پرسش است نیز پاسخ داد که آیا با تأسیس دولت مهدوی، اختیار و آزادی آدمی رو به پایان می رود و یا دوره شکوفایی و بهره وری آدمی در زمینه آزادی و اختیار می رسد؟

به اجمال یادآور می شوم که اختیار و آزادی جوهر و گوهر آدمی و جزء جدایی ناپذیر آدمی است. از این رو نه تنها گوهر آدمی رو به تحلیل و تقلیل نخواهد رفت که بسیار شکوفان شده و مورد بهره برداری بیشتر و مطلوب تری واقع می شود. از این رو است که می توان حتی این مدعا را نیز در ادامه مطرح ساخت که اساساً آنچه آموزه مهدویت و آینده تاریخ را می سازد همانا اختیار و آزادی آدمی است. آینده تاریخ رو به تکامل و آزادی افزون انسان حرکت می کند و هر لحظه لحظه آن سرشار از آزادی و اختیار انسان است. انسان فاقد آزادی و اختیار چگونه خود را مهیای آینده نماید و دولت مهدوی را انتظار کشد؟

در چنین وضعیتی می توان از این مدعا دفاع کرده و بحث را تکمیل کرد که حتی تأسیس دولت مهدوی نیز نیازمند بسط و گسترش آزادی انسان است. در واقع انسان با انتخاب راه با آزادی، که مبتنی بر اختیار تکوینی الهی است، به سمت تأسیس دولت صالح مهدوی گام بر می دارد. و البته در پی این مرحله نیز اساساً دولت مهدوی زمینه های بروز و ظهور استعدادهای آدمی را در پرتو آزادی و اختیار خدادادی فراهم می سازد.

می توان بر موارد فوق افزود که یکی از معانی آموزه معروف دینی که می گوید در فرجام تاریخ، زمین تمامی نعمت هایش را برای آدمی آشکار می کند همانا بسط آزادی و اختیار آدمی می تواند در شمار مهم ترین نعمت ها تلقی شود. زیرا در پرتو حکومت های ناصالح و همواره مستبد، کم تر شرایطی فراهم شده است که انسان آزادانه تصمصم گیرفته و زندگی خود را به پیش برد. اما با توجه به عنصر آزادی به سمتی می رود که در پرتو معنویت و بهره گیری از آزادی و اختیار رو به پیشرفت خود به سمت و سویی متمایل می شود که در فردای تأسیس دولت مهدوی، آزادی و اختیار انسان بسط و فزونی خواهد یافت و سر تا سر زندگی انسان را مشروب خواهد ساخت.

موارد پیش گفته و نوشته حاضر این مطلب را نیز مفروض می گیرد که تمامی تحولات فکری و فرهنگی و اجتماعی، محصول اراده آزاد و مختار آدمی است. این نکته برگرفته از این آموزه قرآنی است که می گوید: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم».[1] هیچ تغییری رخ نمی دهد مگر این که نفس انسان دچار تغییر و تحول گردد. در موضوع مورد بحث، یعنی تأسیس دولت مهدوی و به بار نشستن آموزه مهدویت، نفس انسان به سمتی میل می کند که نتیجه قطعی آن تأسیس و تشکیل دولتی صالح و عادل با نام دولت مهدوی است. انسان به واسطه همین روحیه و نفس خود می تواند به سمتی توجه و میل نماید که در آن چیزی جز دوری از رحمت و رأفت الهی نیست. از این رو، سرنوشت انسان در اختیار خود او است و بر اساس آموزه های دینی، انسان، در عین تأثیر پذیری از بسیاری چیزها، کاملاً بر سرنوشت خویش مسلط است و حیات اجتماعی و سیاسی خود را با دستان پر از اختیار و آزاد خویش می سازد. در ادامه این بحث به طور مبسوط پی گرفته می شود.

اختیار، مبنای آزادی 

مبنای آزادی در آموزه های دینی، مبتنی بر مفهوم و عنصر اختیار است. این موضوع در بسیاری از مکاتب فلسفی و از جمله رایج ترین مکتب فلسفی معاصر، یعنی حکمت متعالیه، و مفسران آن به صورتی روشن پذیرفته شده است. گو این که غالب غالب متفکرانی که در دوره معاصر می زیند نیز متأثر از حکمت متعالیه هستند. حکمت متعالیه البته به دست حکیم پرآوازه شیرازی، صدرالدین محمد شیرازی، تأسیس شد و تأثیرات شگرفی را بر اندیشمندان بعد از خود بر جای نهاد. اختیار گرچه از دیرگاه در شمار مفاهیم فاخر و فربه فلسفه سیاسی بوده است اما این مفهوم در این حکمت دارای منزلت و جایگاه والایی است. این توجه را هم می توان در آثار صدرالمتألهین و هم پیروان و مفسران آن حکمت جست.

در تداوم و تبیین مباحث پیشین، به طور خلاصه بايد گفت از جمله نشانه های اساسی حکمت متعاليه باورمندی به اختیار آدمی است که مبنای آزادی انسان تلقی می شود. در این حکمت، انسان، تحول آفرین و منشأ تغییرات و دگرگونی ها است. چنان که خود آدمی در یک شدن دائمی و مستمر ره می پوید، جامعه و محیط پیرامونی آدمی نیز به همان سان از انسان رنگ و بو می گیرد و دچار تغییرات و دگرگونی های عظیم و همه جانبه می شود. در فقدان آزادی انسان، دگرگونی و تغییری ایجاد نخواهد شد و انسان میلی برای حرکت به سمت تأسیس دولت مهدوی و هیچ سمت و سوی دیگری نخواهد داشت.

به باور صدرالمتألهین، انسان، موجود مختاري است و آدمی را چاره‌ای از اختيار نیست. به دیگر سخن، انسان به ناچار بايد مختار باشد:

«ثم اعلم ان كل ما فى عالم الملك والملكوت له طباع خاص [... ] الّا الانسان فانّه مسخّر للاختيار، [... ] فالمختاريّة مطبوعةٌ فيه، اضطراريّةٌ له؛ بدان كه هرچه در عالم ملك و ملكوت است، داراى طبع ويژه‏اى است  [.... ]به جز انسان، که در اختيار نيروى خويش است [...]؛ بنابراين مختاريّت در طبع انسان نهاده شده و اضطرارىِ وجود او گشته است.»[2]

پرسش ديگر این است که اختيار و آزادی در کجا و چه شرایطی بروز و ظهور می یابد؟ طبیعی است که یکی از نخستین مواردی که می بایست ثمره اختیار را چشید، حیات جمعی انسان ها است. آزادی و اختیار همچون تیغه دو دمی است که کارایی مختلفی می تواند بیابد. در واقع نظام سیاسی و نظام اجتماعی، آینه خواست و میل و تربیت موجود در جامعه است. به این معنا حتی حضور نظام های استبدادی در یک جامعه نیز به سبب بافت و لایه های فکری و ذهنی استبدادی موجود در جامعه است. همان گونه كه حضور آزادي در يك جامعه داراي معناي خاصي است.

بر این اساس، هر اجتماعی، نظام سیاسی متناسب خودش را دارا خواهد بود. از این رو اگر هیأت حاکمه‌اي بخواهد برخلاف خواسته ها و تمایلات و باورهای مردم گام بردارد، عملاً وجود نخواهد داشت. بنابراین انسان ها، خود تصمیم می گیرند که چگونه زیست نمایند. و از این رو تأسیس دولت مهدوی در شرایطی رخ خواهد نمود که انسان از عنصر اختیار و آزادی در راستای تحقق این آموزه سود جوید. از حکمت الهی به دور است که یک شبه همه مردم از این عنصر اساسی برخوردار نماید. انسان ها خود می بایست با اختیار و آزادی تمام این عنصر را درون خویش تقویت کرده و به سمت تأسیس دولتی میل نمایند که آرزوی همه ملل مظلوم بوده است. آنچه تا کنون مانعی در این مسیر بوده، به این جنبه وجودی آدمی مربوط است. در واقع انسان شرایطی را رقم نزده است تا در فرجام تاریخ به دست توانای خود دولت مهدوی را تأسیس نماید.

چنان که ذکر شد، اختیار و آزادی همانند ژانوس دو چهره ای است که می توان به هر سوی که اراده کرد چرخید. در همین زمینه صدرالمتألهين به صراحت معتقد است كه پذيرش ولايت اللَّه يا طاغوت تابع خواست و اراده خود انسان‏ها است و این تنها صالحان هستند که به ولايت اللَّه گردن مى‏نهند. از همين پايگاه ارزشى است كه ايشان نيز هم‏چون ساير فيلسوفان سياسى مسلمان نظام‏هاى سياسى را به دو گروه فاضله، و غيرفاضله تقسيم مى‏كند. نظام سياسى فاضله، در تمامى انواع و اقسام خود در پيوند با امت فاضله، مدينه فاضله، رياست فاضله و اجتماع فاضله شكل مى‏گيرد و همه اين‏ها در تعاون با يك‏ديگر به دنبال تحقق یك هدف و غايت، يعنى وصول به خير افضل و كمال نهايى هستند، در حالى كه نظام سياسی غيرفاضله اعم از جاهله، ظالمه، فاسقه و ... در پيوند با امت غيرفاضله، مدينه غيرفاضله، رياست غيرفاضله و اجتماع غيرفاضله شكل مى‏گيرد و همه اين‏ها در تعاون با یك‏ديگر به دنبال نيل به سعادت‏هاى پندارى و در واقع شرور هستند.[3] دولت مهدوی همانا دولتی فاضله است که ریشه در ولایت الله و آزادمنشی آدمی دارد.

یکی از نکات فربه و برجسته اندیشه صدرالمتألهین پیوند دادن میان آزادی و آزاداندیشی و امنیت است. آزادی و امنیت در نگاه وی به گونه‌ای تنگاتنگ با یکدیگر رابطه دارند و در غیبت یکی از آنها نمی توان به پرسش های عصر توجه کرده و برای مشکلات جامعه علاج سنجی نمود. آنچه که نیازمند تأسیس دولت مهدوی است. زیرا در فقدان آزادی و امنیت شرایط برای وقوع دولت مهدوی و ظهور موعود فراهم نیست.

«چگونه و از کجا آسایش و تحقیق علمی حاصل کند با آن همه ناهنجاری محیط که دیده و شنیده می شود از بدی مردم روزگار، به ویژه از مردمی که ظالم و کم انصاف اند برگزیدگان عالی مقام را خوار و پست ترین مردم را بر آنها سوار می کنند. جاهل عامی شریر به صورت عالم توانا ظاهر می شود و بر دانشمندان و محققان راستین ریاست می کند و آنان را به سخره می گیرد و با این بزرگان دشمنی می کند. با چنین فساد اجتماعی سران ظاهرنما دیگر کجا مجال تحقیق در مشکلات علوم و حل آن باقی می ماند؟»[4]

مطلب مورد اشاره یادآور این سخن امام علی(ع) است که می فرماید: «بأرض عالمها ملجم و جاهلها مكرم؛ در سرزميني كه دانشمندش به حكم اجبار لب فرو بسته و جاهلش گرامي بود.»[5] آيت‌الله ‌مطهري، که باید در امتداد حکمت متعالیه به شمار آید نيز به درستي به همين معنا اشاره دارد و معتقد است: «نبودن آزادي و تمركز قدرت در يك نقطه طبعاً سبب پيدايش جماعتي ... مي‌شود كه گرد مركز قدرت جمع مي‌شوند و با مداهنه و تملق، كه خوشايند طبيعت آدمي است، كسب قدرت و در نتيجه تحصيل قدرت و نفوذ مي‌كنند و امور را طبق دلخواه و منفعت خود مي‌چرخانند. در چنين جامعه‌اي به جاي اين كه تقوا و لياقت سبب ترقي و ترفيع باشد، نزديكي به مركز قدرت پايه و اساس همه چيز است.»[6]

از این رو و در شرایط نامساعد، عالمان و حاکمان الاهی، که رهبران حقیقی جامعه هستند، کنار گذارده می شوند و جاهلان بر صدر می نشینند در حالی که شایسته منصب و مقامی که عهده دار شده اند نیستند. تأخیر در تأسیس دولت مهدوی این گونه رخ می نماید. سخن مذکور این معنا را می رساند که در یک جامعه فاسد، حاکمان ظالم و مستبد حکم رانی می کنند و از این رو بزرگان و عالمان پست شمرده می شوند و پست ترین افراد بر صدر می نشینند. فقدان عدالت و فقدان آزادی و فقدان امنیت که محصول نظام سیاسی فاسد و استبدادی است، عالمان روشن اندیش را به عزلت نشینی محکوم می کند.

حکیم حکمت متعالیه به درستی دریافته و تصریح کرده است که از جمله لوازم تولید دانش، تأمین امنیت اصحاب معرفت و قلم است تا بدون دغدغه و در کمال آسایش به کار علمی بپردازند و جامعه را از تنگناهای جهل و ناآگاهی برهانند. آزاداندیشی در جامعه ای میسور است که فضای امن و آرامی برای نخبگان و اصحاب تحقیق و پژوهش فراهم سازد تا آنان با خیال آسوده بتوانند گستره های معرفتی را درنوردند و جامعه را به سمت مطلوب ارتقا دهند. در واقع شاید بتوان نتیجه گرفت که تأسیس دولت مهدوی جز در پرتو بسط و گسترش دانش و آزاداندیشی و تربیت جامعه میسور نخواهد بود.

در این دوران می بایست آگاهانه با توجه به مبنای آزادی، یعنی اختیار، بر تربیت جامعه و آماده سازی جامعه برای تأسیس دولت مهدوی گام برداشت و زمینه های تأسیس دولتی صالح و عادل را بیش از پیش مهیا کرد. در واقع انسان می بایست با اختیار خود به سمت تأسیس دولت مهدوی میل کند. از چنین وضعیتی و چنین انتخابی چاره ای نیست. انسان است و اختیار و آزادی.

اهمیت آزادی

اهمیت آزادی در آموزه های دینی ناشی از نگرش نسبت به انسان است. در این زمینه اشاره به دو نوع نگاه نسبت به انسان مناسب است. نخست، نگاه قیم مآبانه، که معتقد است باید اندیشه‌ها و ارزش‌هاي ديني را به انسانها تحمیل و از این طریق انسان را هدایت کرد. دو دیگر، نگاهی که انسان را موجودی آزاد و انتخاب‌گر می‌بیند که خود راه خویش را بر می‌گزیند. در این نگاه اخیر، آگاهی، خردورزي و دینداری به انسانها مساعدت می‌کند که آنها خود دست به انتخاب زده و مسیر خود را برگزینند. از این رو است که برخی از متفکران مسلمان بر آن اند که انسان ذاتا آزاد و تربيت‌پذير است.

در این تلقی در تعریف انسان، به آزادی و انتخاب گری او اشاره شده و اهمیت و برتری انسان در «توان» گزينش و انتخاب‌گري و تسلط بر خود و محیط و جامعه خود خلاصه می شود: آزادى یعنی «تسلط انسان بر ساختن خويش و ساختن محيط خويش. امتياز انسان بر همه موجودات ديگر عالم طبيعت اين است كه مى تواند بر طبيعت مسلط باشد و شرايط طبيعى را بر وفق خواسته و نياز خود دگرگون كند يا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبيعى، سد و مانع به وجود آورد.»[7] اگر این نشانه و خصلت از آدمي سلب شود، لاجرم دچار مسخ شخصیت و انسانیت می‌شود.[8]

بر اساس چنین رویکردی، انسان از آن رو انسان است که با توجه به توان و ظرفیت خدادادي وجودی خویش، آزاد باشد و خود دست به گزینش و انتخاب زند. در نتیجه آدمی بر مبنای آزادی و انتخاب‌گری مسؤول و پاسخگو شمرده می‌شود. در غیر این صورت نمی‌توان انسان را موجودی پاسخ‌گو به شمار آورد. این خود نشان دهنده نقش و تأثیر به سزای آدمی در تعیین سرنوشت او است. در واقع اختیار و آزادی، عبارت از توانایی انسان در ساختن سرنوشت فردی و جمعی خود شمرده شده است. این ساختن به گونه ای است که آدمی بر خود و جامعه خویش قدرت و سلطه می یابد.[9]

به هر حال انسان موجودی است که می تواند در ساختن خود مؤثر باشد، که این همان آزادی معنوی و درونی است و از سوی دیگر می تواند در حیات و نظام اجتماعي و سياسي خود نيز مؤثر باشد. شاید بتوان تأثیرگذاری در حوزه عمومی را متأثر از آموزه های دینی به شمار آورد. بر این اساس، انسان موظف به دخالت در حوزه عمومي است. در این نگاه مردم در تمام امور حكومت سهيم اند و يكى از آموزه هاى اساسى و مهم اسلام، توجه به امور ديگر مسلمانان است. حتى سكوت و عدم مشاركت در امور اجتماعى مسلمانان، عملى مذموم و ناپسند و در رديف ترك مسلمانى ذكر شده است.

روایت مشهور رسول اكرم(ص) مبنی بر این که «هر كس صبح سر از خواب نوشين بردارد و در انديشه مسلمانان نباشد، مسلمان نيست»،[10] به احساس مسؤوليت يك مسلمان در رابطه با ساير مسلمانان و انسان ها اشاره مى كند. در همین زمینه یکی از اندیشمندان مى گويد: «اگر يك انسان، يك حزب، يك تشكيلات، يك قشر، يك ملت و يك نژاد بخواهد به سعادت برسد، يعنى مسؤوليت هايى را كه به عهده دارد، انجام بدهد طبق جهان بينى اسلام بايد به آزادى، به نجات و رستگارى و فلاح همه انسان ها بپردازد.»[11] 

به هر حال اهتمام به حوزه عمومي، كه در عصر جديد نيز بسيار مورد توجه است، در تأسیس دولت مهدوی نیز نقش اساسی و مهمی دارد. چنان که آمد انسان ها با اقبال درونی و پذیرش باطنی و عمومی خود به سمت تأسیس دولت مهدوی حرکت می کنند و در غیر این صورت تشکیل دولت صالح و عادل و آزاد مهدوی محقق نخواهد شد.

نکته ای که در تداوم مباحث پیشین باید بر آن تأکید کرد، همانا حرکت آزادانه مردم به سمت تأسیس دولت مهدوی است. از این رو اجبار در تأسیس آن نقشی ایفا نخواهد کرد و بلکه یکی از موانع آن نیز به شمار می رود. از این رو باید گفت تحقق پیشینی آزادی از اهمیت وافری برخوردار است. زیرا آزادی باید به عنوان یک واقعیت عینی و خارجی وجود داشته باشد تا انسانها بتوانند آسان تر و آزادانه‌تر به سمت پذیرش و برپایی دولت مهدوی حرکت کنند. در واقع نقش و حضور آزادی بیرونی در تحقق دولت مهدوی نقش بسیار مهم و حیاتی ای است. شاید بتوان گفت حضور آزادی به عنوان یک واقعیت عینی خارجی حتی در تحقق آزادی درونی و معنوی و ایجاد فضای سالم در حرکت به سمت دولت موعود به انسان مساعدت بسیاری خواهد کرد.

در این زمینه اشاره به این نکته ضروری است که ضرورت آزادی اجتماعی که به نوع روابط اجتماعی مربوط می شود ناشی از این است که این مسأله یک خواست و یک نیاز درونی و اصیل است و انسان هنگامی می تواند به این نیاز درونی‌اش پاسخ گوید که در جامعه، آزاد زندگی کند. یعنی آزادی به عنوان یک واقعیت اجتماعی می بایست در روابط اجتماعی حضور و وجود داشته باشد.[12] به هر حال حضور آزادی به صورت پیشینی در تأسیس دولت مهدوی نقشی اساسی ایفا خواهد کرد.

تصریح بر اين كه در جامعه استبداد‌زده نیازهای واقعی حیات آدمی به فراموشی سپرده می شود و انسان‌ها از شرایط استبدادی تأثیر می پذیرند، در نتیجه خلق و خوی آنان نیز حالتی استبداد‌زده به خود می گیرد، از نكات مهمی است که نمی توان در زمینه سازی برای تأسیس دولت مهدوی آن را از یاد برد. بنابراین زمینه سازی برای از میان بردن استبداد در جامعه خود می تواند زمینه سازی برای ظهور و تأسیس دولت مهدوی نیز به شمار آید. از این رو باید ساز و کاری به وجود آيد که آزادی در جامعه عینیت و واقعيتی آشکار و مشهود بیابد. تحقق عيني و واقعي آزادي در جامعه، اما بر الگوی تربيتي آزادانه مبتنی است.

در نظام استبدادی ظرفیت های آدمی قدرت بروز و ظهور نداشته و این اجازه به انسان داده نمی شود تا بتواند استعدادهای خویش را محک زده و عملی نماید. اطاعت نیز در چنین نظامی از روی ترس و وحشت است. نظام استبدادی همواره سعی در پی استخفاف شهروندان خویش به اطاعت می اندیشید: «فاستخف قومه فأطاعوه»[13] در حالی که استخفاف انسان در آموزه های دینی بسیار ناپسند شمرده شده است. اطاعت از روی استخاف موجبات مسخ آدمی را فراهم می آورد. انسان می بایست با اختیار تکوینی و آزادی خویش حاکم را انتخاب کند. در تأسیس دولت مهدوی البته انسان می بایست به آن حد از دانش و آگاهی و معنویت دست یابد که بتواند با آزادی «امام» و «دولت مهدوی» را انتخاب کرده و زمینه بروز و ظهور دولت مهدوی را موجب شود.

در این زمینه توصیه معدود اندیشمندان مسلمان این است که جامعه باید به آگاهی دست یابد تا بر اساس آگاهی به دست آمده اما آزادانه درباره خود و جامعه خود تصمیم گیرد. در این دیدگاه صرف تغییر نظام سیاسی کارایی زیادی ندارد. گرچه شرط لازم است، اما شرط کافی نیست، مگر این که ذهنیت انسانها تغییر کند. و روشن است که ذهنیت غالب انسان ها به دلیل حضور مداوم و پایدار نظام های سیاسی خودکامه، استبدادزده است و ذهنیت استبداد زده، خود به خود، در هر نظام سیاسی، استبداد را باز تولید می کند. از این رو نیازمند کارهای اساسی فرهنگی و فکری است تا زمینه های تأسیس جامعه ای آگاه و مختار و آزاد فراهم شود و آن گاه چنین جامعه ای آزادانه خواستار برپایی و تأسیس دولت مهدوی گردد و در فراهم شدن شرایط آن بکوشد.

بنابراین باید ابتدا این نکته تبیین بشود که آزادی یک هدف انتزاعی نیست و تحقق آن مشروط به التزام دیگران و از جمله حاکمان به لوازم آزادی است. ضمن این که باید به جریانهایی مساعدت شود که در جهت تحقق مطلوب آزادی تلاش می کنند. به این معنا که نهادها و افرادی که استبداد را در جامعه گسترش می دهند تضعیف شده و نهادها و افراد معتقد و مؤمن به آزادی‌هاي مشروع و قانوني تقویت شده پرورش یابند. آن چه به این مسأله مساعدت می نماید، همانا الگوی تربیتی مطلوبی است که بتواند آزادی را در نهاد افراد نهادینه نماید و نسلی پدید آورد که نه تنها آزادی را یک ارزش مؤثر و مطلوب تلقی کند، بلکه در عمل بدان پای بند باشد و عمیقاً آن را به کار گیرد.

آزادی و دگرگونی های اجتماعی

شاید بتوان از مباحث گذشته این گونه نتیجه گیری کرد که تغییرات و تحولات و دگرگونی ها در جوامع به دست توانای آدمی شکل می گیرد و تأسیس دولت مهدوی نیز مستثنا نیست. از این رو باید به اشاره یادآور شد که این محتواي باطني انسان اعم از انديشه، عقيده و ايدئولوژي و به ويژه فطرت كمال جوي و تجدد خواه انسان است که موجبات اكثر دگرگوني هاي اجتماعي را فراهم می آورد. اين مدعا با این پیش فرض مورد توجه است که فرد و جامعه هر دو اصيل اند اما اين انسان است كه اصالت داشته و به عنوان يك موجود آگاه و آزاد و مختار و با فطرتي كه طالب كمال و تعالي است عامل مهم و اساسی در تحولات و دگرگونی ها است. چنان که در تأسیس دولت مهدوی نیز با توجه به عنصر آگاهی و آزادی و اختیار نقشی اساسی خواهد داشت. 

بی مناسبت نیست برخی دیدگاه ها و نظریاتی که درباره علل و عوامل دگرگونی های اجتماعی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است مورد بازخوانی قرار گیرد و نقش اساسی انسان، به عنوان موجودی آگاه، آزاد و مختار بازشناسی شود. نظریه های مطرح و مؤثر در باب تغییر و تحولات از این قرارند:

یکم. نظریه خون و نژاد. طبق اين نظريه، عامل اساسي پيش برنده تاريخ، نژادها هستند. زيرا بعضي نژادها و خون ها استعداد فرهنگ آفريني و تمدن گستري دارند و برخي ديگر خير. بعضي مي توانند علم و صنعت و اخلاق توليد كنند و گروهي صرفاً مصرف كننده اند. 

دوم. نظریه شرايط اقليمي و جغرافيايي. بر اساس اين نظريه، عامل سازنده تمدن و به وجود آورنده فرهنگ و توليد كننده صنعت، محيط و شرايط اقليمي و جغرافيايي است. در مناطق معتدل، مزاج هاي معتدل و مغزهاي نيرومند و متفكر به وجود مي آيد. افزون بر اين، شرايط اقليمي و محيط جغرافيايي و منطقه اي بر روي نژادها تأثير مي گذارد و استعدادهاي خاص ايجاد مي كند و در نهايت عامل پيش برنده تاريخ مي شوند. 

سوم. نظريه مشیت گرایانه. بر اساس این دیدگاه آن چه تاريخ را جلو رو به جلو برده و ديگرگون مي سازد، خداوند است و تاريخ و اجتماع پهنه بازي اراده مقدس الهي است. اين نظريه، به گفته اندیشمندان مسلمان، سست ترين و بي پايه ترين نظريه در باب دگرگوني هاي اجتماعي است. زيرا تنها تاريخ جلوه گاه مشيت الهي نیست. نسبت مشيت الهي به همه اسباب و علل جهان مساوي است. ولي سخن در اين است كه مشيت الهي، زندگي انسان را با چه نظامي آفريده است و چه رازي در آن نهاده است كه به طور دائم در تغيير و تغيّر است، در صورتي كه زندگي حيوانات ديگر، فاقد آن راز است؟

چهارم. نظریه نخبگان و قهرمانان. مطابق اين نظريه، تحولات و دگرگوني هاي تاريخ، اعم از علمي، سياسي، اقتصادي و فني و يا اخلاقي، به وسيله نوابغ به وجود مي آيد. از اين رو اكثريت افراد بشر فاقد ابتكار، دنباله رو و مصرف كننده اند. 

پنجم. نظریه اقتصاد و عامل مادي. بر اساس اين نظريه، اقتصاد تنها عامل محرك تاريخ است. تمام شؤون اجتماعي و تاريخي هر قوم و ملت، اعم از شؤون فرهنگي و مذهبي و سياسي و نظامي و اجتماعي، جلوه گاه شيوه توليد و روابط توليد آن جامعه است. نظريه ماترياليسم تاريخي بر اساس چنين انديشه اي به وجود آمده است. جان كلام اين است كه تاريخ، طبيعت مادي دارد نه معنوي و انساني. و تمامي دگرگوني هاي اجتماعي و تاريخي، زاييده عامل اقتصادي و مادي است. اين نظريه، ريشه انقلاب ها را دو قطبي شدن جامعه ها از نظر معيشت مي داند.

در مقابل، البته نظريه اي ديگر مطرح شده است كه عامل اقتصادي را تنها و يگانه عامل دگرگوني اجتماعي نمي داند و به اصالت روح اعتقاد دارد. البته اسلام منكر تأثير عامل اقتصادي در تحولات اجتماعي نيست، ولي هيچ گاه عامل ماده را بر روح مقدم نمي دارد و معتقد است كه وجود اصيل انسان را نمي توان با ماده و شؤون آن توجيه و تفسير كرد.

ششم. نظریه جنسی، نظریه دیگری که کم تر به آن پرداخته شده است نقش عامل جنسی در تغییر و تحولات اجتماعی است. برخی معتقدند عامل جنسی و ظرفیت ها و ظرافت های زنانه خود عاملی در تغییر و دگرگونی های اجتماعی به شمار می رود.[14]

هفتم. نظریه فطرت. آدمي داراي خصايص و نشانه هايي است كه به موجب آن ها زندگي اجتماعي اش در حال تكامل و پيشرفت است. نخست، حفظ و جمع تجارب و آموخته هاي ديگران و استفاده از آنها است. دوم، يادگيري از راه بيان و قلم است. سوم، مجهز بودن به نيروي عقل و ابتكار است. چهارم، ميل ذاتي و علاقه فطري به نوآوري است.[15]

آیت الله مطهری در آثار خود با بحث و بررسی این عناصر البته معتقد است فطرت آدمی باعث و بانی غالب تحولات و دگرگونی ها است. افزون بر این می توان از عنصر بسیار تأثیرگذاری همانند آزادی و اختیار نیز یاد کرده و آن را تمکیل کننده مسأله فطرت و عاملی برای ایجاد دگرگونی ها به شمار آورد. این عامل در کنار سایر عوامل نیز مطرح بوده و به نوعی زمینه بروز و ظهور آنها را مهیا می کند. برای مثال اگر فرض کنیم عامل خون یا نژاد و یا حتی جغرافیا و یا هر عامل دیگری باعث و بانی دگرگونی های اجتماعی است، همه این عوامل در فقدان آزادی و اختیار اثر قابل ملاحظه ای نخواهد داشت. درواقع اگر مانعی برای بروز و ظهور این عناصر به وجود آید آنها را فاقد تأثیر می سازد. این در حالی است که افزون بر همه این موارد نمی توان و نباید از عامل آزادی و اختیار آدمی غفلت کرد.

بنابراین باید در تکمیل نظریه فطرت از مهم ترین نشانه انسان که همانا برخورداری از آزادی و اختیار است یاد کرده و نقش اساسی اختیار و آزادی را در تعاملات و تغییر و تحولات و دگرگونی های اجتماعی از یاد نبرد. البته انسان با توجه به ویژگی های خود می بایست به سمتی میل نماید که ضمن نهادینه ساختن نشانه های انسان، توان بهره گیری از آنها و به ویژه مهم ترین عنصر، یعنی آزادی و اختیار، را داشته باشد.

وجود چنين ويژگي ها و خصوصيت هايي است كه سبب تكامل و تعالي بشر مي شود. برخی اندیشمندان مسلمان اين نظريه را بسيار عالي مي دانند. گرچه این نظریه با عنوان نظريه فطرت نام گذاری شده است اما از آن به عنوان محتواي باطني انسان نیز یاد می شود.[16] در واقع در این نظریه بیش از هر چیز بر گوهر و ذات آدمی تکیه می شود و نقش دیگر عناصر در حد ایجاد زمینه و تسهیل شرایط مؤثر است.

تأکید بر مفهوم آزادی و اختیار همان گونه که مشاهده شد در ذیل نظریه فطرت جای می گیرد و حیاتی افزون به آن می دهد. در همین زمینه آیت الله مطهری بر این باور است که «آزادی انسانی جز با نظریه "فطرت" قابل تصور نیست. این بعد وجودی است که به انسان شخصیت انسانی می دهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ را تعیین می کند.»[17] بنابراین نظریه فطرت با عنصر آزادی و اختیار انسان تکمیل می شود. این دیدگاه بر آن است تا شخصیت انسان را بر اساس عنصر آزادی و اختیار تبیین و فقدان آزادی و اختیار را برابر با مسخ شخصیت آدمی تلقی کند.

به هر حال همه اشارات گذشته حاکی از نقش اساسی اختیار و آزادی در تغییر و تحولات و دگرگونی های اجتماعی است. در همین زمینه پرسشی از امام زمان(ع) نیز روایت شده است که: «هل یبدوا لله فی المحتوم شیء؟ آیا در علائم حتمی ممکن است برای خدا بداء حاصل شود؟» حضرت پاسخ داده است که: «بلی؛ آری».[18]

این روایت نشان گر آن است که حیات انسانی می تواند مسیرهای متفاوتی را درنوردد که از یک سوی در شمار علائم حتمی ظهور و تأسیس دولت مهدوی شمرده شود و از سوی دیگر در شمار علائم حتمی قرار نگیرد و مسیری دیگرگون را طی نماید. دست انسان در امر آینده و پایان تاریخ باز است. به گونه ای که می تواند با تغییر و تحولات مبتنی بر آزادی و خواست آدمی این پایان نزدیک و دور افتد. و در این میان، تأسیس دولت مهدوی به آمادگی انسان بستگی دارد که چگونه و با چه محتوایی در تغییر و دگرگونی بکوشد و بتواند زندگی و جامعه خود را بدان سوی رهنمون گردد. و انتظار جز این نیست که انسان بتواند با اختیار و آزادی خود امام صالح و عادلی را برگزیند و راه را برای تأسیس دولت مهدوی بگشاید. به هر حال مفهوم انتظار با عنصر آمادگی در هم آمیخته است. هر گاه انسان از این آمادگی برخوردار گشته و با آزادی خود راهی که رضای الهی در آن است برگزید زمینه پایان انتظار و تأسیس دولت هدوی هم فرا رسیده است.

فرجام آزادی در دولت مهدوی 

گفته شد كه انسان با توجه به نشانه های برشمرده شده برای او و نیز با توجه به عنصر درونی و محتواي باطني خویش و به عبارتي فطرت پاك و بي آلايش و نوگرا و آزاد و مختار خود سهم مهمي در دگرگوني هاي اجتماعي داشته و باعث و باني اكثر تحولات اجتماعي و تاريخي است. گرچه عوامل ديگری نيز در این زمینه دخالت دارند، اما نه به اندازه عقيده و باطن انسان.

تأسیس دولت مهدوی و ظهور منجي و مصلح بشر را مي توان از ديگر عوامل تحول اجتماعي و تاريخي دانست. اين مسأله نشأت گرفته از دين و اعتقادات مذهبي انسان است، لذا اين موضوع از دير زمان مطرح بوده و همه اديان به ظهور منجي و مصلحي در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفته اند. اما گاهي، برخي افراد انتظار را به گونه اي معنا مي كنند كه جز ضعف و تسليم و ويرانگري و اسارت بخشي، مفهومي نخواهد داشت. در واقع باید گفت محتوای اتنظار موعود و منجی به گونه ای است که انسان را به سمتی سوق می دهد که بتواند از ظرفیت های درونی خود بهره گیرد و زمینه ظهور و تأسیس دولت مهدوی را فراهم آورد. در این زمینه انتظار هم دو گونه معنا شده است که در نوع مثبت آن حضور و ظهور عنصر اختیار و آزادی برجسته است: 

نخست، انتظار منفي و ویرانگر که به معنای دست روي دست گذاشتن و منتظر ظهور مصلح ماندن است. در این تلقی هر اصلاحي محكوم به شكست است و گناه و فساد و ظلم و تبعيض و حق كشي، راه را براي ظهور منجي بشريت باز مي كند. بديهي است اين گونه انتظار، عاملي است براي توجيه ستم ها و فسادها و حق كشي ها و بي عدالتي ها، مسؤليت گريزي و مسؤليت ستيزي و پشت كردن به انسان و بشريت و البته بسط استبداد و فقدان بهره گیری از اختیار و آزادی. در حالی که اگر انسان به ضمیر خود نگاهی بیندازد بر تحرک و تلاش خود در تحقق و تأسیس دولت صالح و عادل مهدوی حکم خواهد کرد. تأسیس دولت مهدوی نیز مبتنی بر تلاش و بردباری و بهره گیری از ازادی و اختیار آدمی است. اگر قرار بر آن بود که جامعه انسانی بی هیچ کار و تلاشی و زحمتی دارای دولتی صالح و عادل می شد بنابراین چرا این مسأله از ابتدای خلقت رخ نداد تا انسان به ناچار این همه درد و رنج را بر دوش نمی کشید.

دوم، انتظار مثبت و سازنده است که لازمه ظهور و تأسیس دولت مهدوی را ساقط شدن تكليف از آدمي نمی داند. در روايات وارد شده است كه در زمان ظهور امام زمان(عج) گروهي زبده به ايشان ملحق مي شوند. روشن است كه اين گروه ناگهاني خلق نمي شوند، بلكه زمينه هايي وجود دارد كه چنين گروهي ورزيده و آماده پرورش يابند. نخستين فايده انتظار، حفظ آمادگي براي نبرد نهايي و كوشش و تلاش براي رسيدن به هدف است.

چنين انتظاري، البته بالاترين عبادت ها شمرده شده است. چرا كه به انسان حرارت و شوق، تحرك و جوشش، مسؤوليت و تعهد، عشق و اميد و عزت و سرافرازي مي دهد. جان کلام این که انتظار مثبت، اعتراض به وضع موجود است براي حركت به وضع مطلوب و نهايي. بدیهی است که نمی توان از نقش آزادی و اختیار در فراهم آوردن چنین وضعیتی غفلت کرد. آدمی با آگاهی و آزادی و اختیار به سمتی و سویی میل می کند که در آن با خودسازی و محیط سازی و جامعه سازی، توان خویش جامعه را مهیای تأسیس دولت مهدوی می نماید.

از این رو است که می توان به طور قطع و با بهره گیری از آموزه های قرآنی یادآوری کرد که آینده جهان از آن مؤمنان و پارسایان است. گو این که البته در این زمینه دیدگاه ها و تلقی هایی نیز وجود دارد. از جمله برخی بر آن اند که شر و فساد و بدبختي جزو جدا نشدني حيات بشري است، بنابراين زندگي بي ارزش است و عاقلانه ترين كارها خاتمه دادن به حيات بشر است. از سوی دیگر برخي حيات بشري را ابتر مي دانند و معتقدند كه بشر در اثر پيشرفت حيرت آور تكنيك در نيمه راه عمر و بلكه در آغاز رسيدن به بلوغ فرهنگي به احتمال زياد به دست خود، نابود خواهد شد. گروه سومي نیز بر اين عقيده اند كه شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر نيست؛ بلكه فساد و تباهي معلول مالكيت فردي است و روزي تكامل ابزار توليد و جبر ماشين، ريشه اين ام الفساد (مالكيت فردي) را خواهد كند. 

در نهایت، برخي بر این باورند كه ريشه فسادها و تباهي ها، نقص روحي و معنوي انسان است. آدمي هنوز دوره جواني و ناپختگي را طي مي كند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاكم است. انسان بالفطره در راه تكامل فكري و اخلاقي و معنوي پيش مي رود. نه شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر است، نه تمدن برتر، فاجعه خودكشي دسته جمعي را پيش خواهد آورد. آينده اي بس روشن و اميدوار و سعادت بخش و انساني، كه در آن شر و فساد از بيخ و بن كنده خواهد شد، در انتظار بشريت است.  

اين نظريه، الهامي است كه دين مي دهد. نويد مقدس قيام و انقلاب مهدي و آموزه تأسیس دولت مهدوی در اسلام در نتيجه اين الهام است.[19] مسأله انتظار و ظهور منجي در اديان مختلف و آرمان قيام و انقلاب حضرت مهدي (عج) در اسلام، يك فلسفه بزرگ اجتماعي است كه آينده ای روشن و شفاف را به بشريت نويد مي دهد. آینده ای که در آن انسان با بهره گیری از ظرفیت های وجودی خویش امکان حرکت به سوی سعادت را کسب می کند. و در این مسیر نشانه های انسان و به ویژه عنصر آزادی و اختیار راهنمای عمل آدمی خواهد بود.

پاره ای از متفکران مسلمان اما به بحث آینده تاریخ اشاره کرده و بر این باورند که «انسان در آینده به سوی آزادی بیشتری خواهد شتافت».[20] برای تحقق آزادی، انسان می بایست در سه زمینه سعی در آزادسازی خود داشته باشد: نخست آزادی از اسارت طبیعت؛ دوم آزادی از هوا و هوس های درونی خود و سوم آزادی از سلطه انسان های دیگر. همان گونه که در مباحث پیش گفته اشاره شد آزادی در عناصر سه گانه مذکور تعریف می شود. درواقع انسان با ساختن خود، جامعه و محیط طبیعی خویش سعی در آزادسازی فضای زیستن خود می کند و شرایطی را فراهم می آورد که در آن شرایط عنصر تصمیم ساز و مسؤول به شمار می آید. در چنین فضایی می توان به سمتی میل نمود که برآیند آن تأسیس دولت مهدوی خواهد بود.

  خاتمه

نوشته حاضر را باید به مثابه تأملی کوتاه به بحث حاضر به شمار آورد. در این نوشته صرفاً طرح مسأله صورت گرفت و البته جا دارد به تفصیل پی گرفته شود و حتی راه کارها و زمینه های تحقق آن در جامعه مورد بررسی قرار گیرد تا زمینه تأسیس دولت مهدوی فراهم گردد. در پایان بحث اما اشاره و تأکید بر چند نکته ضروری است:

نخست. این که عنصر اساسی و گوهری آدمی آزادی و اختیار است. آزادی و اختیار در هر معنایی که از آن مراد شود، اما در این نکته که تصمیم گیرنده اصلی و اساسی حیات سیاسی و اجتماعی همانا انسان است مشترک است. گرچه در زمینه بهره گیری از این عنصر مشکلاتی پیش رو است و البته اقتضائات خاص و موانع گواگونی در پیش پای افراد نهفته است اما به هر حال انسان با دستان پرتوان و فربه برخوردار از آزادی و اختیار دست به انتخاب زده و راه و سرنوشت و زندگی خویش را بر می گزیند.

دوم. تأسیس دولت مهدوی نیازمند تحقق شرایطی است که از جمله آنها می توان به آمادگی فرد و جامعه اشاره کرد. تحقق آمادگی خود البته نیازمند ابزارهایی است که از جمله آنها کاربست آزادی و اختیار در زندگی است. البته این آزادی و اختیار همانا می تواند انسان را به هر سمت و سویی که آدمی میل کند سوق دهد اما طبیعی است که زمینه سازی برای تحقق و تأسیس دولت مهدوی نیز از این مسیر دشوار میسور خواهد بود. بدون بهره گیری از آزادی و در فقدان آزادی و اختیار، آدمی راه به جایی نمی برد و شرایط تحقق دولت مهدوی پیش نخواهد آمد. از این رو انسان برای آن که زمینه ظهور و بروز دولت مهدوی را در خود و جامعه خود فراهم آورد نیازمند آزادی است. ظهور منجی و تأسیس دولت مهدوی راهی است که به تدریج و با کار مداوم همراه با آزادی و اختیار پدید خواهد آمد.

سوم. نه تنها ظهور موعود و تأسیس دولت مهدوی آزادانه و همراه با آمادگی تمام رخ می نماید که از سویی تداوم دولت مهدوی نیز با استفاده از همین عنصر محقق خواهد شد. از این رو حضور آزادی و اختیار انسان شرط بقا و تداوم دولت مهدوی است. نه تنها شرط بقای دولت مهدوی استمرار آزادی و اختیار آدمی است که در این دولت گوهر آزادی و اختیار آدمی بیش از گذشته شکوفان شده و مورد بهره برداری قرار می گیرد. چنان که دیگر نعمت ها به انسان روی می آورد این عنصر نیز در انسان شکوفاتر شده و میوه های شیرینی را نصیب انسان می کند.

چهارم. و در نهایت این که نباید از آزادی ترسید و آن را از انسان دریغ ورزید. می بایست در هر شرایطی زمینه های حضور و بروز گوهر آزادی را درون انسان ها پدید آورد و آنان را مشتاق بهره گیری از آن کرد. به یقین در این صورت می توان با کار مداوم و برنامه ریزی های حساب شده جامعه را به سمت و سویی سوق داد که زمینه ظهور و تأسیس دولت مهدوی فراهم گردد. از این رو شاید بتوان عنصر آزادی را با توجه به پشتوانه اختیار تکوینی از اساسی ترین مباحث در آموزه مهدویت به شمار آورد.

چکیده

پرسش مقاله حاضر این است که: آیا آزادی و اختیار آدمی در تأسیس دولت مهدوی نقشی دارد ؟ نویسنده این ادعا را مطرح و مستدل ساخته است که آنچه آموزه مهدویت و آینده تاریخ را می سازد همانا اختیار و آزادی آدمی است. آینده تاریخ رو به تکامل و آزادی افزون انسان حرکت می کند و هر لحظه لحظه آن سرشار از آزادی و اختیار انسان است. انسان فاقد آزادی و اختیار چگونه خود را مهیای آینده نماید و دولت مهدوی را انتظار کشد؟ بنابراین حتی تأسیس دولت مهدوی نیازمند بسط و گسترش آزادی انسان است. در واقع انسان با انتخاب راه به سمت تأسیس دولت صالح مهدوی گام بر می دارد. انسان با توجه به عنصر آزادی به سمتی می رود که در پرتو معنویت و بهره گیری از آزادی و اختیار رو به پیشرفت خود به سمت و سویی متمایل می شود که در فردای تأسیس دولت مهدوی، آزادی و اختیار انسان بسط و فزونی خواهد یافت و سر تا سر زندگی انسان را مشروب خواهد ساخت. تمامی تحولات فکری و فرهنگی و اجتماعی، محصول اراده آزاد و مختار آدمی است. از این رو، سرنوشت انسان در اختیار خود او است و بر اساس آموزه های دینی، انسان، در عین تأثیر پذیری از بسیاری چیزها، کاملاً بر سرنوشت خویش مسلط است و حیات اجتماعی و سیاسی خود را با دستان پر از اختیار و آزاد خویش می سازد.

پي نوشت ها

[1] . «بی گمان خداوند آنچه قومی دارند دگرگون نکند مگر آن که آنچه در دلهایشان دارند دگرگون کنند.» سوره رعد (13)، آیه 11.
 
[2] . صدرالدين شيرازى، تفسير القرآن الكريم، به كوشش و تصحيح محمد خواجوى، ج 7، ص 180 - 181.
 
[3] . ر.ک: نجف لک زایی، «سیاست اخلاقی در اندیشه صدرالمتألهین»، فصلنامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره بیست و ششم، تابستان 1383. 
 
[4] . صدرالدین محمد شیرازی، الحکمة المتعالیه فی الاسفارالاربعة، ج 1، ص 7. به نقل از اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، ، ص 31. 
 
[5] . سيد شريف رضي (گرآورنده). نهج البلاغه. خطبة دوم. حضرت علي(ع) در همين خطبه ساير ويژگي‌هاي چنين جامعه‌اي را برمي‌شمرد و در انتها اجبار عالمان و دانشمندان به سكوت و ترفيع و گرامي‌داشتن جاهلان در چنين جامعه‌اي را يادآور مي‌شود.
 
[6] . مرتضي مطهري، يادداشت‌هاي استاد مطهري، ج 2 ، چاپ دوم، تهران: صدرا، 1379، ص 116. 
 
[7] . بهشتى، اسطوره اى بر جاودانه تاريخ (راست قامتان جاودانه تاريخ اسلام)، دفتر سوم، [ تهران]: واحد فرهنگى بنياد شهيد انقلاب اسلامى، 1361، ص 1183. 
 
[8] . «نفى آزادى، مساوى با مسخ شخصيت و انسانيت انسان است، زيرا وقتى آزادى نباشد، انتخاب معنا ندارد و وقتى انتخاب معنا نداشت، ديگر انسان نمى تواند خالق شخصيت و معمار سرنوشت خويش باشد.» جلال الدين فارسى، فرهنگ واژه هاى انقلاب اسلامى، پیشین، ص 57. 
 
[9] . «انسان موجودی است آزاد، خودساز و محیط ساز، آزاد از جبر طیسعت و آزاد از جبر جامعه.» . بهشتى، اسطوره اى بر جاودانه تاريخ، دفتر سوم، پیشین، ص 1183. 
 
[10]. «من أصبح، لايهتم بامور المسلمين، فليس بمسلم». ترجمه از آیت الله بهشتی است. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت: موسسه الاوفاء، 1403 ق/ 1983 م، ج 71، ص 336، 338 و 339. 
 
[11]. بهشتى، اسطوره اى بر جاودانه تاريخ، دفتر سوم، پیشین، ص 1067. 
 
[12] . ر.ک: جلال الدين فارسى، فرهنگ واژه هاى انقلاب اسلامى، پیشین، ص 56 و 57. 
 
[13] . «پس قومش را از راه به در برد، آن گاه از او پیروی کردند.» سوره زخرف (43)، آیه 54.
 
[14] . این عامل البته از سوی برخی اندیشمندان مطرح و مورد بررسی قرار گرفته است. آیت الله مطهری نیز در آثار خود این نظریه را مورد بررسی قرار داده است. گفتنی است این نظریه در برخی آثار هنری نیز مشهود است. در همین زمینه می توان از آثار سینمایی که کارگردان کشورمان، داود میرباقری، یاد کرد که نقش عامل جنسی در آنها پررنگ است. از جمله مجموعه امام علی(ع) در این راستا ارزیابی می شود که متأسفانه در نقد و ارزیابی این مجموعه این عنصر از دید ناقدان پنهان مانده است. 
 
[15] . تفصیل این بحث و نقد آن را در اثر زیر ببینید: مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی(5): جامعه و تاریخ، چاپ ششم، تابستان 1373. نگارنده نیز در مقاله ای به این مباحث پرداخته است. بنگرید به: دگرگونی های اجتماعی و مسأله انتظار، فصلنامه پیام حوزه، شماره 30، تابستان 1380. 

[16] . شهيد صدر نيز در باب علل و عوامل دگرگونى هاى اجتماعى، نظريه اى مشابه ارائه کرده است که از آن با عنوان محتوای باطنی یا نظریه فطرت می توان یاد کرد. ر. ك: سنت هاى اجتماعى و فلسفه اجتماعى در مكتب قرآن، ترجمه حسين منوچهرى.

[17] . مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی(5): جامعه و تاریخ، همان، ص 86. 
 
[18] . علی سعادت پرور، الشموم المضیه، انتشارات پیام آزادی. نیز ترجمه همین کتاب با عنوان: ستارگان هدایت، ترجمه سید جواد وزیری، انتشارات احیای کتاب.
 
[19] . مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی(5): جامعه و تاریخ، پیشین. و نیز مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، ج 1، چاپ اول، تهران، 1366، صدرا، ص 30. همچنین یادآوری برخی آموزه ها در این زمینه مناسب است: از جمله در آيه 105 سوره انبياء آمده است: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر، ان الارض يرثها عبادى الصالحون» در زبور داود، از پس ذكر (تورات) نوشته ايم كه سرانجام زمين را بندگان شايسته ما ميراث برند و صاحب شوند. امام باقر(ع) نیز مى فرمايد: «اين بندگان شايسته كه وارثان زمين مى شوند، اصحاب مهدى هستند در آخر الزمان. مجمع البيان، ج7, ص 66. به نقل از محمدرضا حكيمى، خورشيد مغرب.

[20] . مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، ج 1، همان، ص 285. نیز ایشان در جایی دیگر با توجه به حضور عوامل دیگری بر این باور است که به رغم حضور عوامل دیگر اما نقش اختیار و آزادی انسان همچنان پابرجا است: « ... در عين آنكه تاريخ با يك سلسله نواميس قطعي و لايتخلف اداره مي­شود. نقش انسان و آزادي و اختيار او به هيچ وجه محو نمي­گردد .... » 

شریف لک زایی