ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دكتر شريف لك زايي: به نظر میرسد که در بحث وحدت حوزه و دانشگاه آن چیزی که مغفول واقع شده نگاه معرفتی و دانشي است.
امروز ما این بحث را مطرح میکنیم که دانشهای ما باید اسلامی شوند. البته این به معنای طرد دانش موجود نیست بلکه بیشتر به این معنی است که نگاه و جهانبینی الهی بر این دانشها حاکم شود. طبیعتا در بحث وحدت حوزه و دانشگاه هم باید دنبال چنین نگاهی بود.
معتقدم که اگر وحدتی بخواهد صورت گیرد این وحدت باید در نگاه معرفتی و دانشي بروز و ظهور داشته باشد. آن طوری که مرسوم است نگاه بنیادی و جهانبینی الهی بر دانشگاه حاکم نیست و صرفا به ابعاد عملی و تجربی توجه میشود که این خود برخاسته از معرفتی بیرونی است که وارد جامعه و سيستم آموزش عالي ما شده است. در حوزه هم اگر چه نگاه بنیادی وجود دارد اما در حوزههای عینی، عملی و تجربی ناکارآمد است. طبیعتا وقتی که میگوییم وحدت حوزه و دانشگاه، نگاهمان به این سمت و سو است که این دو حوزه به یکدیگر نزدیک شوند، افقهای معرفتی آنها به هم نزدیک شده و هر یک دیگری را کامل کند.
شاید اینجا بتوان از سهلایه وجودي صحبت کرد. یعنی دانشگاه و حوزه باید در سه بعد و لایه همدیگر را یاری کنند و تکامل بخشند تا آن نگاه معرفتی وحدتآفرین اتفاق بیفتد. وقتی که ما نگاه تکساحتی در هر یک از دو عرصه حوزه یا دانشگاه داشته باشیم، نمیتوان وحدتی را متصور شد. چراکه نگاه تکساحتی نگاه معلول، ناقص و غیرجامعی است که خود را به ما تحمیل میکند و این گسست و عدموحدت همچنان تداوم خواهد داشت. بنابراین وحدت در صورتی اتفاق میافتد که علوم و دانشهای ما اسلامی شوند.
علوم وقتی اسلامی میشوند که جهانبینی الهی در آنها لحاظ شود. درواقع از سه لایه 1- عملی و کنشی، 2- گرایشی و اخلاقی و 3- بینشی و عقلی صحبت به میان میآید. این سه لایه باید بروز و ظهور یابد.
آن چیزی که ما امروز در اکثر مراکز علمی مشاهده میکنیم، حاکمیت نگاه محدود و ناقص تکساحتی است که این نگاه خود این سهلایه را از هم جدا میبیند و تا وقتی که این نگاه عوض نشود نباید امیدوار بود که وحدت حوزه و دانشگاه صورت عملی یابد.
مخلص كلام اينكه وحدت زماني حاصل ميشود كه همه علوم با هم و در كنار هم ديده شوند؛ كمااينكه در گذشتهها چنين رويكردي بر حوزههاي علميه ما حاكم بوده است.
روزنامه فرهیختگان، 29 آذر 1392.